تاريخ: 20/02/1362
بيانيه نهضت آزادي ايران پيرامون دستگيري سران حزب خائن توده
خانه را از رسوبات مارکسيستي پاکسازي کنيم
حزب توده در قالب مثالهاي قرآن
مثل الذين اتخذوا من دون الله اوليا کمثل العنکبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون. مثل کساني که جز خدا اوليايي برگرفتند (وابسته و سپرده قدرتهاي ديگر شدند) همانند مثل عنکبوت است که خانهاي بگرفت، و بيگمان سستترين خانهها خانه عنکبوت است،اي کاش ميدانستند (عنکبوت آيه 41).
سرانجام تشکيلات آهنين! حزب طرازنوين! بعد از چهل سال بند و بست و فريب و خيانت همچون تار عنکبوتي به سستي فرو ريخت و بندبازان بازيگرش که عمري جوانان بيخبر را اسير و مسحور دامها و تارهاي تبليغاتي و تشکيلاتي خود کرده بودند به زمين ذلت سقوط کردند. اينان که عمري شيره جان و ايمان طعمههاي خود را مکيده نجات و بهروزي خلق را ادعا ميکردند وقتي دفتر اعمالشان گشوده شد و رازها برملا گرديد ناگزير به اعتراف و اقرار شده و به گوشهاي از خيانتهاي خود اشاره کردند. در حالي که تصور ميکردند با وابستگي به ابرقدرت شمالي و کمونيسم بينالملل به حصن حصيني تکيه کردهاند که رخنهاي در آن نميرود و از پس ديوارهاي آهنين چيزي درز نميکند! اما هم از تاريخ انقلابات دنياي سوم و عملکرد ارباب در رابطه با احزاب برادر! غافل بودند و هم از عنکبوتي بودن اين تارهاي وابستگي و سرانجام تکيه به اربابان دنيايي. کاش ميدانستند بنا کردن تشکيلاتي با مصالحي پوشالي دوامي بيش از دام عنکبوت ندارد (لوکانوا يعلمون).
اين تجربه عبرتآور در مشابهت با مثالي که قرآن تصوير کرده بايد براي دانايان و عقلهاي تحليلگر هدايت کننده باشد و به ريشهيابي علتهاي اين گمراهي و انحراف همت گمارند.
و تلک الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون.
اين مثالها را ما براي مردم ميزنيم و جز دانايان آن را تعقل نميکنند (عنکبوت 43).
اما متأسفانه رهبران گمراه و گمراه کننده اين جريان وابسته يا نفهميدند يا نخواستند بفهمند که ريشه و اساس اين گمراهي از دستگاه فکري آنها است. گرچه هميشه از روابط زيربنايي داد سخن ميدادند اما خود در تحليل غروب حزبشان به سادگي به روابط روبنايي پرداختند و بدون آنکه فلسفه مارکسيسم را مورد نقد و سئوال قرار دهند وقتي ديدند ديگر محال است که از پس پرده فريب حزب توده و به نام آن بتوانند درآينده کاري کنند گناهان خود را به گردن آن انداختند و رستواترش کردند. همه حرف آنها همين بود که وابسته بوديم، منافقانه عمل ميکرديم و خلاق قانون جمهوري اسلامي رفتار مينموديم!... نه اينها بر کسي مخفي بود و نه در مرام آنها اين اعمال ناپسند است، سهل است به اعتقادشان لابد هدف وسيله را هم توجيه ميکند و به آن افتخار هم بايد کرد. مگر حرمت مارکسيستي با 75 سال سابقه در ايران (از 1906) كه بعد از شهريور 20 به شكل جديد در قالب حزب توده وارد صحنه شد جز خيانت چه گلي به سر اين ملت زده است؟ خيانت به جنبش جنگل، تاييد رضاخان بهعنوان نماينده بورژوازي ملي!، تظاهرات در پناه تانکهاي روسي در تهران به حمايت از تسليم نفت شمال به روسيه!، سوء استفاده از احساسات مردم ستمکشيده و بر پا کردن غائله آذربايجان و کردستان و تلاش براي جدايي اين دو استان، ائتلاف با حزب ارتجاعي قوامالسلطنه و شركت در کابينه ائتلافي (با سه وزير)، برخورد خصمانه با نهضت ملي ايران و کارشکني در دولت ملي دکتر مصدق، همکاري با جناحهاي وابسته به استعمار انگليس (معروف به توده نفتي)، زمينهسازي براي موفقيت کودتاي ننگين 28 مرداد و... آبرومندتر از همه! فرار سران حزب به بهشت موعود مارکسيسم و سپردن اعضا و هواداران به مسلخ شاه!!... البته برخي هم (مثل بهرامي و يزدي) به جاي فرار، به منجلاب سازش با حکومت وقت غلطيدند و برخي هم ستون فقرات نيروهاي امنيتي شاه را تشکيل داده يا مغزهاي متفکر رژيم جور شدند (امثال جعفريان، مجيدي، نيکخواه، آزمون و...) ناگفته نماند زرنگترهايشان هم مقاطعهکاريهاي بزرگ و شرکتهاي کلان سرمايه تشکيل دادند و به ريش هرچه کارگر و پرولتر است، خنديدند! از انصاف خارج نشويم تعداي هم بنا به فطرت يا تأثير ناخودآگاه تربيتي از بستر ديني جامعه با شجاعت مقاومت کرده اعدام يا زندانهاي طولاني زمان شاه را پذيرا شدند و برخي از آنها نيز ذخيره عبرتآوري براي مصاحبههاي تلويزيوني دوران جمهوري اسلامي گشتند!
اين به ظاهر طرفداران انقلاب و جمهوري اسلامي و مدعيان خط مردمي امام همانهايي هستند که قيام 15 خرداد سال 42 را همزمان با شاه ارتجاعي خواندند و همچون راديو مسکو طوطيوار حرکت همين روحانيون را مبارزه ملاهاي زميندار عليه برنامه مترقي اصلاحاتي ارضي! معرفي نمودند! و معلوم نشد چگونه پس از پيروزي انقلاب و بازگشت پيروزمندانه آقايان ازمسکو نظرشان معکوس گرديد؟
و حالا که پردهها افتاده و رازها برملا گشته و خدا از آنجايي که هرگز گمانش را هم نميکردند به سراغشان آمده (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا) در حسرت آب رفته در جوي، با اتکالي که به پشتوانه اعمال گذشته داشتند لابد از خود ميپرسند پس 65 سال سابقه فعاليت کمونيستي، چهل سال تلاش منضبط حزبي و ربع قرن زندان کادرهايي از مرکزيت (که مجموع آنها را با احتساب دوران هجرت رهبران به روسيه! و کشورهاي بلوک شرق 600 سال برآورد کردهاند)، تعليمات جاسوسي در «ک.گ.ب» و شرکت در کنگرهها و پلنومهاي کمونيسم بينالملل، صدها روزنامه و مجله و کتاب، از سطح دبستان تا دانشگاه، اين همه بحث و فحص و سخنراني و پرسش و پاسخ و... چه شد و کجا رفت و چرا دستگيرهاي براي نجات نشد و جائي به حساب نيامد؟ چرا روسنامه مردم! نه روسيه را به دخالت آورد و نه مردم را به حمايت؟ و چرا و چراهاي ديگر...
جواب اين چراها را که به سختي عبرتانگيز است قرآن قبلاً در مثالي ديگر داده و چنين حسرت و زيان آشکاري را به روشني هشدار داده بود. دريغا که گوش شنوا نداشتند:
مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف...
مثل کساني که به پروردگارشان کافر شدند (بنده اربابهايي دنيايي و ناسپاس و سرپوشگذار بر حقايق الهي شدند)، اعمالشان (نتيجه تلاشها و دستاوردهايشان) همچون خاکستري است که بر آن بادي بوزد (آنهم نه باد معمولي)، در روزي طوفاني و منقلب! (ابراهيم 18)
آيا بعد از طوفان چيزي از دستاوردهاي پوک و خاکستر اعمال خود ميتوانند جمع آوري کنند؟...
لا يقدرون علي شيي مما کسبوا
هرگز به جمع کردن مختصري از آنچه فراهم کردهاند هم قادر نخواهند بود.
ذلک هوالضلال البعيد
اينست همان گم کردن بسيار دور!(ابراهيم 19).
آيا جز سردي جفا و خيانت و خاکستر فريب و پوشش، نور و حرارت و گرمايي اعمال اين وابستگان بيگانه به نفع مردم داشته است؟ اعمال پوک و خاکسترگونه اينان (و ساير همفمرکان در ديگر گروههاي چپ) جز پوشاندن آتش، کدامين آب را به خاطر محرومين گرم کرده است؟ گرچه روزگاري خاکستر کفرشان نور حق را ميپوشاند، اما سرانجام روز طوفاني فرا رسيد (في يوم عاصف) اعمالشان گرد هوا شد، نيرنگشان برملا گشت و آتش حقيقت جلوه و جلاي خود را تابانتر نمود.
اينها که قدرت الهي را نديده گرفته مسحور قدرت نظامي و تکنولوژي پيشرفته ارباب خود شده بودند از پوشالي بودن اين ابرقدرتهاي! روزگار غافل بودند. مثال اين غفلت را باز هم قرآن براي عقلهاي تحليلگر به زيبايي و ظرافت تصوير کرده است و ناتواني چنين قدرتمنداني را (چه شرقي چه غربي) عليرغم صنايع سبک و سنگينشان از آفريدن مگسي نشان ميدهد:
يا ايهاالناس ضرب مثل فاستمعواله انالذين تدعون من دونالله لن يخلقوا ذبابا ولواجتمعواله و ان يسلبهم الذباب شيا لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و المطلوب.
ما قدرواالله حق قدره ان الله لقوي عزيز.
اي مردم مثلي زده شده خوب گوش کنيد، کساني که (ابرقدرتهايي!) جز خدا ميخوانيد (سرسپرده و پيرو آنها ميشويد) هرگز مگسي را هم نميتوانند خلق کنند، گرچه همگي هم بر آن اجتماع نمايند و اگر مگس چيزي از آنها بربايد (عليرغم تکنولوژي پيشرفته) قادر به پس گرفتن از آن نخواهند بود! ناتوان و ضعيفاند، هم طالب و هم مطلوب!
خدا را آنچنان که سزاوار ارجمندياش بود ارج نگذاشتند همانا خدا قوي عزيز (نيرومند صاحب عزت) است. (حج 73 و 74).
و چنين است که در شعار نه شرقي نه غربي ابرقدرتهاي شرق و غرب از روسيه و آمريکاي جنايتکار گرفته تا چين و انگليس و... براي ما يکساناند و در برابر قدرت قاهر پروردگار عزيز همه آنها را پوشالي ميدانيم.
و اينک گرچه آن شجره خبيثه از آنجايي که قرار و پيوندي با زمين و زمينه ملي و مردمي نداشت و در بيگانگي با فرهنگ و اعتقادات مردمي گويي بدون ريشه از روي زمين برجهيده بود کنده و با تندباد حوادث (في يوم عاصف) به گوشهاي افکنده شده است:
و مثل کلمه خبيثه کشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار.
مثل کلمه ناپاک مثل درخت ناپاکي است که از روي زمين برجهيده و آن را قرار و ثباتي نباشد (ابراهيم 26).
اما جوانهها و شاخ و برگي که قرباني ريشه بيثبات خود شده، به زمين شکست سقوط کردهاند (اعضاي ساده و هوادار حزب)، اکنون که از اسارت تنه آزاد شده فرصت استقلال پيدا کردهاند اگر پيوندي با زمين و زمينه مردمي پيدا کنند و ريشهاي در فطرت خداجوي خويش بدوانند اميد است با بازگشت به اصل خويش و قبول خالق يکتا برخلاف ريشه و تنه پوسيده دوام و قراري پيدا کنند و درآينده برخلاف اسلاف خود ميوه و محصولي به نفع مردم رنجيده ايران عايد نمايند:
الم ترکيف ضرب الله مثلا کلمه طيبه کشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء توتي اکلها کل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذکرون.
آيا نديدي چگونه خدا مثلي زد سخن پاک چون درخت پاکي است که ريشه آن استوار و شاخه آن در آسمان گسترده است ميوه خود را در هر زمان به اذن پروردگارش ميدهد و خداوند براي مردم مثلها ميزند باشد که يادآور گردند. (ابراهيم 25).
بسياري از اعضا و هواداران اين حزب وابسته گرچه با غفلت اما بنا به فطرت حق طلب با حسن نيت و قصد خدمت وارد اين دام شده بهروزي طبقه کارگر را در پيروي از دستورالعمل مارکسيسم ميپنداشتند، آنها با شور و هيجان و احساسات جواني بدون آنکه اشعاري به آلت دست بودن خود بکنند ديوارهاي شهر را از شعارها و اعلاميههاي حزب سياه ميکردند و آب در آسياب بيگانه ميريختند. آنها مشکلات فکري خود را از «پرسش و پاسخ» رهبرشان سئوال ميکردند، تشنگي روحيشان را از آبشخوار آلوده حزب فرو مينشاندند و استجابت نيازهاي فطري خود را از اربابان سرسپرده و مکتب عقيم مارکسيسم طلب ميکردند. اما باز هم قرآن در مثالي ديگر که گويي ناظر به چنين هواداراني است پوچي و بيحاصلي اينگونه دنباله روي و سرسپردگي را تصوير و تجسم ميکند:
له دعوه الحق والذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشيي الا کباسط کفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرين الا في ضلال.
دعوت به حق از آن اوست (تنها خدا را طلبيدن حق است) و کساني که جز او را ميخوانند (رو به سوي مدعيان دروغين و مکاتب گمراه کننده ميآورند) آنها پاسخگوي کوچکترين چيزي (از نيازهايشان) نيستند، مگر بمانند کسي که دو دست خويش به سوي آب گشايد تا به دهانش رساند و او رسنده به آن نيست، و دعاي کافرين (خواستنها و طلبيدنهاي آنها نيز) جز در گمراهي و اشتباه نيست. (رعد14).
نه اينکه به قول پيرديرشان «به آذين» مارکسيسم در ايران به بنبست رسيده باشد، پنبه اين ادعا را مدتها است فلاسفه و انديشمندان زدهاند و بنبستي است که سوسياليسم علمي! را بيرنگ نموده است، منتهي در گوشه و کنار دنياي سوم عدهاي هنوز عليآباد را شهري ميپندارند و در کويرهاي سوخته و عطشان جوامع اسلامي جواناني به دنبال اشباع تشنگي خود از سراب مارکسيسم هستند، دستهاي خود را به سوي آن دراز ميکنند، فداکاريها و از خودگذشتگيهاي فراواني هم ميکنند، اما در تقليد برداشتن آب از سراب سرانجام مانند سران حزب توده به پوچي و بيحاصلي ميرسند و آنچنان در گرداب گمراهيهاي خود غرق ميشوند که پس از تاريکيهاي مکرر نور حق را نميبينند:
والذين کفروا اعمالهم کسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء حتي اذا جائه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفيه حسابه و الله سريع الحساب.
او کظلمات في بحر لجي يغشيه موج من فوقه من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يکد يريها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.
آنان که کافر شدند اعمالشان مانند سرابي است در زمين هموار که تشنه آن را آب ميپندارند؛ و چون به سوي آن آيد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد، پس خدا حساب وي را براي او تمام بدهد و خدا زود به حساب ميرسد؛
يا (اعمال ايشان) همچون تاريکيهايي است در دريايي عميق، که فرو پوشد آن را موجي که از بالاي آن موجي ديگر باشد و بر فراز آن ابري باشد: تاريکيهايي که برخي از آنها بالاي برخي است، چون دست خود را بيرون آورد آن را (کسي) نتواند ديد! و هرکس را که خدا نوري برايش قرار ندهد هيچ نوري نخواهد داشت.(نور39).
نهضت آزادي ايران به دليل سابقه طولاني در مقابله با آفت مارکسيسم و آشنايي که در اين مدت با تاکتيکها و سياستهاي کهنه سازمانهاي مارکسيستي پيدا کرده بود به خاطر وظيفه اسلامي و رسالتي که احساس مينمود از هر فرصتي استفاده کرده هشدارها و تذکرات برادرانهاي به مسئولين امور و گردانندگان دولت انقلاب ميداد و عليرغم اتهام تضعيف دولت و منصرف کردن مردم از حمله به شيطان بزرگ و تراشيدن شيطان فرضي و... صبورانه اين نابخرديها را تحمل مينمود، نهضت آزادي با اطلاعي که از استراتژي کلي کمونيستها در اتيوپي، افغانستان، يمن جنوبي و... داشت مطلع بود آنها طبق تئوري خيزش لنيني همواره زير شعارهاي جو غالب منافقانه عمل ميکنند و پشت چتر و سپر شعارها و سوگندهاي دروغيني که ميدهند مردم را از راه حق باز ميدارند (اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سبيلالله). نهضت آزادي ميدانست که احزاب کمونيست بر اساس رهنمودهاي لنين، با نفوذ در نيروهاي نظامي و انتظامي و رخنه در شوراها (سويتها) و نهادهاي مختلف از يکطرف، و کارشکني، جوسازي و ايجاد هرج و مرج از طرف ديگر مترصد شرايطي ميمانند تا وقتي اوضاع به بنبست رسيده به اصطلاح آچمز گردد آنگاه با يک جهش قدرت را در دست گرفته هژموني طبقه کارگر را برقرار مينمايند.
نهضت بر اساس اين تحليل، قبل از اعترافات سران حزب در مصاحبههاي تلويزيوني (که جزئيات و روش آن براي ما روشن نيست) مرتباً به دولت و نهادها تذکر ميداد و آنها را از خطر رخنه تودهايها در ارگانهاي دولتي و نهادهاي انقلابي آگاه ميساخت. اما متاسفانه اين هشدارها کمتر مورد پذيرش قرار ميگرفت و اکنون که به همت و پشتکار برادران (که صدق عرايض ما را به اثبات رساندند) و پيگيري دقيق اطلاعات غيرمنتظره اين لانه فساد برچيده شده است ضمن حمد و سپاس به درگاه ايزدي و تشکر از تلاش برادران بايد بدانيم که تنها به اين دستگيريها نبايد دلخوش بود و به آن بسنده نمود زيرا اگرچه اعضاي اصلي اين شجره گرفتار شدهاند، اما آثار و عوارض مسموم و القائات فکري و ايدئولوژيک آنها در گوشه و کنار اين کشور باقي است و جو غالب را تشکيل ميدهد اينک وقت آن رسيده که خانه انقلاب را از تارهاي عنکبوتي مارکسيسم يکسره نظافت و پاکسازي کنيم. فرهنگ مارکسيستي و تضاد ديالکتيکي و شيوههاي استاليني را که حاصل القائات و جوسازيهاي اين فرقه است بايد به کلي از اذهان و فرهنگ سياسي غالب شسته، بيرون بريزيم.
مگر مارکسيستها (و بخصوص حزب توده) نبودند که تخم تفرقه و نفاق را پس از انقلاب ميان گروههاي اسلامي کاشتند و برادريها را به خصومت تبديل کردند؟ مگر همينها نبودند که درگيري سياسي رواني را در جمهوري اسلامي آغاز کردند و جنگ حيدرنعمتي ليبراليسم و ارتجاع را دامن زدند! شايعهسازي و شايعهپراکني، جوسازي، تهمت و برچسبزني و ترور شخصيت را رايج نموده، بر فرهنگ سياسي جامعه ما غالب گردانيدند، مگر همينها نبودند که واژه ليبرال را از فرهنگنامه مارکسيسم بيرون آورده سر زبان دوستان نادان انداختند(1) و ليبراليسم سياسي و اقتصادي را مطرح ساختند؟
مگر همينها نبودند که حملات را از خودشان متوجه بسياري از گروههاي سابقهدار اسلامي کردند و سعي کردند از آنان هيولائي خيالي بسازند که درصدد براندازي دولت اسلامي ميباشند! مگر همينها نبودند که روحانيت را به دو جناح ارتجاعي و خط امام تقسيم کردند و کوشيدند تفرقه و دودستگي را در اين صنف دامن زنند؟ مگر همينها نبودند که شوراي نگهبان را با برچسب ليبراليسم اقتصادي ارتجاعي و غيرانقلابي لقب ميدادند؟
و بالاخره مگر همينها نبودند که فرهنگ تضاد و تخاصم ديالکتيکي را جايگزين رفق و مدارا و اخلاق اسلامي نمودند و افشاگري و سب و لعن و افترا و اتهام را رواج دادند، شيوهاي که متأسفانه هنوز هم در رسانهها و مطبوعات رايج است.
قرآن به مسلمانان هشدار داده است که بيگانه را (اعم از شرق و غرب) به خود نزديک نکنيد چرا که از هيچ کوششي در جهت آشفته کردن اوضاع و بيمار کردن مغز جامعه (فرهنگ و عقايد) فروگذاري نميکنند:
يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لايالونکم خبالا...
اي کساني که ايمان آوردهايد همکار نزديک و همراز خود را غير از خودتان نگيريد آنها از بيمار کردن انديشه شما(2) فروگذاري نميکنند.(آل عمران 118)
اما اين هشدارها را جدي تلقي نکردند و عليرغم سوابق خائنانه خزب توده و خطوط وابسته، ادعاي خط امام بودن آن را کساني باور نمودند. در حالي که مارکسيستها خدا و دين او و امام و حرکت و انقلاب اسلامي و جمهوري را قبول نداشته و ندارند و مواضع و ادعاي در خط امام بودنشان مصداق واقعي نفاق است.
قرآن به دنبال آيه فوق اين گونه نفاق را به مسلمانان هشدار داده بود:
اذالقوکم قالواامنا و اذا خلو عضوا عليکم الانامل... هرگاه که شما را ملاقات ميکنند ميگويند ما ايمان آوردهايم و آنگاه که خلوت کنند انگشتان خود را از غيظ نسبت به شما به دندان ميگزند...(آل عمران 119)
بر اساس همين رهنمودهاي قرآني است که قطعنامه کنگره چهارم نهضت آزادي ايران (کنگره شهيد چمران ـ آبان 60) صريحاً اعلام داشته است که:
ماهيت و عملکرد سلطهگرانه دو ابرقدرت شرق و غرب را که بر اساس جهانبينيهاي الحادي و شرکآلود است يکسان و مطرود ميداند.
نهضتآزادي ايران هم چنين معتقد است که توجه آگاهانه به توطئههاي امپرياليسم غرب و صهيونيسم و متحدينشان عليه جمهوري اسلامي ايران و ضرورت مبارزه با توطئههاي آنان هرگز نميتواند و نبايد موجب بيتوجهي به ماهيت و سرشت و عملکرد امپرياليسم روسيه و عوامل وابسته داخلي آنان بشود و يا مبارزه با نفوذ و وابستگي استعمار غربي مترادف باشد. با اتخاذ سياست «درهاي باز» در برابر شوروي و اقمار آن.
سرنوشت عبرتانگيز سران حزب خائن توده و بنبستهاي مارکسيسم در ايران اسلامي تجلي تحقق وعدههاي الهي و مثالهاي قرآني است و موجب خوشحالي ملت ايران ميباشد. اما همانطور که گفته شد اين ابراز مسرت کافي نيست. اکنون که فرصت بازگشت به اسلام اصيل، قرآن حکيم و سنت جامع پيامبر(ص) را پيدا کردهايم بايد بدانيم بازگشت مقبول به درگاه الهي با اصلاح اشتباهات گذشته (خانه تکاني فرهنگي) و بيان آشکار خطاهاي انجام شده است، يعني زدودن کامل القائات مارکسيستي از روابط و رسانههاي عمومي و بيان خطاها و بدگوييها و دشمنيها (در رابطه با برادران اسلامي) براي همان مردمي که به اين راه کشانده شدند:
الاالذين تابوا واصلحوا و بينوا فاولئک اتوب عليهم...(بقره 161).
مگر کساني که بازگشتند و اصلاح کردند و بيان کردند. پس بازگشت اينها را من ميپذيرم.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضي
نهضت آزادي ايران
ارديبهشت 1362
***
.نهضت آزادي ايران اميدوار است به زودي نشريه تحليلي مبسوطي متكي بر اطلاعات و اسناد موجود در اختيار هموطنان عزيز قرار دهد.
(1) رفيق كيانوري در روزنامه مردم (شماره 20 آذرماه 1359 صفحه 6) ميگويد: «بسياري از واژهها و اصطلاحات علوم اجتماعي را نخستين بار حزب توده ايران در مطبوعات ايران و در زبان فارسي به كار گرفته است، همين واژه «ليبراليسم» و «بورژوازي ليبرال» هم كه امروز ديگر به فحش تبديل شده و اگر در مجلس به كسي بگويند ليبرال خودش را توهين شده تلقي ميكند. مثل اين كه اولين بار توسط ما در فرهنگ سياسي ايران وارد شده است، زيرا نخستين بار ما بوديم كه در مبارزات سياسي روي اين مفهوم تكيه كرديم و حالا در مقياس وسيع آن را شناختهاند پس طبيعي است نيروهاي اصيل انقلابي به تدريج به شناختهايي برسند كه در گذشته نداشتهاند...»
«...بخشي از نيروهايي كه امروز شديداً عليه امپرياليسم مبارزه ميكنند با همين ليبرالها كه در دولت بودند همكاري نزديك داشتند و اگر ما...»
(2) قاموس قرآن در معناي كلمه «خبال» چنين نوشته است: «خبال فسادي است كه بر حيوان عارض ميشود و موجب اضطراب ميگردد مثل جنون يا مرضي كه در فكر و عقل مؤثر است... خبال به معناي فساد است كه در افعال و ابدان و عقول باشد.
بيانيه نهضت آزادي ايران پيرامون دستگيري سران حزب خائن توده
خانه را از رسوبات مارکسيستي پاکسازي کنيم
حزب توده در قالب مثالهاي قرآن
مثل الذين اتخذوا من دون الله اوليا کمثل العنکبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون. مثل کساني که جز خدا اوليايي برگرفتند (وابسته و سپرده قدرتهاي ديگر شدند) همانند مثل عنکبوت است که خانهاي بگرفت، و بيگمان سستترين خانهها خانه عنکبوت است،اي کاش ميدانستند (عنکبوت آيه 41).
سرانجام تشکيلات آهنين! حزب طرازنوين! بعد از چهل سال بند و بست و فريب و خيانت همچون تار عنکبوتي به سستي فرو ريخت و بندبازان بازيگرش که عمري جوانان بيخبر را اسير و مسحور دامها و تارهاي تبليغاتي و تشکيلاتي خود کرده بودند به زمين ذلت سقوط کردند. اينان که عمري شيره جان و ايمان طعمههاي خود را مکيده نجات و بهروزي خلق را ادعا ميکردند وقتي دفتر اعمالشان گشوده شد و رازها برملا گرديد ناگزير به اعتراف و اقرار شده و به گوشهاي از خيانتهاي خود اشاره کردند. در حالي که تصور ميکردند با وابستگي به ابرقدرت شمالي و کمونيسم بينالملل به حصن حصيني تکيه کردهاند که رخنهاي در آن نميرود و از پس ديوارهاي آهنين چيزي درز نميکند! اما هم از تاريخ انقلابات دنياي سوم و عملکرد ارباب در رابطه با احزاب برادر! غافل بودند و هم از عنکبوتي بودن اين تارهاي وابستگي و سرانجام تکيه به اربابان دنيايي. کاش ميدانستند بنا کردن تشکيلاتي با مصالحي پوشالي دوامي بيش از دام عنکبوت ندارد (لوکانوا يعلمون).
اين تجربه عبرتآور در مشابهت با مثالي که قرآن تصوير کرده بايد براي دانايان و عقلهاي تحليلگر هدايت کننده باشد و به ريشهيابي علتهاي اين گمراهي و انحراف همت گمارند.
و تلک الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون.
اين مثالها را ما براي مردم ميزنيم و جز دانايان آن را تعقل نميکنند (عنکبوت 43).
اما متأسفانه رهبران گمراه و گمراه کننده اين جريان وابسته يا نفهميدند يا نخواستند بفهمند که ريشه و اساس اين گمراهي از دستگاه فکري آنها است. گرچه هميشه از روابط زيربنايي داد سخن ميدادند اما خود در تحليل غروب حزبشان به سادگي به روابط روبنايي پرداختند و بدون آنکه فلسفه مارکسيسم را مورد نقد و سئوال قرار دهند وقتي ديدند ديگر محال است که از پس پرده فريب حزب توده و به نام آن بتوانند درآينده کاري کنند گناهان خود را به گردن آن انداختند و رستواترش کردند. همه حرف آنها همين بود که وابسته بوديم، منافقانه عمل ميکرديم و خلاق قانون جمهوري اسلامي رفتار مينموديم!... نه اينها بر کسي مخفي بود و نه در مرام آنها اين اعمال ناپسند است، سهل است به اعتقادشان لابد هدف وسيله را هم توجيه ميکند و به آن افتخار هم بايد کرد. مگر حرمت مارکسيستي با 75 سال سابقه در ايران (از 1906) كه بعد از شهريور 20 به شكل جديد در قالب حزب توده وارد صحنه شد جز خيانت چه گلي به سر اين ملت زده است؟ خيانت به جنبش جنگل، تاييد رضاخان بهعنوان نماينده بورژوازي ملي!، تظاهرات در پناه تانکهاي روسي در تهران به حمايت از تسليم نفت شمال به روسيه!، سوء استفاده از احساسات مردم ستمکشيده و بر پا کردن غائله آذربايجان و کردستان و تلاش براي جدايي اين دو استان، ائتلاف با حزب ارتجاعي قوامالسلطنه و شركت در کابينه ائتلافي (با سه وزير)، برخورد خصمانه با نهضت ملي ايران و کارشکني در دولت ملي دکتر مصدق، همکاري با جناحهاي وابسته به استعمار انگليس (معروف به توده نفتي)، زمينهسازي براي موفقيت کودتاي ننگين 28 مرداد و... آبرومندتر از همه! فرار سران حزب به بهشت موعود مارکسيسم و سپردن اعضا و هواداران به مسلخ شاه!!... البته برخي هم (مثل بهرامي و يزدي) به جاي فرار، به منجلاب سازش با حکومت وقت غلطيدند و برخي هم ستون فقرات نيروهاي امنيتي شاه را تشکيل داده يا مغزهاي متفکر رژيم جور شدند (امثال جعفريان، مجيدي، نيکخواه، آزمون و...) ناگفته نماند زرنگترهايشان هم مقاطعهکاريهاي بزرگ و شرکتهاي کلان سرمايه تشکيل دادند و به ريش هرچه کارگر و پرولتر است، خنديدند! از انصاف خارج نشويم تعداي هم بنا به فطرت يا تأثير ناخودآگاه تربيتي از بستر ديني جامعه با شجاعت مقاومت کرده اعدام يا زندانهاي طولاني زمان شاه را پذيرا شدند و برخي از آنها نيز ذخيره عبرتآوري براي مصاحبههاي تلويزيوني دوران جمهوري اسلامي گشتند!
اين به ظاهر طرفداران انقلاب و جمهوري اسلامي و مدعيان خط مردمي امام همانهايي هستند که قيام 15 خرداد سال 42 را همزمان با شاه ارتجاعي خواندند و همچون راديو مسکو طوطيوار حرکت همين روحانيون را مبارزه ملاهاي زميندار عليه برنامه مترقي اصلاحاتي ارضي! معرفي نمودند! و معلوم نشد چگونه پس از پيروزي انقلاب و بازگشت پيروزمندانه آقايان ازمسکو نظرشان معکوس گرديد؟
و حالا که پردهها افتاده و رازها برملا گشته و خدا از آنجايي که هرگز گمانش را هم نميکردند به سراغشان آمده (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا) در حسرت آب رفته در جوي، با اتکالي که به پشتوانه اعمال گذشته داشتند لابد از خود ميپرسند پس 65 سال سابقه فعاليت کمونيستي، چهل سال تلاش منضبط حزبي و ربع قرن زندان کادرهايي از مرکزيت (که مجموع آنها را با احتساب دوران هجرت رهبران به روسيه! و کشورهاي بلوک شرق 600 سال برآورد کردهاند)، تعليمات جاسوسي در «ک.گ.ب» و شرکت در کنگرهها و پلنومهاي کمونيسم بينالملل، صدها روزنامه و مجله و کتاب، از سطح دبستان تا دانشگاه، اين همه بحث و فحص و سخنراني و پرسش و پاسخ و... چه شد و کجا رفت و چرا دستگيرهاي براي نجات نشد و جائي به حساب نيامد؟ چرا روسنامه مردم! نه روسيه را به دخالت آورد و نه مردم را به حمايت؟ و چرا و چراهاي ديگر...
جواب اين چراها را که به سختي عبرتانگيز است قرآن قبلاً در مثالي ديگر داده و چنين حسرت و زيان آشکاري را به روشني هشدار داده بود. دريغا که گوش شنوا نداشتند:
مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف...
مثل کساني که به پروردگارشان کافر شدند (بنده اربابهايي دنيايي و ناسپاس و سرپوشگذار بر حقايق الهي شدند)، اعمالشان (نتيجه تلاشها و دستاوردهايشان) همچون خاکستري است که بر آن بادي بوزد (آنهم نه باد معمولي)، در روزي طوفاني و منقلب! (ابراهيم 18)
آيا بعد از طوفان چيزي از دستاوردهاي پوک و خاکستر اعمال خود ميتوانند جمع آوري کنند؟...
لا يقدرون علي شيي مما کسبوا
هرگز به جمع کردن مختصري از آنچه فراهم کردهاند هم قادر نخواهند بود.
ذلک هوالضلال البعيد
اينست همان گم کردن بسيار دور!(ابراهيم 19).
آيا جز سردي جفا و خيانت و خاکستر فريب و پوشش، نور و حرارت و گرمايي اعمال اين وابستگان بيگانه به نفع مردم داشته است؟ اعمال پوک و خاکسترگونه اينان (و ساير همفمرکان در ديگر گروههاي چپ) جز پوشاندن آتش، کدامين آب را به خاطر محرومين گرم کرده است؟ گرچه روزگاري خاکستر کفرشان نور حق را ميپوشاند، اما سرانجام روز طوفاني فرا رسيد (في يوم عاصف) اعمالشان گرد هوا شد، نيرنگشان برملا گشت و آتش حقيقت جلوه و جلاي خود را تابانتر نمود.
اينها که قدرت الهي را نديده گرفته مسحور قدرت نظامي و تکنولوژي پيشرفته ارباب خود شده بودند از پوشالي بودن اين ابرقدرتهاي! روزگار غافل بودند. مثال اين غفلت را باز هم قرآن براي عقلهاي تحليلگر به زيبايي و ظرافت تصوير کرده است و ناتواني چنين قدرتمنداني را (چه شرقي چه غربي) عليرغم صنايع سبک و سنگينشان از آفريدن مگسي نشان ميدهد:
يا ايهاالناس ضرب مثل فاستمعواله انالذين تدعون من دونالله لن يخلقوا ذبابا ولواجتمعواله و ان يسلبهم الذباب شيا لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و المطلوب.
ما قدرواالله حق قدره ان الله لقوي عزيز.
اي مردم مثلي زده شده خوب گوش کنيد، کساني که (ابرقدرتهايي!) جز خدا ميخوانيد (سرسپرده و پيرو آنها ميشويد) هرگز مگسي را هم نميتوانند خلق کنند، گرچه همگي هم بر آن اجتماع نمايند و اگر مگس چيزي از آنها بربايد (عليرغم تکنولوژي پيشرفته) قادر به پس گرفتن از آن نخواهند بود! ناتوان و ضعيفاند، هم طالب و هم مطلوب!
خدا را آنچنان که سزاوار ارجمندياش بود ارج نگذاشتند همانا خدا قوي عزيز (نيرومند صاحب عزت) است. (حج 73 و 74).
و چنين است که در شعار نه شرقي نه غربي ابرقدرتهاي شرق و غرب از روسيه و آمريکاي جنايتکار گرفته تا چين و انگليس و... براي ما يکساناند و در برابر قدرت قاهر پروردگار عزيز همه آنها را پوشالي ميدانيم.
و اينک گرچه آن شجره خبيثه از آنجايي که قرار و پيوندي با زمين و زمينه ملي و مردمي نداشت و در بيگانگي با فرهنگ و اعتقادات مردمي گويي بدون ريشه از روي زمين برجهيده بود کنده و با تندباد حوادث (في يوم عاصف) به گوشهاي افکنده شده است:
و مثل کلمه خبيثه کشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار.
مثل کلمه ناپاک مثل درخت ناپاکي است که از روي زمين برجهيده و آن را قرار و ثباتي نباشد (ابراهيم 26).
اما جوانهها و شاخ و برگي که قرباني ريشه بيثبات خود شده، به زمين شکست سقوط کردهاند (اعضاي ساده و هوادار حزب)، اکنون که از اسارت تنه آزاد شده فرصت استقلال پيدا کردهاند اگر پيوندي با زمين و زمينه مردمي پيدا کنند و ريشهاي در فطرت خداجوي خويش بدوانند اميد است با بازگشت به اصل خويش و قبول خالق يکتا برخلاف ريشه و تنه پوسيده دوام و قراري پيدا کنند و درآينده برخلاف اسلاف خود ميوه و محصولي به نفع مردم رنجيده ايران عايد نمايند:
الم ترکيف ضرب الله مثلا کلمه طيبه کشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء توتي اکلها کل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذکرون.
آيا نديدي چگونه خدا مثلي زد سخن پاک چون درخت پاکي است که ريشه آن استوار و شاخه آن در آسمان گسترده است ميوه خود را در هر زمان به اذن پروردگارش ميدهد و خداوند براي مردم مثلها ميزند باشد که يادآور گردند. (ابراهيم 25).
بسياري از اعضا و هواداران اين حزب وابسته گرچه با غفلت اما بنا به فطرت حق طلب با حسن نيت و قصد خدمت وارد اين دام شده بهروزي طبقه کارگر را در پيروي از دستورالعمل مارکسيسم ميپنداشتند، آنها با شور و هيجان و احساسات جواني بدون آنکه اشعاري به آلت دست بودن خود بکنند ديوارهاي شهر را از شعارها و اعلاميههاي حزب سياه ميکردند و آب در آسياب بيگانه ميريختند. آنها مشکلات فکري خود را از «پرسش و پاسخ» رهبرشان سئوال ميکردند، تشنگي روحيشان را از آبشخوار آلوده حزب فرو مينشاندند و استجابت نيازهاي فطري خود را از اربابان سرسپرده و مکتب عقيم مارکسيسم طلب ميکردند. اما باز هم قرآن در مثالي ديگر که گويي ناظر به چنين هواداراني است پوچي و بيحاصلي اينگونه دنباله روي و سرسپردگي را تصوير و تجسم ميکند:
له دعوه الحق والذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشيي الا کباسط کفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرين الا في ضلال.
دعوت به حق از آن اوست (تنها خدا را طلبيدن حق است) و کساني که جز او را ميخوانند (رو به سوي مدعيان دروغين و مکاتب گمراه کننده ميآورند) آنها پاسخگوي کوچکترين چيزي (از نيازهايشان) نيستند، مگر بمانند کسي که دو دست خويش به سوي آب گشايد تا به دهانش رساند و او رسنده به آن نيست، و دعاي کافرين (خواستنها و طلبيدنهاي آنها نيز) جز در گمراهي و اشتباه نيست. (رعد14).
نه اينکه به قول پيرديرشان «به آذين» مارکسيسم در ايران به بنبست رسيده باشد، پنبه اين ادعا را مدتها است فلاسفه و انديشمندان زدهاند و بنبستي است که سوسياليسم علمي! را بيرنگ نموده است، منتهي در گوشه و کنار دنياي سوم عدهاي هنوز عليآباد را شهري ميپندارند و در کويرهاي سوخته و عطشان جوامع اسلامي جواناني به دنبال اشباع تشنگي خود از سراب مارکسيسم هستند، دستهاي خود را به سوي آن دراز ميکنند، فداکاريها و از خودگذشتگيهاي فراواني هم ميکنند، اما در تقليد برداشتن آب از سراب سرانجام مانند سران حزب توده به پوچي و بيحاصلي ميرسند و آنچنان در گرداب گمراهيهاي خود غرق ميشوند که پس از تاريکيهاي مکرر نور حق را نميبينند:
والذين کفروا اعمالهم کسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء حتي اذا جائه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفيه حسابه و الله سريع الحساب.
او کظلمات في بحر لجي يغشيه موج من فوقه من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يکد يريها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.
آنان که کافر شدند اعمالشان مانند سرابي است در زمين هموار که تشنه آن را آب ميپندارند؛ و چون به سوي آن آيد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد، پس خدا حساب وي را براي او تمام بدهد و خدا زود به حساب ميرسد؛
يا (اعمال ايشان) همچون تاريکيهايي است در دريايي عميق، که فرو پوشد آن را موجي که از بالاي آن موجي ديگر باشد و بر فراز آن ابري باشد: تاريکيهايي که برخي از آنها بالاي برخي است، چون دست خود را بيرون آورد آن را (کسي) نتواند ديد! و هرکس را که خدا نوري برايش قرار ندهد هيچ نوري نخواهد داشت.(نور39).
نهضت آزادي ايران به دليل سابقه طولاني در مقابله با آفت مارکسيسم و آشنايي که در اين مدت با تاکتيکها و سياستهاي کهنه سازمانهاي مارکسيستي پيدا کرده بود به خاطر وظيفه اسلامي و رسالتي که احساس مينمود از هر فرصتي استفاده کرده هشدارها و تذکرات برادرانهاي به مسئولين امور و گردانندگان دولت انقلاب ميداد و عليرغم اتهام تضعيف دولت و منصرف کردن مردم از حمله به شيطان بزرگ و تراشيدن شيطان فرضي و... صبورانه اين نابخرديها را تحمل مينمود، نهضت آزادي با اطلاعي که از استراتژي کلي کمونيستها در اتيوپي، افغانستان، يمن جنوبي و... داشت مطلع بود آنها طبق تئوري خيزش لنيني همواره زير شعارهاي جو غالب منافقانه عمل ميکنند و پشت چتر و سپر شعارها و سوگندهاي دروغيني که ميدهند مردم را از راه حق باز ميدارند (اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سبيلالله). نهضت آزادي ميدانست که احزاب کمونيست بر اساس رهنمودهاي لنين، با نفوذ در نيروهاي نظامي و انتظامي و رخنه در شوراها (سويتها) و نهادهاي مختلف از يکطرف، و کارشکني، جوسازي و ايجاد هرج و مرج از طرف ديگر مترصد شرايطي ميمانند تا وقتي اوضاع به بنبست رسيده به اصطلاح آچمز گردد آنگاه با يک جهش قدرت را در دست گرفته هژموني طبقه کارگر را برقرار مينمايند.
نهضت بر اساس اين تحليل، قبل از اعترافات سران حزب در مصاحبههاي تلويزيوني (که جزئيات و روش آن براي ما روشن نيست) مرتباً به دولت و نهادها تذکر ميداد و آنها را از خطر رخنه تودهايها در ارگانهاي دولتي و نهادهاي انقلابي آگاه ميساخت. اما متاسفانه اين هشدارها کمتر مورد پذيرش قرار ميگرفت و اکنون که به همت و پشتکار برادران (که صدق عرايض ما را به اثبات رساندند) و پيگيري دقيق اطلاعات غيرمنتظره اين لانه فساد برچيده شده است ضمن حمد و سپاس به درگاه ايزدي و تشکر از تلاش برادران بايد بدانيم که تنها به اين دستگيريها نبايد دلخوش بود و به آن بسنده نمود زيرا اگرچه اعضاي اصلي اين شجره گرفتار شدهاند، اما آثار و عوارض مسموم و القائات فکري و ايدئولوژيک آنها در گوشه و کنار اين کشور باقي است و جو غالب را تشکيل ميدهد اينک وقت آن رسيده که خانه انقلاب را از تارهاي عنکبوتي مارکسيسم يکسره نظافت و پاکسازي کنيم. فرهنگ مارکسيستي و تضاد ديالکتيکي و شيوههاي استاليني را که حاصل القائات و جوسازيهاي اين فرقه است بايد به کلي از اذهان و فرهنگ سياسي غالب شسته، بيرون بريزيم.
مگر مارکسيستها (و بخصوص حزب توده) نبودند که تخم تفرقه و نفاق را پس از انقلاب ميان گروههاي اسلامي کاشتند و برادريها را به خصومت تبديل کردند؟ مگر همينها نبودند که درگيري سياسي رواني را در جمهوري اسلامي آغاز کردند و جنگ حيدرنعمتي ليبراليسم و ارتجاع را دامن زدند! شايعهسازي و شايعهپراکني، جوسازي، تهمت و برچسبزني و ترور شخصيت را رايج نموده، بر فرهنگ سياسي جامعه ما غالب گردانيدند، مگر همينها نبودند که واژه ليبرال را از فرهنگنامه مارکسيسم بيرون آورده سر زبان دوستان نادان انداختند(1) و ليبراليسم سياسي و اقتصادي را مطرح ساختند؟
مگر همينها نبودند که حملات را از خودشان متوجه بسياري از گروههاي سابقهدار اسلامي کردند و سعي کردند از آنان هيولائي خيالي بسازند که درصدد براندازي دولت اسلامي ميباشند! مگر همينها نبودند که روحانيت را به دو جناح ارتجاعي و خط امام تقسيم کردند و کوشيدند تفرقه و دودستگي را در اين صنف دامن زنند؟ مگر همينها نبودند که شوراي نگهبان را با برچسب ليبراليسم اقتصادي ارتجاعي و غيرانقلابي لقب ميدادند؟
و بالاخره مگر همينها نبودند که فرهنگ تضاد و تخاصم ديالکتيکي را جايگزين رفق و مدارا و اخلاق اسلامي نمودند و افشاگري و سب و لعن و افترا و اتهام را رواج دادند، شيوهاي که متأسفانه هنوز هم در رسانهها و مطبوعات رايج است.
قرآن به مسلمانان هشدار داده است که بيگانه را (اعم از شرق و غرب) به خود نزديک نکنيد چرا که از هيچ کوششي در جهت آشفته کردن اوضاع و بيمار کردن مغز جامعه (فرهنگ و عقايد) فروگذاري نميکنند:
يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لايالونکم خبالا...
اي کساني که ايمان آوردهايد همکار نزديک و همراز خود را غير از خودتان نگيريد آنها از بيمار کردن انديشه شما(2) فروگذاري نميکنند.(آل عمران 118)
اما اين هشدارها را جدي تلقي نکردند و عليرغم سوابق خائنانه خزب توده و خطوط وابسته، ادعاي خط امام بودن آن را کساني باور نمودند. در حالي که مارکسيستها خدا و دين او و امام و حرکت و انقلاب اسلامي و جمهوري را قبول نداشته و ندارند و مواضع و ادعاي در خط امام بودنشان مصداق واقعي نفاق است.
قرآن به دنبال آيه فوق اين گونه نفاق را به مسلمانان هشدار داده بود:
اذالقوکم قالواامنا و اذا خلو عضوا عليکم الانامل... هرگاه که شما را ملاقات ميکنند ميگويند ما ايمان آوردهايم و آنگاه که خلوت کنند انگشتان خود را از غيظ نسبت به شما به دندان ميگزند...(آل عمران 119)
بر اساس همين رهنمودهاي قرآني است که قطعنامه کنگره چهارم نهضت آزادي ايران (کنگره شهيد چمران ـ آبان 60) صريحاً اعلام داشته است که:
ماهيت و عملکرد سلطهگرانه دو ابرقدرت شرق و غرب را که بر اساس جهانبينيهاي الحادي و شرکآلود است يکسان و مطرود ميداند.
نهضتآزادي ايران هم چنين معتقد است که توجه آگاهانه به توطئههاي امپرياليسم غرب و صهيونيسم و متحدينشان عليه جمهوري اسلامي ايران و ضرورت مبارزه با توطئههاي آنان هرگز نميتواند و نبايد موجب بيتوجهي به ماهيت و سرشت و عملکرد امپرياليسم روسيه و عوامل وابسته داخلي آنان بشود و يا مبارزه با نفوذ و وابستگي استعمار غربي مترادف باشد. با اتخاذ سياست «درهاي باز» در برابر شوروي و اقمار آن.
سرنوشت عبرتانگيز سران حزب خائن توده و بنبستهاي مارکسيسم در ايران اسلامي تجلي تحقق وعدههاي الهي و مثالهاي قرآني است و موجب خوشحالي ملت ايران ميباشد. اما همانطور که گفته شد اين ابراز مسرت کافي نيست. اکنون که فرصت بازگشت به اسلام اصيل، قرآن حکيم و سنت جامع پيامبر(ص) را پيدا کردهايم بايد بدانيم بازگشت مقبول به درگاه الهي با اصلاح اشتباهات گذشته (خانه تکاني فرهنگي) و بيان آشکار خطاهاي انجام شده است، يعني زدودن کامل القائات مارکسيستي از روابط و رسانههاي عمومي و بيان خطاها و بدگوييها و دشمنيها (در رابطه با برادران اسلامي) براي همان مردمي که به اين راه کشانده شدند:
الاالذين تابوا واصلحوا و بينوا فاولئک اتوب عليهم...(بقره 161).
مگر کساني که بازگشتند و اصلاح کردند و بيان کردند. پس بازگشت اينها را من ميپذيرم.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضي
نهضت آزادي ايران
ارديبهشت 1362
***
.نهضت آزادي ايران اميدوار است به زودي نشريه تحليلي مبسوطي متكي بر اطلاعات و اسناد موجود در اختيار هموطنان عزيز قرار دهد.
(1) رفيق كيانوري در روزنامه مردم (شماره 20 آذرماه 1359 صفحه 6) ميگويد: «بسياري از واژهها و اصطلاحات علوم اجتماعي را نخستين بار حزب توده ايران در مطبوعات ايران و در زبان فارسي به كار گرفته است، همين واژه «ليبراليسم» و «بورژوازي ليبرال» هم كه امروز ديگر به فحش تبديل شده و اگر در مجلس به كسي بگويند ليبرال خودش را توهين شده تلقي ميكند. مثل اين كه اولين بار توسط ما در فرهنگ سياسي ايران وارد شده است، زيرا نخستين بار ما بوديم كه در مبارزات سياسي روي اين مفهوم تكيه كرديم و حالا در مقياس وسيع آن را شناختهاند پس طبيعي است نيروهاي اصيل انقلابي به تدريج به شناختهايي برسند كه در گذشته نداشتهاند...»
«...بخشي از نيروهايي كه امروز شديداً عليه امپرياليسم مبارزه ميكنند با همين ليبرالها كه در دولت بودند همكاري نزديك داشتند و اگر ما...»
(2) قاموس قرآن در معناي كلمه «خبال» چنين نوشته است: «خبال فسادي است كه بر حيوان عارض ميشود و موجب اضطراب ميگردد مثل جنون يا مرضي كه در فكر و عقل مؤثر است... خبال به معناي فساد است كه در افعال و ابدان و عقول باشد.