۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

25 شهریور 1361، سالگرد اعدام قطب زاده- بخشی از دفاعیات محکم او در مقابل ری شهری


Ghotbzade 130916۱۳۹۲/۰۶/۲۵ -سایت انقلاب اسلامی- این نظام ضد انسانی از چندی بعد از انقلاب مخالفانش را بعنوان مخالفت با ولایت فقیه به زندان کشید و و یا از بین برد و یا مجبور به ترک وطن کرد. آنچه اکنون نسل جوان به چشم خود میبیند متاسفانه جدید نیست. صادق قطب زاده که زحمات زیادی برای بسرانجام رسیدن انقلاب بهمن 57 کشیده بود  یکی از قربانیان پرشمار دستگاه ولایت فقیه بود. در زیر مدافعات صادق قطب زاده را در سالروز اعدام او برای آگاهی نسل جوان می آوریم. مطالب زیر در نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شهریور ماه 1361 بچاپ رسیده است.
قطب زاده در زندان اوین به شهادت رسید
 «دادگاه انقلاب ارتش» رژیم بالاخره پس از مدتها تاخیر در صدور رای دادگاه، صادق قطب زاده را که روز 17 فروردین ماه 1361 باتفاق عده ای دیگر به اتهام طرح توطئه براندازی رژیم دستگیر شده بود، محکوم به اعدام کرده و سحرگاه روز پنجشنبه 16 سپتامبر (25 شهریور ماه) او را در زندان اوین به شهادت رسانید. متن اطلاعیه ای که از رادیوی رژیم پخش شد بشرح زیر است:
شعبه اول دادگاه انقلاب ارتش در رابطه با اتهام صادق قطب زاده مبنی بر اقدام علیه جمهوری اسلامی ایران تشکیل جلسه داد و با بررسیهای مکرر در جلسات مختلف و با توجه به اعترافات آقای قطب زاده نتیجه گیری شد که وی مرتکب دو جرم شده که مجازاتش از نظر اسلام اعدام است. جرمهای صادق قطب زاده:
1- طراحی توطئه براندازی جمهوری اسلامی ایران و اقدام عملی با تقسیم پول میان افراد برای پیاده کردن منویات خود و اعزام نماینده برای هماهنگ کردن کشورهای خارج و جناحهای مخالف داخل و دریافت کمکهای اطلاعاتی و مالی.
2- طرح توطئه برای ترور مسئولین رده اول کشور و در راس همه حضرت امام و اقدام عملی با در اختیار گذاشتن سفته 50 هزار تومن پول و منزل و قول باینکه در روز عملیات چند نفر در این رابطه در اختیار خواهد گذاشت.
با توجه به مطالب یاد شده آقای قطب زاده بعنوان باغی و بعنوان یکی از مصادیق بسیار روشن مفسد فی الارض محکوم شد و حکم صادره پس از تائید دادگاه عالی قضائی شب گذشته، بمرحله اجرا در آمد. احکام سایر متهمین نیز بزودی اعلام خواهد شد.
     بر اساس گزارشهای موثق رسیده از ایران، در آخرین روزهای زندان، احمد خمینی به ملاقات قطب زاده رفته و از او می خواهد که به «امام» متسل شده و از او طلب عفو کند. اما قطب زاده از انجام چنین کاری خودداری کرده است. همین گزارشها به نقل از دوستان قطب زاده که ارتباط نزدیکی با دفتر خمینی دارند، حاکی است که دوستان وی اعدام او را خیلی بعید می دیده اند، فقط بشرط اینکه او دست از «قد» بازی بردارد و در دادگاه و نیز در زندان «کوتاه» بیاید.
     منابع نزدیک به قطب زاده می گویند وی در 4 روز اول دستگیری اش بشدت شکنجه شده بوده است. رژیم جریان محاکمه او را سانسور کرده و از پخش قسمتهائی از دفاعیات قطب زاده که وی طی آن به خمینی و رژیم او انتقادهای سختی کرده جلوگیری بعمل آورده است.
     قطب زاده بهنگام شهادت 46 سال داشت. وی از نزدیکترین دوستان خمینی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب (تا مدتی پیش) بشمار میآمد و علاقه او به خمینی علاوه بر جنبه های سیاسی، جنبه های عمیق عاطفی داشت. با اینحال، پس از استقرار کامل دیکتاتوری خمینی و «حزب جمهوری اسلامی» وی در آشکار و خفا به رژیم انتقاد کرده و یکبار هم بخاطر مصاحبه ای که با کانال 2 تلویزیون ایران کرد، دستگیر و مدت کوتاهی زندانی شد. از جمله کسانیکه با قطب زاده دشمنی و کینه ریشه داری داشتند، بهزاد نبوی و اسدالله لاجوردی «دادستان انقلاب مرکز» را می توان نام برد.
     لازم به یادآوری است 12 نفر دیگر نیز در این ارتباط اعدام شده اند که رژیم از افشای اسامی آنان خودداری کرده است. ولی از شواهد می توان حدس زد که: حسن عباسی (داماد آیت الله شریعتمداری)، مهدی مهدوی (روحانی)، عبدالرضا حجازی (روحانی)، و مناقبی (روحانی) جز اعدام شدگان باشند.
مدافعات سانسور شده صادق قطب زاده
     قطب زاده در دادگاه، ضمن دفاع از خود، پرده از چهره خمینی برداشت و نقش او را در گروگانگیری و بازیهای سیاسی این «برصیصا»ی عابد را برملا ساخت.
     او نقش حزب جمهوری ملاتاریا و رژیم اختناق را در سوق شرایط بسوی آنچه، نزدیک ترین دوست خمینی را وادار کرد تا کمر به قتلش بندد، برشمرد. طبیعی است که رژیم لرزان خمینی که آنقدر به خود اعتماد ندارد تا بتواند از جان قطب زاده لااقل بپاس 30 سال مبارزه اش بگذرد، حتمآ یارای آنرا هم ندارد که انتقادات شدید «صادق» و حرفهای او که از یک تجربه تلخ سخن می گفت به گوش مردم برسد. از این جهت دادگاه قطب زاده با برقراری سانسور شدید ولی با حفظ ظاهر در جراید ایران برگزار گردید.
     رژیم بداند که هیچگاه سانسور نمی تواند ابدی گردد و هر چقدر دیوار سانسور ضخیم و نفوذ ناپذیر باشد، نمی تواند از نفوذ حقیقت بخارج جلوگیری کند، بامید اینکه در آینده از چند و چون دفاعیات واقعی قطب زاده با خبر شویم- بپاس پایمردی او و برای جبران حق بیانی که از او سلب شده است، سرمقاله این شماره را به آن قسمت از سئوال و جوابهای دادگاه که روزنامه کیهان به بهانه «حفظ مسائل اخلاقی» که در شان روزنامه نیست، سانسور کرده بود، اختصاص می دهیم، با اذعان باینکه این تازه تمام حقیقت نیست، ولی ما را پاسداری «حقیقت» و «آزادی بیان» بدرج همان قسمت از حقیقت ولو بسیار اندک هم که باشد وظیفه مند می کند:
حاکم شرع: شما که می گوئید نظام جمهوری اسلامی در جایش باقی میماند، بعد از مرگ شما چه چیزی از نظام جمهوری اسلامی باقی میماند؟
قطب زاده: اصل قانون اساسی اش، البته با تغییری که در قانون اساسی میدادیم.
حاکم شرع: شما می خواستید قانون اساسی را نیز عوض کنید؟
قطب زاده: ما صحبت از قانون اساسی نکردیم و طبعآ این موضوع بحث نمیشد.
حاکم شرع: اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی بر مبنای ولایت فقیه است؟
قطب زاده: ما هیچ مبنای اینطوری نداریم.
حاکم شرع: یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی بر محور ولایت فقیه است؟
قطب زاده: قانون اساسی یک سری مواد دارد که یکی از آن مواد این است که حق ندارد تلفن شخصی کسی را کنترل کنند و خود شما این مسئله را نقض کردید.
حاکم شرع: شما می خواستید در قانون اساسی جدیدتان مسئله ولایت فقیه باشد یا خیر؟
قطب زاده: ما اصلآ فکرش را نکرده بودیم و صحبتی هم از قانون اساسی نبود.
حاکم شرع: شما می گوئید حرکت بر علیه افراد بوده است یعنی کودتائی و حرکت نظامی بوده بر علیه افراد این مملکت. و لیکن ما میخواستیم نظام جمهوری اسلامی ایران باقی بماند؟
قطب زاده: همه اش باقی میماند. یعنی جمهوری اسلامی باقی میماند ولی نحوه اجرای آن تغییر میکرد.
حاکم شرع: اگر همه اش باقی میماند، پس به ما بگوئید فرماندهی کل قوا که در قانون اساسی با ولایت فقیه است، آیا این باقی میماند؟
قطب زاده: تا آن موقع که تغییر میکرد، بله.
حاکم شرع: شما یک حرکت نظامی میکردید علیه فرمانده کل قوا. آیا باز هم فرمانده کل قوا باقی میماند؟
قطب زاده: تا زمانی که تکلیف فرمانده کل قوا روشن میشد باقی میماند.
حاکم شرع: چه جور تکلیف فرمانده کل قوا را روشن میکردید؟ آیا با گلوله؟
قطب زاده: نخیر با استدلال تکلیفش را روشن میکردیم.
حاکم شرع: با استدلال؟ کدام استدلال؟ شما میتوانستید تشریف ببرید آنجا استدلالتان را به ایشان بگوئید.
قطب زاده: نه متاسفانه اینطور نمی شد. چون ما در این زمینه تجربیاتی کرده بودیم.
حاکم شرع: یعنی با گفتن نمیشد؟ حتمآ باید با یک حرکت نظامی باشد؟
قطب زاده: نه باید اسناد و مدارک از آن جاهایی که هست گیر آورد و به ایشان نشان داد، که وضع را که آن طور تصور میکنند، آن طور نیست.
حاکم شرع: بعد از جریان شما، فرمانده کل قوا میماند یا نه؟
قطب زاده: فرمانده کل قوا باقی می ماند.
حاکم شرع: دستگاه قضائی کشور هم باقی میماند؟
قطب زاده: بله دستگاه قضائی کشور هم باقی میماند. اگر شما میخواهید اینطور تصور کنید که بعد از حرکت، هم قانون اساسی و هم دستگاه قضائی و جاهای دیگر به همان صورت باقی بماند، پس ما دیوانه بودیم که این کار را انجام بدهیم. نه عزیزم، نه جانم، اینطور نبود. افراد باید دقیقآ تغییر میکردند. من فقط و فقط کسی را که استثنا کرده بودم، شخص امام بود. ولی در مورد بقیه افراد، معلوم بود که تغییر میکردند.
حاکم شرع: شما آخر نگفتید از نظام جمهوری اسلامی چه چیزش باقی میماند؟
قطب زاده: قانون اساسی اش و رهبری آن هم باقی میماند.
حاکم شرع: اگر : قانون اساسی اش باقی میماند، آیا طبق قانون اساسی، این، احتیاج به یک حرکت نظامی داشت؟
قطب زاده: متاسفانه اینطور نیست. موارد قانون اساسی از دو سال و نیم به این طرف همه اش بطور کلی نقض شده و کسی نمی تواند نفس بکشد.
حاکم شرع: شما قانون اساسی را قبول دارید یا نه؟
قطب زاده: معلوم است که قانون اساسی را قبول دارم. ولی شرایط اجرای آن را قبول ندارم.
حاکم شرع: اگر شما قانون اساسی را قبول دارید آیا قانون اساسی به شما اجازه میداد که شما این حرکت نظامی را انجام دهید؟
قطب زاده: من قانون اساسی را یک قرارداد میدانم بین مردم و اصحاب آنها که دو طرف قضیه ملزم به اجرای آن قرارداد هستند. فردی نقض میکند، دستگاه حکومتی به او میگوید تو نقض قرارداد بین من و خودت را کردی و باید مجازات بشوی. و اگر حکومت، خودش موارد قانون اساسی را نقض کند، آن موقع باید چه کار کرد؟ در آن موقع طبیعتآ اگر قدرت و زور باشد، میگویند: کردیم که کردیم و چشمتان چهارتا باشد، باید گوش کنید ولی عده دیگری بلند میشوند و میگویند: این دفعه تو بودی که قانون را نقض کردی، پس بنابر این من جلوی تو را میگیرم و متاسفانه نقض اصلی توسط کارگزاران انجام شده است. و آنها هستند که باید جواب بدهند که وضع چرا اینطور شده؟
حاکم شرع: شما بلاخره سئوال ما را جواب ندادید که آیا قانون اساسی را قبول دارید یا نه؟
قطب زاده: من تعجب می کنم، من تا کنون 5 بار به این سئوال جواب دادم. و گفتم قبول دارم.
حاکم شرع: شما که قانون اساسی را قبول دارید آیا قانون اساسی بشما اجازه میدهد که در ایران کودتا کنید؟
قطب زاده: من گفتم قانون اساسی یک قرارداد است بین آحاد ملت و کارگزاران دولت.
حاکم شرع: آن قرارداد بشما چنین اجازه ای میدهد؟
قطب زاده: نه به من چنین اجازه ای نداده است و همچنین به کارگزاران دولت هم اجازه ای نداده است.
حاکم شرع: آیا قانون اساسی به شما اجازه داده است که کودتا کنید؟
قطب زاده: نخیر قانون اساسی، به کسی چنین اجازه ای نداده است.
حاکم شرع: شما عملآ کاری کردید که قانون اساسی را قبول ندارید؟
قطب زاده: عکس العمل در مقابل عمل است حتی بعد از انقلاب، قانون اساسی منهای مسئله سلطنتش با ایجاد یک شورای انقلاب، تمام موارد دیگرش اعمال شده تا قانون اساسی جدید بوجود آمد.
حاکم شرع: آیا شما صلاحیت این کار را در خود میدیدید؟
قطب زاده: هیچکس به تنهایی صلاحیت ندارد. من رهبر اجرائی بودم و در مسائل فکری و فقهی به افراد صلاحیتدار مراجعه میکردم و قصد بیشتر از 2 ماه ماندن برسر کار را هم نداشتم. بلکه قصد داشتم حکومت را بدست افراد صلاحیتدار بدهم.
حاکم شرع: شما خود را صالح برای این کار میدانید؟
قطب زاده: برای اقدام بله.
حاکم شرع: شما از نظر اخلاقی و مذهبی آیا صلاحیت کاری را داشتید که به قول خودتان امام نتوانسته است موفق بشود؟
قطب زاده: مرا دارید بجائی میکشانید که بگویم هیچکس صلاحیت آنرا ندارد. زیرا هیچکس معصوم نیست و ما 14 معصوم بیشتر نداشتیم.

همه با هم، برخیزیم!/ فراخوانِ شبِ بیدار، میدان جمهوری، پاریس

convergence-des-luttes-1
Appel de la Nuit Debout, place de la République – 8 de abril 2016, París
Nuit Debout’s call, place de la République – Paris, 8th April 2016
Izveštaj Nuit Debout, République – Pariz, 8. april 2016
Appello della “Nuit Debout”, place de la République – Paris, 8 aprile 2016
Ανακοίνωση της Επιτροπής Διεθνών Σχέσεων της « Nuit Debout » στη République
« Nuit debout » Czuwamy cala noc – Czuwajmy razem
Ночи без сна – Единой силой
فراخوان شب بیدار، میدان جمهوری، 8 آوریل 2016، 20 فروردین 1395، پاریس، فرانسه
 
از 31 مه مارس 2016، ما در میدان جمهوری پاریس و نیز مکان های دیگری گردِهم‌آمده ایم. در ابتدا، هدفِ گردهم آئی ما اعتراض به تغییر قانون کار فرانسه بود. این رفرم تصمیم منزوی فرانسه نبوده و بخشی از برنامه‌ی دراز ریاضت اقتصادی است که مردم کشورهای هم جوار را نشانه گرفته است و پیامدهای آن با اثرات Jobs Act ایتالیا یاReforma Laboral  اسپانیا یکسان خواهد بود: یعنی اخراج‌های بیشتر از کار، بی ثباتی های بیشتر، نابرابری‌های بیشتر و تحکیم منافع خصوصی. ما آثار این استراتژِی شوک را که در وضعیت اضطراری ضدِ آزادی تحمیل می‌شود، نمی‌پذیریم.
 
بحث‌های درگیر در گردهمایی های میدان جمهوری نشان می‌دهد  که آزردگی و ستوهِ مردم فراتر از رفرم جدید قانون کار رفته و مشکلات مسئله ساز جهانی را دربر می‌گیرد. نظیر زیر سوال بردن نظام اجتماعی و سیاسی بحران‌زده و از رمق افتاده. طبیعی ست که ما برای پایان چنین نظامی غصه نخواهیم خورد.
 
این جنبش نه از پاریس آغاز و نه به آن ختم خواهد شد. از «بهار عربی» تا جنبش برآشوبیدگان معروف به 15M، از تظاهرات میدان تحریر تا  اعتراض‌های پارک گزی (میدان تقسیم استانبول)، و اینک گردهم‌آئی میدان جمهوری پاریس و ده‌ها محلی که مردم در فرانسه گردهم آمده اند، نشانه‌ی خشم واحد، امید مشترک، اراده مشترک است. این حرکت ها نشانه ی ضرورت ایجاد جامعه نوینی است که در آن، دموکراسی، کرامت و آزادی حرف‌های توخالی نخواهند بود.
 
ابراز همبستگی که از گوشه و کنار جهان به ما می‌رسد، به ما قوت قلب داده و اراده‌ی ما را مستحکم‌تر می‌کند. این جنبش از آنِ شما نیز هست. این جنبش نه حدی دارد و نه مرزی. این جنبش به همه‌ی زنان و مردانی تعلق دارد که آماده‌اند در آن شرکت کنند. ما هزاران هستیم و می توانیم میلیون‌ها شویم.
 
باهم، برخیزیم، بیدار.
همه با هم، بپاخیزیم.
 
برای  تماس مطبوعات: nuitdeboutpresse@riseup.net
 
                                Shab-Bidar1-1
                                Shab-Bidar2-1
                                Shab-Bidar3-1
                               Shab-Bidar4-1
                               Shab-Bidar5-1
                               Shab-Bidar7-1
 
 

شاپور بختیار در 30 مهر 1359 درباره «علل همکاری با عراق و تشکیل حکومت موقت» چه گفت؟

 BakhtiarQuotidiendeParisCover
: مصاحبه ای که در زیر می خوانید مصاحبه دکتر شاپور بختیار با روزنامه فرانسوی "کوتیدین دو پاریس" است که در تاریخ 22 اکتبر 1980 (30 مهر 1359)، یعنی حدود یک ماه بعد از حمله عراق به ایران، منتشر شده است. او در این مصاحبه برخلاف مصاحبه اش در 4 مهر 1359 با تلویزیون فرانسه که منکر سفر خود در روزهای اول جنگ ایران و عراق به بغداد بود (1)، می گوید که اخیرا به عراق رفته است و قصد تشکیل یک حکومت موقت را دارد اما نه در پاریس. او می گوید که با عراق برای حذف خمینی همکاری می کند و حتی شیطان را بر خمینی ترجیح می دهد.                  
مقاله از فیلیپ دوفه 
شیطان بر خمینی مرجح است!
مخالف همیشگی پهلوی ها و آخرین نخست وزیر شاه، امروز در تبعید در فرانسه، خود را تنها رهبر مقاومت در برابر رژیم ملاها میداند. او توضیح می دهد: چرا با عراق همکاری می کند، چرا آیت الله از شاه بدتر است، چرا حکومت موقتی تشکیل خواهد داد و چرا ایران، جنگ با عراق را باخته است.
تحت تعقیب آدمکشان خمینی که در تابستان گذشته می خواستند او را به قتل برسانند، از سوی وزارت خارجه (فرانسه) از مصاحبه ممنوع شده است، آقای شاهپور بختیار دیشب بنا بود در برنامه تلویزیونی "پرونده روی صحنه" شرکت کند اما بعلت مشکل "سلامتی" از شرکت در آن پوزش خواست. آخرین نخست وزیر شاه از عراق که رادیویش صدای مقاومت علیه ملاها را در آنجا پخش می کند، باز می گردد.
در جنگ ایران و عراق، رهبر مخالفان ایرانی، علنا بغداد را برای نجات تهران انتخاب کرده است.
این ملی گرای ایرانی، دانشجوی سابق حقوق در پاریس و افسر ارتش فرانسه در جنگ جهانی دوم، در 65 سالگی مصمم است که مبارزه خود را تا آخر علیه انقلاب اسلامی ادامه دهد.
او که بطور رسمی از ژوئیه سال 1979 به فرانسه پناهنده شده است، در تابستان گذشته نهضت مقاومت ملی را بنیان گذاشت و از تمامی ایرانیان وطن پرست دعوت نمود که به آن بپیوندند. گفته می شود که او در بین ارتشیان، خصوصا بین افسران جوان، طرفدار دارد.
او مدعی است که تنها رئیس مقاومت علیه خمینی است.
لیبرال، "غربزده"، طرفدار قدیمی دکتر مصدق و قانون گرای جدی، تاکنون چندین بار، و برخی اوقات، خیلی زودرس، سقوط آخوند نفرت انگیز قم را پیش بینی کرده است.
در محل پایگاه جدیدش، در شمال غربی پاریس، این مرد که در فرانسه از همه بیشتر محافظت می شود، را ملاقات کردیم.
BakhtiarQuotidiendeParisMipage

برای سرنگونی خمینی، حاضرم با حکومت عراق همکاری کنم. در چهارمین هفته جنگ ایران و عراق، شاپور بختیار از انتقادها نمی هراسد. خرمشهر، مرس الکبیر: این ناسیونالیست ایرانی با شناخت عمیقی از تاریخ و فرهنگ فرانسه، آن افسر فرانسوی را بخاطر می آورد – از نظر بعضی ها سرهنگ و از نظر بعضی دیگر ژنرال – که 40 سال پیش در لندن، شاهد بمباران شدن کشتی های فرانسه توسط نیروی دریائی انگلیس بود و می گفت که نمی توانم اشغال کشورم توسط نیروهای بیگانه، هر که می خواهد باشد، را بپذیرم
هر کس، منجمله خلخالی از این پس میداند که نماد ایرانِ نه سلطنت طلب و نه طرفدار خمینی، زمستان دیگری، را در سورن در استان هودوسن در پناهندگی آغاز می کند. دو قدرت خیلی بزرگ، دو «ژاندارم» منطقه، یک جنگل از جرثقیل، یک شط العرب، دشتها، اتوبانها، یک جاده کمربندی، یک ایستگاه راه آهن، یک گروه از پلیس محافظ با لباس نظامی، برگ شناسائی، و اینک این مرد مودب و متشخص، این راه سوم، «مین» خلیج (2).
«ارجعیت شیطان بر خمینی»! بدون تردید، این اعلام یک دوئل است. قصه ای ایرانی است پر ماجرا. یک دختر زیبارو در زندان شاه خشنی گرفتار شده بود. او در صدد فرار بود که یک روحانی کریه او را می قاپد. شوالیه ما اینجاست و بروی گوشه کاناپه و در میان یک سالن بزرگ نشسته است، جایی کوچک برای یک رئیس دولت و بسیار بزرگ برای یک بازنشسته. او دائم درباره انتقام و اتحاد و گردان و فرار صحبت می کند و دائما گوش به زنگ است.
آقای بختیار، ده روز است که شما ناپدید شدید. بر طبق گفته دفتر سیاسی شما، با هواپیمای اختصاصی خطوط هوایی عراق رفته بودید. گفته می شد شما در اردن هستید ولی اَمّان تکذیب کرد. «من به عراق رفتم. این مسافرت، نکته اسرارآمیزی نداشت. در قبال عراقیها، موضع من همیشه روشن بوده است. تا کنون به مصر و عراق، همه جا رفته ام. اگر اتحاد جماهیر شوروی هم فردا من را دعوت کند، آنرا رد نمی کنم». آقای شاپور بختیار، وطنپرست ایرانی، طرفدار دکتر مصدق که پیش از آنکه آخرین نخست وزیر سلسله پهلوی شود، زندانهای شاه را چشیده بود، در ماه های اخیر، رفت و آمدهای مکرری به بغداد داشت.
صدای او در نوارهای ضبط صوت، از عراق پخش میشود. او قربانیان سابق انقلاب سفید را دعوت می کند که خود را از دست ارتجاح سیاه رها کنند. «آنچه که امروز میگویم؟ خمینی بدتر از شاه است: شکنجه، فساد، از هم پاشیدگی حکومت، و اما امروز جنگ است. گمان نمی کنم بغداد از این جلوتر برود. و مطمئن هستم که عراقیها ایران را ترک خواهند کرد». آیا عراقیها، نخستین دور نظامی و دیپلماتیک را نباخته اند؟ – «ایران دیگر نفت ندارد، پول ندارد و عراق دوستی اکثریت کشورهای عرب را دارد. موقعیت عراق بهتر است.»
اما این جنگ یک جنبش ملی گرائی را در ایران بوجود نیاورده است؟ – «خمینی مانند هیتلر است، احساس ملی گرائی ندارد. شش ماه پیش، من راجع به تحریکات تهران بر علیه بغداد خبر دادم و حکومت عراق را مطلع کردم. ملاهای ایران میخواهند انقلابشان را صادر کنند. خمینی میکروب خطرناکی برای منطقه است».
بختیار علیه دشمنان اصلی اش، مسلمانان قشری حملات طاقت فرسا، و گزندگی روزمره و متعدد دارد و سلطنت طلبان، این همراهان نگون بخت خود را دست می اندازد. اما درباره همراهان خود، سپاه در سایه اش، چیزی نمی گوید.
ولی درباره قدرتهای خارجی چطور؟
«کشورهای غربی بویژه امریکا در حد لازم نکوشیده اند. آمریکائی ها واقعا ساده لوح اند. آقای کارتر حقیقتا آدم ضعیفی است. و روسها دستهایشان را بهم می مالند و مانند همیشه با وقاحت شاهد فقر عمومی در منطقه هستند».
اکنون در شهر سورن، پاییز است و حتی کراواتهای نخست وزیر سابق درخشندگی افسانه ای خود را از دست داده و کراوات او جدی و غمگین است. اما راجع به کراواتها صحبت کنیم! آقای بختیار ناگهان وانمود می کند که گره ابریشمی خود را می خواهد باز کند. «رجائی را در سازمان ملل ببینید. آیا جهان سوم، این است؟ آیا اینطوری باید بیان کرد؟ کفش درآوردن برای نشان دادن اثار ساواک، ساواکی که من خودم آنرا منحل کردم، مسخره نیست؟ و آیا بنی صدر که به خمینی نوشت که من این احمق را نخست وزیر کردم، جدی است؟» و این نصف پاسخی است به سئوالهای پرسیده نشده درباره گروگانها.
«اگر خمینی انها را آزاد کند، خیلی ضرر می کند. امروز همه چیز ممکن است. بنی صدر زمانی که می گوید که مخالف گروگانگیری است، دنیا را مسخره می کند. او از رئیس خود اطاعت می کند همین و والسلام. من گمان نمیکنم که بتوان امیدی به باز شدن فضای کنونی داشت».
شب شد و بختیار، این فانوس ضد خمینی، اطاق را روشن کرد. «برای تهران، من مردی هستم که باید کشته شوم. بیش از یکسال است که پرچم مبارزه را در دست دارم و نمیگذارم بیافتد». آیا می توان متعصب ضد تعصب بود؟ «شاید من، کارتزین هستم»، او اشاره به دکارت نویسنده کتاب «قرارداد عشق» دارد.
چرا زمان کوتاهی که بر سر کار بودید، انقراض سلطنت را اعلام نکردید؟ «من صلاحیت اینکار را نداشتم. اینکار نیاز به رجوع به مردم داشت. مثلا ژنرال دوگل با کوتی (3) در سال1958 اینکار را کرد. همیشه دوگل، کارتزین و قانون گرا: «من طرفدار اجرای قانون هستم. چه چیز بهتر بود، یک جمهوری مانند شیلی یا یک سلطنت مشروطه؟» شما را جاروب کردند. «خمینی بویژه آزادیخواهان فریب خورده ای مانند سنجابی ها و بازرگانها را جاروب کرد. اما من بلافاصله متوجه شدم». ولی شما از ایران رفتید. «بله، برای ادامه مبارزه. من نخستین کسی بودم که پرچم مقاومت را بدست گرفتم و آنرا نخواهم گذاشت بیفتد». اما نیروهای ضد خمینی دیگر، شاهزادگان اشرف، آزاده، آقای نهاوندی، ژنرال اویسی و ..؟
«نه، من یکسال پیش تک و تنها بودم. تنها به تازگی است که افراد دیگری وارد مقاومت شده اند. ایرانی های داخل ایران اینرا می دانند». اکنون، با نگاه به گذشته، بنظر شما، آیا فراسنه کار خوبی کرد که خمینی را پذیرفت؟ «بله، من موافق بودم که به ایران باز گردد و برایش یک واتیکان هم بسازم اما ...» اما حکومت فرانسه به خمینی آزادیهای بیشتری داد تا به شما. روزهای اخیر سعی شده جلوی صحبتهای شما را بگیرند. «با توجه به جنگ اخیر در خلیج، وزارت خارجه از من خواست که در یک برنامه رادیوئی شرکت نکنم تا شرایط بدتر نشوند. اقرار می کنم که نفهمیدم اما پذیرفتم».

BakhtiarQuotidiendeParisComplet
همواره احترام: احترام به قانون، به اراده مردم و به حاکمیت کشور میزبان. آقای بختیار، همواره درست است، حتی زمانی که مورد حمله واقع می شود. حتی زمانی که در کشورش، همجنسگرایان، یهودیان، بیخدایان را بدار می آویزند! «من میدانم، به من می گویند شما خیلی غربزده هستید. اما هیچگاه به اندازه کافی غربزده نیستیم. ایران نمی تواند خود را از فنون غرب محروم کند. من به کرار می گویم: من اول یک انسان هستم، بعد یک ایرانی و آخر یک مسلمان». شرقی بودن بختیار در ملایمات صدایش، شکوِه هایش، کندی حرکت دست و پلک او هویدا است. بختیار می گوید «بله، اینجاست که منتسکیو همین سئوال را مطرح کرد، "چگونه می توان ایرانی بود؟"».
بختیار آخرین نخست وزیر شاه که تمام عمر خود را با دیکتاتوری مبارزه کرده است و در یک دست، فلسفه عصر روشنائی و در دست دیگر، ندای پیام مقاومت 18 ژوئن دوگل را دارد، درِ بعثی های عراقی را برای از بین بردن جادوگران قم، می زند. او گفت و تکرار کرد: «پرچم مقاومت را رها نخواهد کرد». می گوید مصمم و خونسرد است.تشکیل یک حکومت موقت؟ «بله، این مطرح است اما در جایی دیگر به غیر از فرانسه. زیرا نمی خواهم برای فرانسوی ها مزاحمتی ایجاد کنم. ...» حتی اگر تصحیح آن، پاریس را نیز ناراحت کند؟ (4) «من می روم اما فرزندانم که فرانسوی هستند، می مانند».
مردی که بیش از همه در فرانسه محافظت می شود، بیش از این نمی گوید. جنگ مجبور می کند. چقدر طرفدار در ایران، و چه کسانی؟ نخبه ها و یا نظامی ها؟ نوع شبکه های ارتباطی با عراقی ها و سایر همسایه های عرب و امریکایی ها؟ بغیر از لبخند و سکوت مودبانه چیزی تحویل نمی دهد. آیا ملاهای تهران با تعیین کردن او بعنوان دشمن شماره یک، عنوان رئیس مقاومت را به او نداده اند؟ یقینا بختیار، این روشنفکر لیبرال، از این عنوان که توسط قاتلین طرفدار خمینی به او داده شده است ناراضی نیست.
در ردیگلِ سورن، یک خانه: "احتیاط، یک ایرانی شریر!". در داخل اقامتگاه محافظت شده، مرد شریفی بین دو فرهنگ، دو دنیا و دو زمان وجود دارد. کدام ایران؟ بله، اما کدام فرانسه؟ کدام غرب؟ در کنار خانه اش همسایگان بدخلق بعلت سر و صدای محافظین شاکی هستند. در نظر بگیرید، زمانی که فردا صبح ساعت هفت، دوباره باید وارد جاده کمربندی شویم، پژواک جنگ در چشم یا گوش حضور دارد. …
  
پانویس:
1- مصاحبه شاپور بختیار بعد شروع جنگ ایران و عراق، با تلویزیون فرانسه در ۴ مهر  ۱۳۵۹(۲۶ سپتامبر ۱۹۸۰):
مجری: شما جدیدا عراق بودید؟
دکتر بختیار: من در یک سال اخیر،  ۵ بار عراق بودم
مجری: در این چند روز اخیر؟
دکتر بختیار: در روزهای اخیر، نه، من بغداد نبودم، جای دیگر بودم! بله، جای دیگر بودم، این‌را می‌توانم مانند رازی نگاه دارم، واقعآ عراق نبودم!
2- ژنرال مین، ژنران ویتنام جنوبی بود که با کمک امریکا در سال 1963 کودتا کرد و بمدت 3 ماه حکومت کرد. سپس خود او، توسط کودتایی دیگر برکنار شد و به تایلند پناهنده شد.
3- در سال 1958، ژنرال دوگل جانشین رنه کوتی شد. در پی بحران الجزایر، رنه کوتی از ژنرال دوگل، «محبوبترین فرانسوی» می خواهد تا حکومت تشکیل بدهد و قانون اساسی جدیدی را به رای مردم فرانسه بگذارد. به این ترتیب، جمهوری چهارم جای خود را به جمهوری پنجم داد.
4- شاپور بختیار اول بار که تشکیل حکومت موقت اعلام کرد، مشخص نکرده بود که آنرا در کجا تشکیل خواهد داد. پس از فشارهای دولت فرانسه، او وادار شد اعلام کند که اگر او حکومت موقت تشکیل بدهد، در خارج از فرانسه خواهد بود. 

جنایکارهای لیست امید را بهتر بشناسیم- ری شهری و اعدام ارتشیها

 CoupdEtatNoje
 در هجرت: در مقام تکمیل شناسائی ری شهری، پس از انتشار مطالبی در باره نقش او در اعدام صادق قطب زاده و مهدی هاشمی (برادر داماد آیت الله منتظری)، نقش او را از قول خود وی در مرداد ۱۳۶۰ [اطلاعات ، ۲۱ مرداد ۱۳۶۰]، در مورد اعدام افسران ارتش در رابطه با کودتای نوژه می آوریم و دروغهای او را روشن می کنیم. او از جمله در این مصاحبه خود می‌گوید بنی‌صدر به زور ۵۱ ارتشی را از زندان آزاد کرد. او که در سال ۶۰ اصرار به مجازات افسران و مخالفت با بنی صدر دارد که اسباب آزادی عده ای از آنها شده است، در کتاب خاطراتش که ۲۳ سال بعد در سال ۱۳۸۳ منتشر شد، آزادی افسران را به حساب خود می گذارد و مدعی می‌شود خود او موافقت خمینی را کسب می کند تا اسباب آزادی دستگیرشدگان را فراهم آورد و دیگر صحبتی هم از نقش بنی صدر نمی کند ...
اطلاعات، ۲۱ مرداد ۱۳۶۰:
ری شهری: بنی صدر با توسل به زور ۵۱ کودتاگر سلطنت طلب را آزاد کرده بود
آقای ری شهری دو روز گذشته چند تن از عوامل کودتای آمریکائی گذشته و همچنین سلطنت طلبان اعدام شدند. بفرمائید نقش این افراد در کودتا چه بود؟ و علت تاخیر مجازات آنها.
ایشان جواب دادند: بسم الله الرحمن الرحیم، افرادی که اعدام شدند چه در رابطه با گروه پارس و سلطنت طلب‌ها و چه در رابطه با کودتا، تقریبا همه آن‌ها از اعضای حساس و فعال این گروه‌ها بودند و در رابطه با کودتا چند نفر از شاخه سیاسی اعدام شدند، که از جمله خادم بود، پدر مهندس خادم، وزیر کابینه بختیار و الآن هم در ستاد بختیار جزو فعالین علیه نظام جمهوری اسلامی است. که خود این خادم هم عضو حزب ایران بود که بختیار رهبری آن را داشت و بعد از آن ابوالفضل قاسمی که آن هم در زندان به سر می‌برد. و دیگری ناصر رکنی بود که از اعضای بسیار حساس بلکه روابط عمومی کودتا بود و اطلاعات زیادی در رابطه با کودتا در اختیار دادگاه گذاشت و دیگری ایزدی، معاون لشکر بود که ایشان هم از رهبران کودتا بودند و همچنین در رابطه با سلطنت طلب‌ها، مهندس آرمین رهبر این سازمان بود که سازمان پارس، سازمانی سلطنت طلب و بمب گذار که در رابطه با بمب گذاری در نمازجمعه که تصمیم داشتند چنین کارهایی را انجام بدهند و بمب گذاری‌هایی که انجام شده بود، دستگیر شدند و چهار نفر، پنج نفر آنها اعدام شدند و بقیه شان، پرونده شان در جریان تکمیل شدن است تا به حساب آنها رسیدگی شود.
و اما اینکه چرا اینها تا این حدود تاخیر پیدا کرده، از ۵۹/۰۴/۰۸ بیش از یک سال است که اینها طول کشید. این سئوال را خیلی از مردم از ما می کنند. در جلسات سخنرانی که من شرکت می کنم، مخصوصآ این مسئله از من زیاد سئوال می شود که چرا این افراد اعدام نشدند. تا آن موقع دلیلش، مسئله اطلاعاتی بود چون اطلاعات اینها زیاد بود. در رابطه با این سئوال توطئه و از آنجا که اعتقاد نداشتند به راه خودشان، بعد از دستگیری افراد زیادی را لو داده بودند، مخصوصآ ناصر رکنی، شاید حدود صد نفر را تنها فقط رکنی لو داده بود. و همچنین خادم یک سلسله مسائل زیادی گفته بود که لازم بود آن افراد هم دستگیر شوند و با اینها روبرو بشوند و پرونده آنها تکمیل بشود. البته خادم را ما قبل از جریان کودتا اطلاع داشتیم و دستگیرش کرده بودیم و بعد از جریان کودتا فهمیدیم که این یکی از رهبران است و الا یک اتهام جزئی داشت که قبل از توطئه بود که اتهام ایشان جزئی بود. بهرحال اینها تا این موقع تاخیر افتاد، برای اطلاعاتی که داشتند، گرفته شد و این اطلاعات در رابطه با کسان دیگری که مجددآ دستگیر می شوند، از آنها استفاده بشود.
خبرنگار از ایشان سئوال کرد در حال حاضر، چه تعداد از این افراد زندانی هستند و تکلیف آنها چه خواهد بود؟
جواب: وی افزود: زندانی تقریبآ شاید حدود ۵۰ نفر بیشتر نداریم و آنها هم تکلیفشان تقریبآ مشخص شده. کسانی که هنوز پرونده شان تکمیل نشده باشد به ده نفر نمی رسد.
سئوال: چون عده ای از این عوامل کودتا با وساطت آزاد شده بودند، می خواستیم بدانیم چه کسانی در آزادی اینها نقش داشتند و ارتباط بنی صدر با بعضی از آنها، چه بوده؟
جواب: البته ما با وساطت آزاد نکردیم، چون اگر دست ما بود، آزاد نمی کردیم. هر چند وساطت می‌کردند، آزاد نمی‌کردیم، آقای بنی صدر خودشان در سفری که به اهواز کرده بودند در اوایل جنگ به زور یعنی با حمله می‌شود گفت که چند نفر را مامور کرده بودند که خلع سلاح کرده بودند مامورین زندان را و حدود ۵۱ نفر از زندان آزاد کرده بودند که به اتهام شرکت در کودتا، زندانی بودند. بعد از آن قضیه ما مسئله را پیگیری کردیم و تعدادی از همان هایی که آزاد شدند و فراری نیستند دوباره دستگیر و محاکمه شدند.
سئوال: بفرمائید که روی هم رفته، از آغاز محاکمه و مجازات، افرادی که در این کودتا دست داشتند و همچنین سلطنت طلبها، چه تعداد مجازات شدند و به اعدام رسیدند؟
جواب: یک جمله قبلا عرض کنم در رابطه با آقای بنی صدر با این مسئله، یک مسئله که آقای رکنی مطرح کرده در پرونده اش در رابطه این کودتا، یعنی همان کودتا با آقای بنی صدر که الآن هم باز در صدد کودتای دیگری است و انتظار این است که برگردد به ایران و رژیم را ساقط کند. این مسئله ای است که رکنی آن موقع مطرح می کرد و می گفت این مسئله برای من حل نشد. که در ابتدا که قرار شد در ستاد کودتا، ما تصمیم بگیریم و رژیم عوض بشود. در ابتدا قرار بود آقای بنی صدر هم جز کسانی باشد که از بین برود. ولی بتدریج ما دیدیم که در جلساتی که در این رابطه داشتیم، مسئله نسبت به آقای بنی صدر دارد ساده می شود و ایشان نباید از بین برود و مثلا زندانی بشود تا اینکه در آخر کار، وقتی که تصمیم به کودتا گرفتم، در آن شبهای آخر و جلسات آخر، مسئله به این صورت شد که بهترین گاردهای کودتا و ورزیده ترین افراد، محافظ آقای بنی صدر بشود. در صورتی که ابتدا بنا بود که به وسیله اطرافیان خودش، آقای بنی صدر که از عوامل کودتا بودند، ترور بشود. این می گفت که این مسئله برای من لاینحل مانده ولی خب، این مسئله حالا حل شد. وقتی که با آقای رجوی رفت در آنجا هم ارتباط کودتای اول با سازمان مجاهدین خلق، مسئله حل شد. بعد از این که با معزی، خلبان شاه، آفای رجوی رفت و هم ارتباطش با آقای بنی صدر، حل شد.
اما این سئوال دیگر که فرمودید در رابطه با این کودتا، چون تقریبآ میشود گفت که الآن قضیه کودتا دیگر خاتمه یافته تلقی می شود، با اعدام کردن این چند نفر، مجموعآ ما کسانی که دستگیر کردیم در سراسر ایران، دستگیر شدند، در این رابطه حدود ۶۰۰ نفر بودند که از این ۶۰۰ نفر ، عده زیادی از آنها، اتهامشان ساده بود، که آزاد شدند و با اینکه واقعآ فهمیدیم که اینها اغفال شده بودند و ناخودآگاه در این مسیر قرار گرفته بودند، که اینها با دستور امام، آزاد شدند و یک مقدار کمی از آنها که حدود 40، 50 نفر باشند، الآن زندان هستند که از ابد تا دو سال و سه سال با تفاوت جرمها الآن زندان هستند. و روی هم رفته در چهار شعبه دادگاه انقلاب ارتش که به این مسئله رسیدگی میکرد در سراسر ایران حدود ۱۳۰ نفر نظامی و غیر نظامی در این رابطه اعدام شدند.

 ReishariEttelahat1360def


















انقلاب اسلامی در هجرت: خلخالی به اهواز رفته و مطلع شده بود که کادر افسری و درجه‌داری لشگر زرهی خوزستان در زندان هستند. داد و قال راه انداخته بود که اینها را در زندان نگاه‌داشته‌اید که ارتش صدام بیاید خوزستان را تصرف کند و خود را آزادکننده اینها بنامد! خود او به زندان رفته و به مسئولیت خود، زندانیان را آزاد کرده بود. سخن او از قول «رکنی» در باره نحوه رفتار با بنی‌صدر، دروغ و مضحک است! در رابطه با رفتار با بنی‌صدر، کودتاچیان سه بار، تغییر رأی می‌دهند، اول و وسط و آخر کار. در این مصاحبه که بعد از کودتای خرداد 60 انجام گرفته و ری شهری راحت می‌توانسته است دروغ بگوید، یادش نبوده که کودتا را دفتر بنی‌صدر کشف کرد. وسیله کار اصلی کودتاچیان هواپیما و بمباران بوده‌است. آیا در آخر کار به بمب‌ها دستور داده بودند وقتی شما را فرو می‌ریزیم، بنی‌صدر را نکشید!؟ «ورزیده‌ترین عوامل» کودتا، یعنی کارآترین گردانندگان کودتا، آنها چگونه می‌خواسته‌اند «جزو محافظین» بنی‌صدر بگردند؟ و دروغگوی کم حافظه از خود نپرسیده ‌است که اگر کودتا موفق می‌شد، بنی‌صدر را در برابر چه کسی باید محافظت می‌کردند؟
اما در باره آزادی اقسران، نیز دورغ می گوید زیرا خمینی به موسوی اردبیلی گفته بود: همه کسانی که در رابطه با کودتای نوژه دستگیر شده‌اند، باید اعدام شوند. چون جنگ شروع شد، بنی‌صدر از خمینی خواست دستور آزادی خلبانان و افسران نیروی هوائی را صادر کند. او نیز چنین کرد و آنها آزاد شدند و در دفاع از وطن شرکت کردند. شماری از آنها نیز به شهادت رسیدند. یک بار نیز ری شهری را بنی‌صدر به ستاد ارتش احضار کرد. گفته بود او را در ستاد ارتش زندانی کنند تا دیگر مزاحم ارتشیان نشود. او به التماس افتاد و گفت جز اجرای امر «امام» نمی‌کند...
در باره اعدام افسران دستگیر شده به اتهام شرکت در کودتای نوژه، بنی‌صدر در خیانت به امید (صفحه ۱۹۲)، این‌طور نوشته‌است:
«اما از گروه عقاب كه بيشتر از افراد نيروى هوايى و "نيروى مخصوص" بودند، افراد بسيارى دستگير شدند. در شبى كه قرار گذارده بودند طرح كودتايى را به اجرا بگذارند. پس از دستگيرى، آقاى خمينى به آقاى موسوى اردبيلى گفته بود كه همه بايد اعدام شوند. من از اين حرف بسيار تعجب كردم. نزد او رفتم و گفتم مجازات كوركورانه در هيچ دينى و آئينى نيست. بايد الاقل سياستى داشت و طبق آن عمل كرد. چرا بايد همه را اعدام كرد؟ بعد شما با ارتشى كه افراد آن را به بهانه‌هاى مختلف مى‌كشيد، چه خواهيد كرد؟ اينكار نه از لحاظ شرعى درست است و نه از نظر مصلحت و نه از نظر كرامت انسان و نه از جهت افكار عمومى جهان. گفت: خير از هر لحاظ درست است. اگر قاطعيت بخرج ندهيم هر روز از اين طرحها اجرا خواهند كرد و بلاخره نخواهند گذاشت جمهورى اسلامی برقرار شود. تنها وقتى جنگ شروع شد، توانستم بقيه را از اعدام معاف كنم.»
و اما قول دوم ری شهری از کتاب خاطراتش :
.... ضمن رسیدگی قضائی به پرونده شماری از متهمین به این نتیجه رسیدم که هر چند آنان در توطئه کودتا نقش داشته اند و باید به اشد مجازات که اعدام است محکوم شوند، اما در یک بررسی عمیق و همه جانبه، می توان راهی برای تخفیف مجازات و حتی عدم مجازات آنان پیدا کرد، زیرا احساس می شد آنان واقعآ اغفال شده اند و در حقیقت پشیمان هستند....
باری این جانب پس از ملاحظه ای دقیق پرونده و شرایط روانی شماری از عوامل کودتا به این نتیجه رسیدم که مجازات آنان نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه به دلیل این که متنبه و متحول شده اند آزادکردنشان خطری ندارد و حتی می توانند مجددا در خدمت ارتش به کار گرفته شوند و بنابر این می توانند مشمول رافت و رحمت اسلامی قرار گیرند.
با این نگاه، خدمت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) رسیدم و تحلیل خود را در رابطه با عفو و آزادسازی شماری از کودتاچیان عرض گردم، امام با دو شرط با پیشنهاد این جانب موافقت کردند. یکی احراز اغفال شدن آنان و دیگر، اطمینان از عدم خیانت آنان در فضای جنگ با عراق.
خاطره شیرین من از ماجرای کودتای نوژه این بود که با پیشنهاد من و موافقت حضرت امام (ره)، جمعی از کودتاچیان نادم آزاد شدند و به ارتش پیوستند و شماری حسن عاقبت یافتند و در جبهه نبرد با ارتش متجاوز صدام به شهادت رسیدند....
کتاب خاطره ها - محمدی ری شهری- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- ص ۱۶۸

جنایتکارهای لیست امید را بهتر بشناسیم - روایت ری شهری از اعدام مهدی هاشمی - بدون شرح!


Reishari متاسفانه عده ای از هموطنان آگاهانه یا ناآگاهانه به لیست امید آقای رفسنجانی در انتصابات خبرگان ۱۳۹۴ رأی داده اند. به غیر از خود آقای رقسنجانی که یکی از بنیادگذاران استبداد در ایران و مسئول هزارها اعدام دهۀ ۶۰، مسئول ادامۀ جنگ ایران و عراق و صدها هزار کشته در جبهه های جنگ و فرستادن هزاران نوجوان روی مین ها، مسئول قتل‌ های سیاسی دهۀ ۷۰ و از ایجادکنندگان سازمان ترور و ترورها در درون و بیرون از کشور، از جمله کشتار میکونوس، است، جنایتکاران بنامی مانند ری شهری، دری نجف آبادی، فلاحیان، رئیسی و رازینی و محسنی اژه‌ ای و... نیز هستند. رئیسی، همان جلادی که در تابستان ۱۳۶۷، چند هزار زندانی را اعدام کرد، در این روزها، دو پاداش گرفت. یکی «انتخاب» شدن به عضویت مجلس خبرگان، و دیگری نیابت تولیت آستان قدرس رضوی. و....

آقای ری شهری حاکم شرح دادگاه‌ های انقلاب، دادگاه انقلاب ارتش و اولین وزیر واواک است. او مسئول اعدام افسران نیروی هوایی ارتش است. شماری از آنها را آقای بنی‌صدر از چنگ خونین او بیرون کشید. قطب زاده، مهدی هاشمی و یکچند از گروه او را، ری شهری اعدام کرد. «بازجویی» از آیة الله شریعتمداری را انجام و با او از عمل به وظیفۀ رذالت، هیچ فروگذار نکرد. ضد آیة الله منتظری بود و در این ضدیت نیز از دنائت هیچ فروگذار نکرد.... قبلا بخشی از دادگاه مرحوم قطب زاده که ری شهری حاکم شرع آن بود، را در سایت انقلاب اسلامی آورده بودیم. برای اطلاح خوانندگان، یکی از جنایت های دیگر آقای ری شهری که او خود آنرا شرح داده‌ است، می آوریم. نوشتۀ او گویای اصرار او بر قساوت و بی‌ رحمی است. آیا هموطنان که در این انتصابات شرکت کرده‌ اند، امید دارند که برقراری دولت حقوق مدار توسط این جنایتکارها صورت بگیرد؟ قربانیان جنایتکاری این جنایتکاران می‌ پرسند: چرا به قاتل های ما رأی داده‌ اید؟ آیا رأی دهندگان جوابی برای این پرسش دارند؟

بخش اول این مطلب در روزنامۀ انقلاب اسلامی شماره ۴۲۵، بتاریخ ۱۰ تا ۲۳ آذر ۱۳۷۶ آمده است. بخش دوم، مربوط است به خاطرات مرحوم آیة‌ الله منتظری در بازۀ اعدام مهدی هاشمی:

توضیحات ری شهری و سندهایی که مسلم می‌ کنند ولی فقیه، آلت فعلی بیش نیست:

در ۱ آذر ۷۶، ری شهری به سخن در آمد و نامه ای را که فاکر در مجلس ملاتاریا خوانده بود، اصل نامه ندانست:

ری شهری: نامۀ خوانده شده، متن کامل نامه نیست، تنها بخش هایی از آنست. حضرت امام در حضور مقام معظم رهبری و آیت الله مشکینی و آقای هاشمی و سید احمد، آقای منتظری را فاسق خواند و از آنها خواست بر فسق او شهادت بدهند.

انقلاب اسلامی: ری شهری در قم مطلبی را گفته که در الشراع (شماره ۷۷۷، مورخ ۲۱ آوریل ۹۷)، انتشار یافته است. او در بارۀ اعدام سید مهدی هاشمی، مطالبی را گفته است که ترجمۀ آن در ایران منتشر شده است تا ایرانیان بدانند در واقع نه خمینی، که جانیان و کذابانی نظیر ری شهری، ولایت مطلقه حتی بر خود خمینی داشته اند.

«صبح روزی که سید مهدی هاشمی را اعدام کردم، از دفتر امام خمینی، حاج سید احمد خمینی تلفنی به من اطلاع داد که اعدام سید مهدی مشمول تخفیف و عفو امام قرار گرفت. او را اعدام نکنید، بلکه به یکی از نقاط دور دست تبعید نمایید. در جواب حاج سید احمد گفتم: پس نامه ای مشتمل بر تخفیف و عفو، با دست خط امام، به من بدهید. سید احمد گفت: کسی را بفرست تا نامه را برای شما بیاورد، ولی کسی را نفرستادم.

زمانی گذشت و حاج سید احمد خمینی دوباره تلفن کرده و همان مطلب قبل را تکرار نمود، من نیز همان جواب را دادم تا سر انجام حاج سید احمد مجبور شد نامۀ فوق را توسط یکی از پاسداران دفتر امام برای من بفرستد. اما در این فاصلۀ زمانی، حکم اعدام سید مهدی انجام شده بود.

این اعدام سرنوشت ساز (اعدام سید مهدی) را که برای نجات انقلاب و تأمین آیندۀ آن صورت گرفت، برای من مشکلی ایجاد نکرد. البته مجبور شدم عذر خواهی مختصری نموده و دست به بعضی تاکتیک ها بزنم که سرّی بوده و بر امام خمینی همچنان مخفی ماند. زیرا به آسانی و سادگی به ایشان گفته شد که سید مهدی قبل از ابلاغ حکم شما، اعدام شد.»

انقلاب اسلامی: توضیح ۱- ولی فقیه خمینی بوده است، یا ری شهری؟ تشخیص مصلحت انقلاب و اقدام لازم برای تأمین آیندۀ انقلاب را، نه خمینی، که ری شهری داده است!دستور خمینی را اجرا نکرده و مرتکب جنایت شده است، زیرا کسی را که نباید اعدام می‌ کرده، اعدام کرده‌ است. دست به تاکتیکهایی زده‌ است که از خمینی نیز مخفی مانده‌ است و به ولی امر خود دروغ گقته‌ است!

فاکر می‎ گوید منتظری با سخنان خود، دل خمینی را خون کرده بود. ولی‌ امر دیگر که بر خمینی نیز ولایت دارد، این شخص است. چون او نامه را خوانده و ری شهری آن را بخشی از نامۀ خمینی به منتظری دانسته است. به کتاب خاطرات سیاسی ۱۳۶۵-۱۳۶۶ محمد ری شهری مراجعه می‌ کنیم:

الف- بنابر کتاب (ص ۱۲۲) نامه‌ ای از خمینی به ری شهری به تاریخ ۵ آبان ۱۳۶۵ درج است که در آن دستور تعقیب سید مهدی هاشمی را می‌ دهد. در آغازِ نامۀ خمینی آمده است: با توجه به مشکلی که تاکنون کشف و یا مورد سوظن شده است و با توجه به جوسازی ها و اعلامیه هایی که به اسامی مختلف توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و وابسته به مهدی هاشمی پخش گردیده است...» بنابر توضیحات ری شهری، مسائلی که تاکنون کشف یا مورد سوظن شده اند، عبارتند از فاش کردن آمدن هیأت مک فارلین به ایران (که به افتضاح ایران گیت سر باز کرد) و اعلامیه هایی که سید مهدی و باند او علیه خامنه‌ ای منتشر می کرده اند. بنابر این «اسرار نظام» که در نامۀ منتسب به خمینی آمده است، همین روابط پنهانی با امریکا (همان شیطان بزرگ) و اسرائیل (شیطان کوچک) بوده‌ است. بخصوص که نامه‌ ای از منتظری به ری شهری در صفحه ۱۸۰ کتاب درج است که در آن، دستگیری سید مهدی و افراد گروه او به «مسائلی مهمتر پشت پرده نسبت داده شده‌ است» و رابعاً، بر حسب اطلاع از بعضی منابع موثق، مسائل مهمتری در پشت این صحنه وجود دارد و محتمل است جنابعالی وجه‌ المصالحه شده باشید» و باز در صفحه ۱۸۴ همان کتاب، اعلامیه‌ ای با امضای «گروهی از دانشجویان دانشگاه های تهران» درج است که مسائل مهمتر پشت پرده را آشکار می‌کند: ۱- روابط و سازش پشت پرده با استکبار شرق و غرب در مورد حل معضلات انقلاب، خصوصاً جنگ مقدس و رهایی بخش اسلام علیه بعثیان کافر» و بر اینها اضافه کنیم سخن مک فارلین را : سرهنگ اولیور نورث بخود می‌ بالید که این او بوده‌ است که ترتیب اعدام سید مهدی هاشمی را داده‌ است.

غیر از فاش کردن روابط پنهانی با امریکا و اسرائیل و انگلیس، منتظری کاری دیگر کرد که «دل امام را پرخون کرد» و موجب اجبار منتظری به کناره گیری از قائم مقامی شد و آن پرده برداشتن از اعدام نزدیک به چهار هزار نفر زندانی در سه شب به دستور خمینی بود. با انتشار این نامه‌ ها توسط انقلاب اسلامی بود که خمینی به غیظ آمد و منتظری را ناگزیر از استعفا از قائم مقامی «رهبر» کرد.  

خاطرات آیت الله منتظری- جلد اول صفحه ۶۱۱-۶۱۳

باز همین آقای کیمیایی نقل می‎ کرد که در سال ۱۳۶۶ که برای بررسی پرونده ام چند روزی در زندان اوین بودم، در جلسه ای که با حضور آقایان رازینی حاکم شرع دادگاه و فلاحیان دادستان دادگاه ویژه و سید مهدی هاشمی برگزار شد، من دو مورد از مواردی را که سید مهدی در باره مدارس گفته بود مطرح کرده و از او توضیح خواستم که چرا چنین مطلب خلاف واقعی را گفته ای؟! سید مهدی با تعجب از من سؤال کرد: "مگر این قسمت از مصاحبه من پخش شد؟" به او گفتم آری؛ گفت:

"عجب! قرار نبود این قسمت از مصاحبه پخش شود. برادران اطلاعات به من گفتند اینها را بگو، ما پخش نمی کنیم!"

همچنین آقای حسن ساطع– مسئول اطلاعات سپاه اصفهان و از افرادی که در ارتباط با پرونده سید مهدی هاشمی بازداشت شده بود- وقتی از زندان آزاد شد برای من نقل کرد که این اواخر من دو سه روز با سید مهدی در یک سلول بودم، من به او گفتم آخر این حرف های بی اساس چیست که شما در مصاحبه خود گفته ای ؟ گفت: "امان از فریب! ری شهری آمد به من گفت مگر تو امام را قبول نداری، گفتم چرا، گفت من از طرف امام برایت پیغام آورده ام که شما این حرف ها را بزنید، مصلحت نظام این است و بعد ما شما را آزاد می ‎کنیم، و بنا شد ما دو تا مصاحبه داشته باشیم، یکی مخصوص که فقط برای امام و آقای منتظری بگذارند و دیگری برای مردم که آن را پخش بکنند. بعد آن مصاحبه ای که از من گرفتند برای پخش کردن، پخش نکردند و آنکه فقط بنا بوده امام و آقای منتظری ببینند و بنا بوده درآن چیزهایی که آنها می ‎خواسته اند گفته شود، آن را با تقطیع و سانسور پخش کردند". آنهایی که با سید مهدی آشنایی داشتند می‎ دانند که او علاقۀ شدیدی به مرحوم امام داشت و ظاهراً آقای ری شهری با سوء استفاده از این رابطۀ عاطفی و با فشارهای روحی و روانی او را فریب داده است.

علاوه بر این آقای محمود صلواتی مسئول مدرسۀ رسول اکرم (ص) و امام محمدباقر (ع) که ایشان هم در ارتباط با مدارس بازداشت شد، نقل می‎ کرد: "دو روز پیش از اعدام سید مهدی هاشمی در جلسۀ دادگاه صوری که برای ما گرفته بودند، آقای فلاحیان به عنوان دادستان و آقای رازینی به عنوان حاکم شرع شرکت داشتند و سید مهدی را هم در آن جلسه آوردند، من به سید مهدی گفتم تو آخر چکارۀ مدارس بودی که در مصاحبه ات گفتی ما به مدارس آیت الله منتظری می‎ خواستیم خط بدهیم، مدارس چند سال پیش از آمدن تو به قم تأسیس شده بود، تو آیا یک استاد بودی، یک برنامۀ درسی یا یک کاری برای مدارس کرده ای، حتی طلبه ها قیافه تو را نمی شناسند که خودت را همه کاره مدارس معرفی کرده ای ؟! و او در جواب گفت: «مرا فریب دادند و مجبور کردند که این حرف ها را بزنم، قرار نبوده این مصاحبه ها پخش بشود». و بالاخره مصاحبه های سید مهدی هاشمی– علاوه بر اینکه در شرایط سخت زندان و فشار بوده و قهراً اعتبار شرعی و قانونی ندارد- متضمن تهمت ها و دروغ های شاخدار نیز می‎ باشد و معلوم نیست در آن شرایط چه انگیزه های خیالی برای بافتن آن همه دروغ داشته است و عجب آنکه واماندگان سیاسی این دروغ های شاخدار را تکیه گاه سیاست های غلط خود قرار داده اند و قیامت و مجازات های اخروی را از یاد برده اند.

همچنین مصاحبه کامل او را اصلاً به من نشان ندادند و پس از پخش قسمت هایی از مصاحبۀ کذایی سید مهدی که متضمن دروغ های شاخداری بود، هوچی گری‌ ها علیه من و بیت من شروع شد، و من پیش از مصاحبۀ سید مهدی از ارتباط او با قتل های قهدریجان هیچ اطلاعی نداشتم، و در عین حال در نامه‌ ای به مرحوم امام نوشتم: "به جرائم و اتهامات سید مهدی بدون اغماض، مطابق موازین عدل اسلامی، ولو بلغ ما بلغ رسیدگی شود". 

برای روشن شدن نقش ری شهری، نخست بخشی از خاطرات آیةالله منتظری را می‌آوریم

ری شهری، پس از انتشار مطالبی در باره نقش او در اعدام صادق قطب زاده و مهدی هاشمی (برادر داماد آیةالله منتظری)، و نقش او در اعدام افسران نیروی هوائی ارتش در رابطه با کودتای نوژه، نقش او در حک حرمت بی‌سابقه روحانیت در تاریخ ایران را می‌آوریم. کاری که رضا خان هم جرائت نکرد در ایران انجام دهد، خمینی از جمله توسط ری شهری انجام داد: از حصر روحانیان و مراجع تا اعتراف‌گیری از مراجع تقلید در تلویزیون که از بدعتهای جمهوری اسلامی است. رفتار و برخوردی که با آیة‌الله شریعتمداری انجام داد، نمونه بارزی از این هتک حرمت است: اتهام دروغ در شرکت در توطئه علیه جمهوری اسلامی، حمله و اشغال منزل و دفاتر او، مصادره اموال، حبس خانگی، دستگیری اطرفیان او از جمله دو داماد او، حجةالاسلام احمد عباسی و حجةالاسلام جلال امامی، بازجویی و اعتراف گیری تلویزیونی، مانع شدن از حضور پزشکان بر بالین او، خاک سپاری شبانه جنازه او، بر خلاف وصیت‌نامه او و...
برای روشن شدن نقش ری شهری، نخست بخشی از خاطرات آیةالله منتظری را می‌آوریم، سپس بخشی از خاطرات خود ری شهری و هاشمی رفسنجانی. و در آخر پیام بنی صدر در فروردین 1361 و دعوت روحانیت به اعتراض و مقاومت به این هتاکی را نقل می‌کنیم:
٭ از خاطرات آیةالله منتظری
اعتراض به برخورد با آیة الله سید صادق روحانی
سآیا قضیه برخورد با آیةالله سید صادق روحانی در ارتباط با همین صحبتی بود که در مورد قائم مقامی رهبری شما کرده بودند؟
جبله آقای حاج سید صادق روحانی دو روز در این رابطه سر درس صحبت کرده بودند، بعد بدون اطلاع من رفته بودند در خانه ایشان و مزاحمشان شده بودند و درس ایشان را نیز تعطیل کردند و ایشان را محصور نمودند. آقای ری شهری که آن وقت وزیر اطلاعات بود آمد اینجا، من به او گفتم: "آقای ری شهری ! این کار درست نیست و به ضرر من هم هست، ممکن است آقای آسید صادق روحانی فکر کند که از ناحیه من این کار صورت گرفته، من با این کار مخالفم". گفت: "آخه ایشان نباید این حرفها را بزند". گفتم: "ایشان یک آدم ملایی است و حق اظهار نظر دارد. برای صد یا دویست نفر از شاگردانش یک مطلبی را گفته روز بعدش هم همان حرفها را تکرار کرده، اگر ایشان راه میافتاد میآمد در صحن و سخنرانی میکرد و مردم را راه میانداخت و تظاهرات و سرو صدا میکرد آن وقت میگفتند خلاف نظام کار کرده است. اما این اندازه باید به ایشان حق داد که نظرش را در درسش بگوید". من فکر میکنم الان هم آقای روحانی فکر میکند من باعث شدم که جلوی درس ایشان گرفته شود، با اینکه من با این کارها جدا مخالف بودم، و با آقای ری شهری هم سر این قضیه دعوا کردم منتها او به حرف من گوش نداد.

مخالفت با حصر آیةالله قمی
اصلا مساله حصر علما و مراجع از بدعتهای جمهوری اسلامی است و قدرت روحانیت و مرجعیت را شکست. من نسبت به حصر آیةالله قمی نیز اعتراض داشتم، از جمله یک شب سران و مسئولین در منزل من بودند، به وسیله آقای حاج احمد آقا به مرحوم امام پیغام دادم که حصر آقای قمی و آقای روحانی به ضرر اسلام و انقلاب و نظام است. آقای قمی با این همه مبارزات در حصر باشند به حساب حضرتعالی گذاشته میشود و بد است. احمد آقا هم ظاهرا قبول کرد ولی در عمل کاری صورت نگرفت و حصر ایشان ادامه یافت.

اعتراض به برخورد با آیةالله شریعتمداری

من به بازداشت و زندانی کردن آقای رستگار هم که در منزلش برای مرحوم آقای شریعتمداری فاتحه گرفته بود و او را به این خاطر زندانی کرده بودند اعتراض کردم. بالاخره آیةالله شریعتمداری یک مرجع بود که از دنیا رفته بود و قاعده‌اش این بود که خود امام خمینی برای ایشان فاتحه میگرفت. من این مطلب را به آقای ری شهری آن وقت که وزیر اطلاعات بود گفتم؛ یک روز آمده بود اینجا گفت: "من الان منزل آقای گلپایگانی بوده ام، این مطلب را به آقای گلپایگانی گفته ام به شما هم میگویم، آقای شریعتمداری همین دوسه روزه رفتنی است، مبادا عکس‌العملی از خودتان نشان بدهید!"، در حقیقت آمده بود تهدید کند. من به او گفتم: "بالاخره آقای شریعتمداری یک مرجع است که تعداد زیادی از ترکها به ایشان علاقه دارند. من اگر جای امام بودم در صورتی که آقای شریعتمداری فوت میشد در مسجد اعظم یک فاتحه برای او میگذاشتم، با این کار مردم خوشحال میشدند و احساس میکردند که مسائل شخصی در کار نیست. به نظر من فاتحه گرفتن برای ایشان یک کار عقلایی است". گفت: "این نظر شما را به بالا بگویم ؟" گفتم: "بگو"؛ این قضیه تمام شد. آقای ری شهری رفت. بعد هم آقای شریعتمداری از دنیا رفت. جنازه او را که شبانه آورده بودند آقای حاج آقا رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند نگذاشته بودند. بعد از چند روز من رفتم جماران دیدم آقای شیخ حسن صانعی و احمد آقا این مطلب را دست گرفته‌اند که بله، منتظری میگوید امام برای شریعتمداری فاتحه بگذارد و این کار را مسخره میکردند! تا اینکه یک شب که ما با امام جلسه داشتیم در آن جلسه همه مسئولین، آقای هاشمی، آقای خامنه‌ای، آقای موسوی اردبیلی، آقای موسوی نخست وزیر و احمد آقا هم بودند. در ضمن صحبتها، من این مطلب را به امام گفتم که: "چه اشکال داشت طبق وصیت آقای شریعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نیمه شب اجازه میدادند آقای صدر بر آقای شریعتمداری نماز بخواند، این به کجای انقلاب لطمه میزد؟ ولی حالا که نگذاشته اند آقای صدر همه این جریانات و جریان بازداشتش را در یک جزوه هفتاد هشتاد صفحه‌ای نوشته است. خیلی هم محترمانه نوشته به کسی هم توهین نکرده‌است. اما این نوشته در تاریخ میماند و بعد در آینده حضرتعالی را محکوم میکنند. میگویند آقای خمینی نگذاشت به یک نفر مرجعی که رقیبش بود نماز بخوانند"؛ وقتی من این حرف را زدم امام ناراحت شدند و جمله تندی راجع به آقای شریعتمداری گفتند که من خیلی تعجب کردم و حکایت از این داشت که ذهن ایشان را نسبت به آقای شریعتمداری خیلی مشوب کرده‌اند. گفتم بالاخره ایشان وصیت کرده بودند که این شخص بر او نماز میت بخواند و مانع شدند. مرحوم آیةالله گلپایگانی نیز راجع به جلوگیری از تشییع و احترامات لازمه نسبت به جنازه آن مرحوم اعتراض کردند.
زندانی کردن مفتی زاده
در همان جلسه من راجع به بازداشت و زندانی کردن آقای مفتی‌زاده نیز با ایشان صحبت کردم و گفتم او در بین مردم کردستان مورد توجه است و به انقلاب هم خدمت کرده‌است و زندانی بودن او سوژه‌ای است که علمای اهل سنت در کشورهای دیگر نیز آن را به رخ ما میکشند و ما را محکوم مینمایند و میگویند: "این چه وحدتی است بین شیعه و سنی که شما آن را مطرح میکنید؟!" ایشان از صحبت من بسیار عصبانی شدند و جمله‌ای را نسبت به آقای مفتی‌زاده فرمودند.
صحبت با حضرت امام راجع به خلافکاریهای اطلاعات
باز من در همان جلسه بعضی از خلافکاریهای اطلاعات را برای امام گفتم، گفتم: "آقا من میترسم کار به جایی برسد که یک روزگاری برای اینکه امتیاز به ملت بدهیم مجبور شویم اطلاعات را منحل کنیم، همان طورکه رژیم شاه آخر کار با انحلال ساواک میخواست این کار را انجام دهد ولی دیر شده بود"، گفتم: "وقتی "ک گ ب " در "سیا" نفوذ میکند و یا "سیا" در "ک گ ب " نفوذ میکند "که دو سازمان جاسوسی فوق‌العاده پیچیده و مجرب و کهنه کارند" احتمال بدهید که عوامل خارجی در اطلاعات ما نفوذ پیدا کنند و کارهای خودشان را بکنند و آبروی اسلام و انقلاب را ببرند"؛ البته افراد مخلص و بچه‌های خوب هم در اطلاعات بوده و هستند. ولی یک عده فقط کار خودشان را میکردند و آگاهانه یا ناآگاهانه به انقلاب لطمه میزدند.
واقع مطلب این است که اطلاعات چون با اسرار جامعه سر و کار دارد باید در انتخاب کارمندان آن بسیار دقت شود و به دست افراد متدین و عاقل و دلسوز و با تجربه و آگاه به مسائل اسلامی و در عین حال با عاطفه و سر نگه دار سپرده شود. در صورتی که پرسنل اطلاعات فعلی بسیار متفاوتند، بعضی واقعا واجد شرایط مذکوره میباشند، ولی برخی از رده‌های پایین افراد جوان و خام و بی‌اطلاع و تلقین‌پذیر میباشند، به آنان گفته میشود "سربازان گمنام امام زمان" و این جمله در آنان ایجاد غرور میکند، و بسا در این میان بعضی رده‌های بالا از خامی آنان سوء استفاده میکنند و به آنان دستورات غلطی میدهند و آنان هم دستورات را وحی منزل میدانند و در نتیجه بسا به اسلام و انقلاب و حیثیت اشخاص محترم و بی‌گناه ضربه میزنند، بدون اینکه با توبیخ و مجازاتی مواجه شوند.

ماجرای کودتا و انتساب آن به آیةالله شریعتمداری

س:  جریان آمدن آقای حاج احمد آقا خمینی نزد شما راجع به قضیه آقای شریعتمداری و قطب زاده چیست ؟
ج: وقتی که آقای قطب زاده را بازداشت کردند ما شنیدیم که ایشان سوء قصدی راجع به مرحوم امام داشته و در چاهی نزدیک محل سکونت ایشان موادی کار گذاشته‌اند که کشف شده و آقای شریعتمداری هم از این موضوع اطلاع داشته‌اند.
روزی آقای حاج احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای حاج سید هادی نیز حضور داشت به نحو تهدید آمیز گفت: "امشب قطب‌زاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری میگوید، شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید!". بعد شب مصاحبه آقای قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند و من از صحت و سقم قضایا بی‌اطلاع بوده و هستم. بعدا شنیدم آقای حاج احمد آقا در زندان سراغ آقای قطب زاده رفته و به او گفته است شما مصلحتا این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو میکنند. ولی بالاخره او را اعدام کردند و باز بعدها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام بکلی جعلی است و واقعیت نداشته است و منظور فقط پرونده سازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است، والعلم عندالله.
نامه آیةالله العظمی گلپایگانی به امام خمینی در مورد آیةالله العظمی شریعتمداری (نقل از کتاب خاطرات آیةالله منتظری)
قم - طهران
شماره 134 - 128 - 115
طهران - جماران، حضرت مستطاب آیةالله آقای خمینی دامت برکاته
با ابلاغ سلام مزید توفیقات را مسئلت دارم.
آنچه بین حضرتعالی و آیةالله شریعتمداری طاب ثراه واقع شده، حکومت واقعی با خداوند متعال و ظاهر هم با   تاریخ میباشد. امید است مصداق آیه کریمه "و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرر متقابلین " بشوید. فعلا که خبر تاسف‌انگیز رحلت ایشان منتشر شده‌است، لازم دانستم ضمن ابراز نگرانی و تسلیت از جریان تجهیز که بدون تشییع و احترامات لازمه و تدفین مخفیانه در محل غیر مناسب واقع شده ابراز تاسف شدید نمایم. انتظار دارم اکنون هم در حد ممکن اهانتهائی را که به ایشان و مقام مرجعیت شده شخصا تدارک فرمائید.
اعلاء کلمه اسلام و مسلمین را از خداوند متعال مسئلت دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
‏24 رجب 1406 - الگلپایگانی ‏

٭ برخورد با آیةالله شریعتمداری در خاطرات ری شهری:
درخواست رسیدگی قضائی
پس از پخش مصاحبهِ آقای قطب زاده از سیما و مشخص شدن همسویی موضع آقای شریعتمداری با وی در براندازی، با سوابقی که مردم از مواضع ایشان علیه انقلاب و امام داشتند، به عنوان اعتراض به خانهِ آقای شریعتمداری ریختند و خانه و همچنین مراکزی که در قم به ایشان مربوط می شد، مانند دارالتبلیع را تصرف کردند و انتظار داشتند که به اتهامات ایشان رسیدگی شود.
اعتراض نمایندهِ مجلس شورای اسلامی به اهمال در محاکمهِ شریعتمداری
حجته الاسلام و المسلمین آقای سید محسن موسوی تبریزی در نطق پیش از دستور خود، شورای عالی قضائی را به جهت مسامحه در محاکمهِ آقای شریعتمداری بشدت مورد انتقاد قرار داده، بخشی از سخنان ایشان براساس گزارش روزنامه کیهان چنین است: ....
من به عنوان یک نماینده و با سابقهِ مدید در دادگاه و بخصوص کمیسیون قضائی عرض می‌کنم و خطاب به شورای عالی قضائی سئوال می‌‍‌کنم و اعتراض من ندای ملت است و سئوال مردم که چرا دربارهِ شریعتمداری و محاکمهِ او اهمال می‌کنند؟ چرا عدل قضائی اسلامی را تعطیل کرده و تبعیض قائل می‌شوند؟ چرا به صورت طبیعی با اتهامات او برخورد نمی‌کنند؟ چرا اهمالی را که در جریان محاکمه و بررسی به اتهامات بنی‌صدر صورت گرفت، تکرار می‌کند؟ مگر امیرالمومنین (ع) نبود که با آن مقام عصمت و طهارت پیش یک قاضی حاضر می شد؟....
با مقدماتی که بدان اشاره شد، زمینه برای تحقیق و بازجویی از آقای شریعتمداری فراهم گردید، اما ایشان حاضر نمی‌شد که در ارتباط با اتهامات خود به بازجویان رسمی، پاسخ گوید؛ البته شاید هم کمتر کسی جرات بازپرسی از او را داشت...
مصاحبه با آقای شریعتمداری
پس از پایان یافتن بازجویی، به داماد ایشان، آقای عباسی پیشنهاد شد که با آقای شریعتمداری صحبت کند تا برای روشن شدن افکار عموم مردم، آنچه را ایشان در بازجویی پذیرفته است، در یک مصاحبه تلویزیونی بیان کند. این موضوع بخصوص برای هواداران و مقلدین ایشان بسیار اهمیت داشت.
آقای عباسی ایشان را برای مصاحبه آماده کرد و این گفتگو توسط این جانب با ایشان شد....
این بود که آقای عباسی را بردند با آقای شریعتمداری موجهه دادند و بسیاری از مطالبی که قبلا انکار می‌کرد با موجهه دادن با آقای عباسی، ایشان اعتراف کرد. گفتیم یک گفتگوی تلویزیونی ترتیب داده شود تا ملت هم بفهمند که ایشان واقعا قبول دارد که در جریان این توطئه بوده‌است. ایشان حاضر نشدند که مصاحبه تلویزیونی به صورت شفاهی و به صورت معمول برگزار شود، این طور مطرح شد که سئوال به ایشان داده شود و ایشان مطالعه کنند و فکر بکنند و بعد از فکر، مصاحبه نمایند....
کتاب محمد ری شهری- خاطره ها - مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خاطرات هاشمی رفسنجانی
 با آقای‌ [محمد محمدی‌] ری‌شهری‌ در مورد پرداخت‌ پول‌ گرفته‌ شده‌ از آقای‌ [سید کاظم‌] شریعتمداری‌ که‌ به‌ دستور امام‌، قرار بود به‌ حزب‌ جمهوری‌ [اسلامی‌] داده‌ شود، تلفنی‌صحبت‌ کردم‌. معلوم‌ شد که‌ در مصارف‌ دیگر من‌ جمله‌ دفتر تبلیغات ‌[اسلامی‌] قم‌ و خانواده‌های‌ اعدام‌ شدگان‌ صرف‌ شده‌ است‌.» (۲۲ مهر ۱۳۶۱، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران)
 تا ساعت‌ نه‌ مطالعه‌ کردم‌ و سپس‌ به‌ دفتر امام‌ رفتم‌. با آقای‌ [محمد محمدی‌] ری‌شهری‌ و آقای‌ [سیدحسین‌] موسوی‌ تبریزی‌ و احمد آقا [خمینی]، برای‌ رسیدگی‌ به‌ اموالی‌ که‌ از بیت‌المال‌ در اختیار آقای‌ [سیدکاظم‌] شریعتمداری‌ بوده‌، جلسه‌ داشتیم‌. قرار شد که‌ اموال‌ غیر منقول‌ در اختیار شورای‌ تبلیغات‌ قرار گیرد و بخشی‌ از اموال‌ نقد (حدود سیزده‌ میلیون‌ ریال‌) با اجازه‌ امام‌ به‌ حزب‌جمهوری‌ [اسلامی‌] داده‌ شود.» (۲۹ مهر ۱۳۶۱، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران)
 بعد از ظهر، احمد آقا [خمینی] آمد و راجع‌ به‌ جامعه‌ مدرسین‌ [حوزه‌ علمیه‌] قم‌ و آقای‌ شریعتمداری‌ که می‌خواهد برای‌ معالجه‌ به‌ خارج‌ برود صحبت‌ کرد.» (۲۲ اردیبهشت۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی: پس از بحران)
 آقای‌ [حسن] صانعی‌ آمد. درباره‌ آقای‌ [آیت‌الله‌ سیدکاظم‌] شریعتمداری‌ مشورت‌ کرد که‌ کسالت‌ دارند و نظر بعضی‌ دکترها، این‌ است‌ که‌ برای‌ معالجه‌، [او را به‌] تهران‌ بیاورند. احتمال‌ می‌دهد، پخش‌ خبر کسالت‌، فشار برای‌ رفتن‌ به‌ خارج‌ باشد. (۳ دی ۱۳۶۳، کارنامه و خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، به سوی سرنوشت).
 شب مهمان احمد آقا [خمینی] بودیم. آیةالله منتظری هم از قم آمده بودند. امام هم در جلسه شرکت کردند، ولی با اظهار بی‌حالی خیلی نماندند. آقای منتظری از امام خواستند که اجازه بدهند [احمد] مفتی‌زاده در منزلی بیرون از زندان تحت نظر باشد. امام قبول نکردند. همچنین آقای منتظری خواستند که به آقای [سیدکاظم] شریعتمداری که اکنون در بیمارستان بستری است، اجازه ملاقات با علما داده شود. امام فرمودند با اهل خانه اش ملاقات کند.» (۱۴ اسفند۱۳۶۴، خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، امید و دلواپسی، ص ۴۳۸)
 ... سپس در [جلسه]شورای مرکزی روحانیت مبارز شرکت کردم. … درباره احتمال فوت آقای [سید کاظم] شریعتمداری که اکنون در بیمارستان ‏اند و می‏‌گویند سرطان دارند، بحث شد. نظر بر این شد که اجازه [برگزاری] مراسم بدهیم.» (۲۷ اسفند ۱۳۶۴،کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، امید و دلواپسی)
 آقای [محمدعلی] انصاری از بیت امام، تلفنی گفت حضرت امام دستور داده‌اند به تهران برگردیم. نگران شدیم و تفسیرهای گوناگون داشتیم. در تلفن بعدی گفتند اگر کار ضروری دارم، برای برگشت عجله نکنم. آقای [میرحسین موسوی] نخست‌وزیر هم چیزی نمی‌دانست و آقای خامنه‌ای هم در تهران نبودند. نخست‌وزیر گفت احتمالاً آقای [سیدکاظم] شریعتمداری به زودی از دنیا برود. از سیاست و کیفیت برخورد با مراسم پرسید. گفتم که در شورای [مرکزی جامعه] روحانیت مبارز، در باره چگونگی تصمیم‌گیری شده‌است.» (اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ " اوج دفاع "، ۶ فروردین ۱۳۶۵). 
 ShariatmadariKeyhanMarjaiat
پیام ابوالحسن بنی صدر به روحانیت در 31 فروردین 1361
بر روحانیون است که همراه مردم بمقاومت برخیزند
بسم الله ارحمن الرحیم
در تاریخ شیعه خلع از مرجعیت بی‌سابقه است. این کار در واقع اجرای برنامه‌ای است که استعمار می‌خواست برای از بین بردن استقلال روحانیت انجام دهد و در 150 ساله اخیر موفق نشده بود. اکنون بدست آقای خمینی مشغول انجام آن هستند و می‌خواهند کشور را از یکی از پایه‌های مقاومتش در برابر تجاوزات خارجی محروم سازند. این امر تبدیل دستگاه روحانیت به دستگاه سیاسی و اداری قدرت است و از بین بردن آزادی اجتهاد در مذهب شیعه به تقلید از کلیسای قرون وسطی است. در واقع این کار آغاز پایان کار روحانیت است و کار به اینجا ختم نخواهد شد در اینجا در مقام ارزیابی شخصیت اشخاص نیستم اما همه مردم و خود روحانیون شاهد هستند که چنین کاری نه در رژیم منفور پهلوی انجام شده بود و نه پیش از آن. به همه مراجع محترم و روحانیون ایران هشدار می‌دهم اگر سکوت خود را ادامه دهند از جهت اسلام و هم از جهت ایران و هم از جهت نسل امروز و نسل های فردا مسئول هستند و سکوت آنها بخشودنی نیست. کدام یک از شما آقایان در صورت سکوت مقابل این وضع در آینده امنیت خواهید داشت و مواجه با همین صحنه سازی‌های کودکانه نخواهید شد؟ اگر از روز اول در مقابل اعدام کودکان 12-14 ساله ایستادگی شده بود، کار به اینجا نمی‌کشید. حالا هم اگر باز ساکت بنشینید به این صحنه سازی‌ها ادامه خواهند داد و برای آقای خمینی ولیعهد هم تعیین خواهند کرد و هم اسلام و هم روحانیتی که بر تقوی و علم استوار باید باشد از بین خواهد رفت. همه این کارها همانطور که قبلا گفته‌ام بدون اطلاع و موافقت خود آقای خمینی ممکن نیست و مسئولیت آنها متوجه شخص او است. توسل به این گستاخی‌ها با توجه به مقاومت مردم نشانه این است که رژیم موجودیت و حاکمیت خود را در خطر می‌بیند و در منتهای ضعف است و اگر قدرتی در خود می‌دید دست به این جسارت نمی‌زد. بر روحانیون است که همراه با مردم به مقاومت برخیزید. زبان به اعتراض بگشایند و با فرود آوردن ضربه نهائی به استبداد دینی این سیاهی روزافزون را از ایران و اسلام دور کنند.