۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه
پری بلنده مهدی اصلانی
پری بلنده
مهدی اصلانی
همه آویزانیم
و چشم به راه خریداران
لبخند همهمان کمی مشکوک است
چه کنیم، خالقمان
داوینچی نبود. (شمس لنگرودی)
مهدی اصلانی
همه آویزانیم
و چشم به راه خریداران
لبخند همهمان کمی مشکوک است
چه کنیم، خالقمان
داوینچی نبود. (شمس لنگرودی)
زادگاهم سهراه اکبرآباد
یکی از سنتیترین و قدیمیترین محلاتِ تهران محسوب میشد. این محله به
داشتن چند مکان از جمله کارخانهی آبجوسازیی شمس شهره بود. نوروز 1357
مجتمع مهتاب که تازهساز بود و شیک، و روکاری یکدست از سنگ مرمرِ خاکستری
جلایش داده بود پذیرای مهمانی بالابلند و مغرور شد. تازهوارد به همراه
دختری خردسال در طبقهی دوم یکی از آپارتمانهای مجتمع مهتاب رحل اقامت
افکند. دخترک میتوانست نوهی تازهوارد محسوب شود.
کشفِ هویت و نامِ
شناسنامهای تازهوارد برای بچههای کوچه شاهین و برزین در محلهی سهراه
اکبرآباد چندان به درازا نکشید. روی زنگ در منزل این عبارت چشمنواز شد:
قاسمی.
از بهار 1357 خانم قاسمی
با ما سهراه اکبرآبادیها بچهمحل شد. کنجکاوی و فضولی بچههای محله
برای بیشتر دانستن در مورد تازهوارد هنوز پاسخی درخور نیافته بود. در
هفتهی اول کاشف به عمل آمد که نام کوچک خانم قاسمی که چونان قویی سبکبال و
مغرور به هنگامِ استراحت در بالکن مجتمع مهتاب آتش به آتش سیگار میگیراند
و خستهگی کاری که بر هیچکس دانسته نبود از تن به در میکرد، سکینه است؛
سکینه قاسمی.
و ما هنوز نمیدانستیم که
سکینه قاسمی همان «پری بلنده» معروف است و بین سالهای 52-1350 را به حبس
بوده است. شخصیتی که گذشتِ ایام نیز نتوانسته گردی بر خاطرهاش بنشاند،
چونان که ملکهی ذهنِ پارهای زنهای چریکِ خانههای تیمی نیز میباشد.
چریک فدایی خلق عاطفه
جعفری، که در دههی 50 به حبس بوده، در نقل خاطرات خود از آن روزگاران
روایتی اینگونه از شخصیت این زندانی غیرسیاسی ارائه میدهد: «ما به
زندانیهای جنحه و جنایی میگفتیم زندانیهای عادی، زنان عادی هم به ما
میگفتند سیاسیا(سیاسیها). پری بلنده زیبا و با دل و جراًت و آدم قابل
اعتمادی بود. زندانیان عادی یکبار که با خانم دکترِ زندان بگومگو داشتند و
معترض که به اندازه کافی داروی مُسکن نمیدهد و به آنها نمیرسد، در میان
فحشهای رکیک یکباره پری بلنده فریاد زد: خوبه ما هم مثل سیاسیا عکسِ شاه
رو لوله کنیم و بچپونیم تو کونمون تا به ما هم مثل اونا برسین؟»(1)
به راستی چه جاذبهای در
شخصیت این نام وجود داشت که او را به موضوع ادبیات نیز بدل میکند، آنگونه
که نویسندهی صاحب سبک هوشنگ گلشیری، یکی از پرسوناژهای داستان بلندش به
وی اختصاص میدهد: «پری بلنده چه تن و بدنی داشت. پشت به او استکان را
میگذاشت روی پیشانیش و ریزریز چینهای دامنش را میلرزاند و دستهایش را
در هوا میچرخاند و کمرش را رو به او خم میکرد و حلقه به حلقه موهایش
میآمد پایین تا پیشانیش میرسید به جلوی سینه میرزا» (2)
غروب نهم بهمن ماه 1357
سهراه اکبرآباد را آتش و دود در برگرفت. در اقدامی همآهنگ کارخانهی
آبجوسازی شمس در غرب تهران و آبجوسازی مجیدیه در شرق تهران به آتش و
غارت کشیده شد. ابتدا کسانی به آبجوسازی شمس حمله کرده و سپس دیگرانی که
کم نبودند رمهوار، رگ گردن کلفت کردند و عربدهکشان شعار «تا خون در رگ
ماست» سر دادند. روزنامهی اطلاعات در دهم بهمن ماه در تیتری بزرگ خبر از
به آتش کشیده شدنِ «شهرنو، شکوفهنو، دو آبجوسازی و دهها مشروب فروشی»
داد.
به جراًت میتوان گفت از
انبار و زیرزمین این کارخانه چند روز متوالی آبجو شیشه سرطلایی شمس و
آبجو قوطی خارج میشد و بچههای محلات اطراف که یکسر شور بودند و فاقد
شعور، به تناسب قوا و تیغدار بودنِ نفراتِ محلهشان ساعاتی از شبانهروز
کارخانه را در اشغال و اختیار خود داشتند. همراه با نابود کردن قوطیهای
آبجو در وسط خیابان و عربدهی «به گفتهی خمینی نهضت ادامه دارد.» بخشی از
قوطیها نیز برای روز مبادا که که دور نبود ذخیره میشد. هنوز تا شب
دودانگی مانده بود و دهانها نمیبوییدند.
«از حدود ساعت پنج بعد از
ظهر در اطراف «قلعهی شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. ... حدود ساعت
شش بعد از ظهر چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعیت به
تبعیت از آنها به خیابانهای داخل «قلعه» ریختند. ... خانهها و مغازههای
داخل قلعه به آتش کشیده شد... تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو
تا سه نفر کشته شدند... آتشسوزی ساعتها «محلهی غم» را میسوزاند و
خاکستر میکرد. مأموران آتشنشانی پیرو اعلامیهی قبلی ضمن اعلام همبستگی
با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتشهایی که مردم نمیخواهند،
خودداری خواهند کرد، در نتیجه اقدامی برای خاموش کردن این آتشها صورت
ندادند»(3)
ما سه راه اکبرآبادیها سرگرم انقلاب بودیم و از سرنوشت خانم قاسمی و دخترک خردسال بیخبر. و تا هنوز و همیشه پری بلنده را ندیدیم.
تا مدتها حرف، حرفِ سیدی
از اهالی طالقانی بود که در غیابِ خمینی مقامی در حد رهبری داخل دراختیارش
بود. سید محمود طالقانی آتش زدن قلعه را نکوهش کرد و سخنانی با این مضمون
بیان کرد: چنانچه هر مسجدی به آبریزگاه و مستراح نیازمند است جامعه نیز به
چنین مکانی نیاز دارد. طالقانی با اطمینان به کسانی چون پری پناه معنوی
بخشید. سید نمیدانست زمان چندانی نخواهد گذشت که برای حرفش تره هم خرد
نخواهند کرد و چندی بعد پسرانش را جلوی چشمانش میربایند. پری نه فرار کرد و
نه جایی برای پناه بردن داشت. به حرف سید اعتماد کرد. شده بود همان دخترک
بالابلندِ قزوینی که پدرِ واماندهاش وی را به دوران طنازیاش با چند سکه
در محلهی «راسته وزیر» قزوین تاخت زده بود. دیگر از آن طراوت دوران شباب
چیزی به کف اندر نمانده بود که به حراج بگذارد، و بدینگونه تمام هستیاش
به تاراج رفت. درست در چنین روزی (آخرین روز بهمن ماه) خانهی طبقهی دوم
مجتمع مهتاب مورد هجوم و غارت واقع شد و کمی بعد نامِ پری به عنوان اولین
زنِ اعدامشدهی حکومت الله پس از انقلاب در تاریخ ثبت شد.
اولینها همیشه اعتباری
تاریخی با خود دارند، هرچند کسانی با تاریخسازی و روایاتی مجعول و اهدافی
فرقهگرایانه نام خانم فرخ رو پارسا را به عنوان اولین زن اعدامشده ثبت
کرده باشند. عدالت تاریخی حکم میکند تا برای ثبت در تاریخ گفته آید که
اولین زن اعدامشدهی پس از انقلاب سکینه قاسمی (پری بلنده) بوده است.
روزنامهی کیهان در تاریخ
21 تیرماه 1358 با چاپ تصویری از پری بلنده و منصور باقریان بر پیشانی
صفحهی اول خود خبر از اعدام سه زن و چهار مرد میدهد: اسامی زنان اعدام
شده سکینه قاسمی معروف به پری بلنده، زهرا مافیها ملقب به اشرف چهارچشم و
صاحب اختیاری معروف به ثریا ترکه است که به همراه منصور باقریان به حکم
شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی به قتل میرسند. در کیفرخواست منصور
باقریان اتهام وی «وارد کردن مجلات پورنوگرافی و آلات تناسلی مردانه و
زنانه از اسرائیل» اعلام میشود. همچنین در گزارش اسفند ماه 1358 سازمان
عفو بینالملل، دادگاه انقلاب سکینه قاسمی (پری بلنده) را به «دایر کردن
عشرتکدههای مختلف و گول زدن زنان و دختران معصوم و بیگناه، ایجاد شبکه
فحشاء و کشاندن زنان به این مراکز» متهم کرد، مفسد فیالارض تشخیص داده و
به اعدام محکوم کرد. حال آنکه در این تاریخ(21 تیرماه 1358) خانم فرخ رو
پارسا هنوز دستگیر نشده و به زندگی مخفی روی آورده بود. خانم پارسا هفت
ماه پس از اعدام پری بلنده در 27 بهمن ماه 1358 و در منزل مسکونیاش در
شمال تهران به همراه همسرش سپهبد احمد شیرین سخن دستگیر میشود.(4)
منشاً این ناراستی تاریخی و
یکسر مجعول، روایت علیرضا نوریزاده از آن رخداد شوم تاریخی است:«امشب
بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخ رو پارسا را اعدام میکنند آن هم با
زنی از ساکنان نفرینی قلعه «پری بلنده» قزوینی. حتی در لحظه مرگ
میخواهند آن بانوی نازنین را که هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند،
تحقیر کنند [...] چند جعبه پپسی را روی هم میچینند. یک گونی بر سر خانم
پارسا کشیدهاند و چادر نمازی بر سر پری که روزگاری زیباترین زن قلعه
بود. سه نفر خانم پارسا را روی جعبهها میگذارند و طناب را از روی گونی بر
گردنش میاندازند. دو نفر از بچههای کمیته محل طناب را میکشند، طناب
پاره میشود و خانم پارسا کف پیاده رو پرتاب میشود. ناجوانمردها حتی رسم
اقوام وحشی را رعایت نمیکنند که اگر محکوم به مرگی نمرد بخشوده
میشود. این بار سیم بکسل میآورند با طنابی کلفت، بانوی نازنین را که هیچ
نمیگوید در همان گونی بالا میکشند و سرطناب را دور درختی میپیچند. پری
گریه میکند و ناسزا میگوید، به سرعت او را طناب انداز میکنند. دو پیکر
تاب میخورد یکی در گونی و یکی در لابلای چادر نماز. ستوان جوانی از پاسگاه
بیرون میآید و فریاد میزند خجالت بکشید، کارتان را که کردید. حداقل جسد
خانم پارسا و آن بیچاره پری را پائین بکشید.»(5)
قابل توجه آنکه در روایت
علیرضا نوریزاده که نامش هرچه باشد فاقد راستنویسی تاریخنگارانه است،
خانم پارسا در تهران مخفی است و حدوداً هفت ماه بعد از اعدام پری بلنده
دستگیر میشود: «در یکی از روزهای آخر بهمن 1358 بود که خانم پارسا را
دستگیر کردند.[...] ساعت نزدیکیهای سهو نیم بعدازظهر بود. خانم پارسا
شخصاً به طرف در خانه رفته و در را باز میکند. اما چشمش به پاسداران و
افراد کمیته میافتد که مسلسلها را آمادهی شلیک کرده بودند. از کمیته
آمدهایم و حکم داریم که فرخرو پارسا را بازداشت کنیم. [...] و خانم پارسا
خطاب به پاسداران: من فرخرو پارسا هستم و آمادهی حکم شما.» (6)
روزنامهی انقلاب اسلامی به
تاریخ ١٨ اردیبهشت ١٣٥٩ در مورد حکم دادگاه و محل و نحوهی اعدام خانم
فرخرو پارسا، گزارشی یکسر متفاوت با روایت نوریزاده ارائه میدهد:
«دادستانی کل انقلاب اسلامی ایران صبح امروز با انشار اطلاعیهای اعلام
داشت، بانو اسفند فرخرو پارسا وزیر اسبق آموزش و پرورشِ کابینهی هویدا به
جرم غارت بیتالمال و ایجاد فساد و اشاعه فحشاء در وزارتِ مذکور و همکاری
با ساواک و اخراج فرهنگیان مبارز از آموزش و پرورش و شرکت در تصویب
قوانین ضد مردمی و وابسته کردن آموزش و پرورش به فرهنگِ استعماری
امپریالیسم مفسدِ فیالارض تشخیص داده شد. خانم پارسا در محوطه زندان
اوین تیرباران شد.»(7)
آنچنانچه در بازگفت
بالا مشاهده میشود، این است که تاریخ اعدام خانم فرخ رو پارسا اردیبهشت 59
است و نه 21 تیرماه 58 و نحوهی مرگ ایشان تیرباران است و نه دار از روی
جعبه پپسی با سیم بکسل! و محل اعدام نه شهرنو که زندان اوین. در برگهی فوت
خانم پارسا نیز که توسط شهرداری تهران و سازمان گورهای پایتخت صادر شده
علت مرگ اصابت گلوله و محل دفن ایشان قطعهی 41 بهشت زهرا و تاریخ دفن
نوزدهم اردیبهشت 1359 ثبت شده است(8)
حکومت اسلامی نظامی است
همهکُش و سهمِ همهگان از مرگ یکسان تقس میکند و در این میان زن و مرد
برایش تفاوت چندانی ندارد. لیک به جهتِ سنگینی بارِ مذهب و شریعت بر
قوانین، صدور و اجرای حکم اعدام برای زنان هماره با دشواری بیشتری مواجهه
بوده است. باورهای مردسالارانه در تدوین و اجرای قوانین چه در دوران
پهلوی دوم و نیز پس از آوار بهمنکش 57 و نگاه اسلام شیعی، اعدام زنان را
همواره با محضوراتی از این دست مواجهه کرده است. چنانچه در اوج مبارزات
چریکی در قدرقدرتی پهلوی دوم تنها نام سه زن به عنوان اعدامی ثبت شده است:
منیژه اشرفزاده کرمانی به عنوان اولین زن اعدامی به تاریخ سوم بهمن 1354.
اعظمالسادات روحیآهنگران در هفتم شهریور 1355. و زهرا آقانبی قلهکی در
29 آذر 1355(9)
مرادم از نقل تمامی آنچه
گفته آمد، حرف اصلی این مکتوب است. هیچکس در عزای پری پیراهن سیاه بر تن
نکرد و هیچ صدای اعتراض از حلقوم کسی برنیامد. ما همه اعضای ارکستری شدیم
که در یک همنوایی شوم در حرکتی تودهوار و جمعی حقوق انسانی نادیده
انگاشتیم. ما مغلوب صدای غالب شدیم. عملمان نمادِ شبانرمگی محض بود. ما
در مقابل حرکت تودهای که به ذات تخریبگر بود سر خم کردیم؛ در مقابل شکستن
شیشه و آتش زدن. بسیاری از آتشزنندهگان شهرنو، که انقلاب بر کاکلشان
میچرخید، خود در زمرهی مشتریهای قلعه بودند و در ردهی تنخران، و با
روسپیان همتنی کرده بودند. صداهای کمزور نیز در گفتمان سکوت مستحیل شد.
دفاع از حقِ انسانی پری بلنده به جهت اخلاقی برایمان چرک بود و چندشآمیز.
ما در نهایت برای پری دل سوزاندیم اما آن بیقدر را شماره نکردیم تا
لیستمان مخدوش نشود. ما با پشت کردن به قربانی شاًن و حرمت انسان خدشهدار
کردیم. ما حتا با گذشت سیوپنج سال از فصل غارت انسان و آن بهمن یخزده
چنانچه به درستی به عدم اعتراض خود به اعدام کسانی چون هویدا و سران نظام
پیشین نقد داریم، هنوز حاضر نیستیم یک استکان چای از دست پری بگیریم و
بنوشیم، که آن نفرینی را نجس میدانیم، چرا که پری بلنده در ذهنمان ناچیز
بود و هست و ما هنوز نمیخواهیم مخالفتمان را با ناچیزی توضیح دهیم. ما
گیریم با سکوتمان با تودهی ماهزدهای که رگ گردن بر افروخت همصدا شدیم.
الیاس کانتی در کتاب توده و
قدرت چنین میگوید: «توده هنگامی ساخته میشود که کمیت جای کیفیت را
میگیرد. توده در همهی اشکال خویش چه تماشاچیی مسابقهی فوتبال باشد چه
طرفدار یک اندیشهی سیاسی، پدیدهای است که در آن فردیت جایی ندارد. بر
مبنای همین فقدان فردیت است که توده میتواند ابزار همهی خشونتها نیز
باشد»(10)
اعدام پری بلنده پیام حکومت
جدید به جامعهای بود که باید کنترل میشد. خمینی از تمامی کتابِ مقدس دو
واژه و عبارت را تا سرحد عشق و جنون میپرستید. قتلو(بکشید) والنصربالرعب
(پیروزی در ترساندن است) و میماند تکلیف ما با کسانی که مدام بر این نگاه
تباه مکث میکنند که گروههای سیاسی آغازگر خشونت بودند. «حضرت امام» روی
پتویی که بر زیر کالدرختِ سیب نوفللاشاتو پهن شده بود با چرخاندن
تسبیحاش مدام ذکرِ قتلو میگفت و خوب میدانست همه را باید ساطوری کند.
زمان و بهانه اما فرصت نمیداد. جمهوری اسلامی در عین حال نظامی است
بهانهساز. بهانه را که ساختی زمان زدن میرسد. خمینی به ذات نگرشی نسقگیر
و ضعیفکش را با نام حکومت اسلامی بنیان نهاد. او ایران را تا حدِ رذالتِ
خود پایین کشید. از اعدام پری بلنده تا انداختنِ آفتابه بر گردن «اراذل و
اوباش»، میراثی است که از او بر جای مانده است و رهایی از آن به آرزوی 35
ساله و دستنایافتهی انسان ایرانی. اما در این بازی نیز رسم مروت به جا
نیاورد. جمهوری اسلامی برای نسقگیری از جامعه، ضعیفکشی پیشه کرد. مجازات
را بر حس انتقام بنا نهاد و بی پناهترینها را از دم چک گذراند، و پری
نمادِ بیپناهی محض بود.
زدنِ پری اعدامِ جسمیت زن و
حقنه کردن جهاننگری واپسماندهای بود که زن را پردهنشین میخواست و نه
شاهد بازاری. کاربهدستان اسلامی برای حفظ بنیان خانوادهای که مرادشان بود
با پری آغازیدند. اعدامِ پری فتحالفتوحِ آیینی بود که بعدتر بازتابِ
تحمیل حجاب اجباری شد. اعدامِ پری نماد برهنگی زنانه بود. و جرمِ پری
تنفروشی بود و نه تنخری. قابل توجه آنکه خداسالارانِ دینخویِ به قدرت
رسیده، قوادان و پاندازان و جاکشهای مرد را اعدام نکرد، اما پری بلنده را
چرا. و پری همان شیطانِ روایت و احادیث اسلامی بود که با جسم اغوا میکرد.
جسم گناهکار و خارج از چهارچوب خانواده را باید زد و اینگونه بنیان
گفتمان اسلامی را برساختند. سکینه قاسمی تنها ده ماه بچهمحل ما بود. این
مکتوب شاید ادای دینی باشد به بچهمحلی که دیگر نیست.
............................................................................
پانوشتها
1- نگاه کنید به داد بیداد جلد اول، به کوشش ویدا حاجبی، صفحه73
2- نگاه کنید به درولایت هوا طنزنوشتهای از هوشنگ گلشیری
3- نگاه کنید به اطلاعات دهم بهمن 1357
4- نگاه کنید به خانم وزیر" منصوره پیرنیا
5- نگاه کنید به صفحه علیرضا نوریزاده و نیز یک هفته باخبر کیهان لندن فوریه 2007
6- نگاه کنید به خانم وزیر منصوره پیرنیا ص 231
7- نگاه کنید به پیشگفته
8- نگاه کنید به مشخصات دفنگاه خانم پارسا و برگهی سازمان بهشت زهرا، پیشگفته
9- نگاه کنید به داد بیداد، به کوشش ویدا حاجبی جلد دوم ص 424
10- نگاه کنید به بهروز شیدا: "بهمنی رها شده است پشتاش ایستادهایم یا زیرش" گفتوگو با حسین نوشآذر رادیو زمانه
دادگسترى و كانون وكلا (قسمت اول)
دادگسترى و كانون وكلا (قسمت اول)
محمدرضا روحانی
دوست داشتم با جناب شاهنده و آقای دکتر هدایت متیندفتری و دکتر عبدالکریم لاهیجی همراه و همگام جناب صادقوزیری و شادروان دکتر دامغانی و زندهیاد حسن نزیه در تأسیس جمعیت حقوقدانان ایران فعالیت داشتند مصاحبه کنم. متأسفانه جناب شاهنده آمادگی مصاحبه نداشتند و به آقای دکتر لاهیجی دسترسی نداشتم. آقای دکتر متین دفتری در سفر بودند.
محمدرضا روحانی
به
احتمال زياد مفهوم دادگسترى عرفى اولين بار در كتاب تحفه العالم آمده است.
نويسنده سيد عبداللطيف خان شوشترى تاجر ايرانى بود كه با تأسيسات قضایى
انگليس در سفرهاى تجارتى خود به هند آشنا شد. در كتاب خاطرات او اين پدیده
را عدالتخانه مينامد. در اين نهاد نويسنده براى كلمه قاضى تلفظ معادل آنرا
به فارسى میآورد ( جج ) . كه مستقل است و قدرت او از پادشاه بيشتر١ تحفه
العالم در ١٨٠١ نوشته شده است . حدود تاثيرات اين نوشته نزد انديشمندانى كه
پس از او مبشر ومبلغ مدنيت معاصر بوده و در واقع سنگ بناى مشروطيت را
نهاده اند هنوز چندان روشن نيست . اما كلمه عدالتخانه يعنى عنوان نهادى
مستقل كه به دعاوى اشخاص رسيدگی مى كند را به كار برده است. بعداً اين
كلمه شعار و پرچم جنبش مشروطيت شد .
بررسى تحولات مربوط به تاريخ عقايد سياسى در صلاحيت صاحب اين قلم نيست .
در اين نوشته به اشارتى، ودر حدود اطلاعات واسنادى كه در غربت برايم قابل دسترسى است به اين مطلب برداخته مى شود.
محدوده اين موضوع مربوط به معرفى كلى فعاليتهاى حقوقدانان ايران است در دو سال آخر حكومت شاه تا فروردين١٣٦٠.
وظیفهی وکیل
از زمانى كه در سال ١٢٨٨ ميرزا
احمد حيدرى وكيل عدليه به علت دفاع از موكلش آصف الدوله در يكى از اولين
محاكم عرفى ايران مورد انتقاد شديد قرار ميگيرد . تلاش مى كند كه از طريق
مطبوعات از جمله چرند وپرند دهخدا ضرورت پاسدارى از حق دفاع براى همه از
ظالم ومظلوم را اثبات كند واينكه «وكيل از حقوق موكل دفاع مى كند نه از
اعمال او » تا امروز صدوشش سال مى كذرد .٢
عنوان عدالتخانه، خواسته اصلى
مشروطه طلبان در متمم قانون اساسى تبديل به ديوان عدالت عظمى گرديد٣. سپس
در قوانين عادى عدليه و دادگسترى ناميده شد . اينك ديوان عدالت عظمى در
قانون اساسى ولايت مطلقه فقيه قوه قضائيه خوانده مى شود ٤
بهر حال آنچه امروز و در اينجا مورد نظر است بيان كلى فعاليت وكلا وقضات در سالهاى ١٣٥٦ الى فروردين ١٣٦٠ است .
براى فتح باب ، مصاحبه تلفنى داشتم با جناب صارم الدين صادق وزيرى .
خوشبختم كه پيش كسوت آزاديخواه و
بزرگوارم كه تا امروز قريب ٦٥ سال در كسوت قاضى يا وكيل ، نويسنده،
روزنامه نگار، و فعال سياسى براى دفاع از حقوق وحيثيت انسانى ايرانيان
مبارزه كرده و رنج زندان وتبعيد را كشيده اند ، وقتى دادند كه در حدود
امكان يعنى از ابعاد اين مبارزات را به اختصار ذكر كنند .
گفتگو با آقای صارمالدین صادقوزیری
محمد رضا روحانى: استاد
بزرگوارم ، شما و برادر ارشدتان شادروان يحيى صادق وزيرى از خدمتگزاران
پاکدامن وشجاع وشناخته شده در بين حقوقدانان ايرانى هستيد . مى خواهم براى
ما از شروع فعاليت هايتان در جهت اصلاح دستگاه قضائى ايران بفرمائيد.
آقاى صادق وزيرى : بعد از جنگ
بين الملل دوم كه فضاى سياسى اجازه فعاليت مى داد . ما در دادگسترى جمعيت
قضات وكارمندان دادگسترى را تشكيل داديم . من عضو هيئت مديره ومسئول ارگان
مطبوعاتى اين جمعيت بودم .
محمدرضا وحانى : چه سالى؟
آقای صادق وزيرى : حدود١٣٢٨. اين جمعيت كمك به مديريت صحيح و مبارزه با مفاسد در دادگسترى را شروع كرد.
مى كوشيديم راه اصلاحات قانونى را باز كنيم . اصلاحاتى كه بعد ها در زمان مرحوم لطفى انجام شده ريشه در اين تلاشها و طرحها داشت .
محمدرضا روحانى: منظور اصلاحاتى است كه به موجب لوايح قانونى ناشى از اختيارات توسط مصدق انجام شد .
آقای صادق وزيرى : بله. مى
دانيم كه لطفى وزير دادگسترى مصدق بود . يكى از كارهائى كه اين جمعيت انجام
داد اعتراض به تعويض محل ماموريت رؤساى شعب ٢ و٥ ديوان عالى كشور يعنى
لطفى وحشمت الله قضائى بود كه به امر نخست وزیر سپهبد رزم آرا انجام شد.
اولى را فرستاد به رياست كل دادگسترى خراسان و دومى را فرستاد به آذربايجان
. ما يك نامه اعتراضى تهيه كرديم بسيار مفصل .
محمدرضا روحانى: چرا سپهبد رزم آرا قاضى نشسته را تغيیر محل داد؟
آقای صادق وزيرى : گوش شنوائى
نداشتند . اجراى اوامر نمى كردند . تمام احكام دادگاههاى نظامى را لغو مى
كردند. نامه اعتراضى را به امضاى قضات مى رسانديم . من مسؤل جمع آورى امضاى
قضات ديوان كشور بودم . فقط ٤ نفر از قضات ديوانعالى كشور امضا كردند .
محمدرضا روحانى : نام آنها را به خاطر داريد؟
اقاى صادق وزيرى : بله يكى دكتر
ملك اسماعيلى بود وقتى مصدق نخست وزير شد او را به معاونت نخست وزيرى
منصوب كرد . ديگرى مصطفوى كاشانى و شهشهانى كه معاون وزير دادگسترى يعنى
معاون لطفى شدند .
محمدرضا روحانى : تكليف رؤساى شعب ديوان كشور يعنى لطفى و شهشهانى با نخست وزير، سپهبد رزم آرا چه شد ؟
آقای صادق وزيرى : يكى از سناتورهاى وابسته به جبهه ملى سپهبد رزم آرا را در مجلس مورد سؤال قرارداد. دولت رزم آرا ناچار عقب نشست .
محمدرضا روحانى : عقب نشينى سپهبد رزم آرا براى جمعيت در آن روزها موفقيت بسيار بزرگى بود.
آقای صادق وزيرى : در زمان مصدق هم ما قضات با تعدادى از وکلاى دادگسترى جمعيت حقوقدانان ايران را تشكيل داديم .
مدل تشكيلات ما جمعيت حقوقدانان
فرانسه بود. تا جائى كه به خاطر دارم امام جمعه تهران دكتر سيد حسن امامی،
دكتر مشاور ، محمود هرمز ، محمد شاهوردى، محمد رشاد ، احمد شريف زاده ، من
وبرادرم يحيى صادق وزيرى از اعضاى اين جميت بوديم .
محمد رضا روحانی : امام جمعه تهران يعنى دكتر سيد حسن امامى كه استاد حقوق مدنى ما بود آنجا چه كار مى كرد؟
آقای صادق وزيرى: جمعيت سياسى
نبود. فعاليت ما اصلاحات در دستگاه قضائى بود. امام جمعه هم آدم با مزه اى
بود يادم آمد كه مدتى آيت الله برقعى خيلى سروصدا راه انداخته بود من از او
پرسيدم كه اين آیت الله كيست؟ جواب داد سيد على اكبر خودمونه . جواب او
بسيار خنده آور بود .
محمدرضا روحانى : بعد از كودتاى
٢٨ مرداد كه به زندان رفتيد با دكتر فاطمى، وزير خارجه دكتر مصدق در يك
سلول بوديد. اورا محاكمه واعدام كردند . آيا شاه اجازه داد كه او وكيل
داشته باشد ؟ شما در مورد خاطرات زندان با دكتر فاطمى كتابى داريد. در باره
وكيل او مطلبى داريد ؟
اقاى صادق وزيرى : بله. او دو
وكيل نظامى داشت. هر دو مردان درستى بودند . يكى از انها سرتيب قلعه بيگی
بود كه قبلاًعضو شوراى جمعيت مبارزه با استعمار بود و ديكرى سرهنك ملك آرا
كه وكيل افسران سازمان نظامى حزب توده هم بود.
محمدرضا روحانى: بعد از كودتا چه فعاليتهائى داشتيد ؟
آقاى صادق وزيرى : در كانون
وكلا در حدودى كه ممكن مى شد در اصلاح امور تلاش ميكرديم تا وقتى در سال ٥٦
نامه دكتر على اصغر حاج سيد جوادى خطاب به شاه چاپ شد . يا نامه دكتر
سنجابی ، دكتر بختيار ، وآقاى داريوش فروهر خطاب به شاه منتشر شد. شاه تحت
فشار آمريكائى ها مجبور شد تا اندازه اى اجازه فعاليت بدهد. ما هم حدود ١٣٠
- ١٤٠ وكيل وحقوقدان نامه نوشتيم و لزوم رعايت و اجراى قانون اساسى
واحترام به آزاديها را نوشتيم و مقدمات تشكيل جمعيت حقوقدانان فراهم شد.
محمدرضا روحانى: مجمع عمومى كجا تشكيل شد و اساسنامه را چكونه تنظيم كرديد ؟
آقاى صادق وزيرى: اولين مجمع
عمومى در هتل بود . رياست جلسه با من بود. بعد شوراى جمعيت انتخاب شد
وكمیسيون اساسنامه و آئين نامه. ما اين دو سند را تهيه كرديم .
محمدرضا روحانى : جز شما اعضاى كمیسيون چه كسانى بودند؟
آقای صادق وزيرى : جالب است يكى
سيد محمد خامنه اى بود برادر رهبر فعلى و ديگری سيد رضا زواره اى كه بلا
فاصله بعد از استقرار رژيم اسلامى مى خواستند و فشار مى آوردند كه جمعيت
بايد منحل شود .
محمدرضا روحانى: از فعاليت هاى جمعيت بگوئيد .
آقاى صادق وز يرى : به دقت
مسايل روز را دنبال مى كرديم هر جا كه تجاوزى به حقوق بشر مى شد وكيل مى
فرستاديم . گزارش مى دادند . ما هم اعلاميه مى داديم واعتراض مى كرديم يا
به شهرهاى مختلف وكيل مى فرستاديم ، مازندران شيراز، تهران، كرمانشاه ،
آذربايجان غربى .
محمدرضا روحانى : در كانون وكلا هم اين فعاليت ها انجام مى شد ؟
آقاى صادق وزيرى : كار زيادى
بود. هم كانون ، هم جمعيت حقوقدانان هر كدام بخشى را انجام مى دادند مثلاً
در زمانى كه باهرى وزير دادگسترى شده بود يك لايحه قانونى نوشت براى رسيدگى
به مفاسد وتجاوزها . ما در كانون وجمعيت حقوقدانان مخالف بوديم. پيشرفت
نكرد . من يك پيشنهاد دادم متاسفانه عده اى مخالفت كردند كه من حالا نمى
خواهم راجع به آن صحبت كنم . اين پيشنهاد براى تشكيل كميته تحقيق ملى و
دادگاه ، ملى بود ، بعداً من يك كتاب نوشتم به عنوان چرا كميته تحقيق ملى ؟
چرا دادگاه ملى؟ يك طرحى بود مانند طرح دزموند تو تو .
محمدرضا روحانى : بعد از سقوط نظام شاهنشاهى كانون و جمعيت حقوقدانان چه فعاليتهائى داشتيد ؟
آقای صادق وزيرى : همان
فعاليتهاى قبلى اين بار در ابعاد و اشكال ديگرى شروع شد . يادتان هست در
پايان دوره شاه كانون محل تحصن بود . فعاليت هاى كانون وكلا وجمعيت
حقوقدانان مكمل هم بود. شايد كانون قانوناً بيشتر مى توانست با مقامات
دولتى تماس داشته باشد . جمعيت حقوقدانان بيشتر دنبال كارهاى دفاعى
وتحقيقات بود . ما در هر دو تشكيلات خيلى زود به مشكلات جدى برخورديم .
محمدرضا روحانى : با مقامات يا در درون تشكيلات ؟
آقاى صادق وزيرى : در هر دو جا .
مثلاً آدمهائى مثل سيد محمد خامنه اى و سيد رضا زواره اى فشار مى آوردند
كه جمعيت حقوقدانان منحل شود . در كانون هم بعد از كنكره سراسرى وكلا فشار
زياد شد . آنجا مرحوم نزيه گفت با اسلام نمى شود كشور را اداره كرد ناچار
به فرار شد .
محمدرضا روحانى : در برابر فشار براى انحلال جمعيت چه كرديد ؟
آقای صادق وزيرى : مجمع عمومى
ديگرى تشكيل داديم . رئيس جلسه آقای دكتر خواجه نورى بودند و دو خانم وكيل
هم دو منشى جلسه بودند. براى انتخاب شورا رأى گيرى شد به ترتيب من ، متين
دفترى، و نزيه نفرات اول تا سوم بوديم جمعيت حقوقدانان از حيث حقوقى تثبيت
شد اما در عمل فشار حكومت زياد بود. كانون وجمعيت تا روز آخر كارهائى كه مى
توانستند انجام دادند ، هر جا حمله وهجومى به مردم بود وكلا وحقوقدانان مى
رفتند تركمن صحرا، گيلان ، خوزستان، كردستان و در شهرستانهاى مختلف ديگر .
آدم كشيها وتجاوزات زياد بود و فعاليت براى افشاى واقعيت آنها انجام مى
شد . آنچه در كنگره وكلا ودرباره قانون اساسى گفته شد براى حكومت قابل
تحمل نبود. مانند آنچه در سمينار خواسته هاى ملت از قانون اساسى گفته شد كه
جمعيت حقوقدانان ايران آنرا تشكيل داد. من هم در آنجا در باره سياست خارجى
سخنرانى كردم .
محمدرضا روحانى : استاد
بزرگوارم بيشتر از اين زحمت نميدهم . من سعى ميكنم كمى بيشتر به جزئيات
بپردازم . اگر موفق شوم جمع بندى سمينار را تا روز ٧ اسفند يعنى روز
استقلال كانون همراه مصاحبه شما منتشر كنيم . شما خطوط كلى را با مراجعه به
خاطرات و به ياد مانده هايتان براى ما گفتيد. آرزوى عمر با عزت و سلامت
براى شما دارم .
****
دوست داشتم با جناب شاهنده و آقای دکتر هدایت متیندفتری و دکتر عبدالکریم لاهیجی همراه و همگام جناب صادقوزیری و شادروان دکتر دامغانی و زندهیاد حسن نزیه در تأسیس جمعیت حقوقدانان ایران فعالیت داشتند مصاحبه کنم. متأسفانه جناب شاهنده آمادگی مصاحبه نداشتند و به آقای دکتر لاهیجی دسترسی نداشتم. آقای دکتر متین دفتری در سفر بودند.
خوشبختانه ایشان طی مصاحبهای
با صدای آمریکا اطلاعات کلی درباره مطالب مربوط به مبارزات وکلا را دادند
که قابل استفاده و توجه در این مورد میباشد.
١ - براى تفصيل نگاه كنيد به تحفه العالم - انتشارات ظهورى تهران ١٣٦٣ .
٢ - براى تفصيل نگاه كنيد به حكايت دختران قوچان - انتشارات روشنگران ١٣٧٤ .
٣ -مراجعه شود به متمم قانون اساسى مشروطيت در اقتدار محاكمات - اصول ١٧١ الى ١٨٩
٤ - مراجعه شود به اصول ٦١- ١٥٦ الى ١٧٤ قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران
اشتراک در:
پستها (Atom)