نخستین کتاب بهرام بیضایی با عنوان «ماهی» از سوی نشر بیشه در خارج از ایران منتشر شد. این اثر فیلمنامهای است که ۱۶ سال قبل نوشته شد اما در ایران فرصت انتشار پیدا نکرد.
در توضیحی که آقای بیضایی درباره این کتاب داده، آمده است:« فکر «ماهی» پشت صحنه اجرای «شب هزارویکم» به سرم زد! یک سالی سعی کردم آن را ننویسم. ولی از ذهنم نرفت. نوشتم که ذهنم را آزاد کنم و به کار دیگری برسم.»
آن گونه که آقای بیضایی نوشته است: «در بررسیِ مشورتیِ پیش از درخواست مجوّزِ رسمیِ ساختن فیلم، توصیه کردند اصلا آن را برای درخواست مجوّز به هیچ جا نفرستم؛ و میدانید که من معنی کلمات را اندکی تا حدودی میدانم! رفتم سراغ انتشار و باید نسخه تایپ شدهای با جلد موقّت میبردیم که البتّه بردیم. اینجا هم در بررسیِ مشورتی خیلی خیلی متاسف بودند! گمانم صدتایی از حروفچینی را که جلدِموقّت برای مجوّز شده بود، بدونِ اسم ناشر، مثلِ گوشت قربانی قسمت کردیم. البتّه در ایران معمولا ماهی را قربانی نمیکنند.»
فیلمنامه «ماهی» داستان زنی است خیابانی که درگیر ماجرایی پیچیده میشود. به ظاهر با مردی به نام غضنفرپور ازدواج میکند، اما در واقع ماجرا، وسیلهای میشود برای انتقامگیری از افراد دیگر، از طرف همسری که مدام در جستوجوی پیشینه ارتباطات همسر خیابانی خود است.
زبان کتاب مانند بسیاری از آثار دیگر بیضایی دارای ویژگیهایی است که آن را از متن ساده یک فیلمنامه به سمت اثری ادبی-زبانی پیش میبرد.
زبان گفتاری و زنده قلب تهران
بیضایی با مهارت و سابقهای که در بازیهای زبانی دارد، این بار زبان مردم کوچه و بازار قلب تهران را برای گفتوگوی میان شخصیتها برگزیده است. بیشترین بازیهای زبانی را هم شخصیت اول فیلم، ماهی، انجام میدهد. زنی که مصیبتهای بسیاری در دوران خیابانیبودن دیده و اکنون که همسری اختیار کرده، گمان میکند میتواند زندگی آرام و کمخطری را پیش ببرد، غافل از آن که از چالهای به چاهی پرتاب شده است. از این منظر متن فیلمنامه ماهی قابل اعتناست چرا که سعی کرده زبان گفتاری را به صورت نوشتاری در بیاورد. نمونهای از این بازیهای زبانی را میتوان در دیالوگی بسیار تاثیرگذار از ماهی خواند که در چند خط خلاصهای از آنچه را از سوی خانواده بر سر قهرمان رفته است بازگو میکند: «خداجون چه جوری میشه اون اتّفاقها نیُفتاده بود! (لَج)، محلّه بدونِ اونا! (کُفری) کَهیر میزنم از اون بابا که زمینخوردَهْم بود؛ از اون داداش که شدم زمینخوردَهْش؛ از اون آبجی محبوبِ تاریخ گذشته که خیالِش چون شُووَر رفتِنش دیر شده، باید دِقِّشو سَرِ من خالی کُنِه؛ از اون چتقلی شُووَر خواهرِ دو دَرهباز! اگه راه نمیدادند مُخِشونو بذاره تو فرقون که جرات نمیکرد روزِ روشن، بِکِشَدَم تو پَستو؛ اونم وقتی زنِش تو اتاقْ بغلی داره بچّه شیر میدِه! (پشیمان) نَه- این نوارو پاک میکُنَم؛ گور پدرش! خدایا ندیدی؛ غلط کردم!» (ص۴۵)
تبدیل زبان گفتاری به زبان نوشتاری در چند سال اخیر سخت مورد توجه برخی زبانشناسان و اهالی ادبیات قرار گرفته است. پیش از این البته کتاب کوچه احمد شاملو و نیز فرهنگ لغات عامیانه دکتر ابوالحسن نجفی مواردی را از ظرفیتهای زبان گفتاری اجرا کرده بودند و حتی در سالهای دهه هفتاد کتاب «فرهنگ زبان مخفی» (دکتر مهدی سمایی-نشر مرکز) ظرفیتهای زبان گفتاری نسل آن سالها را تا حدودی نمونهنگاری کرد که البته آن کتاب متاسفانه به تیغ سانسور دچار شدو اجازه انتشار نیافت، اگر چه مولف به پژوهشهایش ادامه داد و احتمالا تا به امروز باید حجمی به اندازه یک فرهنگ بزرگ پیدا کرده باشد.
آخرین کتاب «زبان زنده» منوچهر انور است که سال گذشته از سوی انتشارات کارنامه منتشر شد. در این کتاب ایدههای خوبی مطرح شده است که بخشهایی از همان ایدهها را آقای بیضایی در همین فیلمنامه به کار برده است. به باور آقای انور «زبان اصلی یا زبان مادری همان زبان گفتار است که در یک دو سهسالی که شعور کودک در و پیکر ندارد، وارد ذهنش میشود و با سلولهای وجودش در میآمیزد و به صورت جزء یا بعد، رکنی از شخصیت او در میآید.» (زبان زنده-ص ۲۶) به باور آقای انور زبان اصلی و هویتی ما همان زبان گفتاری است که باید مدام آن را با زبان نوشتاری و یا به تعبیر دقیقتر «زبان لفظ قلم» و ادبی در آمیخت و از این طریق به شادابی و زندهبودن این زبان مدد رساند به همین دلیل است که زبان اولی (لفظ قلم)، «در دست مثل بیهقی، سعدی، مولانا، حافظ، قائممقام فراهانی، میرزا حبیباصفهانی، ایرج و دهخدا- هر یک در زمان خود و به نسبتشان خود- با الگوهای فخیم یا پیش پا افتاده گفتار پیوند داشته است.» (ص-۲۸)
نقبی به دنیای اجتماعی زنان خیابانی
مضمون اثر نیز در نوع خود جسارتآمیز است و تقریبا کمتر کسی، به خصوص در سالهای پس از انقلاب، به سراغ چنین مضمونی رفته است؛ زنان خیابانی و از آن مهمتر طعمه کردن این زنان برای برخی مقاصد سیاسی و کوبیدن حریف که البته این بخش دوم آن بسیار لایههای کمرنگی دارد و مخاطب و خواننده اثر باید با دقت در برخی ظرایف اشاره شده از سوی بیضایی و نشانههایی که در اثر به جای گذاشته این بخش را به فراست دریابد.
جدای از این مضمون به نظر میرسد بیضایی همچنان دلمشغولیهایش درباره زنان را در این اثر نیز به کار گرفته است.
بخشهایی از کتاب جدا از دیالوگها به توصیف فضای فیلم اختصاص دارد و همان میزانسنهای تاتری آشنای بیضایی را میتوان در آن دید. نمونهای از آن در بخشهای انتهایی کتاب و هنگام دیدار ماهی از خانوادهاش: «ماهی گریان از در خانه در میآید. مادرش کاسه آب پشت سرش میریزد. ماهی ناگهان اشک خود را پاک میکند و چهرهای چون سنگ مییابد و استوار قدم برمیدارد. پدر سرش توی روزنامه است جلوتر، شوهر خواهر که پول میشمارد دیرتر، و برادر سوار بر موتوری کهنه و سیگاری بر لب دیرتر از همه، از دو سویش یکی یکی و با فاصله- رو به خانه- وارد تصویر میشوند.» (ص ۱۱۴)
«ماهی» نخستین اثر آقای بیضایی است که در خارج از ایران منتشر میشود. آن گونه که ناشر در سایت خود توضیح داده است، این نشر قرار است آثار آقای بیضایی را منتشر کند.
کار انتشار آثار آقای بیضایی در داخل ایران بر عهده انتشارات روشنگران و مطالعات زنان بود که در سالهای میانی دهه هشتاد، هم ناشر و هم نویسنده به سمتی رفتند که در قالب مجموعه آثار، تمامی نوشتههای منتشر شده و نشده او را در قالب مجموعه آثار روانه بازار نشر کنند، اما از قرار سد ممیزی در اداره کتاب وزارت ارشاد، به خصوص در دوره احمدینژاد، کار را در همان جلد دوم متوقف کرد. در حالی که در کارنامه کارهای مکتوب آقای بیضایی دهها نمایشنامه و فیلمنامه و نیز کتابهای تحقیقی و پژوهشی در حوزههای اسطوره و سینما و تاتر به چشم میخورد که برخی از آنها با معیارهای چاپ رسمی کتاب در ایران هیچگاه امکان چاپ پیدا نمیکردند. همچنان که چند نمایشنامهای که او در استنفورد به صحنه برد (مثل نمایش طربنامه) امکان دریافت مجوز نمایش در ایران را به هیچ عنوان نداشتند.
سی و یک مرداد ماه ۱۳۸۴ وقتی خبرنگار ایسنا از آقای بیضایی پرسید که با رد شدن فیلمنامه ماهی چه میکنید؟ بیضایی گفت: «مینویسم.» و وقتی از او پرسید که چرا نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» که قرار بود تا ۴۵ اجرا ادامه داشته باشد، در اجرای بیست و چهارم متوقف شد، از دلایل ادامه نیافتن این نمایش ابراز بیاطلاعی کرد و افزود: «من زمانی که در سینما یا تئاتر فعالیت نمیکنم در حال نوشتن هستم. کسانی که فکر میکنند با جلوگیری از کار سینما یا تئاتر میتوانند مرا وادار به سکوت کنند، متوجه شدهاند که نمیتوانند. چون من دارم مینویسم و برای ننوشتن من هنوز راهحلی پیدا نکردهاند.»
بهرام بیضایی سال پایانی دهه هشتاد به آمریکا کوچید و به تدریس و تحقیق و اجرا و کارگردانی نمایش در استنفورد و زیر نظر مرکز مطالعات ایرانی این دانشگاه پرداخت.
انتشار کتابهای آقای بیضایی که بیش از یک دهه عملا اثر تازهای از او منتشر نشده بود، فصل تازهای از فعالیتهای او را در حوزههای مختلف تحقیقی و کار خلاقه (نمایشنامه و فیلمنامه) میتواند پیش چشم مخاطبان قرار دهد. بر این اساس باید به انتظار نشست و آثاری را از او شاهد بود که امکان چاپ آنها در ایران فراهم نمیشود. آخرین اثری که از آقای بیضایی در ایران منتشر شد کتابی تحقیقی درباره هزار و یک شب بود با عنوان «هزارافسان کجاست؟» که سال ۱۳۹۱ منتشر شد.