دانشجویان، استادان و دانشگاهیان دكتر محمد ملكی
آذر ۱۳۸۶
با گرامی داشت روزِ ۱۶ آذر (روز دانشجو) و با الهامگیری از همة آنها كه در راه عدالت و آزادی در سنگر دانشگاه جان باختند تا پرچم مقاومت را در برابر هر نوع استبداد برافراشته نگه دارند برای آگاهی بیشتر دانشجویان و جوانان و همه كسانی كه وقایع آن روزها را شاهد و ناظر نبودهاند، 52 سال به عقب برمیگردیم تا با بازنگری تاریخ، واقعیتهای یك مقاومت را به تحلیل بنشینیم و با تجربهآموزی از آن وقایع، چراغی سازیم برای بهتر دیدن راه آیندمان.
دو هفته پس از كودتا سازمان مخفی و نوبنیاد «نهضت مقاومت ملی» با شركت نمایندگان احزاب ملی و نمایندگان دانشگاه و بازار، تشكیل و اعضای كمیته مركزی را انتخاب كرد و ساختار تشكیلاتی نهضت را تدوین و به تصویب رساند، نهضت مقاومت ملی كه یكی از فعالترین كمیتههای آن كمیته دانشگاه بود همراه با كمیته بازار مركز ثقل نیروی مقاومت در برابر رژیم كودتا بود و فعالترین نهاد سیاسی نهضت مقاومت به شمار میرفت «دانشگاه پس از كودتای مرداد 1332 تا انقلاب سالِ 1357 همواره پیشقراول مبارزات ملی باقی ماند و در سختترین دوران اختناق و سركوب به پیكار علیه رژیم دیكتاتوری شاه ادامه داد»
تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران
نهضت مقاومت ملّی تا پیش از حادثه 16 آذر دانشگاه تهران چند تظاهرات علیه دیكتاتوری را انجام داده بود كه اوج آن موجب حمله به دانشگاه تهران در 16 آذر 32 یعنی حدود 100 روز پس از كودتا و شهادت سه آذر اهورایی مصطفی بزرگنیا، مهدی شریعترضوی و احمد قندچی گردید با شهادت سه دانشجو و زخمی شدن دهها دانشجوی دیگر پرچم مقاومت بر فراز سنگر آزادی به اهتزاز درآمد كه تا امروز در اهتزاز است. حال برای عبرتآموزی به جزئیات جریان میپردازیم.
یكی از هدفهای كودتای 28 مرداد 32 بازگرداندن جریان نفت ایران به غرب بود، بنابراین باید روابط سیاسی بین ایران و بریتانیا را كه در زمان نخستوزیری دكتر مصدق قطع شده بود دوباره تجدید كنند. نهضت مقاومت نیز قصد داشت صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و تلاش انگلیس و آمریكا را، كه میخواستند این كار در یك محیط آرام صورت گیرد، خنثی نماید. اجرای این برنامه بعهدة كمیته هماهنگی و كمیته دانشگاه گذاشته شد.
با ورود دنیس رایت كاردار جدید انگلیس در ایران از روز 14 آذر 32 تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران آغاز شد. دانشجویان دانشكدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشكی، فنی، پزشكی و داروسازی در دانشكدههای خود تظاهرات پرشوری علیه رژیم كودتا و مقاصد و برنامههای آن برپا كردند. روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه كشیده شد و مأموران انتظامی در هجوم به دانشجویان و زد و خورد با آنها شماری را مجروح و جمعی را دستگیر و زندانی كردند.
روز دوشنبه 16 آذر تعداد زیادتری از سربازان داخل دانشگاه شدند و پیش از ظهر آن روز بین دانشجویان دانشكدههای حقوق و علوم و مأموران فرمانداری نظامی برخوردهایی روی داد ولی در دانشكدة فنی به دلیل حضور یكی از گروهبانها در سر كلاس برای دستگیری دانشجویانی كه شعار داده بودند كار به خشونت كشید. دانشجویان با دیدن یك گروهبان در كلاس درس و مشاجره با استادشان كه به ورود او به محل درس اعتراض میكرد از كلاس بیرون میآیند و علیه حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض میكنند. در این هنگام نظامیان دانشجویان را تعقیب و در سرسرا و سالن دانشكده فنی آنها را هدفِ مسلسلهای خود قرار میدهند. در نتیجه سه دانشجو شهید و عدهای نیز مجروح میشوند. در اینجا لازم میدانم برای روشن شدن عكسالعمل یك رئیس دانشگاه انتخابی،در مقایسه با رؤسای انتصابی امروز دانشگاهها كه در مقابل دستگیریها و شكنجه نه تنها سكوت كه خود دانشجویان را معرفی و برای آنها پرونده سازی می کنند، قسمتهایی از خاطرات دكتر علی اكبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران از خاطره 16 آذر را، كه در زمان ریاست او اتفاق افتاد، در اینجا نقل كنم. او در خاطرات خود مینویسد:
روز 16 آذر هنگامی كه آنها (نظامیان) از جلوی دانشكدة فنی میگذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره میكنند و گویا كلماتِ زنندهای بر زبان میرانند و به سرعت وارد دانشكده (فنی) میشوند، سربازان آنها را دنبال میكنند، در این هنگام زنگ دانشكده به صدا درمیآید و دانشجویان با سربازان روبرو و با آنها گلاویز میشوند، تیراندازی مفصلی صورت میگیرد و به سه دانشجو اصابت میكند و آنها را از پای درمیآورد گزارش كه به من رسید، بیدرنگ با سپهبد زاهدی (نخستوزیر) تماس گرفتم و شدیداً اعتراض كردم و گفتم «با این حركاتِ وحشیانة مأمورینِ انتظامی شما من دیگر نمی توانم ادارة امور دانشگاه را عهدهدار باشم» گفت «متأسف خواهم بود، دولت رأسا، از ادارة امور آنجا عاجز نخواهد ماند [...] فردای آن روز، در جلسة رؤسای دانشكدهها دو ساعت دربارة این جریان و خطمشی خود بحث كردیم. نخستین فكر این بود كه جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم كه این كنارهگیری نتیجة قطعیاش این خواهد بود كه آرزوی همیشگی دولتها برآورده خواهد شد، و استقلال دانشگاه را كه قریب دوازده سال در استقرار و استحكامش زحمت كشیده بودیم، از بین خواهد برد و یك نظامی یا یك غیرنظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت[...] در نتیجة این مذاكرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد، سنگر را خالی نكنیم و به مقاومت بپردازیم»
«از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتكارانة قوای انتظامی اعتراض كنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: «این چه دسته گلی است كه همكاران دانشكدة فنی شما به آب دادهاند، چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداختهاید كه این نتیجة نامطلوب را به بار آورد؟» گفتم: «معلوم میشود جریان را آن طور كه خواستهاند، ساخته و پرداخته، به عرض رساندهاند». شاه گفت: «به دروغ نگفتهاند عقل هم حكم میكند كه جریان همین بوده است»[...] گفتم: «هرچه بوده، نتیجهاش این است كه سه خانواده عزادار شدهاند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند...»
دكتر علیاكبر سیاسی رئیس انتخابی دانشگاه موضوع را پیگیری میكند و جریان را در هیأت دولت تعقیب مینماید او چگونگی مذاكراتش را در جلسة هیأت دولت این گونه نقل كرده است.
«وزرا گوش تا گوش، دور میزی دراز، نشسته بودند. نخستوزیر (فضلالله زاهدی) به احترام من از جای برخاست، وزیران به او تأسی كردند[...] معلوم شد گفتگو دربارة دانشگاه است[...] نوبت به وزیر جنگ سپهبد (عبداله) هدایت رسید او با حدّت و شدّتی بیشتر به دانشگاه حمله كرد و در پایانِ سخنانش چنین نتیجه گرفت «اگر عضوی از اعضاء بدن فاسد شود آن را قطع میكنند تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملكت باید از بین برد و منحل كرد[...] به آرامی گفتم: نظر تیمسار وزیر جنگ قابل تأمل است؛ اولاً تشبیه دانشگاه به یك عضو بدن و امكان قطع احتمالی آن مانند عضو بدن صحیح نیست، این را «قیاسِ مع الفارق» میگویند. عضو بدن را كه قطع میكنند از خود مقاومت نشان نمیدهد و پس از قطع، جسمی میشود جامد بیجان و بیاثر، در صورتی كه دانشگاه كه از هزاران استاد و دانشجو و كارمند زنده و پویا تشكیل گردیده، اگر مورد حمله قرار گیرد به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع خواهد كرد و به فرض اینكه موقتاً خاموش گردد، آتشی خواهد شد زیر خاكستر كه سرانجام شعلهور خواهد گردید[...] البته دیدها مختلف است هر كس از زاویه مخصوص، احساسات و افكار و ارزشیابیهای خود به امور مینگرد و به قضاوت میپردازد[...] فردای آن روز، مأمورین انتظامی كه پس از سقوط مصدق در دانشگاه راه یافته بودند آنجا را ترك كردند»
دكتر علیاكبر سیاسی؛ گزارش یك زندگی، صفحات 234ـ238
خبر تظاهرات 16 آذر و كشته شدن سه دانشجو به سرعت در سراسر جهان انتشار یافت و بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریكا با دانشگاه تهران ابراز همدردی كردند. در مراسم برگزاری سومین روز شهادت دانشجویان، دهها هزار تن از مردم تهران و شهرستانها بر سر مزار آنها در امامزاده عبدالله گرد آمدند. تلاش مأمورانِ انتظامی برای جلوگیری از حركت دستهجمعی هزاران دانشجو به شهر ری با شكست مواجه شد و دانشجویان مراسم وداع با یاران شهید خود را همراه با شعارهای ضداستبدادی باشكوه فراوان برگزار كردند و در اعتراض به جنایات رژیم مدت پانزده روز از شركت در كلاسهای درس خودداری نمودند.
حادثه 16 آذر 32 به عنوان یك روز «مقاومت تاریخی» در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس همه ساله به رغم كوشش رژیم و ساواك، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران مراسم و تظاهراتی به یاد شهیدان آن روز بر پا كردهاند كه تا امروز ادامه دارد و 16 آذر نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران و مقاومت دانشجویان و دانشگاهیان در برابر ظلم و ستم حكومتكنندگان اعم از شاه و شیخ شناخته شده است. تظاهرات دانشجویان كه از روز 14 آذر آغاز شد در اعتراض به چند واقعة مهم روز بود: 1ـ محاكمة دكتر مصدق در دادگاه نظامی 2ـ برقراری مناسبات سیاسی بین ایران و انگلیس 3ـ زمزمه تشكیل كنسرسیوم نفت برای چپاول ثروت ملی. دانشجویان كه هیچ حادثهای از نظرشان مخفی نمیتوانست باشد رسالت خود میدانستند كه در دفاع از آزادی و عدالت و استقلال مملكت در برابر رژیم ایستادگی و مقاومت كنند.
دانشجویان، استادان، دانشگاهیان
آن گونه كه ملاحظه فرمودید وقتی چند ماه پس از كودتا و در شرایطی كه نظام شاهی مست بادة پیروزی است و كثیری از ازادیخواهان را به بند كشیده و حكومت نظامیان بر پا كرده و نفس را در سینهها حبس نموده و یك نظامی قلدر (سپهبد زاهدی) را در مقام نخستوزیری گمارده و قدرتهای سلطهگر را در پشت خود دارد و جنایت 16 آذر را آفریده در چنین شرایطی یك رئیس دانشگاه منتخب استادان (انتخابی) در دفاع از دانشگاه و دانشگاهیان در برابر رژیم میایستد تا نظامیان را از ورود به صحن مقدسِ دانشگاه منع كند. اگر او چنین میكند از آن روست كه نه منصوب حاكمیت كه منتخب استادان است و پشتگرمی او نه رژیم كه دانشگاهیان هستند و این صحنه را ما باز در زمان ریاست دكتر فرهاد شاهدیم وقتی روز اوّل بهمن ماه 1340 دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به تعطیل مجلس به كلاسهای درس نرفتند و با برپایی تظاهرات خواستار كنارهگیری دولت دكتر امینی شدند، شاه كه در انتظار فرصت بود تا زهرچشمی از دانشجویان بگیرد دستور حمله به دانشگاه و سركوبی دانشجویان را صادر كرد؛ كماندوها به فرماندهی سروان منوچهر خسروداد، به دانشگاه یورش بردند و در تعقیب دانشجویان تا كلاسهای درس رفتند و عدة زیادی از دانشجویان، دختر و پسر را مضروب و مجروح نموده چند تن از استادان را نیز كتك زدند، وسایل و دستگاههای علمی آزمایشگاههای دانشكدة پزشكی را شكستند و حتی كتابها را در كتابخانهها پاره كردند. آمار مجروحان این یورش به بیش از 600 تن رسید. دكتر فرهاد رئیس انتخابی دانشگاه تهران طی اعلامیه ای این حمله وحشیانه را محكوم كرد و از ریاست دانشگاه استعفا داد.
متن اعلامیه دكتر فرهاد اینگونه بوده است:
«امروز یكشنبه اوّل بهمن ماه ساعت یازده و ربع، عدهای نظامی، بدون آنكه اتفاقی مداخله آنان را ایجاب نماید به محوطة دانشگاه وارد شده و جمعی از دانشجویان را مضروب و مجروح نمودهاند. دانشگاه نسبت به این عمل رسماً اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتكبین و مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی كه نتیجه رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود، این جانب و رؤسای دانشكدهها از ادامة خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود».
رئیس دانشگاه تهران ـ دكتر فرهاد
دكتر فرهاد و شورای عالی دانشگاه كه مركب از رؤسا و نمایندگان انتخابی دانشكدهها بودند در جریان دستگیری صدها دانشجو و انتقال آنها به زندان قزلقلعه هم (نویسنده نیز از جمله دانشجویانی بودم كه در این جریان به زندان انفرادی قزلقلعه افتادم) بسیار فعال بودند و تا آزادی همة دانشجویان زندانی از پای ننشستند. شاه كه میخواست با مطرح كردن «انقلاب سفید» و اصلاحات ارضی پایههای حكومت خود را تثبیت كند با عكسالعمل تند دانشجویان روبرو شد تا آنجا كه دانشجویان پارچه نوشتهای سر در دانشگاه تهران نصب كردند كه این جملة معروف و تاریخی در آن آمده بود «اصلاحات آری، دیكتاتوری نه». پس از آنكه شاه سعی كرد بار دیگر فضای سیاسی ایران را به فضای استبدادی كامل تبدیل نماید و حوادثی نظیر 15 خرداد 42 پیش آمد باز در تمام مبارزات ضد دیكتاتوری دانشجویان و دانشگاهیان در صف مقدم جبهه تلاش میكردند و هزینه میپرداختند. بالاخره این دانشجویان و استادان بودند كه با انتخاب راه مبارزه مسلحانه و مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد شاه، راه را برای تغییر نظام هموار كردند و پرچم مبارزه را با خون خود در سنگر آزادی در اهتزاز نگه داشتند و در این مبارزه یك لحظه از پای ننشستند.
دانشجویان، استادان و دانشگاهیان
پس از انقلاب ضد سلطنتی باز این دانشگاهیان بودند كه با الهام از فاجعة 16 آذر و به خاطر حفظ «سنگر آزادی» آن همه ایثار و فداكاری نشان دادند و نگذاشتند حتی در سختترین شرایط پرچمی كه روز 16 آذر برافروخته شده بود بر زمین افتد.
پس از پیروزی انقلاب و تشكیل شوراهای هماهنگی در دانشگاههای كشور و به دست گرفتن ادارة دانشگاهها به وسیلة نمایندگان منتخب استادان، دانشجویان و كارمندان، تلاش و توطئه برای درهم كوبیدنِ «سنگر آزادی» شروع شد كه شرح ماجرا را در نوشتههای قبلی توضیح دادهام. امروز روشن شده است كه پس از تشكیل دفتر تحكیم وحدت مركب از انجمنهای اسلامی زیر حمایت رژیم، این تشكل دو شقه میشود. یك گروه تمایل به تسخیر سفارت آمریكا و گروه دیگر با این استدلال كه اگر قرار است سفارتی تسخیر شود، سفارت شوروی باید باشد، چون آنها ماركسیست و ضدخدا هستند. این گروه برای اینكه از تسخیركنندگان سفارت عقب نیافتند به فكر تسلط بر دانشگاهها از طریق انقلاب فرهنگی افتادند. یكی از مدافعان سرسخت این جریان محمود احمدینژاد بود و این جماعت كاری را كه پس از جنایت 16 آذر 32 وزیر جنگ دولت سپهبد زاهدی میخواست انجام دهد زیرا معتقد بود «دانشگاه را هم در صورتِ لزوم برای حفظ مملكت باید از بین برد و منحل كرد» ولی به دلیل مقاومت دانشجویان و استادان، شاه و دولتِ برگزیدة او موفق نشد، بعد از 27 سال(در سال 59) آقای احمدینژاد و دوستانش با گرفتن چراغ سبز از نظام ولایی توانستند در دانشگاهها را به روی دانشجویان ببندند و برای چند سالی بر آن مسلط شوند.( مراجعه كنید به مجله شهروند 13 آبان 86 مصاحبه با تقی رحمانی، باقر علائی، عباس عبدی و محمدعلی سیدنژاد). اما دانشجویان و استادان با مقاومت و ایستادگی حیرتانگیز و با هدیه كردن هزاران شهید و زندانی و شكنجه شده در پای آرمان آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و خودكامگی هرگز اجازه ندادند پرچمی كه قهرمانان 16 آذر 32 برافراشتند بر زمین افتد. و دیدیم چگونه نهالی كه در 16 آذر 32 كاشته شد به بار نشست و 18 تیر 78 بار دیگر از سنگر آزادی فریاد مرگ بر دیكتاتوری برخواست كه تا امروز ادامه دارد و دانشجویان و استادان دانشگاههای كشور هزینه آن را میپردازند و به مقاومت ادامه میدهند. امروز استادان و دانشجویان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حكومت بر دانشگاهها و از بین رفتن استقلال محیطهای علمی را احساس میكنند زیرا رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع كنند و نگذارند به حریم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و این خصلت دانشجویی است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بیعدالتی و دیكتاتوری ادامه دارد.
دانشجویان و استادان ، عزیزانم
شما وارث 70 سال مبارزة دانشجویی هستید این امانتی است بسیار گرانبها كه امروز در دستان شماست. آن را پاس بدارید آن گونه كه در این سالها با فداكاری بسیار در تمامی صحنهها و تحولات كشورمان حضور داشته و نقش پیشتاز داشتهاید. امروز ملت از شما توقع دارد كه با آگاهسازی قشرهای مختلف جامعه با همبستگی و یكدلی با گروههای اجتماعی دیگر رسالت خود را در این برهه بسیار حساس از تاریخ كشورمان انجام دهید و ثابت كنید كه ادامهدهندگان راستین مبارزه به خاطر آزادی و عدالت هستید و پرچمی را كه در 16 آذر 32 به اهتزاز درآمد به بهترین نحو پاسداری میكنید.
چه باید كرد؟
ده سال اخیر كه از سال 76 آغاز شد درسهای بسیاری به ما آموخت، آموخت كه شعارهای محمد خاتمی (دموكراسی، مردمگرایی، قانونمداری و جامعة مدنی) و شعارهای احمدینژاد (عدالت و مهرورزی) در حكومت دینی تا چه اندازه غیرعملی و دور از واقعیت است. اگر برنامههای اعلام شده از سوی خاتمی منجر به حادثة 18 تیر 78 شد و در پی آن دستگیری و شكنجه تعداد زیادی از دانشجویان، امروز مهرورزی و عدالتخواهی احمدینژاد را با مردم و بویژه دانشجویان و استادان و زنان و روزنامهنگاران و كارگران و معلمان و اقوام ایرانی و دیگر قشرهای جامعه شاهدیم. دوستان شما در زندانها در سختترین شرایط قرار دارند و به جای «مهر»، خشم و كینه و انتقام به آنها هدیه میشود و به جای عدالت و پول نفت، فقر و بیكاری، اعتیاد، فساد و اختلاف طبقاتی وحشتناك.
حوادث دانشگاههای پلیتكنیك، علامه، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها به ما آموخت كه پس از گذشت 30 سال نسلی كه هیچگونه نقشی در برپایی نظام فعلی نداشته باید خود سرنوشتِ خویش را بدست گیرد. دانشجویان و نسل جوان ما باید تمام تلاش خود را در جهت این خواست متمركز كنند كه برای عبور از شرایط بحرانی و خطرناك امروز، ضمن مخالفت با هر نوع بهانه دادن برای حمله و تجاوز به سرزمین ایران، شرایط یك همهپرسی برای تعیین تكلیف قانون اساسی و نظام فراهم گردد، كه پیش شرطهای آن بارها اعلام شده است. اروپا و آمریكا باید از این موش و گربه بازی دست بردارند و سازمانهای بینالمللی حقوقِ بشری فشارهای خود را متمركز در انجام یك انتخابات آزاد در ایران كنند كه در آن صورت و با ایجاد حكومتِ مردم بر مردم، بسیاری از مشكلات حل خواهد شد و دانشگاه و دانشجویان در تحقق این امر باید پرچمدار باشند. از دانشگاهیان جز مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و بیعدالتی و استبداد و برافراشته نگه داشتن پرچمی كه سه آذر اهورایی روز 16 آذر 1332 در سنگر دانشگاه به اهتزاز در آوردند، توقعی نیست.
و این شعار شهدای «روز دانشجو» كه فریاد كردند مرگ بر دیكتاتوری، زنده باد آزادی را هرگز از یاد نبریم.
پیروز باشید
آذر ۱۳۸۶
با گرامی داشت روزِ ۱۶ آذر (روز دانشجو) و با الهامگیری از همة آنها كه در راه عدالت و آزادی در سنگر دانشگاه جان باختند تا پرچم مقاومت را در برابر هر نوع استبداد برافراشته نگه دارند برای آگاهی بیشتر دانشجویان و جوانان و همه كسانی كه وقایع آن روزها را شاهد و ناظر نبودهاند، 52 سال به عقب برمیگردیم تا با بازنگری تاریخ، واقعیتهای یك مقاومت را به تحلیل بنشینیم و با تجربهآموزی از آن وقایع، چراغی سازیم برای بهتر دیدن راه آیندمان.
دو هفته پس از كودتا سازمان مخفی و نوبنیاد «نهضت مقاومت ملی» با شركت نمایندگان احزاب ملی و نمایندگان دانشگاه و بازار، تشكیل و اعضای كمیته مركزی را انتخاب كرد و ساختار تشكیلاتی نهضت را تدوین و به تصویب رساند، نهضت مقاومت ملی كه یكی از فعالترین كمیتههای آن كمیته دانشگاه بود همراه با كمیته بازار مركز ثقل نیروی مقاومت در برابر رژیم كودتا بود و فعالترین نهاد سیاسی نهضت مقاومت به شمار میرفت «دانشگاه پس از كودتای مرداد 1332 تا انقلاب سالِ 1357 همواره پیشقراول مبارزات ملی باقی ماند و در سختترین دوران اختناق و سركوب به پیكار علیه رژیم دیكتاتوری شاه ادامه داد»
تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران
نهضت مقاومت ملّی تا پیش از حادثه 16 آذر دانشگاه تهران چند تظاهرات علیه دیكتاتوری را انجام داده بود كه اوج آن موجب حمله به دانشگاه تهران در 16 آذر 32 یعنی حدود 100 روز پس از كودتا و شهادت سه آذر اهورایی مصطفی بزرگنیا، مهدی شریعترضوی و احمد قندچی گردید با شهادت سه دانشجو و زخمی شدن دهها دانشجوی دیگر پرچم مقاومت بر فراز سنگر آزادی به اهتزاز درآمد كه تا امروز در اهتزاز است. حال برای عبرتآموزی به جزئیات جریان میپردازیم.
یكی از هدفهای كودتای 28 مرداد 32 بازگرداندن جریان نفت ایران به غرب بود، بنابراین باید روابط سیاسی بین ایران و بریتانیا را كه در زمان نخستوزیری دكتر مصدق قطع شده بود دوباره تجدید كنند. نهضت مقاومت نیز قصد داشت صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و تلاش انگلیس و آمریكا را، كه میخواستند این كار در یك محیط آرام صورت گیرد، خنثی نماید. اجرای این برنامه بعهدة كمیته هماهنگی و كمیته دانشگاه گذاشته شد.
با ورود دنیس رایت كاردار جدید انگلیس در ایران از روز 14 آذر 32 تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران آغاز شد. دانشجویان دانشكدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشكی، فنی، پزشكی و داروسازی در دانشكدههای خود تظاهرات پرشوری علیه رژیم كودتا و مقاصد و برنامههای آن برپا كردند. روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه كشیده شد و مأموران انتظامی در هجوم به دانشجویان و زد و خورد با آنها شماری را مجروح و جمعی را دستگیر و زندانی كردند.
روز دوشنبه 16 آذر تعداد زیادتری از سربازان داخل دانشگاه شدند و پیش از ظهر آن روز بین دانشجویان دانشكدههای حقوق و علوم و مأموران فرمانداری نظامی برخوردهایی روی داد ولی در دانشكدة فنی به دلیل حضور یكی از گروهبانها در سر كلاس برای دستگیری دانشجویانی كه شعار داده بودند كار به خشونت كشید. دانشجویان با دیدن یك گروهبان در كلاس درس و مشاجره با استادشان كه به ورود او به محل درس اعتراض میكرد از كلاس بیرون میآیند و علیه حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض میكنند. در این هنگام نظامیان دانشجویان را تعقیب و در سرسرا و سالن دانشكده فنی آنها را هدفِ مسلسلهای خود قرار میدهند. در نتیجه سه دانشجو شهید و عدهای نیز مجروح میشوند. در اینجا لازم میدانم برای روشن شدن عكسالعمل یك رئیس دانشگاه انتخابی،در مقایسه با رؤسای انتصابی امروز دانشگاهها كه در مقابل دستگیریها و شكنجه نه تنها سكوت كه خود دانشجویان را معرفی و برای آنها پرونده سازی می کنند، قسمتهایی از خاطرات دكتر علی اكبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران از خاطره 16 آذر را، كه در زمان ریاست او اتفاق افتاد، در اینجا نقل كنم. او در خاطرات خود مینویسد:
روز 16 آذر هنگامی كه آنها (نظامیان) از جلوی دانشكدة فنی میگذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره میكنند و گویا كلماتِ زنندهای بر زبان میرانند و به سرعت وارد دانشكده (فنی) میشوند، سربازان آنها را دنبال میكنند، در این هنگام زنگ دانشكده به صدا درمیآید و دانشجویان با سربازان روبرو و با آنها گلاویز میشوند، تیراندازی مفصلی صورت میگیرد و به سه دانشجو اصابت میكند و آنها را از پای درمیآورد گزارش كه به من رسید، بیدرنگ با سپهبد زاهدی (نخستوزیر) تماس گرفتم و شدیداً اعتراض كردم و گفتم «با این حركاتِ وحشیانة مأمورینِ انتظامی شما من دیگر نمی توانم ادارة امور دانشگاه را عهدهدار باشم» گفت «متأسف خواهم بود، دولت رأسا، از ادارة امور آنجا عاجز نخواهد ماند [...] فردای آن روز، در جلسة رؤسای دانشكدهها دو ساعت دربارة این جریان و خطمشی خود بحث كردیم. نخستین فكر این بود كه جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم كه این كنارهگیری نتیجة قطعیاش این خواهد بود كه آرزوی همیشگی دولتها برآورده خواهد شد، و استقلال دانشگاه را كه قریب دوازده سال در استقرار و استحكامش زحمت كشیده بودیم، از بین خواهد برد و یك نظامی یا یك غیرنظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت[...] در نتیجة این مذاكرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد، سنگر را خالی نكنیم و به مقاومت بپردازیم»
«از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتكارانة قوای انتظامی اعتراض كنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: «این چه دسته گلی است كه همكاران دانشكدة فنی شما به آب دادهاند، چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداختهاید كه این نتیجة نامطلوب را به بار آورد؟» گفتم: «معلوم میشود جریان را آن طور كه خواستهاند، ساخته و پرداخته، به عرض رساندهاند». شاه گفت: «به دروغ نگفتهاند عقل هم حكم میكند كه جریان همین بوده است»[...] گفتم: «هرچه بوده، نتیجهاش این است كه سه خانواده عزادار شدهاند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند...»
دكتر علیاكبر سیاسی رئیس انتخابی دانشگاه موضوع را پیگیری میكند و جریان را در هیأت دولت تعقیب مینماید او چگونگی مذاكراتش را در جلسة هیأت دولت این گونه نقل كرده است.
«وزرا گوش تا گوش، دور میزی دراز، نشسته بودند. نخستوزیر (فضلالله زاهدی) به احترام من از جای برخاست، وزیران به او تأسی كردند[...] معلوم شد گفتگو دربارة دانشگاه است[...] نوبت به وزیر جنگ سپهبد (عبداله) هدایت رسید او با حدّت و شدّتی بیشتر به دانشگاه حمله كرد و در پایانِ سخنانش چنین نتیجه گرفت «اگر عضوی از اعضاء بدن فاسد شود آن را قطع میكنند تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملكت باید از بین برد و منحل كرد[...] به آرامی گفتم: نظر تیمسار وزیر جنگ قابل تأمل است؛ اولاً تشبیه دانشگاه به یك عضو بدن و امكان قطع احتمالی آن مانند عضو بدن صحیح نیست، این را «قیاسِ مع الفارق» میگویند. عضو بدن را كه قطع میكنند از خود مقاومت نشان نمیدهد و پس از قطع، جسمی میشود جامد بیجان و بیاثر، در صورتی كه دانشگاه كه از هزاران استاد و دانشجو و كارمند زنده و پویا تشكیل گردیده، اگر مورد حمله قرار گیرد به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع خواهد كرد و به فرض اینكه موقتاً خاموش گردد، آتشی خواهد شد زیر خاكستر كه سرانجام شعلهور خواهد گردید[...] البته دیدها مختلف است هر كس از زاویه مخصوص، احساسات و افكار و ارزشیابیهای خود به امور مینگرد و به قضاوت میپردازد[...] فردای آن روز، مأمورین انتظامی كه پس از سقوط مصدق در دانشگاه راه یافته بودند آنجا را ترك كردند»
دكتر علیاكبر سیاسی؛ گزارش یك زندگی، صفحات 234ـ238
خبر تظاهرات 16 آذر و كشته شدن سه دانشجو به سرعت در سراسر جهان انتشار یافت و بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریكا با دانشگاه تهران ابراز همدردی كردند. در مراسم برگزاری سومین روز شهادت دانشجویان، دهها هزار تن از مردم تهران و شهرستانها بر سر مزار آنها در امامزاده عبدالله گرد آمدند. تلاش مأمورانِ انتظامی برای جلوگیری از حركت دستهجمعی هزاران دانشجو به شهر ری با شكست مواجه شد و دانشجویان مراسم وداع با یاران شهید خود را همراه با شعارهای ضداستبدادی باشكوه فراوان برگزار كردند و در اعتراض به جنایات رژیم مدت پانزده روز از شركت در كلاسهای درس خودداری نمودند.
حادثه 16 آذر 32 به عنوان یك روز «مقاومت تاریخی» در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس همه ساله به رغم كوشش رژیم و ساواك، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران مراسم و تظاهراتی به یاد شهیدان آن روز بر پا كردهاند كه تا امروز ادامه دارد و 16 آذر نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران و مقاومت دانشجویان و دانشگاهیان در برابر ظلم و ستم حكومتكنندگان اعم از شاه و شیخ شناخته شده است. تظاهرات دانشجویان كه از روز 14 آذر آغاز شد در اعتراض به چند واقعة مهم روز بود: 1ـ محاكمة دكتر مصدق در دادگاه نظامی 2ـ برقراری مناسبات سیاسی بین ایران و انگلیس 3ـ زمزمه تشكیل كنسرسیوم نفت برای چپاول ثروت ملی. دانشجویان كه هیچ حادثهای از نظرشان مخفی نمیتوانست باشد رسالت خود میدانستند كه در دفاع از آزادی و عدالت و استقلال مملكت در برابر رژیم ایستادگی و مقاومت كنند.
دانشجویان، استادان، دانشگاهیان
آن گونه كه ملاحظه فرمودید وقتی چند ماه پس از كودتا و در شرایطی كه نظام شاهی مست بادة پیروزی است و كثیری از ازادیخواهان را به بند كشیده و حكومت نظامیان بر پا كرده و نفس را در سینهها حبس نموده و یك نظامی قلدر (سپهبد زاهدی) را در مقام نخستوزیری گمارده و قدرتهای سلطهگر را در پشت خود دارد و جنایت 16 آذر را آفریده در چنین شرایطی یك رئیس دانشگاه منتخب استادان (انتخابی) در دفاع از دانشگاه و دانشگاهیان در برابر رژیم میایستد تا نظامیان را از ورود به صحن مقدسِ دانشگاه منع كند. اگر او چنین میكند از آن روست كه نه منصوب حاكمیت كه منتخب استادان است و پشتگرمی او نه رژیم كه دانشگاهیان هستند و این صحنه را ما باز در زمان ریاست دكتر فرهاد شاهدیم وقتی روز اوّل بهمن ماه 1340 دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به تعطیل مجلس به كلاسهای درس نرفتند و با برپایی تظاهرات خواستار كنارهگیری دولت دكتر امینی شدند، شاه كه در انتظار فرصت بود تا زهرچشمی از دانشجویان بگیرد دستور حمله به دانشگاه و سركوبی دانشجویان را صادر كرد؛ كماندوها به فرماندهی سروان منوچهر خسروداد، به دانشگاه یورش بردند و در تعقیب دانشجویان تا كلاسهای درس رفتند و عدة زیادی از دانشجویان، دختر و پسر را مضروب و مجروح نموده چند تن از استادان را نیز كتك زدند، وسایل و دستگاههای علمی آزمایشگاههای دانشكدة پزشكی را شكستند و حتی كتابها را در كتابخانهها پاره كردند. آمار مجروحان این یورش به بیش از 600 تن رسید. دكتر فرهاد رئیس انتخابی دانشگاه تهران طی اعلامیه ای این حمله وحشیانه را محكوم كرد و از ریاست دانشگاه استعفا داد.
متن اعلامیه دكتر فرهاد اینگونه بوده است:
«امروز یكشنبه اوّل بهمن ماه ساعت یازده و ربع، عدهای نظامی، بدون آنكه اتفاقی مداخله آنان را ایجاب نماید به محوطة دانشگاه وارد شده و جمعی از دانشجویان را مضروب و مجروح نمودهاند. دانشگاه نسبت به این عمل رسماً اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتكبین و مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی كه نتیجه رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود، این جانب و رؤسای دانشكدهها از ادامة خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود».
رئیس دانشگاه تهران ـ دكتر فرهاد
دكتر فرهاد و شورای عالی دانشگاه كه مركب از رؤسا و نمایندگان انتخابی دانشكدهها بودند در جریان دستگیری صدها دانشجو و انتقال آنها به زندان قزلقلعه هم (نویسنده نیز از جمله دانشجویانی بودم كه در این جریان به زندان انفرادی قزلقلعه افتادم) بسیار فعال بودند و تا آزادی همة دانشجویان زندانی از پای ننشستند. شاه كه میخواست با مطرح كردن «انقلاب سفید» و اصلاحات ارضی پایههای حكومت خود را تثبیت كند با عكسالعمل تند دانشجویان روبرو شد تا آنجا كه دانشجویان پارچه نوشتهای سر در دانشگاه تهران نصب كردند كه این جملة معروف و تاریخی در آن آمده بود «اصلاحات آری، دیكتاتوری نه». پس از آنكه شاه سعی كرد بار دیگر فضای سیاسی ایران را به فضای استبدادی كامل تبدیل نماید و حوادثی نظیر 15 خرداد 42 پیش آمد باز در تمام مبارزات ضد دیكتاتوری دانشجویان و دانشگاهیان در صف مقدم جبهه تلاش میكردند و هزینه میپرداختند. بالاخره این دانشجویان و استادان بودند كه با انتخاب راه مبارزه مسلحانه و مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد شاه، راه را برای تغییر نظام هموار كردند و پرچم مبارزه را با خون خود در سنگر آزادی در اهتزاز نگه داشتند و در این مبارزه یك لحظه از پای ننشستند.
دانشجویان، استادان و دانشگاهیان
پس از انقلاب ضد سلطنتی باز این دانشگاهیان بودند كه با الهام از فاجعة 16 آذر و به خاطر حفظ «سنگر آزادی» آن همه ایثار و فداكاری نشان دادند و نگذاشتند حتی در سختترین شرایط پرچمی كه روز 16 آذر برافروخته شده بود بر زمین افتد.
پس از پیروزی انقلاب و تشكیل شوراهای هماهنگی در دانشگاههای كشور و به دست گرفتن ادارة دانشگاهها به وسیلة نمایندگان منتخب استادان، دانشجویان و كارمندان، تلاش و توطئه برای درهم كوبیدنِ «سنگر آزادی» شروع شد كه شرح ماجرا را در نوشتههای قبلی توضیح دادهام. امروز روشن شده است كه پس از تشكیل دفتر تحكیم وحدت مركب از انجمنهای اسلامی زیر حمایت رژیم، این تشكل دو شقه میشود. یك گروه تمایل به تسخیر سفارت آمریكا و گروه دیگر با این استدلال كه اگر قرار است سفارتی تسخیر شود، سفارت شوروی باید باشد، چون آنها ماركسیست و ضدخدا هستند. این گروه برای اینكه از تسخیركنندگان سفارت عقب نیافتند به فكر تسلط بر دانشگاهها از طریق انقلاب فرهنگی افتادند. یكی از مدافعان سرسخت این جریان محمود احمدینژاد بود و این جماعت كاری را كه پس از جنایت 16 آذر 32 وزیر جنگ دولت سپهبد زاهدی میخواست انجام دهد زیرا معتقد بود «دانشگاه را هم در صورتِ لزوم برای حفظ مملكت باید از بین برد و منحل كرد» ولی به دلیل مقاومت دانشجویان و استادان، شاه و دولتِ برگزیدة او موفق نشد، بعد از 27 سال(در سال 59) آقای احمدینژاد و دوستانش با گرفتن چراغ سبز از نظام ولایی توانستند در دانشگاهها را به روی دانشجویان ببندند و برای چند سالی بر آن مسلط شوند.( مراجعه كنید به مجله شهروند 13 آبان 86 مصاحبه با تقی رحمانی، باقر علائی، عباس عبدی و محمدعلی سیدنژاد). اما دانشجویان و استادان با مقاومت و ایستادگی حیرتانگیز و با هدیه كردن هزاران شهید و زندانی و شكنجه شده در پای آرمان آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و خودكامگی هرگز اجازه ندادند پرچمی كه قهرمانان 16 آذر 32 برافراشتند بر زمین افتد. و دیدیم چگونه نهالی كه در 16 آذر 32 كاشته شد به بار نشست و 18 تیر 78 بار دیگر از سنگر آزادی فریاد مرگ بر دیكتاتوری برخواست كه تا امروز ادامه دارد و دانشجویان و استادان دانشگاههای كشور هزینه آن را میپردازند و به مقاومت ادامه میدهند. امروز استادان و دانشجویان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حكومت بر دانشگاهها و از بین رفتن استقلال محیطهای علمی را احساس میكنند زیرا رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع كنند و نگذارند به حریم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و این خصلت دانشجویی است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بیعدالتی و دیكتاتوری ادامه دارد.
دانشجویان و استادان ، عزیزانم
شما وارث 70 سال مبارزة دانشجویی هستید این امانتی است بسیار گرانبها كه امروز در دستان شماست. آن را پاس بدارید آن گونه كه در این سالها با فداكاری بسیار در تمامی صحنهها و تحولات كشورمان حضور داشته و نقش پیشتاز داشتهاید. امروز ملت از شما توقع دارد كه با آگاهسازی قشرهای مختلف جامعه با همبستگی و یكدلی با گروههای اجتماعی دیگر رسالت خود را در این برهه بسیار حساس از تاریخ كشورمان انجام دهید و ثابت كنید كه ادامهدهندگان راستین مبارزه به خاطر آزادی و عدالت هستید و پرچمی را كه در 16 آذر 32 به اهتزاز درآمد به بهترین نحو پاسداری میكنید.
چه باید كرد؟
ده سال اخیر كه از سال 76 آغاز شد درسهای بسیاری به ما آموخت، آموخت كه شعارهای محمد خاتمی (دموكراسی، مردمگرایی، قانونمداری و جامعة مدنی) و شعارهای احمدینژاد (عدالت و مهرورزی) در حكومت دینی تا چه اندازه غیرعملی و دور از واقعیت است. اگر برنامههای اعلام شده از سوی خاتمی منجر به حادثة 18 تیر 78 شد و در پی آن دستگیری و شكنجه تعداد زیادی از دانشجویان، امروز مهرورزی و عدالتخواهی احمدینژاد را با مردم و بویژه دانشجویان و استادان و زنان و روزنامهنگاران و كارگران و معلمان و اقوام ایرانی و دیگر قشرهای جامعه شاهدیم. دوستان شما در زندانها در سختترین شرایط قرار دارند و به جای «مهر»، خشم و كینه و انتقام به آنها هدیه میشود و به جای عدالت و پول نفت، فقر و بیكاری، اعتیاد، فساد و اختلاف طبقاتی وحشتناك.
حوادث دانشگاههای پلیتكنیك، علامه، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها به ما آموخت كه پس از گذشت 30 سال نسلی كه هیچگونه نقشی در برپایی نظام فعلی نداشته باید خود سرنوشتِ خویش را بدست گیرد. دانشجویان و نسل جوان ما باید تمام تلاش خود را در جهت این خواست متمركز كنند كه برای عبور از شرایط بحرانی و خطرناك امروز، ضمن مخالفت با هر نوع بهانه دادن برای حمله و تجاوز به سرزمین ایران، شرایط یك همهپرسی برای تعیین تكلیف قانون اساسی و نظام فراهم گردد، كه پیش شرطهای آن بارها اعلام شده است. اروپا و آمریكا باید از این موش و گربه بازی دست بردارند و سازمانهای بینالمللی حقوقِ بشری فشارهای خود را متمركز در انجام یك انتخابات آزاد در ایران كنند كه در آن صورت و با ایجاد حكومتِ مردم بر مردم، بسیاری از مشكلات حل خواهد شد و دانشگاه و دانشجویان در تحقق این امر باید پرچمدار باشند. از دانشگاهیان جز مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و بیعدالتی و استبداد و برافراشته نگه داشتن پرچمی كه سه آذر اهورایی روز 16 آذر 1332 در سنگر دانشگاه به اهتزاز در آوردند، توقعی نیست.
و این شعار شهدای «روز دانشجو» كه فریاد كردند مرگ بر دیكتاتوری، زنده باد آزادی را هرگز از یاد نبریم.
پیروز باشید