۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

محکوم به اعدام است کمکش کن هموطن






















محکوم به اعدام است
کمکش کن هموطن

عكسي كه ماندگار مي شود؛

شجاعت یعنی این

لطفا این ایمیل رو برای همه بفرستید

با معروف شدنش،

شانس زنده ماندش در زندان افزایش خواهد یافت.

http://1.bp.blogspot.com/_ctJt08EAO2c/Sxin7Gs-ZtI/AAAAAAAAFHE/4zTxZtp8s2U/s1600/10968_1116120878180_1681717737_229299_2004968_n.jpg
محمد یوسف رشیدی مورخ 6/9/88 در خانه پدری خود در نوشهر توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و تنها خبری که از خانواده اش در اختیار دوستان وی قرار گرفته است خبر اعتصاب غذای او در بازداشتگاه اداره ی کل اطلاعات اطلاعات استان مازندران است. محمد یوسف رشیدی یکی از فعالان دانشجویی چپگرای دانشگاه صنعتی امیر کبیر تهران است که در اعتراضات دانشجویی علیه حضور احمدی نژاد در دانشگاه نقش برجسته ای داشت و از زمان سخنرانی محمود احمدی نژاد در دانشگاه پلی تکنیک در تعلیق از تحصیل به سر می برد. او در هنگام سخنرانی احمدی نژاد پلاکارد بزرگی را در مقابل او بالا برده
بود که روی آن نوشته شده بود:«رئیس جمهور فاشیست، پلی تکنیک جای تو نیست


منوی شام: نفت، اسلحه و معامله بزرگ

iran-1-1107-lg

Flynt and Hillary Leverett (منبع عکس)

آمریکا و گزینه تغییر رژیم (بخش دوم)

درست چند ساعت پس از تظاهرات مردمی در 22 بهمن و رویاروئی آنان با سپاه و بسیج، و در حالیکه خبرگزاریهای وابسته به حکومت در حال انتشار اخبار مربوط به "شکست معترضان" و "تثبیت نظام" بودند، دو تن از "صاحب نظران" با نفوذ آمریکائی بنامهای Flynt Leverett فلینت لورت و همسرش Hillary Mann Leverett، هیلاری مان لورت مقاله ای منتشر کردند که تکرار دروغپردازیهای خبرگزاری فارس و کیهان شریعتمداری بود. این دو "کارشناس" با ریشخند به کسانی که در ماههای اخیر صحبت از بی ثباتی جمهوری اسلامی میکردند یادآور شدند که حضور میلیونی طرفداران نظام در این تظاهرات، یک تودهنی سیاسی به کسانی مانند "ریچارد هاس" میباشد که از خط مشی "تغییر رژیم" حمایت میکنند.

این زوج طرفدار نظام آخوندی قبلا در کابینه جرج بوش و در شورای امنیت ملی آمریکا مسئولیت های مهمی داشتند و یکی از وظائف آنان مذاکرات مخفی با جمهوری اسلامی برای حمله به افغانستان و سپس اشغال عراق بود. فلینت و هیلاری طی 9 سال گذشته و بخصوص در این 7 ماه اخیر، از پر و پا قرص ترین مدافعان نظام آخوندی در آمریکا بوده اند و از همان فردای تقلب انتخاباتی، طی مقاله ای هرگونه تقلب را مردود شمرده و نوشتند که "احمدی نژاد واقعا برنده انتخابات است، به شلوغ بازی پایان دهید." طرفدارای این زوج از جمهوری اسلامی تا آنجا پیش رفت که درست چند روز پس از انتخابات، هر دو نفر آنان بهمراه یکی از شناخته شده ترین "تحلیل گران" وابسته به رژیم در داخل کشور یعنی "محمد مرندی" مقاله مشترکی نوشتند و به اوباما اندرز و نصیحت کردند که مبادا گول صحنه های کشت و کشتار در تلویزیون ها را بخورد زیرا این اعتراضات در حال فروکش کردن است و رژیم نیز بیدی نیست که از این بادها بلرزد. به ندرت میتوان یک آمریکائی یافت که با یک حزب اللهی داخل کشور مشترکا مقاله نوشته و از رژیم ایران دفاع کند. البته دوستی مرندی با فلینت لورت به نوشتن مقاله محدود نمی شود. اخیرا مرندی فلینت را به ایران دعوت کرده تا این دوستی به مدارج بالاتری نیز ارتقاء یابد.

احتمالا بسیاری از هموطنان با چهره و اظهارات مرندی آشنا هستند. ایشان کسی است که طی چند ماه گذشته مرتب روی صفحه تلویزیون هائی مثل CNN یا بی بی سی و الجزیره ظاهر میشود و با "آرام نشان دادن" اوضاع در ایران و محبوبیت نظام در میان همه اقشار مردم، به تبلیغ برای احمدی نژاد می پردازد. آخرین نمونه آن مصاحبه وی با بی بی سی هنگام تظاهرات 22 بهمن بود که مرندی مدعی گردید که خیابان ها کاملا آرام است و تنها در چند مورد که برخی از اغتشاشگران میخواستند به صفوف میلیونی مردم حمله کنند، نیروهای انتظامی مانع آنان گردیند.

خانواده "لورت" سخنگو و نماینده بخشی از صاحبان قدرت و مراکز نفوذ در آمریکاست که طی سی سال گذشته با تمام توان از سقوط رژیم جمهوری اسلامی جلوگیری کرده اند. در همین راستا، درست در زمانیکه بحث در باره بی ثباتی رژیم و تغییر سیاست اوباما جدی تر شده است، کارشناسان وابسته به این محافل بطور هماهنگ و در سطح بسیار گسترده تری وارد صحنه گشته اند.

از اینرو، یک هفته قبل از تظاهرات 22 بهمن، یکی از مهمترین موسسات نظرسنجی در آمریکا بنام WorldPublicOpinion.org که سابقه طولانی در دروغپردازی به نفع رژیم ایران دارد، در یک گزارش جدید به اطلاع همگان رساند که برخلاف آنچه خیلی ها میگویند اکثریت مردم براین باورند که در انتخابات تقلب نشده و تغییر رژیم نیز خواسته آنان نیست:

"بعضی از نشانه های تقلب در انتخابات و همچنین تظاهرات بزرگی که در ایران انجام گرفت باعث بوجود آمدن این ادعا شد که احمدی نژاد واقعا برنده انتخابات نیست و اکثریت مردم ایران وی را نامشروع دانسته و طرفدار تغییر رژیم هستند. اما چند نظر سنجی مختلف از مردم ایران که توسط سه منبع متفاوت انجام شده است هیچ نشان جدی از این باور در میان مردم ایران پیدا نکرده است."

البته این اولین بار نیست که این موسسه در روز روشن به دروغگوئی می پردازد. نظر سنجی قبلی این موسسه که در ماه سپتامبر 2009 یعنی سه ماه پس از تقلب انتخاباتی و شروع کشتار و تجاوز به مردم منتشر شد نشان میداد که 81 در صد از مردم، احمدی نژاد را رئیس جمهور مشروع ایران میدانند.

البته هر چه عقب تر برویم، دروغگوئی این موسسه "علمی تر" میشود. مثلا در سال 2007، نتایج نظرسنجی این موسسه که توسط تریتا پارسی در اختیار عموم قرار گرفت نشان میداد که 70 درصد از سوال شوندگان گفته بودند که در ایران به حقوق بشر احترام گذاشته میشود و اکثریت قاطع آنان از برنامه هسته ای رژیم آخوندی دفاع کرده بودند.

حال به خانواده "Leverett" برگردیم و ببینیم که دلیل حمایت آتشین آنان از آخوندهای حاکم بر کشورمان چیست. احتمالا با شناخت بیشتر از این خانواده میتوان با محافل طرفدار سیاست مماشات با جمهوری اسلامی نیز آشنا شد و یک درک بهتری از مخالفان سیاست تغییر رژیم بدست آورد.

ضیافت شام با دوستان "ویژه"

در ماه مه 2007، فلینت لورت ایمیلی به تریتا پارسی فرستاد و از وی برای شرکت در یک جلسه شام در منزلشان دعوت نمود:

"تریتای عزیز،

من و هیلاری تو را برای صرف شام به خانه مان دعوت میکنیم. مهمان اصلی ما معاون روابط بین المللی کمپانی نفتی توتال فرانسه است. همانطور که میدانی تعدادی از کمپانی های نفتی اروپائی و آسیائی در صدد سرمایه گذاری در نفت ایران هستند ولی فشار سیاسی در واشنگتن نیز در حال افزایش است و احتمال دور دوم تحریم ها در شورای امنیت نیز وجود دارد. من فکر کردم که خیلی خوب است اگر ما یک بحث خصوصی و غیر علنی در مورد نفت ایران و همچنین برداشت آمریکائی ها از سرمایه گذاری اروپائی ها در ایران داشته باشیم. لطفا به من اطلاع بده که آیا میتوانی به شام ما بیائی یا خیر. با احترام، هیلاری و فلینت لورت (5 ماه مه 2007)"

متن بالا یکی از ایمیل های خانواده "لورت" به تریتا پارسی است. این ایمیل ها را در جریان دادگاه بدست آورده ام. در ایمیل دیگری که این خانواده برای پارسی فرستاده چنین میخوانیم:

"تریتای عزیز،

ما تو را برای شام به منزلمان دعوت میکنیم. بحث امشب در باره ایران و عراق است. عده ای از کارشناسان و روزنامه نگاران در کنارمان خواهند بود. یک گروه از شرکت نفتی نروژی استات اویل نیز حضور دارند. یکی از افراد تیم استات اویل به نام علی قزلباش بطور ویژه درخواست کرده که تو حتما حضور داشته باشی. (8 نوامبر 2007)"

پاسخ تریتا پارسی:

"سلام. من به علی و گروه وی پیشنهاد کردم که چهارشنبه صبح همدیگر را ببینیم. هنوز خبر نداده اند."

پاسخ فلینت:

"آنها از من خواسته اند که برایشان چند دیدار در واشنگتن ترتیب بدهم. چهار شنبه صبح را برای تو خالی میکنیم."

البته باید یادآوری کنیم که نفت و سرمایه گذاری در ایران تنها موضوعاتی نیستند که در این جلسات شبانه در خانه لورت ها مورد بحث قرار میگیر ند. "لی اسمیث" خبرنگار آمریکائی اخیرا گزارش داد که بجز نفت، کارشناسان اسلحه نیز در این ضیافت ها شرکت میکنند. علی قزلباش کیست که برای دیدار با تریتا پارسی بی تابی میکند؟ قزلباش هم برای شرکت نفتی استات اویل کار میکرد و هم برای کمپانی آتیه بهار در تهران فعالیت داشت. آتیه بهار را قبلا برای خوانندگان مقالات خود معرفی کرده ام. آتیه یک شرکت مشاوره در تهران است که در همکاری نزدیک با مافیای نفتی رژیم و بخصوص باند رفسنجانی، به دلالی بین کمپانی های بین المللی با حکومت ایران مشغول بوده است. (برای آشنائی با آتیه بهار به سند شماره یک و همچنین سند شماره دو نگاه کنید)

علی قزلباش یکی از مسئولان بالای استات اویل در ایران بوده است. در اینجا یادآوری میکنم که این کمپانی نفتی نروژی که با آتیه بهار همکاری داشت، برای ورود به بازار ایران و نشستن بر سر سفره ملت ایران، مجبور به پرداخت دهها میلیون دلار رشوه به آقازاده رفسنجانی گردید و به همین دلیل نیز از طرف دادگاههای نروژ محکوم شناخته شد و رئیس آن به زندان رفت و ضمنا از طرف آمریکا نیز محکوم شناخته شد و مجبور گردید تا میلیون ها دلار جریمه به وزارت خزانه داری آمریکا پرداخت کند. قزلباش در عین حال از سال 2003 تا 2006 یکی از مدیران شرکت مشاوره آتیه بهار بود. از همینجاست که ما بار دیگر به همکار و دوست نزدیک تریتا پارسی در تهران میرسیم. ایشان سیامک نمازی است که تا سال گذشته بمدت دهسال مدیر عامل آتیه بهار بود. (برای مطالعه در مورد آتیه بهار، سیامک نمازی و رابطه وی با تریتا پارسی به این لینک مراجعه کنید)

اما آنچه بیش از هرچیز تریتا پارسی و خانواده لورت را بهم پیوند میزند، تلاش آنان برای برداشتن فشار از روی رژیم در مقاطع حساسی است که درست مثل شرائط کنونی بر لب پرتگاه سقوط بوده است. کافی است به همین 7 ماه گذشته نگاه کنیم که با وجود تفاوت در لحن و استدلالی که این سه نفر میکنند، اما کماکان برای برداشتن فشار و تحریم از روی رژیم تلاش میکنند و هنوز به اوباما اندرز میدهند که از معامله با جلادان تهران ناامید نشود. اما قبل از هرچیز، تریتا پارسی و خانواده "لورت" از بازیگران اصلی ماجرائی هستند که به "معامله بزرگ" معروف شد. ماجرائی که در دو دوره، یعنی سال 2003 و سپس سالهای 2006 و 2007 مورد استفاده این افراد قرار گرفت تا با فریب افکار عمومی و تأثیر گذاری روی سیاست گذاران آمریکا، به نجات رژیم ایران برخیزند و آنرا از مخمصه ایکه در آن گرفتار شده بود بیرون بکشند.

داستان معامله بزرگ به سرمایه سیاسی هیلاری و فلینت لورت تبدیل گشته است تا طی دهها مقاله و کنفرانس، با تبلیغ برای همزیستی و معامله با رژیم ایران، از دولت آمریکا بخواهند تا سیاست های خود را در مسیر دوستی و همزیستی با جمهوری اسلامی قرار دهد. بهمین ترتیب، داستان معامله بزرگ دستمایه تریتا پارسی برای رونق بخشیدن به لابی خود از سال 2006 ببعد بوده است.

چگونه میتوان به کمک رژیم ایران آمد؟

با ورود احمدی نژاد به کاخ ریاست جمهوری و آغاز سیاست "بدون ترمز" رژیم بر سر پرونده هسته ای و همچنین با افزایش دخالت های جمهوری اسلامی در عراق و آتش افروزی در منطقه، فشار بین المللی نیز افزایش یافت و شورای امنیت نیز به وضع تحریم علیه ایران اقدام نمود. در سال 2006 نایاک فعالیت لابی خود برای برداشتن فشار از روی جمهوری اسلامی را آغاز کرد و سازمان لابی معروف به کاسمی (مبارزه علیه جنگ و تحریم علیه ایران) نیز شروع بکار نمود. اولین هدف نایاک و کاسمی، راه اندازی یک کارزار تبلیغی در این راستا بود که حکومت ایران علیرغم سخنان آتشین احمدی نژاد، حکومتی است اهل صلح و سازش که هیچ تهدیدی از طرف آن متوجه دنیای متمدن نیست.

کارزار تبلیغی برای صلح طلب نشان دادن رژیم ایران روی این داستان بنا شده بود که در سال 2003 ، مقامات ایران یک پیام آشتی و دوستی برای جرج بوش فرستادند اما دولت آمریکا که میخواست به کشورمان حمله نظامی و آنرا مثل عراق اشغال کند، به این پیشنهاد آشتی جویانه پاسخی نداد. این پیشنهاد که به "معامله بزرگ" معروف گشته است، به محور لابی تریتا پارسی و نایاک و شبکه لابی طرفدار مماشات با ایران تبدیل شد و این افراد با دهها سخنرانی و کنفرانس و مقاله و مصاحبه توانستند افکار عمومی و بخش وسیعی از گروههای "صلح طلب" آمریکائی را قانع کنند که ریشه تخاصم با جمهوری اسلامی را بایستی در نیات شوم جرج بوش و سیاستمداران اسرائیل جستجو نمود. در حقیقت میتوان گفت که کارزار تبلیغی نایاک و کاسمی، جمهوری اسلامی را از صندلی متهم برداشت و آنرا در جایگاه قربانی قرار داد.

خانواده "لورت" و تریتا پارسی بطور مشترک در راه اندازی و پیشبرد این کارزار تبلیغی نقش محوری داشته اند. در اواسط سال 2006، پارسی کپی پیشنهاد مخفی ایران به آمریکا را در اختیار رسانه ها قرار داد و کم کم بحث در اینمورد آغاز گردید. در فوریه سال 2007، نایاک و یک موسسه آمریکائی بنام New American Foundation در یک کنفرانس مشترک در واشنگتن، برای اولین بار ماجرای معروف به "معامله بزرگ" را به تفصیل برای خبرنگاران و کارشناسان آمریکائی مطرح کردند. فلینت لورت سخنران اصلی کنفرانس بود و تریتا پارسی نیز به بازگوئی ماجرای سال 2003 پرداخت و یک نسخه از این پیشنهاد دو صفحه ای را در اختیار خبرنگاران قرار داد و گفت که این سند کاملا محرمانه را از مقامات رژیم ایران گرفته است. آنچه لورت و تریتا پارسی به خبرنگاران نگفتند، نقش خودشان در این ماجرا در سال 2003 بود. نقشی که خود دلیلی بر همدستی آنان با رژیم ایران و تلاش برای فریب افکار عمومی و سیاستمداران آمریکا بود. من در مقاله ای که سال گذشته به چاپ رسید بطور مفصل در اینمورد بحث کرده ام و خوانندگان میتواند با مراجعه بآن با جزئیات این داستان آشنا شوند.

ماجرا بطور خلاصله بدین قرار است که در اوائل ماه مه 2003 یعنی چند هفته پس از شکست صدام حسین و اشغال عراق توسط آمریکا، تیم گولدیمن که سفیر سوئیس در ایران و حافظ منافع آمریکا در ایران بود وارد واشنگتن شد تا پیشنهاد دوستی و صلحی را که به کمک سفیر جمهوری اسلامی در فرانسه یعنی صادق خرازی تهیه کرده بود به کاخ سفید بدهد.

پس از اشغال عراق توسط آمریکا رژیم ایران در وضعیتی بسیار دشوار قرار داشت. برنامه مخفی اتمی جمهوری اسلامی آشکار شده بود و پرونده آن در آستانه ارجاع به شورای امنیت بود و اصلاح طلبان حکومتی نیز به بن بست رسیده بودند و آرزوی حل مشکل ایران و آمریکا در این دوره نیز به بن بست رسیده بود. از طرف دیگر، آمریکا با موقعیت تهاجمی خود در منطقه می توانست بطور جدی به جمهوری اسلامی فشار بیاورد و به آن آسیب رساند. از اینرو، برخی از محافل صاحب نفوذ در آمریکا در یک هماهنگی با دوستان خود در جمهوری اسلامی، تصمیم گرفتند تا با طرح مسئله معامله بزرگ، زمینه های فشار جدی به ایران و کنار گذاشته شدن سیاست مماشات را از بین ببرند.

از اینرو، تصمیم گرفتند تا پیشنهاد حل مشکلات بین دو کشور یا "معامله بزرگ" را نوشته و به آمریکا ارسال نمایند. اما از آنجا که مقامات رژیم بخوبی میدانستند که ارسال رسمی این پیشنهاد به آمریکا به معنای پذیرش تعهد برای همکاری با این کشور بخصوص در عراق میباشد، تصمیم گرفتند تا این پیشنهاد را بصورتی غیر رسمی و بدون امضاء و از کانال های دیگری ارسال کنند که هیچ تعهدی در مقابل آن نداشته باشند اما در عین حال، فوائد تبلیغاتی آنرا نصیب خود کرده و خودشان را صلح طلب نشان دهند.

درست در همان ایامیکه پیشنهاد معامله بزرگ از کانال دیگری به آمریکا ارسال شد، دیپلمات های برجسته رژیم ایران با آمریکا مشغول مذاکره بودند و هیچ صحبتی از معامله بزرگ یا کوچک نیز نبود. آخرین باریکه دو هیئت ایرانی و آمریکائی بطور رسمی (ولی پنهانی) به مذاکره نشستند، روز سوم ماه مه بود که زلمای خلیل زاد و رایان کروکر از طرف کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا به ژنو رفتند و با محمد جواد ظریف که نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل بود مذاکره کردند. این مذاکرات که قبل از حمله به افغانستان شروع شده بود به طراحی برای حمله به عراق نیز کشیده شد و مجموعا 18 ماه تا ماه مه 2003 ادامه داشت. (برای نگاهی به این مذاکرات پنهانی، به این سند نگاه کنید)

بنابراین اگر جمهوری اسلامی واقعا طرحی برای دوستی و آشتی با آمریکا داشت، خیلی طبیعی بود که این پیشنهاد را با استفاده از همین کانال ارتباطی و مذاکرات رسمی و مورد اعتماد انجام میداد. آسانترین روش این بود که محمد جواد ظریف پیشنهاد ایران را همزمان به نماینده کاخ سفید و وزارت خارجه میداد.

اما، رژیم که در فریبکاری و خرید زمان به استادی رسیده است تصمیم گرفت تا صادق خرازی را جلو بنیدازد و وی نیز به کمک تیم گولدیمن (سفیر سوئیس) متن پیشنهاد "معامله بزرگ" را تهیه نمود و از وی خواست تا آنرا به مقامات بالای آمریکا برساند. اما مهمترین نکته در این داستان، نحوه تحویل این پیشنهاد از طرف گولدیمن به مقامات آمریکا بود. خود تیم گولدیمن بارها و بارها به واشنگتن آمده بود و با مسئولان وزارت خارجه آمریکا گفتگو کرده بود و مورد اعتماد کاخ سفید نیز بود اما وی بجای آنکه خودش این پیشنهاد را به مقامات آمریکا بدهد، ضمن توافقی که با صادق خرازی کرده بود، آنرا در اختیار کارفرمای تریتا پارسی یعنی باب نی قرار داد. "پارسی" به خبرنگاران گفت که باب نی مسئولیت این قضیه را به عهده وی گذاشته بود. یعنی خود تریتا پارسی گرداننده این داستان بود. (نگاه کنید به پیش نویس کتاب تریتا پارسی که در آن به تصمیم مشترک رژیم و تیم گولدیمن برای دادن سند به باب نی اشاره میکند)

باب نی نماینده کنگره آمریکا از اوهایو بود و تریتا پارسی از سالها قبل در دفتر وی تحت عنوان مشاور در امور ایران برایش کار میکرد. (برای مطالعه مورد رابطه پارسی و باب نی به این لینک مراجعه کنید) باب نی که یکی از فاسد ترین سیاستمداران آمریکا لقب گرفته است، در سال 2007 بجرم فساد مالی و منجمله رشوه گیری از قاچاقچیان وابسته به رژیم ایران به زندان رفت. حال باید دید که چرا سفیر سوئیس بجای آنکه پیشنهاد سری ایران را به مقامات آمریکا تحویل دهد، به سراغ باب نی و تریتا پارسی رفت. این سوال وقتی جدی تر میشود که به یادداشت سفیر سوئیس که ضمیمه پیشنهاد ایران شده بود نگاه کنیم. در این یادداشت، تیم گولدیمن تأکید کرده بود که این سند آنقدر محرمانه است که فقط 4 نفر در ایران ازآن باخبرند: علی خامنه ای، محمد خاتمی، کمال و صادق خرازی. بنابراین باید پرسید که چرا رژیم ایران این سند بسیار سری را در اختیار باب نی و تریتا پارسی قرار داده است.

بررسی اسناد و اخبار منتشره نشان میدهد که خانواده لورت، دوستان تریتا پارسی در تهران و باندهای وابسته به رفسنجانی و سپاه از طراحان اصلی این پیشنهاد بودند. بدین ترتیب که چند هفته قبل از ارسال پیشنهاد معامله بزرگ، فلینت لورت که بتازگی از کابینه بوش اخراج شده بود در ماه آوریل به یونان رفت تا به هیئتی که به سرپرستی محسن رضائی که به آتن آمده بود دیدار کند. بر طبق اخبار منتشر شده دراین زمینه، یکی دیگر از شرکت کنندگان در این دیدار سیامک نمازی همکار، متحد و دوست تریتا پارسی در تهران بود که مشترکا برای راه اندازی لابی در آمریکا فعالیت میکردند.

گزارش های منتشره در مورد محتوای صحبت های محسن رضائی با فلینت لورت نشان میدهد که مطالب بیان شده در این دیدار همان سوژه هائی است که بعدا بصورت خلاصه تر در پیشنهاد معروف به معامله بزرگ قرار داده شده و چند هفته بعد در اختیار سفیر سوئیس قرار گرفته است. یکی از سایتهای وابسته به رژیم اعلام کرد که اصولا طراح و برنامه ریز اصلی این دیدار خود سیامک نمازی بوده است.

بنابراین بایستی سوال کرد که پیشنهادی که دست پخت محسن رضائی و سیامک نمازی از تهران و دوستانشان در آمریکا مثل فلینت لورت باشد و به دست کسانی مانند تریتا پارسی و باب نی رسیده باشد را چه میتوان نامید؟ پیشنهاد حل مشکلات بین ایران و آمریکا یا تلاش برای فریب افکار عمومی و لابی در جهت حفظ جمهوری اسلامی؟

در پاسخ باید گفت که هدف رژیم ایران حل مشکل بین ایران و آمریکا نبود. در چنین حالتی می بایست این سند در اختیار دیپلمات های جمهوری اسلامی قرار میگرفت. ارسال یک سند بدون امضاء و تحویل آن به باب نی و تریتا پارسی، چیزی بجز فراهم کردن خوراک تبلیغی برای لابی طرفدار جمهوری اسلامی در آمریکا نبود. هدف این بود که این سند در اختیار افراد مورد اعتماد رژیم در واشنگتن یعنی باب نی و تریتا پارسی قرار گیرد تا نامبردگان با تکیه برآن، به تبلیغ این مسئله بپردازند که رژیم اهل معامله و بده و بستان است و نیازی به تحریم و فشار علیه آن نیست. داستان معامله بزرگ در دو مقطع حساس که رژیم ایران در تنگنای خطرناکی گرفتار شده بود، مورد استفاده پارسی و دوستان آمریکائی اش قرار گرفت تا آنرا از مخمصه نجات دهند.

پایان بخش دوم

مبارزه و سازماندهی ( شماره 2 ):

عباس رحمتی


مبارزه و سازماندهی ( شماره 2 )
عباس رحمتی

جنبش ها خود باعث رشد نیروهای مردمی و در ادامه آن سازمان یابی و تشکیل احزاب است که از دل این جنبش ها بوجود می آید در واقع می توان گفت ، تقریبا تمامی گروهها ی سیاسی و یا تشکیلاتی در جریان مبارزات مردم شکل گرفته است . در ایران سازمانهایی چون " مجاهدین خلق ایران و یا سازمان چریک های فدائی خلق ایران و سایر احزاب ملی و یا ملی مذهبی همچون ، جبهه ملی در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران و یا بعد از ملی شدن صنعت نفت ایران نهضت آزادی تشکیل می شود .[1]با یک نگاه کوتاه می بینیم که دیکتاتوری نظام حاکم در آنزمان و عدم رهبری صالح تشکیل سازمان های سیاسی تشکیلاتی را ضروری می سازد .
در مورد جنبش سبز ایران هم چنین اصلی صادق است ، باید گفت درست است که در طول این 7 ماه سازماندهی وجود داشته است ولی کافی نبوده است و رژیم هر کاری که دلش خواسته انجام داده است باید کار آمدهای لازم در مقابل وحشی گری های اخیر رژیم جدی تر صورت گیرد تا آنگونه که باید جواب گرفته شود با چنین اندیشه ای مسلما در آینده نزدیک به نتایج بهتری دست خواهد یافت و با سازماندهی های جدید تلفات و دستگیری ها کمتر از گذشته خواهد شد. و لا اینکه رژیم فاشیستی مذهبی اعدام ها را شروع کرده است .
در نوشته های قبلی گفته بودیم که سازماندهی جنبش کاملا صحت دارد و حتا پیشرفته تر از گذشته هم هست و زیر نظر میلیونها جوان نو اندیش با آی – تی ( I.T) اداره میشود که می توان آنرا آن یک انقلاب اینترنتی نامید .در روز عاشورا دیدیم که سازماندهی برای مقابله با نیروهای سر کوبگر رژیم در چه سطح گسترده ای در بیشتر شهرها شکل گرفته بود ، فردی که تازه از ایران آمده بود می گفت : « در این روز سازماندهی خوبی دیده می شد، افرادی که بدنه جنبش را تشکیل می دهند از نسل گذشته هستند و با هماهنگی با نسل کنونی همگونی چشمگیری دارند نسل گذشته پدران و مادران "میان سال " در کنار نسل "جوان " و با فرزندان خود تمامی جنبش را به پیش می برند و به همین دلیل است که این جنبش ادامه پیدا کرده و خواهد کرد ، این جنبش تا نفس ولایت فقیه را نگیرد از پای نخواهد نشست تا سرنگونی پیش خواهد رفت ، جوانان به سرعت پیام ها را به یکدیگر میرسانند و این خود سرعت کار را زیاد می کند » با این امید باید دشمن بشریت را دست کم نگرفت و برای برهم زدن برنامه های سرکوب سازماندهی های جدیدی تری اتخاذ کرد ، همانطوری که سرداران سرکوب و پاسداران هم برای جلوگیری جنبش تلاش می کنند که به نمونه هایی از آن اشاره داریم :
جلساتی که سرداران سپاه برای سرکوب و جلوگیری از شدت بحران تشکیل داده بودند تا بتوانند از شدت بحران جلو گیری کنند . به نکات امنیتی این جلسات توجه کنید.
- در دست گرفتن تظاهرات [ یکی دیگر از اهداف رژیم است ] رژیم سعی دارد کنترل جمعیت گسترده را در تظاهرات ها بدست گیرد بدین صورت که با فرستادن نیروهای لباس شخصی ها در میان مردم از شعار های تند جلوگیری کند و کنترل شعار ها را در حد امکان در دست خود بگیرد که موفق نشد . با این آگاهی نیروهای سازمان یافته می توانند براحتی لباس شخصی هایی را که شبیه سازی کرده اند را شناسایی و از آنها عکس و یا فیلم برداری کنند و در صورت امکان آنها را در زیر دست و پا له کنند و یا با کار های دیگری که از قبل آماده کردم اند ، بدین صورت نگذارند ویروس ها به درون جمعیت نفوذ کنند و هدایت مردم را خود به عهده گیرند . عدم وحدت در میان فرماندهان رژیم زیاد به چشم می خورد باید از این مسئله کمال استفاده را برد . به چند مورد دیگر اشاره می کنم .
در تظاهرات تبریز اطلاعاتی های رژیم از تاکسی رانها برای بدست آوردن اطلاعات استفاده کرده است بدین صورت
که تاکسی ها را در خیابان های اطراف و یا در کنار تظاهرات گمارده و مردمی که سوار بر این تاکسی می شوند رانندگان " واواک " در حین حرف زدن با سوژه ، کارهای اطلاعاتی می کردند و حتا صداها را ضبط می کردند از نکات مهم اینکه باید تاکسی ها را ضمن سوار نشدن علاوه بر آن ، این گونه تاکسی ها باید شناسایی شوند و حتا از آنها با کو کتل پذیرایی شوند.
- زنهای اجاره ای یا( پور سانتی ) در درگیری های تبریز برای رسیدگی به مجروحین از زنهای اجاره ای استفاده کرده اند این زنها در حین رسیدگی به مجروح ها از آنها می پرسند ، چکار کرده ای و چه چکار خواهید کرد و... بدین صورت اطلاعات از مجروحین و همراهان آنها خبر گیری می کنند و به قول خودشان برای مخاطب می خواهند عامل داشته باشند .
- در بیمارستان ها ، دانشجویانی و یا جوانانی که زخمی شده بودند توسط عناصر گمارده شده در بیمارستان شناسایی می شوند به قول خودشان می خواهند تخلیه متهمین را در محل انجام دهند که منشاء بحران نشود ، در همین رابطه افرادی را به جاهای نا معلوم می برند مثل « کهریزک ، پادگان عشرت آباد، بازداشتگاه هفت تیر» و... و اقوام و بستگان را مرتب به دنبال نخود سیاه می فرستند بدین صورت می خواهند بحران را کم رنگ تر نشان دهند !
اینها نمونه هایی از کارهای رژیم بود برای کنترل مردم ، حال چه کارهایی مردم می توانند انجام دهند ، ملتی که به این نتیجه رسیده است که اگر برادران و خواهران شان کشته می شوند باید کاری کرد به همین دلیل شعار می دادند و دهند که می کشم میکشم آنکه برادرم کشت ! حال برای به ثمر رسیدن این شعار چه باید کرد ؟
- شناسایی :
- باید تمامی آدم کشان را شناسایی کرد همانطور یکه جوانان تا آنجا که توانسته اند این کار را کرده اند که این هم یکی از کار های سازماندهی این جنبش است . شناسایی یکی از مهمترین مسئله در سازماندهی و تشکیلات است که باید بهای بیشتری به آن داد.
- نفوذ در صف بسیج ها ، تا جایی که امکان دارد در این موقعیت باید از فرصت ها کمال استفاده را کرد، برای نفوذ در درون بسیجی ها باید به شکل آنها در آمد و باید به محله ها و مراکز آنها رفت و باید از برنامه های آنها برای سرکوب مطلع شد تا بتوان سازماندهی های لازم را برای جلوگیری از ضربات سرکوب در آینده را راحت تر انجام داد .
رژیم نیروهای ویژه خود را( یگان ویژه ) برای شناسایی خیابانها و کوچه و بس کوچه ها آماده می کند ( از قبل ) تا حین در گیریها و فرار، مردم را به دام بیاندازند و این بر عهده هسته های مقاومت است که پیش دستی کنند .
- اطلاعات و تحلیل ، نیمی از مبارزه است ، و " تحلیل مشخص از شرایط مشخص "خود چشم انداز کار مبارزه را برای ما روشن تر می کند جریانی که از شرایط جامعه تحلیل درست نداشته باشد راه ناکجا آباد را خواهد رفت و ضربات جبران ناپذیر در انتظارمان خواهد بود تحلیل درست به همراه اطلاعات وسیع و گسترده با فاکت هایی که کلید تحلیل است بدست می آید ، در وضعیت امروز ایران اطلاعات خود سوخت موتور جنبش است گاهی اوقات یک خبر ممکن است وضعیت را به کلی عوض کند به خاطر همین است که رژیم تمام سایت ها را "حک " می کند ، اطلاعات مردم از وضعیت آرایش نیروها ی رژیم می تواند صحنه را به نفع مردم عوض کند . در همین جا باید گفت مطالعه کتابهای مبارزات شهری در این مقطع یکی از ضروریات است که به عهده هسته های مقاومتی است که بعد از فراگیری باید در اختیار مردم قرار دهند . ( رژیم اخیرا به کمک چین در متون وب سایت ها هم وارد می شود و متن را تغییر می دهد )
- اصول مخفی کاری از ضروریات جنبش است که ما را از ضربات دشمن ضد بشری مصون می دارد توجه داشته باشید بیشترین ضرباتی که رژیم توانسته است در طول این 7 ماه به جنش بزند در واقع عدم رعایت این اصل بوده است
نگاهی به افرادی که دستگیر شده اند بیندازید متوجه می شوید که با مخفی شدن این افراد چقدر می شد از این ضربات جلوگیری کرد .با رژیمی که بسا دگی آب خوردن دانشجویان و جوانان ما را از جلوی درب منزل یا محل کار یا در دانشگاه ها می رباید که خود ضربه ای به جنبش است چه باید کرد ؟ هر کدام از این یاران " دُرهایی " است که براحتی به دست نیامده است ، رعایت مخفی کاری تنها راه مقابله با درنده های رژیم است تا ضربات را به حداقل برسانیم .
-اصل طلایی حداکثر تهاجم یکی دیگر از ضرورت هاست که جنبش را در مقابل حملات گله پاسداران مصون می دارد ، رویه منفی دست روی دست گذاشتن از طرف مردم اشتباه محض است . باید همیشه آماده دفاع از خود بود .
در شماره قبل نوشتیم که مبارزه یک فن است که قواعد علمی دارد حال باید گفت که " شورش یا قیام نیز فنی است مانند فن جنگ یا هر فن دیگر . این فن نیز تابع بعضی قواعد و مقررات عملی است با عدم رعایت آنها موجب نابودی حزب یا دسته ای خواهد شد که در این کار سهل انگاری کرده است ... اول اینکه اگر مصمم نیستید پیه همه عواقب این بازی را تن خود بمالید هرگز اقدام به بازی شورش ( جنبش ) نکنید . شورش حسابی است با مقیاس های بسیار نامعین که ارج و اعتبار آنها ممکن است هر روز تغییر کند ... دوم / همینکه انسان حرفه شورش را پیش گرفت باید به نحوی بسیار مصمم و قاطع و با گرفتن حالت تهاجمی و تعرض اقدام کند[2] و این درس هایی از تاریخ انقلابات است که باید فرا گرفت.
- جمع بندی اصول دیگری است که باید برای تمامی هسته آموزش داده شود ، به قول محمد آقا ( حنیف نژاد ) یک من کار یک خروار جمع بندی احتیاج دارد / صد برابر / اشکالات و نقاط ضعف کار فقط با جمع بندی قابل رفع است ، حتا در زندگی روزمره بدون این اصل طلایی ادامه منظم زندگی امکان پذیر نیست ، در جمع بندی از کارها اشکالات کار را می توان سریع تر بر طرف کرد و به راه حل های عملی تر ی دست یافت .باید جمع بندی کرد تا ضعف های گذشت تکرار نشود با چنین رژیمی که با تمام امکانات سرکوبش به میدان آمده است باید سازمان یافته تر مبارزه کرد ، رژیمی که آمده است حسر و نیست ملتی دربند را بگیرد باید حسب شده تر از آن که فکر می کرده و می کنیم به میدان آمد.
- شروع اعصتابات و تبلیغ آن پدیده ای است که هر رژیم غول آسای را بر زمین سرد خواهد زد و این بر دوش اعضاء و تمامی هسته های مقاومت است . این اعتصابات در بعضی جاها شروع شده و در جاهای دیگر زمینه هایش آماده است . هسته های مقاومت باید به کارخانه های دولتی و ادارات و سایر مکان ها خصوصا شرکت نفت با ایمیل و یا اعلامیه و تماس های حضوری با کارمندان و کارگران باید آنها را به اعتصاب و کم کاری وادار کنند .
نکته آخر:
رژیم برای از میدان بدر کردن مردم باز دوباره ( صد باره ) روی به اعدام آورده است ولی بعد از اعدام محمدرضا علی زمانی و آرش رحمانی پور مردم با خشم به خامنه ای جواب دندان شکن دادند به فیلم این درگیریها نگاه کنیم تا بهتر به خشم مردم و جنبش در روزهای آینده و همچنین در 22 بهمن پی ببریم . [3]
___________________________________________________________________________
[1] پایه گذاری جبهه ملی اول در سال 1328 به جریان نهضت ملی شدن نفت در زمان مصدق بر می گردد و بدنبال همین ملی شدن بعد از کودتا 32 نهضت آزادی در سال 1340 توسط آیت ا... محمود طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی پایه گذاری شد و بعد از جریان 15 خرداد 42 بنیانگذاران مجاهدین خلق (محمد آقا حنیف نژاد –علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن ) بخاطر نبود رهبری صالح درصدد تشکیل سازمانی به نام مجاهدین خلق ایران بر می آیند .
[2] ( ف . انگلس انقلاب و ضد انقلاب در آلمان / مارکس و انگلس ، منتخب آثار در 3 جلد چاپ پروگرس 1970 جلد اول صفحه 392 )
[3] http://www.youtube.com/watch?v=co8h-x1fEpc&feature=player_embedded


حادثه در بانک مرکزی 12 مصدوم بر جای گذاشت



فارس: در پي انتشار گاز co2 در زیر زمین بانك مرکزي واقع در خيابان فردوسي تقاطع استانبول 12 نفر مصدوم شدند که حال 3 نفر آنها وخیم گزارش شده است.
در پي خروج گاز co2 از مخزن گازی در بانك مرکزي تهران، عوامل امدادي به محل حادثه اعزام شدند. به گفته يكي از كارمندان اين بانک، حادثه در يكي از طبقات زيرين ساختمان رخ داد. عوامل كلانتري 109 بهارستان، اورژانس تهران، 8 دستگاه خودروي سنگين و 2 دستگاه خودروي سبك آتش‌نشاني، عوامل امداد و اورژانس وزارت بهداشت، فرماندهي اورژانس ناحيه جنوب تهران و دو واحد امدادي از اورژانس شهر سالم شهرداري تهران بلافاصله در محل حادثه حضور یافتند.
مديرعامل سازمان آتش‌نشاني و خدمات ايمني شهرداري تهران در این باره گفت: هيچ حريقي در بانك مركزي رخ نداد و انتشار گاز در بانك 12 مصدوم بر جا گذاشت. محمدرضا حاجي‌بيگي افزود: حريقي در كار نبوده و گاز منتشر شده است، اما 12 نفر در اين حادثه مصدوم شدند كه 3 نفر آنها آتش‌نشانان بوده‌اند.
مدير عامل سازمان آتش‌نشاني و خدمات ايمني شهرداري تهران با اشاره به اينكه گاز اطفا‌كننده حريق است، افزود: هيچ گونه انفجار و آتش‌سوزي رخ نداده است.
در همین حال رييس اورژانس تهران اعلام کرد: 5 مصدوم حادثه گازگرفتگي در زيرزمين بانك مركزي به بيمارستان منتقل شدند كه حال 3 نفر آنها وخيم است و 6 مصدوم ديگر كه از كاركنان بانك بودند، سرپايي درمان شدند. رضا دهقانپور افزود: حادثه در زير زمين بانك مركزي انتشار گاز CO2 بوده است كه در اين حادثه 5 نفر از كاركنان آتش‌نشاني بانك مركزي ايران دچار مصدوميت شديدتري شدند كه حال 3 نفر ‌آنها وخيم‌تر است و به بيمارستان بانك ملي منتقل شدند و بقيه مصدومان اين حادثه كه از كارمندان بانك بودند، سرپايي درمان شدند.

احسان نراقی همچنان در خدمت قدرت


ایرج مصداقی

در دادگاه مربوط به پرونده‌ی شکایت احسان نراقی (۱)، منوچهر شلالی و جهانگیر شادانلو علیه کتاب «واواک در خدمت آیت‌الله‌ها» که توسط «ایو بونه» استاندار و نماینده سابق مجلس ملی و ریاست سازمان ضدجاسوسی فرانسه در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران، انتشار یافته از جمله به موارد مهمی بر می‌خوریم که حساسیت عمومی و به ویژه اپوزیسیون ایران را می‌طلبید که متأسفانه به خاطر درگیری‌های سیاسی مرسوم مورد عنایت قرار نگرفت! شکایت نراقی به نمایندگی از سوی جمهوری اسلامی، شکایت علیه «ایو بونه» و یک کتاب نبود، بلکه کل اپوزیسیون ایران را هدف قرار داده بود. موفقیت نراقی و شرکاء در این دادگاه می‌توانست هدیه‌ی‌ بزرگی به جمهوری اسلامی باشد و راه را برای تحت فشار قرار دادن نیروهای سیاسی در خارج از کشور باز کند.

***

کلید سناریوی شکایت علیه «ایو بونه» نویسنده کتاب «واواک در خدمت آیت‌الله‌ها» در سفر سال جاری احسان نراقی به ایران و مطمئن شدن از حمایت‌ احمدی‌نژاد و رژیم کلید می‌خورد.

در ارتباط با رابطه‌ی تنگاتنگ نراقی با رژیم، اسناد کافی به دادگاه پاریس ارائه شده است که اتفاقاً یکی از دلایل مهم شکست پروژه‌ی رژیم در دادگاه مزبور بود. اسنادی که صحت آن مورد تأیید احسان نراقی نیز قرار گرفت و وکیل مدافع «ایو بونه» با اشاره به اسناد مزبور خطاب به وکیل نراقی گفت: «شرم آور است که احمدی‌نژاد حق‌الوکاله شما را پرداخت می‌کند. »

نراقی که در شش دهه گذشته در «خدمت» قدرت زیسته و برایش فرقی نمی‌کرده که چه کسی در کاخ شاهنشاهی یا بیت‌رهبری یا کاخ نخست وزیری و ریاست جمهوری نشسته در «پیرانه سر» هم دست از عادت برنداشته و از فرصت به دست آمده برای نزدیکی و ایجاد رابطه با هرم قدرت و حاکمان جدید استفاده می‌کند.

امکان به وجود آمده برای نزدیکی به احمدی‌نژاد چنان نراقی را ذوق زده می‌کند که نمی‌تواند «دلخوشی» خود را پنهان کند.

او در نامه‌ای به تاریخ ششم خردادماه ۱۳۸۸ خطاب به احمدی نژاد «دلخوشی» خود از سفر به ایران را چنین بیان می‌کند:

«یکی از دلخوشی‌های من در این سفر، آشنایی‌ام با آقای حسنی بود که به زودی برای من به یک دوست واقعی مبدل شد. به طوری که هنگامی که ایشان از فعالیت‌‌های چند ساله من در شناساندن قیافه واقعی مجاهدین به مردم مغرب زمین مطللع شد خیلی صمیمانه از من خواستند که تجارب چند ساله را به اطلاع جناب‌عالی برسانم و من با کمال میل پذیرفتم. »

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:2010-02-14-20-08-40&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

نراقی در نامه‌ی خود به احمدی نژاد غبطه‌ی دوران «اصلاحات» را می‌خورد که به پیشنهاد خاتمی او به همراهی «استادان و نویسندگان معروف مغرب زمین» به «تدوین تحقیقات جدی» علیه مجاهدین می‌پردازد:

«به این ترتیب توانستم با صرف وقت بسیار و کافی،‌هشت جلد کتاب [علیه مجاهدین] را با رعایت اصول علمی تنظیم و تألیف کنم. ... هدف ما، یعنی دوستان ایرانی و خارجی، که داوطلبانه زیر نظر من کار می‌کردند در درجه اول شناساندن واقعیت سازمان مجاهدین به اعضای پارلمان اروپا بود که برای اثبات بی‌طرفی خود من توانستم میشل روکار، نخست وزیر خوشنام و خوش‌سابقه فرانسه که سال‌ها رئیس کمیسیون فرهنگی پارلمان اروپا بود را متقاعد نمایم که پس از انتشار هر جلد از این مجموعه هشت جلدی به زبان فرانسه یا انگلیسی، آن‌ها را بین اعضا و نمایندگان پارلمان توزیع نماید. چاپ و انتشار این مجموعه تأثیر بسیاری در اتحادیه اروپا و پارلمان اروپا بر جای گذاشت.» (۲):

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:2010-02-14-20-08-40&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

نراقی گلایه‌های خود از احمدی نژاد را در قالب توضیح رابطه‌ی نزدیکش با خاتمی و دولت او بیان کرده و آمادگی خود برای خدمت در رکاب رئیس جدید را به اطلاع احمدی‌نژاد می‌رساند.

پوشیده نیست که تغییر دولت خاتمی و اولویت‌های سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد باعث از رونق افتادن نراقی و پروژه‌هایش در فرانسه و اروپا شده بود.

نراقی در نامه‌‌ی ششم خرداد ماه ۱۳۸۸ خود خطاب به احمدی نژاد و پس از آگاه شدن از هزینه‌ی وکالت برای پرونده‌ای که قرار بود در پاریس گشوده شود می‌نویسد: (۳)

«اخیراً سازمان مجاهدین با تطمیع یک افسر سابق که ریاست اداره ضد جاسوسی فرانسه [را] در اختیار داشته و سال‌ها است که در بازنشستگی به سر می‌برد، موفق شدند کتابی را [زائد] تحت عنوان «واواک- وزارت اطلاعات- در خدمت آیت‌الله‌ها» را با عکس امام خمینی روی جلد به چاپ برسانند. ...البته مجاهدین به انتشار این کتاب بسنده نکرده و تبلیغات گسترده‌ایی را پیرامون این کتاب انجام داده‌اند. به طوری که تنها در دو شب پیایی بر اثر نفوذ مجاهدین در دو شبکه تلویزیونی و رادیویی بسیار معروف اروپایی و فرانسوی، این مؤلف ساختگی ظاهر شده و به مصاحبه و معرفی کتاب خود پرداخته و سراسر به ایران و ایرانیان حمله نموده است. »

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:2010-02-14-20-08-40&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

البته منظور نراقی از «ایران و ایرانیان»، دستگاه اطلاعاتی رژیم و عوامل آن در اروپا است. او در ادامه به انتقاد از دولت احمدی نژاد، سرویس امنیتی و نمایندگی‌‌های رژیم در اروپا و فرانسه پرداخته و می‌نویسد:‌

«موفقیت کنونی سازمان مجاهدین، نتیجه چهارسال اهمال و سستی دستگاه‌ها و مسئولان ایرانی در قبال فعالیت‌‌های مجاهدین در فرانسه و اروپا بوده است. گو این که سفیر فعلی در این دو سه ماهه سخت به فعالیت جدی پرداخته است. اما به نظر می‌آید که هنوز نهادها و مسئولان امنیتی بر اوضاع مجاهدین نه در اروپا و نه در فرانسه مسلط نیستند. »

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:2010-02-14-20-08-40&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

احسان نراقی اهمیت فعالیت‌های خود و خدماتش به دولت خاتمی را به احمدی‌نژاد یادآور شده و می‌نویسد:

«دوازده سال پیش به محض انتخاب آقای خاتمی، برای معرفی صحیحی از جمهوری اسلامی، من به عنوان مشاور و همکار نزدیک مدیرکل یونسکو، به او پیشنهاد نمودم که برای کنفرانس دوسالانه یونسکو - که از اندیشمندان و شخصیت‌های سیاسی فرهنگی جهان برای سخنرانی دعوت می‌شود- این بار از آقای خاتمی درخواست شود تا به عنوان روشنفکر مستقل اندیشه هایش را در مورد مسائل جهانی بیان کند. »

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:2010-02-14-20-08-40&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

نراقی که از سابقه‌ی مشاوره دادن به دبیرکل یونسکو برخوردار است در مقام مشاوره دادن به احمدی‌نژاد می‌نویسد:‌

«برای جلوگیری از پیشرفت و اجرای برنامه‌های آتی مجاهدین در فرانسه و حتی اروپا، به نظر من تنها راه این است که یک وکیل حقوقدان مبرز که به زبان فرانسه آشنایی کامل داشته باشد را برای تعقیب قانونی این مسئله استخدام نموده تا با همکاری و هماهنگی با سفیر ایران در فرانسه با جدیت این مسئله را مورد پیگرد حقوقی قرار دهد. من هم نخستین کسی هستم که با همکاری و مشاوره با وکلا، مشغول تدوین شکایت حقوقی در نزد مراجع قانونی فرانسوی بر علیه نویسنده کتاب مزبور می‌باشم. ... طبیعتاً من در این مورد آماده همکاری و ارائه مشاوره می‌باشم تا این پرونده در مراجع قانونی فرانسه به بهترین نحو حقوقی و قانونی مطرح گشته و از انتشار کتبی از این دست و فعالیت‌های این‌چنینی جلوگیری شود.»

روشن است که هدف اصلی نراقی و حمایت بعدی احمدی‌نژاد و سفیر رژیم در فرانسه از پروژه‌ی به دادگاه کشاندن «ایو بونه» تنها پیروز شدن در یک دادگاه حقوقی نبوده و رژیم زنجیره‌ای از دعاوی حقوقی را مد نظر داشته است. چرا که نراقی تأکید کرده بود که وی «نخستین کسی» است که دعوی حقوقی می‌کند و طبیعتاً افراد دیگر و پرونده‌های دیگر در نوبت بودند که خوشبختانه با شکست رژیم و نراقی در ابتدای راه، بعید به نظر می‌رسد به ادامه راهی که جز بی‌آبرویی بیشتر نتیجه‌ای ندارد تن دهند.

نراقی برای پیمودن این راه، از ابتدا روی «همت» و «پشتیبانی» احمدی نژاد و مسئولان رژیم حساب کرده و در پایان نامه مزبور نوشته بود:

«در خاتمه امیدوارم که با همت و پشتیبانی جناب عالی مسئولان ایرانی فعال تر گشته تا بتوانیم به اتفاق، لاطائلات و جعلیات این کتاب و تبلیغات دروغین مجاهدین را در نزد مراجع قانونی فرانسه، سیاست‌مداران، متفکران و اذهان عمومی اروپا آشکار و اثبات نماییم. »

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:2010-02-14-20-08-40&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

نراقی که پیشاپیش از مساعدت‌های دولت احمدی‌نژاد برخوردار شده بود بر اساس قول‌و قرار های داده شده از سوی رژیم، در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۹ با ارسال نامه‌ای به «ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری» از وی می‌خواهد که « مخارج قضایی و حق الزحمه وکیل و هزینه مالیاتی» را تأمین کند:

«ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری – تهران

با تشکر فراوان از الطاف جنابعالی نسبت به پرونده مربوط به اینجانب و آقای منوچهر شلالی که دادگاه کار خود را در این پرونده پنجشنبه ۱۷ دسامبر آغاز می‌کند اظهار می‌دارد که مخارج قضایی و حق الزحمه وکیل وهزینه مالیاتی مربوط به دو نفر هفتاد و هشت میلیون تومان خواهد بود.

با درود و تشکر فراوان


۱۴ دسامبر ۲۰۰۹


احسان نراقی

نمره فاکس مربوط به بانک ضمیمه فاکس ارسال می‌گردد»

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2578:----l------r&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

صرفنظر از این که مسائل مطروحه در دادگاه چه بود و به نفع و یا زیان چه کسی تمام شد این حقیقت نبایستی دور از نظر داشته می‌شد که یک طرف دادگاه یعنی احسان نراقی و منوچهر شلالی به دستور احمدی نژاد مورد «الطاف» «ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری» قرار داشته و « مخارج قضایی و حق الزحمه وکیل و هزینه مالیاتی» که بالغ بر هفتاد و هشت میلیون تومان بود توسط نهاد مربوطه پرداخت شده بود.

نکته حائز اهمیت آن که درخواست این بذل و بخشش در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۹ یعنی سه روز قبل از برگزاری دادگاه پاریس بوده است. دادگاهی که پیشاپیش رژیم به منظور محدود کردن نیروهای اپوزیسیون و توسعه‌ی جو خودسانسوری و حضور پیروزمندانه در عرصه‌های حقوقی در خارج از کشور سرمایه‌گذاری زیادی روی آن کرده بود.

این بذل و بخشش از کیسه ملت در حالی صورت گرفت که در طول ۸ ماه گذشته خانواده‌های بسیاری به روز سیاه نشسته‌اند و شعار اصلی احمدی نژاد برای ریاست جمهوری آن بود که دست «نااهلان» را از بیت‌المال کوتاه می‌کند.

بذل و بخشش کریمانه‌ی احمدی نژاد به احسان نراقی و منوچهر شلالی به خوبی نشان می‌دهد که آن‌ها جزو «خانواده» و «اهل» خانه‌ی احمدی‌نژاد هستند. خانه‌ای که پایه‌هایش بر خون و رنج یک ملت در بند استوار است.

اگر اندکی شرافت و وجدان در ‌نراقی و نراقی‌ها باقی مانده بود پس از دیدن جنایات حکومت کودتا و فریاد میلیون‌ها ایرانی در بند:

از پولی که به خون ندا‌ها و آرش‌ها و ... آغشته است بهره نمی‌‌بردند.

از امکاناتی برخوردار نمی‌شدند که به درد و رنج و مصیبت هزاران نفری آغشته است که در ماه‌های گذشته در زیر شدیدترین سرکوبی‌ها، در زندان‌ها و میدان‌ها و خیابان‌های شهر با تنی مجروح و خونین آزادی را فریاد کردند ؛

از خدماتی سود نمی‌جستند که به آه و نفرین هزاران مادر و پدر و کودک و همسری آغشته است که چشم‌براه بازگشت عزیزانشان هستند.

اگر اندکی انصاف و مروت در این گونه افراد بود دست نیاز به سوی قاتلان مردم دراز نمی‌کردند و با افتخار در دادگاه احمدی نژاد را «ریاست جمهور کشورشان» (۴) معرفی نمی‌کردند.

***

روی سخنم در این مقاله با شمایی است که خود را مخالف دولت کودتا معرفی می‌کنید و به خاطر رقابت و یا مجادله و اختلاف با یک جریان سیاسی بر روی تعرض رژیم چشم می‌پوشید و سکوت اختیار می‌کنید؛

روی سخنم با شمایی است که خود را دشمن دولت کودتا معرفی می‌کنید و از شکست آن در یک دادگاه که می‌توانست دادگاه‌های بعدی در خارج از کشور را زمینه‌سازی کند خوشحال نمی‌شوید؛

روی سخنم با شمایی است که اخبار سیاهکاری‌های رژیم در خارج از کشور در این مورد را پوشش خبری نمی‌دهید؛

دوستان این شتر می‌تواند فردا در خانه‌ی شما بخوابد. در مقابل یورش رژیم کودتا و عواملش سکوت نکنید. اجازه ندهید مخالفت با یک گروه سیاسی شما را به جایی برساند که حضور رژیم در خانه‌تان را نبینید.

ایرج مصداقی

۲۹ بهمن ۱۳۸۸

Irajmesdaghi@yahoo.com

www.irajmesdaghi.com

پانویس:‌

۱- احسان نراقی متولد ۱۳۰۵ از نوادگان ملا احمد نراقی است که تحصیلات خود را در تهران، سوئیس و فرانسه در رشته جامعه‌شناسی دنبال کرد. نراقی در دوران دانشجویی، هوادار حزب توده بود اما به تدریج از این حزب فاصله گرفت و در جریان ملی شدن صنعت نفت روابط خود را با آیت‌الله کاشانی گسترش داد و گاهی اوقات مترجم کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی بود.

وی سال‌ها در اروپا و ایران به عنوان رابط و خبرچین ساواک فعالیت می‌کرد و بعدها به عنوان مشاور فرح دبیا به خدمت پرداخت. دکتر عباس میلانی در مورد او می‌نویسد: «... هویدا از احسان نراقی هم كمك خواست. نراقی تحصیلاتش را در رشته جامعه‌شناسی گذرانده بود... پس از بازگشت به ایران منادی همیشگی آشتی میان رژیم و مخالفان بود. اغلب به عنوان رابطی میان ساواك و برخی مخالفان عمل می‌كرد... نراقی بالاخره پس از تلاش‌های فراوان توانست یك مركز تحقیقات علوم اجتماعی را در ایران تأسیس كند. سفارت آمریكا مركز تحقیقات را كانونی پویا می‌دانست كه در آن بحث‌های جالبی در جریان است و طرح‌های تحقیقاتی مهمی در زمینه‌ی طبقه متوسط در ایران، تحلیل نقش بازار، جنبه‌هایی از اصلاحات ارضی... و مطالعه‌ای برای ساواك در زمینه ریشه‌های اجتماعی شورش‌های 15 خرداد در دست اجراست.» (معمای هویدا، دكتر عباس میلانی، نشر آتیه، چاپ چهارم، صص 154و153

نراقی در روزهای آخر حکومت پهلوی در هشت جلسه با شاه نظرات خود را با وی در میان گذاشت. پس از پیروزی انقلاب وی سه بار دستگیر شد. نراقی سپس به فرانسه عزیمت کرد و به خدمت جمهوری اسلامی در آمد. او به منظور انکار روابطش با رژیم جمهوری اسلامی به سابقه‌ی دو سال و نیمه زندانش اشاره می‌کند. در حالی که بسیاری از عوامل رژیم پس از دستگیری به خدمت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در آمدند. نراقی همچنین در سال‌های گذشته به حمایت از حکم خمینی علیه سلمان رشدی و دفاع از شکنجه برای دست‌یابی به اطلاعات پرداخته است.

۲- تلاش‌های نراقی به نمایندگی از سوی رژیم در پارلمان اروپا هنگامی شدت گرفت که این پارلمان برخلاف انتظار دولت خاتمی دو قطعنامه نقض حقوق بشر توسط دولت جمهوری اسلامی را در سال‌های ۹۸ و ۹۹ از تصویب گذراند. و در ابتکاری دیگر بیش از ۲۶۰ نماینده پارلمان از جمله میشل روکار نخست وزیر سابق فرانسه با صدور بیانیه‌ای از سیاست تحریم اقتصادی رژیم حمایت به عمل آوردند.

۳- توجه داشته باشید نامه نراقی به احمدی‌نژاد در روز ۶ خردادماه ۸۸ دو روز پس از آن که وکیل مدافع‌اش در تاریخ ۲۵ ماه می ۲۰۰۹ مطابق با ۴ خرداد ۱۳۸۸ به او اطلاع داد که هزینه وکالت برای دادگاه مربوطه ۵۹ هزار و هشتصد یورو می‌شود.

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2576:2010-02-14-21-19-31&catid=16:2009-10-10-12-51-04&Itemid=57

۴- احسان نراقی در دادگاه پاریس در پاسخ به پرسش «تیری لوی» وکیل مدافع «ایو بونه» که او را در مورد صحت نامه‌ای که خطاب به «ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری» رژیم نوشته بود قرار داد،گفت: «احمدی نژاد رییس جمهور کشور من است و من باید به او نامه بنویسم».

منبع: سايت ديدگاه