۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

گزارش به پیشگاه ملت بزرگ و سرفراز ایران،در خصوص مصادره به مطلوب جنبش سبز،توسط ائتلاف ضدملّی،چپ های وابسته و اصلاح طلبان حکومتی



احتراما باستحضار میرساند : چند سند خیلی محرمانه واصله از همکاران عضو کمپین سفارت سبز از داخل نمایندگی های رژیم جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور حاکی است: در پی پیشرفت های گام به گام جنبش سبز ملت ایران بسوی یک نهضت رهای بخش ملی و ساختار شکن و برانداز که پس از طرح خواسته های اولیه جنبش مبنی بررأی من کو؟ و سرکوب بیرحمانه و خشن آن حاصل گردید ، مغز متفکر توطئه چینان دستگاه رهبری علیه مردم ایران اعم ازحسین طائب و حسین شریعتمداری گرفته تا وزارت اطلاعات بیت سید علی خامنه ای ،چند دستورالعمل بکلی سرّی،بامضای منوچهر متکی وزیر خارجه سابق و اخیرا یک تلکس سرّی بامضای علی اکبر صالحی وزیر خارجه رژیم کودتا به نمایندگی های خارج از کشوردر خصوص ضرورت مقابله با اپوزیسیون خارج از کشور ارسال و طی آن اجرای سریع،مدبرانه،محرمانه آن بشرح زیر تأکید گردیده است
1-طی تماس با اپوزیسیون ناراضی امّا مخالف براندازی نظام اسلامی و توضیح عمکرد فتنه اخیر و وابستگی این فتنه به صهیونیسم و استکبار جهانی در رأس آن آمریکا و اتحادیه اروپا،خطر بازگشت رژیم منحط گذشته بعنوان دشمن مشترک ما و مورد مخاطره قرار گرفتن کل نظام غیر وابسته و مستقل جمهوری اسلامی ایران به این محافل را خاطر نشان ساخته،آنان را در مقابل دشمنان مشترک همچون اوایل انقلاب دعوت باتحاد نمایید
2-هدف، ایجاد شرایط اتحاد همه نیروها همچون اوائل انقلاب است.بسیاری ازین رهبران که هنوز در قید حیاتند،نیات واقعی مقام معظم رهبری را در مورد خود و گروهشان میدانند و به تجربه هم آزموده اند.در مقاطعی البته در گذشته،شرایط از دسترس معظم له خارج،که منجر به مقهور شدن این عزیزان از سوی برخی نیروهای دافعه گرا واقع گردید.جریانات اخیر شرایط بازگشت آنان به کار مشترک را فراهم ساخته است
3-اکنون با همکاری مشترک عناصر مندرج در بند یک با گروه های برانداز رژیم ،کل نظام مقدس جمهوری اسلامی و قانون اساسی حاصل خون شهدای انقلاب،مورد مخاطره قرار گرفته و جذب نیروهای وفا دار انقلاب ضرورت حیاتی یافته است
4-طی تماس با متحدان سابق انقلاب و دوستان آزرده خاطر حاضر و دعوت آنها به همکاری ،ضرورت ایجاد یک تشکل متحد و یکپارچه در خارج از کشور را در مقابل توطئه اتحاد نیروهای ضدانقلاب و برانداز،تحت نظارت صهیونیسم و استکبار،خاطرنشان نموده اولویت را به گره های چپ گرا اعم از حزب توده،حزب کمونیست کارگری،چریک های فدایی خلق اکثریت و نیز دوستان اصلاح طلب ناراضی مقیم اروپا و آمریکا بدهید
5-آن نیروهایی که بر اساس دستورالعمل شماره......مورخ....ایجاد و بصورت جریان موازی فتنه اخیر عمل نموده اند،بدون ذکر عنوان،به ائتلاف و اتحاد فوق پیوسته،از نظر تبلیغاتی و رسانه ای پشتیبانی نمایید.با همکاری اپوزیسیون مجازی،مردم از حالت فعال به انفعال در آمده،اپوزیسیون واقعی یک گام به نابودی نزدیکتر میگردد.قبلا سیاست تهاجمی اطلاعاتی جدید تشریح گردیده و گفته شد با ورود اپوزیسیون مجازی در صحنه،راهکارهای منفعل کننده و دور کردن فتنه از صحنه رقم میخورد و تا حذف عناصری که پتانسیل و انرژی تحریک مردم به مقاومت را دارند ادامه یافته و سرانجام مسیر رویداد ها بسمتی هدایت میگردد که اصلاح طلبان وابسته و وفادار بعنوان تنها آلترناتیو باقیمانده معرفی میگردد .عنصر جذب و دفع و حذف ضرورتا و هر بارباید مورد بررسی قرار گیرد.ترساندن مردم از جنگ و تجزیه مانع از رادیکال شدن میشود
در خاتمه ، ضرورت رعایت نکات ایمنی در بخشنامه شماره .... مورخ.... بار دیگر گوشزد میگردد
اینک با توجه بمراتب فوق این کمپین مطالب زیررا به منظور حفظ هوشیاری هموطنان خاطرنشان می سازد
1-رژیم ولی فقیه در آستانه فروپاشی نهایی است.در نتیجه در کمال یاس و ضعف و نا امیدی دست بدامن رهبران سابق اپوزیسیون شده که در انقلاب 1357با روحانیون ائتلاف نموده و شریک اول قدرت بعد از فروپاشی نظام گذشته با روحانیون شدند.بعدا با خیانت به همین متحدان،انقلاب را مصادره و بانحصار روحانیت قشری بنیاد گرای خود در آوردند.برهمین اساس در آستانه پیروزی جنبش سبز و سقوط خود،در صدد استمالت ازین عناصر بر آمده،انان را برای ایجاد نفاق در اپوزیسیون خارج از کشور و نیز ممانعت از اتحاد فراگیر ساختارشکن و سرانجام شرکت در قدرت دعوت نموده اند.فعل و انفعالات اخیر آقایان مهاجرانی،فرخ نگهدار و کدیور و....در همین راستا می باشد
2-رژیم همزمان در پی معامله با برخی از سران جنبش سبز و تعدیل خواسته ها و انتظارات آنها به کمک اصلاح طلبان حکومتی در داخل و خارج بوده واز هم اکنون با تغییر لحن گفتار و رفتار برخی ازاین عناصر در داخل و خارج،در حال رسیدن به حد نصاب خواسته های مورد نظر و مصادره به مطلوب جنبش سبز ملت ایران دراین چهار چوب و اتصال گروه مندرج در بند یک و بند 2 می باشد
3-بعلت مشی مستقل و بی طرفانه این کمپین و خطای نابخشودنی آن از نظر رژیم ولی فقیه در دعوت به اتحاد همه نیروهای اپوزیسیون در چهارچوب استقرار یک سیتم دموکراتیک سکولار مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعیین تکلیف نهایی نظام حکومتی آینده با رفراندوم و ریزش نیروها در وزارت امورخارجه که تاکنون منجر به تغییر وزیر خارجه و ریزش نیروهای این وزارتخانه گردیده،موجب شده،رژیم ولی فقیه با بستن شمشیر ها از رو علیه این کمپین،با تمامی توان و بودجه و امکانات دستگاه اهریمنی حکومتی اش و نیز عناصر وابسته به خود و مزدوران همیشه در صحنه اش در خارج بهر نحو ممکن در راستای نابودی این کمپین
وارد عمل شود ،برهمین اساس این کمپین طی چند ماه اخیر آماج حمله های این نیروهای اهریمنی قرار گرفته است .
این گزارش مستند به مدارک مثبته با همکاری مشترک اعضای این کمپین در داخل و خارج تهیه،اسناد مربوطه پس از پیروزی نهایی مردم در اختیار کتابخانه ملی ایران گذاشته خواهد شذ
کمپین سفارت سبز ملت ایران
دفتر مرکزی-اسلو
نروژ
22/12/1389
 

بهروز سورن: خوب نگاه کنید!! از سر انگشتان این جنایتکار خون می چکد



دریافت یک عکس و نشانی از این بزرگ جنایتکار در دهه 60  انگیزه نوشتن این سطور است که برخاسته از زخمی کهنه است. زخمی که تنها دوای آن بپای میز محاکمه کشاندن و باز خواندن جنایاتی است که وی و شرکایش از قبیل نیری, شوشتری, مبشری , پور محمدی و سایرین مرتکب شده اند. هولناک است این جنایات باور کنید. باور کنید که هزاران زندانی سیاسی دگر اندیش و بی دفاع در دهه شصت و بویژه  تابستان 67 بدون برخورداری از ابتدائی ترین امکانات دفاع از خود در دادگاه هائی به مجازات مرگ محکوم شدند که دقایقی بیش بدرازا نکشید و حقوق انسانی آنها در آن محکمه ها پشیزی بیش ارزش نداشت. جرم آنان اندیشیدن و شرف و انسانیت بود و در مقام انسان بودن و انسان زیستن.
اصحاب نفرت و کینه و تحجر دریدند تن بی شمار مردان و زنانی را که در برابر استبداد مذهبی قامت برافراشته بودند و سر تعظیم فرود نیاوردند. کاروان مرگ و نیستی خمینی خون ریخت و هنوز می ریزد. کردستان قهرمان می خروشد و همانند سالهای 1357 سر سازش ندارد.
 از جمله آمران و قاتلان خیل عظیم زندانیان سیاسی سید ابراهیم رئیسی است که امروزه به پاس خدمات خود به خمینی جلاد معاون اول قوه قضائیه است. دامنه جنایات این فرد تنها در حوزه کینه و انتقامجوئی حیوانی او به زندانیان سیاسی منتهی نمی شود. از جمله اخرین اظهار نظرهای قضائی وی افتخار به قطع دست انسانهاست که بدلیل ناهنجاری های موجود اقتصادی و اجتماعی در کشورمان ناچار به دزدی برای زنده ماندن هستند.
اظهارات این خون اشام حکومتی را میتوانید در این آدرس بخوانید
رئیسی  از چهره هائی است که نماد خشونت طلبی حاکمیت و عمق قصاوت و دشمنی جمهوری اسلامی  با حقوق اولیه انسانها در ایران است. قطعا رئیسی و شرکای او در قتلعام زندانیان سیاسی,  نگرانی های بسیاری در حال حاضر و اینده نزدیک خواهند داشت. نگرانی هائی که در دهه شصت و بویژه تایستان 67 برایشان برجستگی کمتری داشت.
امروزه نه تنها قداست و جاودانگی کوته بینانه طیف وسیع مردم از رهبر جلادشان خمینی رخت بر بسته است بلکه پایه های دخالت مذهب در حاکمیت در نظرگاه بخش اعظم مردم کشورمان مقوله ای به تاریخ گذشته پیوسته بشمار می آید. سکوت عمومی در داخل کشور و بی تفاوتی جامعه بین الملل به اتفاقات داخل زندانها در دهه شصت مزید علت شدند و حمام خون در زندانها جاری شد. رئیسی ها در کمال ارامش فرمان به نابودی هزاران اسیر بی دفاع در سیاهچالهای جمهوری ننگ دادند و جوانه ها را درو کردند.
دادخواهی از عزیزان قتلعام شده  در آن دوران سرد و تاریک هرگز خاموشی پذیر نیست.
بگذار سپیده بدمد و ظلمت را بدرد.
25.3.2011
 
 ................

منتشر شد:


CNN: Battle For Libya, 20110324

به یاد کسروی رادمردی که گناهش پرخاش به شریعت بود (۱)


پنجشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۰ - ۲۴ مارس ۲۰۱۱

محمد امینی

mohammad-amini.jpg
«آقای نواب گفت ما که دستمان به کسروی نمی رسد، بهتر است حالا که از دادگستری بیرون می آید قالش را بکنیم ... آن دوتن [برادران امامی] از جلو و بقیه از پشت سر وارد داگستری شدند ... خدا رحمت کند آقا جواد مظفری را، زیر صندلی میرود و با اسلحه سرد قال قضیه را می کنند ... از دادگستری که بیرون می آمدند، همه الله اکبر می گفتند.» (حسین اکبری مدّاح، حلبی ساز پیشین و از مدّاحان سرشناس در جمهوری اسلامی)۱

«نمونه های دیگری نیز می توان برشمرد که چگونه افراد سبّاب و مفتری جزایشان قتل بوده است... ارتداد یعنی روی برگرداندن از اسلام ...مجازات مرتد فطری طبق نظریه فقه شیعه امامیه، قتل است.... [فتوای خمینی برکشتن سلمان رشدی] فتوایی که مثل شمشیری از شجره مقدسه فقه اسلامی رویید و چشمان فتنه را از کاسه بیرون انداخت.» (سیّد عطاءالله مهاجرانی، روشنفکر دینی و نویسنده نقد توطئه آیات شیطانی)۲



شست و پنج سال پیش، در روز بیستم اسفند ۱۳۲۴، شادروان احمد کسروی تبریزی، پژوهشگری سرکش، مصلحی جسور و انسانی پارسا، به همراه منشی وفادارش حداد پور، به دست آدمکشان فداییان اسلام در کاخ دادگستری کشته شد. مگر کسروی جز از راه خامه توانایش، نگاه موشکافانه اش و تیزبینی پژوهشگرانه اش، گزند و آسیب دیگری به ملایان و خرافه پرستان رسانده بود که جزایش کشته شدن به تیغ درنده کسانی شد که حاج مهدی عراقی، از یاران نواب صفوی و آیت الله خمینی، با سربلندی و خودستایانه، آن ها را «اوباش و عربده کش های محلات»۳ می خواند؟

پاسخ را باید در همان گفته های یادشده از سید عطاءالله مهاجرانی یافت که اینک در سِلک شیفتگان حقوق بشر و گاه در کنار کافران فطری به سیر و سیاحت و سخنوری در سرزمین کفّار حربی مشغول اند و در همان حال شادمان، که کتاب «نقد توطئه آیات شیطانی» شان در پشتیبانی از «فتوای تاریخی امام خمینی» برکشتن سلمان رشدی، اینک به چاپ بیست و پنجم رسیده است! پاسخ را باید درآن اندیشه تباه فقهی جُست که کشتن مسلمان زاده ای را که فقیهان بگویند از دین برگشته و کافر فطری شده، روا می دارد و به کافر ملی (کافر زاده ای که مسلمان شده و سپس از دین برگشته) سه روز برای توبه زمان می دهد و پس از آن کشتن او را واجب می داند! دراین دیدگاه فقهی، هرمنبری «حاکم شرعی» که چند برگ از تلخیص المفتاح و بخش هایی از مختصرالنافع، شرایع و مکاسب خوانده باشد، می تواند داوری کند که فلان بخت برگشته ای که از نگاه او به ساحت مقدّس پیامبر اسلام و امامان شیعی اهانتی کرده، شاینده مرگ است.۴

شوربختا که برخی از «روشنفکران دینی» و نوآوران مسلمانی که از مدرنیته و دموکراسی هم سخن می گویند، دستکم تا امروز پشتیبان و توجیه گر چنین اندیشه و رفتار فرومایه ای بوده اند. شوربختا کسی از میان ایشان، بی پرده و آشکار نگفته که کشتن کسروی جنایت بوده و کشندگان کسروی، دسته ای تروریستی و آدمکش بوده اند؛ و بدون توسّل به «احتجاجات فقهی» و بی آنکه سخن را در ترمه «ضرورت های زمان» بپیجاند، ننوشته که برانگیختن مردم، یا فتوا به کشتن انسان ها دادن به پادافراه* برگشتن از دین، جنایتکارانه و بشرستیزانه است.٥

آن اندیشه فقهی که کشتن کسروی را به بهانه از دین برگشتن یا کفر و الحاد شاینده می دانست، سده ها پیش ازآن منصور حلاج را بردار کرده و عین القضات همدانی را در بوریایی سوزانده بود. همان اندیشه ای است که به چرخش خامه فقیهی که رحمت اسلامی را از زیرسایه درخت سیبی نوید داده بود، به کشتن هزاران جوان زندانی فرمان داد؛ همان است که جهانی را به کشتن نویسنده ای که آیاتی شیطانی نگاشته بود برانگیخت و شرمساری به ایرانیان ارمغان آورد. درباور به این داوری فقهی، کم یا بیش همه فقیهان و مجتهدان شیعی، از پشتیبانان ولایت مطلقه فقیه تا پرخاشگران به آن، هم رای اند. اگرهم زاویه ای در باورهایشان باشد، در اصل «واجب القتل» بودن مرتد یا از دین برگشته نیست، که در پذیرش توبه اواست! آیت الله اسدالله بیات زنجانی از مراجع تقلید هوادار اصلاحات و مخالف ولایت فقیه درباره کسی که از دین برگشته باشد می نویسد: «اگر مرتد فطری مرد باشد، به محض کافر شدن، همسرش از وی جدا می‏شود و احتیاجی به طلاق ندارد ... اموال و دارایی او نیز پس از پرداخت بدهی ها بین ورثه تقسیم می‏شود و اگر حاکم شرع مطّلع شد و ارتداد وی با طرق معتبر در محکمه به اثبات رسید، او را به اعدام محکوم می‏کند... پس از آنکه ارتداد مرتد فطری نزد حاکم شرع ثابت شد، حاکم نباید او را توبه دهد و توبه‏اش را قبول کند و حکم قتل را درباره وی صادر نکند؛ مانند حدّ زنا که اگر به وسیله شهود به اثبات برسد حاکم نمی‏تواند از آن بگذرد.»٦

پایان این اندیشه تباه فقهی که ریختن خون از دین برگشتگان یا پرخاشگران به برداشت رسمی از دین را برحق می شمارد، چگونه رقم خواهد خورد؟ دراین شست و پنج سال، از تندروترین فقیهان و مجتهدان شیعی، تا مداراجوی ترین شان، از کشتن این دانشمند فرزانه با واژگانی چون «ختم غائله کسروی»، «اجرای حدّ شرعی به دست برادران فدایی اسلام»، «به درک واصل شدن سبّاب به دین و طاهرین» یادکرده و می کنند. من نه خوشبینم و نه خودرا می فریبم که شاید سیّد محمّد خاتمی که با لبخند همیشگی خویش و در مقام رئیس جمهور پیشین دولت اصلاحات در مراسم بزرگداشت نواب صفوی شرکت کردند و در ردیف جلو نشستند، و یا کسانی از هم اندیشان ایشان، نقدی به این حکم فقهی فرومایه بنویسند و واکنشی به کشتن کسی چون کسروی بکنند و بگویند که کشتن یک انسان، تنها و تنها به گناه برگشتن از آیین خانواده اش که خود گزیری در پذیرش آن نداشته، تبهکارانه است. از مجتهدانی چون آیت الله دستغیب هم که بنا به مصلحتی یا باوری، امروز با «ولایت فقیه جائر» سرناسازگاری دارند، چنین امید و انتظاری ندارم. امّا چشم امید داشتن از دوستان روشنفکر دینی و آن رهبران سیاسی که برخودکامگی دینی شوریده اند، دوراز انتظار نیست. امروز نمی توان هم از حقوق بشر سخن گفت و هم دربرابر کشتن فرزانه ای چون کسروی خاموش بود. نمی توان خویشتن را با خانواده فکری دموکراسی و دولت غیر دینی همپیوند و همپیمان دانست و از سوی دیگر از «مجاهدات برادران فدایی اسلام» یاد کرد و در سوگ ایشان اشک ریخت. درهر دوسوی این میدان اندیشه نمی توان بازی کرد.

اینک پس از شست و پنج سال، زمان آن فرا رسیده که نواندیشان مسلمان شیعی که با اندیشه های کسروی و از جمله با خرده گیری های او به شیعی گری، همآوایی ندارند، خامه خویش را در اندوه مرگ هولناک آزاداندیش فرهیخته ای به دست اوباش فدایی اسلام، لختی بگریانند و بیافزایند که با هیچ حکم فقهی و عقلی نمی توان انسانی را به گناه برگشتن از دین یا درگیری با دین رسمی، یا به چالش کشیدن باورهای چیره، آن هم درمیان غلغله هوراکشان منبری و بازاری از پی درآورد؛ آن هم نه هر انسانی، که یکی از مفاخر تاریخ ایران را.

**********

کسروی که پیشتر درس دینی خوانده بود و رخت ملایی برتن داشت، کار بازبینی در داوری های چیره بر ایرانیان شیعی را از کتاب آیین (۱۳۱۱)، ماهنامه پیمان (از یکم آذر ۱۳۱۲) و نامه همایون (از مهرماه ۱۳۱۳) آغاز کرد. در شماره نخست نامههمایون که به سردبیری علی اکبرحکمی زاده فرزند شیخ مهدی پایین شهری در قم منتشر می شد٧، مقاله ای از کسروی با اندرزی به ایرانیان به چاپ رسید که «دین را بنیاد زندگانی ساخته، از یکسو هم با بیدینی که بدترین آسیب جهان می باشد نبرد نماید و از سوی دیگر خرافات و گمراهی های دینی را که خود شکل دیگر بیدینی است از ریشه براندازد».

به هر روی، کسروی از نواندیشی شیعی به نو اندیشی اسلامی و سرانجام به پاکدینی رسید. درست یا نادرست، برآن بود که دگرگونی ایران و بهبود زندگی مردم شدنی نیست مگر با پذیرش دگرگونی هایی در باورهای دینی توده و کنار نهادن ارزش های خرافی و آن چه را که او روش های بی بنیاد آیین چیره بر ایران می خواند. داوری کسروی پیرامون دین، اسلام و شیعی گری هرچه بود، دراین جای گفتگو نیست که او تاپایان زندگی پربارش، خداپرست ماند و در همه نوشته هایش و از جمله در شیعی گری که انگیزه کشتن او شد، قرآن را ستایش می کرد، از پیامبراسلام به نیکی سخن می گفت و اورا «پاکمرد عرب» می خواند و علی بن ابی طالب را به راستگویی و پاکدامنی می ستود. با این همه، پرخاشگری بی پروای او به باورهای هزارساله ای که هر روز از منبرها گسترده می شد و او آن ها را آلودگی های اسلام می نامید، آن درخت کهن اندیشه های واپسگرایانه را تکانید و به گفته یکی از پژوهشگران همشهری و همدوران کسروی «مرغکانی که بربالای آن درخت لانه دارند، به پرو بال زدن» واداشت و به گفته دیگری پلنگ خفته دین یا شاید دین مداران را بیدار کرد.٨ راهی را که کسروی برگزیده بود، واکنش دشمنانه ملایان و بهره مندان ازآن اندیشه های چیره را در پی داشت.

در آن دوران گشایش جامعه پس از شهریور ۱۳۲۲ که کارزار رضاشاه زدایی بر سپهر سیاست ایران چیرگی داشت، نخستین واکنش ها به نوشته های کسروی، واکنش هایی شهروندانه و اندیشه ای بود. شیخ سراج انصاری که پس از سال ها زندگی در عراق به تازگی به ایران بازگشته بود، همراه با فقیهی شیرازی، داماد و هم اندیش آیت الله کاشانی و آیت الله سید نورالدّین شیرازی پرچمداران برخورد به کسروی شدند و دیری نیانجامید که همان ها، زبان شهروندانه خویش را به کنار نهادند و درسودای خاموش کردن کسروی به دادگستری شکایت کردند و او را بیدین و از دین برگشته خواندند.

پس از چاپ کتاب اسرار هزار ساله حکمی زاده که در پیوست پرچم شماره ۱۲ در مهرماه ۱۳۲۲پخش شد، واکنش اهل منبر و بازار که سفر آیت الله قمی از نجف به ایران آن هارا برانگیخته و پرشور کرده بود، بالا گرفت. چندماه پس ازآن، دربهمن ۱۳۲۲، کسروی چاپ نخست و فشرده شیعی گری را در شماری اندک منتشر کرد. نخستین واکنش پرخاشگرایانه به کتاب حکمی زاده با نام کشف الاسرار به خامه روح الله موسوی (خمینی) در بهار سال ۱۳۲۳ در قم به چاپ رسید.٩

خمینی نخستین فقیه و مدّرسی در سال های پس از آغاز دوره پهلوی بود که در این کتاب مردم را به شورش برای خاموش کردن نویسندگان کتاب هایی مانند اسرار هزار ساله فرامی خواند و از «جوانان غیرتمند» می خواست «با مشت آهنین تخم این ناپاکان را از روی زمین براندازند». در اردیبهشت سال ۱۳۲۳، پس از پخش «بخوانید و داوری کنید» که بازچاپ گسترده شیعی گری کسروی با افزوده هایی بود، آیت الله خمینی در بیانیه «بخوانید و به کار بندید» که خطاب به مدرسان و فقیهان نوشت، باردیگر از کافر و مرتد بودن کسروی سخن گفت و نوشت: «امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید كتاب های یك نفرتبریزی بی سروپا را كه تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آن همه جسارت ها كرد و هیچ كلمه از شماها صادرنشد». او در پایان ان بیانیه با بازگوکردن آیه ۱٠٠ سوره نساء، سربسته به همان «جوان های غیور» پیغام می داد که مرگ در راه پیوستن به خدا و پیامبر، پاداشی نیک دارد.۱٠

شوربختا که مجلس شورای ملی هم که بنابود سکولار و قانون مدار باشد، از وزیر دادگستری خواست که پیگرد قانونی کسروی را آغاز کند و از چاپ کتاب های او و نشریه پرچم جلوگیری نماید. کسروی در پیشگفتار «بخوانید و داوری کنید» نوشت: «چهارماه پیش کتابی درباره کیش شیعی به چاپ رساندیم و آن کتاب بدان سان که پیش بینی کرده بودیم، مایه های و هوی گردید... دولت بهانه پیدا کرده، کتاب را بازداشت و داستان را جرمی پنداشته به دادسرا فرستاد تا پرونده ای پدید آید و دردادگاه کیفری داور شود.»

تندروترها این روند «قانونی» را که در بستن زبان و شکستن خامه کسروی ناتوان بود، نمی پسندیدند. پس سیّد بی دانشی به نام مجتبی میرلوحی را که پس از شش ماه «درس» خواندن در نجف با رخت طلبگی و نام نواب صفوی به ایران بازگشته بود، به درگیری با کسروی برانگیختند. اگرچه کوشش نخست او برای کشتن کسروی در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتیّه تهران، فرجامی جز زخمی شدن کسروی و بازداشت نواب صفوی نداشت؛ آغازگر کارزاری شد که یک سوی آن پیدایش گروه تروریستی فداییان اسلام بود و سوی دیگرش خاموشی روشنفکران و کنشگران سکولار و واماندگی سران دولتی که بنابود «قانونی» رفتار کند، در برابر این رفتار. خبرکوتاهی در یکی دو روزنامه تهران چاپ شد و حزب توده یکی از نویسندگان روزنامه رهبر را برای دیدار از کسروی به بیمارستان فرستاد و گزارش آن را چاپ کرد.

کجا بود آن واکنش گسترده و خشمگین به این رویداد؟ کسانی طلبه ای بی سروپا و ناشناخته را برانگیخته بودند تا در روز روشن با تیراندازی به یک قاضی پیشین، یک وکیل دادگستری سرشناس، یک پژوهشگر و نویسنده نامآور، زبان و خامه اورا در پرخاش به داوری های چیره بر فقه شیعی و رفتار ملایان برای همیشه خاموش کند. درپی آمد این رویداد شوم، دولت مدعی پاسداری از حقوق مردم، پرونده ای را ناگشوده بست و اپوزیسیون نوید دهنده عدالت و رستگاری، به گزارشی و واکنشی زودگذر بسنده کرد. کجا بود آن بانگ پرخروش و همآوای جامعه مدنی ایران به این تروریسم برهنه و آشکار؟ کجا بود واکنش گسترده و بی گذشت به این نخستین کوشش پس از مشروطه در خاموش کردن انسانی به پادافراه برگشتن از دین و نوشتن داوری هایی که خوشایند کسانی در قم و نجف نبود؟

کجا بودند روزنامه نگارانی که هر روز با خامه خشمگین و جسور خویش این رویداد را پی بگیرند و بنویسند که کوشش نافرجام در کشتن کسروی به دست طلبه ای، آن هم به بهانه مبارزه با بی دینی، جنگ خونریزانه با آزادی اندیشه و قلم است و تجاوز به حقوق شهروندی به نام دین؟ مگرنه این است که در آن دوران روزنامه ها از آزادی های گسترده بهره مند شده بودند و روزنامه نگاران می توانستند با زنده نگاه داشتن این رویداد و پرداختن به پیآمد های آن، دولت را به واکنشی درخور این رویداد برانگیزند و پیگرد و محاکمه آن طلبه را که هنوز نامی نیافته و گروهی نساخته بود خواستار شوند؟ راستی این است که جزآن واکنش های پراکنده، سربسته و ترس آلود، بانگی از جایی برنخاست و کسی را پرخاشی نیاراست. با آزاد شدن نواب صفوی درپی آن گزارش شرم آور شهربانی و سپرده یکی از بازرگانان، آن طلبه بی دانش و پیرامونیانش گستاخ ترشدند و دریافتند که نه تنها کشتن کسروی شدنی است، که از برکت چنین کارهایی می توان دارودسته ای هم گِل هم کرد و با باج ستانی و ترور، ساختارهای سست پایه شهروندی و سکولار ایران را با پرخاشی لرزاند و جایگاهی بلند در آشفته بازار سیاست ایران یافت.

در خردادماه همان سال، وزارت فرهنگ علیه کسروی اعلام جرم کرد. درست خوانده اید، وزارت فرهنگ! بهانه اعلام جرم وزارتخانه ای که غلامحسین رهنما، ریاضی دان و دانشمند فرنگ رفته برآن وزیری داشت، پخش «کتّب ضالّه وخلاف شرع» از سوی کسروی بود! ناگفته پیدا است که رهنما این شکایت را با پشتیبانی و شاید دستور نخست وزیر محسن صدر (صدرالاشراف) که پرونده شکایت پیشین علیه کسروی نیز در دوران وزیری او بر دادگستری گشوده شد، انجام داده بود. یادمانده ای هم که اینک در دست ما است گواه براین دارد که فداییان اسلام از راه پدر بلیغ، بازپرس شعبه هفت دادگستری، از زمان حضور کسروی در روز بیستم اسفند در دادگاه آگاهی یافتند و اورا در کاخ دادگستری کشتند.۱۱

واکنش به این جنایت، شرم آورتر از واکنش به کوشش پیشین در کشتن کسروی بود. کشندگانی که دستگیر شده بودند، یک به یک از بازداشتگاه آزاد شدند و کسی به سزای کشتن مردی که فرهنگ ایران به او وامدار بود، زندانی نشد. در این جا نیز، دولت و جامعه مدنی ایران در برابر یک اصل شرعی دیگر که برمسلمان درکشتن کافر حدّ شرعی روا نیست، سپر انداخت.

فردای کشتن کسروی، نوشته ای از سوی تبهکاران کشنده کسروی درتهران پخش شد که بخشی ازآن چنین بود: «ای مدیران جراید و زبان های ملت، آگاه باشید كه درباره این داستان قلم‌های غرض‌آمیز به كار برده نشود! روز بیستم اسفند ساعت ۱۱، كسروی بی‌وطن، كسروی وكیل مردود و قاضی جنایتكاری كه پرونده جنایت آن در دادگستری موجود است و نویسنده روزی نامه توقیف شده پرچم و متخصص زبان ‌تراشی و اسناد ناسزاگویی و فحاشی و مؤلف‌ كتاب‌های ننگین و گمراه كننده و دشنام دهنده پیغمبر اسلام و پیشوایان دین و مردان علم و فرهنگ و سوزاننده قرآن مجید و كتاب‌های مفاخر علم و ادب و مدعی پیغمبری و سازنده دین جدید و بالاخره دشمن ایران و ایرانیان از طرف چهارصد میلیون مسلمانان روی زمین آشكارا كشته شد. آیا چنین روزی عید بزرگ نخواهد بود؟»

ناگفته پیدا است که این ناسزاهای سراپا دروغ درباره پاکمردی که دیگر نبود تا به آن ها پاسخ گوید، از مغزهایی بیمار و جنایتکاری تراوش کرده بود که خویشاوندی دوری هم با راستی نمی داشت. از این سخنان فرومایه که بگذریم، هرآن بت شکنی که کسروی کرده بود، وی را سزاینده مرگی چنان دلخراش نمی ساخت. نه کسی را کشته بود، نه به ناموس یکی از فقیهان چشم دوخته بود نه کسی درباره پارسایی و پاکی اش، در آن روزگاری که ناپاکی و آلودگی روش پسندیده زمان بود، گفتگو می داشت. گناه او چه بود که پس از ده ها کار بی مانند پژوهشی که هنوز هم چراغ راه پژوهشگران دیگر است، باید خاموش می شد؟

گناه او، برگشتن از دین و آیینی بود که مراجع، ملایان و منبری ها از برکت آن سرور و سروی داشتند و به موهبت آن، خمسی و سهم امامی دریافت می کردند و پول های بازرگانان را حلال می نمودند و برای رستگاری آن دنیایی مؤمنان نادان، اسباب شادکامی، داراک و توانایی های این دنیایی برای خویش فراهم می ساختند. کسروی را کشتند تا نتواند به یاری منطق استوار و خردگرایی بی تزلزل اش و با آن چیرگی که بر زبان عربی و قرآن می داشت و آن شهامت و گستاخی که گویی با شیرمادرش اندرون شده بود، زمانی بیشتر برای گستراندن تردیدها و پرسش هایش در میان مردم بیابد و آشیانه مرغکان بر درخت دین و خرافات نشسته را بیش از پیش تکان دهد و زندگانی این دنیایی را برآنان دشوار سازد. گفت آن یار کزاو گشت سردار بلند، جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.

محمد امینی
چهارشنبه ٣ فروردين ۱٣۹۰ - ۲٣ مارس ۲۰۱۱
m_amini@cox.net

۱. حسین اکبری حلبی‌ساز،‌ معروف به آهن‌كوب، فرزند علی‌اكبر، از نخستین یاران نواب صفوی و فداییان اسلام بود که پس ازانقلاب اسلامی به جایکاه مدّاحی رسید. پس از کشته شدن کسروی، نواب صفوی با نام ساختگی سید حسین خراسانی در منزل همین حسین اکبری می زیست. آقا جواد مظفری پس از کشته شدن کسروی ناپدید شد و چندسالی پس از آن مغازه ساعت فروشی در خیابان ری تهران گشود. برادرش رخت دینی برتن داشت و هردو در سال های پس از انقلاب اسلامی درگذشتند.

۲. عطاءالله مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی را در سال ۱۳٦۸ چند ماهی پس از فتوای تاریخی آیت الله خمینی برکشتن سلمان رشدی نوشت. این کتاب کوشش نویسنده در پشتیبانی عقلی و نقلی از آن فتوای ضد بشری است. نویسنده، تابه امروز نیز این کتاب را در تارنمای خود، مکتوب، تبلیغ می کند و ازاین رو می توان گمانه زد که هنوز به آن داوری های واپسگرایانه خویش پایبند است.

۳. به گفته حاج مهدی عراقی (ناگفته ها ، خاطرات حاج مهدی عراقی، ص ۲٦، تهران، ۱۳٧٠)، « سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم که تا الان اين افراد مُخِل آسايش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها ، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند ... اين ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ها مرحله اول [تا آخر!] از اینجور افراد بودند...» عراقی انگیزه گزینش اوباش محلات را در این می بیند که آن ها «متدين بودند.»۴ خود عراقی هم یکی از این گونه آدم های لات متدین بود که خواندن خاطراتش، سیمایی از سازماندهی و رفتار این گروه ترسیم می کند، که ترسناک است. نه درسی خوانده بود و نه با آموزش های دینی آشنایی داشت. درشانزده سالگی به عضویت شورای مرکزی فداییان اسلام درآمد و باور داشت که «چاقوکشی دیگر دوره اش تمام شده، حالا دیگر دوره هفت تیر کشی است!»

۴. از امام جعفر صادق روایت است که «المُرتَد یستَتاب فَإِن تَابَ وَ إِلاَّ قُتِلُ وَ المِراة تستَتاب فَإِن تابَة وَ إِلاَّ حَبسَة فِي السِّجْنِ وَاضرِبُوها» (مرد مرتد را به توبه وامی دارند، ورنه كشته مى شود. زن نیز به توبه واداشته می شود، ورنه درزندان گرفتار مى شود و به او آزار می رسانند [تا توبه کند]. بسیاری از فقیهان و راویان را باور این است که «مرتد لایستتاب»، یعنی توبه مرتد اورا از مرگ نمی رهاند. آیت الله خمینی همین را درفتوایش درباره سلمان رشدی گفته است که اگرهم توبه کند هنوز باید به قتل برسد!

٥. حجت الاسلام محسن کدیور از شمار نخستین فقیهان شیعی ایران است که درباره نادرستی این اصل فقهی نوشته و به ناخوانی آن با حقوق بشر پرداخته است. از جمله بنگرید به > دکتر محسن کدیور: حقوق بشر و روشنفکری دینی، ماهنامه آفتاب (واترلو)، شماره های سوم و چهارم سال اول، مرداد تا آبان 1384

٦. توضیح المسائل آیت الله اسدالله بیات زنجانی، مسئله 3630

٧. شیخ مهدی حکمی، نام آور به پایین شهری، رئیس مدرسه رضویّه واز نزدیکان شیخ مهدی حائری، پایه گذار حوزه علمیّه قم بود. فرزند او شیخ علی اکبرحکمی زاده، هم حجره و داماد سیدابوالحسن طالقانی (پدر آیت الله سید محمود طالقانی) بود و در روضه خوانی های مدرسه رضوی منبر می رفت. او با همکاری همایون پور، مجله دینی – انتقادی نامه همایون را در قم منتشر می کرد. یکی ازنویسندگان و پایه گذاران نامههمایون، آیت الله سید حسین بدلا (درگذشته به سال ۱۳۸۲)، از نزدیکان آیت الله بروجردی و خمینی است که با کسروی آشنا بود و با حکمی زاده به زیارت مشهد رفته بود. حکمی زاده پس از چند سالی به سلک نزدیکان کسروی درآمد و با نوشتن دفترچه اسرار هزارساله که دربرگیرنده سیزده پرسش درباره شیعی گری بود، نام آور شد.

٨. ناصح ناطق و جعفر راعد.

٩. شگفت این که در هیچ یک از تارنماهای رسمی و نیمه رسمی که در برگیرنده «آثار امام خمینی» اند، نشانی از کشف الاسرار نیست. رسول جعفریان، فرازهای دستچینی از این کتاب را در جلد اول «رسائل سیاسی اسلامی دوره پهلوی» بازگو کرده؛ امِّا این نخستین کتاب فارسی پایه کذار جمهوری اسلامی، در سی و اندی سال گذشته هرگز بازچاپ نشده است. پاسخ به این معمّا شاید در پشتیبانی ایشان در این کتاب از ساختار پادشاهی ایران باشد.

۱٠. وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.

۱۱. محسن فرزانه، واپسین روزهای کسروی، مجله خاطرات وحید، شماره ۲٦، تهران، ۱۳٥۲.

* پادافراه = مکافات، مجازات

Turkey confirmed seizure of sanctioned cargo in Iranian plane

CLASH : Roland Dumas atomise Elisabeth Levy (CSOJ Taddëi)

libye Rony Brauman contre la propagonde sur kadhafi

Rony Brauman sur la guerre en Libye 22.03.11

CSOJ - Guerre en Libye les questions qui fâchent - 3/5

CSOJ - Guerre en Libye les questions qui fâchent - 1/5

LIBYE: MICHEL COLLON DIT LA VERITE SUR LES FRAPPES OCCIDENTAL

LIBYE: MICHEL COLLON DIT LA VERITE SUR LES FRAPPES OCCIDENTAL

Intervention en Libye/Médiamensonges, Michel Collon, Ce soir ou jamais (21 Mars 2011)