۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

حسن داعی: بررسی اسناد داخلی نایاک و تریتا پارسی (بخش اول)

بررسی اسناد داخلی نایاک و تریتا پارسی (بخش اول)

حسن داعی

http://www.iranianlobby.com/

پیش گفتار: پس از شکایت نایاک و تریتا پارسی از من به دادگاه فدرال در سال 2008، طبق روال قانونی، برخی از اسناد مربوط به فعالیت های این گروه در اختیار من قرار گرفت. آنان نیز برخی از مکاتبات و اسناد مربوط به فعالیت من را دریافت کرده اند. طی ماههای گذشته، نایاک سه بار از دادگاه درخواست نمود تا این اسناد محرمانه باقی بمانند اما هر سه بار دادگاه مخالفت نمود. پس از موافقت دادگاه با انتشار این اسناد، تریتا پارسی در مصاحبه با نشریه هافینگتون پست اظهار نگرانی کرد که اگر این اسناد منتشر شوند، از آنجا که جامعه ایرانیان از ظرافت سیاسی لازم برخوردار نیستند، ممکن است تحت تأثیر منفی این اسناد قرار بگیرند.

برعکس من فکر میکنم که جامعه ایرانیان از ظرافت سیاسی بسیار بالائی برخوردار است و باید از حق خود یعنی اگاهی نسبت به آنچه در واشنگتن و پشت دربهای بسته میگذرد، باخبر شود. ازاینرو من اسناد مربوط به فعالیت آنان را با دسته بندی زمانی در اختیار هموطنان قرار میگیرد. در گزارش حاضر، به بررسی کلی این اسناد می پردازیم. خوانندگان میتوانند با مراجعه به دو آدرس زیر، این اسناد را تک به تک مشاهده نموده و یک خلاصه فارسی از هر کدام را نیز مطالعه فرمایند. بنابر این، در گزارش حاضر از دادن لینک به هر سند خودداری میکنم.

مجموعه اسناد سری اول: http://www.iranianlobby.com/page1.php?id=91

مجموعه اسناد سری دوم: http://www.iranianlobby.com/page1.php?id=92

از محتوای ایمیل هایی تریتا پارسی کاملا پیداست که پس از چاپ اولین گزارش های من در مورد نایاک در اوائل سال 2007، مکاتبات وی با سیامک نمازی و دیگر وابستگان رژیم ایران از طریق ایمیل کاهش یافته و تنها به سلام و احوالپرسی و موضوعات معمولی خلاصه شده است. بسیاری از اسناد را نیز هنوز در اختیار ما قرار نداده اند که برای دستیابی به آنها تلاش میکنیم. به بیان دیگر، اسنادی که ملاحظه میفرمایئد تنها مشتی از خروار است ولی میتوان با مطالعه آنها، یک قضاوت درست از نایاک و لابی جمهوری اسلامی بدست آورد. برای دریافت این اسناد و همچنین اجازه انتشار آنان، وکلای من صد ها ساعت وقت و انرژی گذاشته اند. امید دارم که مطالعه آنها به درک ما از سیستم سیاسی آمریکا و نحوه نفوذ جمهوری اسلامی در آمریکا کمک نماید.

بررسی اسناد داخلی نایاک (بخش اول)

در سال 1997، کمپانی های مهم آمریکا و در رأس آن، غولهای نفتی یک لابی گسترده براه انداختند تا تحریم های اقتصادی و سیاسی آمریکا از روی جمهوری اسلامی برداشته شود و دربهای کسب و تجارت بروی آنان باز گردد. در چنین فضای مساعدی بود که جمهوری اسلامی و افراد وابسته به آن توانستند شبکه نفوذ خویش در این کشور را گسترش دهند. تریتا پارسی نیز در همین سال 1997 لابیگری حرفه ای خویش برای برداشتن تحریم ها از روی رژیم ایران را آغاز نمود. وی تا سال 2001 در سوئد به تحصیل مشغول بود.

پارسی در یکی از نامه های خصوصی خود اشاره میکند که در سال 1991 و زمانیکه وی دانش آموز دبیرستان در سوئد بود، در کادر مبادلات آموزشی، برای مدتی کوتاه به آمریکا آمد و در منزل باب نی میهمان وی بود. در گزارشات قبلی اشاره کرده ام که باب نی بعد ها به یکی از فاسدترین نمایندگان تاریخ کنگره تبدیل شد و بدلیل رشوه گیری از افراد مختلف منجمله کسانیکه با جمهوری اسلامی رابطه داشتند، دو سال و نیم در زندان بود و همین تازگی ها از زندان آزاد گشته است.

پارسی در سال 1996 و در سوئد با سیامک نمازی آشنا شد. نمازی در آنزمان از آمریکا به ایران بازگشته بود و همکاری خودش با شرکت آتیه بهار در تهران را شروع کرده بود. شرکت آتیه بهار مجموعه ای است از چند شرکت وابسته به هم که کار اصلی آنان کمک به کمپانی های مهم بین المللی برای ورود به بازار ایران است. آتیه بهار بصورت های مختلف با دولت جمهوری اسلامی شریک بوده است و در معاملات بسیار مهم تجاری که برخی از ارقام آن به صدها میلیون تا یک میلیارد میرسید، کار چاق کن جمهوری اسلامی بوده است. قابل ذکر است که به علت نزدیکی بیژن خواجه پور به خانواده رفسنجانی، پس از انتخابات قلابی چند ماه پیش ریاست جمهوری در ایران، هنگامیکه خواجه پور از لندن به تهران باز میگشت دستگیر و مدت کوتاهی زندانی شد. این دستگیری در چهارچوب حذف باند رفسنجانی از قدرت و مافیای نفت میباشد. قابل ذکر است که دو کمپانی مهم نفتی استات اویل نروژ و توتال فرانسه که از مشتریان "آتیه بهار" بودند، بجرم پرداخت رشوه برای ورود به بازار ایران، مورد مجازات مقامات قضائی کشورهای نروژ و فرانسه قرار گرفتند. در هر مورد نیز رشوه های مربوطه به خانواده رفسنجانی پرداخت شده بود که اسناد آن بصورت علنی موجود میباشند.

طبق اسناد داخلی نایاک، تریتا پارسی در سال 1997 به آمریکا آمد و یک گروه لابی بنام "ایرانیان برای همکاری بین المللی" درست کرد که هدف اصلی اش برداشتن تحریم ها از روی جمهوری اسلامی بود. این گروه، فعالیت های لابی خودش را با باب نی هماهنگ میکرد و متحدانی در کنگره آمریکا داشت که از این گروه حمایت میکردند. کار اصلی این گروه در واشنگتن متمرکز شده بود و با ارسال فاکس و نامه به نمایندگان کنگره، یکنوع لابی ابتدائی انجام میدادند.

باب نی تا سال 1997 از مخالفان حکومت ایران بود ولی از این تاریخ ببعد به یکی از پر و پا قرص ترین طرفداران دوستی با جمهوری اسلامی تبدیل شد. تریتا پارسی در چند سندی که خودش نوشته و در اختیار ما قرار گرفته میگوید که وی باعث این تغییر موضع باب نی بوده است. در یکی از این اسناد می خوانیم که: "تریتا پارسی استخدام شده بود تا نظر باب نی در مورد ایران را تغییر دهد و وی را با مزایای دوستی با ایران آشنا کند". البته معلوم نیست که چه کسی تریتا پارسی را استخدام کرده بود و مشخص نیست که مزایای دوستی با ایران برای باب نی چه بوده است؟

تریتا پارسی تصمیم به ورود به آمریکا و ادامه لابی خود را داشت. این کار در سال 2001 عملی شد و هوشنگ امیر احمدی وی را بعنوان مدیر شورای آمریکائی و ایرانی استخدام کرد و بدین ترتیب پارسی توانست اجازه کار و اقامت آمریکا را دریافت نماید. وی به مدت شش ماه برای امیر احمدی کار کرد و ارتباطات خود با محافل طرفدار نزدیکی به جمهوری اسلامی گسترش داد.

2001: مهاجرت به آمریکا و راه اندازی نایاک

تریتا پارسی در آغاز 2001 به آمریکا آمد و ضمن کار در شورای امیر احمدی، ارتباطات خود با کنگره و محافل سیاسی را گسترش داد. پارسی از همان روز اول تصمیم داشت تا یک لابی جدی و قوی به رهبری خودش براه بیندازد. در آنزمان سازمان کوچکی که وی براه انداخته بود، یعنی "ایرانیان برای همکاری بین المللی" دچار چند دستگی گشته و اتوریته تریتا پارسی زیر علامت سوال رفته بود.

تریتا پارسی در سال 2001 رایزنی با افراد مختلف برای راه اندازی یک لابی قوی و تحت کنترل خودش را شدت بخشید. یکی از اسنادی که در اختیار ما قرار گرفته، صورتجلسه یک کنفرانس تلفنی بین تریتا پارسی با سه نفر دیگر است که برای راه اندازی یک لابی در آمریکا به مشورت با یکدیگر می پردازند. یکی از افراد حاضر در این جلسه، فریدون تسلیمی بود که ریاست بیناد "دانش هنر" در آمریکا را بعهده داشت. این بنیاد در ایران توسط عباس عدالت تأسیس شد. بیژن خواجه پور (رئیس آتیه بهار) و همسرش پری نمازی نیز در هیئت مدیره این بنیاد ظاهرا خیریه عضو میباشند. رئیس این بنیاد در ایران مهدی حائری یزدی مدیر کل وزارت صنایع است. عباس ملکی معاون وزرات خارجه و مشاور خامنه ای نیز عضو هیئت مدیره این بیناد است. عباس عدالت که بنیانگذار بنیاد دانش و هنر است، همان کسی است که بعد ها در سال 2005 سازمان لابی کاسمی را در انگلستان و در آمریکا براه انداخت. این سازمان تحت نام مبارزه با جنگ و تحریم فعالیت میکند.

در کنفرانس تلفنی بین افراد حاضر در جلسه سال 2001، به غیر قانونی بودن لابی در داخل یک سازمان غیر انتفاعی اشاره شد. پارسی مطرح کرد که یکی از راه حل ها، ایجاد یک سازمان موازی در کنار سازمان اصلی است که بدین ترتیب فعالیت لابی از فعالیت جذب ایرانیان جدا باشد. در این کنفرانس پارسی به وجود متحدان خود در داخل کنگره، یعنی محافل آمریکائی که هدفشان برداشتن تحریم هاست اشاره میکند.

سرانجام و پس از رایزنی های متعدد، تریتا پارسی عده ای از نزدیکان خود در سازمان ایرانیان برای همکاری بین المللی را گردهم میآورد و نایاک در اواخر سال 2001 فعالیت خودش را شروع میکند. در 5 نوامبر 2001 اولین جلسه هیئت مدیره نایاک تشکیل میشود و حاضران که 7 نفر بودند تصمیم میگیرند که در مرامنامه نایاک بحث در مورد ایران را فعلا مسکوت بگذارند زیرا این موضوع باعث دور شدن ایرانیان از آنان خواهد شد. حاضران در این جلسه اظهار میدارند که در درازمدت باید هدف اصلی همان بحث ایران و فعالیت در آن جهت باشد اما فعلا باید از آن پرهیز کرد. تریتا پارسی، بابک طالبی و آلکس پاتیکو در این جلسه حضور داشتند.

فعالیت رسمی و قانونی نایاک در اوائل سال 2002 شروع میشود و در همین ایام، یک وکیل ایرانی بنام داریوش بقائی که مقیم کالیفرنیاست از سفر چند روزه خود به ایران باز میگردد و با یکی از لابیست های مهم آمریکا یعنی روی کافی که با خانواده بوش نزدیک و دوست بود ملاقات میکند و بهمراه وی نزد باب نی میرود. روی کافی در نامه ایکه نوشته به این مسئله اشاره میکند:

« در اواسط سال 2002 یکی از همکلاسی های سابق من که یک ایرانی بنام "داریوش بقائی" است (وکیل ساکن بورلی هیلز) برای دیدار خانوادگی به ایران رفت. وی قبل از انقلاب به آمریکا آمده و تاکنون به کشورش بازنگشته بود. وی پس ار بازگشت از ایران به من تلفن زد و تعریف کرد که چگونه اقتصاد ایران رونق گرفته و آمریکا دارد فرصت ها را از دست میدهد. وی هنچنین گفت که ملایان با بهانه کردن تحریم های آمریکا علیه ایران برای رفتار خود یک توجیه پیدا کرده اند و بهترین کمک به مردم ایران برداشتن تحریم ها و بهبود روابط دو کشور است. من او را نزد باب نی بردم و ملاقات ایندو که قرار بود یکربع باشد یکساعت و نیم طول کشید که بیشتر به فارسی بود و آنان از احساسات عمیق در مورد آرزوهای خود برای مردم ایران باهم صحبت کردند. نتیجه آن شد که من، دی استفانو، بقائی و تریتا پارسی که یک ایرانی-آمریکائی است تصمیم گرفتیم که یک کمیته فعالیت سیاسی با عضویت ایرانی-آمریکائیان راه بیندازیم که بتوانیم استراتژی خودمان که عادی سازی روابط بین ایران و آمریکا بود را دنبال کنیم. ما چهارنفر با هم 9 ماه تمام فعالیت کردیم تا این تشکل را راه اندازی کنیم.»

طبق اسناد داخلی نایاک و نامه محرمانه ایکه تریتا پارسی به روی کافی در سال 2002 نوشته است، هدف از تلاش های 9 ماهه روی کافی و تریتا پارسی این بود که در کنار نایاک، یک سازمان دیگر نیز تأسیس شود و این دو سازمان دست در دست هم کار کنند. رئیس هر دو سازمان نیز خود تریتا پارسی باشد. یک تقسیم کار بین این دو سازمان در نظر گرفته شده بود: نایاک به جذب و سازماندهی ایرانیان بپردازد و سازمان دوم این افراد را برای لابی خودش در کنگره بکار گیرد.

با ایجاد این دو سازمان در کنار یکدیگر، مشکل لابی غیر قانونی گریبان نایاک را نمی گرفت و ایراینان نیز خیلی آسانتر جذب نایاک میشدند زیرا در ظاهر، کار نایاک لابی کردن نبود. اما آنچه در نامه محرمانه تریتا پارسی به روی کافی حیرت آور و شوکه کننده است، اعتراف صریح تریتا پارسی به اهداف این لابی و پیشنهاد راه حل عملی برای دادن یک چهره انسانی و ایران پسندانه به این لابی است. از نوشته تریتا پارسی بدرستی میتوان درک کرد که تنها هدف وی برداشتن فشار از روی جمهوری اسلامی است و استفاده از واژه هائی چون دفاع از منافع ایرانیان یا منافع ایرانیان مقیم آمریکا، تنها برای کسب اعتبار در میان جامعه ایرانی و آرایش چهره این لابی است.

تریتا پارسی در نامه خود روی سه نکته تأکید میکند:

هدف لابی برداشتن تحریم هاست ولی در آغاز بایستی روی سوژه هائی مثل ویزا و تبعیض علیه ایرانیان کار کرد تا در میان جامعه ایرانیان اعتبار کسب کنیم.

دوم: اگرچه کسانی از این لابی فایده می برند که خواهان تجارت و بده بستان با ایرانند ولی بایستی به این لابی یک چهره انسانی بدهیم تا بتوانیم در میان ایرانیان جا باز کنیم.

سوم اینکه چه کسانی به ما پول میدهند؟ همان کسانی که خواهان معامله و بده بستان با ایران هستند و باید بیشتر سراغ تاجران ایرانی رفت.

ترجمه بخش هائی از نامه محرمانه پارسی به روی کافی: " به سوی راه اندازی یک لابی ایرانی – آمریکائی"

« برای جلب اعتماد ایرانیان، هدف نهائی خودمان را فعلا مطرح نکنیم

اگرچه وظیفه اصلی این لابی باید بهبود رابطه ایران و آمریکا و برداشتن تحریم ها باشد اما در مرحله اول بایستی روی موضوعاتی کار کرد که حساست کمتری ایجاد میکند مثل مشکل ویزا یا تبعیض علیه ایرانیان.

اگر در آغاز کار روی اینگونه موضوعاتی که بحث انگیز نیست متمرکز شویم، اینکار باعث کسب اعتبار لابی ما در میان جامعه ایرانیان می شود.

به لابی خود چهره ای انساندوستانه بدهیم

برای رفع نیاز های مالی این لابی بایستی به سراغ تاجران ایرانی رفت. اگرچه طرف حساب های اصلی این لابی تاجران ایرانی و آمریکائی هستند اما باید حتما یک چهره انسانی به این لابی و اهداف آن داد. باید توجه داشت که سازمان ایپاک یعنی لابی اسرائیل بخوبی موفق شده تا طرفداران برداشتن تحریم از روی ایران را بعنوان سرمایه داران پر طمعی معرفی کند که حاضرند برای منفعت اقتصادی خود، با یک رژیم تروریستی معامله کنند.

در مقابل، کمپانی های نفتی نیز که در صف اول برداشتن تحریم ها هستند، تاکنون نتوانسته اند به کارزار خود یک چهره انسانی بدهند و مثلا در توجیه فعالیت های خود، از اینگونه دلائل استفاده کنند: "ما برای ایرانیانی که در چنگال رژیم دیکتاتوری ایران هستند نگرانیم" یا مثلا: "تحریم های موجود علیه ایران باعث ویرانی بسیاری از خانواده های آمریکائی شده که شغل خودشان را بخاطر تحریم ها از دست داده اند."

با انسانی جلوه دادن لابی خودمان هم میتوانیم اعتماد جامعه ایرانی را بخود جلب کنیم و هم میتوانیم برای پیروزی در کنگره آمریکا ازآن استفاده کنیم.

کمک مالی

تا کنون، سازمان های ایرانی – آمریکائی برای کمک مالی به سراغ کمپانی های نفتی رفته اند. این استراتژی مثل یک شمشیر دو لبه است. از یکطرف، این کمپانی ها بطور کامل با ما همراه هستند و در این زمینه گشاده دستی لازم را نیز دارند که باید به نمونه شورای امیر احمدی اشاره نمود. اما از طرف دیگر، کمپانی های نفتی وجهه خوبی در میان ایران ها ندارند و باعث بی آبروئی ما در میان این جماعت خواهد شد. باید حمایت مالی کمپانی های مزبور را محدود کرد مثلا بیشتر از ده درصد در آمد کل لابی نباشد.

باید به سراغ آندسته از بخش های اقتصادی رفت که هم چهره مثبتی دارند و هم آنکه از باز شدن دربهای ایران بروی تجارت و داد و ستد سود میبرند مثل کمپانی موتورولا که از بازار 70 میلیون نفری ایران سود سرشاری خواهد برد. بطور کلی باید توجه داشت که کمپانی هایی که در بخش ارتباطات و کامپیوتر کار میکنند منفعت زیادی در ایران دارند زیرا نیروی کار ایران مجرب ولی ارزان است مثل هند. یا بایستی برای کمک مالی به سراغ کمپانی های ساختمان، آبیاری یا شرکت های نوشابه با شرکت هایی مثل مک دونالد رفت.

رقبای احتمالی ما

شورای آمریکائی ایرانی (امیر احمدی)

این شورا در طول پنج سال گذشته با نفوذ ترین گروه آمریکائی ایرانی در صحنه سیاسی آمریکا بوده است. این گروه توسط هوشنگ امیر احمدی اداره میشود. اما بخاطر روابط امیر احمدی با جناح محافظه کار در ایران، اعتبار شورا خدشه دار شده است. از طرف دیگر، حمایت مالی کمپانی های نفتی نیز کمتر شده و تلاش های امیر احمدی برای جذب جامعه ایرانیان مقیم آمریکا نیز با شکست روبرو شده است.

در همین ایام یعنی در اکتبر 2002، دو لابیست آمریکائی که در بالا اشاره شد، یعنی روی کافی و دی استفانو، برای اعضای نایاک جلسه لابی برگزار میکنند و در اوائل سال 2003، باب نی در یک جلسه جمع آوری پول برای نایاک شرکت میکند.

در اوائل سال 2003، دو قاچاقچی لندنی قصد داشتند تا یک هواپیمای تشریفاتی از سلطان برونئی برای رهبران جمهوری اسلامی بخرند و مبلغ 80 میلیون دلار دریافت کردند. این دو قاچاقچی به سراغ دوستان تریتا پارسی یعنی روی کافی و دی استفانو رفتند و بهمراه باب نی به لندن مسافرت کردند تا مشکل تحریم این هواپیما را حل کنند.

روی کافی 220 هزار دلار دریافت کرد، دی استفانو 20 هزار دلار و باب نی 47 هزار دلار نقد از لندن با خود به آمریکا آورد و دو لابیست یاد شده نیز 20 هزار دلار به باب نی کمک مالی کردند.

در همین ایام، صادق خرازی که آرشیتکت و پدرخوانده لابی جمهوری اسلامی در آمریکاست، به کمک سفیر سوئیس در تهران، تیم گولدیمن، پیشنهاد معروف به معامله بزرگ را به واشنگتن فرستاد. این بار نیز باب نی و تریتا پارسی مستقمیا در ماجرا دخالت داشتند.

بخش های بعدی:

رابطه و هماهنگی لابی نایاک با سیامک نمازی و آتیه بهار

مکاتبات تریتا پارسی با محمد جواد ظریف

لابی نایاک در کنگره آمریکا

گروههای صلح طلب و لابی آنان در کنار نایاک

دریافت پول از بنیاد اعانه ملی و نحوه استفاده از این پول

تعداد اعضای نایاک و نحوه کار کرد آن

بنویس مهرنوش! روی سربرگ های«النجات فی الصدق» بنویس: ما چند زن بودیم، سوختیم ولی اراده کرده ایم نسازیم

14 آذر 1388

تغییر برای برابری - نفیسه آزاد

به مادرت گفته اند هنوز تحقیقاتشان از تو تمام نشده و مادرت با حیرت از من می پرسد مگر مهرنوش چکار می کرده که دو هفته تحقیقات برای کارهایش لازم است؟

بنویس مهرنوش،روی آن سربرگ های «النجات فی الصدق» بنویس، شاید این بار واقعا اگر راست را نوشتی رها شدی ، بنویس خواهر جان، بنویس که ما چند زن بودیم، آرزومند دنیایی زنانه تر، برابرتر، بنویس به تنگ آمده بودیم از این بی حرمتی ها از این تبعیض ها بنویس ما می پنداریم که زندگی بهتر در گرو برابری است

بنویس ما آرزو داشتیم، آرزو که زنانی گریخته، وامانده، ضربه دیده یا شکسته بر اثر تحقیر جنس و جنسیت نداشته باشیم، برگه های « النجات فی الصدق » را پر کن از سونوشت زنانی که در کارگاه های خشونت ات تن کبود و روح له شده شان را دیدی ، بنویس از زنانی که نشستند و سوختند و ساختند و بنویس از ما، از همه ی ما که سوختیم ولی اراده کرده ایم که نسازیم ، روی برگه های تک نویسی را پر کن از اسم ها ، وای مهرنوش می دانی چند اسم باید بنویسی تا تحقیقات کامل شود؟ از صد سال پیش باید شروع کنی ، باید اسم ها را دقیق و مو به مو بنویسی چرا که نجات در صداقت است، بنویس ما همان ها بودیم که صد سال پیش در همین اصفهان سنگ بارانمان کردید چرا که برای خودمان و دخترانمان مدرسه می خواستیم، امروز دخترانتان مدرسه می روند، تحصیل می کنند و شما دختران همان مادران را زندانی می کنید، ممنوع الملاقات می کنید تا برای دخترانشان، خواهرانشان، قانون برابر نخواهند، زندگی امن نخواهند، خانه ی امن نخواهند. بنویس و بیا تا همین امروز ، اسم همه مان را بنویس، تک به تک روی برگه های تک نویسی همان طور که روی صندلی رو به دیوار نشسته ای بنویس، بنویس از آرزوهایمان، از امیدهایمان بنویس، بنویس هر برگه ی امضا با چه شوری با چه زحمتی پر می شود، بنویس در چشمهای منتظر زنان این کشور امید هست، امید به بهبود، امید به تغییر، تغییر برای برابری.اسامی مان را فراموش نکرده ای که؟ ده ها، صدها، هزاران زن با امید، با کفش های آهنین، ما را به خاطر بیاور! از آن روز که برای حق رای خودمان را زیر کالسکه شاه انداختیم و به دروازه های مجلس بستیم، تا امروز که زندانی هستیم و هنوز امیدوار، بنویس زن بودن یعنی قدم به قدم ساختن و پیراستن و جلو آمدن، بنویس ما 18 ساله ایم، 30 ساله ایم، 60 ساله ایم، در روسیه مثله می شویم، در آفریقا خشونت می بینیم و ختنه می شویم، در ایران هر روز قربانی خشونت عریان قانونی هستیم که برای ما ننوشته اند و همه جای این دنیای مردسالار، جنس دومیم! اما هنوز هزاران هزار واحد انرژی در ماست، بنویس ما برای دختران و پسران مان ارثیه ای می خواهیم که «باقیات الصالحات» باشد، زاینده باشد، ابدی باشد.

برگه هایت را پر کن خواهر جان، ساعت ها وقت می برد می دانم، از زن هایی بنویس که کودکان در زهدان خود پرورش داده را برای حفظ آب و خاکی به مسلخ فرستادند که خود سهمی از آن نداشتند چون زن بودند، از نوعروسان 13 ساله بنویس، نشانی دادگاه های خانواده را فراموش نکنی، خواهر خوبم که می دانم تک تک آنها را می شناسی و می دانم که از پله هایش چند بار و چندین بار همراه با زنان کارگاهت بالا و پایین رفته ای. از روزهای پریشانی و شب های بیداری مادرانی بنویس که کودکانشان را به اجبار قانون از دست داده اند، گم کرده اند، از چهره های افسرده و نگاه بی فروغشان بنویس. بنویس قصه های مادربزرگ های ما پر است از سرنوشت زندان و تنهایی و ناکامی که در همه جای روحمان تکثیر شده.

«النجات فی الصدق» یعنی همین! نمی دانم چرا به مادرت می گویند تو همکاری نمی کنی؟ تاریخ بی قراری مان را فراموش کرده ای یا سکوت کردی تا گوش های بسته بر حرف تغییر را آزار ندهی. بنویس که تکانه های روح این همه زن با توست، این همه زن که گاهی همه عمر زندانی بوده اند، در خانه هایشان نشسته اند، در خانه هایی که هر لحظه می تواند زندان شود و به تو فکر می کنند، با تو نفس می کشند و برایت امیدوارند.

هر بار بر این برگه های خالی نقش ما را بنویس، برای آنها بنویس ما زنان همیشه با دست های خالی به نبرد طبیعت و جامعه رفته ایم ، بنویس این ما هستیم، مادران و دختران و همسران و زنان و زنان با دست های خالی! بنویس دنیای زنانه ی ما برای نبرد خود پولی نمی خواهد، برای حفظ قدرتش زن بودن کافی است حمایت بیگانه نمی خواهد، بنویس ما و خواهرانمان برای هیچ ثروتی و هیچ قدرتی در جهان نقشه ای نداریم، سلاح و سیاست ورزی و دروغ نیاز نداریم ، بنویس ما زایندگان دنیای آرامش و صلحیم و استوار بر مرزهای انسانی مان که ما را به همه زنان در همه جای جهان پیوند می دهد.


عکس: خاکسپاری مجدد ویکتور خارا، خواننده ملی شیلی bbc

هزاران نفر در سانتیاگو شیلی برای شرکت در مراسم خاکسپاری مجدد ویکتور خارا، خواننده سرشناس و محبوب این کشور شرکت کردند. این خاکسپاری سی و شش سال پس از مرگ ویکتور خارا طی سال های حکومت نظامیان در شیلی صورت گرفت

* بهروز جاوید طهرانی بیش از 7 ماه در شرایط غیر انسانی * محمدرضا حدادی صبح چهارشنبه اعدام می‌شود


بهروز جاوید طهرانی بیش از 7 ماه در شرایط غیر انسانی

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی بیش از 7 ماه است که در بند 1 معروف به بند آخر خطیها در کنار زندانیان عادی خطرناک و در شرایط طاقت فرسا وغیر انسانی نگهداری می شود
بهروز جاوید طهرانی آخرین زندانی بازمانده از قیام دانشجویان 18 تیرماه 1378،بیش از 7 ماه است که در شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی در بند 1 معروف به بند آخر خطیهای زندان گوهردشت نگهداری می شود. او در کنار زندانیان عادی و خطرناک زندانی است و تا به حال در این بند بارها درگیریهای خونین روی داده است . زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی مدت طولانی از زندانی خود را در سلولهای انفرادی این بند معروف به سگ دونی گذراند و در آنجا بارها تحت شکنجه های جسمی قرار گرفت.در این بند یورش پاسداربندها ،ضرب وشتم ،ضبط حداقل امکانات شخصی زندانی بصورت مستمر صورت می گیرد .
او در حال حاضر تنها زندانی سیاسی که در بند 1 زندان گوهردشت کرج بسر می برد.بودن این زندانی در کنار زندانیان عادی و خطرناک جان این زندانی را در معرض خطر جدی قرار می دهد.
زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی به دستور سعید شیخان سربازجوی وزارت اطلاعات و حسن زارع دهنوی وتوصیه علی حاج کاظم و علی محمدی رئیس و معاون زندان گوهردشت به بند 1 منتقل گردید. انتقال او به این بند برای تحت فشار قرار دادن این زندانی سیاسی است.

محمدرضا حدادی صبح چهارشنبه اعدام می‌شود

کمیته گزارشگران حقوق بشر : محمد رضا حدادی نوجوان محکوم به اعدام متولد 27 اسفند 1366 می‌باشد. وی در زمان دستگیری 15 ساله بوده است. این نوجوان در جریان پرونده رسیدگی به یک فقره سرقت منجر به قتل دستگیر شد و در تحقیقات اولیه به قتل با تسمه پروانه اعتراف نمود. وی در تاريخ 8/8/82 در دادگاه، مجدداً اتهام سرقت و قتل را به عهده گرفت و به ارتکاب جرم اقرار نمود.
محمدرضا چند روز پس از دادگاه و در ملاقاتی با مادرش از عدم پرداخت موعود به خانواده‌ مطلع می‌شود. وی طی نامه‌ای در 16 آبان 82 به اطلاع دادگاه می‌رساند که یکی از متهمین با وعده‌ی پرداخت پول از وی خواسته با توجه به صغر سن ارتکاب قتل را بر عهده بگیرد. وی فریب متهم دیگر را خورده و در ارتکاب فعل هیچ نقشی نداشته است.
گفتنی است خانواده این نوجوان محکوم به اعدام در شرایط خوبی به سر‌ نمی‌برند. خواهر وی پس از شنیدن حکم اعدام محمدرضا خودسوزی نمود و مادرش نیز از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیست و سه بار سکته نموده است. همچنین پدر وی سالها پیش خانواده را ترک گفته است.