۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

نکاتی در باره سخنان گنجی در شهر برمن – آلمان - سینا احمدی


مش اکبر!
اصلا ميفهمي راجع به کي و چي حرف ميزني؟
ميدوني لقمه خيلي گند ای گرفتئ که باين راحتي ها پائين نميره!
خوابي يا خودتو زدی بخواب !
تو کجا ,گاندی کجا !
فرخ نگهدار وحزب مردم فروش توده، سازگارا وداريوش همايون،
موسوی ، بهنود، نوری زاده ، گوگوش ،خاتمي ،کروبي،حجاريان
و کجا ، گاندی کجا ؟!
قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر، گوهری
ما قدر" گوهر" و" جوهر آزادی" را، يقين بدان ،از تو مشتئ شامورتي باز بهتر ميدانيم .
يک تبعيدی سي ساله !






























































































































********************************************************************************
8 دسامبر 2009
جلسه سخنرانی آقای گنجی در برمن طی دو شبی که برگزار شد شامل نکات مهمی است. باز کردن این نکات احتیاج به کاری جمعی داشت. من در ابتدا نکاتی را طرح کردم و در اختیار برخی از دوستان حاضر در جلسه گذاشتم. برخی از آنان نظراتی دادند که من تلاش کردم نسخه ای سنتز شده را تهیه کنم که در زیر ملاحظه می کنید. امیدوارم دوستان دیگر نیز نظرات خود را بدهند.
الف. شرایط کنونی ( زمان برگزاری جلسه)؛ تحلیلی کلی از اوضاعی که در آن قرار داریم، نمای عمومی برگزارکنندگان و شرکت کنندگان
ب. موضوع سخنرانی
ج. موضوعات طرح شده از طرف حضار
د.شیوه اداره جلسه
ه. اهداف جلسه
...
الف.جلسه در شرایطی برگزار شد که چندین روز است از اعتراضات 13 آبان میگذرد.
حدود سی سال از حکومت رژیم اسلامی میگذرد. کارنامه ارتجاعی عملکرد آن مملو از سرکوب اقشار مختلف مردم است، با قدرت های بزرگ مناسبات نوکرمنشانه داشته و آلت دست آن ها در صحنه جهانی، منطقه ای و داخلی است. جهان کماکان اسیر بحران مالی است و قدرت های بزرگ بر سر منافع خود در چارگوشه جهان با قربانی کردن مردم مشغول رقابت، حذف و بلعیدن یکدیگر و درگیری نظامی هستند. رژیم اسلامی نیز بر سر حاکمیت انحصاری بر مردم و طرق پیشبرد اهداف طبقات حاکمه، شقه شقه شده است. اوج درگیری و رقابت درونی باندهای حاکم خود را در انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که با قلدری و تقلب باند خامنه ای ـ احمدی نژاد به مقابله علنی دو باند «اصول گرا» و «اصلاح طلب» حاکمیت کشید. قدرت های بزرگ بنا بر منافع خود و درجه و گستره ارتباط خود با هرکدام از طرفین به نوعی مستقیم و غیر مستقیم در این درگیری شرکت دارند.
شکاف ایجاد شده در میان حاکمان فضای مساعدی را برای جریان یابی خشم مردم علیه جمهوری اسلامی را فراهم کرد و خیزشی در اعتراض به سی سال سرکوب و پایمال کردن حقوق مردم شکل گرفت. هر چند در ابتدا اقشاری مانند دانشجویان، روشنفکران و طبقه متوسطه (اقشار امروزی تر آن) وارد این مبارزه شدند اما به مرور این مبارزه خصلت همگانی تر و سراسری تری به خود گرفت. در این میان شرکت گسترده زنان ضمن آنکه خیزش را رادیکال تر و به شکلی عمیق تر به پیش میبرد، خود نشان دهنده رو آمدن یکی از تضادهای پایه ای مردم علیه رژیم اسلامی است.
خیزش بدلیل سرکوب بیرحمانه رژیم، دچار ضربه ای شدیدی شد. علی رغم ضربه اولیه، توده های شرکت کننده رده به رده پخته تر و نسبتأ رادیکال تر به اعتراض عمومی ادامه میدهند. اما مهمترین ضعف این خیزش درهم آمیختگی صف مردم و صف جناحی از حاکمیت نظام جمهوری اسلامی است. خط دهندگان و سرپل های گردآمدن مردم، هنوز عمدتا موسوی و کروبی و شرکاء هستند.
خط عمومی رهبران مطرح عبارتست از اعتراض درچارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و تلاش برای استفاده از به اصطلاح «امکانات بلا استفاده مانده قانون اساسی» و استفاده از مناسبت ها یا شعارهای مذهبی... برای اعلام اعتراض. در مرکز این خط که دقیقأ از طرف قدرت های بزرگ حمایت و رهبری می شود خط مذاکره دو جناح با یکدیگر و بافتن قواعد بازی جدید درمیان خودشان است. وقتی به این نتیجه برسند، اگر بتوانند، دست در دست هم مردم را سرکوب کرده و به خانه ها خواهند فرستاد.
سرکوب ها و دستگیری های وسیع و شکنجه های قرون وسطائی مردم را مصمم تر کرده است. مردم خامنه ای و احمدی نژاد و باندشان را بیشتر از قبل و رادیکال تر مورد حمله قرار میدهند.
در این میان توجه به نقش ویژه احزابی چون توده و اکثریت و محافل واداده و پاسیو "چپ" نیز مهم است. اینان بعلاوه طیفی از ملی مذهبی ها بی وقفه با انعکاس جو عمومی حمله قدرت های بزرگ علیه سوسیالیسم و انقلاب، مبلغ اصلاح جمهوری اسلامی و حفظ آن بر پایه ای با دوام تر هستند. با حرکت از این هدف، بشدت سعی در پوشاندن ماهیت واقعی این نظام و نقش همه جناح های آن در جنایت های سی ساله این رژیم دارند. به این ترتیب نقش کریهی در فریب مردم بازی می کنند.
برگزار کنندگان، جمعی که خود را مدافعین حقوق بشر در برمن می نامند، طیفی از گرایش های سیاسی مختلف اما هم جهت و هم راه هستند (افرادی از چپ های سابق، راه کارگر، حزب دموکرات، ملی مذهبی ها، سلطنت طلب ها ). آنها کمیته ای به نام دفاع از مبارزات مردم ایران تشکیل داده اند. هدف آن ها دست یابی به «اصلاح نظام» از طریق اعتراضات «مدنی» (در چارچوب قانون اساسی) به موارد نقض حقوق «قانونی» است. اصرار بر حرکت در چارچوب «قانون اساسی» را ضدیت با «انقلاب» و در پیش گرفتن راه «اصلاحات» می نامند. آنها علیرغم تبلیغ شدید طرز فکر خود، اصرار می کنند که این حرکت «مدنی» رهبر ندارد و مردم خود جوش حرکت میکنند و کسی حق ندارد برای مردم تعیین تکلیف کند و تکرار می کنند: «اگر حرفی دارید بروید ایران». منظورشان آن است که فقط رهبری «سبز» حق تعیین تکلیف و شعار برای مردم دارد، فقط موسوی حق دارد اطلاعیه صادر کند و به مردم بگوید شعارهای «ساختارشکن» ندهید، فقط جریانات مایل به باند سبز حق دارند به زنان بگویند، «الان وقت دادن شعار ضد حجاب اجباری و لغو قوانین ضد زن نیست» زیرا این شعارها «تفرقه» می اندازد، فقط مامورین امنیتی که باند رول سبز به بازو بسته اند و نقش «حفظ انضباط» را به خود داده اند حق دارند در خیابان ها شعارهای «مرگ بر جمهوری ا سلامی» را ممنوع کنند و آن ها را متعلق به عوامل نفوذی احمدی نژاد معرفی کنند. منظور این ها از «تعیین تکلیف برای مردم نکردن» همین است.
شرکت کنندگان علاوه بر کسانی که از شهرهای دیگر آمده بودند، عبارت بودند از حلقه دورجمع برگزار کننده (عمدتأ نسل گذشته)، طیفی از روشنفکران نسل جوان، و تعدادی از طرفداران گرایش چپ عمدتأ متعلق به نسل گذشته، در جلسه شب اول تعدادی از طرفداران سبزهای آلمان نیز حضور داشتند.
موضوع سخنرانی
برای بررسی سخنرانی آقای گنجی طی دو شب متن نوشته یا ضبط شده آن لازم است. با این حال میتوانیم فعلأ شنیده ها را گرد آورده و نقدی کلی بنمائیم.
وی در شب نخست در مورد ترکیب جنبش سبز و نحوه عمل آن صحبت کرد و سعی کرد نظر خود را در مورد دمکراسی و حقوق بشر توضیح بدهد. وی مدعی شد که چپ بدلیل مخالفت خمینی با آمریکا مسئله حقوق بشر را نادیده گرفت و به حمایت از خمینی پرداخت ( وی برخورد و عملکرد خائنانه و ارتجاعی حزب توده و فدائیان اکثریت را به حساب مجموعه چپ میگذارد. جالب اینجاست که حزب توده و اکثریت اکنون از ستون فقرات سبز و متحدین نزدیک گنجی هستند).
شب دوم عمدتأ به انتقاد از سوسیالیسم و نیروهای چپ و دفاع از جنبش «اعتراض مدنی» در واقع مدل هائی مثل گاندی ولخ والسا و ماندلا پرداخته مدعی شد حکومت های سوسیالیستی به دیکتاتوری فاشیستی منجر شده و در چپ فرهنگ دمکراسی وجود ندارد. وی مثال هائی از برخوردهای درونی فدائیان و بخش انشعابی مجاهدین آورد. وی مدعی شد انقلاب اصولأ به دیکتاتوری و استبداد کشیده میشود. در مورد «اعتراض مدنی» توضیح داد آنقدر مردم به زندان میروند تا حکومت مستاصل شود و این در حالیست که با آن مذاکره میکنند. در مورد تغییر بنیادی و نوکردن گفت معنای آن معلوم نیست و غیر از خشونت و دیکتاتوری ارمغانی ندارد. وی این ادعا ها را با نقل قول های سر ودم بریده و تغییر داده شده ای از مارکس همراه میکرد، از قبیل آنکه «واقعیت هستی ما را میسازد»! جمله مارکس اینست، شعور انسان ها بازتاب هستی اجتماعی آن هاست. و این به معنای آن است که مثلا، انسان دوران محمد پیامبر مسلمین، شعور انسان در آن حد بود که فکر می کرد «خدائی» انسان را آفریده اما انسان قرن هیجدهم کشف کرد که ظهور انسان نتیجه میلیون ها سال تکامل موجودات تک سلولی و جانداران دیگر است. به مخیله انسان دینی خطور نمی کرد که می توان جامعه ای ساخت که در آن هیچ انسانی به دست انسانی دیگر استثمار نشود و روابط اجتماعی میان انسان مملو از بالادستی و فرودستی نباشد. تنها انسان دو قرن اخیر می توانست چنین اندیشه ای یعنی اندیشه مارکسیستی را تولید کند.
یا گنجی از مارکس نقل می کند که «هر چیز سختی دود میشود»! این را بعنوان حرفی از مارکس در رد انقلاب و دیکتاتوری پرولتاریا نقل کرد. اما حرف مارکس این است که با ظهور سرمایه داری انسان به عصری قدم گذاشته که همه چیز دستخوش تغییرات سریع است و تمام باورها و نهادهای به ظاهر جاودانه در مقابل چشمان همه دود می شوند. این بیش از هر چیز در مورد اعتقادات دینی و نهادهای دینی و نظام های فئودالی صادق بود و هر چند بورژوازی سعی می کرد سرمایه داری را جاودانه جا بزند اما مارکس با تحلیل علمی نشان داد که این سرنوشت در انتظار سرمایه داری نیز هست. در جائی دیگر مارکس می گوید، وقتی تضاد های درونی درک شود اعتقاد به پایداری امور نیز همراه با آن محو میشود.
گنجی یکسری فاکت های تاریخی را نیز مطابق دلخواه خود تعبیر و ارائه میداد. مثلأ اینکه جدائی دین از دولت با انقلاب انجام نشد. در حالیکه، تاریخ های معتبر که در غرب تدوین شده است نشان می دهد، سرمایه داری با سرنگونی انقلابی فئودالیسم قدرت سیاسی را گرفت و بر پایه این قدرت سیاسی، نظام اقتصادی و اجتماعی خود را فراگیر کرد. و بخشی از سرنگونی فئودالیسم، سرنگونی حکومت کلیسا و تشکیل دولتی بر پایه جدائی از دین بود. جدائی دین از دولت ( و نه جدائی دین از سیاست که امکان پذیر نیست).
وی گفت انقلابات اروپا و آمریکا متفاوت بود. در اروپا فقر زمینه انقلاب بود، در حالیکه در آمریکا فضای باز پیشرفت وجود داشت. منظور وی از فضای باز و ثروت، فضای باز در زمینه نسل کشی بومیان آمریکا و دزدیدن سرزمین های مکزیک و بعدها فضای باز در تجارب برده است.
وی در مورد ضررهای حمله نظامی یا بایکوت اقتصادی غرب علیه «ایران» گفت مردم آسیب میبینند. در حالیکه فراموش کرده در نوشته ای که تحت عنوان «مانیفست جمهوری خواهی» منتشر کرد آن را به عنوان راهی برای دست یافتن به دمکراسی طرح کرده و حتی مثال زده بود که حمله نظامی آمریکا در جریان جنگ جهانی دوم علیه آلمان و ژاپن (یعنی ریختن بمب بر هیروشیما و ناکازاکی)، برای آلمان و ژاپن دمکراسی آورد. وی مدعی شد تشکلات توده ای مانند اتحادیه های مختلف پشتوانه و قدرت مادی دمکراسی است. و فراموش نکرد برای توهین به آن با لودگی اتحادیه مرده شورها را نام برد و علت حضور ذهنش در مورد این قشر از کارگران آن است که در جمهوری اسلامی بعد از به قتل رساندن آزادیخواهان و مخالفان سر و کار او و برادران دینی اش زیاد با این قشر می افتاد. او یادش رفته که در «مانیفست جمهوری خواهی» گفته بود فقط «نخبگان» می توانند دموکراسی برقرار کنند. بقول یکی دیگر از سئوال کنندگان شب اول مگر بعداز سرنگونی حکومت شاه در سراسر ایران صدها تشکل و اتحادیه صنفی مردمی تشکیل نشد؟ کدام نیرو باعث انحلال و از بین رفتن آنها شد؟ آیا سپاه پاسداران که آقای گنجی نه پاسبانی درون آن بلکه یکی از فعالان آن بود، این نهاد ها را سرکوب و منحل نکرد؟
صغری کبرا کردن های آقای گنجی در مورد بد بودن خشونت ( گویا بحث بر سر خوبی یا بدی خشونت است) در رابطه مستقیم با تعریف او از نیروهای نظامی رژیم است. او نیروهای نظامی رژیم را غیر سیاسی و منفعل معرفی میکند. و فرض را بر آن گذاشته است که هفتاد میلیون مردم ایران اصلا با این نیروهای نظامی روبرو نشده اند و نمی دانند در سرکوب مردم فعال است یا منفعل. نیروهای نظامی ایران (متشکل از سپاه و ارتش و غیره) بر مبنای اطاعت بی چون و چرا از بالاتر، مفت خوردن از حاصل کار مردم اداره میشود. این ساختار کاملأ با عملکرد طبقات حاکمه جمهوری اسلامی منطبق است. بعلاوه تاریخ نه فقط تاریخی که در کتاب ها خوانده ایم بلکه شاهد آن هستیم که هیچ دولتی در جهان بدون استفاده از خشونت نظامی نهادی به نام ارتش یا نیروی نظامی شکل نمی گیرد. علت آنکه کسانی مثل خمینی و گنجی و موسوی ارتش را برادر "ما"(یعنی خودشان) میدانند اینست که میخواهند همین بساط حاکم را ادامه بدهند. طبقات حاکمه زور و قدرت نظامی را در انحصار خود دارند و علیرغم استفاده روزمره از آن، کوچکترین استفاده مردم از آن را موقع اعتراض مثلأ سنگ پراکنی را با شدیدترین سرکوب پاسخ میدهند. آخوند ها هم مثل دیگر طبقات حاکمه در نقاط دیگر جهان در حالیکه خود مستمرأ از زور استفاده میکنند، توسل به خشونت را بد و غیر انسانی میدانند. هرکسی ناگفته میداند که زور گفتن به همنوع غیر انسانی است، سئوال اینست که چرا طبقات حاکمه زور میگویند؟ آیا آنطوریکه امثال آقای گنجی بما میگویند این تقصیر مردم و نداشتن سواد و غیره است یا آنکه پای مناسباتی پایه ای در میان است؟ آیا چون "قدرت فساد می آورد" باید بردگی هزاران ساله را قبول داشت و منتظر بود که خودش خشک بشود و بیفتد؟ آیا گنجی بی غرض و بدون داشتن منفعت سیاسی موعظه می کند که مردم نباید انقلاب کنند و باید منتظر شوند که دست غیبی برسد و این نظام را بر اندازد؟
آقای گنجی تجارت آزاد را پایه مادی دمکراسی وجمهوری خواهی میداند. بهمین خاطر اتحادیه ها و سندیکا ها را که تشکلی بر سر چانه زنی در مورد مزد و مزایا است یکی از ارکان دمکراسی میداند. بهمین دلیل است که جمله مارکس را کج و معوج کرده تحریف کرده میگوید "واقعیت هستی ما را می سازد". مارکس بر مبنای تحلیل علمی تاریخ و نه امیال شخصی، میگوید " شعور ما منطبق با هستی اجتماعی ماست". یعنی ایده ها، فرهنگ، سنن، قوانین و کلأ مسائل روبنائی هر اجتماعی منطبق با طریقه و مناسباتی است که به آن طریق احتیاجات اساسی زندگی خود را تامین میکند. در جامعه ای که هر چیزی و هر رابطه ای شکل کالائی دارد، در جامعه ای که سود در واقع کسب سود بیشتر در فرماندهی باشد و امورات زندگی از این طریق بگذرد، ناچارأ فرهنگ و قوانین و ایده هائی حاکم می شود که مبتنی بر زور و حقه بازی و سرکوب است. چرا که در آن نیروی کار تبدیل به کالا شده و دزدی ارزش اضافه توسط طبقات حاکمه پایه ای ترین و پنهان ترین مناسبات جاری در آن جامعه می باشد. سرمایه داری نمی تواند بدون اینهمه جنایت که طی تاریخ انجام داده است وجود داشته باشد. در تمامی مثال هائی که آقای گنجی از مواردی که در آنها در قدرت سیاسی در نتیجه "اعتراض مدنی" رفرم ها یا تعدیل هائی در شدت خونخواری طبقات حاکمه روی داده، بدون استثنی همواره سرکوب و بهره کشی از زحمتکشان وجود داشته وخیلی سریع آن رفرم ها جای خود را بویژه در جهان سوم به فاشیسم عریان داده است.
آقای گنجی با نشان دادن لاشه گندیده شوروی سوسیال امپریالیستی و چین سرمایه داری، سعی می کند بر تاریخ واقعی سوسیالیسم در آن کشورها و دستاوردهای شگفت انگیز و بی نظیر آن در ایجاد جامعه ای بنیادا متفاوت از جوامع کریه و زشت سرمایه داری و تئوکراتیک جمهوری اسلامی خاک بپاشد تا کسی آن را نبیند.
بررسی سوسیالیسم و علل شکست آن، احتیاج به بحثی جداگانه دارد. اما یک چیز را نباید فراموش کرد: وضع دنیای امروز را با وضع دنیائی که در آن کشور سوسیالیستی چین به رهبری مائوتسه دون موجود بود مقایسه کنید. و ببینید که چگونه بعد از نابودی سوسیالیسم، استثمار و ستم و جنگ و کشتار افسارگسیخته تر از همیشه شده و بطور تصادی بر کراهت خود می افزاید. علت رشد سرطان بنیادگرائی اسلامی به عنوان بدیلی در مقابل سرمایه داری جهانی، همانا از بین رفتن سوسیالیسم بود. این حقیقت را باید بارها و بارها توضیح داد تا کسی نتواند بر جهل مرکب سواری کند و علیه سوسیالیسم نقالی کند. مهم است جمعبندی های دلبخواهی آقای گنجی را با جمعبندی های علمی کمونیست ها مقایسه کنیم.این برای درک درست تر از منطق انتخاب بین بد و بدتر که پایه بحث های آقای گنجی در دفاع از رفرم و حمله به انقلاب می باشد، مهم است. واقعیت را میشود از زوایای مختلف دید، ولی تعبیر دلبخواهی از واقعیت و مهمتر نفی واقعیت تحت لوای آنکه واقعیت نسبی است، پایه منطق کسانی است که با تکیه بر نادانی و فراموشی مردم مشغول سواری از مردم هستند.
موضوعات طرح شده از طرف حضار
اولین نکته در رابطه با سوابق، در واقع شخص آقای گنجی بود. نکته به این صورت طرح شد : « من اینجا برای برخورد شخصی با آقای گنجی نیامده ام. این در مسئولیت دادگاهی مردمی است که به مسئولیت ها واعمال آقای گنجی طی مدت طولانی عضویت در سپاه پاسداران، نقش وی در ساختمان دستگاه اطلاعات سپاه در همکاری با سعید حجاریان، نقش وی در «انقلاب فرهنگی» بعنوان یکی از افراد حلقه دکتر سروش، موضع و عملکرد وی طی دوران های قتل و شکنجه زندانیان سیاسی بویژه قتل عام بعداز جنگ ایران و عراق، رسیدگی کند. حضور در اینجا برای طرح یکسری سئوال در رابطه با نظرات آقای گنجی است.»
واکنش گردانندگان جلسه بسیار حاد بود و قصد گرفتن میکروفن و اخراج طرح کننده مطلب را داشتند. تامل بر روی این نکته مهم است. چرا که برخورد برگزار کنندگان و شخص آقای گنجی کاملأ نسنجیده و سرشار از آنتاگونیسم طبقاتی بود. یکی از شرکت کنندگان تیزبینانه و قاطع برخورد گردانندگان جلسه را به نقد کشید. وی گفت، این جلسه حکم یک آزمایشگاه را دارد و سوال اینجاست که شما وقتی چنین برخوردی به مخالفان خود دارید، فردا که بقدرت رسیدید با مخالفان خود چه خواهید کرد؟
البته گنجی و برادران دینی اش در گذشته نشان داده اند که وقتی قدرت بدستشان افتد با مخالفان خود چه می کنند!
طرح این نکته از چند زاویه اهمیت داشت. سابقه طولانی خدمت آقای گنجی در سپاه و مسئله همکاری های وی با بخش های اطلاعاتی و سرکوب مردم مسئله ای کناری نیست که مردم در مواجهه با ایشان و نظراتشان نادیده بگیرند. لذا مسئله آنست در حال حاضر که ایشان ردای اپوزیسیون بر تن کرده است کدام نوع برخورد در جلسات به ایشان درست و اصولی است. بویژه آنکه ایشان نه تنها از مردم ایران بابت سال های طولانی خدمت در ارگان های سرکوب مردم عذرخواهی نکرده و خود به افشای شواهد عینی و نقش خود در آن شواهد نمی پردازد بلکه از مردم بویژه کمونیست ها طلب کار هم هست و ضمن بد و بیراه گوئی های غیر مستند و بی پایه به سوسیالیسم که مانند احکام الهی صادره از سوی قضات شرع است انواع و اقسام لجن پراکنی ها را نسبت به مجموعه نیروهای چپ بر زبان آورده یا می نویسد. آقای گنجی با تکیه بر اختلافات درون قصری خود با بخشی از هیات حاکمه و بهره بردن از صدماتی که از رقبا و در واقع هم طبقاتی های حاکم بر ایران خورده، در نقش رهبر و خط دهنده ظاهر شده، برای مردم برنامه و نحوه مبارزه و هدف تعیین میکند.
گنجی فراموش می کند که در سی سال گذشته این کمونیست ها نبودند که حکمفرمائی می کردند بلکه ایشان و هم مسلک های بنیادگرای اسلامی شان بودند که ایدئولوژی، نظام سیاسی، نظام اقتصادی و اجتماعی و فرهنگ خود را به بوته آزمایش گذاشتند. زمانی که ما دولت دیکتاتوری و دموکراسی پرولتری یعنی سوسیالیسم را در ایران مستقر کردیم، آنگاه همه مجاز خواهند بود که آن را به نقد کشند و به خاطر نقد دولت ما کسی نه زندانی شده و نه به دار کشیده خواهد شد. آن مواردی هم که در شوروی تحت رهبری استالین شد اشتباه محض بود که مائوتسه دون از آن جمعبندی کرد و در تکامل سوسیالیسم هرگز تکرار نشد. دن سیائو پین که خواهان سرنگون کردن سوسیالیسم و احیای سرمایه داری بود نه کشته شد و نه زندان رفت. به همین دلیل امکان آن را یافت که در فرصت مناسب قدرت را از دست کمونیست ها بیرون آورد و سرمایه داری را احیا کند که امروز نتایج آن را می بینیم که چین تبدیل به بزرگترین مشقت خانه کارگران جهان شده است. اما موضوع دموکراسی فراتر از زندانی نکردن مخالفین است. موضوع دموکراسی آن است که کی بر کی حکومت می کند؛ کدام نظام اجتماعی اقتصادی بر کدام نظام اجتماعی اقتصادی سلطه می یابد. صحبت از دموکراسی بدون گفتن آن که «حکومت دست کدام طبقه است و پشتوانه استقرار کدام نظام اقتصادی و اجتماعی است» عوامفریبی محض است. فاصله میان دموکراسی سرمایه داری و دموکراسی سوسیالیستی هفت میلیارد آدم است: آدم هائی که در دولت های سرمایه داری (چه از نوع بنیادگرائی اسلامی اش که شما بنیاد نهادید و چه از نوع دموکراسی غربی آن ) بر آن ها حکومت می شود و حداکثر حق رای دارند که معنای حق رای آن است که در مورد توزیع قدرت در میان دو جناح حکومت نظر بدهند. گنجی حق دارد مخالف انقلاب باشد زیرا ناراحتی وی آن است که در جمهوری اسلامی قدرت در میان جناح های حاکم ناعادلانه توزیع شده است. رای مردم را برای همین می خواهد که این بی عدالتی که در حق قشر نازکی از نخبگان جمهوری اسلامی شده است بر طرف شود. سوال این است که آیا مردم آنقدر آگاه خواهند شد که به گنجی و شرکای سبزش بگویند: شتر در خواب بیند پنبه دانه؟
برخورد جلسه به مخالفان حاضر در جلسه
جلسه شب اول را شخصی آلمانی از گروه سبزهای آلمان اداره میکرد. شب نخست جلسه ای بود با عمدتأ شرکت کننده های ایرانی و عده قلیلی آلمانی. و جلسه شب دوم را یکنفر ایرانی از اعضای کمیته حمایت... و دعوت کننده آقای گنجی، اداره میکرد. در جلسه شب اول علیرغم انتقادات موجود به گردانندگان جلسه، طی اعلام برنامه، مدت زمانی را برای ابراز نظر شرکت کنندگان اختصاص داده بودند. اما شب دوم برگزار کننده جلسه و آقای گنجی با آوردن بهانه های مختلف از قبیل سوالات را بنویسید، وقت کم داریم،...از دادن وقت به مردم خوداری کردند. مهمترین دلیل آنها بحثی بود که گنجی به پیوست بحث های عوامفریبانه اش در مورد دمکراسی و حقوق بشر ارائه داد. گنجی گفت این جلسه را ما گذاشته ایم، میخواهیم حرف های خودمان را بزنیم و آنرا آنطوریکه خود میدانیم اداره میکنیم، شما هم میتوانید جلسه خود را بگذارید و حرف های خود را بزنید، ببینید چند نفر به جلسه شما می آید!! دمکراسی یعنی آنکه شما حق دارید گروه و جلسه خود را تشکیل بدهید، ولی نمی توانید در کار ما یا دیگران دخالت کنید... و گرداننده جلسه که مبنای ایدئولوژیک برای کار خود پیدا کرده بود به کسیکه معترض بود چرا به مردم حق صحبت نمی دهند گفت: «کسی از شما دعوت نکرده اگر قبول ندارید میتوانید بروید»!!!
این حرکات مستاصلانه گنجی و برگزار کنندگان نمایش او در شرایطی صورت گرفت که آنان بطور کتبی در روزنامه و اعلامیه فراخوان شرکت در جلسه را داده بودند و هیچ گونه قید و شرطی را نیز ذکر نکرده بودند. به علاوه، موضوع بحث در مورد مردم ایران بود و نه فعالیت فلان بنگاه خصوصی. در نتیجه موقع دعوت عمومی به آن جلسه، مدعوین حق ابراز نظر دارند. گنجی تمام بحث خود را بر روی دمکراسی و حقوق بشر کذائی اش و رهنمود پرهیز از انقلاب، مذاکره با دولت ( بزبان آخوندی، تعامل با دولت) و حرکت بر مبنای اعتراض مدنی را می داد و مانند مجتهدین جامع الشرایط انتظار داشت همه بع بع کنان حرف های او را قورت بدهند. این آقا فکر می کند شعارهای مردم مبنی بر «مرگ بر خامنه ای» فقط شخص خامنه ای را نشانه گرفته در حالیکه تمام طرز تفکر آخوندی گنجی و بنیادگرایان اسلامی را آماج قرار داده است. گنجی مردم را به پای مذاکره و آشتی با برادران حزب الهی حاکم و حرکت در چارچوب قانون اساسی فرا میخواند و شعار ببخش و فراموش کن یا نکن (ولی بهر حال ببخش) را میدهد، اما در مورد شرکت مردم در جلسات مشترک میگوید بروید در جلسات خود حرف بزنید! آخوند گنجی بالای منبر یک چیز میگوید، موقع عمل کار دیگری انجام میدهد. البته و صد البته در عین حال شیوه تفکر و عمل آقای گنجی ما را بیاد اوامر شاه مخلوع میاندازد که به مردم معترض میگفت: خوب اگر موافق این حکومت نیستید میتوانید از ایران بروید!!!
حکم گردانندگان و سخنران جلسه به معترضین
جالب است که گنجی و شرکاء بی وقفه و بدون فوت وقت برای جنبش مردم خط فکری و شعار طراحی می کنند و الگو می برند اما مرتبا می گویند: مردم خودشان میدانند چکار بکنند، شما نمی توانید از بیرون گود غیر مسئولانه حرف زده مردم را مجبور به هزینه دادن کنید و بعد از پیروزی بروید سوار اوضاع بشوید!!!
این ها سی سال پیش یک بار با حیله گری های آخوندی سوار بر موج مبارزات مردم شدند یک بار دیگر هم می خواهند آن را تکرار کنند.
لب کلام و جوهر حرف گنجی و شرکاء در تقبیح انقلاب و تمجید «رفرم» آن است که جمهوری اسلامی باید بماند. از آنجا که رویشان نمی شود با صراحت این را بگویند، غیر مستقیم علیه انقلاب و عمل انقلابی علیه این نظام موعظه می کنند. گنجی یک ریز با لفاظی های گوش کر کن به مردم توصیه میکنند که از گرفتن قدرت دوری کنید چون قدرت فساد می آورد!!! در واقع به زبان آدمیزاد حرف شان اینست که اجازه بدهید فاسدهای جمهوری اسلامی در قدرت بمانند، خودشان در نتیجه اعتراض مدنی خشک میشوند و می افتند؟؟؟ و تازه اگر شما قدرت را بگیرید فاسد می شوید!
گنجی و شرکاء که فعلا زورشان نمی رسد که مخالفین خود را خفه کنند به عوامفریبی متوسل می شوند که: هرکی حرفی داره برود ایران! از آن طرف در ایران هم برادران دینی و مراجع تقلیدشان اطلاعیه پشت اطلاعیه می دهند که: شعارهای ساختار شکن ندهید، چپ روی نکنید و غیره. دم خروس این ها یکی دو تا نیست. و اگر بخواهیم همه را ذکر کنیم می شود مثنوی هفتاد من.
اما ما دهانمان بسته نخواهد شد. این یاوه ها را فقط کسانی می خرند که خرافه های سی ساله بنیادگرائی اسلامی آنان را مسخ کرده و مغزی برای فکر کردن برایشان نگذاشته است. گنجی تفرعن و جهل را با هم دارد. یعنی یک مخلوط کریه و زشت. او در واقع حرف زدن و رهنمود دادن را حق مسلم خود و طبقه خود، طبقه حاکمه میداند. قبول این یاوه ها یعنی اینکه نمی توانی بگوئی حکومت آلنده سرنگون شد زیرا نظام و ارتش رژیم سابق دست نخورده سرجایش مانده بود. تو میتوانی فقط دلت خوش باشد که مهره سوخته ای چون پینوشه در سن هشتاد و چند سالگی برای نمایشات مسخره کی بود کی بود من نبودم در نتیجه "اعتراضات مدنی" محاکمه شود، ولی کماکان برای زحمتکشان در بر همان پاشنه بچرخد. یعنی آنکه نمیتوانی بگوئی روی کار آمدن ماندلا نمایشی تهوع آور از سازش با مرتجعین نژادپرست آفریقای جنوبی و حفظ شالوده های آن بود و نتیجه آن که آفریقای جنوبی کماکان بهشت ثروتمندان و جهنم زحمتکشان سیاه پوست است. معنی حرف آقای گنجی و شرکا اینست که نمی توانی بگوئی روی کار آمدن گاندی در نتیجه سازش بریتانیا و بورژوازی و ملاکان بزرگ در قلع و قمع جنبش کمونیستی هندوستان و پیروی از سیاست های نو استعماری بود و در ده سال گذشته ده ها هزار دهقان هندی در اثر سیاست های بانک جهانی و صندوق بین الملل پول و مرکز تجارت جهانی یعنی اربابان ناپیدای حکومت هندوستان دست به خودکشی زده اند.
اهداف جلسه
در کنفرانس برلین که آقای گنجی با هیات اعزامی دولت خاتمی و به دعوت موسسه هانریش بل به آلمان آمده بود قصد داشت از طریق مذاکره با تبعیدی ها (بحث و گفتگوی دو جانبه)، شکاف درون جماعت مهاجر و تبعیدی را عمیق تر بکند. در آنجا او و همراهانش زیر شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی، بایکوت عمومی شدند. البته همان موقع هم توده ای اکثریتی ها و بخشی از چپ های واداده و ملی مذهبی ها که اقلیتی بودند بطور جداگانه و در جلسات خصوصی پای منبر آقای گنجی و همراهانش نشستند.
این بار آقای گنجی در لباس اپوزیسیون آمده و مانع از بحث بخشی از مخالفان رژیم می شود تا به خیال خود صدای رفرم و سازش با رژیم را بصورتی یکدست برای مردم تبلیغ و موعظه کند.

تجمع و اعتصاب سراسری دانشجویان علم و صنعت


به گزارش رويداد دانشجویان دانشگاه علم و صنعت تهران در بیانیه ای اعلام نمودند در اعتراض به سرکوب و برخورد با فعالین دانشجویی اعلام نمودند از روز یکشنبه 22 آذر کلاس های درس را تحریم خواهند نمود.

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

امروز تازیانه هایی بر پشت دانشگاهیان فرود می آید که هیچ گاه نظایر آن در اطلس تاریخ این سرزمین حتی در سیاه ترین مجلد های آن دیده نشده، نیروهایی خودسر با سلاح سرد به دانشگاه یورش می آورند و جلادانه بر حرمت و ساحت این میعادگاه مقدس می تازند چرا که باور ندارند تقوای مدرسه و سیب سرخ خدا را.

یاران و خانواده ی کیانوش آسا را که دلهایشان از ارغوان و ابر پر پر است را به گروگان میگیرند. دانشجویان را چنان به بند می کشند که تعداد دانشجویان در بند زندان اوین 110 نفر گزارش شده است.

لباس از تن دانشجوی دستگیر شده (مجید توکلی ) بر می کشند و جامه ی زنانه به تن او می کنند و تصویر او را به دیوار خبرگزاریهاشان می کوبند تا طعنه ای به دختران امیدوار و مهربان و غمین چهر این سرزمین زده باشند و پلیدی آوازشان را بیش از پیش به گوش فلک رسد، غافل از ان که لباس شرف و شجاعت را اوست که بر تن انسان نشانده و هیچ کس جز او نمی تواند آن را بر گیرد (تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء) . . .

صاحب کمال را چه غم از نقص مال و جاه/چون ماه پیکری که به رو سرخ و زرد نیست/مردی که معجری به سرش در کشیده اند / بهتر ز جامه ای که در او هیچ مرد نیست

اگر دوستانمان را بند می کشید بیهوده مجویید ما در آستانه ی سحر ایستاده ایم . اگر به دانشگاه می تازید که دانشگاه و علم و واژگان که چراغ راه بشر است به خون بکشید ما خون واژه را به نور آغشته خواهیم کرد و بدانید هر تازیانه که فرود آید این حضور را سبز را مقاوم تر خواهد کرد و عاقبت تعفن زخم های رنگین تازیانه هاتان شما را در این تعفن رنگین غرق خواهد کرد.

ما دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ، تا آزادی تمام دانشجویان اسیر زندان های ظلمت استبداد و خارج شدن تمامی دانشگاهها از حالت نظامی و خروج نیروهای مزدور از دانشگاهها، کلاسها را تحریم و تجمع اعتراضی خود را هر روز از ساعت 12:30 بالای سلف اساتید آغاز می کنیم. از یکشنبه 22 آذر ، تا آزادی تمام همکلاسی هایمان، کلاسها را تحریم می کنیم.

Regarder cette vidéo dans une nouvelle fenêtre گوشمالی بسیجی و گرفتن دوربین و کلاه او-امیرکبیر16اذر


Regarder cette vidéo dans une nouvelle fenêtre گوشمالی بسیجی و گرفتن دوربین و کلاه او-امیرکبیر16اذر


مرگ بر ديکاتور!