۱۳۸۶ آبان ۲۶, شنبه

گزارش سازمان ملل از دیوار حائل اسرائیل به نقل از بي, بي,سي

سازمان ملل متحد خاطرنشان می کند که تنها 18 درصد از سی هزار کشاورز ساکن کرانه غربی رود اردن که زمین هایشان آن سوی دیوار حائل قرار دارد، از اسرائیل برای مراجعه به زمین های خود مجوز گرفته اند.
دفتر هماهنگ کننده مسایل بشردوستانه سازمان ملل متحد گزارش خود را بر مبنای وضعیت 230 هزار فلسطینی که در نزدیکی دیوار حائل زندگی می کنند، تنظیم کرده است.
این گزارش، زندگی 15 اجتماع فلسطینی با جمعیتی بالغ بر ده هزار نفر که میان دیوار حائل و اسرائیل گیر افتاده اند را با زندگی 220 هزار فلسطینی در 52 اجتماع در سوی مناطق فلسطینی بررسی کرده است.
این گزارش دفتر هماهنگ کننده مسایل بشردوستانه خاطرنشان می کند که افرادی که میان دیوار حائل و اسرائیل گیر افتاده اند باید مجوز اقامت دایم داشته باشند و ساکنان بخش شرقی دیوار حائل نیز به مجوز بازدید برای دسترسی به زمین های خود و یا بازدید از خویشاوندان خود نیاز دارند.
مارک رگف، سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل از گزارش سازمان ملل انتقاد کرده و آن را یک جانبه خوانده است. وی افزود که اسرائیل در تلاش است تا از اثرات دیوار حائل بر فلسطینیان بکاهد.
اسرائیل در سال 2002 شروع به ساخت دیوار حائل کرد و گفت که این دیوار را به دلایل امنیتی به طور موقت می سازد. هدف از ساخت دیوار، متوقف کردن عملیات انتحاری از سوی فلسطینیان بود.
دیوار حائل در امتداد کرانه غربی ساخته شده و فلسطینی ها می گویند که اسرائیل با ساخت این دیوار، بخش هایی از خاک مناطق فلسطینی را به خاک خود ملحق کرده است.
شصت درصد این دیوار ساخته شده که عمدتا در شمال کرانه غربی و حوالی بیت المقدس است. دیوان دادگستری بین المللی در سال 2004، طی اظهارنظری بخش هایی از این دیوار را غیر قانونی خواند و خواهان برچیدن آنها شد
.

محمود درویش (شاعر فلسطینی) - ترجمه تراب حق‌شناس درباره ی مجموعه‌شعر در محاصره

در محاصره
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com آدينه ۲۵ آبان ۱٣٨۶ - ۱۶ نوامبر ۲۰۰۷
[...] خیلی متشکرم به‌خاطر کتاب، و نه هر کتابی تازه، یک جواهر درخشان واقعاً، مثل این کتاب «در محاصره» که واقعاً هیچ انتظارش را نداشتم، و یا روی آشنایی گذرا با به‌اصطلاح شعر فلسطینی انتظار نوع دیگری ازش داشتم: پُر از خشم و خروشِ راستین و برحق و ناگزیر گراینده به شعارهای آشنای جان‌های به‌درد‌آمده، فریاد انتقام، آرزوی محو دشمنان، آرزوی بازگشت و همه‍ی مایه‌های مکرر این نوع شعرها و اصلاً همه‍ی حرف‌های همه‍ی مظلوم‌های برحق جهان که حرفِ حساب است، ولی حکایت شعر به‌نظرم چیز دیگری است. حکایت شعر، مثلِ کارِ عظیم و خیره‌کننده‌ای که این آقای محمود درویش در کتاب بی‌مانندش انجام داده، گسترش دادن همه‍ی آن حرف‌ها و حکایت‌های بالاست، در وسعتِ تاریخ و جغرافیای بی‌کران، خارج از تاریخ و جغرافیای محدود زمانه‍ی ما، در کنار این سرنوشت آوارگی و تحملِ ظلم و زور، این‌چنین آکنده از زندگی و عشق به زندگی و عشق به عشق... معمولاً خشم و نفرت و انتقام و سرسپرده‍ی ایمان (ایده‌آل ـ ایده‌ئولوژی) خاصی بودن، دیگر جا برای حسِ دیگری باقی نمی‌گذارد. این آقای شاعر توانسته به‌وضع معجزه‌آسایی زیر پرده‍ی دودِ انفجار و در میان آوارگی‌ها و مرگ و نکبت، آسمان را ببیند و قدرِ آن را ـ به‌خصوص در چنان شرایطی ـ موکدتر کند: «صلح نوای سوگ است برای جوانی که قلبش را سوراخ کرده خال [چهره] زنی، و نه گلوله و ترکش نارنجک...» از این زیباتر می‌شود به جنگِ جنگ رفت و زندگی را در برابر مرگ عَلَم کرد؟... و یا آن‌جا که با دلدار به تماشای یک فیلم قدیمی عاشقانه می‌نشیند و قهرمانان فیلم به دو نظاره‌گر تبدیل می‌شوند! بی‌نظیر است واقعاً! ممنون‌تان هستم که یک چنین سخن‌سرایی را به ما معرفی کردید که توجیه (شفیعِ) خروارها شعر (و نثرِ) بی‌خاصیتِ حس‌نشده، تجربه‌نشده (از دل برنخاسته) می‌شود که نگاه بر آن‌ها می‌لغزد، بدون آن‌که حتی در یک لحظه مو بر اندام خواننده راست شود، نظیرِ (مثلاً): «... و دلم تنگ شده برای جانِ آواره‌ام...» که خلاصه‌کننده‍ی تمام حکایت‌های مربوط به آوارگی در همه‍ی زمان‌هاست. و یا: «شعر گذر کرده و شاعر را از پا درآورده است...» شاهکار! و یا این گلایه‍ی غریب (و غیرِ روالِ مرسوم) از زیان‌های جنگ: (شعر 39) که علاوه‌بر شهید و زخمی و خانه‌های ویران و درختانِ زیتونِ ریشه‌کن‌شده، علاوه‌بر این‌ها، به خللِ اساسی‌ای می‌پردازد که وارد می‌شود به شعر و تئاتر و تابلوِ ناتمام... (همین جا تحسین بسیار نثار آقای مترجم، آقای تراب حق‌شناس، باد به‌خاطر ترجمه‍ی بسیار زلال و روان و راحت‌شان که علاوه‌بر فهمِ دقیق این اشعار، جوهر آن را هم این‌قدر خوب و بدونِِ توسط به کلماتِ به‌اصطلاحِ رایج «شاعرانه» رسانده‌اند. (در ترجمه‌ها، اشعار گاهی سقلمه‌تر از اصل می‌شوند)، و استفاده از این تدبیرِ راحتِ گاهی ختم نکردن جمله‌ها با فعل، برای تأکید بر مهم‌ترین جُزءِ شعر، مثلِ همین موردِِ آخری. درود بر ایشان و سپاس از ایشان... حقیقتاً اگر آدم بخواهد حتی در تعداد محدودی اشعارِ منقلب‌کننده‍ی این دفتر را ذکر کند، باید دو سومِ آن را بازنویسی کند! فقط این یکی هم (شعر 48) ما را، آقا، بدجوری کله‌پا کرد! «خدایا!... خدایا! چرا به حال خود رهایم کردی؟ من هنوز کودکم... چرا مرا نیازمودی؟» بگذریم. ممنون‌تان هستم. این دفتر را تا مدت‌ها با خود به این‌ور و آن‌ور خواهم کشاند در کیفِ سرِ شانه‌ام. خیلی دلم می‌خواست در ایران هم ازش بهره‌مند شوند. من گاهی برای مجله‍ی نگاهِ نو (سه‌ماهه‌نامه) چیز می‌نویسم. مجله‍ی معتبرِ خوبی است. صاحبش (علی میرزایی) هم شخصیتِ پاک و فهیمی. کاشکی یک نسخه از کتاب را برای او می‌فرستادید (اگر خواستید با اشاره به ارادتِ بنده به این کتاب). این شعرهای ناب و گوارا باید بیشتر دیده شوند. باید معیار جدیدی بگذارند واقعاً. [....] برایتان سلامتی آرزو دارم. بازهم سپاسگزارتان هستم. با سلام به آقای مترجم و سایر دوستان و همکاران‌تان. پراگ ـ 19 سپتامبر 2007 پرویز دوایی