هران 23 نفر - شيراز 11 نفر - اصفهان 7 نفر - استان سيستان و بلوچستان(شهرهای مختلف) 29 نفر - قم 4 نفر - اراک 2 نفر - مشهد 9 نفر - ساری 5 نفر - بابل 3 نفر - بوشهر 1 نفر - اهواز 6 نفر - خرمشهر 4 نفر - تبريز 11 نفر - اروميه 13 نفر - مراغه 2 نفر - کرمانشاه 7 نفر - سنندج 26 نفر - سقز 6 نفر - بانه 3 نفر - مهاباد 12 نفر - کرج 7 نفر - سقز 5 نفر - همدان 6 نفر - رشت 4 نفر - بندرانزلی 7 نفر - شوش و هفت تپه 12 نفر - استان لرستان(شهرهای مختلف) 25 نفر -
۱۳۸۸ تیر ۲, سهشنبه
1تير:ابراز هم دردی شاعران و نويسندگان ايران با مردم
من ندانم با که گويم شرح درد: سيمين بهبهاني، رضا براهني، علی اشرف درويشيان، پوران فرخزاد، حافظ موسوي، منصور اوجي، ايرج صف شکن، عليشاه مولوي، مهين خديوي، ابوتراب خسروي، فرخنده حاجی زاده، کامران بزرگ نيا، مهدی يزادنی خرم، شمس آقاجاني، پگاه احمدي، داريوش معمار، رويا تفتي، عباس صفاري، هوشنگ چالنگي، شهناز دارابيان، عزت الله قاسمي، کوروش کرمپور، محمود معتقدي، هوشيار انصاری فر، علی قنبري، علی عبدالله اي، محمد آبيز، سعيد آذين، فرهاد حيدری گوران، سهيلا ميرزائي، شهاب مقربين، حسين فاضلي، مهرداد فلاح، کوروش همه خاني، علی مسعودی نيا، فرامرز سدهي، پرويز خائفي، بهزاد موسايي، رضا بنی عامري، عليرضا بهنام، بکتاش آبتين، ليلا صادقي، آرش نصرت لله اي، ليلی گله داران، علی ثباتي، شيدا محمدي، علی الفتي، ليلا فرجامي، بابک سليمی زاده، پويا عزيزي، بهاره فريس آبادي، رسول رخشا، بنفشه فريس آبادي، ناما جعفري، غلامرضا بروسان، رضا شمسي، سعدی گلبياني، مازيار نيستاني، رويا زرين، سپيده جديري، موسا بندري، محمد ذوالفقاري، علی آموخته نژاد، سعيد آرمات، حسين شريفي، عليرضا بابائي، آزاده زارعيان، مهدی محمدي، احمد فريدمند، محمد زندي، پروين نگهداري، علی اکبر سليمانپور، سعيد محمد حسني، رجب بزرافشان، الهام اسلامي، حامد رحمتي، آزيتا قهرمان، سهراب رحيمي، مظاهر شهامت، مها محقق، حسن صفدري، علی ميرکازهي، عباس عارف، فهيمه غنی نژاد، احسان عابدي، مهری جعفري، رحيم رسولي، عليرضا عباسي، عليرضا فرهاني، ستار جانعلی پور، پرويز بابائي، جواد قاسمي، محمد شعباني، حسين ايمانيان، مهدی شام روشن، عليشام روشن، محمد مرات، مزدک موسوی. آرش الله وردي، محمد حسن مرتجا، مهدی صمداني، محمود رافع، رضا خندان مهابادي، فاطمه سرحدی زاده، رضا مرادی اسپيلي، محمود کوير. بهاره رضائي، سوری احمدلو. مريم پاليزبان، مريم حقيقت. محسن خيمه دوز، فروغ رخشا، الهام ملک پور، کبوتر ارشدي، ياشار احد صارمي، گلاله هنري، يدالله رويايي، فرزين هومانفر، مهناز يوسفي، فرشته ساري، محمد آشور، ماندانا زنديان، مينا رضايي، مقصود صالحي، مهرداد امين، ياسمن کاظمي، مهناز بديهيان، آزاده دواچی. |
خطابه برای شهيدان جنبش خرداد:محمدعلی اصفهانی
يکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۲۱ ژوين ۲۰۰۹
|
ما شما را باز خواهيم يافت
ما شما را باز خواهيم يافت
در حنجره ی سينه سرخی که خواهد خواند
بر شاخسار درختی که بر تمام خاک
سايه خواهد گستراند
و رودی از قلّه های آتشفشان در راه است
که همه ی دريا ها
به آن می ريزند.
و همه ی دريا ها از آن برمی خيزند.
٭
باد، اين روز ها آفتابی است
و ما را خواهد برد.
تا همه ی ابر ها.
تا همه ی باران ها.
تا همه ی دانه هايی که خواهند شکفت.
و تا سينه سرخی که شما را
بر شاخسار درختی
خواهد گفت.
٭
درخت ها را می زنند
تا شاخساری نماند
سينه سرخ ها را می کشند
تا حنجره يی نخواند
اما سينه سرخی هست
که او را نمی توان کشت:
سينه سرخی که همه ی سينه سرخ هاست.
اما درختی هست
که آن را نمی توان زد:
درختی که همه ی درخت هاست.
٭
«همه ی درخت ها چه طور می شود زد؟
همه ی سينه سرخ ها را چه طور می شود کشت؟»
اين را کسی به من گفت
که می رفت و شعله می کشيد
و دست هايش
روشن بود.
اين را کسی به من گفت
که می رفت و دور می شد
و باز با من بود.
اين را مادری به من گفت
بر مزار پسری.
اين را پسری به من گفت
بالای نعش دختری.
اين را دختری به من گفت
در بغض ساکت پدری.
اين را چرخ های کارخانه ها به من گفتند
و ايستادند.
اين را پروانه های آسياب ها به من گفتند
و تن به توفان دادند.
اين را سکينه خانم قالی باف به من گفت
اين را آقارسول دستفروش طواف به من گفت
اين را عبدو جمال آواره به من گفت
اين را
خانه ی ويران
و نخل سوخته
و بمب و موشک و خمپاره به من گفت
اين را زندانيان به من گفتند
و به شکنجه گاه رفتند.
اين را شکنجه شدگان به من گفتند
و روی پا های برآماسيده شان
باز
راه رفتند.
اين را زير اعدامی ها به من گفتند
و حلق آويز شدند
تيرباران شدند.
يعنی که ابر شدند و پاشيدند و باران شدند.
اين را باران ها به من گفتند و خاک ها را شستند.
اين را دانه ها به من گفتند و
رُستند
٭
شما، آن نيستيد که نيست.
شما، آن هستيد که هست
در حنجره ی سينه سرخی که پريد
و بر قلّه های آتشفشان
نشست.
و روزی خواهد خواند
برشاخسار درختی که بر تمام خاک
سايه خواهد گستراند.
روزی که باز خواهد گشت
و بعد از آن
ديگر همیشه خواهد ماند.
www.ghoghnoos.org
ما شما را باز خواهيم يافت
در حنجره ی سينه سرخی که خواهد خواند
بر شاخسار درختی که بر تمام خاک
سايه خواهد گستراند
و رودی از قلّه های آتشفشان در راه است
که همه ی دريا ها
به آن می ريزند.
و همه ی دريا ها از آن برمی خيزند.
٭
باد، اين روز ها آفتابی است
و ما را خواهد برد.
تا همه ی ابر ها.
تا همه ی باران ها.
تا همه ی دانه هايی که خواهند شکفت.
و تا سينه سرخی که شما را
بر شاخسار درختی
خواهد گفت.
٭
درخت ها را می زنند
تا شاخساری نماند
سينه سرخ ها را می کشند
تا حنجره يی نخواند
اما سينه سرخی هست
که او را نمی توان کشت:
سينه سرخی که همه ی سينه سرخ هاست.
اما درختی هست
که آن را نمی توان زد:
درختی که همه ی درخت هاست.
٭
«همه ی درخت ها چه طور می شود زد؟
همه ی سينه سرخ ها را چه طور می شود کشت؟»
اين را کسی به من گفت
که می رفت و شعله می کشيد
و دست هايش
روشن بود.
اين را کسی به من گفت
که می رفت و دور می شد
و باز با من بود.
اين را مادری به من گفت
بر مزار پسری.
اين را پسری به من گفت
بالای نعش دختری.
اين را دختری به من گفت
در بغض ساکت پدری.
اين را چرخ های کارخانه ها به من گفتند
و ايستادند.
اين را پروانه های آسياب ها به من گفتند
و تن به توفان دادند.
اين را سکينه خانم قالی باف به من گفت
اين را آقارسول دستفروش طواف به من گفت
اين را عبدو جمال آواره به من گفت
اين را
خانه ی ويران
و نخل سوخته
و بمب و موشک و خمپاره به من گفت
اين را زندانيان به من گفتند
و به شکنجه گاه رفتند.
اين را شکنجه شدگان به من گفتند
و روی پا های برآماسيده شان
باز
راه رفتند.
اين را زير اعدامی ها به من گفتند
و حلق آويز شدند
تيرباران شدند.
يعنی که ابر شدند و پاشيدند و باران شدند.
اين را باران ها به من گفتند و خاک ها را شستند.
اين را دانه ها به من گفتند و
رُستند
٭
شما، آن نيستيد که نيست.
شما، آن هستيد که هست
در حنجره ی سينه سرخی که پريد
و بر قلّه های آتشفشان
نشست.
و روزی خواهد خواند
برشاخسار درختی که بر تمام خاک
سايه خواهد گستراند.
روزی که باز خواهد گشت
و بعد از آن
ديگر همیشه خواهد ماند.
www.ghoghnoos.org
من درد مشترکم مرا فرياد بزن!!
اشتراک در:
پستها (Atom)