۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

20فروردين :همسر ستوده: با فرزندان نسرين مانند اسرای جنگی برخورد می کنند

: ت








 
  نسرين ستوده حقوقدان، وکيل دادگستری و فعال اجتماعی بيش از هشت ماه است که در يکی از سلول های بند ۲۰۹ نگهداری می شود. او وکالت پرونده‌های بسياری از فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، ِ کودک‌آزاری و کودکان در معرض اعدام و خانواده های تعدادی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات را برعهده داشته‌است.

رضا خندان، همسر نسرين ستوده و دو فرزند خردسالش عيد نوروز امسال را نيز بدون او گذراندند. بدون اينکه در تمام مدت تعطيلات نوروز بتوانند با او ملاقاتی داشته باشند. خبرنگار کلمه در مصاحبه با رضا خندان، همسر نسرين ستوده، از آخرين وضعيت اين زندانی سياسی که از حقوق اوليه يک زندانی هم محروم است جويا شده است . همچنين در اين مصاحبه رضا خندان از وضعيت روحی فرزندانش به ويژه پسر سه ساله اش نيما سخن گفت. اينکه اين کودک سه ساله دلتنگي، وحشت، تنهايي، کابوس‌های وحشتناک و پرخاشگری همراه هميشگی اش شده. اينکه مانند اسرای جنگی با فرزندان نسرين برخورد می کنند اينکه او به خودش قبولانده که مامان نسرين ديگه نمي‌آيد و بابت اين با همه دعوا دارد و اينکه در آخرين ملاقاتی که بچه‌ها توسط ماموران پيش مادرشان مي‌رفتند، جيب‌های نيما را گشته بودند و يک شکلات از جيب‌اش درآورده بودند تا مبادا به مادرش بدهد .

از آخرين وضعيت روحی و جسمی خانم ستوده بگوييد آيا ايشان همچنان در بند ۲۰۹ زندان اوين نگهداری می شوند؟

وضعيت روحي‌همسرم با وجود سنگين‌ترين فشارهايی که مخصوصا در تعطيلات عيد به او وارد شد، خوب است ولی از نظر بينايی دچار مشکلاتی شده است اما به درخواستش برای مراجعه به چشم پزشک هم اعتنايی نمی کنند.

آقای خندان ! با اينکه ماه ها از بازداشت همسرتان می گذرد اما هنوز ايشان به بند عمومی منتقل نشده اند؟ چرا ؟

بله .بازداشت همسرم وارد هشمتمين ماه‌اش شده است اما هنوز در بند ۲۰۹ است.

آيا ايشان در سلول انفرادی نگهداری می شوند؟

در حال حاضر با يک زندانی ديگر نگه داری می شود ولی در روزهای پايانی سال بعد از اينکه هم سلولی اش آزاد شد، در انفرادی بود. در سال جديد هم با رفتن هم سلولی جديدش دوباره تنها ماند که در اعتراض به اين مساله مجبور به اعتصاب غدا شد و اکنون با زندانی ديگری هم سلول شده است.

خانم ستوده نوروز هم به مرخصی نيامدند برای گرفتن مرخصی برای ايشان شما چه اقدامی کرده‌ايد؟ يعنی می خواهم بدانم به چه مراجع قانونی مراجعه کرده ايد وآنها چه پاسخی به شما داده اند ؟

من به مدت ۳ روز کامل در دادستانی حاضر شدم و يک نامه‌ی کلی در مورد شرايط بازداشت و ملاقاتها و دو فرم تقاضای ملاقات حضوری دادم، با وجود اينکه دادستان در مقابل ۳۰ نفر از خانواده‌ها گفت که تقاضا بدهيد ملاقات حضوری مي‌دهيم، ولی عملا نه تنها مرخصی و ملاقات حضوری ندادند بلکه ملاقات کابينی هم در ۱۵ روز فروردين به ما داده نشد.

يعنی در ايام عيد اجازه هيچ گونه ملاقاتی به فرزندان شما داده نشد و نوروز فرزندان کوچک شما نتوانستند مادرشان را ببينند ؟

حتی برای يک ثانيه هم مادرشان را نديدند، چه به صورت حضوری و چه کابينی. حتی با وجود اين که ۱۱ فروردين تعطيل رسمی نبود، درسالن ملاقات را بسته بودند و خانواده‌ها ۴-۵ ساعت پشت در سالن ملاقات ماندند، و هيچ کس هم جوابمان را نداد به طور مشخص بايد خدمت شما بگويم که من به عنوان همسر ايشان در نزديک به ۸ ماه بازداشت همسرم، يک ثانيه ملاقات حضوری نداشته ام شايد اين طور بگويم بهتر باشد، من اصلا نمي‌دانم سالن ملاقات حضوری چه شکلی است.



چه مدت است که خانم ستوده فرزندانش را نديده است ؟

الان بيش از بيست روز شده است، اين در حالی است که ۲۰ روز قبل هم نيما که سه سال دارد به مدت شش يا هفت دقيقه مادرش را ديد.

يعنی منظورتان اين است که بچه ها را با ماموران زندان به نزد مادرشان می فرستند و مانع رفتن شما می شوند؟اين مساله برای آنها سخت نيست؟

اين مسئله سخت و آزار دهنده است اين رفتار و اين لحظه بدترين قسمت کل جريان بازداشت همسرم هست و بچه‌ها مثل اسرای جنگی تلقی مي‌شوند. با اين کار فقط در دل آنها فقط بذر نفرت کاشته مي‌شود.

نوروز امسال بدون حضور همسرتان برای شما و فرزندان تان چگونه گذشت؟

آن قدر سخت بود که نه مي‌شود نوشت و نه می توان بازگو کرد، اساسا هيچ کس نمي‌تواند اين سختی و سنگينی را حس کند.

آيا اين اولين نوروزی بود که ايشان در کنار شما و فرزندان شان نبود؟

بله. اولين عيد نوروزی بود که ما با عکس و خاطرات و تکيه کلام‌هايش سپری کرديم ملاقات های ما آن قدر کم و هميشه از پشت ديوارهای کابين بوده که ديگر بايد سعی کنيم وجود نسرين را در ذهنمان ترسيم کنيم.

آقای خندان! فرزندان تان در چه شرايطی به سر می برند آيا در سال نو و با گذشت مدت زمان طولانی از بازداشت مادرشان شرايط روحی مناسبی دارند ؟ به ويژه اينکه سال نو را هم در فضايی سخت آغاز کردند ؟

مهراوه دختر بزرگم که يازده ساله است آن قدر بزرگ منش و مغرور است که به هيچ عنوان دلتنگي‌هايش را بروز نمي‌دهد و اين خطرناک‌ترين حالت برای يک کودک است. نيما پسر سه ساله ام اما اين روزها در يک نوع اوج بحران روحی است که در اين مدت نديده بوديم يا بروز نمي‌داد .دلتنگي، وحشت از تنهايي، کابوس‌های وحشتناک، پرخاشگری و خشم در حال تخريب روح حساس و لطيف‌اش است.

او به خودش قبولانده که مامان نسرين ديگه نمي‌آيد و بابت اين با همه دعوا دارد و تلاش ما برای متقاعد کردنش بي‌نتيجه مانده است.

در آخرين ملاقاتی که بچه‌ها توسط ماموران پيش مادرشان مي‌رفتند، جيب‌های نيما را گشته بودند و يک شکلات از جيب‌اش درآورده بودند تا مبادا به مادرش بدهد .

آيا وکلای خانم ستوده به تحولی در پرونده اميدوارند آنها در اين باره چه اقدامی کرده اند؟

وکلای محترم پرونده که من لازم مي‌دانم در اينجا از همه آنها سپاسگزاری کنم، تا اينجا تمام توانشان را به کار بسته اند، ولی متاسفانه جواب مثبت نگرفته اند و در حال حاضر هيچ چشم‌انداز مثبتی هم وجود ندارد چرا که حتی

اجازه نمي‌دهند آنها شماره شعبه تجديد نظر کننده را بدانند، چه رسد به اين که بتوانند دفاع کنند و معلوم هم نيست شعبه تجديد نظر تا چه حدی به اين دفاعيات توجه کند.

خود شما چه در خواستی از مسوولان قوه قضاييه داريد ؟

فقط خواهان آزادی بي‌قيد و شرط همسرم هستم.


اين «تنها دموکراسی خاورميانه!» چرا از انقلاب توده های عرب می ترسد؟ تراب حق شناس ابتدا گزارش راديو فرانس انتِر، ساعت ۷ صبح امروز ۷ آوريل ۲۰۱۱ را ملاحظه كنيد: تحولات تونس، مصر و ديگر كشورهاى عرب باعث نگرانى اسرائيل شده است. اين تغييرات پياپى كه در جهان عرب رخ داده و مى دهد در اسرائيل عدم اطمينان را دامن مى زند و عدم اطمينان يعنى خطر. امروز دربارهء سوريه همان سؤالى در اسرائيل مطرح است كه ديروز دربارهء مصر مطرح بود و آن اينكه آيا سوريهء بشار الاسد براى اسرائيل مناسب است؟ ظاهراً آنقدرها هم بد نيست. درست است كه اين كشور رسماً در حال جنگ با اسرائيل بسر مى برد، مرزهاشان با حضور نيروهاى حايل ملل متحد بسته است ، اما اسرائيل يك دشمن با ثبات را ترجيح مى دهد. ايگال پالمر سخنگوى وزارت خارجهء اسرائيل مى گويد: «حد اقل چيزى كه مى توان گفت اينكه اسد بهترين دوست اسرائيل نيست و اگر نگران او هستيم نه از فرط دوستى ست. چيزى كه از ديد ما مرجح است حد اقل ضرر است. اگر تحولات به سمت يك سناريوى فاجعه آميز سير كند يعنى سوريه به دامان يك رژيم بنيادگراى اسلامى يا امثال آن بيفتد، طبعا متأسف خواهيم شد زيرا در حالت كم ضررتر كنونى، رژيم سوريه از ثبات برخوردار است. البته مجبور نيستيم هميشه بدترين راه حل را بپذيريم ولى در برابر ابرهاى عدم اطمينان و بى ثباتى، اسرائيل مصرانه نگران امنيت خويش است. افزايش بودجهء دفاع و آزمايش موشك هاى جديد در همين راستا است. توجه كنيم كه براى اسرائيل امنيت اسم شب است. اسرائيل بين صلح و امنيت در نوسان است.» شورش در كشورهاى عرب باعث نگرانى اسرائيل است، اما آيا خطر فورى ست؟ سوء قصد در اورشليم و پرتاب موشك از غزه هم هست و موشك هايى كه مى تواند فاصلهء دورترى را هدف قرار دهد و به چهل كيلومتر هم برسد. شهر اشدود مورد اصابت قرار گرفته كه در ۲۰ كيلومترى جنوب تل آويو است. در اسرائيل موضعگيرى عليه غزه هرچه سخت تر مى شود. در گفتگو با اهالى اشدود چنين مى شنويم: ــ در كافه يا هرجاى ديگر مى تواند موشك به ما بخورد. تا حالا شانس داشته ايم ولى روزى مى تواند به مدرسه يا بيمارستان اصابت كند... ــ اين ارتش دفاع است نه ارتش حمله. اگر ارتش بخواهد در ۵ دقيقه غزه تماماً نابود مى شود... ــ در حالى كه ما مى كوشيم به بچه هامان آموزشى با كيفيت عالى بدهيم، آنها در غزه بچه ها را با كينهء اسرائيل مى پرورند... ــ من سرباز احتياط در غزه بوده ام و اخيراً از آنجا برگشته ام. به نظر من بايد غزه را منفجر كرد و روى هوا برد. ــ فرانسه به ليبى حمله برده و غيرنظاميان را مى كشد و اين براى مردم امرى عادى جلوه مى كند. در حالى كه ما مى كوشيم در صلح زندگى كنيم و به كسى تعرض نكنيم، اما با هر واكنشى دربرابر تجاوز، ما را اهريمن نشان مى دهند... ــ كسانى دست به آدم كشى مى زنند و بايد ريشهء قضيه را دريافت كه ايران است و پيدا ست كه جز زور راه حلى وجود ندارد... (اين سخنانى ست كه در كوچه و بازار اشدود شنيده ايم.) از طرف ديگر سپتامبر آينده قرار است ملل متحد دربارهء به رسميت شناختن فلسطين قطعنامه اى صادر كند. اين در هر حال آرزوى فلسطينى ها ست. شورش در كشورهاى عرب به فلسطينى ها پروبال مى دهد تا دولت خود را خواستار شوند. فلسطينى ها معتقدند كه با انتفاضه آغازگر شورش هاى عرب بوده اند. روژه ايكوك كه از حدود سى سال پيش در دانشگاه بيرزيت ساحل غربى استاد تاريخ است مى گويد: شعار «اشغالگر گورت را گم كن!» شعارى بود كه فلسطينى ها با «انقلاب سنگ» در ۱۹۸۷ فرياد زدند. براى فلسطينى ها بيدارى توده ها در كشورهاى عرب، همانا بيدارى قضيه و آرمان فلسطين است بدين معنا كه وضع كنونى ديگر نمى تواند ادامه يابد. به رسميت شناختن فلسطين از سوى ملل متحد طبعا براى اسرائيل خوشآيند نيست. براى اسرائيل اين غيرممكن است كه فلسطين بدون مذاكره بتواند رسميت يابد. اما جواب اسرائيل به اين امر روشن و كوتاه است. ايگور پالمر سخنگوى وزارت خارجهء اسرائيل مى گويد: اين شناسايى فلسطين در واقعيت قضيه هيچ تغييرى نمى دهد. حق حاكميت فلسطين بدون موافقت اسرائيل امكان ناپذير نيست و باعث اقدامات مقابله به مثل مى شود. جوّ خاورميانه اصلاً اميدوار كننده نيست! اين بود گزارشى از فردريك بارر از اورشليم پيرامون واكنش اسرائيل دربرابر شورش هاى عرب. (پايان گفتار راديويى). اكنون چند ملاحظه: ۱ــ اسرائيل از آغاز پيدايش در نقطه مقابل آزاديخواهى و دموكراسى طلبى توده هاى عرب قرار داشته است و با ديكتاتورى هاى سركوبگر خلقهاى عرب به شرطى كه منافعش را تأمين كنند هيچ مسأله اى نداشته، چنان كه با رژيم نژادپرست در آفريقاى جنوبى، با ديكتاتورى هاى سركوبگر و مافيايى در آمريكاى لاتين دوست و همپيمان بوده و در سركوب خلق ها مشاور و بازوى ضربتى ديكتاتورها. بيهوده نيست كه روزنامهء اسرائيلى هاآرتز همزمان با شورش توده هاى عرب مى نويسد: «كسى كه اين روزها خواب ندارد ناتنياهو است». ۲ــ اسرائيل مهم ترين همپيمان غرب سرمايه دارى و امپرياليستى بوده و هست و طبيعى ست كه يكى از اهداف درجهء اول غرب حفظ برترى اسرائيل در منطقه باشد. اين را قذافى هم خوب فهميده بود وقتى مى گفت بودن من به نفع اسزائيل است. از گزارش راديو هم معلوم بود كه اسرائيل وجود بشار الاسد را هم بر حاكميت مردمى توده هاى ستمديدهء عرب ترجيح مى دهد. وجود مبارك و بن على و رژيم سعودى و امثال آنان همه بهتر از دموكراسى ست. وجود جمهورى اسلامى هم براى اسرائيل، البته، بر يك حاكميت مردمى در ايران ترجيح دارد. با جمهورى اسلامى، اسرائيل از يك شريك ارتجاعى و مذهبى برخوردار است، هردو با هياهوى پوچشان در خدمت يكديگر قرار دارند و از برآمد مبارزهء انقلابى توده ها مى كوشند جلوگيرى كنند. رژيم فعلى ايران، به رغم رقابت براى سركردگى بر منطقه، هرگز دشمنى با اسرائيل نداشته، بلكه در تخريب جنبش انقلابى فلسطين و تضعيف آن همدست او بوده است. ۳ــ اسرائيل مدام از اهميت حياتى «امنيت» خويش سخن مى گويد و دائما از هراس خود از اعراب افسانه مى بافد و بهانه مى تراشد و مظلوم نمايى مى كند تا تجاوزهايش را توجيه كند و به هيچ مرجعى پاسخگو نباشد. اسرائيل مى ترسد زيرا به تجاوزها و به ناحق بودن خويش آگاه است. هرقدر قوى شود و توسعه طلبى كند، باز هم ظاهراً از دشمن (ولى در واقع از خود و پيامد اعمال خويش) هراس خواهد داشت. به ياد اين پيام تلفنى محمود درويش به تظاهراتى كه در حمايت از فلسطين در بيروت برپا شده بود مى افتيم كه درست ۹ سال پيش، در ۹ آوريل سال ۲۰۰۲، به نحوى پيشگويانه چنين روزهايى را توصيف كرده است: «ما پيروز خواهيم شد زيرا عاجز از هزيمت ايم و پيروز خواهيم شد زيرا اشغال عاجز از پيروزى است. اشغال هر بار در عرصه نظامى پيروز شد، بيش از پيش در بن بست وجود خود فرو رفت و نتوانست براى اثبات مشروعيت اخلاقى خود، حتى يك پاسخ بيابد و هرگاه در اينجا و آنجا صلحى به دست آورد صناعت ترس از گشايش درهاى قلعه به سوى افق را تكامل بخشيد لذا به جنگ بازگشت چرا كه جنگ تنها وسيله در دست اوست تا هويت خويش را از خطر گشايش به روى غير خودى حفظ كند. گتو غايت اوست و فرهنگ نفرت همانا اصالت است. پس چگونه مى توان صلح را بر كسى تحميل كرد كه با آن مى جنگد و كشمكش را به نقطه آغازش باز مى گرداند؟ نسل جوان عرب كه در سايهء قراردادهاى صلح و پس از آن به دنيا آمده همان نسلى است كه رفتار اسرائيل وى را متقاعد كرده است كه گفتمان صلح با واقعيت موجود چقدر در تناقض است. اين همان نسلى است كه كوچه و خيابان كشورهاى عرب را با خشم انباشته است. خشم بر نظام سياسى عربى كه از مجازات اسرائيل به خاطر جنايت هاى روزمره و مستمرش عليه خلق فلسطين ناتوان است. با بازگشت كوچه و خيابان عرب به سياست و بازگشت سياست به فضاى حياتى خود در جامعه، شعاع وجود فلسطينى گسترش يافته است. اما بين موضع مردم و موضع رسمى دولتها فاصله هرچه گسترده تر شده به حدى كه مردم ياد مى گيرند پرسش دموكراسى را با تأثير و كارايى هرچه بيشتر مطرح كنند». رك به: http://www.peykarandeesh.org/old/felestin/fel.pdf/Esme-Shab.pdf ۴ــ اصل خروج اشغالگر از مناطق اشغالى كه در قطعنامه هاى پر سر و صداى ملل متحد مطرح شده و قاعدتاً نبايد نيازى به مذاكره داشته باشد، بيش از ۶۰ سال است زيرپا گذارده شده است. تمام تلاشها و كوتاه آمدن هاى فلسطينى ها در آنچه «مذاكرات صلح» ناميده شد و فلسطينى ها به رهبرى عرفات از ۷۸ درصد از خاك فلسطين تاريخى صرف نظر كردند تا روى نقشهء جغرافيا جايى هم به نام فلسطين وجود داشته باشد بى نتيجه مانده است. امروز، چنانكه در گزارش فوق آمده، باز هم «تقصير» از فلسطينى ها ست و آنها هستند كه «صلح» نمى خواهند و لذا بايد غزه را روى هوا برد! از آنجا كه يهوديان مورد ستم جنايتكارانهء نازى ها قرار گرفتند پس امروز هر تجاوزى كه اسرائيل عليه فلسطينى ها بكند معاف از مجازات است. نهادهاى وابسته به صهيونيسم بين المللى با «صنعت هولوكاست» و دامن زدن به تبليغ و انتشار و ترجمه و فيلم سازى و غيره زير شعار حق به جانب محكوم كردن جنايات نازى ها در جنگ دوم جهانى و معرفى فرهنگ يهودى (بخوانيد اسرائيلى) به زبانهاى فارسى و تركى و عربى، تنها يك هدف را دنبال مى كنند و آن اينكه حق مطلقاً با اسرائيل است و هيچ انتقادى بر او روا نيست و انتقاد به سياست هاى اسرائيل به معنى يهودستيزى ست و شايان پيگرد قانونى! با اين منطق است كه نابودى فلسطين امرى عادى ست و هيچ جرمى ندارد! در اينجا صريحاً بايد گفت آنها كه بر اين ستم فاحش، حتى با سكوت خود، مهر تأييد مى زنند در جرم صهيونيست ها و امپرياليستها شريك اند. ۵ــ اسرائيل از نيروى انقلابى توده هاى عرب و انتفاضهء آنان به وحشت افتاده و با همپيمانان زورمند بين المللى خود مى كوشد جلوى به رسميت شناختن فلسطين توسط ملل متحد را بگيرد و سخنگوى وزارت خارجهء اسرائيل، از پيش، آن را كان لم يكن ارزيابى مى كند. اين منطق زور است ولى تا ابد نخواهد پاييد. زيرا ستمديدگان اعماق جامعه هاى عرب در ماه هاى گذشته نشان دادند كه آنها هم قادرند به پا خيزند. ما خود را در اين صف، صف انقلاب براى دموكراسى، صف دموكراسى براى انقلاب، صف آزادى ـ برابرى پرولترهاى جهان مى دانيم و با دشمنانشان در جنگيم. ۶ــ «تنها دموكراسى خاورميانه» چون با دموكراسى توده هاى عرب سازگار نيست و منافع و حتى موجوديت اشغالگرانه و توسعه طلبانه و استثمارگرانهء خود را در خطر مى بيند، به احتمال زياد هر كوششى را براى شكست انقلاب عرب خواهد كرد و چنان كه امروز نيز غزه را بمباران كرده باز هم براى «حل مشكلات» خود به جنگ روى خواهد آورد. آن وقت ديگر نه با دولت هاى همدست خويش، بلكه با توده ها رو به رو خواهد شد و شايد اگر توازن قوا اجازه دهد پاسخى درخور و تاريخى بگيرد. http://peykarandeesh.org/felestin/583-tanhademokrasi.html ۷ آوريل ۲۰۰۱ جمعه ، ۱۹ فروردين ۱۳۹۰؛ ۰۸ آوريل ۲۰۱۱ http://www.peykarandeesh.org/felestin/583-tanhademokrasi.html

اين «تنها دموکراسی خاورميانه!» چرا از انقلاب توده های عرب می ترسد؟
تراب حق شناس



ابتدا گزارش راديو فرانس انتِر، ساعت ۷ صبح امروز ۷ آوريل ۲۰۱۱ را ملاحظه كنيد:
تحولات تونس، مصر و ديگر كشورهاى عرب باعث نگرانى اسرائيل شده است. اين تغييرات پياپى كه در جهان عرب رخ داده و مى دهد در اسرائيل عدم اطمينان را دامن مى زند و عدم اطمينان يعنى خطر.
امروز دربارهء سوريه همان سؤالى در اسرائيل مطرح است كه ديروز دربارهء مصر مطرح بود و آن اينكه آيا سوريهء بشار الاسد براى اسرائيل مناسب است؟ ظاهراً آنقدرها هم بد نيست. درست است كه اين كشور رسماً در حال جنگ با اسرائيل بسر مى برد، مرزهاشان با حضور نيروهاى حايل ملل متحد بسته است ، اما اسرائيل يك دشمن با ثبات را ترجيح مى دهد.
ايگال پالمر سخنگوى وزارت خارجهء اسرائيل مى گويد: «حد اقل چيزى كه مى توان گفت اينكه اسد بهترين دوست اسرائيل نيست و اگر نگران او هستيم نه از فرط دوستى ست. چيزى كه از ديد ما مرجح است حد اقل ضرر است. اگر تحولات به سمت يك سناريوى فاجعه آميز سير كند يعنى سوريه به دامان يك رژيم بنيادگراى اسلامى يا امثال آن بيفتد، طبعا متأسف خواهيم شد زيرا در حالت كم ضررتر كنونى، رژيم سوريه از ثبات برخوردار است. البته مجبور نيستيم هميشه بدترين راه حل را بپذيريم ولى در برابر ابرهاى عدم اطمينان و بى ثباتى، اسرائيل مصرانه نگران امنيت خويش است. افزايش بودجهء دفاع و آزمايش موشك هاى جديد در همين راستا است. توجه كنيم كه براى اسرائيل امنيت اسم شب است. اسرائيل بين صلح و امنيت در نوسان است.»
شورش در كشورهاى عرب باعث نگرانى اسرائيل است، اما آيا خطر فورى ست؟ سوء قصد در اورشليم و پرتاب موشك از غزه هم هست و موشك هايى كه مى تواند فاصلهء دورترى را هدف قرار دهد و به چهل كيلومتر هم برسد. شهر اشدود مورد اصابت قرار گرفته كه در ۲۰ كيلومترى جنوب تل آويو است. در اسرائيل موضعگيرى عليه غزه هرچه سخت تر مى شود. در گفتگو با اهالى اشدود چنين مى شنويم:
ــ در كافه يا هرجاى ديگر مى تواند موشك به ما بخورد. تا حالا شانس داشته ايم ولى روزى مى تواند به مدرسه يا بيمارستان اصابت كند...
ــ اين ارتش دفاع است نه ارتش حمله. اگر ارتش بخواهد در ۵ دقيقه غزه تماماً نابود مى شود...
ــ در حالى كه ما مى كوشيم به بچه هامان آموزشى با كيفيت عالى بدهيم، آنها در غزه بچه ها را با كينهء اسرائيل مى پرورند...
ــ من سرباز احتياط در غزه بوده ام و اخيراً از آنجا برگشته ام. به نظر من بايد غزه را منفجر كرد و روى هوا برد.
ــ فرانسه به ليبى حمله برده و غيرنظاميان را مى كشد و اين براى مردم امرى عادى جلوه مى كند. در حالى كه ما مى كوشيم در صلح زندگى كنيم و به كسى تعرض نكنيم، اما با هر واكنشى دربرابر تجاوز، ما را اهريمن نشان مى دهند...
ــ كسانى دست به آدم كشى مى زنند و بايد ريشهء قضيه را دريافت كه ايران است و پيدا ست كه جز زور راه حلى وجود ندارد... (اين سخنانى ست كه در كوچه و بازار اشدود شنيده ايم.)
از طرف ديگر سپتامبر آينده قرار است ملل متحد دربارهء به رسميت شناختن فلسطين قطعنامه اى صادر كند. اين در هر حال آرزوى فلسطينى ها ست. شورش در كشورهاى عرب به فلسطينى ها پروبال مى دهد تا دولت خود را خواستار شوند. فلسطينى ها معتقدند كه با انتفاضه آغازگر شورش هاى عرب بوده اند. روژه ايكوك كه از حدود سى سال پيش در دانشگاه بيرزيت ساحل غربى استاد تاريخ است مى گويد: شعار «اشغالگر گورت را گم كن!» شعارى بود كه فلسطينى ها با «انقلاب سنگ» در ۱۹۸۷ فرياد زدند. براى فلسطينى ها بيدارى توده ها در كشورهاى عرب، همانا بيدارى قضيه و آرمان فلسطين است بدين معنا كه وضع كنونى ديگر نمى تواند ادامه يابد.
به رسميت شناختن فلسطين از سوى ملل متحد طبعا براى اسرائيل خوشآيند نيست. براى اسرائيل اين غيرممكن است كه فلسطين بدون مذاكره بتواند رسميت يابد. اما جواب اسرائيل به اين امر روشن و كوتاه است. ايگور پالمر سخنگوى وزارت خارجهء اسرائيل مى گويد: اين شناسايى فلسطين در واقعيت قضيه هيچ تغييرى نمى دهد. حق حاكميت فلسطين بدون موافقت اسرائيل امكان ناپذير نيست و باعث اقدامات مقابله به مثل مى شود. جوّ خاورميانه اصلاً اميدوار كننده نيست! اين بود گزارشى از فردريك بارر از اورشليم پيرامون واكنش اسرائيل دربرابر شورش هاى عرب. (پايان گفتار راديويى).
اكنون چند ملاحظه:
۱ــ اسرائيل از آغاز پيدايش در نقطه مقابل آزاديخواهى و دموكراسى طلبى توده هاى عرب قرار داشته است و با ديكتاتورى هاى سركوبگر خلقهاى عرب به شرطى كه منافعش را تأمين كنند هيچ مسأله اى نداشته، چنان كه با رژيم نژادپرست در آفريقاى جنوبى، با ديكتاتورى هاى سركوبگر و مافيايى در آمريكاى لاتين دوست و همپيمان بوده و در سركوب خلق ها مشاور و بازوى ضربتى ديكتاتورها. بيهوده نيست كه روزنامهء اسرائيلى هاآرتز همزمان با شورش توده هاى عرب مى نويسد: «كسى كه اين روزها خواب ندارد ناتنياهو است».
۲ــ اسرائيل مهم ترين همپيمان غرب سرمايه دارى و امپرياليستى بوده و هست و طبيعى ست كه يكى از اهداف درجهء اول غرب حفظ برترى اسرائيل در منطقه باشد. اين را قذافى هم خوب فهميده بود وقتى مى گفت بودن من به نفع اسزائيل است. از گزارش راديو هم معلوم بود كه اسرائيل وجود بشار الاسد را هم بر حاكميت مردمى توده هاى ستمديدهء عرب ترجيح مى دهد. وجود مبارك و بن على و رژيم سعودى و امثال آنان همه بهتر از دموكراسى ست. وجود جمهورى اسلامى هم براى اسرائيل، البته، بر يك حاكميت مردمى در ايران ترجيح دارد. با جمهورى اسلامى، اسرائيل از يك شريك ارتجاعى و مذهبى برخوردار است، هردو با هياهوى پوچشان در خدمت يكديگر قرار دارند و از برآمد مبارزهء انقلابى توده ها مى كوشند جلوگيرى كنند. رژيم فعلى ايران، به رغم رقابت براى سركردگى بر منطقه، هرگز دشمنى با اسرائيل نداشته، بلكه در تخريب جنبش انقلابى فلسطين و تضعيف آن همدست او بوده است.
۳ــ اسرائيل مدام از اهميت حياتى «امنيت» خويش سخن مى گويد و دائما از هراس خود از اعراب افسانه مى بافد و بهانه مى تراشد و مظلوم نمايى مى كند تا تجاوزهايش را توجيه كند و به هيچ مرجعى پاسخگو نباشد. اسرائيل مى ترسد زيرا به تجاوزها و به ناحق بودن خويش آگاه است. هرقدر قوى شود و توسعه طلبى كند، باز هم ظاهراً از دشمن (ولى در واقع از خود و پيامد اعمال خويش) هراس خواهد داشت. به ياد اين پيام تلفنى محمود درويش به تظاهراتى كه در حمايت از فلسطين در بيروت برپا شده بود مى افتيم كه درست ۹ سال پيش، در ۹ آوريل سال ۲۰۰۲، به نحوى پيشگويانه چنين روزهايى را توصيف كرده است:
«ما پيروز خواهيم شد زيرا عاجز از هزيمت ايم و پيروز خواهيم شد زيرا اشغال عاجز از پيروزى است. اشغال هر بار در عرصه نظامى پيروز شد، بيش از پيش در بن بست وجود خود فرو رفت و نتوانست براى اثبات مشروعيت اخلاقى خود، حتى يك پاسخ بيابد و هرگاه در اينجا و آنجا صلحى به دست آورد صناعت ترس از گشايش درهاى قلعه به سوى افق را تكامل بخشيد لذا به جنگ بازگشت چرا كه جنگ تنها وسيله در دست اوست تا هويت خويش را از خطر گشايش به روى غير خودى حفظ كند. گتو غايت اوست و فرهنگ نفرت همانا اصالت است. پس چگونه مى توان صلح را بر كسى تحميل كرد كه با آن مى جنگد و كشمكش را به نقطه آغازش باز مى گرداند؟
نسل جوان عرب كه در سايهء قراردادهاى صلح و پس از آن به دنيا آمده همان نسلى است كه رفتار اسرائيل وى را متقاعد كرده است كه گفتمان صلح با واقعيت موجود چقدر در تناقض است. اين همان نسلى است كه كوچه و خيابان كشورهاى عرب را با خشم انباشته است. خشم بر نظام سياسى عربى كه از مجازات اسرائيل به خاطر جنايت هاى روزمره و مستمرش عليه خلق فلسطين ناتوان است.
با بازگشت كوچه و خيابان عرب به سياست و بازگشت سياست به فضاى حياتى خود در جامعه، شعاع وجود فلسطينى گسترش يافته است. اما بين موضع مردم و موضع رسمى دولتها فاصله هرچه گسترده تر شده به حدى كه مردم ياد مى گيرند پرسش دموكراسى را با تأثير و كارايى هرچه بيشتر مطرح كنند». رك به:
http://www.peykarandeesh.org/old/felestin/fel.pdf/Esme-Shab.pdf

۴ــ اصل خروج اشغالگر از مناطق اشغالى كه در قطعنامه هاى پر سر و صداى ملل متحد مطرح شده و قاعدتاً نبايد نيازى به مذاكره داشته باشد، بيش از ۶۰ سال است زيرپا گذارده شده است. تمام تلاشها و كوتاه آمدن هاى فلسطينى ها در آنچه «مذاكرات صلح» ناميده شد و فلسطينى ها به رهبرى عرفات از ۷۸ درصد از خاك فلسطين تاريخى صرف نظر كردند تا روى نقشهء جغرافيا جايى هم به نام فلسطين وجود داشته باشد بى نتيجه مانده است. امروز، چنانكه در گزارش فوق آمده، باز هم «تقصير» از فلسطينى ها ست و آنها هستند كه «صلح» نمى خواهند و لذا بايد غزه را روى هوا برد! از آنجا كه يهوديان مورد ستم جنايتكارانهء نازى ها قرار گرفتند پس امروز هر تجاوزى كه اسرائيل عليه فلسطينى ها بكند معاف از مجازات است. نهادهاى وابسته به صهيونيسم بين المللى با «صنعت هولوكاست» و دامن زدن به تبليغ و انتشار و ترجمه و فيلم سازى و غيره زير شعار حق به جانب محكوم كردن جنايات نازى ها در جنگ دوم جهانى و معرفى فرهنگ يهودى (بخوانيد اسرائيلى) به زبانهاى فارسى و تركى و عربى، تنها يك هدف را دنبال مى كنند و آن اينكه حق مطلقاً با اسرائيل است و هيچ انتقادى بر او روا نيست و انتقاد به سياست هاى اسرائيل به معنى يهودستيزى ست و شايان پيگرد قانونى! با اين منطق است كه نابودى فلسطين امرى عادى ست و هيچ جرمى ندارد! در اينجا صريحاً بايد گفت آنها كه بر اين ستم فاحش، حتى با سكوت خود، مهر تأييد مى زنند در جرم صهيونيست ها و امپرياليستها شريك اند.
۵ــ اسرائيل از نيروى انقلابى توده هاى عرب و انتفاضهء آنان به وحشت افتاده و با همپيمانان زورمند بين المللى خود مى كوشد جلوى به رسميت شناختن فلسطين توسط ملل متحد را بگيرد و سخنگوى وزارت خارجهء اسرائيل، از پيش، آن را كان لم يكن ارزيابى مى كند. اين منطق زور است ولى تا ابد نخواهد پاييد. زيرا ستمديدگان اعماق جامعه هاى عرب در ماه هاى گذشته نشان دادند كه آنها هم قادرند به پا خيزند. ما خود را در اين صف، صف انقلاب براى دموكراسى، صف دموكراسى براى انقلاب، صف آزادى ـ برابرى پرولترهاى جهان مى دانيم و با دشمنانشان در جنگيم.
۶ــ «تنها دموكراسى خاورميانه» چون با دموكراسى توده هاى عرب سازگار نيست و منافع و حتى موجوديت اشغالگرانه و توسعه طلبانه و استثمارگرانهء خود را در خطر مى بيند، به احتمال زياد هر كوششى را براى شكست انقلاب عرب خواهد كرد و چنان كه امروز نيز غزه را بمباران كرده باز هم براى «حل مشكلات» خود به جنگ روى خواهد آورد. آن وقت ديگر نه با دولت هاى همدست خويش، بلكه با توده ها رو به رو خواهد شد و شايد اگر توازن قوا اجازه دهد پاسخى درخور و تاريخى بگيرد.
http://peykarandeesh.org/felestin/583-tanhademokrasi.html
۷ آوريل ۲۰۰۱
جمعه ، ۱۹ فروردين ۱۳۹۰؛ ۰۸ آوريل ۲۰۱۱
http://www.peykarandeesh.org/felestin/583-tanhademokrasi.html

در بزرگداشت چهلمین سال برپائی رستاخیز سیاهکل



در بزرگداشت چهلمین سال برپائی رستاخیز سیاهکل

گفتگوی رادیو پیام آزادی با آقای ناصر مهاجر نویسنده، پژوهشگر وتاریخ نگار چپ،در باره برپائی وتکوین جنبش فدائی

شنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۰ - ۰۹ آپريل ۲۰۱۱

sihkal.jpg
ناصر مهاجر: در مواجهه با امیر پرویز پویان در می یابیم که نه تنها با یک روشنفکر طراز اول بلکه با یک مارکسیست انقلابی روبرو هستیم.
پویان و جزنی هم جنبه قوی روشنفکری داشتند و هم جنبه کنشگری سیاسی. آن ها می خواستند، باانقلاب به تحولات بنیادی در جامعه پاسخ بدهند.
ویژگی سیاهکل را بیژن جزنی بخوبی بیان می کند، آنجا که می گوید: «از آن جهت ما به سیاهکل رستاخیز می گوئیم که به قریب ۲۰ سال عقب نشینی جنبش رهائی بخش ایران پایان داد و پیش روی نیروهای جلودار خلق را آغاز کرد ».

بخش اول


ویژگی سیاهکل در آغاز مبارزه مسلحانه در ایران نیست بلکه درآغاز حرکتی است که تداوم می یابد، ماندگار می شودوفرهنگ مقاومت و ابستادگی را عمومی می سازد. حرکتی که سطح جنبش ومقاومت را ارتقا می بخشد.
یکی از دلایل اصلی تداوم جنبش سیاهکل در خود دستگاه رژیم شاه و اختناق آن نظام است که می خواست اساسا از طریق سرکوب درمقابل حرکت جامعه ممانعت کند.
جزنی و دوستانش بر اساس تحلیل خود از جامعه ایران و رفتارسیاسی حکومت، مبارزه برای برانداختن دیکتاتوری را آغاز کردند،گرچه فضای سال های ۶۰ میلادی تاثیر خود را را بر ذهن روشنفکر ایرانی که درجستجوی راهگشائی برای شکستن سد اختناق و دیکتاتوری است ،می گذارد.

یخش دوم


علت اصلی ماندگاری و رشد جنبش سیاهکل خود نظام شاهنشاهی بود
در باره تاریخ نگاری جنبش سیاهکل،هنوز کارتحقیقی چندانی صورت نگرفته و برای نگارش تاریخ جنبش چریکی یا حنبش فدائی در آغاز کاریم.
ما زندگی این افراد (مثلا مسعود احمد زاده مجید احمد زاده ، امیر پروزی پویان ،بهروز دهقانی و......) را به درستی نمی شناسیم

یخش سوم


در بزرگداشت چهلمین سال برپائی رستاخیز سیاهکل

گفتگوی رادیو پیام آزادی با آقای ناصر مهاجر نویسنده، پژوهشگر وتاریخ نگار چپ،در باره برپائی وتکوین جنبش فدائی

شنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۰ - ۰۹ آپريل ۲۰۱۱

sihkal.jpg
ناصر مهاجر: در مواجهه با امیر پرویز پویان در می یابیم که نه تنها با یک روشنفکر طراز اول بلکه با یک مارکسیست انقلابی روبرو هستیم.
پویان و جزنی هم جنبه قوی روشنفکری داشتند و هم جنبه کنشگری سیاسی. آن ها می خواستند، باانقلاب به تحولات بنیادی در جامعه پاسخ بدهند.
ویژگی سیاهکل را بیژن جزنی بخوبی بیان می کند، آنجا که می گوید: «از آن جهت ما به سیاهکل رستاخیز می گوئیم که به قریب ۲۰ سال عقب نشینی جنبش رهائی بخش ایران پایان داد و پیش روی نیروهای جلودار خلق را آغاز کرد ».

بخش اول


ویژگی سیاهکل در آغاز مبارزه مسلحانه در ایران نیست بلکه درآغاز حرکتی است که تداوم می یابد، ماندگار می شودوفرهنگ مقاومت و ابستادگی را عمومی می سازد. حرکتی که سطح جنبش ومقاومت را ارتقا می بخشد.
یکی از دلایل اصلی تداوم جنبش سیاهکل در خود دستگاه رژیم شاه و اختناق آن نظام است که می خواست اساسا از طریق سرکوب درمقابل حرکت جامعه ممانعت کند.
جزنی و دوستانش بر اساس تحلیل خود از جامعه ایران و رفتارسیاسی حکومت، مبارزه برای برانداختن دیکتاتوری را آغاز کردند،گرچه فضای سال های ۶۰ میلادی تاثیر خود را را بر ذهن روشنفکر ایرانی که درجستجوی راهگشائی برای شکستن سد اختناق و دیکتاتوری است ،می گذارد.

یخش دوم


علت اصلی ماندگاری و رشد جنبش سیاهکل خود نظام شاهنشاهی بود
در باره تاریخ نگاری جنبش سیاهکل،هنوز کارتحقیقی چندانی صورت نگرفته و برای نگارش تاریخ جنبش چریکی یا حنبش فدائی در آغاز کاریم.
ما زندگی این افراد (مثلا مسعود احمد زاده مجید احمد زاده ، امیر پروزی پویان ،بهروز دهقانی و......) را به درستی نمی شناسیم

یخش سوم

در پاسخ مدعی: من خفقان نمی‌گيرم! هادی خرسندی



هادی خرسندی ـ ويژه خبرنامه گويا
دو سه هفته پيشتر دوست‌مان «ف. م. سخن» در اين ستون به شيرينی، سروده‌ی من در باره‌ی پيام نوروزی اوباما را به نقد کشيده بود که کوشيدم پاسخ ندهم! فرصت اين يکی‌به‌دوها نيست. بدبختی زياد داريم. پس به ايميلی از آن عزيز تشکر کردم و نوشتم که پاسخ اگر بنويسم احتمالأ شما هم پاسخی می‌نويسی و باز من .... و خوشا که وقت‌مان را به کار تازه بزنيم و وقت خوانندگان نازنين را هم به مجادله نگيريم. اما حالا که آقای مرتضی نگاهی باز در اين ستون بيخ همان سروده را گرفته، به اضافه‌ی چندين ايميل مثبت و منفی که از هم‌وطنان رسيده و حرف‌هائی که له و عليه در اينترنت آمده، سکوت را شرط ادب نمی‌دانم و خود را موظف به دادن توضيحاتی می‌دانم.
اين را اول بگويم که در آستانه‌ی انقلاب شکوهمند که بوديم – و يکی دو سال بود که من مقيم لندن شده بودم – هر حرفی که می‌خواستيم راجع به انقلاب و آدم‌های‌اش بزنيم و بنويسيم، می‌گفتند «نگو و ننويس که فعلاً وقت‌اش نيست! نگو که ساواک استفاده می‌کند! نگو که دشمن سوء استفاده می‌کند! نگو که در ايران نيستی و نمی‌دانی چه خبر است! »....
انقلاب که شد و با اولين پرواز ايران‌اير – بعد از اعتصاب – به ايران رفتم، آنجا هم گفتند «فعلاً نگو و ننويس که وقت‌اش نيست! نگو که ضد انقلاب سودش را می‌برد! نگو که دشمن سوء استفاده می‌کند! نگو که به ضرر انقلاب بهره‌برداری می‌کنند! فعلاً کوتاه بيا تا....»
ما هم جا خورديم و ننوشتيم و کوتاه آمديم تا... تا... تا... تا اين‌که دشمن، دشمن اصلی، دشمن تازه نفس، از ننوشتن ما استفاده کرد و سوء استفاده کرد و بهره‌برداری کرد! و من فقط اين را نوشتم (در آيندگان يا مجله‌ی تهران‌مصور – يادم نيست): "گفتند که حرف تو حساب است - افسوس که ضد انقلاب است."
بله، «فعلاً» نگفتيم و ننوشتيم و خيلی چيزها ماند و ماسيد و ديگر «فعلنی» باقی نماند. گفتيم گردن‌مان بشکند، کاش آن روز، روز فعلاً، حرف‌مان را زده بوديم.
حالا من امروز سن و سال‌ام دو برابر آن ايام شده، حالا وطن‌ام ويران شده، حالا زندان‌های وطن پر از «بی‌گناهان سياسی» است و کم‌ترين شکنجه، آتش سيگار بر دستگاه تناسلی است. حالا يک انقلاب از من گذشته، به وطن‌ام ممنوع‌الورود شده‌ام، بچه‌های‌ام در غربت بزرگ شده‌اند، يک جوان از خانواده‌ی ما شهيد شده و يک کوچه در خيابان خوش سلسبيل به نام برادرزن‌ام شده! حالا ديگر می‌گويم. اين بار ديگر خفقان نمی‌گيرم. می‌گويم. - راجع به ميرحسينی که فعلأ مظلوم واقع شده ولی می‌خواهد ما را برگرداند به دوران طلائی امام! می‌گويم، - و راجع به اين‌که می‌ترسم نوع حجاب اسلامی خانم رهنورد اجباری شود. - می‌گويم که شعار «ياحسين، ميرحسين» شعار مذهبی است. - می‌گويم که موسوی و کروبی می‌خواهند «نظام» را از وضع فلاکت‌بارش نجات بدهند. - می‌گويم که از درگذشت تلخ پدر ميرحسين همان‌قدر بغض کردم که از درگذشت غم‌بار پدر موسوی خوئينی. - می‌گويم که از خانم مرضيه بابت حرکت سياسی‌اش، خوش‌ام آمد. - می‌گويم که دل‌ام برای شاپور بختيار تنگ شده. - می‌گويم نگران‌ام که جنبش سبز و پويای جوانان وطن، به بی‌راهه کشيده شود. - می‌گويم که: "رنگ علف شدم ولی خوراک خر نمی‌شوم"!
می‌گويم که تا سی‌ودو سال ديگر با احساس گناه زندگی نکنم. (سی‌ودو سال ديگر؟!) می‌گويم و البته فحش هم زياد می‌خورم. جزو فحش‌های رکيکی که اخيراً خورده‌ام، چند تايی بود که حق‌ام نبود اما بامزه بود! سايت پربيننده‌ی «خواندنی‌ها» برای دروغ سيزده امسال‌اش مرا سوژه کرده: «ديدار هادی خرسندی با رحيم مشائی. برای بی اعتبار کردن ميرحسين موسوی، مشائی او را تطميع کرده است!» ( آن‌قدر قشنگ نوشته بود که خودم هم داشتم باور می‌کردم!) فحش‌های ناب برای‌ام رسيد... *
بله آقای مرتضی نگاهی. راجع به اوبامای شما هم می‌گويم! که در آغاز می‌نويسی**:
« پيام نوروزی آقای اوباما، هم‌چنان که انتظار می‌رفت، بسيار مورد توجه ايرانيان قرار گرفت. نخست اين که به قول دکتر عباس ميلانی به خوبی نشان‌گر تغيير جهت نگاه و سياست‌های آمريکا نسبت به ايران بود،...»

همين‌جا نگه‌دار عزيز! مرتضی‌جان. من ورزشکار نيستم ولی عباس ميلانی را دوست دارم! اما اگر خودت تنهايی هم آمده بودی زورت به من می‌چربيد. مدد گرفتن از بزرگواری چون او با گستره‌ی دانش‌اش در زمينه‌ی روابط سياسی و اهميت رايزنی‌های‌اش با سياست‌مداران آمريکائی، آدم را درجا مجاب می‌کند و تعادل قوا را به‌هم می‌زند. لازم نبود!

می‌گوئی «آقای اوباما در اين پيام بيتی چند از مشهورترين شعر خانم سيمين بهبهانی را خواند و سپس يادی کرد از نسرين ستوده، عبدالرضا تاجيک، جعفر پناهی و به‌طور کلی از دانشجويان، بهائيان، دراويش و فعالان سياسی... يعنی طيف وسيعی از ايرانيانی که زير تيغ جباريت نظام اسلامی قرار دارند.»
دم‌اش گرم اما چرا منتظر نوروز مانده بود؟ چرا بايد برای حرف زدن از نسرين ستوده و جعفر پناهی... صبر می‌کرد که کره‌ی زمين يک بار ديگر به دور خورشيد بچرخد؟ (بخت‌مان بلند بود که سال‌مان کبيسه نبود!) مگر رودرواسی دارد با خامنه‌ای و احمدی‌نژاد؟ مگر در کار نيک حاجت هيچ استخاره هست؟ مگر حقوق بشر آقای اوباما موسمی است و سالی يکی دوبار محصول می‌دهد؟
بعد می‌نويسی: «و البته سخنان اوباما به مذاق خودکامه‌گان وطنی و برخی از چشم و گوش‌بسته‌گان "خارج از وطن" (منو می‌گی مرتض جون؟) خوش نيامد... واکنش هادی خرسندی، شاعر و طنزپرداز مشهور ايرانی هم نسبت به پيام نوروزی اوباما سخت حيرت‌آور و دور از انتظار بود.»
چرا حيرت‌آور بود مرتضی‌جان؟ من که همان روزهای اولی که اوباما آمده بود خودمان را از اين دل‌خوش‌کنک برحذر داشته بودم (ماجرای اوباما و عيال مش‌حسن.) ***
بعد می‌نويسی: «سروده در پاسخ پيام اوباما، سرشار از خشم و اهانت و تحقير. اهانت به اوباما و تحقير ايرانيانی که از اين پيام شادمان شده‌اند. (آخ آخ! سرشار از خشم و اهانت و تحقير! به‌زودی در اين سينما! آنونس فيلم پخش می‌کنی مگر؟) هادی اين ايرانيان را "عده‌ای ساده‌لوح" خوانده است.» (چرا واگذار نمی‌کنی به تشخيص و تحليل خوانندگان؟ چرا اين‌همه برای "عده‌ای ساده‌لوح"، تفسير و توصيف و ترجمه می‌نويسی؟)
و بعد می‌نويسی: هادی با عتاب می‌نويسد: (ممنون از عتاب)
دوباره زر زر نکن باراک! دوباره خالی نبند عمو! شريک دزدی تمام سال - رفيق نوروز قافله!
دو-دوزه-بازِ سياستی – موفقی در قمارِ خويش! و ...
و با اشاره به کسانی که از اين پيام استقبال کرده‌اند:
دوباره دل‌خوش‌کنک شدی - برای يک عده ساده‌لوح
که چرت‌وپرت تو را کنند - تريد آب‌دوغ‌خيارِ خويش... (اصغر آقا، سايت هادی خرسندی)

خوانندگان عزيز! اين‌جا مرتضی‌خان سروده‌ی مرا که مثله کرده هيچ، لشگر هم جمع کرده. يعنی بعد از ترجمه‌ی مفصلی که «برای يک عده ساده‌لوح» سرهم کرده، اين عبارت سرشار از تحقير را از قول من تعميم داده به کل «کسانی که از اين پيام استقبال کرده‌اند.» در واقع کوشيده است که آن عده را هم که با بينش سياسی، اين پيام را تحويل می‌گيرند و تحليل‌اش می‌کنند و نتيجه‌ی اميدبخش از آن می‌گيرند، عليه من بشوراند و بگويد من آن‌ها را هم تالی «مش‌حسن» می‌دانم! در حالی‌که توقع داشتم که او چون نويسنده‌ای بی‌غرض و مرض، يک بيت بالاتر را ببيند و هوشمندانه بنويسد: "اين‌جا که هادی به اوباما می‌گويد "دو دوزه باز سياستی"، اشاره‌اش به شعار سراسری جوانان سبز وطن است که بدون عتاب می‌پرسيدند: «اوباما، اوباما، با اون‌هائی يا با ما؟".»
پائين‌تر می‌نويسد:
«در عصر حاضر هرچند اتحاد جماهير شوروی و ديگر کشورهای کمونيستی فروريخته و آزادی و ليبراليسم به عنوان گفتمان اصلی و غالب مطرح می‌شود، اما افکار ضد غربی و ضد آمريکائی با پرچم‌داری خمينی و ملاعمر و بن‌لادن و لشکرهايی مانند صحابه و بسيجی‌ها و فدائيان اسلام و جندالله و حزب‌الله و غيره به حيات خود ادامه می‌دهد. اين‌جاست که آمريکا‌ستيزی کسانی مانند هادی خرسندی و برخی از روشن‌فکران جهان سومی حيرت‌آور می‌شود.»

عرض می‌کنم: بگذريم که خمينی و ملاعمر و بن‌لادن را چه کسی در آستين پروراند و مهمات بهشان داد، ولی مرتضی‌جان، باراک اوباما، آمريکا نيست. انتقاد از اوباما، يا سياست دولت ايالت متحده، آمريکاستيزی نيست. شما گمان می‌کنی هيچ آمريکايی مثل من فکر نمی‌کند؟ شما اگر يک آمريکائی را ببينی که از مماشات‌گری اوباما بدش می‌آيد و دست دوستی دادن‌اش با چاوز را مسخره می‌کند، زود متهم‌اش می‌کنی به آمريکاستيزی و کارت عضويت حزب توده برای‌اش صادر می‌کنی و نصف شعرهای سياوش کسرايی را هم می‌گوئی او سروده؟ خيال می‌کنی هيچ انگليسی روشن‌فکری مارگارت تاچر را به همان صفتی که کسرايی گفت نمی‌شناسد؟ (اشاره‌ام به بخش‌هائی از مقاله‌ی نگاهی است که اين‌جا نقل‌اش نکردم.)

آقای نگاهی عزيز! من اگر از حماقت آن کشيش آمريکائی حرف بزنم که قرآن آتش زد، لابد علاوه بر آمريکاستيزی و هم‌دستی با ملاعمر و بن‌لادن و لشکرهايی مانند صحابه و بسيجی‌ها و فدائيان اسلام و جندالله و حزب‌الله و حزب قربتأالالله!، اتهام مسيحيت‌ستيزی هم به من می‌چسبانی. لابد شما نمی‌توانی تصور کنی که روزی نه چندان دور در بريتانيا و ايالات متحده، بوش و بلر به‌عنوان جنايتکاران جنگی، محاکمه خواهند شد. لابد هم نمی‌توانی تصور کنی که عده‌ای آمريکايی نادان! و خام‌انديش! و آمريکاستيز!، اين روزها خيال می‌کنند سربه‌نيست کردن يا سرنگون کردن قذافی اين‌همه دنگ‌وفنگ ندارد. آن‌ها می‌گويند دولت ما دارد لفت‌اش می‌دهد تا چيزی از ليبی باقی نماند. بعد بگويند: ای مردم ليبی! برای کشورتان دمکراسی می‌خواستيد؟ بفرمائيد! اين دمکراسی، ولی عجالتأ کشور نداريد!
شعر معروف سيمين بزرگ را هم اين‌جوری ميخوانند:
دوباره می‌سازمت ليبی،
اگرچه با وام بانک خويش
بذار حالا داغون‌ات کنيم
به ياری توپ و تانک خويش

مرتضی می‌فرمايد: «اين آمريکا‌ستيزان وطنی تمام بدبختی‌های موجود در جهان را از چشم آمريکا می‌بيند. (و شما هيچ‌کدام‌اش را) حتی اگر در کهريزک به جوانانی تجاوز می‌کنند.»
عرض می‌کنم: نه مرتضی‌جان. من هرگز نگفتم کهريزک تقصير آمريکاست. لابد غلط چاپی يا اشتباه تايپی بوده يا عوضی خوانده‌ای! شايد منظورم گوانتانامو بوده. ببخشيد. يا زندان ابوغريب؟ آن‌جا بود؟ کجا بود که آمريکائی‌ها با سگ ... با هود ... با سيم برق .... اصلاً با غين بود يا با قاف؟ همين جوری است که عوضی مرا محاکمه و اعدام می‌کنی.
بعدش می‌گوئی: «البته جوانان ايران چه در جنبش‌های دانشجوئی و چه در زايش جنبش سبز، خوش‌بختانه نشان دادند که از جنم ديگری‌اند ..... اين نسل، نسل ديگری است که مسئوليت خود را درک می‌کند و بر اين باور است که: خود کرديم و خود خواهيم کرد!» قبول دارم مرتضی‌جان. به پشتوانه‌ی همين جوانان سبز است که به اوباما می‌گويم:
نه حمله‌ای کن به خاک ما - نه از خلايق دفاع کن
که ما بدون تو قادريم - به حفظ شهر و ديارِ خويش

اما تو اين را که در سروده‌ی من، نمی‌بينی. تو نفت را که گفتم نمی‌بينی. تو شريک دزد را نمی‌بينی. دو دوزه‌باز را نمی‌بينی. فقط زر زر نکن را می‌بينی. بعد هم شخصی می‌گيری قضيه را. انگار من و تو و اوباما نشسته‌ايم سر ميز داريم آبجو می‌خوريم، اوباما يک چيزی می‌گويد. من می‌گويم برو بابا زر نزن! و بلند می‌شوم می‌روم. آن‌وقت تو غيرتی می‌شوی و به اوباما می‌گوئی زکی! باراک‌جان من الآن می‌رم دهن اين توده‌ای حزب‌اللهی جنداللهی آمريکاستيز را سرويس می‌کنم و برمی‌گردم!
مرتضی‌جان. جای‌ات خالی ديروز (يک‌شنبه‌ی چهارده به‌در!) رفته بودم به يک استوديوی صدابرداری در محله‌ی «شپردزبوش» لندن. اين عکس قاب‌شده به ديوار آن‌جا بود. عکس معروف ملکه اليزابت را گرفته‌اند، تاج و گيسو و گوش‌واره و گردن‌بندش را نگه‌داشته‌اند و به‌جای صورت‌اش، صورت ميمون گذاشته‌اند. چهارتاش را هم گذاشته‌اند کنار هم که تو باور کنی و ببينی آسمان به زمين نيامده! نيز اگر نگاهی به کاريکاتورهائی که در آمريکا از اوباما می‌کشند بيندازی، يا طنزهايی را که راجع به او می‌گويند و می‌نويسند از نظر بگذرانی، يادت می‌افتد که در آمريکا يک قانونی هست که می‌توانی آدم‌های معروف را هرجور دل‌ات می‌خواهد دست بيندازی و مسخره کنی و افشا کنی. فقط اگر اتهام بزنی بايد بتوانی ثابت کنی!
حالا پوستر ملکه‌ی اليزابت و قانون آزادی بيان مطبوعات آمريکا چه مجوزی برای سروده‌ی من است؟ هيچ‌چی! من فقط خواستم آمريکاستيزی کرده باشم! مرتضی‌جان. آمريکا، اوباما نيست، من هم آمريکاستيز نيستم. من با تلويزيون صدای آمريکا کار می‌کنم. من اسم‌ام بر ستون مرمری کتاب‌خانه‌ی شهر San Mateo در شمال کاليفرنيا حک شده برای اين‌که يک شب در برنامه‌ی Fundraising صدهزار دلار برای کتاب‌خانه مرکزی اين شهر پول جمع کردم تا بخش فارسی‌اش را گسترش دهند.

ضمناً من ايرانی‌ها می‌شناسم بسيار بيش از اوباما در آمريکا اثرات اقتصادی و اجتماعی داشته‌اند. خودت را، مرا، هم‌وطنان‌ات را دست‌کم نگير. همين که من چيزی راجع به بوش و اوباما می‌نويسم، زود ننويس: «هادی همواره نوک حملات قلمی خود را به سوی آمريکا نشانه‌گيری کرده و هرگاه فرصتی دست داده به زمام‌داران اين کشور تاخته.»
عزيزم. زمام‌داران با کشورها فرق می‌کنند. من کشوری می‌شناسم که زمام‌داران‌اش نهايت پفيوزی و بی‌شرمی و جنايتکاری و بدسرشتی را دارند، اما کشور، سرزمينی است با مردمی رنج‌ديده و زجرکشيده که قلم‌زنان‌اش هم من و توئيم. پس بيا به منافع ملی کشورمان فکر کنيم، چنان‌که اوباما به منافع کشور خودش فکر می‌کند. من اوباما را انسانی فرهيخته و متمدن می‌دانم. از او خشمگين‌ام اما متنفر نيستم. از اين شل‌کن سفت‌کنی که يک روز گزينه‌ی حمله به ايران روی ميزش هست و يک روز توی کشوش می‌رود و يک روز می‌زند زير بغل‌اش، و از اين‌که بحث حقوق بشر را قربانی دعوای اتمی کرده و از اين‌که دعوای اتمی‌اش هم جنبه‌ی لاس‌خشکه دارد و از اين‌که سقف تحريم‌های‌اش چکه می‌کند و از اين‌که به‌مناسبت نوروز و شب چله ياد زندانيان سياسی ما می‌افتد، از دست‌اش عصبانی هستم. اين عصبانيت‌ام از زمام‌داران دنيا را چند سال پيش در سروده‌ی دگری بروز دادم. ****
کاری نکن که از دست تو هم عصبانی بشوم مرتض‌جان که در مقاله‌ات يک عبيد زاکانی و ايرج‌ميرزا به ناف من بستی بعد با هرچه خمينی و ملاعمر و بن‌لادن و جندالله گذاشتيم توی يک رديف! بعد هم خواستی القا کنی که من توده‌ای هستم، که با اين کار توده‌ای‌ها را هم با خودت دشمن می‌کنی. مرا متهم به دائی‌جان ناپلئونيسم می‌کنی در حالی که مک‌کارتيسم از سراسر نوشته‌ات می‌بارد.
بابت اوباما هم دل‌خور نباش. من از آقای اوباما، از تو و همه‌ی رنجيده‌گان معذرت می‌خواهم. اميدوارم يک روز قرار بگذاری سه تايی برويم بيرون من ماچ‌اش کنم از دل‌اش دربيارم. بهش هم بگو اين هادی ديپرشن شديد دارد، حال‌اش جا نيست. بالاغيرتاً جلوی او از اين خالی‌بندی‌های سياسی بی‌پشتوانه و بی‌پشت بند نکن. اين بيچاره حوصله‌ی زر زيادی ندارد!
ــــــــــــــــــــــــ

حمله ارتش عراق به قرارگاه مجاهدین- اشرف

حمله ارتش عراق به قرارگاه مجاهدین- اشرف

حمله به اشرف با گردانهای زرهی، تکاور، مهندسی و واکنش سریع آغاز شد ساعت چهار و چهل‌و پنج دقیقه بامداد به وقت عراق، حمله به اشرف با گردانهای زرهی، تکاور، پیاده، پیاده مکانیزه، مهندسی و گردانهای واکنش سریع و ضدشورش شروع شد، دست‌کم ۲۵۰۰تن از نیروهای سرکوبگر تحت امر مالکی در این حمله جنایتکارانه شرکت دارند. فرمانده‌این حمله سپهبد غیدان فرمانده نیروی زمینی عراق است. طبق اولین گزارشها، نیروهای عراقی در حال باز کردن سیاج شمالی و شرقی اشرف با گردان مهندسی به‌منظور ورود مهاجمان به اشرف هستند. یک ستون از نیروهای جنایتکار عراقی از درب شمالی وارد اشرف شدند. دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران   ۱۹فروردین ۱۳۹۰ (۸آوریل ۲۰۱۱) - ساعت ۴ بامداد به وقت پاریس
فیلم ها- توجه صحنه های دلخراش  حمله وحشیانه به مجاهدین اشرف امروز صبح/فیلم
حمله به اشرف توسط مزدوران مالكي خامنه اي شيرزنان مجروح و شهيد 19فروردين فیلم بسیار دلخراش ...
نیروهای مهاجم عراقی به روی ساکنان اشرف آتش گشودند فیلم
اشرف 19فرودين فیلم1    اشرف 19فرودين فیلم2  اشرف 19فرودين فیلم3  اشرف 19فرودين فیلم4  اشرف 19فرودين فیلم5
شمار شهدا به 17 نفر رسیده که 2 نفر از زنان مجاهد بودن و بیش از 200 نفر مجروح شده اند...و بیمارستان اشرف محاصره شده است...این خبر از سیمای آزادی پخش شده و لینک به خبر درگیری و زخمی ها هست*** دهها تن از ساکنان اشرف شهید و زخمی شده اند...اطلاعات رسیده از اشرف، تاکنون چند تن از ساکنان در اثر تهاجم نیروهای جنایتکار عراقی مجروح و حداقل یک تن به گروگان گرفته شده است. نیروهای سرکوبگر با چوب و چماق و میله‌های آهنی به ضرب‌وشتم ساکنان پرداخته و با گاز اشک‌آور و ماشینهای آب‌پاش به آنها حمله کرده و نارنجک به میان آنها پرت می‌کنند.در اثر تیر اندازی نیروهای مهاجم عراقی دو تن دیگر از زنان مجاهد بنامهای نسترن عظیمی و فائزه رجبی به‌شهادت رسیدند و شمار شهیدان به ۱۹تن رسید. شمار مجروحان نیز لحظه‌به‌لحظه افزایش می‌یابد و شمار آنها که اکثراً با تیر مستقیم مجروح شده‌اند تا این لحظه به بیش از ۲۰۰تن بالغ می‌شود.
مجاهدین خلق امروز اطلاعاتی درباره یک کارخانه در غرب تهران در اختیار رسانه ها قرار دادند. این کارخانه در جاده کرج قزوین واقع است و در آن قطعاتی از سانتریفوژ ساخته می شود. تاکنون این کارخانه به اطلاع آژانس انرژی اتمی رسیده نشده است و به صورت زیرزمینی فعالیت داشته است.
April 7, 2011