گزارشی از مراسم یادبود خانوادهی بهکیش و دیگر قتل عام شدگانِ دههی شصت
وارد
خانه که شدیم، همه جا غرق در گل و شیرینی بود با صدای سرود، صدای شعر و
صدای عشق و اتحاد برای ساختن دنیایی انسانی. همه با عشقی وصف ناشدنی همدیگر
را در آغوش میکشیدند و از بودن در کنار همدیگر ابراز خوشحالی میکردند.
منصوره
بهکیش بار دیگر به یاد خانوادهاش و دیگر جان باختگان دههی 60، مراسم
یادبودی برگزار کرده و چون گذشته خستگی ناپذیر برای زنده و با طراوت نگه
داشتن یاد این عزیزان تلاشی قابل ستایش انجام داده بود. چند نفر از اعضای
خانواده هم در مراسم حضور داشتند و او را برای بهتر انجام شدن مراسم همراهی
کردند.
مراسم
با حضور جمعی همدل و دادخواه و تعدادی از مادران و خانوادههای خاوران،
مادران پارک لاله، اعضای گروه مادرانه، اعضای کانون نویسندگان ایران و از
فعالان جنبشهای زنان، دانشجویی، کارگری و دیگر دوستان و همراهان و
خانوادهی بهکیش در منزل مادر بهکیش عزیزمان برگزار شد. با اینکه اطلاع
رسانی عمومی نشده بود و خیلیها نیز نتوانسته بودند بیایند، حدود صد نفر در
مراسم شرکت کرده و در همه جا حتی اتاقها مهمانان نشسته و شوری وصف
ناپذیر فضا را پر کرده بود.
ابتدا
یکی از مادران با یادآوری نام و یاد زهرا، سیامک اسدیان(همسر زهرا)،
محمود، محمدرضا، محسن و محمدعلی و مهرداد پناهی شبستری(برادر همسر جعفر) و
ادای احترام به همهی این عزیزان و مادر بهکیش و دیگر مادران و
خانوادههایی که از میان ما رفتند، از حاضران خواست که یک دقیقه سکوت کنند و
همه ایستادند و یادشان را زنده کردند.
سپس
منصوره بهکیش خیلی خلاصه از چگونگی دستگیری، زندان و اعدام عزیزانش گفت و
همچنین از پایداری خانوادهها برای دادخواهی و اینکه به حرکت و تلاش
خود ایمان بیاوریم و بدانیم که این حرکتهای مستقل و از پایین میتواند به
جنبشی فراگیر و دادخواهانه تبدیل شود و در این صورت است که میتوانیم
شرایط را تغییر دهیم و محیطی انسانی را به وجود بیاوریم و از تکرار جنایت
جلوگیری کنیم. او از دیگر خانوادهها خواست که از خاطرات و پایداریهای
خود بگویند و شعر و سرود بخوانند.
یکی
از همسران، از چگونگی اعدام همسرش در تابستان 1367 گفت، اینکه چگونه او
را از بیمارستان قلب رجایی به زندان بازگرداندند و اعدام کردند و نگذاشتند
دوران استراحت مطلقاش را تمام کند. در حالیکه فقط شش ماه از محکومیتاش
باقی مانده بود و همسرش باور نداشت که وضعیتِ احکام زندانیان از اینکه
هست بدتر میشود. سپس علیرضا جباری شعر زیبایی را به یاد خاوران و
خاورانیها خواند.
منصوره
بهکیش خیلی دلش میخواست خانوادههایی که در طی این سالها کمتر صحبت
کرده بودند، لب به سخن بگشایند، خانوادههایی که عزیزشان جزو اولین افرادی
بودند که در خاوران دفن شده و کانالهای خاوران را در قطعه پایینی و
بالایی به چشم خود دیده بودند، یا خانوادههایی که در سالهای مختلف دههی
شصت شاهد کشتارهای بی رحمانه حکومت در تهران و شهرستانها بودهاند و
همچنین خانوادههایی که در تابستان سیاه 67 چند ماهی در بی خبری مطلق
بودند تا اینکه خبر اعدام عزیزان شان را در آبان و آذر بدون هیچ سند و
مدرکی دریافت کردند، ولی متاسفانه این خانوادهها آمادگی لازم را نداشتند و
کمتر صحبت کردند و امیدواریم بالاخره روزی لب به سخن بگشایند و تاریخ
سراسر جنایت و شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی را افشا کنند و همچنین از
مبارزات و ایستادگی زندانیان و پایداری خانوادهها و دادخواهان بگویند تا
تاریخ مبارزاتی ما به درستی ثبت شود.
پس
از آن مادر اسانلو از چگونگی کشته شدن پسرش افشین گفت، سپس زهره تنکابنی
راجع به نحوهی اعدام همسرش(علیرضا کیائی) در سال 1367 گفت و صحبت کوتاهی
نیز پیرامون نوار آیتالله منتظری کرد، وی 28 خرداد امسال قصد سفر به
آلمان داشت که در فرودگاه ممنوع الخروج شد. گوهر عشقی از شجاعت فرزندش
ستار گفت و شهین مهینفر از کابوسهای بیداریش و اینکه همیشه امیرارشد
همراه اوست، حوریه فرج زاده طارانی از درد کشته شدن برادرش شهرام زیر
چرخهای ماشین نیروی انتظامی گفت و اینکه دردِ کشته شدگان در زندان
کهریزک و زندانیان دههی شصت که شکنجه نیز شدهاند، بسیار رنج آورتر است.
شعله پاکروان درس استقامتی که از مادر بهکیش گرفته بود را بازگو کرد و
سرود مرغ سحر و شش تا جوونم ای خدا شد تیرباران از شاهین نجفی را با
همراهی دیگران خواند. شهناز اکملی از مادر بهکیش و آشنایی با منصوره بهکیش
گفت که چقدر برای ادامهی راهش از آنها نیرو گرفته است، اکرم نقابی با
اشک و آه از انکار دانشجو بودن فرزندش سعید گفت. پس از آن یکی دیگر از
خانوادههای آسیب دیده دربارهی اعدام چهار برادرش صحبت کرد و آتنا دائمی
از اینکه برای مبارزه با لغو مجازات اعدام، 14 سال حکم زندان گرفته و
منتظر نتیجهی دادگاه تجدید نظر است و دیگر عزیزانی که از زخمها و
ایستادگیهایشان گفتند و هر چه بگویند کم است.
منصورهی
عزیز همچنین دلش میخواست در مورد شرایط دردناک مادر و پدرش پس از
دستگیری بچهها در سوم شهریور 1362 در خانهی کرج صحبت شود، ولی او و
خانوادهاش با بغضی در گلو توان صحبت نداشتند و به یاد مادرش ترانه «بلبل
به چمن با ناز آمد» از شمس را خواندند و سایرین نیز با آنها همراهی
کردند.
سپس
مادر لطفی عزیزمان، با زبانی شیرین از زمان زندانی بودن انوشیروان لطفی و
محمود بهکیش در زندان وکیل آباد مشهد(در زمان حکومت پهلوی) گفت و اینکه
خبر تخفیف حکم محمود از اعدام به حبس ابد را از طرف انوشیروان به مادر
بهکیش داده و از همان زمان با این خانواده آشنا شده است. او با اینکه هنوز
توان قبلی خود را باز نیافته است، ولی با شوری وصف ناشدنی در مراسم شرکت
کرد و همه نیز از حضورش جان گرفتند و دورش میچرخیدند و با او عکس یادگاری
میگرفتند. او نیز از این حضور خوشحال بود و انرژی گرفت.
بعد از پایان مراسم، همگی به احترام جان باختگان ایستادند و سرود «سر اومد زمستون» را به اتفاق همدیگر خواندند و گلهای سرخ خاوران را بر سر همدیگر ریختند. سپس
با شامی ساده و صمیمی که با کمک دو نوهی عزیز مادر بهکیش آزاده(دختر
محمود) و شکوفه(دختر منصوره) تهیه شده بود، مهمانها پدیرایی شدند. برای
پذیرایی نیز همهی دوستان با عشق کمک کردند و مهر پراکندند تا همه چیز
به خوبی انجام شود و مراسم نیز در فضایی بسیار صمیمی پایان یافت.
ما میدانیم که این اتحاد و همدلی روزی به بار خواهد نشست و گل خواهد داد و در شرایطی دیگر دادمان را از بیدادگران خواهیم ستاند.
یاد تمامی جان باختگان راه عدالت، برابری و آزادی گرامی و راهشان پر رهرو باد!
27 مرداد