۱۳۹۸ مرداد ۸, سهشنبه
محمود طوقی: بازخوانى تاريخ معاصر - سازمان چريكهاى فدايى خلق - تولدی مبارک فصل سوم قسمت چهارم
فصل سوم؛تولدى مبارك
قسمت چهارم
دستگيرى على اصغر ايزدى؛
اشتباهات و بى تجربگى ها
رقيه دانشگرى در زير بازجويى پاسبانى او را فريب مى دهد۱ و اين گونه وانمود مى كند كه به چريك ها سمپاتى دارد رقيه آدرس خانه اى را مى دهد كه فكر مى كند رفقايش بايد آنجا باشند. در حالى كه بعد از دستگيرى او آن ها خانه را تخليه مى كنند. ساواك فورا بهخانه مى رود و در جستوجوهايش فاكتورى از شركت كفا به دست مى آورد. فاكتور كه طى آن چريك ها مواد شيميايى براى ساخت بمب تى.ان.تى خريده بودند.
ساواك مدير شركت كفا را توجيه مى كند كه در صورت آمدن مشتريانى مشكوك ساواك را در جريان بگذارد.
بيست و هفت مرداد ۵۰ ۱۳اسداله مفتاحى با ايزدى ملاقات مى كند و به او ليستى را مى دهد تا از ناصرخسرو تهيه كند. طبق هماهنگى با ساواك، مدير شرکت كفا ساواك را خبردار مى كند و ايزدى دستگير مى شود.
با نيامدن ايزدى مفتاحى خانه خواجه نصير را تخليه مى كند و او همراه حسن نوروزى و احمد زيبرم به سمت جاده كرج مى روند. شب را در كنار يك هندوانه فروش كنار جاده مى خوابند و فردا (بيست و هشت مرداد) در قرارى كه مفتاحى با مسعود احمدزاده داشت شرح ماوقع را به او مى گويد.
چهار اصل طلايى
چه گوارا سه اصل طلايى را براى بقاى چريك برمى شمارد:
۱- تحرك مطلق: كارى كه مفتاحى بلافاصله بعد از نيامدن ايزدى كرد.
۲-بى اعتمادى مطلق: كارى كه رقيه دانشگرى نكرد. و به يك مأمور اطلاعات اعتماد كرد و آدرس خانه خود را داد.
۳- هوشيارى مطلق: كارى كه ايزدى نكرد.
اما بايد يك اصل ديگر را به اين سه اصل اضافه كرد. پاكسازى مطلق، خريد جنس با فاكتور و آوردن فاكتور به خانه تيمى و نگاه داشتن فاكتور و تخليه خانه بدون آنكه سرنخ ها را پاك كنند. اين نشان از عمق بى تجربگى است. در موارد بسيارى همين فاكتورها يا قبض اتوشويى ها سرنخ هايى را به ساواك داد.
آه،
اى اسفنديار مغموم
تورا آن به
كه چشم فرو پوشيده باشى
شاملو
دستگيرى مسعود
مناف در زير شكنجه قرار خود با بهمن (مسعود احمدزاده) را به پليس داد. قرار ساعت ۲۱:۳۰روزهاى سه مرداد و چهار مرداد۵۰در خيابان مولوى بود. روز چهار مرداد ۱۳۵۰ مسعود در تور ساواك افتاد. موتورسواران ساواك او را واژگون كردند و مسعود نتوانست از سلاح خود استفاده كند.
اسداله مفتاحى و حسن نوروزى كه به عنوان سلامت قرار او را همراهى مى كردند. سعى كردند با انداختن نارنجكى در ماشين او را نجات دهند نارنجك به كاپوت ماشين اصابت كرد و در كنار ماشين منفجر شد.
كوپل دائم و انتقاد از خود
همراه بودن اسداله مفتاحى و حسن نوروزى با مسعود در آن روز يك تصادف بود كه متأسفانه نتوانستند مسعود را نجات بدهند يا او را بكشند. ابتدا روايت مسعود را بخوانيم و بعد ادامه دهيم مسأله كوپل دائم را.
«در هنگام دستگيرى اسداله مفتاحى و بابوشكين (حسن نوروزى) تصادفاً همراه من بودند. (نه كوپل دائمى، هنوز آنقدر خودخواه نشده بودم گرچه از اين لحاظ شايد تا حدودى اشتباه مى كرديم، كه سعى مى كنند با پرتاب نارنجك مرا بكشند (اين رهنمود گروه و رهنمود خود من بود) كه موفق نمى شوند و چنين شد كه من اينك در اختيار شما هستم۲».
مسعود در اين قسمت از بازجويى اش به دو نكته مهم اشاره مى كند:
۱-داشتن كوپل دائم
۲- كشتن افراد با اطلاع زياد در آخرين لحظه
چريك ها كه از عمر عملياتى شان چيزى حدود نيم سال مى گذشت، هنوز به آن درجه از تجربه نرسيده بودند كه بدانند درجه سبوعيت ساواك به چه حد است.
كوپل دائم در سازمانهاى باتجربه مخفى سه كاركرد داشت:
۱- بررسى سلامت محل قرار قبل از اجراى قرار و نظارت بر سلامت قرار
۲- در صورت دستگيرى در صورت امكان كمك به فرار فرد دستگير شده يا كشتن او
۳- اطلاع به سازمان و سوزاندن خانه تيمى و قرار بعدى او و اطلاعات جانبى اش از تشكيلات.
بى انصافى است كه از سازمانى كه در مرحله جنينى مبارزه است انتظار بلوغ و بُرنايى داشته باشيم ساواك در دستگيرى و در لحظات نخستين براى گرفتن آدرس خانه و قرار بعدى چريك دستگير شده را سلاخى مى كرد.
چريك ها هنوز به ميزان اين سلاخى آگاه نبودند، زمان مى خواست تا نخستين دستگير شدگان به زندان برسند و تجربيات خود را به بيرون منتقل كنند.
مسعود با حسرت از زنده ماندن و گرفتار شدن خود در دست ساواك به دو نكته مهم اشاره مى كند.
مقاومتى مردانه
مسعود با آنكه مى دانست كه مفتاحى و حسن نوروزى دستگير شدن او را ديده اند مدت هفت روز مقاومت كرد. هفت روز زير كابل و دستبند قپانى و اجاق برقى و شوك الكتريكى كه هر ثانيه آن سالى به حساب مى آيد.
پس آدرس دو خانه مشتركش با عباس مفتاحى را در خيابان مسعود و مجيديه مى دهد كه در خيابان علمدارى ساواك با تله انفجارى روبه رو مى شود.
دو روز بعد از دستگيرى مسعود، عباس مفتاحى به خانه مشتركشان مى رود و يك نارنجك و مقدارى پول از آنجا برمى دارد فرداى آن روز هم به آنجا مى رود اما دستگير نمى شود.
دستگيرى مسعود، ضايعه اى جبران ناپذير
دستگيرى احمدزاده به فاصله دو ماه بعد از شهادت پويان سازمان چريك ها را از وجود دو تئوريسين بى بديل و دو ارگانيزاتور خوب محروم كرد.
اين ضربات اجتناب ناپذير بود كسانى كه بقاء را در حمله مى ديدند بايد خود به عنوان طلايه داران اين حركت در صحنه حضورى فعال داشته باشند. پس دير يا زود گرفتار تك تيراندازان دشمن مى شوند. از خيانت يك آدم غيرتشكيلاتى به نام احمد رياضى بهرقيه دانشگرى مى رسند. و بعد به ايزدى و مناف فلكى و از فلكى به مسعود احمدزاده.
راه ديگرى نبود. امكان خروج مسعود و پويان از صحنه و رفتن به مناطق دور از دسترس ساواك نبود به دو دليل:
۱-نخست اينكه اينان خود را نسل فدا مى دانستند مى خواستند با حضور خود درصحنه نبرد، ننگ فرار و زبونى رهبران حزب توده را از دامن جنبش چپ بشويند. و اعتماد توده به پيشاهنگ را باز گردانند.
۲- دوم آنكه دور شدن از تيررس ساواك نيازمند مناطق آزاد شده اى بود كه جنبش بايد براى خود ايجاد مى كرد. ديديم كه توده ناآگاه روستايى چگونه تحت فشار و ارعاب و تطميع ساواك چهار نفر از گروه سياهكل را دستگير و تحويل ساواك دادند.
ايجاد مناطق امن در نبود جنبش هاى خود به خودى روستايى در نخستين گام درحركت سياهكل به جايى نرسيد. اگرچه مى رسيد جاى مناسبى نبود. حضور شوروى درهمسايگى اين مناطق يك نكته منفى به حساب مى آمد. شوروى علاقه مند نبود درمرزهايش آشفتگى و درگيرى باشد همچنان كه در قيام افسران خراسان كه به گنبد آمده بودند با سردى و بى تفاوتى برخورد كرد و آنها را به دم تيغ فرستاد. به هرروى با خارج شدن مسعود از دايره چريك ها، جنبش چپ از دو تئوريسين بزرگ محروم شد اثرات مرگبار نبود مسعود و پويان در سال هاى بعد خود را نشان داد. بيژنى شدن سازمان از سال ۱۳۵۵ به بعد حاصل اين غيبت بزرگ است. و ديديم كه از سال۱۳۵۷ به بعد كار چريك ها به ادبار كشيد و رهبرى آنها به دست افرادی میان مایه و موجوداتى از اين قبيل افتاد.
با كشورم چه رفته است
كه زندان ها
از شبنم و شقايق سرشارند
سلطانپور
دستگيرى مجيد احمدزاده و مفتاحى
با دستگيرى مسعود، مجيد احمدزاده به تركيب رهبرى افزوده شد. در اين زمان رهبرى چريك ها مركب بود از حميد اشرف، عباس مفتاحى و مجيد احمدزاده.
در همين زمان جعفر طيبى كارمند شهردارى خرم آباد هنگام توزيع اعلاميه هاى سياهكل دستگير شد. طيبى زير شكنجه اعتراف كرد كه اعلاميه ها را از حميد گرفته است. كه از معلمين رشت است. تا به منوچهر درودى بدهد و حميد از دوستان منوچهر معين زاده است.
طيبى نام واقعى حميد را نمى دانست. اما از صوفى تكنيسين دفتر مهندسى رشت نام برد كه حميد را مى شناخت، ساواك در بازجويى هايش به قاسم ارض پيما رسيد. او را درتاريخ پنج مرداد ۱۳۵۰ دستگير كرد ارض پيما در سال ۱۳۴۹ به خانه نادر معين زاده بهرشت مى رود. در آنجا مطلع مى شود كه معين زاده دستگير شده است. اما در خانه معين زاده با جعفر طيبى آشنا مى شود. پس از ملاقات رشت دو بار ديگر طيبى را درتهران مى بيند. در آخرين ملاقات تعدادى اعلاميه را كه از عباس مفتاحى گرفته بود به طيبى مى دهد تا به منوچهر درودى دوست مشتركشان برساند.
دستگيرى سرو آزاد
ارض پيما در زير شكنجه اعتراف مى كند بمب هايى كه در رشت منفجر شده است از عباس مفتاحى در خانه سرو آزاد گرفته است. پس خانه ميدان ۲۴ اسفند لو مى رود.
مفتاحى پيشاپيش به سرو آزاد توصيه كرده بود كه به اين خانه تردد نداشته باشد. اما سرو آزاد توجه نمى كند در خانه اى كه لو رفته بود دستگير مى شود.
دستگيرى مجيد احمدزاده
مجيد در سر قرارش با سرو آزاد دستگير مى شود. اما هنگام انتقال به ساواك موفق مى شود نارنجك خود را بيرون بكشد. كه سرو آزاد مى خواهد آنرا به بيرون پرتاب كند در نتيجه سرو آزاد و جلال آذرنگين مأمور ساواك كشته مى شوند
دستگيرى اكبر مؤيد
در جريان تصميم مركزيت سازمان براى بازگشت مجدد به جنگل، حميد اشرف، صفارى آشتيانى را مأمور آوردن سلاح مى كند صفارى به عراق مى رود و سلاح ها را مى آورد و در بيابان هاى خرمشهر خاك مى كند.
براى آوردن سلاح، آشتيانى و سوالونى و اكبر مؤيد راهى جنوب مى شوند. مؤيد پيش از سفر به جنوب با جعفر نجفى (با نام مستعار سيائو) كه يكى از سمپات هاى اوست، روز چهارشنبه ملاقات مى كند. و از او مى خواهد به تبريز برود و رابطه تبريز و تهران را برقرار كند. و قرار ملاقات بعدى خود را با او يكشنبه بعد در خيابان فرهنگ مى گذارد.
مؤيد، سيد نوزاد و سالمى را به اهواز مى رساند و خود به تهران بازمى گردد. و درملاقاتش با جعفر نجفى در يكشنبه دستگير مى شود. نجفى بايد در سفر تبريز به دام ساواك افتاده باشد.
دستگيرى عباس مفتاحى
ساواك بعد از دستگيرى اكبر مؤيد به قرار او با عباس مفتاحى مى رسد.
دستگيرى هاى زنجيره اى
ساواك دراين دوران اساس كار خود را بر شكنجه تا حد مرگ گذاشته بود. اشرف دهقانى درخاطراتش از شكنجه گاه اطلاعات شهربانى مى گويد: «نمى دانم بهروز را چگونه شكنجه مى كردند كه بعد از قطع شدن صداى شلاق او باز هم فرياد مى كشيد۳.» بهروز هفت روز بيشتر زير شكنجه تاب نياورد. با قلب و ريه پاره پاره شده به شهادت رسيد. ساواك از حداكثر فشار دو مسأله را مى خواست:
۱- آدرس خانه امن
۲- محل قرار بعدى با رابط سازمان
اشكال كار در «سازماندهى فشرده و تنيدگى هسته ها در يكديگر۴» بود. بدل چريك ها براى مقابله با ساواك مبتنى بر دو امر بود:
۱-مقاومت در زمان تعيين شده براى سوزاندن خانه امن و قرار ملاقات
۲-خودكشى
در مسئله خودكشى ديديم كه نه مسعود و نه حميد نتوانستند به موقع دست بهسلاح ببرند. ساواك اين فن را شناخته بود. و بدل ساواك دستگيرى برق آساى چريك بود. دردستگيرى مناف نيز همين بدل زده شد.
اما در مورد مقاومت نيز درك چريك ها از شدت شكنجه و توان پايدارى اعضاء ذهنى بود. ساواك و اطلاعات شهربانى، بازجويى نمى كردند، سلاخى مى كردند. كافى است نگاه كنيم به گزارش پزشكى قانونى رژيم از جسد بهروز دهقانى، او را به معناى اخص كلمه، سلاخى كرده بودند.
در تاريخ ايران از مادها تا سال ۱۳۵۰، هيچ حكومتى به اين درجه قساوت و سبوعيت نسبت به مردم ايران اعمال نكرده بود كه ساواک محمدرضا پهلوى اعمال مى كرد.شاه می خواست از کمیته مشترک و اوین و با کمک ساواک ملتى بزرگ و كهنسال را به «دروازه هاى تمدن بزرگ» برساند.
دستگيرى سوالونى
سوالونى در سرقرار لاماركا (اكبر مؤيد) كه قرار بود با حميد اشرف ملاقات كند درنوزده مرداد ۱۳۵۰ دستگير شد.
سوالونى در زير شكنجه از مأموريت تيم جنوب براى آوردن سلاح هايى كه صفارى آشتيانى از عراق آورده بود و در بيابان هاى خرمشهر پنهان كرده بود سخن گفت.
عمليات بانك ظفر و ميرداماد
باز هم مشكل مالى حمله به بانك را در دستور كار قرار داد. تيم حميد اشرف (قاسم) كه مركب بود از حسن سركارى (مسعود)، جمشيدى رودبارى (فوچيك) و زيبرم وارد عمل شدند بيست و هفت مردادماه هنگام عمليات چون اوضاع را مناسب نديدند بهبانك ميرداماد رفتند. اوضاع مناسب بود. موجودى بانك را مصادره كردند در حين بازگشت اوضاع بانك ظفر را مناسب ديدند اين بانك را هم مصادره كردند.
چنگيز قبادى قرار بود در اين عمليات شركت كند اما چون مفتاحى به او تغيير قرار را نگفته بود قبادى موفق به شركت در اين عمليات نشد.
دستگيرى انوش مفتاحى
دو هفته پيش از دستگيرى عباس مفتاحى، برادرش اسداله مفتاحى خانه اى در وصفنارد اجاره كرد عباس به سروآزاد سفارش كرد تا ترتيب ملاقات با انوش مفتاحى را با اسداله مفتاحى بدهد. اين ارتباط برقرار شد و انوش به خانه وصفنارد رفت.
بعد از انوش حميد اشرف، چنگيز قبادى و مهرنوش ابراهيمى را به خانه وصفنارد فرستاد. جمشيدى رودبارى نيز پس از سرقت بانك ميرداماد ـ ظفر به خانه وصفنارد منتقل شد.
عباس مفتاحى قبل از دستگيرى كريميان و يك نفر ديگر را از سارى به انوش معرفى كرد. تا آنها را به تهران بياورد. تا زندگى مخفى را شروع كنند. به سفارش اسداله، انوش با كريميان قرار گذاشت اما آنها سرقرار حاضر نشدند پس انوش بهسارى رفت تا با آنها ملاقات كند.
نقش مخرب خانواده
انوش مفتاحى شب را در خانه دايى خود به سر مى برد. و فردا با پدرش ملاقات مى كند و بعد خود را به ساواك معرفى مى كند.
هرچند انوش در بازجويى اش در ساواك آمدنش به سارى را فرار از خانه تيمى اعلام مى كند. اما اين روايت با بازجويى برادرش اسداله كه رفتن او به سارى را ملاقات با كريميان مى داند مطابقت نمى كند.
اما هرچه باشد دايى و پدرش نقش مؤثرى در متقاعد كردن او براى معرفى خود بهساواك ايفا مى كند. ممكن است انوش در ميانه كار پشيمان شده باشد و مأموريت سارى براى او بهانه اى براى بيرون آمدن از خانه تيمى باشد اين هم بعيد نيست. طبيعى هم مى تواند باشد در جريان سياهكل هم ديديم كه ايرج صالحى به بهانه جمع كردن هيزم از گروه جدا شد و خود را به تهران رساند. اين امر دليل خيانت نيست دليل ضعف يك آدم است قرار نيست در يك مقطع زمانى تمامى جنبش به درجه آخر فدا و جانبازى برسند. اين امر نه شدنى است و نه عاقلانه است.
در پروسه مبارزات انقلابى، آدم ها به نسبت هاى مشخصى حاضر مى شوند هزينه كنند. اين نسبت برمى گردد به درجه آگاهى، انگيزه هاى طبقاتى و ده ها علل ديگر.
هيچ اشكالى ندارد كه آدمى مخفى شود. اما در زندگى مخفى بفهمد كه جاى او اينجا نيست. و او توان و انگيزه هاى لازم را براى اين زندگى ندارد.
يك سازمان سياسى بايد به آن درجه از بلوغ و پختگى برسد كه هر عضوى در هر لحظه فارغ از هر فشار سياسى، عاطفى، تشكيلاتى و يا ترس از خوردن انگ خيانت، قادر باشد آزادانه جاى خود را در جنبش تعيين كند. قرار نيست همه، حميد اشرف باشند. هيچ اشكالى ندارد كه انوش مفتاحى يك هوادار خوب و حتى يك آدم عادى خوب در جامعه باشد. اما يك چريك مخفى نباشد.
فاجعه از آنجا آغاز مى شود كه به هر دليلى، فشار خانواده و يا ضعف هاى شخصى، انوش مفتاحى تصميم مى گيرد ديگر به خانه تيمى باز نگردد. راه درست خروج از كشور و دور شدن از تيررس سازمان امنيت است. خروج يك چريك از خانه تيمى دروهله نخست خارج شدن از زير پوشش حفاظتى سازمان بود. يك طعمه حاضر و آماده براى ساواك و دستگيرى چنين آدمى مى توانست خسارات جبران ناپذيرى بهسازمان بزند. پس اين حق براى سازمان بود كه براى حفاظت از خود اقدام به حذف فيزيكى او بكند. از آن سو ساواك بود، دستگيرى و خيانت.
به هر روى انوش در هفت شهريور ۵۰ خود را به ساواك معرفى كرد و تخليه اطلاعاتى شد.
پس خانه وصفنارد تخليه شد و اسداله مفتاحى خانه اى در خانى آبادنو اجاره كرد رودبارى و قبادى به خانه خيابان ابطحى رفتند و مهرنوش ابراهيمى به خانه جديد حسن سركارى مى رفت.
دستگيرى اسداله مفتاحى
اسداله مفتاحى در سرقرار يحيى غنى نژاد دستگير شد، غنى نژاد توسط انوش به اسداله معرفى شد. انوش گفته بود: «غنى نژاد گروهى را مى شناسد». و اسداله مى خواست از طريق غنى نژاد به آن گروه برسد.
ساواك به احتمال زياد از طريق انوش به غنى نژاد رسيده بود.
طرح ربودن سفراى خارجى
مفتاحى در بعد از ظهر همان روزى كه دستگير شد در جلسه اى با حميد اشرف، حسن نوروزى، چنگيز قبادى مسأله ربودن سفراى خارجى را مطرح كرد. قبادى نظرش روى سفير فرانسه بود. چون معتقد بود كه فرانسوى ها برخلاف انگليسى ها براى سفير خود ارزش قائل اند. حميد اشرف نظرش روى سفير امريكا بود. اما ردّى از او نداشتند. مفتاحى اما نظرش روى سفير انگليس بود. چون تا حدودى شناسايى شده بود.
محفل برادران سپهرى
اين محفل مركب بود از:
۱- فرخ سپهرى
۲-سيروس سپهرى
۳- شاهرخ هدايتى
كه از طريق عبدالرحيم صبورى كه با فرخ هم خانه بود به اسداله مفتاحى وصل شد. رابط اين محفل با مفتاحى، شاهرخ هدايتى بود.
هدايتى دانشجوى دانشكده كشاورزى بود. در سال ۱۳۴۴ به همراه هوشنگ تيزابى و محمد فصيحى دستگير شده بود و يك سال حبس هم كشيده بود. كار اين محفل شناسايى سفراى خارجى بود. به همين خاطر باغى در على شاه عوض خريده بودند تا درصورتى كه موفق به ربودن يكى از سفراى كشورهاى اروپايى شوند او را در آنجا مخفى كنند.
شهادت سپهرى
آیا کسی هست
که درمیان این تُند باد مرگ مرا یاری دهد
دستی که پرچم فرو افتاده را بر گیرد
و این کمان های شکسته را زه کند
و در ملتقای این آسمان و زمین پر اندوه بایستد
و با جان خود
این خیل پتیاره و دیو و اهرمن را به عقب براند
محمود طوقی
تيم مفتاحى مركب بود از او به عنوان فرمانده تيم و سه نفر ديگر
۱- فرخ سپهرى
۲- سيروس سپهرى
۳- شاهرخ هدايتى
مفتاحى براى قرار غنى نژاد بيرون رفت. و تا ساعت ده شب برنگشت. تيم براى خروج از خانه هم خانه زاپاس داشت و هم وسيله نقليه (موتور دنده اى) در اينجا دو اصل مهم چريكى فراموش شد:
۱- تحرك مطلق
۲-عدم اطمينان مطلق
مفتاحى خود گفته بود كه اگر او نيامد مى توانيد شب را صبح كنيد يعنى زمان مقاومت را گذاشته بود يك روز. پس تيم تصميم گرفت صبح خانه را تخليه كند.
اما در ساواك قضايا صورت ديگرى داشت. تهرانى (كه نام واقعى اش بهمن نادرى بود) شكنجه گر معروف ساواك در بازجوى هايى خود مى گويد: «در بازجويى از مفتاحى، پرويز ثابتى (معاون ساواك و مقام امنيتى معروف) عموى مفتاحى را هم دستگير كرده بودند. عباس و انوش مفتاحى را هم آورده بودند. مفتاحى زيرفشار خانواده اش، آدرس خانه امن و قرارهايش را با حميد اشرف و ديگران را نوشت».
يك شگرد ساواك
ساواك در بازجويى هايش از شگردهاى بسيارى سود مى جست. شكنجه با كابل حرف اول را مى زد. بعد قپانى و شوك و داغ و ماساژ بيضه ها و آويزان كردن جسم سنگين از بيضه ها و كشيدن ناخن و اتو برقى و از اين دست آلت و ابزار آريامهرى هم بود. اما با همه اينها ممكن بود چريك حرف نزند در اينجا زن و بچه و پدر و مادر و خواهر و برادر و عمو و دايى ها دستگير مى شوند. و با فشار روحى آنها سعى مى كردند زندانى را به حرف بياورند در موارد بسيارى با آوردن همسر و دختر و لخت كردن و تهديد به تجاوز در مقابل چشمان زندانى، زندانى را به حرف زدن و يا پذيرش مصاحبه وادار مى كردند، آيت الله طالقانى و دخترش، قليچ خانى و همسرش، از اين دست موارد بودند. به قول ماركس ما همه انسانيم و تمامى ضعف هاى انسانى در ما خانه دارد به ضُرس قاطع نمى توان حكمى صادر كرد كه آدمى در چنين شرايطى چه واكنشى نشان مى دهد.
خطاى نابخشودنى
در گزارشى كه بعدها شاهرخ هدايتى و سيروس سپهرى به سازمان مى دهند و چريك ها در كتاب «تجربيات چريك شهرى» چاپ مى كنند. از خطايى نابخشودنى ياد مى كنند و آن ماندن در خانه اى است كه فرمانده آن خانه (مفتاحى) دستگير شده است.
آنان شب را در خانه مى مانند. اما در ساعت ۳:۵۰ شب، نگهبان خانه از رفت وآمدهاى مشكوك اتومبيل هاى خاموش در اطراف خانه گزارش مى دهد. هدايتى پيشنهاد مى كند خانه را ترك كنند. اما سيروس سپهرى خوش خيالانه مى گويد: وضع عادى است (خطاى دوم).
آن ها مى خوابند (خطاى سوم) و نيم ساعت بعد نگهبان خبر از آمدن چند ماشين دراطراف خانه مى دهد باز هم سپهرى آنها را دعوت به صبر مىكند (خطاى چهارم) و مى گويد: مگر ممكن است مفتاحى يك شبه خانه را لو دهد (خطاى پنجم).
نگهبان خبر مى دهد عده اى دارند از ماشين ها پياده مى شوند و به سرعت در اطراف خانه محو مى شوند سپهرى مى گويد: به علت سردى هوا به طرف خانه هايشان مى روند (خطاى ششم).
و خلاصه ساواك حمله را آغاز مى كند. چريك ها جواب مى دهند. و سپهرى با پرتاب يك نارنجك از سوى ساواك مجروح مى شود و هدايتى و سيروس از محاصره مى گريزند.
شهادت زير شكنجه
طبق اسناد ساواك اسداله مفتاحى در تاريخ بيست و يكم شهريور ۵۰ دستگير مى شود. و طبق گزارش چريك ها در جزوهتجربيات چريك شهرى (گزارش هدايتى به سازمان) مفتاحى بايد ساعت نُه به پايگاه برمى گشت، و برنگشت و آنها در ساعت يازده شب مشورت كردند كه بروند يا بمانند. و ساواك در ساعت ۳:۵۰ صبح سروكله اش پيدا شد و ساعت چهار صبح حمله كرد پس سپهرى بايد در تاريخ بيست و دوم شهريور درحالى كه مجروح شده بود دستگير شده باشد. اما در تاريخ پانزده مهر ۱۳۵۰، يعنى سه هفته بعد، دادرسى ارتش به ساواك گزارش مى دهد كه افسر نگهبان قضايى اين اداره درتاريخ سه مهر در پزشكى قانونى از جسد غيرنظامى مجهول الهويه كه علت مرگ آن بر اثر اصابت گلوله به سر تشخيص داده شده است بازديد كرده است در فاصله بيست و دوم شهريور كه سپهرى دستگير مى شود و در تاريخ سوم مهر كه مغز متلاشى شده او با گلوله در پزشكى قانونى توسط افسر نگهبان قضايى رؤيت مى شود، مدت دو هفته فرخ سپهرى به زير شكنجه مى رود. و جسد نيمه جان او را از زير شكنجه بيرون مى آورند و با شليك گلوله اى به مغز او، اينگونه وانمود مى كنند كه او در درگيرى كشته شده است.
شما كه مى دانيد
هر وقت كه بالاى باغ پُر گريه، چراغى روشن شد
علامت نابهنگام رازى از آواز امشب است
يعنى كه امشب نيز يكى از ميان ما خواهد رفت
سيدعلى صالحى
شهادت قبادى
در تاريخ هشتم مهر ۱۳۵۰ خانه دكتر قبادى مورد يورش پليس واقع شد تيم قبادى مركب بود از: قبادى، حسين نوزادى، محمدعلى سالمى، عبدالرحيم صبورى و سكينه جعفرى اين خانه در شهرك وليعهد واقع بود.
سكينه جعفرى (عاطفه) خواهر حسن جعفرى بود كه در تابستان ۱۳۴۹ در تبريز براى ديدن برادر خود با اسداله مفتاحى و صبورى آشنا شد.
صبورى پس از دستگيرى حسن جعفرى مخفى شد. (هفت مرداد۱۳۵۰) و از طريق فرخ سپهرى با سكينه جعفرى تماس گرفت و او را مخفى كرد. صبورى سكينه را با نام مستعار عاطفه به تيم قبادى منتقل كرد.
كار اين تيم شناسايى رئيس مستشارى امريكا و شناسايى هتل پالاس بود كه محل اقامت خارجيان بود.
تهرانى، شكنجه گر معروف ساواك در بازجويى خود و لو رفتن خانه سه راه آذرى را مربوط به گزارشى مى داند كه ژاندارمرى ساكن كوى وليعهد به ساواك داده بود.
ساعت ۵:۳۰ صبح نگهبان خانه وضعيت را مشكوك مى بيند.
عاطفه و حسين سيدنوزادى (با نام مستعار مصطفى) بيرون مى آيند و درگير مى شوند نوزادى به شهادت مى رسد چنگيز قبادى و محمدعلى سالمى نيز در تبادل آتش بهشهادت مى رسند. سكينه جعفرى دستگير مى شود.
عبدالرحيم صبورى آن شب در خانه تيمى نبود. و به تك اتاق خود رفته بود. و دردرگيرى حضور نداشت. صبورى فردا در راه بازگشت به خانه تيمى در سه راه آذرى متوجه حمله پليس به خانه مى شود. صبورى در قرار ساعت پنج جاده آرامگاه كسى را نمى بيند. اما همان شب دستگير مى شود.
————————————————————————
۱-حماسه مقاومت؛اشرف دهقانی
۲-اسناد ساواک؛مسعود احمد زاده
۳-حماسه مقاومت؛اشرف هقانی
۴-سازمان چریک های فدایی خلق؛محمود نادری
اشتراک در:
پستها (Atom)