۱۳۹۵ آبان ۷, جمعه

«امنیت جانی نداریم»؛ مصاحبه با شاکیان سعید طوسی



رادیو فردا: قرار گرفتن دو عبارت «قاری قرآن» و «آزار جنسی» در کنار هم، به خودی خود برای تبدیل شدن یک پرونده کیفری به یکی از داغ ترین مباحث روز کافی است. اما در ماجرای جنجالی سعید طوسی، عبارت دیگری هم وجود دارد که به هر چه حساس تر شدن پرونده کمک کرده است: «بیت رهبری».

​محمد گندم‌نژاد طوسی، معروف به «حاج سعید طوسی» نه یک قاری معمولی قرآن بلکه شخصی شناخته شده در بلندمرتبه ترین حلقه‌های سیاسی است؛ کسی که به بیت رهبری رفت و آمد داشت و شاکیان پرونده می‌گویند دعوای حقوقی آنها با «اعمال نفوذ» این بیت به شکست انجامیده است.
به رغم آنکه صادق لاریجانی رییس قوه قضائیه به تازگی و به تندی از شاکیان خواسته است که با رسانه‌های خارج از ایران صحبت نکنند و حتی تهدید کرد این مصاحبه‌ها می‌تواند به اتهام «معاونت در جرم» بیانجامند، دو نفر از شاکیان تصمیم گرفته اند برای آنچه احقاق حق خود می‌دانند سکوت اختیار نکنند.
این شاکیان در گفت و گو با رادیو فردا از آنچه میان آنها و استاد قرآن‌شان گذشته می گویند و از روند آنچه «اعمال نفوذ» بالاترین سطوح قدرت در مسکوت گذاشتن پرونده می خوانند.
نخستین مصاحبه شونده ما کسی است که می‌گوید در ۱۲ سالگی قربانی آزار جنسی سعید طوسی شده و آثار آن تا امروز بر زندگیش سایه انداخته است. او می‌گوید وضعیتش به جایی رسیده که امروز نگران جان خود است.

لطفا در ابتدای این گفت و گو از نحوه آشنایی تان با سعید طوسی بگویید.
اینجانب بالاخره از سنین کودکی به قرائت قرآن علاقمند بودم. کار می‌کردم. در مسابقات قرآنی شرکت می‌کردم. رتبه‌های زیادی را به حمدالله کسب کردم. حتی در صدا و سیما برنامه داشتم. ولی یک وقت مشکلی که برایم پیش آمد دیگر تمایلی نداشتم در جلسات قرآنی شرکت کنم.
منظورتان از مشکل، همین مساله آقای طوسی است؟
بله. برمی‌گردد به سال ۷۹.
شما آن موقع چند سال داشتید؟
آن موقع من دوازده سالم بود. آن آقای قاری بین‌المللی با پدرم تماس گرفتند گفتند می‌خواهیم فرزند شما را بفرستیم با آقای طوسی به کشور ترکیه به جهت تلاوت قرآن. پدرم گفتند من تا حالا بچه‌ام را تنها جایی نفرستادم اجازه بدهید اگر امکانش هست من هم با او بروم. بعد گفتند نه. الان ما بلیت تهیه کردیم دیگر میسر نیست. گفتند آخر من ایشان را نمی‌شناسم. ایشان قابل تایید هستند؟ گفتند بله. من منعی نمی‌بینم. خلاصه پدر من اعتماد کرد به ایشان و اینها ما را یک شب فرستادند رفتیم با ایشان شهر سیواس ترکیه. برای تلاوت قرآن. وقتی رفتیم آنجا مشاهده کردم ایشان یک سری حرکات غیرعادی دارند. می‌گویند اجازه بدهید من برای شما یک مایو بردارم شما فرصتی پیش آمد با هم استخری برویم و آبی بزنیم. در راه در فرودگاه امام خمینی شروع کردند حرف‌های زشت و مستهجن گفتن. کلا از اول سفر تا آخر کارشان همین بود. یا فیلم‌های سکسی به من نشان می دادند که البته من آن موقع از این مسایل سر در نمی‌آوردم. حرفهای تهییج کننده و تحریک‌آمیز بیان می‌کردند. اصلا من ماندم که برای چه اینها را بیان می‌کردند. به قدری هم زشت است که اصلا بازگو کردنش شایسته نیست.
می‌توانم از شما بپرسم که در این مرحله، رفتار این شخص با شما در همین سطح باقی ماند یا تعرضی هم انجام داد؟
در مسیر در فرودگاه سوار هواپیما که شدیم توی هواپیما شروع کردند به لمس کردن اعضای بدن من. ران من. آلت تناسلی من. دست می‌زدند. توی هتل ظاهرا هماهنگی طوری بود که می‌ خواستند برای هرکدام دو تا اتاق بگیرند. ولی ایشان آمدند یک جوری هماهنگی کردند که به هرجفت ما یک اتاق دادند. این هم به جهت همین مساله بود. وقتی رفتیم آنجا از سفر که رسیدیم رفتم حمام داشتم دوش می‌گرفتم ایشان یک دفعه لخت وارد حمام شد.
واکنش شما چه بود؟
من شوکه شده بودم. حقیقتا شوکه شده بودم. اصلا مغزم قفل کرده بود. هیچ کاری نمی‌توانستم انجام بدهم. بعد ایشان در را بستند و آمدند داخل و یک سری پیشنهادات وقیحانه می‌دادند. من سر باز می‌زدم. ایشان که دیدند این طوری است شروع کردن اعضای بدن من را... حالا شاید گفتنش درست نباشد... به خوردن آن اعضای بدن و آلت تناسلی‌شان را می‌مالیدند به باسن من. بعد منی از ایشان خارج شد و بعد جریان را ول کردند و رفتیم شب به جهت تلاوت قرآن. آنجا هم شب دوباره برگشتند و ول کن نبودند. لخت شدند خوابیدند روی تخت و گفتند شما بیا به من دخول کن. من می‌گفتم نه من نمی‌توانم این کار را انجام دهم. ایشان مرا وادار می‌کردند این کار باید صورت بگیرد. توی فرودگاه هم که رفته بودیم مجله سکس بود و مرا می‌بردند آنجا و دوباره مرا تحریک می‌کردند. ناگفته نماند آنجا یک تغذیه هم برای من گرفتند. گفتم سنم برای این چیزها قد نمی‌داد. خیلی از مسایل را نمی‌دانستم. ایشان یک نوشابه برای من خریدند اول متوجه نشدم و بعد دیدم این نوشابه الکل داشت. یعنی درصدی الکل داشت و مرا از حالت طبیعی خارج کرده بود. من مست شده بودم تقریبا.
شما این مسایل را همان زمان با کسی در میان نگذاشتید؟
اصلا اولا از سفر که برگشتیم ایشان خیلی ترس داشتند. می‌‌گفتند یک وقت این مطالب را به پدرت نگویی و بعدا با تبر می‌آیند سراغ من. بعد گفتند بله از بچه‌های قرآنی... چون من سفر داشتم با آنها چنین برخوردهایی داشتند، دنبال چند نفر می‌گردم، شما اگر گزینه‌ای در ذهنت هست به من معرفی کن که با هم راحت باشیم که من بروم تور کنم. بعدش که برگشتیم این مساله را واگذار کرده بودم به خدا. گفتم هرچه بوده... ولی ایشان بازهم ول کن نبود و اس ام اس داده بود که من می‌خواهم دو سه ساعت با هم باشیم. ول کن نبودند. برخی از دوستان قرآنی ما هم که ناراحت بودند سر این قضایا و یا سفر داشتند و یا چیزهایی را مشاهده کرده بودند، می‌گفتند بین خودشان این مطالب را.
شما اطلاع دارید که چند نفر از شاگردان درگیر چنین مساله ای با سعید طوسی بوده اند؟
خیلی‌ها هستند. من در ذهنم بیش از ده نفر را می‌‌شناسم که مورد تعرض جنسی این شخص قرار گرفتند.
و هیچکدام از شما در همان زمان نخواستید شکایت کنید یا مساله را با خانواده‌تان در میان بگذارید؟
من با یکی از دوستانم که لطمه دیده بود از این شخص گفتیم بیاییم کاری کنیم. گفتند یکی از آشنایان من در حراست بیت رهبری است از آن طریق می‌توانیم پیگیری کنیم. آن شخص که حالا بهتر است اسمش برده نشود... رفتم محل کار ایشان در شورای عالی قرآن، شکایت ما را بردند آنجا مطرح کردند با ایشان، با همین آقای سعید طوسی. ایشان یک توبه نامه داد در سال ۹۰ به ایشان که: من دیگر قول می‌دهم اشتباهاتم را تحت عنوان ارتباطات ناسالم با قاریان ممتاز نوجوان تکرار نکنم و خداوند از سر تقصیرات ما درگذرد.
یعنی ایشان به شکلی قبول کرد که چنین کاری را انجام داده؟
بله. آنجا از ترس آبرویش هم که شده بود آن را مکتوب کرده بودند داده بودند به آن شخص.
آیا تعرض او چه در مورد شما و چه در مورد افراد دیگری که با آن ها رابطه برقرار کرده، در سطوح دیگر هم بوده؟‌ آیا به طور مشخص عمل لواط هم صورت گرفته؟
برای خود من که چنین اتفاقی نیافتاد. ولی ایشان در سفر به من می‌گفتند یک قاری که خیلی معروف هم نبود و از قاری‌های نوجوان بود، با ایشان سفر داشتند و با ایشان لواط کردند. خودشان این را صراحتا می‌گفتند. من این را از ایشان شنیده بودم. ولی حالا اینکه این اشخاصی که با ما آمده اند دادگاه و شکایت کرده اند آیا چنین اتفاقی هم برایشان افتاده یا نه که بعید هم نیست، حداقل من اطلاع ندارم.
پرونده شما از کی باز شده و کی شکایت کردید؟
وقتی آن آقا رفت آن توبه‌نامه را ازشان گرفت پدر ما مطلع شد و بقیه پدرها هم مطلع شدند، تصمیم به شکایت گرفتیم. ابتدا نمی‌شد بدون مدرک اثباتش خیلی سخت است. ما گفتیم چه کار کنیم. آمدیم ۹ حلقه سی دی از ایشان از مکالمات صوتی که با ایشان انجام شد توسط شکاة ضبط شد. ایشان مطلع نبودند. اینها هی ضبط می‌شد. ۹ حلقه سی دی. در آن ۹ حلقه سی دی صراحتا اقرار کردند. حالا من برخی از قسمتهایش را برایتان توی تلگرام می‌فرستم. ایشان گفته «من مریض بودم مشکل داشتم به جهت درمان به مشاور رجوع کردم، این بچه‌ها هم یادشان می‌رود اینها، مثلا فلان قاری قرآن را ببینید من با او برخورد داشتم، الان حافظ کل قرآن شده، آن فلان قاری نوجوان را ببینید دیدم آنجا برخوردش با من خوب بود، اینها برای گذشته بوده و توبه شده و انشاءالله دیگر صورت نمی‌گیرد». اینها را می‌خواست بگوید که این قضیه مثلا فیصله پیدا کند و دیگر جمع شود به شکایت و اینها نرسد. گفتند آبروی جامعه قرآنی و فلان و بهمان و از این جور چیزها. بعد یک توبه نامه دیگر از ایشان گرفتیم که آنجا هم به چنین موضوعی اقرار کردند و همچنین اقرار کردند که اعضای شورای عالی قرآن هم از فساد بنده مطلع بودند. ریاست شورای آقای مقدم، قائم مقام شورا آقای سرابی،‌ حراست آقای حشمتی. از توبه نامه اول من مطلع بودند.
و به رغم این اطلاع، بر اساس آنچه که شما می‌گویید، برخوردی با ایشان صورت نگرفته؟
نمی‌دانم. شورای عالی قرآن اصلا به این جور مسایل توجهی نداشت. همین الانش هم اینطور است. الان صدای ایشان را بخشنامه کردند همه جا که پخش کنند. یعنی رفع محدودیت کردند برای ایشان. همین شورای عالی قرآن. حالا دیگر بیش از این وارد این نمی‌شویم. بعد آن توبه نامه را ضمیمه کردیم به توبه نامه اول و ۹ حلقه سی دی و اظهارات شکاة و بعد اظهارات برخی از شهود که به جهت حفظ آبرویشان نیامده بودند شکایت کنند آنها هم حاضر شدند بعضی‌هایشان در آن شعبه بیایند و مطالب‌شان را به عنوان شاهد و گواه مطرح کنند. دوره شش ماهه که پیامک‌های ایشان توسط بازپرسی کارمندان دولت بررسی شده بود دقیقا موید همین حرفها و اظهارات شکاة بود و سایر قراینی که مطرح شد آنجا توسط شعبه ۱۵ بازپرسی دادسرای کارکنان دولت توسط بازپرس آقای کیان‌منش قرار مجرمیت صادر شد. تحت عنوان «تشویق به فساد و فحشا و تحریک جنسی نوجوانان» و دومین اتهام ایشان «ارتکاب اعمال منافی عفت و افعال حرام با نوجوانان». این مجرمیت زده شد. من شنیدم که آقای اژه‌ای آمدند صحبت کردند تلویزیون و گفتند که دو موردش منع تعقیب خورده و یک مورد در حال بررسی است. جناب آقای اژه‌ای! برای ایشان در دادسرا به خاطر ارتکاب فعل حرام، مجرمیت صادر شد و بعد اعمال نفوذ شد از بیت رهبری و جناب بازپرس که مجرمیت زده بود از نظرش عدول کرد.
کمی درباره این مساله بیشتر توضیح دهید. پیشتر هم به ماجرای «اعمال نفوذ» بیت رهبری که حالا هم مطرح کردید اشاره شده بود. مقامات قضائی هم در بالاترین سطح عکس العمل نشان دادند و گفتند تلاش برای کشاندن پای بیت رهبری به اتقاقی که افتاده از طرف شما، خودش ارتکاب جرم است. در درجه اول لطفا بگویید که بر اساس چه ادله و چه شواهدی می‌گویید بیت رهبری در جریان ماجرا بوده و حتی پا درمیانی کرده؟
وقتی که قرار مجرمیت صادر شد تحت عنوان همین اتهامی که عرض کردم که البته یک اتهام دیگر هم بحث تفخیذ بود که چون در حیطه دادسرا نیست در دادگاه بررسی می‌شود. ولی اگر اعمال نفوذ در پرونده صورت نمی‌گرفت قطعا دادگاه هم می‌رفت این تفخیذ هم آنجا احراز می‌شد. چون به قدری ادله محکم و قوی بود که به هیچ وجه نمی‌توانستند نقض کنند این قرار صادره را.
این اعمال نفوذ به باور شما از بیت رهبری صورت گرفته؟ 
بله. وقتی پرونده رفت تعاون دادستان زیر دست آقای قطبی در تاریخ ۲۲‍ مهر ۹۱ و ایشان قرار مجرمیت را تایید کردند تحت عنوان ارتکاب فعل حرام و تشویق به فساد و فحشا. بعد پرونده مطابق قانون باید برود به دادگاه. وقتی که بازپرس و تعاون دادستان یک قرار مجرمیت صادر می‌کنند دیگر نمی‌توانند از نظرشان عدول کنند. هیچ مقام قضایی هم به طور مستقل نمی‌تواند ورود پیدا کند. اما متاسفانه مشاهده کردیم که هفت ماه اصلا وضعیت پرونده بعد از ۲۲ مهر ۹۱ مشخص نبود که در این تاریخ توسط تعاون دادستان مجرمیت زده شد. هفت ماه پرونده بلاتکلیف بود و به ما هم جواب درستی داده نمی‌شد که پرونده کجا است و در چه وضعیتی است. جناب آقای کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران که آن موقع رییس دادگاه عالی انتظامی قضات بودند، که ابتدا شکایت را ایشان به ما پیشنهاد دادند و خودشان درگیر کار بودند. ایشان با ناراحتی به ما گفتند بله این آقای سیدعلی مقدم ارتباطات بیت رهبری هستند و ریاست شورای عالی قرآن تماس حاصل کردند با آقای عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان تهران و به ایشان تشر زدند مبنی بر اینکه به مصلحت جامعه قرآنی نیست که ایشان محاکمه شود. بعد ایشان هم ۹/۲/۱۳۹۲ اردیبهشت ماه،‌ ظرف یک روز (که من واقعا ماندم که پرونده‌هایی که ارجاع می‌شود به دیوان عالی کشور مثلا ریاست قوه قضائیه، زمان زیادی صرفشان می‌شود وی اینها) ظرف یک روز یک نامه نگاری شده به آقای صادق لاریجانی که آقای جعفری دولت‌آبادی نوشته این پرونده به مناسبت ملاحظه ارسال می‌گردد مستدعی است حضرت آیت‌الله در این خصوص ارشاد کنید که مدارکش هم موجود است. من نمی‌دانم چرا آقای لاریجانی تکذیب کردند گفتند در این هفت هشت سالی که اینجا هستم هیچ پرونده‌ای را نگفته‌ام مختومه کنند. در حالی که خط ایشان موجود است و هیچگونه نه توطئه‌ای درکار بوده و نه ما آمدیم چیز ناحقی را بیان کردیم. خودش آنجا نوشته. نوشته یک نامه زدند به رییس دفترشان و مشاورشان حجت‌الاسلام علی خلفی گفتند که مشاور محترم جناب آقای خلفی، در خصوص این پرونده احتراما ارشاد فرمایید.
یعنی ایشان شخصا در جریان پرونده بوده؟
بله. پرونده را از ابتدا در جریانش بودند. جناب آقای خلفی هم در همان تاریخ نوشته اند که ملاحظه شد و با عنایت به محتویات آن و با ملاحظه اظهارات طرفین به نظر می‌رسد دلیل کافی ارتکاب اعمال منافی عفت و تشویق به فساد و فحشا وجود ندارد و پرونده جهت امعان نظر دادستان محترم ارجاع گردد. در همان تاریخ. خیلی این ظلم بزرگی است. وقتی دادسرا خودش مجرمیت زده، تایید شده و باید برود دادگاه،‌ آمده‌اند تمام این ادله و این مطالب را نادیده گرفتند. به خاطر مساله ای به اسم مصلحت. حتی بعد از اینکه آقای دولت آبادی دادستان تهران و آقای بازپرس کیان منش از نظرشان درباره مجرمیت عدول کردند به منع تعقیب ده ماه فرصت اعتراض دادند. ما وقتی رفتیم پیش آقای کیان‌منش گفتیم شما چرا آخر آخرت خودت را به دنیای دیگران فروختی. شما که می‌دانستی این آقا مشکل دارد. خودت پنج ماه روی پرونده کار کردی و قرار مجرمیت صادر کردی، برای چه از نظرت عدول کردی؟ این کار شما هم خلاف قانون است و هم خلاف شرع. بعد ایشان گفتند بله من هنوز هم همین الان اگر صدای ایشان را از رادیو بشنوم رادیو را قطع می‌کنم. ولی من حجت شرعی داشتم.
توضیحی ندادند که این حجت شرعی چه بوده؟
پرسیدیم حجت شرعی چیست؟ نظر خلفی بوده؟ گفت نه نظر خلفی که برای من حجت شرعی نیست. گفتیم پس چیست، رهبری دستور داده پرونده را جمع کنید؟ گفت نه شما مگر چنین چیزی شنیدید که رهبری دستور داده باشد؟ گفتند من حجت شرعی دارم.
شما به رغم اینکه رییس قوه قضائیه همین چند روز پیش به طور مستقیم از عملکرد خودش و از رهبر جمهوری اسلامی دفاع کرده،‌ همچنان پافشاری می‌کنید که هم ایشان هم رهبر جمهوری اسلامی نه تنها در جریان ماجرا بودند بلکه بیت رهبری جلوی پیشرفت این پرونده و محکوم شدن این قاری قرآن را گرفته است؟
بله. کاملا. اسناد و شواهدی که در پرونده هست و ما ارائه کردیم به رسانه‌ها این را قطعا ثابت می‌کند.
صحبت از رسانه‌ها شد. چه شد که بعد از این همه سال شما تصمیم گرفتید مساله را علنی کنید و با ما و رسانه‌های دیگر درباره آن صحبت کنید؟
به خاطر اینکه اینها دارند وقتی ظلم می‌کنند و بعد از پنج سال پیگیری حق مسلم ما را زیر پا می‌گذارند، به ما فشار می‌آورد. یعنی ما راهی جز این نداریم. یا باید قوه قضائیه از همان اول به خوبی پی‌گیری می‌کرد این موضوع را... ما چیز زیادی نمی‌خواهیم به خدا. ما می‌خواهیم یک دادگاه عادلانه و بیطرف برگزار شود و حکمی که متناسب با میزان جرم این شخص است در حقش اجرا شود. همین.
شما می گویید از این فرد حمایت و پشتیبانی زیادی انجام می‌گیرد؟ به نظر شما دلیلش چیست؟
من نمی‌دانم. دلیلش خب چیزهایی به ذهنم می‌رسد ولی چون یقین ندارم مطرح نمی‌کنم. ولی ایشان تهدید کرده که اگر مرا محکوم کنید صد نفر دیگر را با خودم می‌کشم پایین.
آن صد نفر چه کسانی خواهند بود؟
نمی‌دانم حقیقتا، شاید بعضی از مسئولان باشند بعضی از افرادی که موقعیت‌های اجتماعی دارند و مطرح هستند از آنها آتو دارد و اگر محکومش کنند آنها را لو می‌دهد.
این تهدید را شما از کجا شنیدید؟
ایشان تماس گرفته بودند با همان شخصی که اسمش را نبریم از بیت رهبری رفته بودند نامه گرفته بودند ایشان به ما گفتند. گفتند به من زنگ زده گفته که بله شما به جهت شهادت خواهش می‌کنم حضور پیدا نکن در دادگاه ۱۵ اردیبهشت ۹۴ که آنجا حکم صادر شد برای ایشان چهار سال حکم حبس تعزیری. گفتند اگر امکانش هست شما دادگاه نیایید. من اگر محکوم شوم صد نفر را با خودم پایین می‌‌کشم. این را آنجا گفته بود و به ما گفتند.
الان آقای صادق لاریجانی رییس قوه قضائیه به طور مشخص گفته که کسانی که با خارج از کشور صحبت می‌کنند باید به عنوان معاونت در جرم تحت تعقیب قرار گیرند تا مرز بین انقلاب و صدانقلاب مشخص شود. شما بعد از این صحبت‌ها تصمیم گرفتید با ما یک رسانه خارج از کشور صحبت کنید. در مورد این حرف آقای صادق لاریجانی چه فکر می‌کنید؟
منشاء همه اینها بی‌تقوایی است. جز این نمی‌تواند باشد. جناب آقای لاریجانی دست خط شما در پرونده موجود است که درخواست نظر مشورتی کردید از مشاورتان و ایشان هم منع تعقیب زده. با این چیزها که نمی‌توانید سر مردم را شیره بمالید. شما نظر خودتان را آمدید به عنوان نظر مشورتی در آنجا اعمال کردید. نظر ایشان در پرونده هست. هر قاضی که پرونده دستش می‌رسد می‌گوید بله آقای صادق لاریجانی چنین چیزی نوشته. پس این معلوم است که خط قرمز است. این حجت شرعی است. اصلا کار شما غیرقانونی است. پرونده ای که مجرمیت خورده در دادسرا باید برود دادگاه. معنا ندارد این کار ارجاع شود به دیوان عالی کشور. مگر اینکه بگوییم بله اعمال نفوذ شده در پرونده و می‌‌خواهند قضیه را ماستمالی کنند. ایشان هم که تهدید می‌کند ما که از این تهدیدها نمی‌ترسیم. ما اگر می‌ترسیدیم از ابتدا این قضیه را پیگیر نمی‌شدیم. ایشان به جهت اینکه آبرویش رفته و دستخطش را در رسانه‌ها مطرح کرده‌اند و در فضای مجازی پخش شده این طوری گارد می‌گیرد. حالا آن هم راهکار دارد. وقتی که موضوع در سازمان ملل مطرح شد و شکایتی آنجا مطرح شد آن وقت ایشان متوجه می‌شود که نباید اینطور برخورد کند. آخر با کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد اینها نباید اینطور برخورد کنند. پنج سال است اینها زندگی ما را داغون کردند. پنج سال است همه اش از این دادگاه به آن دادگاه. از این شعبه به آن شعبه. خسته شدیم ما. هربار یا خر... را بگیریم توی دادگاه یا برویم خر آن... را بگیریم توی آن بالا پرونده را برداشته گذاشته توی کشوی میزش می‌گوید پرونده را بستم. ما چه کار می‌توانیم بکنیم این وسط. به ما ظلم شده.
شما الان می‌دانید آقای طوسی به چه کاری مشغول است؟
حقیقتا نمی‌دانم. ولی ایشان انسان خبیثی است. به جهت اینکه بیانیه‌ای صادر کرده گفته بله این مدارکی که منتشر شده همه فتوشاپ بوده. آخر من نمی‌دانیم شما قاری قرآن هستی به هر جهت وجدان که داری؟
ایشان در ادامه همین صحبت که شما می‌گویید گفته که «مخالفان جمهوری اسلامی او را (یعنی آقای طوسی را) واسطه هتاکی به رهبر ایران قرار دادند».
بله به هر جهت به هر نحوی تلاش دارد که خودش را منتسب کند به رهبری. به خاطر اینکه یک مصونیت قضایی برایش ایجاد می‌شود. حالا اینکه ایشان با رهبری از گذشته آشنا بوده یا مثلا ارتباط دارد هنوز هم، دلیل نمی‌شود که یک مصونیت قضایی برایش بیاورد. هر کسی که جرمی مرتکب شود باید مطابق قانون با او برخورد شود. حق ندارند که بخواهند مساله را یک جوری ربط دهند به رهبری و سیاسی کنند قضیه را.
شما خودتان در همین مصاحبه مساله را به بیت رهبری ربط دادید اما الان می‌گویید ایشان، آقای طوسی، نباید مساله را به بیت رهبری ربط بدهد. بالاخره به نظر شما پای بیت رهبری وسط هست و ایشان باید به بیت رهبری یا شخص رهبر اشاره کند یا نه؟
حقیقتا چیزی که ما در دادگاه ۱۵ اردیبهشت سال ۹۴ در شعبه ۱۰۵۷ دیدیم که ایشان محکوم شد تحت همین عنوان تشویق به فساد و فحشا که چهار سال حکم صادر شد، یک نوار صوتی هم یکی از شکاة ضبط کردند از ایشان کنه فکر می‌کنم در دسترس باشد. آنجا گفتند بله آقا به آقای لاریجانی دستور دادند که پرونده را جمع کنید و به ما خبر دادند که این دادگاه‌ّا صوری ظاهری است و از قبل روشن است و ما داریم تبرئه می‌شویم...
این را آقای طوسی به یکی از شاکیان پرونده گفته؟
خودش هم انکار نکرده که صدای من نیست. توی پرونده‌اش مضبوط است. گفتند شما برخورد فیزیکی با این شکاة‌ نداشته باشید و الا آدم اینها را می‌تواند راحت سرشان را زیر آب کند. اینها را همه صورت جلسه کردیم قاضی خیلی عصبانی شد از این موضوع. به هر صورت چیزی که ما توی این پنج سال دیدیم در نوشته‌ها و صورت‌جلسه‌های دادگاه و دفاعیاتش همه‌اش از رهبری مایه می‌گذارد. همه‌اش می‌گوید من بچگی خدمت ایشان بودم و ایشان در قرائت قرآن مسجد کرامت مرا دید و بغل کرد و الان که خدمت ایشان می‌رسیم ایشان [رهبر] خاطره را تعریف می‌کنند. به این طریق می‌خواهد یک جوری از این مخمصه نجات پیدا کند.
در پایان این گفت و گو و به عنوان سوال آخر، خبرگزاری فارس روز پنجشنبه مطلبی منتشر کرد و به نقل از یکی از شاکی ها که نامش برده نشده، از رسانه‌های خارج از کشور اعلام برائت شد. در این گزارش انتقاد شدید شده از رسانه‌های خارج از کشور که چرا به این مساله می‌پردازند. شما که خودتان از شاکیان پرونده هستید و احتمالا با بقیه شاکی ها در ارتباطید، آیا در این مورد خبری دارید و آیا می‌دانید که کسی بین شاکیان، موضعش به این شکل است یا نه؟
اگر من شاکی پرونده هستم و اگر اطلاع دارم بقیه دوستان شاکی هستند ما چنین کاری نکردیم. ما نه نامه‌ای نوشتیم اعلام برائت کنیم نه... اتفاقا ما راضی هستیم به این امر. من خودم به شخصه رضایت دادم که این موضوع مطرح شود. رسانه‌ها هم که ماشاءالله پولی که از بیت‌المال می‌گیرند به نظر من حرام است. اینها دارند اخبار دروغ را وارونه جلوه می‌دهند و دوما هم پیرو این نیستند که مظلوم را کمک کنند. بیانیه‌های ایشان را منتشر می‌کنند و اینکه ما ابراز انزجار کردیم از رسانه‌های خارج. اصلا چنین چیزی صحت ندارد. بوق وکرنا کردند که ما از این موضوع اعلام برائت می‌کنیم. کجا اعلام برائت می‌کنیم؟ شما وظیفه تان بوده. پنج سال از این پرونده گذشته تازه آمدید پیگیر شدید که قضیه این پرونده چه بوده؟ پرونده به این مهمی. مگر رسانه‌ها چه وظیفه‌ای دارند؟ وظیفه‌شان مگر غیر از این است که صدای مظلوم را به گوش مردم برسانند؟ ولی ما می‌بینیم که اینها دارند برعکس عمل می‌کنند. دارند از آن شخص ظالم حمایت می‌کنند. ما الان امنیت جانی نداریم در این کشور. توی خیابان که دارم راه می روم ترس دارم که یک نفر بیاید مرا توی ماشین ببرد. آقای لاریجانی هم به جای اینکه بیاید پرونده را بررسی کند ما را این وسط دارد تهدید می‌کند. آخر من نمی‌دانم اسلام شرع و اینهمه دارند می‌‌گویند باید عدالت باشد و ما عون مظلوم باید بکنیم. شما دارید مظلوم را می‌کشید. الان خانواده ما افسردگی گرفتند،‌ ناراحتی‌های روحی گرفتند. ما تحت فشار هستیم اینجا. الان هم هیچ معلوم نیست که بلایی هم سر ما بیاورند.

«اي مهاجري كه مي آيي، اي مهاجري كه مي روي»
روزي روستايم را ترك كردم
و به سرزميني غريب مهاجرت كردم
مادرم گريه كنان و همسرم كه تركش كردم
با نوزاد پسري كه از آفتاب هم زيباتر بود
اي مهاجري كه مي آيي، مهاجري كه مي روي
زندگي ات جهنمي ست
مهاجر اينگونه خواهد بود ...
با چشماني پراشك،
با در آغوش كشيدن خانواده و همسايه ها
رهسپار شدم
چمداني پر از رؤياها با خود بردم
و خود را چون مهاجري در كارخانه اي يافتم
اي مهاجري كه مي آيي، مهاجري كه مي روي
زندگي ات جهنمي ست
مهاجر اينگونه خواهد بود ...
روزها و شبها عرق ريزان كار مي كردم
اما احساس دلتنگي براي بازگشت رنجم مي داد
شبي در بازگشت به خانه
دختري زيبا را ديدم و عاشق شدم
اي مهاجري كه مي آيي، مهاجري كه مي روي
زندگي ات جهنمي ست
مهاجر اينگونه خواهد بود ...
شبها همواره فكر مي كردم و نمي خوابيدم
مي خواستم بگريزم اما نمي توانستم
صداي پسربچه اي را از دوردست مي شنيدم
كه مي خواند "بابا برگرد و كنار من باش"
اي مهاجري كه مي آيي، مهاجري كه مي روي
زندگي ات جهنمي ست
مهاجر اينگونه خواهد بود ...
پسرم گوش كن به اين كلمات
به مادرت بگو كه دوستتان دارم
و از شما عذر مي خواهم كه آزارتان دادم
دوري مسبب همه ي اينهاست
خوشحال باش عزيزدل بابا
كه شادي فردا به خانه ي تو بازخواهد گشت
خوشحال باش عزيزدل بابا
كه شادي فردا به خانه ي تو بازخواهد گشت...

ايتاليا از نقطه نظر پديده ي مهاجرت، به خصوص بين اواخر قرن ١٩ و اوايل قرن ٢٠، تاريخ قابل تأملي دارد. بين سالهاي ١٨٦٠ تا ١٨٨٥ بيش از ١٠ ميليون ايتاليايي از ايتاليا مهاجرت كردند. هيچ كشور اروپايي ديگري چنين جريان ثابتي از مهاجرين را در دوره اي چنين طولاني تجربه نكرده است.
مهاجرت از ايتاليا را مي توان به دو دوره ي بزرگ و مهم تقسيم كرد: "مهاجرت بزرگ" كه مهاجرت گروه هاي عظيمي از مردم ايتاليا به قاره ي امريكاست، بين اواخر قرن ١٩ (بعد از اتحاد ايتاليا) تا دهه ي ٣٠ قرن بيستم (ظهور فاشيسم در ايتاليا) و ديگري "مهاجرت به اروپا" بعد از پايان جنگ جهاني دوم و از ابتداي دهه ي ٥٠ قرن ٢٠.
ترانه ي زير، يكي از دهها ترانه ي مردمي مربوط به همان سالهاست و از زبان كساني كه خود و يا خانواده هايشان درد و رنج مهاجرت را تجربه كرده بودند.

ترجمه:ماریا عباسیان
الو!
مامان؟
مامان!
پسرت مریض شده
پسرت
بهترین مریضی دنیا را گرفته
مامان!
قلب پسرت گر گرفته
مامان
به خواهرها بگو
به لودا
به اولگا
بگو
پسرت
برادرشان
در به در شده...

«مایاکوفسکی»
کودک آزاری جنسی در پناه «بیت» المجرمان
مجید محمدی


 در چهار دههٔ گذشته شاهد یک الگو در مواجههٔ حکومت و بالاخص بیت رهبری با مجرمان و متهمان نزدیک به آن و نهادهای انتصابی آن (مثل سپاه، دستگاه قضایی و نیروی انتظامی) بوده‌ایم: مصونیت قضایی، شغلی، سیاسی و حرفه‌ای. موردی را سراغ نداریم که مجرمان و متهمان نزدیک به ولی فقیه و نهادهای تحت نظر وی (اگر سروکاری با دستگاه قضایی داشته‌اند) عادلانه مورد محاکمه قرار گرفته باشند؛ در صورت صدور حکم آن حکم در مورد آن‌ها کاملا اجرا شده باشد؛ موقعیتی را به دلیل جرم و اتهام از دست داده باشند؛ و هزینه‌ای برای اعمال مجرمانهٔ خود پرداخته باشند. در این میان فرقی میان پرونده‌های قتل، فساد مالی، حمل مواد مخدر و جرائم جنسی نبوده است.
در پرونده‌های قتل طبعا باید حساسیت بیشتری اعمال می‌شده اما همهٔ نزدیکان بیت و رهبر و نهادهای انتصابی از این پرونده‌ها در مراحل مختلف بدون مجازات بیرون آمده‌اند. در این میان می‌توان به پرونده‌های جلال الدین فارسی (بعد از تیراندازی وی به یک روستایی که به مرگ وی منجر شد)، پسر فلاحیان (بعد از کشتن یک مامور نیروی انتظامی)، ده‌ها قتل در جریان قتل‌های زنجیره‌ای فعالان سیاسی و نویسندگان، قتل‌های کهریزک و ترور سعید حجاریان اشاره کرد. اگر سعید عسگر (شلیک کننده به حجاریان) و سعید مرتضوی (متهم به قتل چند نفر در کهریزک) آزادانه به زندگی خود ادامه می‌دهند چرا محمود کریمی (متهم هفت تیر کشی در خیابان) و سعید طوسی (متهم به سوء استفادهٔ جنسی از کودکان) چنین نکنند؟
حمایت از متهم یا قربانی
اثبات وقوع جرم در پرونده‌های منافی عفت کار دشواری است چون کودک آزاران این اعمال را در خفا انجام می‌دهند و اگر کسانی هم آن را دیده باشند با تطمیع و تهدید از شهادت بازداشته می‌شوند بالاخص اگر متجاوزان به عنف قدرت داشته باشند. این موضوع توجیه قرار منع تعقیب قضایی سعید طوسی از سوی سخنگوی قوهٔ قضاییه است.
اما یک دستگاه قضایی با لحاظ این موضوع می‌تواند دو راهبرد متفاوت داشته باشد.
یک راهبرد متعلق به قوهٔ قضاییه جمهوری اسلامی است که به هر قیمت می‌خواهد از متهمانی که روابط محکمی با حاکمان دارند حمایت کند و هیچ تلاشی برای جمع آوری شواهد نمی‌کند. راهبرد دوم حمایت از قربانی با تلاش برای جمع آوری شواهد و ممانعت از تکرار جرم است. در راهبرد اول قوهٔ قضاییه با همکاری متهم به ارعاب شاکیان و شاهدان احتمالی می‌پردازد تا کسی جلو نیاید و افراد از طرح شکایات منصرف شوند. همچنین با تهدید رسانه‌ها از عمومی شدن موضوع و توجه افکار عمومی جلوگیری می‌شود تا خللی به قدرت و منزلت اجتماعی مته‌مان وارد نیاید. در راهبرد دوم دادگاه افکار عمومی باز است و مردم می‌توانند بر اساس مدعیات افراد به قضاوت بپردازند خواه دستگاه قضایی بتواند جرم را به اثبات برساند یا خیر، و خواه پرونده به محکومیت برسد یا خیر.
خیر و مصلحت عمومی در برابر خیر و مصلحت حکومت
در یک جامعهٔ باز و سکولار راهبرد دوم دنبال می‌شود. به دو مورد بسیار جنجال برانگیز و معروف در دنیای آزاد اشاره می‌کنم. بیل کازبی بازیگر و کمدین مشهور آفریقایی تبار امروز با ادعای تجاوز به عنف از سوی ده‌ها تن مواجه است. برخی از این شکایات به دلیل مرور زمان قابل طرح در دادگاه نیستند. برخی شکایات نیز در دادگاه تحت بررسی است. اما رسانه‌ها در طرح این شکایات آزاد هستند و پس از طرح این شکایات آقای کازبی نمی‌تواند مثل گذشته به فعالیت‌های خود در عرصهٔ عمومی ادامه دهد. مورد دیگر، شکایات زنان مورد سوء استفاده واقع شده از سوی دانلد ترامپ است. رسانه‌ها موضوع آزار و سوء استفادهٔ جنسی را مطرح می‌کنند و موضوع هنوز به دادگاه ارجاع نشده گرچه نامزد ریاست جمهوری زنان ادعا کننده را تهدید به شکایت کرده است. علی رغم تهدید به شکایت وضعیت ترامپ در نظر سنجی‌ها قبل و بعد از افشای موارد یکسان نیست.

سعید طوسی همانند ترامپ و کازبی یک چهرهٔ عمومی است. موضوع کودک آزاری جنسی وی فقط یک موضوع شخصی و خانوادگی نیست که به چارچوب دادگاه محدود بماند چون حتی اگر شاکیان نتوانند ادعای خود را در دادگاه به اثبات برسانند متهم به دلیل نوع کاری که دارد می‌تواند همچنان به اعمال اتهامی خود ادامه دهد و خیر و مصلحت عمومی در مخاطره است. ده‌ها هزار متهم به کودک آزاری جنسی و کسانی که محکوم به آزار جنسی شده‌اند در ایالات متحده آزاد هستند اما در بسیاری از ایالات هم برای آن‌ها محدودیت‌هایی در نظر گرفته شده (مثل عدم استخدام در مدارس یا مهد کودک‌ها، منع زندگی در محدود‌های نزدیک به مدارس، و نزدیک نشدن به مدارس و محل بازی کودکان) و هم خانواده‌های محل از زندگی آن‌ها در همسایگی خبر دارند. این اقدامات برای پیش گیری از وقوع جرم است که مهم‌ترین وظیفهٔ دستگاه قضایی است. اما قرار منع تعقیب سعید طوسی با ممانعت وی از آموزش قرآن به کودکان یا منع وی از زندگی در نزدیکی مدارس یا حضور در محل بازی کودکان همراه نبوده است.
بدین دلیل قرار منع تعقیب سعید طوسی پایان ماجرا نیست که‌‌ همان طور که می‌بینیم پایان ماجرا نبوده است. اما دستگاه قضایی اصرار دارد که پرونده در معرض افکار عمومی قرار نگیرد: «در سایر جرائم می‌ گوییم تا زمانی که حکم قطعی صادر نشده اجازه داده شده با مکانیسمی توضیح داده شود ولی در این موارد حتی در صورت ارائه حکم قطعی هم اجازه افشا نیست. این بحث سیاسی و گروهی نیست، بلکه شرع و قانون و اخلاق است.» (همانجا) اگر این پرونده در معرض عموم قرار نگیرد چگونه می‌توان به خانواده‌ها اخطار داد که فرزندان نابالغ و بی‌دفاع خود را صرفا بر اساس اعتماد مذهبی یا قومی یا حتی خویشاوندی بدون حضور چند ناظر در اختیار دیگران قرار ندهند؟ به علت همین نوع اطلاع رسانی‌ها بوده که در اکثر جوامع غربی بدون حداقل دو ناظر از سوی خانواده هیچ گروهی از دانش آموزان در فعالیت بیرون از مدرسه درگیر نمی‌شوند.
جالب است دیانت و سیاست حاکمان جمهوری اسلامی در همهٔ موارد با هم آمیخته است اما هنگامی که پاسخگویی به رسوایی‌ها و اطلاع رسانی مطرح است دین و سیاست از هم جدا می‌شوند. سخنگوی دستگاه قضایی به تفکیک دین و سیاست در این موضوع اکتفا نمی‌کند و به تهدید قربانیان و خانواده‌های آن‌ها و نیز رسانه‌های داخلی می‌پردازد: «مسائلی که هنوز حکم صادر نشده و مشخص نشده و مجرمیت ثابت نشده خواهش می‌کنیم انتشار ندهید. این جرم است و قابل تعقیب.»
پرونده‌های عمومی در برابر پرونده‌های خصوصی
سخنان سخنگوی قوهٔ قضاییه در استدلال بر منع تعقیب مبتنی است بر این پیش فرض که پروندهٔ سوء استفاده جنسی از کودکان پرونده‌ای خصوصی است و «عدم اثبات» پایان ماجراست: «بعضی از اتهامات اثبات آن کار مشکلی است. یعنی رسیدگی به شکایت به دلیل اینکه شاهد و بیّنه دارد با اظهارات شاکی و تحقیقات امکان‌پذیر است. اگر قاضی علم پیدا کند، می‌تواند رسیدگی کند. ممکن است شاکی حق داشته باشد ولی اثبات نمی‌شود.» (الف ۲ آبان ۱۳۹۵) اتهام تجاوز جنسی یک قاری و آموزشگر قرآن یک اتهام خصوصی نیست که نباید در رسانه‌ها مطرح شود و عدم اثبات آن به این معنی باشد که آن قاری قرآن به سر کار قبلی خود بازگردد.
اصرار دستگاه قضایی به پنهان ماندن پرونده و جزئیات آن به دلیل حساسیتی است که دستگاه قضایی برای این پرونده قائل است: «حال پرونده‌ای که با این حساسیت حتی از سوی دستگاه نظارتی در خود قوه بررسی شده است و دیده شده آیا کسی خارج پرونده نقطه نظری دارد یا نه این سر و صدای ایجاد شده غیر طبیعی است.» (همانجا) اگر پروندهٔ جنبه‌عمومی نداشت چرا سخنگوی قوهٔ قضاییه آن را دارای حساسیت می‌داند؟
هنگامی که قربانیان دیدند دستگاه قضایی در پی سرپوش گذاشتن بر ماجراست و جایی برای طرح ادعای خود در رسانه‌های داخلی ندیدند آن را از رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور برملا ساختند. مایهٔ تاسف است که این گونه اعمال منافی عفت نخست در رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور گزارش می‌شود و بعد رسانه‌های داخلی تلاش می‌کنند به گونه‌ای به سوالات افکار عمومی به روشی که خدشه‌ای به دامن رهبر جمهوری اسلامی، ایدئولوزی اسلامگرایی و نهادهای مذهبی وارد نشود به شکل کنترل شده بدان می‌پردازند. ادعای دخالت دشمنان در این مورد مشکلی از بیت رهبری که رابطهٔ نزدیکی با سعید طوسی دارد حل نمی‌کند. با ضد انقلاب خواندن رسانه‌هایی که گزارش می‌دهند نمی‌توان به رسوایی نهادهایی که پاسخگو نیستند پاسخ داد.
معضل چگونگی محافظت از عفت عمومی
سخنگوی قوهٔ قضاییه نحوهٔ محافظت از عفت عمومی را عدم اطلاع رسانی و سکوت قربانیان بالاخص اگر مته‌مان قدرتمند باشند می‌داند: «براساس قانون اساسی و قوانین دیگر موارد عفت عمومی از جمله مواردی است که باید به صورت غیر علنی به آن رسیدگی شود... دلیل این موضوع این است که خیلی اوقات بیشتر از اینکه به ضرر مجرم باشد به ضرر شاکی است و گاهی افشای موضوع به خانواده شاکی لطمه وارد می‌کند و حتی برخی موارد اشاعه فحشا می‌شود.» (همانجا) اما قوانین جمهوری اسلامی قادر نبوده و نخواهند بود قربانیان را از تظلم خواهی منع کنند. فرا‌تر از دادگاه، این خانوادهٔ قربانیان و خود آن‌ها هستند که باید تصمیم بگیرند این پرونده‌ها را علنی سازند یا خیر.
اما راه دیگر برای محافظت از عفت عمومی در مواردی که متجاوزان دارای قدرت هستند آشکار شدن امتیازات قدرتمندان در انجام هر عملی بدون واهمه مجازات است. چرا قربانیان تجاوزات (جنسی و غیر جنسی) قدرتمندان و خانواده‌های آن‌ها همیشه توسط نیروهای امنیتی و قضایی و نظامی تشویق به سکوت می‌شوند؟ دلیل آن صرفا محافظت از قشر حاکم و منافع آن است و نه حفظ عفت یا مصلحت عمومی.
سابقهٔ سوء استفادهٔ جنسی از کودکان در نهادهای دینی
کودک آزاری جنسی توسط مبلغان و آموزشگران دینی سابقه‌ای طولانی دارد. این امر البته مخصوص این نهاد‌ها نبوده: در نهادهای دیگر مرتبط با کودکان هرجا نظارت کافی وجود نداشته از این گونه اتفاق‌ها افتاده است (مثل نهاد پیشاهنگی). در نهادهای دینی سطح اعتماد والدین بیشتر و امکان سوء استفاده بالا‌تر است. هرجا نهادهای دینی متکفل آموزش کودکان بوده‌اند و دینداران به واسطهٔ باور دینی به رهبران و روحانیون کودکان خود را در اختیار آن‌ها قرار می‌داده‌اند این پدیده همیشه امکان وقع داشته و رخ داده است. متجاوزان نیز همیشه در پشت کتاب مقدس و تعصب مذهبی پنهان می‌شده‌اند. تنها در قرن بیستم بود که به واسطهٔ آگاهی یافتن افراد از حقوق فردی خود و بالاخص حقوق کودکان و زنان، استقلال بیشتر دستگاه قضا در جوامع سکولار و گسترش رسانه‌های همگانی این موارد در معرض دید عموم قرار گرفت.
کلیسای کاتولیک در سه دههٔ گذشته با هزاران مورد از رسوایی‌های عمومی در این مورد مواجه شده است. اما کلیسا به دلیل قرار نداشتن در موضع قدرت سیاسی و استقلال دستگاه قضایی در کشورهای غربی از کلیسا نتوانسته موضوع را نادیده گرفته یا همیشه به زیر قالی بفرستد. کلیسا نخست تلاش کرد بر این موارد با انتقال کشیشان از یک منطقه به منطقهٔ دیگر سرپوش بگذارد اما افشاگران درون کلیسا و بیرون از آن نگذاشتند چنین اتفاقی بیفتد. موارد مطرح شده از سوی خانواده‌ها اغلب با پرداخت خسارت‌های چند صد هزار یا چند میلیون دلاری کلیسا به خانواده/فرد خاتمه یافته‌اند چون کلیسا نمی‌خواسته این موارد در معرض افکار عمومی قرار گیرد. با این حال روزنامه نگاران جستجو گر بسیاری از این موارد را گزارش داده‌اند چون خوشبختانه رسانه‌ها تحت کنترل کلیسا نیستند.
متاسفانه در ایران رسانه‌ها، دستگاه قضایی و مراکز قدرت بدون نظارت و پاسخگویی در اختیاریا تحت کنترل کسانی است که به این گونه اعمال دست می‌زنند یا نسبت به آن‌ها حساسیت کافی ندارند یا منافع گروهی و نهادی را به مصلحت و خیر عمومی اولویت می‌دهند.

سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان در زندان
ایرج مصداقی


برملا شدن سوءاستفاده جنسی سعید طوسی «قاری قرآن» مراسم‌های ویژه‌ی جمهوری اسلامی از کودکان و نوجوانان& باعث جلب توجه جامعه به موضوع سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان شده است. هرچند خامنه‌ای و بیت‌رهبری و دستگاه فاسد قضایی و «شورای عالی قرآن» و نهادهای ذیربط و مراجع فاسد تقلید می‌کوشند پرده بر اعمال زشت این عزیزکرده‌ی رهبری بکشند. 
با توجه به حساسیت جامعه نسبت به سوءاستفاده جنسی از کودکان& لازم می‌بینم به مسئله‌ی سوءاستفاده جنسی از کودکان  و نوجوانان در زندان‌ها و به ویژه سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۶۰ بپردازم.
کودکان و نوجوانان بسیاری در سال‌های ۶۰ و ۶۱ دستگیر و در اوین به سر می‌بردند. دیری نگذشت که سالن ۶ «آموزشگاه» اوین را به این کودکان و نوجوانان اختصاص دادند.
 
از آن‌جایی که اوین در سال‌های اولیه ۶۰ یک زندان «ایدئولوژیک» بود، امکان سوءاستفاده جنسی از دختران کمتر از پسران کم سن و سال مهیا می‌شد؛ چرا که تماس بین دو جنس مخالف در اوین بسیار سخت بود و توجیه آن به سادگی امکانپذیر نمی‌شد. اما به علت نزدیکی بیش از حد پاسداران به زندانیان کم سن و سال امکان سوءاستفاده جنسی به سادگی فراهم می‌شد و آن‌ها می‌توانستند از اقتدار خود در این زمینه استفاده کنند.
متأسفانه به دلایل مختلف در طول سال‌های گذشته کمتر در مورد سوءاستفاده جنسی از این دسته قربانیان صحبت به میان آمده است.
یکی از دوستانم که در ساختمان «آموزشگاه» اوین، چای بند‌ها را آماده می‌کرد، متوجه‌ی سوءاستفاده جنسی بهرام پاسبان یکی از پاسداران اوین از چند زندانی کم و سن و سال سالن ۴ آموزشگاه شده بود. او حتی یک بار وقتی به کتابخانه‌ی زندان رجوع می‌کند «بهرام پاسبان» را می‌بیند که در حال بالا کشیدن شلوارش است.
 
او به مجید ملاجعفر (قدوسی) مسئول آموزشگاه و دادیار اوین اطلاع می‌دهد که بهرام پاسبان هرشب یکی از زندانیان کم سن و سال را به کتابخانه‌ی آموزشگاه می‌برد و مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌دهد. مجید قدوسی در توجیه عمل وی می‌گوید: «در فقه و شریعت اسلام حتی اگر دو نفر لخت کنار هم خوابیدند و به اندازه‌ی یک تار مو با هم فاصله داشتند نمی‌توانیم تهمت زنا یا لواط به آن‌ها بزنیم.»
همین توجیهاتی را که امروز دستگاه قضایی و مراجع تقلید برای پوشاندن سوءاستفاده جنسی سعید طوسی به کار می‌برند، مجید قدوسی برای پوشاندن فساد جنسی بهرام پاسبان به کار می‌برد.
نه تنها برخوردی از سوی مجید قدوسی با پاسدار «بهرام» که از موقعیت خود سو‌‌ءاستفاده می‌کرد نشد، بلکه وی پس از بسته شدن در کتابخانه‌ی آموزشگاه که به دستور مجید قدوسی صورت گرفت، در انبار بین سالن یک و دو آموزشگاه همچنان به سوءاستفاده جنسی از زندانیان کم سن و سال ادامه می‌داد. وی هم‌اکنون دارای مغازه عکاسی در پل چوبی تهران است و از بیماری شدید قند رنج می‌برد و به علت پیشرفت بیماری انگشت‌های پای او را قطع کرده‌اند. او همچنان یکی از دوستان نزدیک مجید قدوسی است. در عکس زیر آن‌ها را در کنار هم می‌بینید.
 
از چپ به راست، بهرام پاسبان، حمید خطرناک، حمید کریمی، مهدی مناجاتی (۱) ، مجید قدوسی در یک جشن ولیمه.  
در مقاله‌ی زیر راجع به مجید قدوسی و حمید کریمی توضیح داده‌ام.

در اسفندماه ۶۰ نیز مجید قدوسی و پاسداران زیر هشت «آموزشگاه» اوین، یک زندانی را که دارای مشکلات شدید جنسی بود و مطلقاً قادر به کنترل رفتار خود نبود هر از گاهی به نزد خود فرا می‌خواندند و پس از ساعت‌ها باز‌می‌گشت. مشکل جنسی این فرد به گونه‌ای بود که شب‌ها مجبور بودیم او را پشت به دیوار در گوشه‌ای بخوابانیم تا مبادا مشکلی پیش بیاید.  
یکی از دوستانم که در سن ۱۴ سالگی دستگیر و توسط مهرآیین و پسرش محمدرضا و اصغر فاضل بازجوی بیرحم شعبه هفت مورد شکنجه‌های هولناک قرار گرفته، داستان غم‌انگیزی را تعریف می‌کند که نقل آن نه تنها پرده از چهره‌ی یکی از بیرحم‌ترین و در عین حال فاسدترین چهره‌های دادستانی بر می‌گیرد و فساد حاکم بر مدعیان «اخلاق» را عیان می‌کند، بلکه رنج و مصیبتی را که نسل برآمده از انقلاب ضد‌سلطنتی متحمل شد تا در مقابل دیو ارتجاع بایستد و از حقوق مردمش دفاع کند نشان می‌دهد.
 
تجلیل احمدی‌نژاد از محمد مهرآیین
«سال ۶۱ بود مرا به طبقه‌ی سوم دادستانی انقلاب بردند و جلوی دفتر مهرآیین با چشم‌بند نشاندند. با تشویش و دلهره در راهرو نشسته بودم و در فکر سرنوشت نامعلومی که در پیش داشتم بودم. از اتاق مهرآیین صدای فریادهای دلخراش دختری به گوش می‌رسید، صدایی که مدت‌ها بود دیگر به آن عادت کرده بودم و هرگاه به ساختمان دادستانی برده می‌شدم انتظاری جز شیندن آن و دیدن صحنه‌های دلخراش نداشتم. فکر کردم مثل همیشه کسی را مورد شکنجه قرار می‌دهند و چه بسا دوباره نوبت من هم برسد. ساعتی گذشت دیدم فکور (اکبر کبیری آرانی) بازجوی بیرحم شعبه هفت که مدتی نیز رئیس اوین شد از اتاق مهرآیین بیرون آمد و با عصبانیت پرسید: این‌جا چه کار می‌کنی؟ گفتم برای بازپرسی آمدم. مهرآیین را صدا زد و گفت: حاجی بیا این پسره آمده. مهرآیین و فکور روابط بسیار نزدیکی با هم داشتند. 
مهرآیین سراغم آمد و دستم را گرفت و به اتاق برد. از زیر چشم‌بند دیدم یکی از خواهران روی زمین افتاده و چادر دورش پیچیده. 
مهرآیین گفت: چشم‌بندت را بردار و دختری را که روی زمین بود نشانم داد و سپس دستور داد چشم‌بندم را دوباره بزنم و با تهدید و لحن بسیار زشتی اضافه کرد: من می‌روم، یکساعت دیگه بر می‌گردم، تا برگشتم بایستی این دختر را ک.. باشی. 
نفس در سینه‌ام حبس شد. آن‌چه‌ را که شنیده بودم باور نمی‌کردم. با صدایی خفه و سرشار از ترس و دلهره گفتم: حاج آقا ک... چیه؟ گفت: خودت را به اون راه می‌زنی؟ وای به حالت. 
 
نمی‌دانم دختری که روی زمین بود از حال رفته بود یا در غم و اندوهی که داشت و مصیبتی که از سر گذرانده بود خودش را به غش و بی‌حالی زده بود. مهرآیین در را قفل کرد و رفت. در اتاق کنار آن دختر تنها بودم. با صدایی ضعیف گفتم: خواهر بلند شو. پاسخی نداد. چادرش را که کنار رفته بود آرام رویش کشیدم و در خود فرو رفتم. انگار در این دنیا نبودم. فکر می‌کردم توطئه‌ای در کار است و قصد دارند من را قربانی کنند. تقریباً یقین کرده بودم می‌خواهند موضوع تجاوز به آن دختر را گردن من بیاندازند. چاره‌ای نداشتم و مجبور بودم خودم را به دست حوادث بسپارم. زمان به شکل دلهره‌آوری کند می‌گذشت. با این حال ساعتی بعد مهرآیین بازگشت. 
با خشم پرسید : چه کار کردی؟ 
گفتم: چه کار بایستی می‌کردم حاج‌آقا؟ 
یک سیلی محکم به گوشم زد و دستور داد آن دختر را از اتاق ببرند. آنقدر شوکه شده بودم که یادم نیست او را چگونه از اتاق منتقل کردند. با پای خودش رفت یا روی پتو بردند. 
سپس مهرآیین با عصبانیت گفت: سگ منافق حالا نشانت می‌دهم.
دست و پایم را به میز بست و از پشت به من تجاوز کرد. وقتی کارش تمام شد گفت: می‌خواهی بیشتر ترتیب‌ات را بدهم؟ حالا یاد گرفتی ترتیب دادن یعنی چی؟ 
در ادامه گفت: حالا باید بروی خودت را برای مصاحبه‌ی تلویزیونی آماده کنی و با خشم پرسید مصاحبه می‌کنی یا نه؟ 
گفتم:‌ هرکاری شما بگویید می‌کنم. 
دستور داد مرا به بند بازگردانند و با تهدید گفت: فردا میایی برای مصاحبه. 
با درد جانکاه جسمی و روحی به بند بازگشتم. هرچه تلاش می‌کردم خودم را توجیه کنم این هم نوعی شکنجه است و بهایی که بایستی برای مبارزه بپردازم کارساز نمی‌شد. 
شب، مراسم معمول در حسینیه اوین بود و من مجبور به شرکت در آن بودم. هنگام بازگشت از حسینیه به لاجوردی برخوردم. تا چشم‌اش به من افتاد گفت: بایست این طرف. از ترس زهره ترک شدم. کسی به جز لاجوردی و پاسداران و محافظانش در حسینیه نبود. 
با تحکم پرسید: امروز دفتر مهرآیین چه کار می‌کردی؟
با ترس گفتم: حاج‌آقا فکور آن‌جا بود از من تست مصاحبه گرفتند. قرار است از تلویزیون بیایند و از مصاحبه‌ی من و تعدادی دیگر فیلم بگیرند. 
لاجوردی پرسید: همه‌اش همین بود؟ 
گفتم: همه‌اش همین بود می‌توانید بروید از حاج‌آقا سؤال کنید. 
مطمئن بودم شکایت از مهرآیین نزد لاجوردی دردی را دوا نمی‌کند. همه از یک جنس بودند. متحیر مانده بودم چرا چنین سؤالی را از من پرسید. در ثانی کسی مهرآیین را ول نمی‌کرد طرف من را بگیرد. احتمالاً با پرونده‌ای که داشتم به سرعت اعدامم می‌کردند. مجبور بودم سکوت کنم. 
روز بعد مهرآیین را دیدم و به او گفتم:‌ حاج‌آقا لاجوردی از من در مورد حضور در دفتر شما سؤال کرد. 
با تهدید گفت: اگر حرفی بزنی تیکه تیکه‌ات می‌کنم و سپس ادامه داد برو مصاحبه کن ترتیب آزادی‌ات را می‌دهم.»
آن‌چه در بالا آمد بخشی از غم و اندوه کسی است که هنگام دستگیری تنها ۱۴ بهار را از سر گذرانده بود و علاوه بر شکنجه‌های معمول بایستی درد تجاوز و تحقیر را هم تحمل می‌کرد. بعدها گوشه‌هایی از صحبت‌های او لابلای شویی که برنامه‌سازان تلویزیون به همراه جانیان اوین تهیه کرده بودند از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. آیا مردمی که شاهد این گونه شوها بودند می‌توانستند حدس بزنند نوجوانی که «خودزنی» می‌کند چه تجربه‌ی هولناکی را از سر گذرانده است؟ آیا می‌توانند تجربه‌های وحشتناکی را که یک نسل از سرگذرانده حتی تجسم کنند؟
پیشتر در مورد مهرآیین مقاله‌ی نسبتاً بلندی نوشتم که در آدرس زیر موجود است.
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/05/159624.php
در آبان ۱۳۶۱، هیأتی مرکب از هادی خامنه‌ای، سید محمود دعایی و محمدعلی هادی نجف آبادی از زندان قزلحصار بازدید به عمل آورد. پیشتر این هیأت از اوین بازدید کرده بود. به هنگام حضور هیأت در قزلحصار، «رضا شیرزادیان» که از بیماری صرع رنج می‌برد و به شدت نیز شکنجه شده بود رو به آن‌ها کرده و گفت: من را از تخت بیمارستان به تخت شکنجه برده و شدیداً‌ شکنجه‌ام کردند و سپس آثار شکنجه‌ روی پاهایش را نشان داد. او همچنین هرچه از دهانش در می‌آمد راجع به حاج داوود گفت.
دعایی از او پرسید:‌ شما چرا روی تخت بیمارستان به سر می‌بردید؟ او  پاسخ داد در عملیات زخمی و دستگیر شده بودم. دعایی پرسید منظورتان این است که شما را تعزیر کردند؟ در این‌جا سیامک طوبایی وارد بحث شده و گفت: ‌تعزیر کجا بود او را شکنجه کردند. روز بعد صبح زود سیامک و رضا شیرزادیان را با کلیه وسایل صدا کرده و به زیر هشت بردند.

آن‌ها مدتی در بند «گاودونی» قزلحصار بودند تا سرانجام در آذرماه ۶۱ هر دو به گوهردشت منتقل شدند. بعدها رضا شیرزادیان در سلول انفرادی سالن ۱۴ گوهردشت یک بار به لاجوردی حمله کرد که با ضرب و شتم شدید پاسداران مواجه شد.
بچه‌های سالن مزبور می‌گفتند که بعداً رضا را مورد تجاوز جنسی نیز قرار دادند. او در این شرایط دیگر مشاعرش را از دست داده بود و کنترلی روی اعمال خود نداشت. مدت‌ها نیز گفته می‌شد که تواب شده است. او جدای از بیماری صرع و حملات مداومی که داشت از بیماری روحی و روانی شدیدی هم رنج می‌برد.
رضا در خرداد ۶۹ در استخر اوین غرق شد! او پس از پرش در آب، دچار حمله صرع شده بود و در کف استخر مانده بود. به خاطر انقباض عضلات، او حتا پس از خفگی به روی آب نیامده بود.

«ب- ع » زندانی کم سن و سالی بود که توسط «حسن گشتاپو» یکی از پاسداران اوین مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بود. از قرار معلوم او پس از بازگشت به بند ۱ اوین، به خاطر فشاری که متحمل شده بود و شرمی که احساس می‌کرد به زیر تخت پناه برده بود و کسی متوجه‌ی حضور او در آن‌جا نشده بود. پس از چند روز زندانیان احساس می‌کنند که بوی بدی از زیر تخت می‌آید؛ پس از جستجو «ب – ع» را زیر تخت پیدا می‌کنند. او آنقدر سرش را به دیوار زده بود که شدیداً زخم شده و از حال رفته بود.
«ب- ع» در اثر فشارهایی که متحمل شده بود، شدیداً افسرده شده و مدتی به جرگه‌ی توابین پیوست و عاقبت در کشتار ۶۷ در اوین به دار آویخته شد.

موارد سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان در زندان، تنها به این نمونه‌ها ختم نمی‌شوند. این‌ها مواردی است که من به عنوان یک زندانی در جریان آن هستم. قطعاً کودکان بسیاری مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتند اما به خاطر «تابو» بودن آن، سکوت اختیار کرده‌اند. حتماً مواردی هست که دیگران در جریان آن هستند. امیدوارم این نوشته فتح بابی باشد در این زمینه و چنانچه کسی اطلاعی در این مورد دارد و یا افرادی که خود مورد سوءاستفاده جنسی در زندان قرار گرفته‌اند لب به سخن بگشایند و بیش از پیش نقاب از چهره‌ی فاسدان حاکم بر میهنمان بردارند.   

ایرج مصداقی
۸ آبان ۱۳۹۵
پانویس:
۱- سرهنگ مهدی مناحاتی بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران و کاپیتان تیم پاس و مربی تیم‌ملی فوتبال ایران و از دشمنان کارلوس کی‌روش و از دوستان و همنشینان جنایتکاران است. گفتگوی او علیه مربی تیم‌ ملی فوتبال ایران را در اینجا بخوانید.
http://www.dana.ir/news/267385.html