۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه
عکس فوق تصویر جواد تاجیک کارمند ستاد کل نیروهای مسلح می باشد
عکس فوق تصویر جواد تاجیک کارمند ستاد کل نیروهای مسلح می باشد که در حال حاضر به عنوان کارشناس و طرح ریز در مدیریت مهندسی عملیات روانی قرارگاه ثارالله تهران فعالیت میکند نامبرده با حفظ سمت مسولیت امور شهدای ستاد کل نیروهای مسلح را نیز بر عهده دارد و همزمان مسئول پیگیری 4 پاسدار مفقود شده ایران در لبنان می باشد و نفوذ بسیاری در لبنان دارد نامبرده ساکن شهرک واون خیابان مطهری مجتمع هشت بهشت میباشد.این فرد مسئول تبدیل دانشگاه ها به گورستان و تدفین شهدای گمنام در این مراکز اموزشی کشور می باشد. شماره تلفن 09123873716
” عباس کارگر جاوید ”تیرانداز و قاتل ندا آقاسلطان
خبر تکمیلی
آرش حجازی که اولین بار موضوع فرد تیرانداز و گرفتن کارت شناسایی وی توسط مردم را مطرح کرده بود، تأیید کرد که عکس کارت شناسایی زیر با فرد مورد نظر تطابق دارد. وی در وبلاگ خود اینچنین گفت:
امروز تصویر دو کارت در اینترنت منتشر شد که به ضارب ندا آقاسلطان نسبت داده شده است.
در اینجا تایید می کنم که تصویر فردی که در این کارت قرار دارد، کاملا با مشخصاتی که من از فردی در ذهن دارم که مردم دقایقی بعد از مضروب شدن ندا گرفتند، و فریاد می زد: “نمی خواستم بکشمش”، تطبیق می کند. البته در آن روز ریشش را زده بود، ولی سبیلش را داشت.
اما برای اینکه صد در صد مطمئن بشویم و احیانا فرد بی گناهی در مظان اتهام قرار نگیرد، لازم است نشانه دیگری را هم روی این فرد بررسی کنیم.
از آنجا که مردم بعد از اینکه ضارب را گرفتند، پیراهنش را از تنش بیرون آوردند، بر پشت ضارب چند داغ زخم قدیمی دیدم. این داغ ها شبیه جای زخمی بود که در اثر برش با شیء تیز ایجاد می شود.
امیدوارم این اطلاعات به اجرای قانونی عدالت کمک کند و همین جا هم وطنانم را به پرهیز از هرگونه خشونتی دعوت می کنم.
این اطلاعات به قدری هست که به دستگیر کردن این فرد کمک کند. مابقی اش را اجازه بدهید قانون ادامه بدهد. این فرد حق دارد از امتیاز داشتن وکیل برخوردار باشد و از خودش دفاع کند. مردم اگر قانون را در دست خودشان بگیرند، تر و خشک با هم می سوزند.
به امید روزهای بهتر
آرش حجازی
——————————————————————————————————
این تصاویر لحظاتی بعد از انتشار اولیه در لینک مربوطه حذف شد. نام این شخص ” عباس کارگر جاوید ” بوده و همانطور که می بینید یک کارت مربوط به افراد حاضر سر صندوقهای رأی گیری در روز انتخابات بوده و دو کارت دیگر، کارت تردد می باشند که یکی تاریخ اعتبار آن به پایان رسیده و دیگری دارای اعتبار می باشد. با توجه به منبعی که آنرا در تویتر پست کرد، ظاهراً عکسها معتبر می باشد. سایر اشخاصی که در صحنه حضور داشته اند می توانند این موضوع را تأیید کنند. لذا از این هموطنان درخواست می شود چنانچه عکس ها معتبر و مربوط به شخص تیرانداز و قاتل ندا آقاسلطان می باشد، مراتب را اعلام نمایند. زیرا با توجه به اظهارات رسمی دولت، که تیرانداز را فردی خارج از افراد انتظامی و بسیجی اعلام کرده اند، این شخص قابل پیگرد قضایی و کیفری می باشد
تصویر زیر مربوط به صفحه ای است که برای اولین بار تصاویر فوق را منتشر کرد
همانطور که در کارت شناسایی مشاهده می شود، شخص مذکور عضو هیئت رزمندگان غرب تهران، محبان فاطمه زهرا می باشد: در تحقیقات انجام شده، آدرس این هيأت بدین شرح می باشد:
تهران ، خيابان آزادي، بعد از زير گذر يادگار امام(ره) جنب ستاد ناحيه مقاومت بسيج مقداد ، مهديه امام حسن مجتبي
همچنین در کارتی که مربوط به فرمانداری و برای مسوولین صنوقهای انتخابات می باشد، مشاهده می شود که منطقه 11 ذکر شده است که با توجه به نقشه مناطق تهران (اینجا) و فاصله این منطقه با آدرس هیئت مذکور، احتمال جعلی بودن کارتها بسیار پایین است. به علاوه در اختیار داشتن 3 کارت مختلف از یک شخص، احتمال اینکه فرد یا گروهی قصد ایجاد اتهام دروغین را داشته باشند تا حدود زیادی رد می کند
با توجه به موارد فوق، و با کمک هوطنان عزیز، شناسایی فرد مذکور بسیار ممکن و محتمل خواهد بود. خصوصاً افرادی که در صحنه تیراندازی حضور داشته اند به طور حتم باید در شناسایی وی کمک کنند.
بياد شهدايمان، ترانه جاودانه" مرا ببوس" از حسن گلنراقي"
«مرا ببوس» با صداي «گلنراقي»
« مجيد وفادرا» «حيدر رقابي» «حسن گلنراقي»
اولين اجراي ترانۀ «مرا ببوس» با صداي «پروانه»
آهنگ ترانۀ «مرا ببوس» موسيقي بدون کلام (ويلون)
آهنگ ترانۀ «مرا ببوس» موسيقي بدون کلام (سنتور)
*******************************************
گرچه خلق «ترانه» در تلفيقي از شعر و وسيقي و صدا شکل ميگيرد، و غالبا در يک مثلث هنري مرکب از «ترانهسرا»، «آهنگساز» و «خواننده» تکميل و عرضه ميشود، ولي گويا نزد ما ايرانيان، اين بيشتر «خوانندۀ» ترانه است که شناخته شدهتر است، و ما غالبا ترانه مورد نظرمان را با نام خوانندۀ آن بهياد و زبان ميآوريم. مثل: «الهۀ ناز بنان»، «جمعۀ فرهاد» و «مرا ببوس گلنراقي».
پس شايد بنا به همين عرف و عادت است که بعد از مرگ «حسن گلنراقي» خوانندۀ اين ترانه، ميبينم در سرودههاي شاعران معاصري که از «ترانۀ مرا ببوس» متاثر بوده و يادي از آن بهخاطر داشتهاند، روي خطاب، بيشتر به خوانندۀ آن، يعني «گلنراقي» است.
در رثاي مرگ «حسن گلنراقي»، شاعران و سخنوراني بسياري، از جمله «تورج نگهبان»، «ابراهيم صهبا»، «سعيد نياز کرماني»، «ابوتراب جلي»، «محمد باصري»، «ايرج سرشار»، «عبدالصمد حقيقت»، و «امير بهرامي» مرثيه و سوگنامههاي اندوهگين سروده و بهياد صداي او که «مرا ببوس» را خواند، به روان او تقديم کردهاند. در اينجا چند نمونه از آن مجموعه را ميخواهيد. «ابوالحسن ورزي» در چامهاي درد انگيز سروده:
اگز او زين جهان فاني رفت
نام او تا ابد بهجا ماند
آنچه او با زبان شيوا خواند
بهترين تحفه بهر ما ماند
محفل انس هر کجا برپاست
سخني جز «مرا ببوس» تو نيست
بين خوانندگان دورۀ ما
آنکه اين نغمه را نخواند کيست
«گلنراقي» اگر ز دنيا رفت
جاي او جاودانه در دل ماست
مرگ، او را ز يادها نبرد
تا جهان هست نام او برجاست
«بيژن ترقي»، ترانهسراي معاصر که نسبت خانوادگي نيز با «حيدر رقابي»، سرايندۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» هم داشته در غزلي اندوهبار ميسرايد:
از غم داغ تو خونين دل ما تنها نيست
ساقي و جام و مي و گل همه خونين چگرند
قدر مردان هنر کم نشود از کم و بيش
گرچه افتاده ز پايند، ولي تاج سرند
جاودان باد هنرمند که با شمع هنر
خلق را تا به سراپردۀ حق راهبرند
«حسن گلنراقي» در نوزدهم مهر ماه سال 1372، در «بيمارستان آراد» در تهران درگذشت. هفتهاي بعد در مراسم شب هفت او، «فريدون مشيري» سرودهاي با نام «بوسه و آتش» را با عنوان «بهياد حسن گلنراقي، خوانندۀ مرا ببوس» را سرود که همانزمان در ماهنامۀ «دنياي سخن» در ايران بهچاپ رسيد.
در همه عالم کسي به ياد ندارد
نغمهسرائي که يک ترانه بخواند
تنها با يک ترانه، در همۀ عمر
نامش اينگونه جاودانه بماند
صبح، که در شهر آن ترانه درخشيد
نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد
بانگ هزار آفرين ز جا هر جا بر شد
شور و سروري به جان مردم بخشيد
نغمه پيامي ز عشق بود و ز پيکار
مشعل شبهاي رهروان فداکار
شعله برافروختن به قلۀ کهسار
بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست
شهر به ساز «مرا ببوس» تو رقصيد
هر که به هر کس رسيد نام تو پرسيد
هر که دلي داشت بوسه داد و ببوسيد
ياد تو در خاطرم هميشه شکفتهست
کودک من با «مرا ببوس» تو خفتهست
ملت من با «مرا ببوس» تو بيدار
خاطرهها در ترانۀ تو نهفته است
روي تو را بوسه دادهايم چه بسيار
خاک تو را بوسه ميدهيم دگر بار
ما همگي «سوي سرنوشت» روانيم
زود رسيدي، برو، «خدات نگهدار»
«هالۀ» مهر است اين ترانه، بدانيد
بانگ اراده است اين ترانه، بخوانيد
بوسۀ او را به چهرهها بنشانيد
آتش او را به قلهها برسانيد
فريدون مشيري
«بهياد حسن گلنراقي، خوانندۀ مرا ببوس»
25 مهر ماه 1372
کلاغ و گل سرخ خاطرات زندان مهدی اصلانی
انتشارات مجله آرش منتشر کرد
کلاغ و گل سرخ خاطرات زندان مهدی اصلانی
پخش سراسری: کتاب فروغ کُلن. آلمان
مهتاب مدیون چشمها است
بهروز شیدا
کلاغ و گل سرخ خاطرات مهدی اصلانی است از زندانهای جمهوریی اسلامی در فاصلهی سالهای 1363 تا 1367؛ از شبِ تازیانه تا سالِ دار؛ از شبِ چشمبند تا دوزخسالِ 1367؛ از طلوعِ زخم تا پاییزِ غروبِ نگاهِ دوست. کلاغ و گل سرخ قصهی نامکرری است از گلویی دیگر. قصهی زندان، همیشه همان است: فریاد از جورِ کلاغ و یادِ بغضسازِ گل سرخ؛ انگار همیشه صدای یاران میخواهد چشمها را به پردهی نبردِ یاران بخواند. کلاغ به روایت قصهای از جهان اسطورهها، معلمِ اولِ گورکنی است: قابیل برادر خود، هابیل، را کشته است، اما نمیداند جسد برادر را چهگونه از چشمها پنهان کند. کلاغی، کلاغِ مردهای بر منقارش، در کنارِ قابیل مینشیند؛ تا رسمِ دفنِ برادر به او بیاموزد. به روایتِ قصهی دیگری از جهانِ اسطورهها، کلاغ همهی اعضای قبیلهی خویش را به فصل زمستان زیرِ کوهی از بهمن دفن میکند. به این امید که به فصلِ بهار چشمهای مردهگان بخورد. کلاغ هم رازِ مرگِ برادر دفن میکند هم چشمِ نعشِ برادر میخورد. کلاغ کوری میپراکند. گل سرخ به روایت قصهای از جهانِ اسطورهها نماد عشق است. اولین گل سرخ از خون آدونیس، معشوق آفرودیت، الههی زیبایی، میروید. به روایت قصهی دیگری از جهان اسطورهها، در جشنهایی که در یونانِ باستان، به افتخار دیونیزوس، خدای شراب، برپا میکنند، گل سرخ به نماد سکوت تبدیل میشود؛ چه میتواند سرمستان را مهارکند تا سخنِ گزاف نگویند. گل سرخ هم از خون عاشقان میروید هم سرمستان را هشدار میدهد که سخن بههنگام بگویند. کلاغ و گل سرخ ساختِ جهانی حماسی را نمادین میکند: در یک سو چشمکُشها ایستادهاند؛ در یکسو عاشقانی که راز معشوق در سینه پنهان میکنند. کلاغ و گل سرخ روایتِ چشمی است که از منقارِ کلاغها گریخته است تا رازِ سکوتِ عاشقان بگوید. کلاغ و گل سرخ همان حماسه را از گلویی دیگر نامکرر میکند. خاطرات مهدی اصلانی همان را جور دیگری نامکرر میکند؛ روایتی از کوچهها، جای شعرها، کوچکیها، پهلوانیها، باختها، بختها، راستها، خطاها، ناممکنها، ناتوانیها، بارانها، سازها، باغِ چشمها. خاطراتِ مهدی اصلانی همان را بر دیوارِ زندانِ دیگری نامکرر میکند:
دمی هم آسمانِ شبِ مرا تماشا کن!
مهتاب مدیونِ چشمها است