«مرا ببوس» با صداي «گلنراقي»
« مجيد وفادرا» «حيدر رقابي» «حسن گلنراقي»
اولين اجراي ترانۀ «مرا ببوس» با صداي «پروانه»
آهنگ ترانۀ «مرا ببوس» موسيقي بدون کلام (ويلون)
آهنگ ترانۀ «مرا ببوس» موسيقي بدون کلام (سنتور)
*******************************************
گرچه خلق «ترانه» در تلفيقي از شعر و وسيقي و صدا شکل ميگيرد، و غالبا در يک مثلث هنري مرکب از «ترانهسرا»، «آهنگساز» و «خواننده» تکميل و عرضه ميشود، ولي گويا نزد ما ايرانيان، اين بيشتر «خوانندۀ» ترانه است که شناخته شدهتر است، و ما غالبا ترانه مورد نظرمان را با نام خوانندۀ آن بهياد و زبان ميآوريم. مثل: «الهۀ ناز بنان»، «جمعۀ فرهاد» و «مرا ببوس گلنراقي».
پس شايد بنا به همين عرف و عادت است که بعد از مرگ «حسن گلنراقي» خوانندۀ اين ترانه، ميبينم در سرودههاي شاعران معاصري که از «ترانۀ مرا ببوس» متاثر بوده و يادي از آن بهخاطر داشتهاند، روي خطاب، بيشتر به خوانندۀ آن، يعني «گلنراقي» است.
در رثاي مرگ «حسن گلنراقي»، شاعران و سخنوراني بسياري، از جمله «تورج نگهبان»، «ابراهيم صهبا»، «سعيد نياز کرماني»، «ابوتراب جلي»، «محمد باصري»، «ايرج سرشار»، «عبدالصمد حقيقت»، و «امير بهرامي» مرثيه و سوگنامههاي اندوهگين سروده و بهياد صداي او که «مرا ببوس» را خواند، به روان او تقديم کردهاند. در اينجا چند نمونه از آن مجموعه را ميخواهيد. «ابوالحسن ورزي» در چامهاي درد انگيز سروده:
اگز او زين جهان فاني رفت
نام او تا ابد بهجا ماند
آنچه او با زبان شيوا خواند
بهترين تحفه بهر ما ماند
محفل انس هر کجا برپاست
سخني جز «مرا ببوس» تو نيست
بين خوانندگان دورۀ ما
آنکه اين نغمه را نخواند کيست
«گلنراقي» اگر ز دنيا رفت
جاي او جاودانه در دل ماست
مرگ، او را ز يادها نبرد
تا جهان هست نام او برجاست
«بيژن ترقي»، ترانهسراي معاصر که نسبت خانوادگي نيز با «حيدر رقابي»، سرايندۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» هم داشته در غزلي اندوهبار ميسرايد:
از غم داغ تو خونين دل ما تنها نيست
ساقي و جام و مي و گل همه خونين چگرند
قدر مردان هنر کم نشود از کم و بيش
گرچه افتاده ز پايند، ولي تاج سرند
جاودان باد هنرمند که با شمع هنر
خلق را تا به سراپردۀ حق راهبرند
«حسن گلنراقي» در نوزدهم مهر ماه سال 1372، در «بيمارستان آراد» در تهران درگذشت. هفتهاي بعد در مراسم شب هفت او، «فريدون مشيري» سرودهاي با نام «بوسه و آتش» را با عنوان «بهياد حسن گلنراقي، خوانندۀ مرا ببوس» را سرود که همانزمان در ماهنامۀ «دنياي سخن» در ايران بهچاپ رسيد.
در همه عالم کسي به ياد ندارد
نغمهسرائي که يک ترانه بخواند
تنها با يک ترانه، در همۀ عمر
نامش اينگونه جاودانه بماند
صبح، که در شهر آن ترانه درخشيد
نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد
بانگ هزار آفرين ز جا هر جا بر شد
شور و سروري به جان مردم بخشيد
نغمه پيامي ز عشق بود و ز پيکار
مشعل شبهاي رهروان فداکار
شعله برافروختن به قلۀ کهسار
بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست
شهر به ساز «مرا ببوس» تو رقصيد
هر که به هر کس رسيد نام تو پرسيد
هر که دلي داشت بوسه داد و ببوسيد
ياد تو در خاطرم هميشه شکفتهست
کودک من با «مرا ببوس» تو خفتهست
ملت من با «مرا ببوس» تو بيدار
خاطرهها در ترانۀ تو نهفته است
روي تو را بوسه دادهايم چه بسيار
خاک تو را بوسه ميدهيم دگر بار
ما همگي «سوي سرنوشت» روانيم
زود رسيدي، برو، «خدات نگهدار»
«هالۀ» مهر است اين ترانه، بدانيد
بانگ اراده است اين ترانه، بخوانيد
بوسۀ او را به چهرهها بنشانيد
آتش او را به قلهها برسانيد
فريدون مشيري
«بهياد حسن گلنراقي، خوانندۀ مرا ببوس»
25 مهر ماه 1372
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر