۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

بيدادگريهای رژيم خامنه ای،احمدی نژاد واعتصابات امروز


بيدادگريهای رژيم خامنه ای،احمدی نژاد واعتصابات امروز


شاهکار بزرگمهر حسین پور-- مزرعه حیوانات ورژن جدید

شاهکار بزرگمهر حسین پور-- مزرعه حیوانات ورژن جدید

 
شاهكاره، حتماً بخونيد
cid:1.906041851@web59705.mail.ac4.yahoo.com
cid:2.906041852@web59705.mail.ac4.yahoo.com
cid:3.906041852@web59705.mail.ac4.yahoo.com
cid:4.906041852@web59705.mail.ac4.yahoo.com
cid:5.906041852@web59705.mail.ac4.yahoo.com
cid:6.906041852@web59705.mail.ac4.yahoo.com
 
 
Ctrl+v
http://ird.attach.mail.ymail.com/fr.f1321.mail.yahoo.com/ya/securedownload?mid=2%5f0%5f0%5f1%5f3811275%5fAEdn%2bFcAAC84UGngQwKAMXexL%2fg&pid=2.2&fid=Inbox&inline=1&appid=YahooMailClassic&cred=HLeEzKCB_A22gfSJadjq79qdhbbJvWORsy449VuBsOX4oVvI1XoIwkx16XhYq7reZ2qxm1.vGbfPFE.cojDvLFAbbvbyMCDO5y0P2RG9OSQ-&ts=1349274551&partner=ymail&sig=pAw4TEeM3U298ZaKkF4TyA--

گارد ضد شورش نیروی انتظامی در خیابان فردوسی و چهارراه استانبول، در حال دستگیری حاضران است


  بر اساس گزارش های متعدد، شایعات دو روز اخیر در نهایت به عمل تبدیل شده و بخش هایی از بازار تهران به حال تعطیل درآمده است. نیروی انتظامی نیز در بخش هایی وارد عمل شده و به دستگیری تجمع کنندگان پرداخته است.
به گزارش خبرنگار کلمه، ساعتی پیش از ظهر امروز در خیابان های ناصر خسرو و اطراف بازار تهران، تعداد قابل توجهی از کسبه و بازاریان دست به تجمع و راهپیمایی زده اند.
گزارش های تایید نشده ای از قصد معترضان برای راهپیمایی به سمت میدان امام خمینی نیز وجود دارد.
از خیابان فردوسی هم گزارش های مشابهی دریافت شده و گفته شده که معترضان در حال شعار دادن هستند و سمت و سوی شعارهای آنها نیز علیه دولت است.
بر اساس گزارش های جدیدتر، گارد ضد شورش نیروی انتظامی با حضور پرتعداد در خیابان فردوسی و چهارراه استانبول، در حال دستگیری حاضران است.
تعداد نیروهای پلیس و لباس شخصی حاضر در محل، بسیار گسترده و برخورد آنها هم بسیار خشن گزارش شده است.
با این حال در سبزه میدان و محوطه مقابل بازار سنتی تهران، پلیس نتوانسته از تجمع بازاریان جلوگیری کند.
از جمله شعارهایی که در تجمع ظهر روز چهارشنبه سر داده شده، «نصر من الله و فتح قریب/ مرگ بر این دولت مردم فریب»، «محمود خائن آواره گردی…»، «محمود حیاکن، سیاستو رها کن»، «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم»، «احمدی به هوش باش، ما مردمیم نه اوباش» و… گزارش شده است.
همچنین برخی منابع گفته اند که پلیس برای متفرق کردن تجمع کنندگان از گاز اشک آور استفاده کرده است.
خبرنگار کلمه از بازار تهران گزارش داده که فعالان قدیمی بازار، اعتراض امروز را بی سابقه ترین مورد تعطیلی بازار تهران پس از انقلاب ارزیابی می کنند؛ چرا که صنف های مختلف فعال در بازار از جمله صنف پارچه و قماش، طلا و جواهرات، پوشاک، خشکبار، لوازم خانگی و … در آن شرکت دارند و هماهنگی و یکپارچگی کم سابقه ای بین بازاریان در اعتراض امروز به چشم می خورد.
اعتراض فعالان بازار تهران به گرانی نرخ ارز، بی ثباتی اقتصادی و ناتوانی دولت از مهار قیمت ها و سوء مدیریت موجود است.
وزیر اقتصاد شب گذشته اعلام کرده بود که تصمیم گرفته شده بازار غیر رسمی ارز “جمع شود”. همچنین گفته می شود که سردار رادان به عنوان مسئول برخوردهای پلیسی با افراد فعال در بازار ناآرام ارز تعیین شده است.
احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی هم از تشکیل ستاد متمرکزی برای بررسی بازار ارز و برخورد با کسانی که آنها را “اخلالگر” نامیده، خبر داده است.
درخواست محافظه کاران برای مداخله نیروی انتظامی!
دبیر انجمن اسلامی اصناف و بازار که تشکل وابسته به محافظه کاران در بازار تهران است، در مصاحبه ای با ایسنا خواستار مداخله نیروی انتظامی و برخورد با کسانی شده که آنها را “اخلال گر” نامیده است.
احمد کریمی اصفهانی که دیروز در مصاحبه ایاز بی کفایتی و ناتوانی دولت سخن گفته بود، امروز در واکنش به اعتراضات بازاریان به همین موضوع، گفته است: “برخی به دنبال اخلال‌گری در بازار(تهران) هستند و ما انتظار داریم که نیروی انتظامی این مساله را پیگیری کرده و با اخلال‌گران برخورد کند.”
وی البته ادعا کرده که بازار تعطیل نشده و “اخلال‌گری‌ها از خارج از بازار به آن تزریق شده است”!
اعتراض در بازار قماش
دبیر انجمن اصناف و بازار با این حال در همین مصاحبه هم به طور مشخص به اعتراض در صنف قماش اشاره کرده و گفته است: “شاید در بخش‌هایی مانند خرازی‌ها مشکلاتی باشد، اما به طور کلی اینگونه نیست و ما با اتحادیه خرازی‌ها نیز صحبت کردیم که گفتند شرایط عادی است.”
صنف پارچه و قماش سال گذشته هم برای حدود دو ماه به طور کامل در اعتصاب بود.
گفته شده که صنف لوازم التحریر فروشان هم کسب و کار خود را تعطیل کرده ان

سخنی با مجامع حقوق بشر

سخنی با مجامع حقوق بشر

در بین زندانیان بسیارند کسانی که واقعا” در شرایط وخیمی بسر میبرند و به استناد احکام ظالمانه در درون زندانها بخصوص در شهرستانها در رنج عظیم و مشکلات عدیده چشم به همراهی و همدلی کسانی دارند که حرفشان ممکنست برای مسئولین جمهوری اسلامی اثرگذار باشد و بتواند از طریقی راه رهایی و نجاتشان را فراهم آورد. اما این افراد در پس هالهء گمنامی و بی نامی در قعر سلولها و بندها سالها را میگذرانند بی آنکه کسی نامشان را ببرد یا برایشان گامی بردارد.
به نام عشق . به نام آزادی
هشتم مارچ بود، چهارشنبه هفدهم اسفند ۹۰ . روز جهانی زن.
آنروز یک زن وارد بند شد. چادر گلدار کهنه ای سر کرده بود. رنگش بشدت زرد وپوستش بسیار پژمرده بود. افتان و خیزان، طوری که انگار رمق در تن ندارد . فکر میکنم تشریفات اداری ِ خروج از بند ۲۰۹ و ورود به بند نسوان سیاسی و نگرانی از سرنوشتش در محل جدید، او را ترسانده بود. با نفسهایی ” آه مانند” ، سنگین، خیلی سنگین، خود را روی اولین صندلی سالن رها کرد. از چشمهایش نگرانی و دلهره میبارید و در عین حال با کنجکاوی به همه جا و همه کس نگاه میکرد. بچه ها – خانمهای بند ( خانمهای دربند! ) – دورش را گرفتند و شروع کردند به گفتگو. از درک بالایی برخوردار بود اگرچه فارسی نمیدانست، حتی همان کلمات و عبارات عربی رایج در زبان فارسی را نیز خیلی سخت متوجه میشد. اسمش ” بسمه ” بود، بسمه الجبوری. عراقی و ساکن بغداد. در حین گفتگو، با انگشتان دستش نشان داد که هشت ماه در بند ۲۰۹ بوده. میگفت که جرمش اقتصادی است. یعنی تنها دلیلی که به ذهنش خطور میکرد که ممکنست علت دستگیری اش باشد همین بود. خبر نداشت که در این مملکت همه چیز به “جرائم سیاسی و امنیتی” ختم میشود و در نگاه مسئولین هر امری اعم از فرهنگی، هنری، اجتماعی، اقتصادی، علمی، ورزشی، و حتی خانوادگی در نهایت به سیاست و سپس به اقدام علیه امنیت ملی منجر میگردد! و عواقبش زندان است.
بهرحال بسمه الجبوری مستقر شد. بدلیل غریب و بی زبانی اش خیلی ها بخصوص خانمهای بهایی همیشه هوایش را داشتند و هر کار و کمکی که میشد برایش انجام داد دریغ نمیکردند. تنها مشکل بزرگی که بود و هیچ کاری از دست ما برنمی آمد “بیماری” اش بود. او اغلب بیخود و بی جهت بیهوش میشد. فرقی نداشت کجا و چه وقت. گاه داخل سالن. گاه در حیاط کوچک (حدود ۳۵ متری). گاه در وسط پله ها. حتی در حمام. وقتی که بیهوش میشد همه میترسیدیم و به افسرنگهبانی با آیفون خبر میدادیم که بسمه باز بیهوش شده. دوبار دکتر به بند آمد و سعی کرد وی را بهوش آورد. چندبار هم از بهداری آمدند و با برانکارد بردندش . گاهی هم پیش می آمد که یا آمبولانس نبود یا دکتر، و بچه ها ساعتها همه تلاش میکردند که بسمه را بهوش بیاورند. حتی خانمهای افسرنگهبان دلواپس میشدند. چندماه بعد به بیمارستان اعزام شد و آزمایش و اسکن و ام آر آی و اینطور چیزها که من سر در نمی آورم.
یکبار دو تن از خانمها متوجه شدند که وی در حمام بیهوش شده. خوشبختانه سرش به دیوار یا زمین اصابت نکرده بود. سریع لباس تنش کردند و بعد از حدود نیمساعت آمبولانس آمد و او را روی پیشرفته ترین و مدرنترین برانکارد دنیا اختراع و مدل ۲۰۲۰ که هنوز به ثبت جهانی نرسیده – لای پتو! – به بهداری بردند که هنگام غروب برگشت و کمی حالش بهتر شده بود.اما همیشه در اینروزها و ساعات بیهوشی رنگش زرد پریده میشد، درست مثل کاغذ کاهی.
بسمه الجبوری، از همان نخستین روزهای ورودش به بند دائم از نگرانی اش در مورد خانواده اش حرف میزد. میگفت که از وقتی به ایران آمده و دستگیر شده، خانواده اش خبری از او ندارند و او نیز نگران سلامت فرزندانش است. بارها و بارها با مسئولین صحبت کرد و درخواست نوشت. البته چون بلد نبود فارسی بنویسد دو سه نفر از خانمها حرفها و درخواستش را مینوشتند و او امضا میکرد و انگشت هم میزد.
( در اوین، با استامپ انگشت زدن پای نامه ها لازم و ضروریست)
علیرغم امید دادنهای ما و دلگرم کردنش ، هفته ها و ماهها درخواستهایش برای تماس تلفنی با خانواده بی نتیجه ماند. حتی یکی از روزها که نمایندهء وزارت اطلاعات ( آقای ل ) به داخل بند آمده بود، در دفتر افسرنگهبانی گریه کرد و خواهش نمود که اجازه دهند به عراق تلفن بزند و با خانواده اش صحبت کند. نمایندهء وزارت اطلاعات ( آقای ل ) گفت که :” این امر دست ما نیست. قاضی پرونده ات باید اجازه دهد.” اما بسمه فارسی را بدرستی متوجه نمیشد و دائم به آقای (ل) اصرار میکرد که تلفن کند. من آن هنگام در دفتر بودم. برای کمک و بیان مسائل ” بسمه”، مختصری از مشکلاتش ، اعم از غربت و مریضی و بیهوشی هایش را که ناشی از استرس و دلتنگی برای فرزندانش است، توضیح دادم و سپس به بسمه گفتم که : ” بسمه ! هو یساعد بک” . من واقعا” امیدوار بودم که آقای (ل) به وی مساعدت کند. هنوز هم امیدوارم که مقامات و مسئولین در اوین این زن تنها و غریب را به کشور و خانه و نزد خانواده اش بازگردانند و واقعا” امیدوار و چشم انتظارم که همه را یکباره آزاد کنند.
***
روز ۲۱ اردیبهشت تولد “بسمه الجبوری” بود. بچه ها (خانمهای دربند و گرفتار) بیشتر از بقیه برایش تدارک دیدند و سعی نمودند جشن قشنگ و خاطرهء خوشی را فراهم آورند تا لااقل یکی دو ساعت غمهایش را بفراموشی بسپارد. و نتیجه اینکه بسمه درحین جشن ، خیلی شاد و سرحال بود و بارها پس از آن عنوان میکرد که : ” موقع جشن تولدم احساس میکردم پیش خانواده ام هستم.” و این پاداش و خوشحالی بزرگی بود برای بچه های بند.
برای سرگرم کردن بسمه الجبوری و کمتر غصه خوردنش، هرکسی هرکاری که به ذهنش میرسید انجام میداد. مثلا” یاد دادن بافتنی یا آموزش زبان فارسی از روی کتاب فرهنگ فارسی – عربی و یا فراخواندن و تشویقش برای ورزش. یادش بخیر آنروزی که اولین بافتنی خود را بافت و تمام کرد. صورتی رنگ بود. چقدر ذوق کرده بود و چقدرهمه را خنداند. میگفت که میخواهد آنرا هدیه کند….خیلی خندیدیم…. به اعتقاد من بسمه یک ویژگی بارز دارد و آن اینکه هروقت خوشحال میشود با تمام وجودش خوشحال میشود و هرگاه غمگین و دردمند میگردد نیز با تمام وجودش غمگین. بهمین دلیل است که بدنش تاب موج سهمگین اندوهش را نمی آورد و یکباره از هوش میرود.
خانم بسمه الجبوری، از هشت ماهی که در ۲۰۹ بود، تا پنج ماه پس از آمدنش به بند ما موفق به تماس تلفنی نمیشد و هربار ناامید و ناامیدتر میگشت تا اینکه بعد از اعتصاب غذای من ، او نیز تصمیم گرفت دست به اعتصاب غذا بزند.
در همین رابطه و برای تشریح شرایط بسمه الجبوری، من که اغلب نامه های مفصل برای آقای دادستان مینوشتم، نامه ای نگاشته و توضیح دادم که بسمه الجبوری در وضعیت بحرانی و نگران کننده ای بسر میبرد.
خوشبختانه تمام نامه هایم را بوسیلهء کاربن که از دفتر افسر نگهبانی گرفته بودم، کپی کرده و همراه خود به خانه آوردم. در بخشی از نامه ام اینگونه نوشته‌ام :
” …..تجربهء خودم ( در رابطه با اعتصاب غذا) حاکی ازینست که اعتصاب غذای یک زندانی، اوج استیصال و درماندگی اوست. وقتی آدم از نامه و درخواست نوشتن و با هر مسئولی گفتگو کردن مایوس میشود، و زمانیکه روزنه ها بسته و فضا سیاه سیاه میگردد، انسان ناامید و سپس بشدت عصبانی و خشمگین میشود. بعد آخرین راه حل را در اعتصاب می یابد. حال اعتصاب غذا یا اعتصاب صحبت و گفتگو، یا اعتصاب معالجه و درمان پزشکی.
و در این اعتصاب (غذا، یا درمانی، یا هرچه…) در حقیقت میخواهد فریاد بزند که : آی آدمها! آی مردم! به کمکم بشتابید! دیگر تنها هستم. دیگر درمانده شده ام. و بدینگونه اعتراض و فریادش را به زبانی دیگر ابراز میکند.
…………..
و حال، مشکل اصلی بسمه الجبوری….او فقط میخواهد یک تلفن به خانواده اش بزند و از سلامتی آنها آگاه شود. بخصوص که گویا به او وعده داده شده که در حضور کارشناس پرونده اش میتواند تلفن کند، و دیگر اینکه گویا اوضاع عراق وحشتناک و پر از انفجار و مرگ بوده.
حال بسمه الجبوری از ناامیدی و وحشت به اعتصاب کشیده شده. به ” عصبانیت بی نهایت”. من خودم در چنین شرایطی بودم اگرچه بنوع و دلایلی دیگر
امید تلفن زدن به بسمه را به او بازگردانید و اجازه دهید او تماس بگیرد و از حال خانواده اش باخبر شود.”
در همین حین، بسمه الجبوری به بند ۲۰۹ فراخوانده شد و آنجا در حضور کارشناس پرونده به خانواده اش زنگ زد و دقایقی صحبت نمود. همان یکباری که او با خانواده اش حرف زد، هفته ها شادش کرده بود و گویی ده سال جوان شده بود. و من با نگاه به شادی و سرحال بودنش غصه ام میگرفت که چرا تلفن در اوین ممنوع شده ؟ ( گویا قبلا” – تا پاییز ۸۹ – تلفن بوده و با کارت میشد زنگ زد) مگر ما چه حرفی بجز حرف دلتنگی و عشق برای مخاطبمان داریم؟
البته لازمست اضافه کنم که هر پانزده روز یکبار برای دو سه نفر اجازه و تایید تلفن زدن صادر میشد اما بسمه الجبوری بدلیل اینکه هنوز در مراحل دادگاه بود و هنوز حکم قطعی برایش صادر نشده بود از این حق ابتدایی بهره مند نبود.
امیدوارم دولت عراق و مجامع حقوق بشری در خصوص این خانم هرچه زودتر اقداماتی صورت دهند. این زن غریب و بی همزبان که روز جهانی زن، وارد بند دیگر و شرایط دیگر شد. روزی که قرار بوده زنها از حقوق برابر با مردان برخوردار شوند. برابری در حقوق انسانی و اجتماعی، نه در اسارت و زندان.
حال روی سخنم با مجامع حقوق بشر و رسانه هاییست که داعیهء دفاع از آزادی زندانیان سیاسی را دارند. ( تاکید میکنم که منظورم سازمانهای حقوق بشر است نه افراد و نه فردی از هیچ گروهی) اگرچه ممکنست مطلبی که میخواهم اشاره کنم به مذاق بعضی ها خوش نیاید، اما مهم نیست. مهم اینست که من حرف حقیقت را بیان کرده باشم .
با شناختی که از زندان و زندانی سیاسی و گروههای مبارزاتی و محافل حقوق بشر دارم، آنچه که برایم قطعی و مسلم شده اینست که اکثر ما ایرانیها نگاه عادلانه و با مساوات به هیچکس و هیچ چیز نداریم یا اگرهم نگاه عادلانه داریم، امکان عملی کردن فکر و خواسته مان تحت الشعاع بعضی سیاستها و ملاحظات قرار میگیرد و آنچه باید انجام دهیم را عملی نمیکنیم.
در بین زندانیان بسیارند کسانی که واقعا” در شرایط وخیمی بسر میبرند و به استناد احکام ظالمانه در درون زندانها بخصوص در شهرستانها در رنج عظیم و مشکلات عدیده چشم به همراهی و همدلی کسانی دارند که حرفشان ممکنست برای مسئولین جمهوری اسلامی اثرگذار باشد و بتواند از طریقی راه رهایی و نجاتشان را فراهم آورد. اما این افراد در پس هالهء گمنامی و بی نامی در قعر سلولها و بندها سالها را میگذرانند بی آنکه کسی نامشان را ببرد یا برایشان گامی بردارد. البته من منکر اطلاع رسانی ها و اخبار نیستم. اما خبررسانی با حمایت و پشتیبانی و کمک فرق میکند. یک خبر می آید روی اینترنت و چند روز داد و قال ایجاد میکند و سپس با خبر جدید ِ داغتر، بفراموشی سپرده میشود.
بنظر من این ناروایی بزرگیست که صدها زن و مرد زندانی که در نهایت صبوری اما در عمق فاجعه و درد در حبس بسر میبرند بفراموشی سپرده شوند. زندانیانی که نه کسی سراغشان را میگیرد، نه کسی نامشان را میبرد و نه اصولا کسی نامشان را میداند. مثلا” کدامیک از شما و چند نفرتان نام کفایت ملکمحمدی را از صدای امریکا شنیده اید؟ یا چند نفرتان بسمه الجبوری را از طریق بی بی سی میشناسید؟ یا چند نفرتان از مشکلات منیژه نصراللهی از طریق سایت اصلاح طلبان مطلع شده اید؟
آیا میتوانید درک کنید بیست سال زندان برای فریبا کمال آبادی و یا مهوش شهریاری یعنی چه؟
یا مثلا” لادن مستوفی ، پزشکی که در زندان اوین است را کدامتان میشناسید؟ میدانید چه زجری کشیده و میکشد؟ از وضعیت جسمی هانیه صانع فرشی مطلعید؟
سازمانهای حقوق بشری و بعضی رسانه ها نیز آنزمان که خانم سارا شورد در اوین بود ، غوغا بپا کرده بودند، حتی پس از آزادی اش مصاحبه های مختلف ترتیب دادند و ایشان هم عنوان کرد که : ” من هنوز هم احساس بی حسی میکنم” . حتی سایت تابناک مطلبی را به این خانم اختصاص داد. ویکیپدیا نیز صفحه ای را به او و دوستانش اختصاص داده است. درواقع بگونه های مختلف همه در خدمت زندانیان امریکایی در ایران بودند، حال سوال اینست که اگر در قوانین حقوق بشر و در رسانه های عظیم اطلاعرسانی ماهواره ای، ملیت و عقیده، ملاک نیست پس چرا هیچکدامشان سراغی از بسمه الجبوری یا کبرا بنازاده یا صدیقه مرادی یا نوشین خادم یا فاران حسامی نمیگیرند؟
در ضمن، سازمان مدعی حقوق بشر بخوبی میداند که حمایت یک سازمان یا مکتب خاص از زندانیانی که به اتهام هواداری از آن سازمان یا آن عقیده در زندان هستند ممکنست بضرر زندانی تمام شود (البته بجز سبزها ) ، مثلا” احتمال میرود دفاع و حمایت و پشتیبانی از خانم صغرا غلام نژاد از سوی سازمان مجاهدین خلق یا وابستگان به این سازمان بضرر ایشان باشد، این درحالیست که خانم صغرا غلام نژاد صرفا” بدلیل قصد دیدار از فرزندانش بهمراه تعدادی دیگر از مادران دلتنگ فرزند ( از جمله خانم کبرا بنازاده)، دستگیر شده است. حال چگونه است که کسی نامی از اینها نمیبرد؟
آیا در حمایت و پشتیبانی و تهیه و امضا کردن پتیشن هم باندبازی و پارتی بازی حاکم است؟
این رسمش نیست که گروههای مختلف و حقوق بشریهای مدعی، فقط از رنگ و وابستگان خود دفاع نموده و فقط به خودیها پرداخته و جایزه بارانش کنند.
بنظر و بر اساس تجربهء خودم در زندان، آنان که گمنامترند یا متهم به ارتباط با گروههایی هستند که حکومت جمهوری اسلامی با آنها بیشتر سر ستیز دارد، هزار بار بیشتر در فشار و اذیت و رنجند.
در درون زندان نه خبری از مرخصی هست و نه اثری از تغییر در احکامشان. در بیرون هم بجز معدودی از آشنایان و همبندیهای سابقشان کسی نمیشناسدشان. البته آنقدر بزرگوار و متعالی هستند که هیچ توقع و انتظاری هم از بنی بشری ندارند اما انسانیت حکم میکند که اگر دم از حقوق بشر و آزادگی میزنیم همه را به یک چشم ببینیم و بین سبز و سفید و سرخ و آبی و بنفش فرقی قائل نباشیم.
امیدوارم آنچه نوشتم مخاطبین اصلی ام را بخود آورد.
به امید آزادی تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی
با آرزوی فردایی روشن
اشرف علیخانی
(ستاره.تهران)

شعار علیه گرانی در میدان فروسی و اطراف بازار تهران

تجمع هم اکنون ادامه دارد

شعار علیه گرانی در میدان فروسی و اطراف بازار تهران

اعتراض به گرانی مردم در میدان فردوسی تهران تجمع کرده و علیه گرانی ارز شعار می دهند.
بنا به آخرین اخبار دریافتی سایت ملی – مذهبی از تهران در میدان فردوسی تهران تجمعی از قشرهای متنوع و متفاوتی از مردم علیه گرانی ارز و گرانی و … شکل گرفته و به دادن شعار مشغول اند. در میان شعارها الله اکبر نیز زیاد شنیده می شود.
هنوز اخبار کامل تری از این تجمع بدست نیامده است.
شایان ذکر است از چند روز پیش فضای اجتماعی مستاصل و ملتهب بوده و برخی سخن از ضرورت تجمع و اعتراض به میان آورده بودند.
خبر تکمیلی: طبق آخرین اخبار دریافتی بخشیهایی از بازار تهران در ۱۵ خرداد ، پامنار و .. تعطیل است.
تجمعات مختلفی از مردم در مناطق پیرامون بازار و خیابان های اطراف آن شکل  گرفته است. در بعضی از این تجمعات مردم لاستیک های فرسوده را آتش زده اند. ماشین های آتش نشانی و گارد ویژه نیز وارد صحنه شده اند.