نجف آقازاده استرقان
زندگی ننگین آخوند مفت خور و مردم فریب و خونخوار و آدمکش سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی در تاریخ چهارشنبه سوم آذرماه سال ۱۳۹۵ و در نود و یک سالگی به پایان رسید:
در تابستان سال ۱۳۶۷ روح الله خمینی فرمان ننگینش را برای کشتار زندانیان سیاسی به سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی که در آن زمان رئیس تشکیلات قضائی رژیم ولایت فقیه بود فرستاد، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی نیز این فرمان ننگین را به رؤسای تشکیلات قضائی استان های گوناگون در سرتاسر ایران فرستاد، در آن هنگام رئیس تشکیلات قضائی استان آذربایجان شرقی آخوند نجف آقازاده استرقان بود، آخوند نجف آقازاده استرقان که یکی از جنایتکارترین و خونخوارترین آخوندهای رژیم ولایت فقیه است و در کشتار و سرکوب هزاران تن از دشمنان رژیم دست داشته است در سال ۱۳۲۱ در روستای استرقان (astaragan) که به آن استرخان و استرکان نیز گفته می شود زاده شد، این آخوند در زمان رژیم پادشاهی نه یک آخوند بلکه گدای گرسنه ای بود که برای پنج تومان روضه می خواند! در آن زمان آیت الله سیدکاظم شریعتمداری که یک مجتهد تبریزی بود و در قم می زیست چون دلش برای نجف آقازاده استرقان سوخته بود برای او ماه به ماه پول می فرستاد تا زندگیش را بگرداند اما پس از انتحار اسلامی و پس از مخالفت آیت الله شریعتمداری با روح الله خمینی چون گدای گرسنه ای به نام نجف آقازاده استرقان دید که باد از سوی دیگر می وزد ناگهان هوادار روح الله خمینی و پیرو خط امام دو آتشه از آب درآمد!
آخوند نجف آقازاده استرقان که پس از انتحار اسلامی و پس از باندبازی های فراوان رئیس تشکیلات قضائی استان آذربایجان شرقی شده بود آخوندهای هوادار خودش را در ظلمگستری رژیم ولایت فقیه در آذربایجان به کار گمارد، همان آخوندهائی که مانند خودش گدایان گرسنه ای بودند که نان آیت الله سیدکاظم شریعتمداری را خورده بودند اما چون می دیدند که هواداری از شریعتمداری برایشان آب و نان ندارد به او پشت کردند! باند نجف آقازاده استرقان که از آخوندهای دستچین شده و دژخیمان برگزیده وی برپا شده بود بخش های گوناگون دستگاه قضائی رژیم آخوندی در آذربایجان و دستگاه های سرکوب این رژیم مانند بخش های گوناگون اداره اطلاعات و کمیته های آذربایجان را در بر می گرفت، بزرگترین هنر این باند دزدی هائی با ارقام نجومی و شگفت انگیز و سرکوب هر کسی بود که در راه این باند مافیائی زبان به گلایه می گشود و دارائی افسانه ای گدای گرسنه ای به نام نجف آقازاده استرقان که سر به میلیاردها می زند فراورده هزاران دزدی و رشوه خواری است! (یا رب روا مدار که گدا معتبر شود / گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود!)
آخوند نجف آقازاده استرقان که پیشینه های درخشانی نیز در زمینه زنبارگی، تریاک کشی و هزاران گندکاری دیگر دارد و هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ رئیس ظلمگستری آذربایجان شرقی بود پس از رسیدن فرمان کشتار زندانیان سیاسی دژخیمان بخش های گوناگون اداره اطلاعات و زندان ها را به همراه چند تن از آخوندهای گوش به فرمانی که پست قضائی داشتند در سرتاسر آذربایجان و در شهرهائی مانند تبریز، اردبیل، مراغه، میانه و ..... هماهنگ کرد تا فرمان ننگین روح الله خمینی را پیاده کند! آخوند نجف آقازاده استرقان که رئیس هیأت مرگ استان آذربایجان شرقی در تابستان سال ۱۳۶۷ بود پس از گفتگوهای فراوان با کارگزاران رژیم ولایت فقیه در آذربایجان احکام اعدام صدها تن را در شهرهای گوناگون آذربایجان تأیید نهائی کرد تا کشتار زندانیان سیاسی انجام شود!
سرانجام آخوند نجف آقازاده استرقان پس از آن که چهارده سال رئیس تشکیلات قضائی رژیم ولایت فقیه در استان آذربایجان شرقی بود از سال ۱۳۷۲ در بخش های دیگر ظلمگستری آذربایجان شرقی به کار پرداخت و پس از چند سال که بازنشسته شد رئیس دفتر آخوند نان به نرخ روز خوری به نام ناصر مکارم شیرازی در تبریز و آذربایجان شد:
البته آخوند نجف آقازاده استرقان پروانه وکالتی نیز دریافت کرده است تا اگر برای دفاع از همباندی هایش نیاز باشد به کار وکالت در ظلمگستری رژیم ولایت فقیه هم بپردازد!
خلیل عابدی
آخوند خلیل عابدی که در پاره ای از نوشته ها از او با نام نادرست عابدینی یاد شده است یکی از گداهای عمامه دار تبریز بود که به دست آخوند نجف آقازاده استرقان در ظلمگستری تبریز به کار گمارده شد! آخوند خلیل عابدی در آغاز رئیس بیدادگاه انقلاب اسلامی در تبریز بود و صدها تن را به زندان و اعدام محکوم کرد!
در لینک زیر درباره خلیل عابدی این چنین نوشته شده است: ( ..... یک نفر حاکم شرع بود، فکر کنم عابدینی (خلیل عابدی) بود، مطمئن نیستم، اما او روی تشکی نشسته بود، یک نفر منشی هم کنارش، حاکم شرع گفت: "تو آدم نشدی؟ دفاع می کنی؟" من گفتم: "بله دفاع می کنم، ما که کاری نکرده ایم که دفاع نکنیم!" ظرف پنج دقیقه محاکمه تمام شد! بعد از یک هفته حکم آمد: "دوازده سال!" یک هفته بعد از معلوم شدن حکمم آمدند مرا از بند بیرون کشیدند و وسائلم را هم گرفتند و بدون آن که اطلاع دهند مرا تبعید کردند به زندان بوشهر! همراه با تهدید مرا سوار پیکانی کردند، سه روز در راه بودیم، در بین راه دو شب را در زندان های شهرضا و شیراز خوابیدیم، در آن زندان ها افسران اکثریتی را دیدم که گفتند دستگیری و شکنجه فدائیان اکثریتی هم شروع شده است! شکنجه من در ساعت پنج، درست از لحظه ورود به زندان بوشهر موسوم به زندان شکری آغاز شد! تا ساعت یازده شب مرا می زدند! با مشت و لگد و چوب و آجر و شلنگ! ..... )
هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ آخوند خلیل عابدی رئیس بیدادگاه انقلاب اسلامی در تبریز بود و همان کسی است که احکام اعدام زندانیان سیاسی در تبریز را امضا کرده است! البته خلیل عابدی چون گه گاه و برای سرگرمی تریاک می کشید و نمی توانست دست از تریاک کشی بردارد برای آن که کار به آبروریزی رژیم بی آبروی ولایت فقیه نکشد بی سر و صدا از کار در بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز برکنار و رئیس بیدادگاه شعبه هفدهم کیفری یک ظلمگستری تبریز شد! خلیل عابدی در بیدادگاه شعبه هفدهم کیفری یک تبریز نیز صدها تن را به زندان و اعدام محکوم کرد! اما خلیل عابدی باز هم نتوانست دست از تریاک کشی بردارد و ماجرائی رخ داد که این آخوند خونخوار و تریاکی از همه پست هایش در ظلمگستری آذربایجان شرقی برکنار شد!
ماجرا این بود که آخوند فاسد و رشوه خواری به نام سیدحسین ترابی که به یاری آخوند نجف آقازاده استرقان در بخش های گوناگون ظلمگستری تبریز به کار گمارده شده بود گذشته از آن که رشوه خواری بسیار بی شرم و پررو بود یکی از هم منقلی های خلیل عابدی هم بود که به همراه خلیل عابدی و چند آخوند تریاکی دیگر گه گاه تریاک می کشید! آخوند فاسد و رشوه خوار سیدحسین ترابی یک بار که از خلیل عابدی تریاک گرفته بود پس از کشیدن بیش از اندازه تریاک دچار ایست قلبی شده و می میرد! برخی نیز گفته اند که سیدحسین ترابی تریاکی را که از خلیل عابدی گرفته بود با آب قورت داده است و چون اندازه تریاک بیش از توان قلب سیدحسین ترابی بود کار به ایست قلبی کشیده است!
گردانندگان ظلمگستری تبریز و آذربایجان به ویژه آخوند نجف آقازاده استرقان در آغاز با دستپاچگی بر روی مرگ سیدحسین ترابی نام: "درگذشت ناگهانی در اثر بیماری قلبی!" گذاشته و کوشیدند این رویداد را ماست مالی کنند اما چون پس از رحلت ناگهانی و جانگداز عالم ربانی و سید نورانی حضرت حجت الاسلام و مسلمین سیدحسین ترابی (آن هم برای تریاک کشیدن!!!) کار داشت بیخ پیدا می کرد به ناچار و برای پیشگیری از جار و جنجال، خلیل عابدی آخوند خونخوار و آدمکش و تریاکی را از همه پست هایش در ظلمگستری تبریز برکنار کرده و بر روی این برکناری نام آبرومندانه: "بازنشستگی زود هنگام" می گذارند! آخوند خونخوار و آدمکش و تریاکی، خلیل عابدی هم پس از برکناری از همه پست های قضائیش در بیدادگاه های تبریز پروانه وکالت گرفته و در ظلمگستری تبریز به کار وکالت پرداخت! نشانی دفتر وکالت خلیل عابدی: تبریز، كوی ولیعصر، جنب كلانتری هفده، مجتمع ولیعصر.
مختار حیدرزاده
مختار حیدرزاده هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ دادستان دادسرای انقلاب اسلامی تبریز بود، مختار حیدرزاده در سرکوب، شکنجه، پرونده سازی و اعدام دشمنان رژیم در تبریز و آذربایجان دست داشت و مختار حیدرزاده همان کسی است که در تابستان سال ۱۳۶۷ از اعضای هیأت مرگ تبریز و استان آذربایجان شرقی به ریاست آخوند نجف آقازاده استرقان بود، مختار حیدرزاده کارهای اداری و تشریفاتی و پرونده سازی را برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ پس از هماهنگی با دژخیمان و شکنجه گران و سرکوبگران رژیم ولایت فقیه به انجام رسانده است، گفته می شود که مختار حیدرزاده پس از کار در بخش های گوناگون دستگاه قضائی رژیم ولایت فقیه به دیوان عدالت اداری رژیم ولایت فقیه در تهران رفته و در آنجا دارای پست های بالای قضائی شد!
زین العابدین تقوی فردود
زین العابدین تقوی فردود فرزند عباس تقوی فردود دژخیمی است که او را می توان محمد مقیسه آذربایجان و حتی اسدالله لاجوردی آذربایجان نام نهاد! پس از انتحار اسلامی زین العابدین تقوی فردود به بیدادسرا و بیدادگاه انقلاب اسلامی در تبریز راه پیدا کرده و بی آن که حقوقدان باشد دادیار دادسرای انقلاب اسلامی در تبریز شد! در آن زمان دادستان انقلاب اسلامی تبریز دژخیمی به ناممحمدحسن نوری فرزند محمدجواد بود که در تاریخ یازدهم مردادماه سال ۱۳۶۰ با شلیک رگباری از گلوله ها کشته شد! البته منابع رژیم آخوندی که می کوشند از دژخیمی به نام محمدحسن نوری یک امامزاده نازنازی بسازند گاهی پست محمدحسن نوری را جانشین دادستان انقلاب اسلامی در تبریز می نویسند که نادرست است، نمونه ای ساده از کارنامه درخشان محمدحسن نوری پرونده سازی برای روح انگیز دهقانی پس از بازجوئی و شکنجه های فراوان برای اعدام او بود:
پس از کشته شدن دژخیمی به نام محمدحسن نوری دژخیم دیگری به نام حمید سطوتی فرزند محمدباقر سطوتی جای او را گرفته و دادستان انقلاب اسلامی تبریز شد، در این میان زین العابدین تقوی فردود با آن که دادیار بود اما در بیدادسرا و بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز همه کاره بود! بازجوئی کردن، شکنجه کردن، پرونده ساختن، تواب سازی، وادار کردن زندانیان به مصاحبه های فرمایشی و نمایشی، تیرباران کردن، تیر خلاص زدن، به دار آویختن، کشتن در زیر شکنجه، آدم ربائی، کشتن دشمنان رژیم با برپائی حادثه های ساختگی و ..... نمونه هائی از شاهکارهای دژخیمی به نام زین العابدین تقوی فردود هستند!
هنگامی که آخوند خونخوار و آدمکش سیدحسین موسوی تبریزی و آخوند خونخوار و آدمکش دیگری به نام قدرت شجاعی در بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز در محاکمه هائی پنج دقیقه ای زندانیان سیاسی ضد رژیم را به اعدام محکوم می کردند گاه شماره زندانیان سیاسی ضد رژیمی که باید کشته می شدند چنان فزونی می گرفت که این دو آخوند ماشین امضا می شدند و تنها به پرونده های زندانیانی که زین العابدین تقوی فردود تشخیص داده بود باید اعدام شوند نگاهی سرسری کرده و حکم های اعدام را امضا می کردند!
سرانجام آخوند سیدحسین موسوی تبریزی به پست های بالای قضائی در تهران رسید و از بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز رفت و آخوند قدرت شجاعی نیز از بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز رفت تا در جاهای دیگر کار کند و جای این دو آخوند را آخوند خونخوار و آدمکش دیگری به نام خلیل عابدی در بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز گرفت!
اما اگر زین العابدین تقوی فردود از کارگزاران برجسته و کلیدی رژیم دژخیمان و شکنجه گران در تبریز و آذربایجان بود پس چرا در پست های بالای قضائی به کار گماشته نشده بود و پست او تنها دادیار دادسرای انقلاب اسلامی تبریز بود؟ پاسخ بسیار ساده است و آن این است که زین العابدین تقوی فردود اگر بی سواد نبود کم سواد بود و گفته می شود که هنگام به کار گرفته شدنش در دادسرای انقلاب اسلامی تبریز حتی دیپلم هم نداشت! البته از سوی رژیم آخوندی پس از چند سال به زین العابدین تقوی فردود نه تنها دیپلم بلکه حتی دانشنامه دکترا نیز داده شد و سپس در پست های بالای قضائی رژیم ولایت فقیه نیز به کار گرفته شد و سرانجام دژخیم دانه درشت و بی سواد رژیم ولایت فقیه در تبریز و آذربایجان شد جناب آقای دکتر زین العابدین تقوی فردود!!!
از سوی دیگر گزارش های فراوانی در دست هستند که در آنها آمده است زین العابدین تقوی فردود به دختران و زنان زندانی تجاوز می کرده است! چنان که در لینک زیر آقای نقی محمودی وکیل و حقوقدان سرشناس تبریزی و یکی از فعالان حقوق بشر که ناچار شده است از دوزخ رژیم ولایت فقیه به فرامرز بگریزد هنگام سخنرانی در بیست و سومین نشست حقوق بشر سازمان مللبر پایه پژوهش های گسترده ای که انجام داده است می گوید: "..... زین العابدین تقوی در تجاوز به دختران باکره به قصد ازاله بکارتشان قبل از اعدام نقش فعالی داشته است! ....." (البته در این سخنرانی آقای نقی محمودی از آخوند قدرت شجاعی با نام علی شجاعی یاد کرده است که نادرست است و نام درست این آخوند خونخوار و آدمکش قدرت یا قدرت الله شجاعی است نه علی شجاعی)
در لینک زیر سخنانی درباره یکی از زندانیان سیاسی زندان تبریز به نام رحیم هوشی نوشته شده اند که توانست به همراه یک پاسدار ضد رژیم از زندان تبریز بگریزد اما برادرش به نام محمود هوشی هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان تبریز اعدام شد و در این لینک از زین العابدین تقوی فردود این چنین یاد شده است:
..... روز چهاردهم شهریور ۱۳۶٤ نقطه عطفی در زندگی مبارزاتی رحیم بود، در این روز نام او از بلندگوهای بند سه گانه زندان تبریز شنیده شد، او چهار سال بود كه در این زندان به سر می برد ..... او را نزد زین العابدین تقوی سربازجوی جنایتكار زندان تبریز بردند، او رو به رحیم فریاد زد: "یكی را دستگیر كرده ایم كه همه چیز را گفته است! تو دیگر نمی توانی از دست ما دربروی! حكم اعدام تو هم صادر شده! برو تا فردا فكرت را بكن، اگر مصاحبه نكنی همین فردا اعدام می شوی!" این مكالمات روی پاسدار وظیفه ای كه كنار در اتاق بازجوئی ایستاده بود تأثیر گذاشت، تقوی فریاد زد: "این منافق را ببر!" رحیم همراه پاسدار وظیفه مزبور از اتاق بیرون رفت اما هنوز چند قدمی دور نشده بود كه برگشت و گفت یك چیز یادم رفته كه باید به تقوی بگویم! پاسدار وظیفه تصور می كرد حال كه حكم اعدام رحیم ابلاغ شده او از مواضع خود عقب نشینی كرده است و برگشته است تا بگوید راهی را كه تا كنون پیموده اشتباه است، رحیم در اتاق تقوی جنایتكار را باز كرد و گفت: "تو می توانی حكم مرگ مرا صادر كنی اما آن كس كه جان را می دهد و می گیرد تو نیستی، هر كس چگونگی مرگش را خودش با انتخابش تعیین می كند، من هم انتخاب كرده ام!" تقوی مات و مبهوت ماند! رنگش پرید و جز سكوت پاسخی نداشت! شگرد ضد بشری دژخیم با همه قساوت و جنایتش در بازجوئی از رحیم به بن بست رسیده و ..... (مشخصات شهید رحیم هوشی - سازمان مجاهدین خلق ایران)
البته در این نوشتار از زین العابدین تقوی فردود با نام: "سربازجوی جنایتكار زندان تبریز" نام برده شده است که نادرست است و پست زین العابدین تقوی فردود در آن هنگام دادیار دادسرای انقلاب اسلامی تبریز بود، در لینک دیگر از زین العابدین تقوی فردود این چنین یاد شده است:
..... در این دوره تملق و چاپلوسی نسبت به مسئولین دادگاه، زندان و اطلاعات در میان توابین به رقابتی ننگین تبدیل شده بود! به طوری که هنگام ورود دادیار زندانیان سیاسی (جوانکی عقده ای به نام زین العابدین تقوی) به داخل بندهای سیاسی، توابین برایش صلوات و درود می فرستادند و برخی حتی کفش های او را دستمال می کشیدند! در چنین فضائی کسانی که مصاحبه و ابراز ندامت و انزجار کرده بودند و حتی با تشکیلات توابین همکاری عملی داشتند برای اثبات صادقانه بودن این کارها و نمایش درجه بالای خلوص توابیت خود تحت فشارهای روانی شدید قرار گرفته و مجددا تن به مصاحبه و ابراز ندامت می دادند و در برابر زندانیان اعتراف می کردند مصاحبه قبلی آنها قلبی و خالصانه نبوده و خط نفاق و زنگارهای سازمانی سابق بر آن سایه افکنده بود و حال در اثر ارشادات برادر بزرگ زین العابدین تقوی و با کمک توابین واقعی و مقربین دادگاه و اطلاعات و فضای عطرآگینی که به وجود آورده اند به خود آمده و ناخالصی های قبلی خود را افشا کرده و زنگارهای نفاق را می زداید و از این پس تواب واقعی خواهد بود! بودند از این گونه توابین که چهار بار مصاحبه پس داده بودند ولی ناخالصیشان به طور کامل برطرف نشده بود! .....
..... در چنین فضا و شرایطی بود که دادگاه انقلاب تبریز با کمک و رهنمود توابین واقعی برای درهم شکستن کامل مقاومت و شخصیت زندانیان اعم از مجاهد، توده ای، فدائی و ..... برای حل قطعی مسأله زندان تبریز دست به اقدام جدی زده و از طریق تقوی دادیار زندان اعلام داشت که بندی تشکیل خواهد داد که بند "صم و بکم" خواهد بود! بدین ترتیب بند دربسته شماره چهار در زندان تبریز ایجاد شد که به مدت پنج سال از سال شصت و چهار تا شصت و هشت به تولید تواب واقعی مشغول بود! .....
و در لینکی دیگر از زین العابدین تقوی فردود این چنین یاد شده است:
..... او بار دیگر همه را به شنیدن صدای توبه تنی چند از گمراهانی (دعوت) می کند که به تازگی تحت تأثیر فضای عطرآگین و ملکوتی بند چهار و ارشادات داهیانه برادر بزرگ زین العابدین تقوی موفق به تشخیص راه ضلال از نور شده و به راه نورانی توبه و ندامت و رهائی پای گذاشته اند و دعوت می کند که معاندینی که هنوز به این درجه از شناخت و وارستگی نرسیده اند قبل از خروش خشم الهی به خود آمده و توبه نمایند! صدای صلوات از بلندگو به گوش می رسد و بعد شعارهائی که طی آنها گفته می شود: "صل علی محمد، تقوی مبارز خوش آمد!" بعد از چند لحظه یک نفر صحبتش را آغاز می کند: بسم الله القاصم الجبارین، مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین، سخنران خود را معرفی می کند و سپس به ذم خود و گروهش و رهبرانش می پردازد و ضمن برشمردن سوابق خیانت خود به آرمان ها و شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی و ذکر این که مدت های مدید به واسطه اغفال توسط رهبران گروه در ضلالت و گمراهی به سر می برده است و این که دچار غرور و خودبینی بوده و عدم پیوستنش به تشکیلات توابین زندان ناشی از عقده های شخصیتی و روانی او بوده و انگیزه فکری و منطقی برای مقاومت نداشته از برادر زین العابدین تقوی و توابین طراز اول زندان به علت نجات روح او از جهنم سوزان تشکر می کند! او در سخنرانیش به انواع فسادهای رایج در تشکیلات سازمانش از جمله فساد جنسی رهبران هم اشاره می کند .....
از سال ۱۳۶٤ بدان سو بود که زین العابدین تقوی فردود بند چهار زندان تبریز را که ویژه زندانیان سیاسی سرموضعی در زندان تبریز بود بند بدون هواخوری و دربسته ای کرد که زندانیان سیاسی در آن حتی حق گفتگو با یکدیگر را نیز نداشتند:
با این روال روشن است که هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ زین العابدین تقوی فردود از کلیدی ترین کارگزاران هیأت مرگ در تبریز و آذربایجان شرقی بود و کسی که باید تشخیص می داد چه کسی توبه کرده است و چه کسی توبه نکرده است و توبه چه کسی پذیرفته است و توبه چه کسی پذیرفته نیست و یا آن چنان که در فرمان ننگین روح الله خمینی آمده است کدام یک از زندانیان سرموضعی است و کدام یک سرموضعی نیست و ..... زین العابدین تقوی فردود بود!
پس از سال ها کار در دادسرای انقلاب اسلامی در تبریز و پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ زین العابدین تقوی فردود اندک زمانی بازپرس دادسرای عمومی تبریز شد، سپس اندک زمانی هم رئیس شعبه چهارم بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز شد، تا آن که در سال ۱۳۷٢ آخوند اسحق فروتن سرای به جای آخوند نجف آقازاده استرقان رئیس کل دادگستری استان آذربایجان شرقی شد:
در سال ۱۳۷٢ زین العابدین تقوی فردود در سایه سال ها ددمنشی و جنایت با یک جهش و به دست اسحق فروتن سرای معاون تشکیلات قضائی استان آذربایجان شرقی شد! زین العابدین تقوی فردود پس از چندی کار در این پست به تهران رفت و در دیوان عدالت اداری رئیس یکی از شعبه ها شد و سپس به ریاست هیأت تخصصی اقتصادی، مالی و اصناف دیوان عدالت اداری رسید! باری، فهرست پست های زین العابدین تقوی فردود در رژیم ولایت فقیه این چنین است: دادیار دادسرای انقلاب اسلامی تبریز، بازپرس دادسرای عمومی تبریز، رئیس شعبه چهارم بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز، معاون تشکیلات قضائی استان آذربایجان شرقی، رئیس یکی از شعبه های دیوان عدالت اداری در تهران و رئیس هیأت تخصصی اقتصادی، مالی و اصناف دیوان عدالت اداری در تهران! البته زین العابدین تقوی فردود در سایه برنامه انهدام فرهنگی رژیم آخوندی بی آن که سواد چندانی داشته باشد به دریافت درجه دکترا نیز کامیاب شده است و اکنون نام وی جناب آقای دکتر زین العابدین تقوی فردود است!!!
جناب آقای دکتر زین العابدین تقوی فردود پس از ده ها سال بازجوئی، شکنجه، تیرباران کردن، تیر خلاص زدن، به دار آویختن، کشتن دشمنان رژیم با ترتیب دادن حادثه های ساختگی، آدم ربائی، تواب سازی، برگزاری مصاحبه های فرمایشی و زورکی و هزاران ددمنشی و بیدادگری دیگر در تبریز و آذربایجان پس از آن که به تهران رفت تنها در دیوان عدالت اداری پشت میزنشین نشد! گزارش های فراوانی در دست هستند که در تهران و در برنامه هائی مانند بازجوئی و شکنجه برای اخذ اعترافات دروغین و ساختگی و برگزاری دادگاه های نمایشی به ویژه پس از رویدادهای سال ۱۳۸۸ جناب آقای دکتر زین العابدین تقوی فردود همه کاره بود! هم اکنون جناب آقای دکتر زین العابدین تقوی فردود پس از سال ها خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بازنشسته شده و پس از دریافت پروانه وکالت در شهر کرج که بخشی از استان البرز است دفتر وکالت باز کرده است!
سلمان خدادادی
سلمان خدادادی فرزند ابراهیم سرشناس تر از آن است که نیاز به شناساندنش باشد! حتی بر پایه منابع خود رژیم آخوندی هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ سلمان خدادادی معاون اداره کل اطلاعات استان آذربایجان شرقی بود! و پس از آن که استان نوبنیاد اردبیل از استان آذربایجان شرقی جدا شد باز هم بر پایه نوشته ها و منابع خود رژیم آخوندی سلمان خدادادی نخست رئیس اداره اطلاعات اردبیل و سپس قائم مقام اداره کل اطلاعات استان اردبیل شد! از سوی دیگر حمید سطوتی دژخیم سرشناس و دادستان پیشین انقلاب اسلامی تبریز نیز از خویشاوندان سلمان خدادادی است!
روح الله خمینی در فرمان ننگینش برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ آورده است: "..... در زندان های مراكز استان كشور رأی اكثريت آقايان قاضی شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد! ....." سلمان خدادادی در تابستان سال ۱۳۶۷ عضو هیأت مرگ استان آذربایجان شرقی به نمایندگی از وزارت اطلاعات بود، از این روی هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان تبریز و زندان های دیگر آذربایجان نظریه های کتبی سلمان خدادادی برای اعدام زندانیان سیاسی سرنوشت ساز بودند و بسیاری از زندانیان سیاسی محکوم به زندان که حتی زمان محکومیت آنها به زندان نیز به پایان رسیده بود و باید آزاد می شدند با یادداشت های وی اعدام شدند! در لینک زیر درباره سلمان خدادادی به فراخی سخنانی نوشته شده اند:
سیدابوالحسن چاپاری
بدبختانه در پاره ای نوشته ها سیدابوالحسن چاپاری معروف به شیخ المدیر آخوند نامیده شده است اما آخوند نامیدن سیدابوالحسن چاپاری کاری صد درصد نادرست است چون سیدابوالحسن چاپاری دژخیمی است که عبا و عمامه نداشته و ندارد و آخوند نبوده و نیست و کت و شلوار می پوشد! سیدابوالحسن چاپاری که زمانی یکی از خرمقدس های بازار تبریز بود دارائی فراوانی را از راه خرید و فروش کالاهای قاچاق به دست آورده بود، سیدابوالحسن چاپاری پس از انتحار اسلامی یکی از دژخیمان و شکنجه گران رژیم ولایت فقیه در زندان تبریز و بیدادگاه انقلاب اسلامی تبریز شد و به ددمنشی های فراوانی مانند شکنجه زندانیان، تیرباران کردن، تیر خلاص زدن، به دار آویختن و ..... دست زد، در سایه همین ددمنشی ها و سنگدلی ها بود که پس از برپائی سازمان زندان ها نخستین مدیرکل اداره کل زندان های استان آذربایجان شرقی سیدابوالحسن چاپاری شد! سپس سیدابوالحسن چاپاری بر آن شد که در دانشگاه آزاد اسلامی و در رشته حقوق درس بخواند اما حتی با پارتی بازی و باندبازی و تقلب نیز نتوانست این رشته را به پایان برساند!
سیدابوالحسن چاپاری معروف به شیخ المدیر که در هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ مدیرکل اداره کل زندان های استان آذربایجان شرقی بود کشتار زندانیان سیاسی را در زندان های سراسر آذربایجان سازماندهی کرده و برای جنازه های اعدام شدگان گورهای گروهی آماده می کرد! چه کسی بهتر تیرباران می کند؟ چه کسی بهتر دار می زند؟ کدام راننده کامیون باید لاشه های اعدام شدگان را به گورهای گروهی ببرد؟ کدام بیابان برای ساخته شدن گورهای گروهی خوب است؟ چه کسی باید با لودر و بولدوزر زمین را برای گورهای گروهی بکند و آماده کند؟ آیا ژرفای گورهای گروهی باید ده متر باشد یا پنج متری زیر زمین هم خوب است؟ پس از جای دادن لاشه های اعدام شدگان در گورهای گروهی چه اندازه آهک برای پوساندن لاشه ها باید روی لاشه ها ریخته شود؟ و ..... یکی از این گورهای گروهی در تاریخ بیستم آذرماه سال ۱۳۹۵ و در جائی که زمانی بیابان بود بختکی به دست کارگران شهرداری تبریز یافت شد اما گردانندگان رژیم ولایت فقیه استخوان های مردگان را در گونی هائی ریخته و از آنجا بردند و با گفتن سخنانی مانند: در دست رسیدگی است، داریم بررسی می کنیم، داریم آزمایش می کنیم و ..... کوشیدند این رویداد را ماست مالی کنند:
علی دادیزاده
آخوند علی دادیزاده معاون سیدابوالحسن چاپاری و از مهمترین کارگزاران کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ در تبریز و آذربایجان بود، آخوند علی دادیزاده نخست امام جمعه شهر جلفا بود و با آن که آخوندی بسیار خرمقدس و خشک مغز بود و پیاپی درباره حلال و حرام و واجبات و مستحبات سخنرانی می کرد اما در جلفا از راه دزدی تیرآهن و کالاهای دیگری که در گمرک جلفا انبار شده بودند و همچنین قاچاق کالاهای گوناگون پول های گزاف و مبالغ هنگفتی اختلاس کرده و به جیب زد! (حتما برای دزدی هایش آیه و حدیث هم به کار می برد!) و چون یکی از شرکای تجاری و داد و ستد کالاهای دزدیده شده حاج آقا دادیزاده حلال خور یک بازاری دیندار و با ایمان به نام حاج آقا سیدابوالحسن چاپاری بود پس از آن که داستان دزدی های صد درصد حلال حاج آقا دادیزاده داشت رو می شد و کم کم کار داشت به جاهای باریک می کشید به تبریز آمده و معاون سازمان زندان های استان آذربایجان شرقی و معاون سید اولاد پیغمبر یعنی حاج آقا سیدابوالحسن چاپاری شد!
آخوند علی دادیزاده در زندان تبریز و زندان های آذربایجان مسئول تفتیش عقاید زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی بود! این آخوند پیاپی پرسشنامه هائی را چاپ کرده و در میان زندانیان سیاسی پخش می کرد و همه زندانیان ناچار بودند به این پرسش ها پاسخ دهند! در زندان تبریز هر کس که از پاسخ دادن به این پرسش ها خودداری می کرد و یا پاسخ هائی که خوشایند حاج آقا شیخ علی دادیزاده باشند را نمی داد به سلول های انفرادی و یا بند بدون هواخوری و دربسته ای به نام بند چهار که ساخته و پرداخته دژخیمی به نام زین العابدین تقوی فردود بود و بندی ویژه زندانیان سیاسی سرموضعی بود فرستاده می شد!
آخوند علی دادیزاده گذشته از آن که در زندان تبریز و زندان های آذربایجان مسئول تفتیش عقاید زندانیان سیاسی بود حتی از مأموران زندان هم تفتیش عقیده می کرد و از زندانبان ها درباره نماز و روزه و حلال و حرام و واجبات و مستحبات و پرت و پلاهای دیگری که در رساله خمینی نوشته شده بودند پیاپی امتحان می گرفت! هر یک از زندانبان ها هم که در امتحان های حاج آقا شیخ علی دادیزاده نمره خوب نمی آورد با کسر حقوق، لغو مرخصی، اضافه کاری و حتی اخراج روبرو می شد! زندانبان ها نیز که بسیاری از آنها حتی سواد پنجم ابتدائی هم نداشتند دستپاچه و هراسان از اینجا و آنجا رساله خمینی را گیر آورده و می کوشیدند توضیح المسائل حضرت آیت الله العظمی امام خمینی را ازبر کنند!
هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تبریز و آذربایجان و در تابستان سال ۱۳۶۷ پرسشنامه هائی که مفتش عقیده ای به نام آخوند علی دادیزاده زندانیان سیاسی را وادار به نوشتن آنها کرده بود ابزاری برای سرموضعی دانستن زندانیان سیاسی به شمار رفته و گاه اعدام آنها را در پی داشتند! نشانی خانه آخوند علی دادیزاده: تبریز - خیابان شریعتی جنوبی - کوچه یخچال - دربند صداقت - کاشی سی و هفت.
محمدعلی نصرتی زگلوجه
محمدعلی نصرتی زگلوجه سرشناس تر از آن است که نیاز به شناساندنش باشد! هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ محمدعلی نصرتی زگلوجه رئیس زندان تبریز بود و اعدام زندانیان سیاسی را در زندان تبریز به انجام رساند! در لینک زیر درباره دژخیم سرشناس و دانه درشت تبریز و آذربایجان محمدعلی نصرتی زگلوجه به فراخی سخنانی نوشته شده اند:
ستار حقیقت پرست
ستار حقیقت پرست هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ رئیس اطلاعات زندان تبریز بود، ستار حقیقت پرست دوست صمیمی محمدعلی نصرتی زگلوجه و از کارگزاران شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی در تبریز و آذربایجان است، دفتر معرفی اداره اطلاعات در زندان تبریز (اتاق سی و هفت) نیز مدت ها زیر نظر او کار می کرد، پسرعموی او به نام رضا حقیقت پرست از کارکنان پایگاه نیروی هوائی در تبریز است و گفته می شود در واحد حفاظت اطلاعات پایگاه دوم شکاری در تبریز کار می کند، ستار حقیقت پرست سپس از زندان تبریز بیرون رفت و پس از آن که مدیرعامل شرکت بنیان دیزل (درمن دیزل پیشین) شد به میلیاردرهای آذربایجان پیوست، هم اکنون مالک کارخانه بنیان دیزل محمدرضا زنوزی مطلق است که او نیز از دوستان صمیمی ستار حقیقت پرست است!
سیدمیرمحمد سیدمردانی اسکندانی
سیدمیرمحمد سیدمردانی اسکندانی فرزند سیدابوالفضل هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ معاون اطلاعات زندان تبریز و معاون ستار حقیقت پرست بود، رئیس واحد حفاظت اطلاعات زندان تبریز (اتاق سی و دو) بوده و از کارگزاران شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی در تبریز و آذربایجان است، زمانی خانه سیدمیرمحمد سیدمردانی اسکندانی در خیابان آریامهر (شهید جدیری کنونی) بود، گفته می شود که پس از رفتن از زندان تبریز در کار ساخت و ساز خانه و خرید و فروش زمین و املاک وارد شده و دارائی هنگفتی به دست آورده است!
قادر حیدری راد
قادر حیدری راد معروف به گوزلی یکی از هارترین و وحشی ترین دژخیمان رژیم آخوندی در تبریز و آذربایجان بود، وی نخست افسر نگهبان زندان تبریز بود، سپس برای هار بودن و وحشی بودنش دژخیم استاندارد و رسمی زندان تبریز و مأمور کشتن زندانیان محکوم به اعدام شده و همچنین مأمور تازیانه زدن به زندانیانی شد که در بیدادگاه ها به خوردن تازیانه محکوم می شدند! گوزلی از تیرباران کردن و تیر خلاص زدن و به دار آویختن زندانیان محکوم به اعدام لذت می برد، از تازیانه زدن به زندانیان محکوم به تازیانه لذت می برد، از کتک زدن زندانیان لذت می برد و هنگام آمدن به بندهای گوناگون زندان تبریز همواره تازیانه ای در دست داشت که با آن هر کس را که سر راه می دید با بهانه تراشی های گوناگون می زد! چند بار برای شاهکارهای گوزلی شورش هائی خونین در زندان تبریز روی دادند و همه این شورش ها از سوی چند مأمور دستچین شده ضد شورش زندان تبریز که به آنها گروه امداد گفته می شد به سختی سرکوب شدند! (در زندان اوین مأموران ضد شورش گروه ضربت نام داشتند و در زندان تبریز گروه امداد!)
هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ قادر حیدری راد که دژخیم استاندارد و رسمی زندان تبریز بود زندانیان محکوم به اعدام را خودش و دستیارانش در چندین نوبت کشتند و حتی گفته می شود به جز تبریز در زندان های شهرهای دیگر آذربایجان که در آنها زندانیان سیاسی نگهداری می شدند گاه برای کمبود دژخیم گوزلی و دستیارانش به آن شهرها فرستاده می شدند تا زندانیان را بکشند! گفته می شود که قادر حیدری راد (گوزلی) پس از رفتن از زندان تبریز به اداره اطلاعات تبریز رفته و در آنجا از زندانیان سیاسی با سخت ترین شکنجه ها بازجوئی می کرد! همچنین قادر حیدری راد برادری به نام قهرمان حیدری راد داشت که از دژخیمان رژیم آخوندی در زندان تبریز بود اما قهرمان حیدری راد برخلاف قادر از کارهائی که کرده بود به سختی پشیمان و دچار عذاب وجدان شده و سرانجام در گرمابه ای خودش را به دار آویخت! گروهی نیز می گویند قادر قهرمان را خفه کرد و کشت و سپس شایع کرد که قهرمان چون دچار اختلال حواس بوده است خودکشی کرده است!
محمدعلی هاشم پور
محمدعلی هاشم پور در آغاز افسر نگهبان زندان تبریز بود، سپس به مأموران اعدام زندانیان پیوسته و در کشتن زندانیان به کار گرفته شد! هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان تبریز محمدعلی هاشم پور از کارگزاران کشتار بود، محمدعلی هاشم پور سپس از زندان تبریز بیرون رفته و رئیس واحد حفاظت اطلاعات دادگستری تبریز شده و سپس در پست های دیگر به کار گماشته شد.
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
برای آگاهی بیشتر درباره کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ نگاه کردن به نوشتارهائی که در لینک های زیر گنجانده شده اند سودمند است:
سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تبریز _ تابستان ۶٧
یک یادمانده از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ _ تبریز
محمدرضا متین و کشتار تابستان ۶۷ _ تبریز
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★