۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

زنان وکودکان ازنگاه آخوندهای رژيم

Ad Hominem ماه منطق در مُحاق سفسطه


Ad Hominem ماه منطق در مُحاق سفسطه
موضوع این بحث Ad Hominem (آد-ها-می‌-نِم) یا سفسطه است. معادل آن به پارسی سره می‌شود «دژفرنود»
«آدهامی‌نم» ‌از لاتین می‌آید یعنی «به آدم»، «به من»
"to the man" / "to the person"
مشخصه اصلی سفسطه، توسل به احساسات و تعصب به جای خردورزی و مدارا، 
همچنین، حمله به شخصیت حریف به جای پاسخ به نظرات اوست.  
ضرورت طرح اینگونه مباحث برای این است که همه ما بنوعی با آن روبرو هستیم.
ـــــــــــــــــ
سفسطه یک نااستدلال و مغالطه منطقی است.
سفسطه fallacy‏ یک نااستدلال و مغالطه منطقی است. مغالطه برای وارونه کردن حقیقت.
...
بیشتر ما گاه‌گداری مغالطه کرده، از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست می‌رسیم. پیش از فهم دقیق یک مدعا و به صرف برداشت سطحی از یک موضوع آن را به ریشخند گرفته یا (بعکس) به عرش اعلی برده، به‌به و چه‌چه می‌کنیم.
در یک کلام، هنر را عیب و عیب را هنر جلوه می‌دهیم.
به جای پاسخگویی، به کالبد شکافی انگیزه منتقد خویش اقدام نموده، نیت‌خوانی می‌کنیم و نقد را از حوزه اندیشه و کردار به نقد صاحب اندیشه و کردار می‌کشانیم و به اصطلاح بر روی «مَن قال» (چه کسی می‌گوید) به جای «ما قال» (چه می‌گوید) تمرکز می‌کنیم.
همه به نوعی اسیر و ابیر مغالطه‌ایم. هیچکس (حتی اگر بی‌شیله‌پیله باشد) از گزند آن در امان نیست.
البته حساب عوامفریبان که ریگی در کفش و چیزی در کلاه دارند جداست. آنان سّق‌شان را با سفسطه و مغلطه برداشته‌اند. برای همین به فرافکنی و پرونده‌سازی روی آورده و اگر لازم باشد فیگور به اصطلاح منطقی و «استدلال» هم می‌گیرند.
مردم ساده و بی‌آلایش به دلیل احساسات و ناآشنایی با مغالطه، به دام آن می‌افتند اما کسانیکه سفسطه برایشان هم تاکتیک است و هم استراتژی، از آن بصورت هدفمند استفاده می‌کنند.
شیره مالیدن سر مردم، کسب قدرت (به هر قیمت) و وارونه کردن حقیقت حرفه آنان است.
يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ  معانی غائی نهفته در کلمات را تحریف می‌کنند.
ـــــــــــــــــ
هر لحظه به شکلی بت عیار درآید...
«آدهامی‌نم» با عوامفریبی (دماگوژی) Demagogue هم‌ردیف و هم‌ریش است. ارسطو، افلاطون، جان لاک، جان استوارت میل، جرمی بنتام، شوپنهاور، برتراند راسل، هابرماس و...خیلی های دیگر به نوعی به سفسطه و مغلطه اشاره نموده و عوامفریبی و شیادی نهفته در آن را (از سوی ارباب قدرت) زیر سئوال برده‌اند.
...
سفسطه یک جور و دو جور نیست. به اشکال گوناگون ظاهر می‌شود و چون بوقلمون رنگ عوض می‌کند.
با Loaded language یعنی با «زبان احساس محور و احساس بنیان و احساس برانگیز»، با چسباندن سوژه به دشمنان آزادی، با تهمت و توپ و تشر، و با توسل به جمع و جبر جّو، می‌کوشند نسق‌گیری کنند، تا همه خفقان بگیرند و مرعوب شوند و جایی برای بحث منصفانه باقی نماند و خرد و منطق کله‌پا ‌شود. باید همه لالمونی بگیرند. نه چشمها ببیند و نه گوشها بشنود. این همان چیزی است که سفسطه‌گر می‌خواهد.
سفسطه‌گران که به قول حافظ بر دفتر دانش، رقم مغلطه می‌زنند، به جای بررسی سخنی که گفته شده، یقه صاحب سخن را می‌گیرند.
عکسش هم هست. گاه شخصی را به عرش اعلا برده و از او امام و پیامبر می‌سازند تا هر یاوه ای که بر زبان می‌آورد، وحی منزل جلوه کند. تا، هرچه آن خسرو کند، شیرین بُود !
آرتور شوپنهاور، نویسنده و فیلسوف آلمانی ۳۸ حقه و کلک سوفسطائیان را که او دلیلش را کوته بینی و ناتوانی می‌داند، در رساله ای با شرح و تفصیل بازنویسی کرده است. کوته بینی و ضعفی که با لجاجت، نخوت و فریبکاری پیوندی نزدیک دارد.
ـــــــــــــــــ
در مَثل مناقشه هست !
با مثال فرضی زیر بهتر می‌توان از سفسطه و مغلطه راززدایی کرد.
فرض کنیم در کلاس درس گیاه‌شناسی، معلم از خواص سیر می‌گوید از جمله اینکه:
سیر سرشار از فولیک اسید و ویتامین C، و... است و پتانسیل بالایی در نابودی تومورهای سرطانی دارد.
سفسطه‌گری که نامش را «ازخودمتشکر» می‌گذاریم و برای تنها چیزی که به کلاس نیامده، درس است و چشم دیدن آن معلم را هم ندارد، در کلاس به او توهین می‌کند که تو، خُل و چل هستی، «جد و آبا» ات هم خل و چل بودند... ضمناً خودت سر سفره به جای سیر، تربچه و پیازچه می‌خوری...
جدا از هرزه‌گویی و مأموریت آن به اصطلاح دانش‌آموز، واکنش وی ربطی به موضوع ندارد و استدلال معلم را رد نمی‌کند. به فرض هم که او تربچه و پیازچه بخورد، و جد و جده اش هم خل و چل باشند (اگر باشند)، آنچه در مورد سیر گفته درست است.
آقای ازخودمتشکر چنانچه از در دیگری وارد شود و مثلاٍ به معلم بگوید تو بابات دکان سیرفروشی دارد و برای همین داری تبلیغ سیر می‌کنی...
باز هم، استدلال معلم رد نمی‌شود. بفرض هم که چنین باشد و او پدرش سیر بفروشد، سیر، آن خواص را دارد.
حالا اگر بگوید شعبون بی مخ هم که چشم دیدن نواب صفوی را نداشت و در کودتای ۲۸ مرداد شرکت کرد، او و دار و دسته‌اش هم سیر می‌خوردند و این حرفها را می‌زدند، باز ادعای معلم سر جای خودش هست حتی اگر شعبون بی مخ و نوچه‌هایش هم سیر خورده و از آن تعریف کرده باشد.
اگر طبق معمول سفسطه‌گران، او عَلم جمع را بلند کند و به معلم بگوید ببین، در این کلاس غیر از خودت و شاید یک خل و چل دیگه، کسی سیر نخورده و نمی‌خورد.
او با این حقه‌بازی نیز، از پس استدلال معلم برنمی‌آید و تنها عِرض خودش را می‌برَد. برفرض هم که چنین باشد و در کلاس کسی سیر نخورد و نخورده باشد، سیر خاصیت درمانی داشته و سرشار از فولیک اسید و ویتامین C، است و پتانسیل بالایی در نابودی تومورهای سرطانی دارد.
ـــــــــــــــــ
همگان هم زمین را صاف بدانند دلیل صاف بودن آن نخواهد بود.
مغالطه توسل به اکثریت Argumentum ad populum از قدیم و ندیم رایج بوده و همه کسانیکه به خود دسته گل می‌دهند و غیر خود را سنگ و سقال و فغن فقال و تیغ و تغال می‌پندارند، به آن آویزان می‌شوند.
به آن آویزان می‌شوند تا نسق‌گیری کنند.
در این حقه‌بازی، دلیل درست بودن یک گزاره این بیان می‌شود که جمع آن را درست می‌دانند.
در گذشته اکثریت مردم «زمین صاف است» را گزاره‌ای درست می‌دانستند، اما این‌که اکثریت یا حتی همهٔ مردم، زمین را صاف بدانند دلیل صاف بودن زمین نخواهد بود. زمین کروی است. هر چند اکثریت به ریش امثال فیثاغورث و گالیله و لئون فوکو بخندند و بر سر این دروغ جان خودشان را هم از دست بدهند که زمین مسطح است و بر شانه ۴ فیل قرار دارد که به نوبه خود بر پشت چهار لاک پشت شناور در اقیانوسی بی کران ایستاده‌اند.
توسل به اکثریت تنها می‌تواند ثابت کند که اکثریت چیزی را قبول دارند اما نمی‌تواند ثابت کند که آن چیز درست است.

 
پانویس
سوفسطائیان
سوفسطائی‌گری، نحله‌ای فکری در یونان باستان بود. قائلان به آن را سوفسطائی یا سوفیست می‌گفتند که در لغت به معنای هوشمند و زیرک است.  
سوفسطائیان آنقدر جر می‌زدند و مغالطه می‌کردند تا «پیروز میدان» جلوه کنند بدون آنکه لزوما حق با آنها باشد. آنان به حقانیت و صدق و کذب ادعا کاری نداشتند بلکه تنها می‌خواستند به شاگردانشان یاد بدهند که چطور باید در مناظره‌ها، مغلطه کرده، حریف را کنِف کنند. برای رسیدن به این هدف، هر وسیله ای از جمله دغل و دروغ و چاپلوسی را جایز می‌شمردند. 
سوفسطائیان کم‌کم به بی‌صداقتی فکری و سفسطه‌گری بدنام شدند چون با چرب‌زبانی و مغلطه، از آنچه خودشان می‌دانستند ناراست است، به قصد فریفتن دیگران دلیل می‌آوردند و نتیجه می‌گرفتند. 
البته همه چنین نبودند. امثال «پروتاگوراس»، که مفاهیم اولیهٔ معرفت‌شناسی را طرح‌ریزی کردند، حساب‌شان جداست.
ـــــــــــــــــ
رطب خورده، می‌تواند منع رطب کند !
یک آکادمیسین کانادایی به نام Doug Walton گفته است که سفسطه همیشه مغالطه آمیز نیست... به بحث وی اشراف ندارم که توضیح دهم.
...
از اشاره به انواع و اقسام مغاطه و معادل لاتینی و شرح آن مانند Argumentum Ad Hominem (برجسته کردن رفتار کسی برای گریز از منطق او)،  Circular reasoning (مصادره به مطلوب)، حمله به شخص، یا Tu quoque (تو خودت هم همین جوری هستی) و رطب خورده چون منع رطب می‌کند و... (به دلیل ناآشنایی با ظرافتهای آن) می‌گذرم.
یادآوری کنم که سفسطه در بحث کلامی هم پیش می‌آید که با آنچه در مورد عوامفریبان گفتم، متفاوت است.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آ

سند آرشیو امنیت ملی امریکا اکتبر 1953:شاه تصمیم گرفته که مصدق باید به اعدام محکوم شود

سند آرشیو امنیت ملی امریکا اکتبر 1953:شاه تصمیم گرفته که مصدق باید به اعدام محکوم شود، اما هنوز تصمیم نگرفته بعدش باید او را عفو و تبعید کند یا اینکه درجا اعدام کند!


MossadeghShahEdamSanadCIA 131010۱۳۹۲/۰۷/۱۸ -
 بخشی از خاطرات فرح پهلوی را نیز می آوریم (در فیلم تهران تا قاهره این صحبتها را تکرار کرده است - دقیقه 28) تا خواننده از میزان تحریف تاریخ این خاندان آگاه گردد.


سند شمارهٔ ۱۳ 

۲ اکتبر ۱۹۵۳ [۱۰ مهر ۱۳۳۲]

[نام گیرنده حذف شده]

از طرف: آقای روزولت

[حذف شده]

۱ ـ شاه تصمیم گرفته که مصدق، نخست‌وزیر پیشین، باید محاکمه و به اعدام محکوم شود، اما هنوز تصمیم نگرفته بعدش باید مصدق را با حکم حکومتی عفو و درجا از ایران تبعید کرد یا اینکه باید درجا اعدام شود.

۲ ـ شاه معتقد است هرگونه تأخیری در خلاص شدن از شر مصدق از پی محاکمهٔ او به معنای دعوت از حزب توده (و طرفداران مصدق) به ضد حمله در لوای شعاری چون «جان مصدق را نجات دهید» خواهد بود.

۳ ـ در صورت بروز اقدامی از سوی حزب توده (نگاه کنید به بالا، بند ۲) پیش از صدور رأی دادگاه مصدق، شاه دستور داده نگهبانان مصدق درجا او را بکشند.

۴ ـ شاه بابت گزارشی که به دستش رسیده، آشفته است، گزارشی که می‌گوید حزب توده ظرف ۳۰ روز آتی حمله‌ای انجام خواهد داد.

ترجمه سند: بهرنگ رجبی - سایت تاریخ ایرانی

خاطرات فرح پهلوی در باره مصدق

پادشاه قبل از ترک ایران، فضل االه زاهدی را به نخست وزیری منصوب کرده بود. ارتش بجای پذیرش اوامر نخست وزیر قدیم، به طرفداری تیمسار زاهدی برخواست و بالاخره تصرف خانه مصدق به وسیله تانک ها نخستین نشانه تسلط دوباره بر اوضاع بود.
سه روز بعد پادشاه در میان فریادهای شادی مردم به تهران بازگشت. مسافرت اجباری او به همراهی ملکه ثریا بیش از یک هفته بطول نیانجامیده بود مرا نیز مانند دیگر ایرانیان مضطرب کرده بود.
پادشاه در خاطراتی که قبل از مرگ خود نوشته است از این مسافرت کوتاه مدت یاد می کند. من در این جا آن چه را که او نوشته است می آورم چرا که خاطرات کودکی من ارزش تاریخی کافی ندارند:«.... من که از طرح های سیاسی و جاه طلبی های او کاملا با خبر بودم، تصمیم گرفتم که برای جلوگیری از هر گونه خون ریزی، کشور را ترک کنم و ایرانیان را در انتخابات راه آینده کشور آزاد گذارم...
«پس از آن که من ایران را ترک کردم، کشور سه روز دچار فتنه و آشوب بود. بخصوص در دو روز اول در تهران، هواداران مصدق و توده ای ها، تظاهرات وسیع و خشونت آمیزی ترتیب دادند. در روز سوم یعنی 28 مرداد کارگران و اصناف و دانشجویان و پیشه وران و صاحبان مشاغل آزاد، سربازان و پاسبانان، همه زنان و مردان و حتی کودکان با همتی بی نظیر و شجاعتی وصف ناپذیر به میدانها و خیابانها ریختند و به مقابله با تفنگ ها و مسلسل ها و حتی تانک های زمامدار غیر مسئول پرداختند و اوضاع را یک روزه دگرگون کردند...»
«پس از این ماجراها، من بی درنگ به وطن بازگشتم و با استقبالی پرشور و گرم از جانب هموطنانم مواجه گشتم. گرمی و وسعت احساسات مردم در حقیقت رای اعتمادی بی چون و چرا به من بود. من تا آن زمان پادشاهی بودم که سلطنت را به ارث دریافت کرده بودم و از آن پس پادشاه منتخب ملتم شدم....
....
علی رغم تشنجات این دوره از تاریخ معاصر ایران می توانم تایید کنم که شاه هنگام ملی شدن صنعت نفت ار مصدق پشتیبانی می کرد و به او علاقه داشت و برای برکناری او زمانی طولانی در تردید بود. من یقین دارم که اگر مصدق انعطاف بیشتری نشان می داد و همان گونه که پادشاه می خواست سیاست بهتری را در ارتباط با انگلیس ها در پیش می گرفت، این چنین گرفتار پیامدهای ملی شدن نفت نمی شدیم. امروز آرزو دارم که ایرانیان جدال کهنه 50 ساله که دیگر جایی در دنیای آینده ای که باید با هم بسازیم ندارد کنار بگذارند.
فرح پهلوی خاطرات - انتشارات فرزاد - صفحه 57-58