۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

طب اسلامی و مبارزه ضد امپریالیستی(بخش دوم: درخت کاج و آدامس)٬ مسعود نقره کار

شنبه 29 شهريور 1393

طب اسلامی و مبارزه ضد امپریالیستی(بخش دوم: درخت کاج و آدامس)٬ مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
هرجا درخت کاج دیدید آن را از ریشه در آورید، کاج را امپریالیسم امریکا زمان شاه وارد کرد تا به طبیعت ما آسیب بزند. دشمن خیلی قشنگ روی مسائل کار می کند، آن ها با آدامس کودکان ونوجوانان وجوانان ما را عینکی والکلی کردند.اینهابه تمام ملت ما با آدامس الکل خوراندند!، حتی بچه های سه ساله رابا آدامس به الکل معتاد کردند و شما حبرندارید بنده خداها!کارطبابت درحکومت اسلامی به جاهای باریک کشیده شده است. سخنگویان طب قرانی - اسلامی از تریبون های مختلف دولتی و دانشگاهی و منبری تجویزها و توصیه های بهداشتی و درمانی ای به مردم می کنند که جز اوصاف عوامفریبی و شیادی و شارلاتانیسم صفت هائی دیگر برازنده شان نیستند.
دکتر حسین روازاده یکی ازمطرح ترین سخنگویان طب قرانی – اسلامی درحکومت اسلامی ست. ببینید این تحصیلکرده مکتبی درسخنرانی های بهداشتی و درمانی و آموزشی اش در باره درخت کاج و آدامس چه گفته است.
کاج امپریالیستی!
دکترحسین روازاده درسخنرانی ای در باره درخت کاج می گوید:
" درخت ... بنده همیشه پای تلویزیون و میکروفون و همه جا دارم سخنرانی می کنم میگم، جلوی مسؤلین درجه یک نظام هم میگم، ای مردم ، شب عید که میشه ، درختا که می خوان رشد کنن، شکوفه کنن، برید ببینید اینائی که تازه کاشتن، کاج تازه کاشته هارو ، کهنه ش نه که سفت هستن، تازه ها رو، قدم که می زنید با دسستتون بگیرید یه کم بکشیدش بالا، ولش کنین، خشک میشن ، ازشرش راحت میشین. این کاج ها رو امریکا به این مملکت آورده، کاج امریکائی تو چیتگر زیاده، زمان شاه آوردن... نه سایه داره، نه برگ داره که حیوونی بخواد بخوره، نه میوه داره. وضمنا" هرجا بکاری دو تا اتفاق مهم می افته : 1- کاج آب رو از سطح زمین می کشه به عمق، هر وقت بری دوروبرش خشکه، علف هرزم سبز نمیشه، چون علف آب سطحی می خواد دیگه. 2- کاج امریکائی رو هر جا بکاری تا ده سال اونجائی که کاشتی ، بعد از ده سال اون خاک تولید آهک می کنه، فاسد میشه، تا ابدالدهر به درد کشاورزی نمی خوره. اینا لعنتی ها آمدن توسط عمالشون و نفوذشون در داخل کشور ما از زمان طاغوت، یاد دادن کاج بکارید، من نمی دونم این چه مرضی هست ، چرا توت نمی کارید...." (1)
نگاه روازاده به کاج نگاهی آلوده به توهم و هذیان است، توطئه "امریکائی های لعنتی و عمال طاغوتی شان" شاخ و برگ این درخت اند. نگاهی آلوده به مذهب و سیاستی ارتجاعی که حتی به درخت ها هم " بدبین" هست!
درخت امریکائی و زیان آورکاج به این دلائل نیزمورد انزجار برخی ازمسلمین است که : "...از نظر فرهنگي ودربين عامه مردم درخت کاج نماد گورستان است واز طرفي يادآورمراسم غربي بوده وبا مراسم وفرهنگ ايران چندان انطباق نداردو.." .(2)
*****
خلاف نظر دکتر روازاده ها کاج و کاج امریکائی درختانی سودمند هستند:
1- کاج درختی ست که در ایران قدمتی تاریخی دارد و آن را " از درختان مقدس درفرهنگ ایرانیان " دانسته اند.(3) درختی که در تمام فصول سال سبز است و زیبا . "...چوب آن و صمغ آن مصارف صنعتي دارند. اين گونه ی گياهي از حلب وارد ايران شده است. از گونه‌ها مختلف كاج كه در باغها كاشته مي‌شوند: كاج جنگلي، كاج كاشفي ، كاج سياه مي‌باشند. در بيشتر باغهاي تاريخي و در اكثر نقاط كشور به جز جنوب و حاشيه خليج فارس اين گونه ی گياهي وجود دارد..." کاج معمولی یا کاج تهران و به‌ قولی کاج‌الدار موطن اصلی اش دشت‌الدار قفقاز است که امروز فقط 60 هکتار از آن به‌صورت طبیعی باقی‌مانده ولی در گذشته بذر و نهال آن را به تمام نقاط عالم برده‌اند. طبق نظر پروفسور ولادو تره‌گوبو، همکارعلمی در دانشکده منابع طبیعی کرج در سال 1342:" کاج برای اولین مرتبه در زمان سلسله صفوی توسط ارامنه به اصفهان آورده شده و بذر آن‌را در جلفای اصفهان کاشته‌اند، سپس در اوایل دوران قاجاریه بذر نهال آن‌را به تهران آورده و در کاخ گلستان کاشته شده است در این دوران کاشت آن در باغ‌های تهران توسعه پیدا کرده و آنگاه سازمان جنگل‌ها به کاشت آن در اغلب شهرهای ایران همت گماشته است و....."
بنابراین قبل از اینکه "امریکائی های لعنتی و طاغوتیان" زمان شاه توطئه کنند و کاج وارد ایران کنند انواع کاج در سرزمین ما وجود داشت.
2- کاج امریکائی اگر در سرزمینی کاشته شود که بتوان به درستی از آن استفاده کرد علاوه بر زیبائی ارزش های داروئی و شیمیائی و صنعتی نیزدارد. این ها فقط چند نمونه از سودمندی های کاج هستند:

" ...صمغی که از درخت کاج به‌دست می‌آید در آب سرد و گرم قابل حل است و محلول‌های آن تا غلظت ۶۰% سیال و در غلظت‌های بیش از ۶۰% خمیری سفت تشکیل می‌دهد. این ماده در دامنه وسیعی از اسیدیته (pH) پایدار است و الکترولیت‌ها روی آن نستبا بی‌اثر هستند. در صنایع غذائی به عنوان چاشنی‌ و پودینگ‌ از آن استفاده می شود.."(4)
" ...صمغ یا رزین (Resin) یک نوع ترشح هیدرو کربنی است که ازکاج مخروطی نیز گرفته می شود. این نوع صمغ به دلیل خواص شیمیایی و مکانهای مورد استفاده آن بسیار مشهور شده است. رزین در تولید لاک و جلا دهنده ها ،چسب ها،و موارد دیگر استفاده می شود..." .(5)
" ...در تمام قسمت های درخت کاج، شیره‌ای وجود دارد که به آن «صمغ» می‌گویند. این ماده بوی خاصی می‌دهد...تنه کاج، شیارهای عمیقی دارد و پوستش زبراست. نهال جوان، پوست قهوه‌ای مایل به قرمزی دارد و تاجش مخروطی شکل است (به شکل و فرم قرار گرفتن شاخه‌ها تاج می‌گویند.) اما همین‌طور که درخت پا به سن می‌گذارد، رنگ پوستش هم تغییر می‌کند و مایل به خاکستری می‌شود....درختان مسن‌تر، دیگر آن تاج مخروطی را  ندارند. آنها راست قامتند و شاخه‌های قطورشان پله‌پله شده و از هم فاصله گرفته‌اند.....صمغ کاج در تنه و شاخه‌ها بیشتر از سایر قسمت‌هاست. این ماده مصارف دارویی و صنعتی زیادی دارد. مثلاً برای تهیه فیلم عکاسی، استون، الکل، مواد اولیه صابون و لاستیک از آن استفاده می‌شود.... به عقیده باستان‌شناسان، اجداد ما از صمغ درختان- به‌خصوص صمغ درخت کاج - برای جویدن (لذت بردن)، تمیز، خوشبو و خنک کردن دهان و دندان استفاده می‌کردند. اولین آدامس تجاری هم با همین الگو در دهه 1840 ساخته شد.
صمغ کاج با بهبود وضعیت گردش خون، می‌تواند بسیاری از عوارض دیابت را هم کاهش دهد. درضمن آنتی اکسیدان خاصی در این ماده وجود دارد که می‌تواند از سلول‌های رگ‌های خونی- به خصوص رگ‌های کره چشم - در برابر آسیب‌ها محافظت کند. "رتینوپاتی" یکی از عوارض دیابت است که به این رگ‌ها آسیب می‌رساند و باعث ضعف بینایی می‌شود. دانشمندان معتقدند که یک رژیم غذایی حاوی صمغ کاج می‌تواند این عارضه را تا حد زیادی بهبود دهد..."(6)
در میان انواع کاج ها نوعی درخت کاج امریکائی در عرصه ی دانش پزشکی کاربرد های ارزشمند بهداشتی و درمانی داشته و دارد. امروز سخن از پیشگیری و درمان برخی بیماری ها با استفاده از قسمت های مختلف درخت کاج است، پیشگیری از نارسائی های عروقی و اختلال های جریان خون( مثل واریس)، عوارض بیماری های قند، آرتریت ( تورم مفاصل)، انواع سرطان ها، برخی بیماریهای قلبی و... نمونه هائی از ارزش های طبی این درخت هستند.(7)
" .....هیچ درخت سوزنی برگی در جهان وجود ندارد که آلودگی تولید کند….در مورد آلوده کننده بودن کاج و نقش آن در باران های اسیدی، تصورمی کنم سوء تفاهمی رخ داده باشد. اول آنکه در ایران گاه به کل سوزنی برگان عنوان کاج اطلاق می شود و گاه نیز تنها از جنس های Pinus sp. به عنوان کاج یاد می شود. بنابراین منظور ازکاج ها دراینجا مشخص نیست. ولی یک نکته مشخص است و آن اینکه هیچ سوزنی برگی ایجاد آلودگی نمی کند ، بلکه این سوزنی برگان هستند که در مقایسه با پهن برگان ، در برابر آلودگی هوا و به ویژه باران های اسیدی واکنش سریع تری را نشان داده و به سرعت آسیب می بینند و حتا تا مرز مرگ نهایی نیز پیش می روند...." (8)
3- کاج میوه هم دارد! امروز دانه های موجود در میوه ی مخروطی کاج دربسیاری از انواع کاج ها مصرف خوراکی دارند، و از این دانه ها به ویژه در سالادهای مختلف استفاده می شود که بسیار خوشمزه و مغذی هستند. (9)

4- روازاده و روازاده ها دگراندیش ستیزی عقیدتی خودرا نیز دراکثر سخنرانی های باصطلاح بهداشتی و درمانی و آموزشی بروزمی دهند. کاج از سمبل های جشن "کریسمس" و درختی مورد علاقه ی مسیحیان است ، وطبیعی ست از نگاهی برتری طلبانه، ارتجاعی و انحصارطلبانه نمی تواند درختی سودمند ومورد پذیرش دگراندیش ستیزانی چون روازاده ها باشد.

5- اگر تبعیض در حکومت اسلامی وجود نمی داشت دکتر حسین روازاده به اتهام آموزش و تبلیغ آسیب رسانی به اموال عمومی و محیط زیست می باید مورد پیگرد قانونی قراربگیرد. شهرداری به حساب "بیت المال" درخت می کارد و فردی از رسانه های دولتی و عمومی وقیحانه روش"مخفی کارانه" و یواشکی ی اسیب رساندن به درخت ها را همراه با چاشنیِ دروغ پردازی های وقیحانه به حسابِ آموزش دانش پزشکی، تبلیغ و ترویج می کند. او ازتریبونی عمومی از مردم می خواهد "یواشکی" درخت های کاج را ازریشه در آورند. آموزش این روش ها آموزش اخلاق طب بقراطی واهوازی و بوعلی سینائی نیست، آموزش اخلاق طب سنتی ایرانی و یا طب مدرن نیست، روش و " دانش " دیگری ست ، روش و" دانش"ِ طب قرانی – اسلامی به روایت روازاده ها ست.
ادامس،عامل امپریالسم جهانی!
دکتر روازاده در سخنرانی ای در باره خوردن( جویدن) آدامس، هشدار داد و دسیسه های پشت پرده در رابطه با ادامس را افشا کرد و " آژیر خطر مصرف ادامس را کشید" ( 10) :.
"...باید حواس جمع باشه، دشمن از ابتدا شروع می کنه، الان تمام ملت ما را اینها الکل دادن خوردن، کمترکسی پیدا میشه الکل نخورده باشه ، یعنی خبر ندارن، تو تمام داروهای شیمیائی بدون اسثتثنا همه الکل هست. این آدامس هائی که الان به بچه ها میدن و مادرها توجه ندارن خوششان می آد بچه ی سه ساله ش آدامس می جوه و وقتی می جوه دیگه نمی توونی ازش بگیری برای اینکه این بچه معتاد به الکل شده خبر نداری بنده خدا... تمام آدامس ها اسانس دارن، همه ی اسانس ها بیس اصلی یا به اصطلاح علمی پایه اصلی ش الکل است...همان الکلی که اول انقلاب یه عده ای الکلیست هائیکه الکلی بودن می رفتن مشروب گیر نمی آوردن و خودشون این الکل ها رو استفاده می کردن و کور می شدن. اونوقت این بچه ها این آدامس ها رو که الان تو بازار هست ازدو سه سالگی می جوند و وقتی کلاس اول و دوم و سوم می رسن عینیکی میشن و وقتی پسر 18 ساله شد و یه دوست ناباب به پستش خورد و مشروبی هم بهش تعارف کرد با جون دل می پذیره، گم شده شو پیدا می کنه ولی نمی فهمه بخاطر اینه که 15 سال یواش یواش این ماده رو توسط آدامس در دهان مزه می کرده . اینقدر این مسائل ظریف وبزرگه و اینقدر دشمن داره قشنگ کار می کنه، اونائی که کارفرهنگی می کنن وقتی مطلع میشن وحشت به جونه شون می افته . دشمن اینقدروقت داره که ریز روی این مسائل کار می کنه ، اینقدر تشکیلات درست کرده که ..... "(11)
******
خلاف نظرروازده ها آدامس جویدنی ای سودمند و دارای ارزش های بهداشتی و درمانی ست:
1- اینکه درهمه ی داروها سنتتیک الکل وجود دارد، انهم الکل متیلیک نادرست و حرفی بی پایه و اساس است. الکل متیلیک یا متانول ( الکل چوب) ماده ای سمی ست که سبب کوری و حتی مرگ می شودو درساخت و تولید دارو ها استفاده نمی شود، 40 تا 50 درصد داروها پایه و اساس شان گیاهی وازمواد طبیعی تهیه می شوند. آدامس های معمولی نیز"...از شیرین کننده‌های مصنوعی از قبیل سوربیتول، مالیتول، زایلیتول، مانیتول، ساخارین، آسپارتام، آس سولفام و سیکلامات و... ساخته می شوند. مقدار موجود چنین شیرین ‌کننده‌هایی در موادی از قبیل برخی مواد شیرین کننده در آدامس‌ها آنقدر نیست که از حد مجاز بیشتر شود و بنابراین خطری مصرف کنندگان را تهدید نمی‌کند.". اینکه "همه اسانس ها پایه اصلی شان الکل هست" نیزسخنی بی پایه و اساس است. (12)
2- درآدامس های معمولی و رایج در بازار ایران الکل، به ویژه الکل متیلیک مورد استفاده قرارنگرفته است و سخنان روازاده یاوه گوئی ست. کسی که ازدو سه سالگی الکل متیلیک بخورد پیش ازپا گذاشتن به مدرسه و دبیرستان کور شده است و یا دارفانی وداع گفته است، مصرف طولانی الکل متیلیک باعث عینکی شدن نمی شود، کور می کند و می کشد. اینکه ملتی با جویدن آدامس و اتانول و الکل متیلیک موجود درآن الکلیک شود، شگفت انگیز ترین پدیده ی پزشکی و اجتماعی در جهان خواهد بود، آنهم امتی اسلامی. به احتمال جناب دکتربرای تامین مطامع و بهبود وضع "عطاری" شان" الکل شکر" یا Sugar alcoholرا که در آدامس ها استفاده می شود و ربطی به الکل متیلیک ندارد و زیان آورهم نیست الکل متیلیک فهم کرده اند .(13)
3- آدامس به عنوان یک ماده خوشبو کننده دهان و تنفس، و مؤثر در بهبود وضعیت بهداشتی دهان"...یکی از قدیمی‌ترین تنقلات جهان است و از سالیان دوردرشکل‌ها و طعم‌های متنوع استفاده شده است. مصرف آدامس درهزاران سال قبل به ثبت رسیده است. در فرهنگ‌های مختلف نیز به شکل های مختلف وجود داشته است...مردم از دیرباز ازصمغ درخت، به ویژه از جویدن صمغ درختان کاج و مالیدن آنها بر روی دندان به عنوان تمیز کننده و خنک کننده دهان استفاده می‌کردند. بعضی از صمغ‌ها به عنوان ماده داروئی استفاده می شد...در ایران نیز از صمغ گیاه "ون" که سقز نام دارد به عنوان آدامس طبیعی استفاده می‌کردند. در زمان‌های قدیم سقز توسط پزشک‌های مشهوری چون ابوعلی سینا برای درمان بیماری های دستگاه گوارش تجویز می‌شده است."
تاریخچه آدامس جویدن و استفاده از سودمندی های اش نیز به یونان قدیم بر می‌گردد. یونانی‌ها ماده‌ای را که از پوست نوعی درخت به دست می آوردند می‌جویدند. زنان یونانی با جویدن این ماده دهانشان را خوش بو و دندان‌هایشان را تمیز می‌کردند. زنان یونانی از شیره ی برخی گیاهان نیز به عنوان ماده جویدنی استفاده می کردند. سده‌هاست که از آدامس برای تمیز کردن دهان یا خوشبو کردن تنفس استفاده می شود..".
آدامس از نظر تجاری اولین بار در سال ۱۸۴۸ به فروش رفت یعنی موقعی که برادران Curtis روی صمغ درخت کاج آزمایش کردند و یک (ماده) چسبنده ساختند و ماده لاستیک مانند را امتحان کردند و آن را برای جویدن جالب یافتند...بعد با آزمایش موفق صمغ درخت کاج، صمغ را به آدامس تبدیل کردند و تولید اولین آدامس عمده صنعتی گیاهی را آغاز نمودند. به علاوه به آن طعم افزودند و پارافین را که احساس نرمی و لاستیکی بودن به آن می‌داد در آدامس وارد کردند. نخستین کارخانه تولید آدامس Curtis Chewing Gum Factory نامگذاری شد.
سابقه آدامس‌های امروزی به دهه 1860 باز می‌گردد، هنگامی که ماده‌ای به نام چیکل (chicle) تولید شد.چیکل در اصل به عنوان یک ماده لاستیکی از مکزیک وارد شده بود که از یک درخت همیشه‌ سبز گرمسیری به نام Manilkara chiclاستخراج شده بود، به همان طریق که "لاتکس" از درخت کائوچو گرفته می‌شود.بعداز اوایل دهه۱۸۸۰ برادران Fleer صمغ مورد استفاده در کارخانه را امتحان کردند که از درختان استوائی بدست آمده بود. آنها بر روی ماده گیاهی (CHICLE) نیز کار کردند و مکعب‌هایی از مواد ساختند و مکعب‌ها را با مواد شیرینی پوشاندند، و مواد ساخته شده را به نام Chiclets نامگذاری کردند. ... پارافین هم یک پایه آدامس رایج دیگر بود، گرچه نمی‌توان آن را تا زمانی که در دهان گرم و مرطوب شود، جوید.

صمغ چیکل اما به خاطر نرم‌تر بودن و نگهداشتن طولانی‌ مد‌ت‌تررایحه به تدریج نسبت به سایر رزین‌ها در آدامس‌ها رواج بیشتری پیدا کرد. اکنون اغلب آدامس‌ها از پایه‌های صناعی ساخته می‌شوند، چرا که ارزان‌تر و در دسترس‌تر هستند.
با گذشت مدتی، آزمایشهای زیادی برای به دست آوردن انواع مختلف آدامس در شکل معمولی یا بادکنکی انجام شد....مرحله بعد دادن شیرینی و طعم جدید به آدامس بود.. بسیاری از کارخانه‌جات میزان نرمی، شیرینی، طعم‌ها و غیره در آدامس را به میل مشتری آماده می‌کنند..."

کلمه آدامس از نام Thomas Adams گرفته شده است. اولین روش آدامس سازی به سبک جدید در سال ۱۸۶۹ ابداع شد
توماس آدامس در سال۱۸۷۱ یک ماشین برای کارخانه آدامس طراحی کرد و آن ماشین خودکاری بود که با انداختن پول در سوراخ آن؛ جنس مورد نظر از آن خارج می شد. در سال ۱۸۸۸ اولین آدامس توسط آن ماشین در ایستگاه زیرزمینی شهر نیویورک فروخته شد...."(14)
4- امروزه آدامس‌هایی با انواع متفاوت در بازار وجود دارند که به امر بهداشت دهان و دندان، و درمان بیماری های دهان ولثه و دندان و برخی دیگر از بیماری ها کمک می کنند. آدامس ها با طعم های مختلف( دارچینی ، نعناعی و...) بوی بد دهان را از بین می برند، به دلیل افزایش ترشح بزاق و تغییر PH محیط دهان باعث کاهش پوسیدگی دندان می شوند، آدامس های فلوراید دارمحافط دندان ها در برابر پوسیدگی هستندو..."،"..براساس تحقيقات انجام شده در دانشگاه تگزاس، جويدن آدامس در هنگام استرس، احساس بهتري را به شخص مي‌دهد و توصيه مي‌شود كه در زمان استرس و فشار‌هاي روحي از آدامس استفاده كنيد‌‌
شواهد علمي بيشتر تاييد مي‌كند كه جويدن آدامس در بهبود حال بيماران پس از جراحي روده تاثير مفيد دارد‌‌. به گفته پژوهشگران؛ عمل جويدن، اعصاب دستگاه هاضمه را تحريك مي‌كند‌‌. اين يافته كه در نشريه «آرشيو جراحي» منتشر شده پس از بازبيني اطلاعات حاصل 5 آزمايش اخير با حضور 158 بيمار به دست آمده است‌‌. پژوهشگران مي‌گويند؛ آدامس جويدن با تحريك اعصاب دستگاه هاضمه روند بازگشت عملكرد روده به حالت طبيعي و سالم را سرعت مي‌بخشد‌‌.."(15)
" آدامس هائی که برای اهداف دارویی می‌خورند و ترکیباتی که در آن‌ها استفاده شده برای دندان مفید است .آدامس‌هایی که باعث طراوت تنفس می شوند . " برخی کارخانه‌ها پپسین (آنزیم زود هضم شیره معده) را به آدامس‌هایشان اضافه کرده‌اند که به محصولشان حالتی می‌دهد که تسکین درد و سوزش معده و اثر بخشی های دیگری را سبب می شوند. تولید دارو به شکل آدامس برای بیمارانی که مشکل قورت دادن دارو دارند، و یا برای کودکان تا بتوانند به راحتی و با طعم مورد علاقه داروهای شان را دریافت کنند، گامی تحسین برانگیز درعرصه بهداشت و درمان است. بدیهی ست امروز مواد غیربهداشتی و زیان آور، و حتی مواد مخدر نیزدر ایران به شکل آدامس دربازار وجود دارد، که حساب این نوع مواد جویدنی را با آدامس های معمولی و استاندارد، و لذت بخش و سودمند که " مادرها به بچه های دو سه ساله شان می دهند" را باید جدا کرد.
*****
برخی ازمنابع:

1- سخنرانی دکتر حیسن روازاده در باره درخت کاج
https://www.youtube.com/watch?v=G9Tt_9jqctY
2-زیان های درخت کاج و کاج امریکائی:
http://www.centralclubs.com/topic-t86196.html
3-" درختان مقدس در ایران باستان "
http://2500aryaie.blogfa.com/category/89

در باره انواع درخت کاج

http://www.iranpardis.com/showthread.php?t=239652&s=2f0a074ce59e000a73f8361d59
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/13676-tarikhche-chand-baghe-ghadimi.html
4-در باره صمغ درخت کاج

http://www.aftabir.com/dictionaries/word/46705/%D8%B5%D9%85%D8%BA8
5-رزین یا صمغ درخت کاج
http://www.wikipg.com/wiki/%D8%B1%D8%B2%DB%8C%D9%86#
http://en.wikipedia.org/wiki/Resin

 6- زهرا داوری‌ کیا، ههشهری :
http://www.hamshahrionline.ir/details/120772/Science/scientific 7
7- برخی از ارزش های طبی درخت کاج و کاج امریکائی
http://www.cancer.org/treatment/treatmentsandsideeffects/complementaryandalternativemedicine/herbsvitaminsandminerals/pine-bark-extract
http://www.superfoods-for-superhealth.com/pine-pollen-benefits.html

http://pinechemistry.americanchemistry.com/
8-هیچ درخت سوزنی برگی در جهان وجود ندارد که آلودگی تولید کند!
http://mohammaddarvish.com/desert/archives/6183
 http://mohammaddarvish.com/desert/archives/6183#ixzz3Dd02TIki
9-دانه های خوراکی درخت کاج
http://en.wikipedia.org/wiki/Pine_nut
10-لطفا" کسی این آژیر را به صدا در آورد/ مضرات آدامس
http://ravazadeh.com/fa/article/8-general-article/3617-1389-06-23-03-46-44.html
11- سخنرانی روازاده در باره آدامس
https://www.youtube.com/watch?v=CNRfHw7E5lI
12-در باره اسانس
http://www.niazemarkazi.com/article/pdf/10008152-%D9%85%D9%82%DD
13-موسسه اطلاع رسانی دندانپزشکی ، دکتر ترابی ، الکل شکر Suger Alcohol چیست؟
http://www.dentii.info/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=105:sug-alco&catid=56:nut&Itemid=86
14-همه چیز در باره آدامس
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%B3
http://www.beytoote.com/scientific/midanid/everything-chewing-gum.html
http://vaghefisr.blogfa.com/post-36.aspx
http://www.madcroc.com/Gum_Ingredients.htm
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%84

امیر هادی انوری: افزایش تب آدامس جویدن در میان ایرانیان
http://irden.ir/amoozesh/nd/129631/
15- فواید آدامس - مضرات آدامس
http://www.beytoote.com/cookery/khavas-ghaza/chewing-gum-harms.html

دکتر گلرخ ثریا، دنیای چسبناک جویدنی ها، ماهنامه پیک تندرستی، شماره نهم ، اردیبهشت سال 1385، تهران ، ایران

تا سایه ی آمریکا بر سر اسرائیل است؟!٬ علی اصغر حاج سیدجوادی

تا سایه ی آمریکا بر سر اسرائیل است؟!٬ علی اصغر حاج سیدجوادی

haj-seyedjavadi.jpg
صدها کشته از کودکان و زنان و مردان و هزاران زخمی در میان تلی خاکستر برباد رفته از محلات و مساکن ویران شده از زیر موشک ها و بمب های اسرائیلی برجای مانده است. این فاجعه اولین محصول هماغوشی مرگبار آمریکا و اسرائیل برسر مردم فلسطین نیست؛ و تا چرخ سیاست جهانی برهمین محور می چرخد، بار آخر هم نخواهد بود.
آمریکا در سال 1945 میلادی، نازیسم را در اروپا سرنگون کرد. و در 1948 صیونیزم را با تأسیس کشور اسرائیل بر مردم فلسطین مسلط ساخت. «کریس هجز» رئیس سابق دفتر روزنامه «نیویورک تایمز» در خاورمیانه، در سخنرانی خود در دانشگاه پرینستون آمریکا به تاریخ 22 ماه مه 2008 می گوید:
«اسرائیل بدون آمریکا احتمالاً وجود خارجی نداشت. درجنگ 1973 زمانی که نیروهای مصری برخوردار از آموزش و حمایت شوروی از کانال سوئز گذشتند؛ و سوریه ای ها نیز در ارتفاعات گولان نیرو پیاده کردند، چیزی نمانده بود که اسرائیل نابود شود. هواپیماهای حمل و نقل نظامی غول پیکر آمریکائی برای نجات این کشور سررسیدند؛ و هر نیم ساعت یک هواپیما برزمین می نشست تا ارتش از هم پاشیده شده اسرائیل را که اغلب سلاحهای سنگین خود را از دست داده بود، تعمیر کنند. تا زمانی که جنگ به پایان رسید آمریکا دو میلیارد و دویست میلیون دلار کمکهای نظامی فوری به اسرائیل داده بود. این امر شاید برجسته ترین مثال برای حمایت حیاتی بی وقفه ای باشد که ایالات متحد برای دولت یهود فراهم کرده است. دولت اسرائیل در نیمه شب چهارده ماه مه 1948 زاده شد و آمریکا 11 دقیقه بعد آن را به رسمیّت شناخت. از آن زمان، هر دو کشور در آغوش مرگبار یکدیگر قفل شده اند...»
اکنون که آخرین روز ژوئیّه 2014 است، سه هفته می گذرد که نوار غزه با یک میلیون و هشت سد هزار نفر جمعیّت از آسمان و زمین و دریا در آغوش مرگبار اسرائیل و آمریکا در خون و آتش زیر نگاه بی تفاوت غرب عموماً و امریکا خصوصاً دست و پا می زند. تا کنون صدها کشته از کودکان و زنان و مردان و هزاران زخمی در میان تلی خاکستر برباد رفته از محلات و مساکن ویران شده از زیر موشک ها و بمب های اسرائیلی برجای مانده است. این فاجعه اولین محصول هماغوشی مرگبار آمریکا و اسرائیل برسر مردم فلسطین نیست؛ و تا چرخ سیاست جهانی برهمین محور می چرخد، بار آخر هم نخواهد بود. 66 سال از تأسیس اسرائیل از سوی سازمان ملل بدون مراجعه به آرای ساکنین فلسطینی؛ و 47 سال از اشغال سال 1967 سرزمین فلسطین که به اکثریّت مردم ساکن فلسطین بخشیده بودند، از سوی ارتش اسرائیل می گذرد. آن بخش از فلسطین که ساکنین آن متشکل از اعراب مسلمان و مسیحی هستند می بایست به دولت آینده فلسطین تبدیل شود.
اما صیونیزم که نطفه آن در قلب اروپا در شکم ژورانیزم در اواخر قرن نوزدهم بسته شده بود، با تشکیل شبکه جهانی مهاجرت یهودیان از چهار گوشه جهان به سرزمین فلسطین، تنها در فکر تحقق دعای یهودیان آواره نبود که «سال آینده در اورشلیم» صیونیزم ایدئولوژی سیاسی یهودیان اشکناز یا یهودیان متنفذ و صاحب نام اروپائی و آمریکائی بود که سر در سودای تسلط بر تمامی فلسطین و حضور سیاسی – نظامی در سراسر سرزمین سرشار از منابع معدنی زیر زمینی خاور نزدیک دارد. تحقق این سودا به دست جنایتکاران هیتلر و با نابودی هزاران هزار یهودی اروپای تحت اشغال سربازان نازی، آنجائی به تحقق پیوست که با تأسیس سازمان ملل متحد از سوی فاتحان جنگ دوم و در رأس آنها آمریکا به تقسیم فلسطین به دو بخش یهودی و عربی منتهی شد که بخش یهودی به نام دولت اسرائیل که بلافاصله تشکیل شد؛ و دولت فلسطین که تا امروز پس از 66 سال هرگز نه فقط ایجاد نشده است، بلکه در تمامی این سالهای دراز اسرائیل با حمایت آمریکا و تکیه به حق وتوی آن در شورای امنیّت سازمان ملل متحد، لحظه ای از پیشروی گام به گام به بخش فلسطین مسلمانان همراه با تحمیل همه نوع آزارهای روانی و جسمی و محرومیّتهای مادی و معنوی خودداری نکرده است. چرا؟
زیرا تا سایه آمریکا و انواع سازمانها و گروه های سیاسی و مالی و اقتصادی یهودیان صهیونیست و شرکای کلیساهای مسیحی افراطی و وابستگان آن در حزب جمهوریخواه و دموکرات کنگره بر سر اسرائیل گسترده شده؛ و تا شورای امنیّت سازمان ملل یا نهاد اجرائی آن در اختیار آمریکا و فاتحان جنگ جهانی دوم، یعنی دارندگان انحصاری حق «وتو» (آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه و چین) است؛ و تا بند وابستگی ی دیکتاتورهای نشسته بر خوان نعمت چاههای نفت و گاز خاور میانه و خاور نزدیک، با آمریکا و اروپا گسسته نشده است، مردم این منطقه محکوم به تلاش برای زنده ماندن و نمردنی هستند در کمیّت؛ نه زنده ماندنی برای زندگی کردن در کیفیّت. و اسرائیل به ظاهر دموکرات سرنوشتی جز ادامه راهی که هیتلر و ایدئولوژی نازی نژادپرست او پیمود ندارد. ترسیم این راه و این سرنوشت از راقم این سطور نیست که به خاطر مخالفت با استبداد و تعصب دینی و حاکمیّت ایمان جاهلی بر عقل و خرد بشری از زادگاه خود رانده شده ام؛ بلکه ترسیم انعکاس ایدئولوژی نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولینی و کیفیّت آن در عمل و سیاست اسرائیل از قلم افسر سابق ارتش اسرائیل به نام «یهودا شائول» است در نشریّه معتبر لوموند به تاریخ 23 ژوئیّه 2014 زیر عنوان:«دخول در غزه به هیچ نتیجه نمی رسد» به ادعای دفاع اسرائیل حمله می کند. او می نویسد:«... وقتی نامهائی را که اسرائیل برای دخالت نظامی در غزه عنوان می کند می شنوم، مخصوصاً با توجه به افکار عمومی بین المللی، مرا به یاد دوران خدمت خودم در ارتش اسرائیل می اندازد که نامش نیروهای دفاع از اسرائیل است.
به یاد فاصله و گودالی از اخلاق می افتم که روزهای خدمتم بین عنوان و عمل ارتش اسرائیل کشف کردم. با عملیات نظامی که ما در اراضی اشغالی به بهانه پیشگیری از عملیات تروریستها انجام می دادیم. من و رفقایم به زودی فهمیدیم که صفت دفاعی عملیات ما درواقع پرده اختفائی است که عملیات تهاجمی گوناگون ما را می پوشاند. توصیّه «موشه ایالون» وزیر دفاع کنونی که آن روزها رئیس ستاد ارتش بود، به ما سوزاندن وجدان فلسطینی ها بود. سوزاندن وجدان فلسطینی ها که وظیفه ما در اجرای این توصیه بود، ایجاد وحشت و ترس و تنبیه و مجازات تمامی جامعه فلسطینی های اراضی اشغالی بود. پایه کار ما بر این بود که مردم اراضی اشغالی هرگز در فکر اعتراض از وضع خود نباشند و هیچ گاه وجدان آنها فرصت آرامش و رهائی از ترس و وحشت از ارتش اشغالگر را نداشته باشند.
به عبارت دیگر یک وجدان سوخته، یعنی یک وجدان ترسزده و همیشه مضطرب. در چهارچوب این پیشگیری، من و رفقایم آموختیم که همۀ فلسطینی ها را دشمن خود دانسته و حمله به دشمن را حق دفاع از خود بدانیم. وقتی برای یادآوری حضور خود به مردم، به عمل دست می زدیم، هدف ما ترساندن و وحشتزده کردن مردم عادی و فهماندن این مسئله بود که بدانند که زیر نظارت و دخالت دائمی ما هستند. کشتارهای ما در معابر و کوچه ها و سرزده داخل در منازل مردم در روز و شب، بستگی به هیچ گزارش و هشداری از سوی منابع اطلاعاتی ارتش نبود. ما به بهانه مقابله با تروریزم، معرکۀ مجازات جمعی مردم بی گناه را برپا می کردیم... همه مقامات جهانی قادر به محو این واقعیّت نیست که اسرائیل به دفاع از خود قانع نمی شود. بلکه دفاع بهانه حمله است؛ نه فقط در این روزها بلکه در همه روزها. به جای توجیه و توضیح دخالت خود زیر پرده دفاع، ما باید برای برگزیدن راه دیگری دست به عمل بزنیم. وقت آن رسیده است که باید بگوئیم اسرائیل باید دست از ادامه اشغال نظامی سرزمین های فلسطینی بردارد»
اما «گیدئون لوی» در شماره 13 ژوئیّه 2014 روزنامه اسرائیلی «ها آرتص» پا را از یهودا شائول افسر سابق ارتش اسرائیل فراتر می گذارد و می نویسد:«هدف واقعی اسرائیل در عملیات غزه چیست؟ کشتن عربها. هدف عملیات زیر عنوان «کرانه حفاظتی» برقراری آرامش است. شعار مافیا سیاست رسمی اسرائیل شده است. اسرائیل صمیمانه معتقد است اگر سدها فلسطینی را در غزه به قتل برساند، آرامش حکم فرما خواهد شد... از جنگ لبنان در سی سال پیش، کشتن عربها نخستین هدف دستگاه استراتژیکی اسرائیل شده است. ارتش اسرائیل علیه ارتشها جنگ به راه نمی اندازد. هدف اصلی آن مردم غیر نظامی است. عربها برای کشتن به دنیا آمده اند. آنها هدف دیگری از زندگی ندارند؛ و اسرائیل آنها را می کشد» ژنرال بازنشسته اسرائیل«اُرنی شاچور» با خونسردی در سخنانی وحشتناک می گوید:«اگر ما خانواده آنها را بکشیم، آنها به جان خود خواهند افتاد...»
اگر یهودا شائول از قول موشه ایالون وزیر دفاع کنونی دولت نتانیاهو سیاست اسرائیل را در ایجاد دائمی ترس و اضطراب مردم بی دفاع فلسطین از اسرائیل و ماشین ویران کننده نظامی آن ترسیم می کند،« گیدئون لوی» به هدف نهائی اسرائیل اشاره می کند که کشتن عربها یا پاکسازی قومی سراسر فلسطین از وجود عربهاست.
به قول «ایلان پاپه» استاد سابق و طرد شده دانشگاه حیفا و استاد کنونی دانشگاه اکستر انگلیس:
«... مسئله در اسرائیل نه نقش مذهب یا سنت، بلکه نقش صیونیزم است که آشکارا چیزی جز ایدئولوژی طرد و نژاد پرستی و نفی بلد نیست. این ایدئولوژی به ارتش اجازه می دهد که نقشی تعیین کننده در بخش اعظم سیاست داخلی و خارجی بازی کند و شاید درست باشد اگر بگوئیم که اسرائیل نه دولتی است صاحب ارتش، بل ارتشی است صاحب دولت... پیش از آنکه خیلی امکان ناپذیر باشد، اسرائیل باید از صیونیزم پاک شود؛ و صلح باید شامل بازگشت آوارگان فلسطینی باشد... » ایلان پاپه در مصاحبه با«آپوستوسیس فوتیادیس» در پاسخ به این پرسش که سوء استفاده از تاریخ چگونه بر کشمکش اعراب و اسرائیل تأثیر گذارده و آیا راهی به درک عینی وقایع وجود دارد؟ می گوید:«تاریخ به خصوص در اسرائیل مورد استفاده قرار گرفت تا سیاستهای جنایتکارانه را توجیه کند. این است مهمترین سوء استفاده از تاریخ. شکلی از این سوء استفاده هم این است که راویانی استخدام شدند تا نسلهای جدید را به گونه ئی تک بعدی و به گونه ئی ملی گرائی و حتی می توان گفت نژادپرستانه آموزش دهند. تأسفبارترین سوء استفاده از خاطره ی هلوکاست است که بدین وسیله اسرائیل، فلسطینی ها و اعراب را همچون نازی ها معرفی می کند و هرگونه سیاست جنایتکارانه را علیه آنها توجیه می کند...»
آنچه که آمریکائیها نمی دانستند!
«ناهوم بارنتا» روزنامه نگار مشهور نشریه اسرائیلی «یدیعوت آهارنوث» در باره شکست مذاکرات صلح اسرائیل- فلسطین از یک مقام مسئول در دولت آمریکا که خواهان فاش شدن نامش نیست، می پرسد و او می گوید:«مذاکرات می بایست با توقف ساختمان کلنی های یهودی در خاک فلسطین شروع می شد. اما تصور ما این بود که نمی توانیم به دلیل ترکیب حکومت اسرائیل(یعنی وجود دو وزیر فاشیست به نامهای نفتالی و لیبرمن و اعضای حزب آنها درکنست) به چنین توافقی دست یابیم. لذا تصمیم گرفتیم که از طرح آن در مذاکرات صرفنظر کنیم!» سپس ادامه می دهد که:
«ما قادر نبودیم حدس بزنیم که نخست وزیر نتانیاهو به انتشار آگهی مناقصه برای ساختمان سازی شهرک های یهودی نشین مبادرت خواهد کرد تا مقامش به خطر نیفتد. ما همچنین متوجه نشدیم که ادامه این شهرک سازیها به وزیران او امکان می دهد که تا به صورتی مؤثر در پیشرفت مذاکرات خرابکاری کنند. پس از شکست گفتگوها، ما تازه فهمیدیم که ساختمان چهار هزار مسکن به منزله تصرف زمین در سطح گسترده است»
خبرنگار نشریه اسرائیلی به مخاطب خود می گوید:«هنگامی که دریافتید اسرائیلی ها به طور جدی توجهی به مسائل مطرح در مذاکرات ندارند، دُچار حیرت نشدید؟» مقام آمریکائی می گوید:«چرا، هنگامی که موشه یالون وزیر دفاع شما اعلام کرد که جان کری (وزیر امور خارجه امریکا) فقط در پی دریافت جایزه صلح نوبل بوده و نه چیزی دیگر، ما حیرت کردیم. این توهین وحشتناکی بود؛ در حالی که ما این کارها را به خاطرش انجام می دهیم...»
(برگرفته از ترجمه بهروز عارفی از مقاله آلن گرش پژوهشگر فرانسوی در ماهنامه لوموند دیپلماتیک ژوئن 2014) نویسنده به دنبال این مطلب می نویسد:
«استدلال اصلی را می توان در چند کلمه خلاصه کرد:«ما(آمریکائی ها) نمی دانستیم» «ما نمی دانستیم که مستعمره سازی چه معنائی دارد. ما نمی دانستیم که حکومت اسرائیل علاقه ای به مذاکرات ندارد» و سپس ادامه می دهد:«آیا این حرفها اعتباری دارند؟ آمریکا متحد اصلی اسرائیل که از چهل سال پیش در روند صلح درگیر است، نمی دانست؟ چگونه می توان باور کزد که آقای کری پیش از ده بار اقیانوس را پشت سر گذاشته؛ سدها ساعت پای میز چانه زنی سیاسی نشسته... آری دریک کلمه چگونه می توان باور کرد که پس از اتلاف این همه نیرو برای حل این کشمکش، اکنون به این نتیجه رسید ه باشد که اسرائیلی ها علاقه ای به مذاکره ندارند؟ در حالی که بیش از ده سال است روند اسلو(قرارداد صلح اسلو میان فلسطین و اسرائیل) در زیر وزنه شهرک نشینان به خاک سپرده شده است. از سال 1993 بیش از 350 هزار مهاجر در کرانه باختری رود اردن و بیت المقدس شرقی(سرزمین فلسطین) مستقر شده اند؛ و واشنگتن باز هم چیزی نفهمیده؟ پس آقای کری چه چیزی درسر دارد؟ چرا با وجود شکست، این قدر پشتکار به خرج می دهد؟ واقعاً او نمی دانست؟ در حقیقت کری مثل اوباما و همه همقطاران گذشته شان آنقدر هدفهای «تل آویو» را پذیرفته اند که واقعیّت را نمی بینند؛ و نقطه نظرهای فلسطینی ها را نمی فهمند. «صائب عریقات» رئیس هیئت مذاکرات فلسطین، به طرفهای اسرائیلی ی خود گفته است:«شما ما را نمی بینید؛ ما نامرئی هستیم» این کنایه را می توان برای نقش آمریکائی ها در مذاکرات نیز به کار برد. در مورد آمریکائی ها چون اسرائیلی ها می توان از یک اصل قدیمی استفاده کرد که می گوید:« مال من، مال من است؛ بر سر مال تو چانه می زنیم» دعوا بر سر سرزمین هائی است که در سال 1967 به اشغال درآمده؛ این سرزمینها و همه ی حق فلسطینی ها بر این سرزمینها قابل مذاکره است؛ چه بر سر بیت المقدس شرقی، و چه شهرک های یهودی نشین. چه در مورد امنیّت و پناهندگان، چه در مورد آب و بقیه مسائل. درنتیجه، اعطای هرگونه امتیاز برگردن طرف اشغال شده است نه طرف اشغالگر...!!

پاریس
علی اصغر حاج سیدجوادی تاریخ سپتامبر 2014

مرگ ناتان در اورشليم: روايت رنج مشترک يهوديان و فلسطينی ها

مرگ ناتان در اورشليم: روايت رنج مشترک يهوديان و فلسطينی ها، جواد طالعی

اجرای جديد "ناتان در اورشليم" به همان اندازه در کارنامه موفقيت های عليرضا کوشک جلالی جا خواهد گرفت که در دو دهه گذشته نمايش "پابرهنه با قلب در کف دست" گرفته است. اين يکی تاکنون بيش از صدبار در سالن های نمايش آلمان بر صحنه رفته است. کوشک جلالی در بيشتر کارهای خود از رنج هائی حکايت می کند که زمانه بر انسان های معصوم و خارج از دايره قدرت تحميل می کند
جمعه و شنبه (۱۸ و ۱۹ سپتامبر) نمايشنامه "ناتان در اورشليم" به کارگردانی عليرضا کوشک جلالی نمايشنامه نويس و کارگردان هوشمند ايرانی مقيم آلمان در تئاتر تيف روت شهر کلن بر صحنه رفت.
اين نمايش تماشاگران را حدود دو ساعت بر صندلی ها ميخکوب کرده بود، اما سرها و نگاه های آن ها دائما به چپ و راست و بالا و پائين در حرکت بود تا مبادا حتی يک لحظه از نمايش را از دست بدهند يا يک کلمه از مسلسل واژگانی را که با سرعت و ديناميزم سرشار درونی از زبان چهار بازيگر می باريد، نشنوند. عليرضا کوشک جلالی نه تنها از بازيگرانش بازی های خوبی می گيرد، بلکه تماشاگرانش را هم غيرمستقيم کارگردانی می کند.
نوستالژی بازگشت به وطن
نمايش "ناتان" در اورشليم با برداشت از رمان "بازگشت به حيفاَ" اثر غسان کنفانی نويسنده فلسطينی بر صحنه آمده است. غسان کنفانی در سال ۱۹۳۶ در عکا (۲۰ کيلومتری شمال حيفا) به دنيا آمد. ۱۲ ساله بود که در سال ۱۹۴۸ پس از اعلام موجوديت اسرائيل همراه با پدر و مادر به لبنان و سپس سوريه رفت و در آنجا تحصيل کرد. به اين ترتيب، "نوستالژی بازگشت به خانه " را از نوجوانی با خود حمل کرد. اين نوستالژی که جوهر اصلی رمان بازگشت به حيفا است، در رمان های ديگر او "سرزمين پرتقال غمگين"، "مردی در آفتاب" و "تا باز گرديم" هم بازتاب يافته است.
آرزوی بازگشت به سرزمين اشغال شده پدری تا آنجا قوی بود که غسان کنفانی را به فعاليت سياسی برای تحقق اين آرزو واداشت. او، به عنوان يک نويسنده و روشنفکر چپ گرا به "جبهه آزادی بخش فلسطين" پيوست و در سال ۱۹۷۰ سخنگوی اين جبهه شد. دو سال بعد، ماموران موساد با نصب بمبی زير خودروی غسان او را در بيروت به قتل رساندند.
دومين پرداخت از يک نمايش
اجرای ديگری از نمايشنامه "مرگ ناتان در اورشليم" را چند سال پيش نيز در همين سالن نمايش تيف روت کلن ديده ام. آن بار هم عليرضا کوشک جلالی کارگردانی نمايش را به عهده داشت، اما چهار بازيگر ديگر نقش های آن را اجرا می کردند. صحنه در هر دو اجرا مينيماليستی و بسيار هوشمندانه است. تنها تعدادی چمدان بايد درد مشترک يهوديان و فلسطينی ها را در آستانه تاسيس اسرائيل تداعی کنند: آوارگی همراه با چمدان هائی که همه هستی و وطن آن ها به آن خلاصه شده است. اما با حدود هفت سال گذشت زمان متن، ديالوگ ها و بازی ها تفاوت های چشمگيری دارند.
اين بار چاشنی طنز، بسيار قوی تر و بعضا گزنده تر است و بازی ها جاافتاده تر و پرتحرک ترند. اين سبب می شود که در بسياری لحظه ها، تماشاگر، در حالی که حساسيت های انسانی او به شدت تحريک شده و بغضی سنگين در گلو دارد، نتوانند مانع انفجار خنده خود شود.
من تقريبا همه کارهای آلمانی کوشک جلالی را از حدود سال ۲۰۰۰ به اين سو ديده ام. طنزی که از جنس کميک نيست، بلکه گزنده و برانگيزنده است، تقريبا همه اين کارها را همراهی می کند و باعث می شود که تماشاگر بتواند تلخ ترين حس های آفريده شده بر صحنه و در متن را نيز هضم کند و هيچوقت با خود رها و دستخوش ملال نشود.
يک درام واقعی
ناتان داستان دردآور يک زن و شوهر فلسطينی است. آن دو در جريان جنگ های آغازين دوران تشکيل اسرائيل، فرزند خردسال خود را در خانه گذاشته اند و در خيابان به سر می برند که شهرشان حيفا مورد حمله قرار می گيرد. تمام راه های بازگشت به خانه تا آنجا به روی آن ها بسته می شود که ناگزيز می شوند حيفا را ترک کنند، بدون آن که بتوانند فرزند شيرخواره خود را همراه ببرند.
زن و شوهر فلسطينی (يورگن کلمنس در نقش احمد و اينگا اشتوک در نقش همسر او فاطمه) بيست سال از بی خبری و عذاب وجدان رنج می برند. آن ها سرانجام به اصرار فاطمه تصميم می گيرند به حيفا سفر کنند. احمد، ظلمی را که با اشغال خانه و ويرانی هستی او در حق او روا شده، هرگز نتوانسته فراموش کند. او در خفا يک کمربند انفجاری به خود می بندد تا اگر نتوانست خانه خود را پس بگيرد، خود را در آن منفجر کند.
اما سفر آن ها مسيری کاملا متفاوت را طی می کند. مسيری که در پايان يک درام پرتحرک و تکان دهنده، به جای انفجار کمربند، به انفجار احساساتی پاک و انسانی ميان فاطمه، احمد، فرزند آن ها اکبر (يا ناتان) و نامادری او (خايا) می انجامد.
هنگامی که احمد و فاطمه، به خانه خود می رسند، زنی يهودی در را به روی آن ها می گشايد. خانه زن و شوهر فلسطينی از سوی مقامات اسرائيلی به يک زن و شوهر يهودی واگذار شده است. مرد حالا ديگر مرده است. زن و شوهر يهودی، اکبر، کودک شيرخواره فلسطينی را نيز در همين خانه يافته و مثل فرزند خود بزرگ کرده اند. اکبر، حالا سرباز ارتش اسرائيل است و ناتان نام دارد. او با اين که نامادری می گويد حقيقت را به او گفته، به هيچ وجه حاضر نيست تبار فلسطينی خود را بپذيرد.
گرانی گاه فلسفی نمايش، نکته ای است که درک آن شايد برای صاحبان پيش داوری های کلی و ابلهانه قابل درک نباشد: "فلسطينی يا يهودی، فرقی نمی کند، در هر دو سو، همه قربانی اند."
احمد، وقتی سرانجام در می يابد که حتی فرزند خود او به يک سرباز اسرائيلی تبديل شده و همه چيز او را تحقير می کند، در نوميدی و درماندگی، پس از آن که با خاک وطنش تيمم می کند، مصمم به انجام عمليات انتحاری می شود. اما در لحظه های پايانی اجرای دراماتيکی که تا مغز استخوان تماشاگر نفوذ کرده اس، سرانجام عواطف مادری فاطمه به ياری می آيد و اکبر را، که تا لحظاتی پيش از مهر پدری هيچ نمی فهميد، وا می دارد که پدر را که دست بر چاشنی انفجاری دارد از پشت محکم در آغوش بگيرد.
پدر احساس می کند که پسر چيزی در گوش او گفته است.
- " چيزی گفتی؟"
- "چيزی شنيدی؟"
اينجا است که عواطف انسانی جای خشم و نفرت را می گيرد و پدر پس از جدا کردن کمربند، شروع می کند به تکرار قصه هائی که در کودکی برای اکبر می گفته است. به اين گونه، پدر و مادر فلسطينی، نامادری يهودی و پسر اسرائيلی شده، به يک واحد آرام و آشتی کرده و شاد انسانی تبديل می شوند، اما سرنوشت جنگ، در اختيار آن ها نيست. انفجاری رخ می دهد که ديگر پدر فلسطينی عامل آن نيست. و اين انفجار، خانه و دنيا را بر سر چهار پرسوناژ نمايش ويران می کند.
يکی از توانائی های عليرضا کوشک جلالی در اغلب کارهائی که من از او ديده ام، رساندن بازيگر به مرحله ای است که بتواند به جای اجرای نقش آن را زندگی کند. هم يورگن کلمنس و اينگا اشتوک، به عنوان اکبر و فاطمه فلسطينی در داوری بيننده جا می افتند و پذيرفته می شوند، هم "اوا ماريانه کرايس" به عنوان "خايا" در نقش جذاب و سخت نامادری يهودی. "کريستينا وويکه" در نيمی از نمايش در نقش ناپدری يهودی و در نيمه دوم در نقش اکبر يا ناتان ظاهر می شود و با اين که يک دختر جوان است، هردو نقش مردانه را با مهارت و قدرت بازی می کند. او بخصوص هنگامی که پدر اصلی خود را درمانده وطن و هستی برباد رفته و اندکی بعد در حال آمادگی برای انفجار خود می بيند، با همه سلول های بدنش در نقش خود جا افتاده است.
تنها بازی ها نيست که کار را پرجاذبه می کند. نمايش از آغاز تا پايان با ديالوگ های آلمانی سنجيده و در عين حال پرشتاب و شاعرانه ای همراه است که بی کوچکترين مکث و لکنتی دو ساعت تمام بر زبان چهار بازيگر جاری می شوند تا از گوش تماشاگر بگذرند و بر مغز و قلب او حک شوند تا پس از ترک سالن کوچک نمايش، شايد تا هفته ها به آنچه شنيده است بيانديشد.

عليرضا کوشک جلالی
و سرانجام انسانی ترين پيامی که از نمايش ناتان در اورشليم می گيريم است است: "در جنگ، از هر دو سو همه قربانی اند. جنگ هيچ پيروزی ندارد. گناه جنگ افروزی، نبايد به حساب يهوديان نوشته شود. اين گناه "اسرائيل" است. شايد نه به عنوان يک کشور، بلکه دست کم به عنوان يک سيستم."
اين برداشتی است که تماشاگر دقيق می تواند از نمايش داشته باشد. در نمايشنامه اما هيچکس قضاوت نمی کند. همه به عنوان قربانيان از رنج ها و زخم های کهنه ای حرف می زنند که آن ها را از درون می سوزاند و تنها تسکين دهنده اين آلام، در همه آن ها يک چيز است: قرض های ضد افسردگی، که مثل آب نبات مصرف می شود تا زندگی پراندوه آن ها را، باز هم در هر دو سو، تحمل پذير تر کند.
يک درد مشترک
در بيست دقيقه نخست نمايش، چهار پرسوناژ، بر صحنه رو به تماشاگران ايستاده اند و آن ها را به رگبار کلماتی پر احساس و شاعرانه بسته اند که در نهايت يک هدف را دنبال می کند: "همان دردی را که يهوديان مهاجر در اردوگاه های مرگ نازی تحمل کرده اند، فلسطينی ها در آوارگی ها و ترس و هراس های خود بايد تحمل کنند. اين دو قوم، سرنوشتی مشابه دارند، تنها دشمنان آن ها هستند که به ظاهر متفاوتند. اين دو قوم، به زمين چنگ می زنند تا به ريشه های خود برسند. هردو با بحران هويتی درگيرند که جنگ و ستيزه جوئی نصيب آن ها کرده است. و ريشه های خود را در خاکی حمل می کنند که در يک چمدان کوچک دست به دست می شود."
اجرای جديد "ناتان در اورشليم" به همان اندازه در کارنامه موفقيت های عليرضا کوشک جلالی جا خواهد گرفت که در دو دهه گذشته نمايش "پابرهنه با قلب در کف دست" گرفته است. اين يکی تاکنون بيش از صدبار در سالن های نمايش آلمان بر صحنه رفته است. کوشک جلالی در بيشتر کارهای خود از رنج هائی حکايت می کند که زمانه بر انسان های معصوم و خارج از دايره قدرت تحميل می کند. "موسيو ابراهيم و گل های قرآن" و خدای کشتار (نوشته ياسمينا رضا) از کارهای موفق ديگر او هستند.

صدای آمريکا و ابريشم پشم آقا، هادی خرسندی

هادی خرسندی
... نه، نگو قالتاق عمامه به سر / بل بگو تاج سر نوع بشر // نه، مخوان آخوند را روباه و گرگ / بل بخوان شير ژيان، مرد بزرگ // پشم آقا را بگو ابريشم است / همچنين آب دماغش شبنم است
منظور از «صدای آمريکا» در اينجا، همانا بخش فارسی صدای آمريکاست.
خوانندگان نوشته های مستدل آقای مجيد محمدی در باره ی صدای آمريکا توجه دارند که جدا از مصالح کلی دولت آمريکا، محتوای برنامه های اين رسانه تابعی است از متغير مصالح و منافع مديران دوره ای آن و اينکه کدامشان اگر قرار است کلاه بياورد، سر ميآورد و از اينها، هر کدام چند سر به جای يک کلاه ميآورد و کدامشان سرهائی ميآورد که جايزه هم داشته باشد! (نه خير، نميخواهم نتيجه بگيرم که داعش را صدای آمريکا درست کرده!)
ماليات دهندگان آمريکا از ميزان بسيجی بودن و خواهر زينب بودن مديران مختلف اين رسانه خبر ندارند.
دکتر رامين احمدی دلايل حذف خود را از برنامه های تحليلی صدای آمريکا اينطور برای آقای محمدی نوشته است:
«از من خواستند پيراهن و کراوات سبز نپوشم يا در آغاز برنامه علامت پيروزی نشان ندهم ...... به من اخطار شد که از آخوند به جای روحانی استفاده نکنم .....»
اينها جوک نيست، اغراق نيست، شرط دعوت شدن در برنامه های صدای آمريکا و احتمالاَ از مصوبات کميته ی منکرات اين رسانه است.
***
صدای آمريکا و ابريشم پشم آقا
هادی خرسندی
ويژه ی خبرنامه ی گويا
نه، نگو آخوند، روحانی بگو!
فخر آفاق مسلمانی بگو!
حضرت آقا بگو با آب و تاب
آيت الله اش بخوان وقت خطاب

حجت الاسلام اگر گفتی به او
سين و لام اش را بکش در گفتگو

ول کن اين آخوند را و هی نگو
يا اقلاَ توی «وی.اُ.ای» نگو

نه، نگو قالتاق عمامه به سر
بل بگو تاج سر نوع بشر

نه، مخوان آخوند را روباه و گرگ
بل بخوان شير ژيان، مرد بزرگ

پشم آقا را بگو ابريشم است
همچنين آب دماغش شبنم است

وقتی انگشتی به بينی ميکند
تو بگو يوگای چينی ميکند

چون زند آرووغ پرسان شو، که آه
در همايون بود يا توی سه گاه؟

گوز آقا را بگو صوت جلی
مايه ی فخر تشک يا صندلی

نه نگو آخوندِ مکار دغل
چونکه آن خانم نشسته اين بغل

نه نگو پتياره ی گردن کلفت
بل همان را گو که آن خانم بگفت:

کی به تو گفته گره کن مشت خود؟
مثل حرف V بکن انگشت خود؟

اسم روحانی که آمد در ميان
در حضور مجری و اطرافيان؛

غنچه کن انگشت ها را روی لب
بوسه ای بفرست بهرش با ادب

دست خود بر سينه بگذار اينچنين
يک کمی خم شو به سوی دوربين

باسن خود را ز روی صندلی
جا به جا کن اندکی با ياعلی

پيش ما آخوند دارد اعتبار
پس تو لطفی کرده اسمش را نيار!

لفظ روحانی که آيد جای آن
خود مضاعف ميشود معنای آن!

گفتن آخوند دارد معصيت
هست کار آدم بی تربيت

گفتن آخوند می باشد گناه
ميبرد نام تو در ليست سياه

اسم تو در نامه ها خط ميخورد
مهر کنسل روی دعوت ميخورد

راستی وقتی که ميپوشی لباس
با سران فتنه اينجوری نلاس

داده اند از رختکن راپرت تو
سبز بوده گوشه ای از شورت تو

سبز در برنامه خط قرمز است
کندنش هم واجب و هم جايز است

خاک عالم! سبز؟ بِک.کَن بيدرنگ!
غافلی انگار از سانسور رنگ

خانم از اين کشف، تو لب شد بسی
خانمه شوخی ندارد با کسی


او برای وصل کردن آمده ...
ـــــــــــــــــــــــــ
اگر تا يک هفته ی ديگر صدای آمريکا تعطيل نشد!، باقی مثنوی را در فيسبوک من بخوانيد:
https://www.facebook.com/pages/Hadi-Khorsandi/247819131902635?fref=ts