۱۳۹۵ بهمن ۲۰, چهارشنبه

نامه زنان زندانى سياسى براى آزادى فورى شهناز اكملى مادر مصطفى كريم بيگى

 07 فوريه 2017
  •       
maniranam-letter-to-shahnaz
نامه زنان زندانى سياسى براى آزادى فورى شهناز اكملى مادر مصطفى كريم بيگى
ما امضا کنندگان این نامه، ضمن ابراز نگرانی از شرایط این مادر رنج کشیده، نسبت به تداوم بازداشت ایشان معترض بوده و خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط این مادر عزیز هستیم

من می نویسم
تا اشیا را منفجر کنم
 نوشتن انفجار است
می‌نویسم تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم و شعر را به پیروزی برسانم
می‌نویسم تا خوشه‌های گندم بخوانند تا درختان بخوانند
 می‌نویسم تا گل سرخ بخواند تا ستاره تا پرنده، گربه، ماهی، صدف مرا بفهمد
می‌نویسم تا دنیا را از دندان‌های هلاکو
 از حکومت نظامیان، از دیوانگی اوباشان رهایی بخشم
می‌نویسم تا زنان را از سلول‌های ستم از شهرهایی مرده
 از ایالت‌های بردگی، از روزهای پرکسالت سرد و تکراری برهانم
می‌نویسم تا واژه‌ها را از تفتیش از بوکشیدن سگ‌ها
 از تیغ سانسور برهانم
می‌نویسم تا زنی را که دوست دارم
از شهر بی‌شعر، شهر بی‌عشق
شهر اندوه و افسردگی رها کنم
می‌نویسم تا از او ابری نمبار بسازم
تنها زن و نوشتن
 ما را از مرگ می‌رهاند.
«نزار قبانی»



اولین مصاجبه خمینی با خیرنگاران ایرانی در پاریس آیینه تکبّر و استبداد و افکار ارتجاعی او
ایرج شكری

سی و هشت سال پیش در بهمن ماه سال1357- که دیگر شاه حتی بعد از آن پیام غلط کردم گویی بسیار دیرهنگام در 15 آبان 57، *ادامه حضور خود را در کشور سبب تشدید خشم و شورش مردم دیده بود و ارتش را ناتوان از مهار آن ، به ناچار با پیدا کردن واسطه یی برای «آبرومندانه» کردن فرار خود از کشور ( که شاهپور بختیار آن را پذیرفت)، ایران را در 26 دی ترک کرده بود- و سید روح الله خمینی که بعد از آن مقاله روزنامه اطلاعات با امضای رشیدی مطلق در 17 دی 56 از بایگانی خاک خورده بعد از خرداد 1342 بیرون کشیده شده بود، بازیگر اصلی دوران بعد از شاه شده بود*.
خمینی که به دلیل اخراجش از عراق و مانع شدن کویت از ورود و اقامت او در آن کشور، راه پاریس را پیش گرفت (خودش در یکی از صحبت هایش گفته بود بنا بر پیشنهاد دکتر ابراهیم یزدی این مقصد انتخاب شد)از نیمه مهر 57  در حومه پاریس در خانه یکی از ایرانیان مستقر بود و در مسائل و رویدادهای مختلف اظهار نظر می کرد و اطلاعیه می داد و از طریق «روابط عمومی» راه اندازی شده توسط اسلامگریان مقیم فرنگ و امثال صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی و صادق طباطبایی که نسبت سببی هم با او داشت و مثل مگس دور «کُپه» وجودش جمع شده بودند، ترتیب مصاحبه رسانه ها را با او می داند و اظهار نظر ها و اطلاعیه های خمینی از طریق آنها به خبرنگاران و به رسانه های غربی داده می شد. طبعا آنها هم به خاطر اهمیت رویدادهای ایران در آن زمان،آن را منعکس می کردند. در آن میان رسانه فارسی زبان بی بی سی، در رساندن بدون درد سر پیامها و مصاحبه های خمینی تا روستاهای دور دست ایران که با رادیوهای ترانزیستوری که در همه جا بود آن را دریافت می کردند از «استوانه ها»ی انقلاب اسلامی است. از داخل کشور هم پیام ها و اطلاعیه های آیت الله های مستقر در قم و سایر شهرها که همه حمایت خود را در پی هر پیامی از مواضع خمینی اعلام می کردند و یا پیامهایی خطاب به «ملت مسلمان ایران» صادر می کردند، به بی بی سی می رسید و از این طریق «اسلامیزاسیون آخوندی» انقلاب به سرعت در حال پیشرفت بود. اینگونه بود که خمینی هی باد می شد. افکار و تمایلات ارتجاعی خمینی به عنوان یک آخوند، طبعا برای بسیاری از مردم ایران، به ویژه افراد طبقه متوسط شهری ناشناخته نبود، از جمله این که او نمی تواند برابری زنان با مردان را بپذیرد و این را در اعلامیه عزا اعلام کردن نوروز سال 1342 به دلیل این که در اصلاحات شاه که در ششم بهمن سال 1341 به رفراندم گذاشت و رسمیت یافت، از «تساوی حقوق زن و مرد سخن رفته بود» و خمینی آن را خلاف احکام اسلام و قرآن می دانست، بدون هیچ ابهامی نشان داده بود. در این زمینه خمینی در آن اطلاعیه گفته است:« دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند. یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه‌ها بکشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد». متن کامل این اطلاعیه در زیر این نوشتار آمده است. خوب است این را هم یاد آوری کنم در جسجوی این اطلاعیه کمتر می شود متن کامل آن و به ویژه قسمتی که در بالا نقل شد را دید. قسمتهایی که بشدت ارتجاعی و با ادعاهایی که عناصر میراث خوار خمینی در باره افکار و تمایلات او می کنند در تضاد است و در شرایط زمان حاظر باعث آبروزی برای پیروان خمینی است، حذف شده  و فقط چند خطی که از اعلامیه نقل شده است.
به هرحال خمینی در زمان اقامت در حومه پاریس در دوم بهمن ماه 57 برای اولین بار با خبرنگاران ایرانی که برای مصاحبه با او به اقامتگاهش رفته بودند مصاحبه یی انحام داد و به سوالات آنها(به نظر می رسد که زمان این دیدار هم کوتاه بوده) جواب داد. کیهان سوم بهمن 57 در صفحه 3 این سوال جوابها را درج کرد. در موارد متعدی، جوابهای او در واقع جواب نیست، فرار از جواب دادن است. از جمله در مورد این که مالکیت در حکومت اسلامی به ویژه مالکیت ارضی چگونه خواهد بود، پاسخ اش این است که«خب اینها بعدا روشن خواهد شد». در این مصاحبه، به ویژه پاسخ او به دو سه سوال به روشنی نشان دهنده افکار گند و منش مستبد و ضد آزادی این آخوند پلید است. از جمله در مورد این سوال که:« آیا فکر می کنید گروههای چپ و مارکسیست هایی که در ایران هستند...»، خمینی تحمل شنیدن بقیه سوال را هم نداشته و حرف سوال کننده را قطع می کند و پاسخ می دهد:« اگر مضر به حال ملت باشند جلوگیری می شود و اگر نباشند، فقط اظهار عقیده باشد، مانعی ندارد». یعنی او از اول حق موجودیت سیاسی و سازمانیابی برای گروههای چپ قائل نبود، و آن آزادی «اظهار نظر» را هم خیلی زود برای آنها نتوانست تحمل کند. او در 3 خرداد 58 به صراحت مردم را به به مبارزه ای «بدتر از مبارزه ای که با شاه کردند»، با آنها فرا خواند(کیهان 5 خرداد 58) و در 27 مرداد همانسال تاسف خورد که چرا از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای اعدام دست اندار کاران احزاب و نشریات برپا نکرده است و سران احزاب و دست اندرکاران نشریاتی را که زیر علم او نرفته بوند، «درو» نکرده و از کوتاهی خود در این مورد توبه کرد و عهد کرد که با آنها مثل رفتار پیامبر و علی در کشتار یهود بنی قریظه عمل کند** و خلاصه رژیم آزدای کش و ضد ایرانی و مردم ستیزی را بنیان گذاشت که جز اختناق و کشتار و جنگ و ویرانی و فساد و اعتیاد دستاوردی برای مردمی که علیه رژیم شاه انقلاب کردند نداشته و از طرف دیگر نیز نه حذف خونین و خشونتبار دگر اندیشان و نه «منشور برادری» او در آبان سال 1367 در پاسخ به نامه مجید انصاری http://www.tabnak.ir/fa/news/130264  ، نسخه شفا بخشی برای یکپارچگی این رژیم پلید و«برادری اسلامی» باندهای درونی آن نشد. از عزل منتظری که «قائم مقام رهبر» و «امید امت و امام» بود و فشارهایی که تا زمان مرگش بر او وارد شد، تا «حصر» کروبی و موسوی و آنچه و به محمد خاتمی و رفسنجانی از بعد از کودتای انتخاباتی گذشت و حرمت شکنی هایی که به رفسنجانی که «استوانه نظام» و نزدیکترین و مورد اعتماد ترین نفر از اطرافیان خمینی بود و بعد از مرگش هم او را مورد اهانت قرار می دهند و آنچه اکنون از سوی باندها وصل سپاه و رهبر، علیه دولت در جریان است را همه آگاه هستند. این است دستاورد اسلامی که خمینی منادی آن بود و توده های ناآگاه و نادان و عناصر و اوباشی نظیر محسن رضایی و قالیباف و صفوی و «حاج شهاب» سازمان یافته در کمیته و سپاه و گروهی از دانشگاه دیده های اسلامگرای فرومایه، و جنایتکارانی سازمان یافته در نهادی دیگری مثل وزرات اطلاعات و وزارت خارجه، او را در استقرار حکومتی که می خواست یاری کردند.
در سوال دیگری یک خبرنگار زن از او می پرسد که:«نقش زنان در حکوومت اسلامی چگونه خواهد بود؟ آیا در امور کشور شرکت خواهد داشت؟ مثلا آیا وزیر خواهند شد البته اگر استعداد و لیاقت نشان بدهند». جواب خمینی پلید که این سوال را حمله یی به تفکر و باور خود یافته و به شدت بر آشفته، این است که« اینها بسته به این است که حکومتی که پیش می آید تکلیف را معین کند. الان وقت این حرف ها نیست». خبرنگار در پی این می گوید: «چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید آیا این نشان دهنده این است که نهضت ما، نهضتی مترقی است ولی دیگران کوشیده اند آن را عقب مانده نشان دهند. فکر می کنید آیا زنان ما حتما باید حجاب داشته باشند؟ مثلا روسری داشته باشند؟» پاسخ او به این سوال به خوبی نشان دهنده این است که او از این سوال بشدت برآشفته است و با جوابی که می دهد منش گند و بینش منحط و جبّارانه خود را و خوابی که برای آینده زنان دیده است، البته به طور مختصر نمایش می گذارد:« اما این که شما را پذیرفتم، بنده شما را نپذیرفتم. شما آمدید اینجا و من نمی دانستم شما می خواهید بیایید اینجا که پذیرفتم. این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است به مجرد این که شما به اینجا آمدید.[...]. ترقی هم به این نیست که زنها خیال کرده اند و یا مردهای ما خیال کرده اند. ترقی به کمالات انسانی و با اثر بودن یک زن در مملکت است نه به با این که سینما برویم که «دانس» برویم. اینها ترقیاتی است که محمد رضا برای شما درست کرد که شما را به عقب رانده که ما باید بعد ها جبران کنیم. شما آزادید در کارهای صحیح دانشگاه بروید هر کاری را که صحیح است بکنید و همه ملت آزادند در اینها. اما اگر بخواهند کارهای خلاف عفت بکنند و یا کارهای خلاف ملت بکنند از آنها جلوگیری می شود و این دلیل بر ترقی و مترقی بودن است».

این مصاحبه به خوبی نشان دهنده شخصیت جبّار یک آخوند متحجر بیشعور و بینش و افکار منحطی که داشت، است. اما در آن زمان دیگر بادها به بادبان کشتی خمینی افتاده بود. بعد از آمدن خمینی به ایران و استقرارش در قدرت، خمینی با تکیه بر «اسلام» و دشمن اسلام نمایاندن هر آنکس و گروهی که همراه او نبودند، توانست با بهره برداری از جهل و از تعصب مذهبی بخشی از تودهای تحقیر شده در زمان شاه،  سپاهی تحت فرمان خود تشکیل بدهد و اینجا و آنجا هم گله هایی از آنها را به راحتی می توانست گرد هم جمع کند و راه بیاندازد. اسلامی که خمینی معرف و مبلغ و امام آن بود هم سوخت و انرژی مفت و فراوان، برای ماشین جنگی او را تامین می کرد هم در بسیج نیرو و تامین «سرباز» برای «خمینی» یک عامل وصل کننده و بسیج کننده نیرو بود. او با لشکر جهل  توانست راه بر«صبح خواهان» ببند و هزاران سینه وسر پر از شور و عشق به مردم و به آزادی و برابری را به مسلخ ببرد. من بارها گفته ام و از تکرار آن نیز خسته نمی شوم که آن سخنرانی خمینی در 3 خرداد که با تیتر «امام استراتژی انقلاب را اعلام کرد» در کیهان 5 خرداد 58 درج شد، مثل آیینه ای نشان دهنده تصویر فضای سیاسی - اجتماعی آن روزها و نگرانی بزرگ خمینی از آن وضع. آن روزها  زدن  برچسب «نفوذی» یا «مزدور آمریکا» یا نامربوطهای دیگر - که بعدا رژیم خمینی به فراوانی به کار برد – به گروههای سیاسی چپ و آزادیخواهان نه که آسان نبود بلکه حتی روی همان توده های نا آگاه هم نمی توانست تاثیر آن «چسبی» که خمینی برای «بهم چسباندن» و «تن واحد» ساختن از آن و در اختیار و بخدمت گرفتن آنها می خواست داشته باشد. چرا که آنها نمایندگان و چهره هایی داشتند سالها به خاطر مبارزه علیه رژیم شاه در زندان بسر برده بودند و نمی شد به آنها هر برچسبی را زد. اما برچسب «دشمن اسلام»، تنها برچسبی بود که این «سیّد اولاد پیغمبر» و «مرجع تقلید» و «امام» می توانست به راحتی بکار ببرد بدون این که نیازی به استدال و ارائه دلیل برای باوراندن آن به «امت» خود داشته باشد. همین که او تشخیص داده بود و حکم خلاف اسلام بودن و دشمن اسلام بودن چیزی و کسی را می داد کافی بود. مسخرگی استدال و  وضع خمینی در برابر گروههای چپ و ترقیخواه و آزادیخواه در سطر سطر همان سخنرانی  3 خرداد58 خمینی به روشنی نمایان است. چند سطر از آن را در اینجا می آورم تا بخوانید و بخندید و چیزی هم نثار «امامِ راحل» قدرت بدستنان در ایران و ضحاک ایرانی ستیز، برای مردم ایران، سیّد روح الله الموسوالمخمینی بکنید. از خمینی: «...دشمن خودتان را بشناسید ما توطئه را می شکنیم. من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران . من می بینم بدبختی هایی که ازدست هم این اشخاصی که فریاد آزادی می کشند. ... این اشخاصی که با اسلام کاری ندارند، روحانیت را هم کاری ندارند، می خواهند یک مملکت غربی درست کنند برای شما آنهایی که حسن نیت دارند، نیت سوء ندارند نمی خواهند رژیم دوباره برگردد با او هم بد هستند؛ [اما]اینها می خواهند یک مملکت غربی برای شما درست کنند[که] آزاد هم باشید و مستقل هم باشید اما نه خدایی در کار باشد و نه پیغمبری و نه امام زمانی و نه قرآنی و نه احکام خدا، نه نمازی و نه چیزی».
************************  
پیام شاه و شنیدن صدای انقلاب مردم در 15 آبان 1357

سخنرانی خمینی در تهدید منتقدان و دگراندیشان به پیامبر گونه و علی گونه رفتار کردن در درو کردن و گردن زدن آنها

اعلامیه  خمینی در عزا اعلام کردن نوروز 1342
«بسم الله الرحمن الرحیم»
انالله و اناالیه راجعون
دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرده و به احکام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد، نوامیس مسلمین در شرف هتک است و دستگاه جابر با تصویب‌نامه‌های خلاف شرع و قانون اساسی می‌خواهد زن‌های عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند.
دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند. یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه‌ها بکشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد.
هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد و روحانیت را پایمال کند. ما باید به نفع یهود امریکا و فلسطین هتک شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم، فدای اغراض شوم اجانب شویم.
آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می‌دانند، این سد باید به دست دولت‌های مستبد شکسته شود. موجودیت دستگاه، رهین شکستن این سد است. قرآن و روحانیت باید سرکوب شود. من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌کنم، تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم. من به دستگاه جابر اعلام خطر می‌کنم. من به خدای تعالی از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگران هستم. دستگاه‌ها با سوء تدبیر و با سوءنیت گویی مقدمات آن را فراهم می‌کنند. من چاره را در این می‌بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید. بارالها من تکلیف فعلی خود را ادا کرم: «اللهم قد بلغت» و اگر زنده ماندم تکلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد.
خداوندا، قرآن کریم و ناموس مسلمین را از شر اجانب نجات بده.
روح‌الله الموسوی الخمینی»
مقاله نگارنده در مورد پیامدهای مقاله منتشر شده در اطلاعات در دیماه 1357
------------------------  
دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵  - ۶ فوریه ۲۰۱۷


http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/sia-sefaratgiri.pdf

تحلیل CIA از تسخیر سفارت آمریکا در تضاد کامل با ادعا‌های مضحک فخرآور
ایرج مصداقی

امیرعباس فخرآور که «صدای آمریکا»‌ می‌کوشد به دروغ او را که کوچکترین سواد حقوقی ندارد، «استاد قانون اساسی آمریکا در دانشگاه ایالتی تگزاس» جا بزند، در کتاب حاوی دروغ‌های عجیب و غریب خود «رفیق آیت‌الله» که برای مطرح کردن یکی از ادعاهای غیرواقعی آن می‌بایستی خیلی «پررو» بود، ادعا می‌کند اشغال کنندگان سفارت آمریکا، نیروهای ویژه سپاه پاسداران بودند که توسط چریک‌های سازمان آزادیبخش فلسطین زیر نظر افسران سازمان امنیت شوروی تعلیم دیده بودند و این علمیات با هدایت خامنه‌ای و موسوی خویینی‌ها صورت گرفت.
متأسفانه «صدای آمریکا» بصورت کاملاً غیرحرفه‌ای به تبلیغ برای کتابی می‌‌پردازد که تقریباً تمامی ادعا‌های مطرح شده در آن، از سوی CIA  تخصصی‌ترین سازمان اطلاعاتی آمریکا رد شده است و این بیش از هرچیز سؤال‌برانگیز است.  
 گزارش‌های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا را می‌توانید در مقاله‌‌های قبلی‌ام ملاحظه کنید:‌
ادعاهای مضحک از سوی فخرآور که مورد حمایت لابی اسرائیل و بخشی از محافظه‌کاران آمریکایی است در حالی مطرح می‌شوند که هنگام اشغال سفارت آمریکا خامنه‌ای در ایران حضور نداشت و همراه با هاشمی رفسنجانی به سفر حج رفته بود و حتی از شنیدن خبر اشغال سفارت آمریکا نیز تعجب کرده بود.
 اشغال‌کنندگان سفارت نیز در حالی که همه‌جا از موسوی خوئینی‌ها و نقش‌اش در اشغال سفارت صحبت می‌کنند هیچ صحبتی حتی در مورد اطلاع خامنه‌ای از مقاصدشان به میان نیاورده‌اند.
رفسنجانی در خاطراتش از ۱۳ آبان ۵۸ و تصرف سفارت آمریکا می‌نویسد:
«در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، من و آیت‌الله خامنه‌ای در مکه بودیم، که خبر تصرف سفارت آمریکا را شب هنگام در پشت‌بام محل اقامت‌مان، هنگامی که آماده خواب می‌شدیم، از رادیو شنیدیم، تعجب کردیم، زیرا انتظار چنین حادثه‌ای را نداشتیم.»
(هاشمی رفسنجانی – انقلاب و پیروزی خاطرات سال‌های ۵۷ و۵۸؛  زیر نظر محسن هاشمی به اهتمام عباس بشیری، نشر معارف انقلاب ۱۳۸۳؛  ص ۳۷۰)
اما مهم‌تر از شهادت هاشمی رفسنجانی، گزارش و ارزیابی جامع و کامل CIA در نوامبر  ۱۹۸۱ است که از جنبه‌های مختلف به موضوع اشغال سفارت آمریکا پرداخته است. اگرچه در مورد دانشجویان اشغال‌کننده‌ی سفارت آمریکا گفتنی بسیار است، اما در این نوشته‌ برای بطلان جعلیات فخرآور تنها به گزارش CIA می‌پردازم.
نکته‌ی حائز اهمیت آن که کلیه گزارش‌های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا CIA قبل از انتشار جعل‌نامه «رفیق آیت‌الله» انتشار عمومی یافته و چنانچه قصد روشنگری و یا کار تحقیقی در میان بود به سادگی می‌شد به آن‌ها رجوع کرد. منتهی فخرآور و حامیانش و کسانی که پشت این جعلیات هستند به صرف خود ندیده‌اند که به گزارش‌های متعدد این سازمان اشاره کنند.
در گزارش نوامبر ۱۹۸۱ سازمان CIA از اشغال سفارت آمریکا آمده است:‌
«اشغال سفارت آمریکا توسط ستیزه‌جویان ایرانی با حمایت یا رضایت رهبران سیاسی و مذهبی، طراحی و برنامه‌ریزی و اجرا شده است. بررسی جامع شواهد نشان می‌دهد که هیچ نشانه‌ای دال بر این که یک دولت خارجی یا گروه سیاسی بطور مستقیم درگیر برنامه‌‌ریزی یا اجرای اشغال سفارت بوده یا بطور قابل توجهی روی تصمیمات گرفته شده از سوی ستیزه‌جویان در بحران طولانی‌مدت تأثیر داشته باشد در دست نیست. »
 
در صفحه‌ی ۸،  این گزارش به درستی تأکید می‌کند که سازمان مجاهدین خلق هوادارانش را بصورت ثابت در مقابل سفارت، سازماندهی کرده بود.  
بایستی اضافه کنم اگرچه مجاهدین نقشی در اشغال سفارت آمریکا نداشتند اما در کنار حزب توده از پشتیبانان اصلی آن بودند و در این میان نقش بسیار مهم‌تری از حزب توده به عهده داشتند و یکی از عوامل طولانی شدن بحران گروگان‌گیری به شمار می‌روند.
کلیه‌ی تحرکات جلوی سفارت آمریکا، از دادن آش نذری یا نمایش فیلم، برگزاری نماز جماعت، روزه‌ی سیاسی و ... توسط  مجاهدین یا با هدایت مستقیم آن‌ها انجام می‌گرفت. شعارهای در حمایت از دانشجویان پیرو خط امام و لزوم افشاگری‌ها و ... نیز از سوی مجاهدین طراحی و توسط هواداران تشکیلاتی این سازمان سر داده می‌شد. مهم‌ترین این شعارها عبارت بودند از:
 ۷۰ هزار کشته با صد هزار زخمی، ای ننگ بر سازش ، ای ننگ بر سازش، دانشجوی پیرو خط  امام افشاکن افشاکن، نه سازش نه تسلیم نبرد با آمریکا، درود بر خمینی، سلام بردانشجو، و ....
در صفحه‌ی ۱۲ گزارش دوباره تأکید می‌شود:
ستیزه جویانی که سفارت را اشغال کردند یک گروه سازماندهی شده سیاسی یا نظامی نبودند. همچنین گزارش تأکید می‌‌کند که حداقل دو نفر از رهبران گروه از طبقات متوسط خانواده‌های تهرانی هستند که مدت زمان‌های طولانی در آمریکا به عنوان دانشجو بوده‌اند.
گزارش سیا در مورد نقش سازمان آزادیبخش فلسطین در ماجرای گروگانگیری می‌نویسد:
مقامات فتح ابتدا تلاش کردند تا بحران را تعدیل کنند با این امید که تصویر خودشان در ایالات متحده بهبود ببخشند و روابط خودشان را با ایران تقویت کنند. گزارش سیا نتیجه‌گیری می‌‌کند سازمان آزادیبخش پس از شکست ابتکاراتش، بطور کلی خودش را از بحران گروگان‌گیری کنار کشید.  
  
گزارش همچنین در مورد  آموزش اشغال کنندگان سفارت می‌نویسد:‌
ستیزه‌جویان از منابع متعددی آموزش‌ کلی دریافت کرده‌اند.
بعضی از آن‌ها آموزش استفاده از سلاح‌های سبک را که در اشغال سفارت مورد استفاده قرار گرفت توسط سپاه‌ پاسداران دیده بودند.
بعضی از پاسداران  به نوبه‌ی خود توسط فلسطینی‌ها آموزش دیده‌اند.
به هر حال هیچ شواهدی مبنی بر این که فلسطینی‌ها مستقیماً در آموزش ستیزه‌جویان دست داشته باشند در دست نیست. یکی از ستیزه‌جویان ادعا می‌کرد که در کنار فلسطینی‌ها جنگیده و مدتی را در زندان‌های اسرائیل به سر برده است، هرچند نمی‌توانیم ادعای او را تایید کنیم. بعضی از ستیزه‌جویان ممکن است در جریان‌های دانشجویی رادیکال در آمریکا شرکت کرده باشند.
 
گزارش به خاستگاه سیاسی و ایدئولوژیک گروگانگیران از جمله‌ی نفرات اصلی و هدایت‌کننده و همچنین ۴۰ -۵۰ نفری که حول آن‌ها بودند می‌پردازد و هیچ‌یک از آنان را عضو سپاه پاسداران معرفی نمی‌کند تا چه رسد به نیروهای ویژه‌ی آن. سپاه پاسداران در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۸ تشکیل شد و شش ماه بعد از تشکیل در آبان‌ماه ۱۳۵۸ مطلقاً دارای نیروی ویژه و ... نبود.   
همچنین گزارش تأکید می‌کند ۱۶ نفر از دانشجویان که با همدیگر اسناد سفارت را ترجمه می‌کردند عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی - یک گروه ضد شاه -بودند که در دوران شاه در اروپا و آمریکا فعالیت می‌کردند.
گزارش CIA به درستی نتیجه‌گیری می‌کند که در سایه‌ی این گروگان‌گیری، ضمن برکناری دولت بازرگان و بخش میانه‌‌روی نظام، قانون اساسی رژیم که دست پخت مجلس خبرگان بود به تصویب رسید.
این گزارش به درستی به نقش اتحاد شوروی و یا حزب توده در اشغال سفارت آمریکا اشاره نمی‌کند. چرا که تهیه کنندگان آن، قصد فریب دولت متبوع‌شان را ندارند و خود را متعهد به منافع آمریکا می‌دانند و می‌کوشند تحلیل درست و جامعی در اختیار تصمیم‌گیرندگان و حاکمان کشورشان قرار دهند. از همه مهم‌تر ‌آن‌ها خود را مسئول و پاسخگو در مقابل مراجع قانونی و سیاسی کشورشان می‌دانند. 

ایرج مصداقی ۷ فوریه ۲۰۱۷


تحلیل CIA از تسخیر سفارت آمریکا در تضاد کامل با ادعا‌های مضحک فخرآور
ایرج مصداقی

امیرعباس فخرآور که «صدای آمریکا»‌ می‌کوشد به دروغ او را که کوچکترین سواد حقوقی ندارد، «استاد قانون اساسی آمریکا در دانشگاه ایالتی تگزاس» جا بزند، در کتاب حاوی دروغ‌های عجیب و غریب خود «رفیق آیت‌الله» که برای مطرح کردن یکی از ادعاهای غیرواقعی آن می‌بایستی خیلی «پررو» بود، ادعا می‌کند اشغال کنندگان سفارت آمریکا، نیروهای ویژه سپاه پاسداران بودند که توسط چریک‌های سازمان آزادیبخش فلسطین زیر نظر افسران سازمان امنیت شوروی تعلیم دیده بودند و این علمیات با هدایت خامنه‌ای و موسوی خویینی‌ها صورت گرفت.
متأسفانه «صدای آمریکا» بصورت کاملاً غیرحرفه‌ای به تبلیغ برای کتابی می‌‌پردازد که تقریباً تمامی ادعا‌های مطرح شده در آن، از سوی CIA  تخصصی‌ترین سازمان اطلاعاتی آمریکا رد شده است و این بیش از هرچیز سؤال‌برانگیز است.  
 گزارش‌های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا را می‌توانید در مقاله‌‌های قبلی‌ام ملاحظه کنید:‌
ادعاهای مضحک از سوی فخرآور که مورد حمایت لابی اسرائیل و بخشی از محافظه‌کاران آمریکایی است در حالی مطرح می‌شوند که هنگام اشغال سفارت آمریکا خامنه‌ای در ایران حضور نداشت و همراه با هاشمی رفسنجانی به سفر حج رفته بود و حتی از شنیدن خبر اشغال سفارت آمریکا نیز تعجب کرده بود.
 اشغال‌کنندگان سفارت نیز در حالی که همه‌جا از موسوی خوئینی‌ها و نقش‌اش در اشغال سفارت صحبت می‌کنند هیچ صحبتی حتی در مورد اطلاع خامنه‌ای از مقاصدشان به میان نیاورده‌اند.
رفسنجانی در خاطراتش از ۱۳ آبان ۵۸ و تصرف سفارت آمریکا می‌نویسد:
«در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، من و آیت‌الله خامنه‌ای در مکه بودیم، که خبر تصرف سفارت آمریکا را شب هنگام در پشت‌بام محل اقامت‌مان، هنگامی که آماده خواب می‌شدیم، از رادیو شنیدیم، تعجب کردیم، زیرا انتظار چنین حادثه‌ای را نداشتیم.»
(هاشمی رفسنجانی – انقلاب و پیروزی خاطرات سال‌های ۵۷ و۵۸؛  زیر نظر محسن هاشمی به اهتمام عباس بشیری، نشر معارف انقلاب ۱۳۸۳؛  ص ۳۷۰)
اما مهم‌تر از شهادت هاشمی رفسنجانی، گزارش و ارزیابی جامع و کامل CIA در نوامبر  ۱۹۸۱ است که از جنبه‌های مختلف به موضوع اشغال سفارت آمریکا پرداخته است. اگرچه در مورد دانشجویان اشغال‌کننده‌ی سفارت آمریکا گفتنی بسیار است، اما در این نوشته‌ برای بطلان جعلیات فخرآور تنها به گزارش CIA می‌پردازم.
نکته‌ی حائز اهمیت آن که کلیه گزارش‌های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا CIA قبل از انتشار جعل‌نامه «رفیق آیت‌الله» انتشار عمومی یافته و چنانچه قصد روشنگری و یا کار تحقیقی در میان بود به سادگی می‌شد به آن‌ها رجوع کرد. منتهی فخرآور و حامیانش و کسانی که پشت این جعلیات هستند به صرف خود ندیده‌اند که به گزارش‌های متعدد این سازمان اشاره کنند.
در گزارش نوامبر ۱۹۸۱ سازمان CIA از اشغال سفارت آمریکا آمده است:‌
«اشغال سفارت آمریکا توسط ستیزه‌جویان ایرانی با حمایت یا رضایت رهبران سیاسی و مذهبی، طراحی و برنامه‌ریزی و اجرا شده است. بررسی جامع شواهد نشان می‌دهد که هیچ نشانه‌ای دال بر این که یک دولت خارجی یا گروه سیاسی بطور مستقیم درگیر برنامه‌‌ریزی یا اجرای اشغال سفارت بوده یا بطور قابل توجهی روی تصمیمات گرفته شده از سوی ستیزه‌جویان در بحران طولانی‌مدت تأثیر داشته باشد در دست نیست. »
 
در صفحه‌ی ۸،  این گزارش به درستی تأکید می‌کند که سازمان مجاهدین خلق هوادارانش را بصورت ثابت در مقابل سفارت، سازماندهی کرده بود.  
بایستی اضافه کنم اگرچه مجاهدین نقشی در اشغال سفارت آمریکا نداشتند اما در کنار حزب توده از پشتیبانان اصلی آن بودند و در این میان نقش بسیار مهم‌تری از حزب توده به عهده داشتند و یکی از عوامل طولانی شدن بحران گروگان‌گیری به شمار می‌روند.
کلیه‌ی تحرکات جلوی سفارت آمریکا، از دادن آش نذری یا نمایش فیلم، برگزاری نماز جماعت، روزه‌ی سیاسی و ... توسط  مجاهدین یا با هدایت مستقیم آن‌ها انجام می‌گرفت. شعارهای در حمایت از دانشجویان پیرو خط امام و لزوم افشاگری‌ها و ... نیز از سوی مجاهدین طراحی و توسط هواداران تشکیلاتی این سازمان سر داده می‌شد. مهم‌ترین این شعارها عبارت بودند از:
 ۷۰ هزار کشته با صد هزار زخمی، ای ننگ بر سازش ، ای ننگ بر سازش، دانشجوی پیرو خط  امام افشاکن افشاکن، نه سازش نه تسلیم نبرد با آمریکا، درود بر خمینی، سلام بردانشجو، و ....
در صفحه‌ی ۱۲ گزارش دوباره تأکید می‌شود:
ستیزه جویانی که سفارت را اشغال کردند یک گروه سازماندهی شده سیاسی یا نظامی نبودند. همچنین گزارش تأکید می‌‌کند که حداقل دو نفر از رهبران گروه از طبقات متوسط خانواده‌های تهرانی هستند که مدت زمان‌های طولانی در آمریکا به عنوان دانشجو بوده‌اند.
گزارش سیا در مورد نقش سازمان آزادیبخش فلسطین در ماجرای گروگانگیری می‌نویسد:
مقامات فتح ابتدا تلاش کردند تا بحران را تعدیل کنند با این امید که تصویر خودشان در ایالات متحده بهبود ببخشند و روابط خودشان را با ایران تقویت کنند. گزارش سیا نتیجه‌گیری می‌‌کند سازمان آزادیبخش پس از شکست ابتکاراتش، بطور کلی خودش را از بحران گروگان‌گیری کنار کشید.  
  
گزارش همچنین در مورد  آموزش اشغال کنندگان سفارت می‌نویسد:‌
ستیزه‌جویان از منابع متعددی آموزش‌ کلی دریافت کرده‌اند.
بعضی از آن‌ها آموزش استفاده از سلاح‌های سبک را که در اشغال سفارت مورد استفاده قرار گرفت توسط سپاه‌ پاسداران دیده بودند.
بعضی از پاسداران  به نوبه‌ی خود توسط فلسطینی‌ها آموزش دیده‌اند.
به هر حال هیچ شواهدی مبنی بر این که فلسطینی‌ها مستقیماً در آموزش ستیزه‌جویان دست داشته باشند در دست نیست. یکی از ستیزه‌جویان ادعا می‌کرد که در کنار فلسطینی‌ها جنگیده و مدتی را در زندان‌های اسرائیل به سر برده است، هرچند نمی‌توانیم ادعای او را تایید کنیم. بعضی از ستیزه‌جویان ممکن است در جریان‌های دانشجویی رادیکال در آمریکا شرکت کرده باشند.
 
گزارش به خاستگاه سیاسی و ایدئولوژیک گروگانگیران از جمله‌ی نفرات اصلی و هدایت‌کننده و همچنین ۴۰ -۵۰ نفری که حول آن‌ها بودند می‌پردازد و هیچ‌یک از آنان را عضو سپاه پاسداران معرفی نمی‌کند تا چه رسد به نیروهای ویژه‌ی آن. سپاه پاسداران در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۸ تشکیل شد و شش ماه بعد از تشکیل در آبان‌ماه ۱۳۵۸ مطلقاً دارای نیروی ویژه و ... نبود.   
همچنین گزارش تأکید می‌کند ۱۶ نفر از دانشجویان که با همدیگر اسناد سفارت را ترجمه می‌کردند عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی - یک گروه ضد شاه -بودند که در دوران شاه در اروپا و آمریکا فعالیت می‌کردند.
گزارش CIA به درستی نتیجه‌گیری می‌کند که در سایه‌ی این گروگان‌گیری، ضمن برکناری دولت بازرگان و بخش میانه‌‌روی نظام، قانون اساسی رژیم که دست پخت مجلس خبرگان بود به تصویب رسید.
این گزارش به درستی به نقش اتحاد شوروی و یا حزب توده در اشغال سفارت آمریکا اشاره نمی‌کند. چرا که تهیه کنندگان آن، قصد فریب دولت متبوع‌شان را ندارند و خود را متعهد به منافع آمریکا می‌دانند و می‌کوشند تحلیل درست و جامعی در اختیار تصمیم‌گیرندگان و حاکمان کشورشان قرار دهند. از همه مهم‌تر ‌آن‌ها خود را مسئول و پاسخگو در مقابل مراجع قانونی و سیاسی کشورشان می‌دانند. 

ایرج مصداقی ۷ فوریه ۲۰۱۷


بخش 5-از مرگ رفسنجانی تا تاریخ بیداری ایرانیان و نقش فرهیختگان جامعه در...

انتخاب دونالد ترامپ

انتخاب دونالد ترام

نویسنده: سمیر امین
ترجمه: ناصر زرافشان
انتخاب اخیر دونالد ترامپ پس از برکسیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا)، افزایش آراء فاشیستی در اروپا، اما افزون بر این ها و خیلی بهتر از این ها، پیروزی انتخاباتی سیریزا و ظهور پودموس ، همه تظاهرات و نمودهای عمق بحران نظام نئولیبرالیسم جهانی شده کنونی است. این نظام که من همیشه آن را غیر ماندنی می دانسته ام در برابر چشمان ما از درونی ترین بخش آن در حال ترکیدن است. همه کوشش هایی که برای نجات این نظام- در واقع برای اجتناب از یک وضع بدتر – از طریق تعدیل های جزئی به عمل می آید محکوم به شکست است. اما ترکیدن این نظام از درون، مرادف با پیشرفت در مسیر ساخته شدن یک جایگزین واقعا بهتر برای مردم نیست. خزان سرمایه داری خود به خود مقارن با بهار خلق ها نیست. وقفه ای آنها را از یکدیگر جدا می کند، که به دوران ما حالت ابهام و انتظاری می دهد که آبستن حادترین خطرها است. اما این ترکیدن را – از آنجا که اجتناب ناپذیر است – باید دقیقاً فرصتی تاریخی به شمار آورد که نصیب مردم شده است. زیرا این رویداد، راه را برای پیشرفت های ممکن در راستای ساختن جایگزینی هموار می سازد که از دو مؤلفه جدانشدنی از یکدیگر به شرح زیر تشکیل می یابد: (1) در سطح ملی کنار گذاردن قواعد بنیادی مدیریت لیبرالی اقتصاد به سود پروژه های مبتنی بر حاکمیت مردمی که زمینه ساز پیشرفت اجتماعی می شوند؛ و (2) در سطح بین المللی، ساختن نظامی از جهانی سازی چند کانونی مبتنی بر مذاکره.
پیشرفت های موازی با یکدیگر در این دو سطح تنها در صورتی امکان پذیر خواهد شد که نیروهای سیاسی چپ رادیکال راهبردی را برای آنها بیندیشند و شکل دهند و موفق به بسیج طبقات مردمی برای پیش بردن و دست یافتن به این هدف ها بشوند. آنگونه که عقب نشینی های سیریزا، ابهامات و سردرگمی های موجود در رأی هایی که در بریتانیا و ایالات متحده داده شده است، و فقدان جسارت در وارثان کمونیسم اروپایی نشان می دهد، این مهم تا کنون تحقق نیافته است.
نظام حاکم در کشورهای عضو مثلث تاریخی امپریالیستی (ایالات متحده، اروپای غربی و ژاپن) بر اعمال قدرت مطلق الیگارشی های مالی کشورهای مربوطه مبتنی است. فقط آنها تمامی نظام های تولیدی این کشورها را مدیریت می کنند و موفق شده اند تقریباً همه بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط را در کشاورزی، صنعت و خدمات به پیمانکاران دست دومی تبدیل کنند که منحصراً در راستای منافع سرمایه مالی عمل می کنند. این الیگارشی ها به تنهایی نظام های سیاسی را که از دموکراسی انتخاباتی بورژوائی باقی مانده و به ارث رسیده است، مدیریت می کنند و توانسته اند احزاب سیاسی انتخاباتی چپ و راست را، به قیمت از میان بردن تدریجی مشروعیت شیوه ی عملی دموکراتیک آنها اهلی کرده و رام و تابع خود سازند. این الیگارشی ها به تنهایی دستگاه های تبلیغاتی را هم در کنترل خویش دارند و موفق شده اند مدیران سازمان های جدید از جمله رادیو تلویزیون های دولتی را تا سطح کارمندان رسانه ای خود تنزل دهند که در خدمت انحصاری آنها باشند. هیچ یک از این جنبه های دیکتاتوری این اولیگارشی مالی هم از سوی جنبش های اجتماعی و سیاسی جاری در کشورهای عضو مثلث امپریالیستی، به ویژه در ایالات متحده مورد تعرض قرار نمی گیرند.
الیگارشی های کشورهای مثلث علاوه بر این تلاش می کنند با تحمیل شکل خاصی از جهانی سازی، یعنی لیبرالیسم جهانی شده، قدرت انحصاری خود را به سرتاسر کره خاک هم گسترش دهند. اما آنان در اینجا با مقاومتی پیش از مقاومتی روبه رو می شوند که در جوامع عضو مثلث که وارثان «مزایای» حاکمیت امپریالیستی و برخوردار از آن مزایا هستند، وجود دارد. زیرا اگر ویرانی های اجتماعی لیبرالیسم در غرب مشهود است، این ویرانی ها در کشورهای پیرامونی این نظام ده بار بدتر است، در حدی که معدود رژیم هایی اکنون در میان رژیم های سیاسی این کشورها وجود دارند که هنوز در نظر مردم مشروعیت داشته باشند. به همین دلیل الیگارشی کشورهای کانونی هم به آن طبقات اجتماعی و دولت هایی که در این کشورها به سرمایه مالی جهانی وابسته اند و نوار نقاله هایی را تشکیل می دهند که تسلط امپریالیسم جمعی مثلث را به این کشورها وارد می کنند و به غایت هم شکننده اند، به درستی، به چشم همپیمانانی نامطمئن نگاه می کنند. از این رو منطق این نظام، نظامی گری و حقی را که امپریالیسم برای دخالت در کشورهای جنوب و شرق – از جمله از طریق جنگ برای خود قائل است، ایجاب و به این نظام تحمیل می کند. الیگارشی های کشورهای عضو مثلث همه از «بازها» هستند؛ و به این ترتیب ناتو، افزار دائمی تجاوز آنان، به مهمترین نهاد امپریالیسم معاصر تبدیل شده است. گواه انتخاب این گزینه تجاوزکارانه در لحن و کلام باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده، در جریان آخرین سفر دوره ای او به اروپا (نوامبر 2016 ) آفتابی شد: دادن اطمینان مجدد به دست نشانده های اروپایی (واسال ها) خود، در زمینه تعهد ایالات متحده نسبت به ناتو. بدیهی است که این سازمان به عنوان یک افزار تجاوز – که واقعاً هست – معرفی نمی شود، بلکه به عنوان وسیله تأمین «دفاع» اروپا معرفی می شود. اما چه کسی اروپا را تهدید می کند که دفاع از آن معنی پیدا کند؟
مجموعه رسانه ای حاکم به ما می گویند که پیش از همه روسیه اروپا را تهدید می کند. اما واقعیت چیز دیگری است. پوتین از این جهت مورد انتقاد است که زیر بار کودتای اروپایی– نازی که در کیف به راه انداختند و حکومت کانگسترهایی که در گرجستان روی کار آوردند، نرفته است. می بایست او را – علاوه بر تحریم های اقتصادی – با تهدید به جنگ از سوی هیلاری کلینتون مجبور می کردند زیر بار آن ها برود.
علاوه بر این به ما می گویند که تروریست های جهادی اسلامی اروپا را تهدید می کنند. در این مورد هم باز افکار عمومی را پیرامون این موضوع دست کاری و آن را در جهت دلخواه خود می پیچانند. «جهاد گرایی» منحصراً نتیجه اجتناب ناپذیر پشتیبانی مداوم مثلث از اسلام سیاسی ارتجاعی است که از وهابی گری منطقه خلیج (فارس) الهام می گیرد و هزینه های آن تأمین می شود. اعمال این به اصطلاح قدرت اسلامی، بهترین تضمین نابودی کامل توانمندی جوامع و کشورهای این منطقه برای مقاومت در برابر امر و نهی های جهانی سازی لیبرالی است. در عین حال بهترین دستاویز را هم به دست امپریالیسم می دهد که به مداخلات ناتو ظاهری مشروع و به حق بدهد. در این زمینه مطبوعات ایالات متحده تأیید کردند که اتهامی که ترامپ علیه هیلاری مطرح می کرد و می گفت او فعالانه از ایجاد داعش پشتیبانی کرده است، اساس کاملاً درستی دارد.
بگذارید اضافه کنم که سخنرانی هایی هم که مداخلات ناتو و دفاع از دموکراسی را با هم یکی می کنند، از مقوله همان حرف های یاوه ای است که بر خلاف واقعیت اظهار می شود.
بنابر آنچه گفته شد شکست هیلاری کلینتون – بیش از پیروزی دونالد ترامپ – خبر خوشی است. شاید این شکست تهدید دار و دسته تجاوز طلب ترین بازها به رهبری اوباما و کلینتون را برطرف سازد. می گویم «شاید»، زیرا روشن نیست که آیا ترامپ کشور خود را به مسیر دیگری هدایت خواهد کرد یا نه.
در وهله اول، نه افکار عمومی آن اکثریتی که از ترامپ حمایت کردند، و نه افکار عمومی آن اقلیتی که علیه او تظاهرات می کنند، هیچ یک او را مجبور نمی کنند یک چنین مسیر متفاوتی را پیش گیرد. بحث آنها فقط بر سر برخی مسائل داخلی جامعه ایالات متحده (به ویژه نژاد پرستی و ضدیت با فمنیسم) است. افکار عمومی یاد شده شالوده های اقتصادی این نظام را که علت ریشه ای خرابی و افت شرایط اجتماعی لایه های مهمی از جامعه است، به چالش نمی کشد. حرمت و تقدس مالکیت خصوصی، از جمله مالکیت انحصارات دست نخورده باقی می ماند؛ این واقعیت که ترامپ خودش یک میلیاردر است برای انتخاب شدن او امتیازی محسوب می شد نه مانعی برای این انتخاب. به علاوه بحث ها هیچ گاه بر سر سیاست خارجی تجاوزکارانه واشنگتن نبوده است. دوست داشتیم ببینیم آنان که امروز علیه ترامپ تظاهرات اعتراضی می کنند، پیش از انتخابات هم برای اعتراض به برنامه ها و اظهارات تجاوزطلبانه هیلاری کلینتون هم دعوت به تظاهرات کنند. بدیهی است که چنین اتفاقی نیفتاد. شهروندان ایالات متحده هیچ گاه مداخلات نظامی این کشور در خارج، و جنایات آن علیه بشریت را که با این مداخلات همراه است، محکوم نکرده اند.
کمپین انتخاباتی برنی سندرز ، امیدهای زیادی را پدید آورده بود. او که جرأت به خرج داد و یک چشم انداز سوسیالیستی را وارد بحث های انتخاباتی کرد، با این کار خود به شکل معقول و درستی افکار عمومی را سیاسی کرد، کاری که از این پس دیگر انجام آن، چه در ایالات متحده و چه در جاهای دیگر غیر ممکن نیست. تحت چنین شرایطی از کناره گیری او و حمایت او و هوادارانش از کلینتون فقط می توان اظهار تأسف کرد.
آنچه بسیار مهمتر از «افکار عمومی» است، این واقعیت است که طبقه حاکمه ایالات متحده، هیچ سیاست بین المللی دیگری را غیر از سیاستی که از زمان ایجاد ناتو در هفتاد سال پیش تا کنون دنبال کرده است – یعنی تضمین سلطه این کشور بر تمامی جهان – نمی تواند تصور کند. به ما می گویند در درون دو اردوگاه جمهوری خواه و دموکرات که بر کاخ سفید و سنا تسلط دارند «کبوترها» و «بازهایی» وجود دارند. کبوترها که اکنون یقیناً قافیه را باخته اند. اکنون فقط بازها هستند که پیش از دست زدن به یک ماجراجویی تجاوزکارانه جدید، اندکی فکر می کنند. ترامپ و برخی از اطرافیان او شاید از این قماش باشند، نه چیزی خیلی بیش از این. این را باید دانست. راجع به او نباید بیش از حد دچار توهم شد. پرهیز از چنین توهم بی موردی ضروری است. اما باید درصدد هم بود که از این شکاف کوچک در تنه ی امپریالیسم امریکا نیز برای تقویت پیشروی های ممکن در جهت ساختن شکل دیگری از جهانی سازی بهره برد که اندکی بیش تر به حقوق خلق ها و خواسته صلح احترام بگذارد. دست نشانده های اروپایی واشنگتن از این بیش از هر چیز دیگری هراس دارند. به عنوان یک واقعیت اظهاراتی که به وسیله ترامپ درباره سیاست بین المللی ایالات متحده به عمل آمده ضد و نقیض است. از یک سو به نظر می رسد او می تواند حقانیت نگرانی های روسیه را از طرح های تجاوزی ناتو در اوکراین و گرجستان درک کند و به رسمیت بشناسد و می تواند درک کند که مسکو از سوریه در جنگ این کشور بر علیه تروریسم جهادی پشتیبانی می کند. اما از سوی دیگر می گوید که می خواهد موافقت نامه مربوط به برنامه هسته ای ایران را ملغی سازد. به علاوه ما هنوز نمی دانیم که آیا او تصمیم دارد سیاست پشتیبانی بی قید و شرط اوباما از اسرائیل را ادامه دهد یا قصد دارد در شرایط این پشتیبانی تغییراتی بدهد.
بنابراین ما باید پیروزی انتخاباتی دونالد ترامپ را در چهارچوب گسترده تر مظاهر ترکیدن نظام قرار دهیم. این مظاهر و نشانه ها تا کنون همگی مبهم اند و هم از فرصت های بهتر ممکن و هم از امکان پیشامدهای نفرت انگیز در آینده حکایت می کنند.
برخی از تحولاتی که با این مظاهر و رویدادها همراه هستند به هیچ طریقی قدرت طبقه حاکم متشکل از الیگارشی ها را مورد معارضه قرار نمی دهند. مصداق این گونه تحولات، برکسیت، انتخاب ترامپ و طرح های فاشیست های اروپایی است.
یقیناً کارزاری که به سود خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا به راه افتاد استدلالات و بحث های نفرت انگیزی را دستاویز خود قرار داده بود. به علاوه این طرح گزینه سرمایه داری – امپریالیستی بنیادین بریتانیا را زیر سوال نمی برد. فقط پیشنهاد می کند که لندن در اداره سیاست خارجی اش باید یک حاشیه مانور داشته باشد که به آن امکان دهد مستقیماً با شرکای خود که ایالات متحده در مرتبه اول آنها است، تعامل داشته باشد. اما در پس این گزینه موضوع دیگری هم از دور پیدا است که باید از آن آگاه بود: این که بریتانیا اروپای آلمانی را نمی پذیرد. این بعد اخیر برکسیت یقیناً مثبت است.
فاشیست های اروپا که فعلاً باد به پرچم آنها می وزد، در موضع راست افراطی قرار دارند، یعنی هیچ یک قدرت الیگارشی های کشور مربوطه خود را به چالش نمی کشند. آنها فقط امیدوارند که برای اعمال قدرت در خدمت این الیگارشی ها، به وسیله آنها انتخاب شوند. البته آنها در عین حال نظرات نفرت انگیز نژادی و سایر نظرات خود را هم به کار می برند، چیزی که مانع آنان از توجه و پاسخ گویی به تغییرات واقعی که مردم آنان با آنها روبه رو هستند و به آنها نیاز دارند و انجام این تغییرات می شود.
قدرت ترامپ در همین گونه نقد قلابی جهانی سازی لیبرالی نهفته است. هدف لحن «ناسیونالیستی» او تقویت و تحکیم کنترل واشنگتن بر هم پیمانان فرودست آن است، نه دادن استقلالی به آنان که حتی خودشان هم آن را مطالبه نمی کنند. از این دیدگاه، ترامپ می تواند برخی اقدامات معمولی را در حوزه حمایت گرایی انجام دهد، چیزی که ضمناً دولت های قبلی ایالات متحده نیز همیشه، بدون اینکه به زبان آورند، آن را به هم پیمانان فرودست خود تحمیل کرده اند، هم پیمانانی که برای آنان، انجام اقدام متقابل، ممنوع است. در این جا می توان موضوع را با آنچه برکسیت انگلیسی ها می خواهد انجام دهد مقایسه کرد.
ترامپ اعلام کرد که هدف اقدامات حمایت گرایانه ای که او به آنها فکر می کند در درجه اول چین است. پیش از او اوباما و هیلاری کلینتون، با تصمیمی که در زمینه انتقال مرکز ثقل نیروهای مسلح شان از خاورمیانه به آسیای شرقی گرفتند، چین را به عنوان رقیب و دشمن اصلی و عمده خود معرفی کردند. این استراتژی تهاجمی اقتصادی و نظامی که با اصول لیبرالیسمی که واشنگتن خود پرچمدار آن است در تضاد فاحش قرار دارد، می تواند به ضد خود تبدیل شود و چین را وا دارد که در تحولی سودمند، در جهت تقویت و تحکیم بازار توده ای داخلی خود و جست و جوی شرکای دیگری برای خود از میان کشورهای جنوب پیش رود.
آیا ترامپ تا جایی پیش خواهد رفت که پیمان نفتا را لغو کند؟ اگر او چنین کاری کند با رها کردن مردم مکزیک و کانادا از موقعیت فعلی شان به عنوان دست نشانده های ناتوان ایالات متحده، خدمت بزرگی به آنان کرده است. و آنها را تشویق خواهد کرد در جهت های تازه ای که بر طرح های مستقل مردمی و مبتنی بر حاکمیت خود آن ها مبتنی است به فعالیت بپردازند. متأسفانه بعید است که اکثریت وسیع نمایندگان جمهوری خواه و دموکرات در مجلس نمایندگان و در سنا که همه آنها پشتیبانی بی قید و شرط خود را از منافع الیگارشی های امریکا ثابت کرده اند، به ترامپ اجازه دهند تا این حد پیش برود.
عواقب و پیامدهای دشمنی ترامپ با موافقت نامه زیست محیطی COP21، به آن حد که حریفان اروپایی او می گوید جدی نیست؛ زیرا متأسفانه روشن است – یا روشن خواهد شد – که این قرارداد در هر حال به صورت ورق پاره ی بی خاصیتی باقی خواهد ماند زیرا کشورهای ثروتمند قصد ندارند به تعهدات مالی خود در این زمینه عمل کنند.
از طرف دیگر، به عکس برخی مظاهر دیگر ترکیدن این جهانی سازی لیبرالی با برخی پیشرفت های اجتماعی قرینه است که بعضی آنها ضعیف و بعضی بهتراند.
در اروپا پیروزی انتخاباتی سیریزا و ظهور پودموس در این چهارچوب قرار می گیرند. اما طرح هایی که به وسیله این نیروهای جدید اجرا شده همچنان ضد و نقیض است: رد کردن سیاست تحمیلی ریاضت اقتصادی از یک سو و توهم امکان انجام اصلاحات به وسیله اتحادیه اروپا از سوی دیگر. تاریخ خطا بودن ارزیابی های خوش بینانه نسبت به این گونه اصلاحات را، که در واقع غیر ممکن است، پیش از این نشان داده و ثابت کرده است.
در امریکای لاتین پیشروی هایی که طی نخستین دهه این قرن صورت گرفته اکنون با چالش رو به رو است. جنبش هایی که این پیشرفت ها را عملی ساخته اند بی تردید خصلت ارتجاعی طبقات متوسط این کشورها را، به ویژه در برزیل و ونوزئلا دست کم گرفته اند، طبقات متوسطی که تقسیم منافع حاصل از هر گونه رشد و توسعه ای را که در خور این نام باشد با طبقه زحمت کش رد می کنند.
طرح های نو پدید – به ویژه طرح های چین و روسیه – نیز به همین اندازه با ابهام همراه است. آیا هدف آنها «رسیدن به دیگران» از راه ها و با وسایل سرمایه داری و در متن جهانی سازی است که آن نیز سرمایه داری است اما آنها مجبورند آن را بپذیرند؟ یا، با آگاهی از اینکه تحقق این طرح ها غیر ممکن است حکومت های کشورهای نوخاسته مربوطه خود را بیشتر در راستای طرح های مردمی و مبتنی بر حاکمیت خود آنها جهت خواهند داد؟
******
این تأملات کلی درباره آینده نظام ترامپ را باید با توجه به جنبه های تکمیلی تحلیل سمیر امین از ترک برداشتن سرمایه داری معاصر که در دیگر آثار او در این زمینه به طور تفصیلی تشریح شده است و در متن آنها مطالعه کرد.

Iran 'On Notice': Will Trump Pull The Trigger?

The "fake news" line: why Trump keeps using it

HANNITY Feb 7, 2017 - Awaiting Appeals Court Ruling on Trump’s Temporary...

درباره امپریالیسم - گفتگو با دکتر ناصر زرافشان

Donald Trump is about to Do Something We've Never Seen! (2017-2018)

Donald Trump Travel Ban Federal Judge James Robart Has Blocked President...

Red Carpet

Noam Chomsky - Israel Is On The Road To Self Destruction

فرزند؛ کشته. مادر؛ زندانی

عکس ‏‎Mana Neyestani  Fan Page‎‏

«کشتی انقلاب»…

عکس ‏‎Mana Neyestani  Fan Page‎‏

همگی خسته نباشید!‎

LIVE STREAM:Press Briefing with Press Secretary Sean Spicer from the whi...

LIVE STREAM:Press Briefing with Press Secretary Sean Spicer from the whi...

دکتر محمد ملکی؛ مردم باید دست اتحاد به یکدیگر بدهند و دریک همه پرسی عموم...