تاریخ را درست بخوانیم ودرست هم بنویسیم
محمود طوقی
محمود طوقی
پیمان وهاب زاده در کتاب« پرویز صدری؛نمایی از یک زندگی سیاسی » که پژوهشی در مورد زندگی پرویز صدری است به دو نکته اشاره می کند که در مقدمه اش بر کتاب هشت نامه به چریک های فدایی خلق این دو نکته مورد پژوهش قرار گرفته است .
درکتاب هشت نامه که نامه های مصطفی شعاعیان به سازمان چریک های فدایی خلق ایران است .این دو مسئله مورد بررسی خسرو شاکری هم قرار گرفته و تا حدود زیادی هم عقیده اند .
اما قبل ازآن که وارد مسائل طرح شده بشویم ببینیم پرویز صدری که بود.
پرویز صدری که بود
در ۱۵ بهمن سال۱۳۲۱ در تهران بدنیا آمد. پدر و مادرش هر دو معلم بودند.
از طریق برادر بزرگش مصطفی که از اعضا حزب پان ایرانیست بود با سیاست آشنا شد. به شنا هم علاقه مند بودو در رشته شنای پروانه مقام دوم کشوری را کسب کرد.
در سال ۱۳۴۰ دیپلم ریاضی گرفت و به انستیتوی تکنولوژی تهران رفت تا متالوژی بخواند. در اینجا بود که با مصطفی شعاعیان و بهزاد نبوی آشنا شد .
با برخاستن دوباره جبهه ملی دوم او بهمراه شعاعیان در سازمان دانشجویی جبهه ملی فعال شد.
در سال ۴۱ به کمک زلزله زده گان بوئین زهرا رفت.
پس از سرکوب سال ۴۲ او نیز چون دیگر هم نسلانش به فکر راهی نو برای حرکت افتاد.
در سال۴۶ از سربازی آمدو کارگاهی ریخته گری درست کرد. که کارش ساخت پوسته نارنجک بود.مدتی درر هنرستان آموزش تاسال۱۳۴۹در هنرستان آموزش ریخته گری می داد.
در سال۴۶ گروهی معتقد به مبارزه مسلحانه را پی ریخت.در این گروه شعاعیان ،بهزاد نبوی رضا عسکریه شرکت داشتند. بعد ها این جریان بنام جبهه دموکراتیک ملی نامیده شد .
در سال ۵۱بهمراه شایگان و شعاعیان و بهزاد نبوی جبهه دموکراتیک خلق را درست کردند.بعد از دستگیری بهزادنبوی در سال ۵۱ پرویز مخفی شد.
در سال ۵۲ با حمله ساواک و شهادت عده ای گروه از هم پاشید.و بازماندگان گروه ازجمله شعاعیان به چریک های فدایی ملحق
شدند اما پرویز با آنها نرفت او با شیوه مبارزه فدائیان موافق نبود .
تا سال ۵۴ که دیگر کسی نشانی از او ندید فعال بود و بنظر می رسید در حال انجام کاری است وناگهان برای همیشه از دید دوست و دشمن ناپدید شد .
جدال جزنی و شعاعیان؛دروغ یا واقعیت
وهاب زاده در مقدمه کتاب هشت نامه به چریک های فدایی خلق تحت عنوان« تک اندیشی شعاعیان و چپ آیینی» از جنگ بین شعاعیان و جزنی سناریوی منسجمی می سازد که پایان آن طرد و انزوای شعاعیان است .آیا براستی این گونه بوده است ؟پژوهش خواهیم کرد ،اما در تمامی نوشته های جزنی یک بار از شعاعیان تحت عنوان «گروه جریان»برخورد دیگری نمی بینیم.نه در بررسی های جزنی در مورد جبهه ملی دوم و سوم ونه بعد. از یاد نبریم که جزنی تاریخ ۳۰ ساله را از سال های ۴۹ به بعد در زندان می نویسد.
شعاعیان نیز در تمامی نوشته هایش نه خوب و نه بد نامی از جزنی نمی برد.آن هم شعاعیان با آن روحیه تند وتیزی که داشت، امکان نداشت با جزنی برخورد هایی در این سطحی که وهاب زاده مدعی آن است داشته باشد و از آن در نوشته هایش یادی نکند. با آن عادت عجیبی که شعاعیان در ثبت وقایع داشت و هر برخوردی را مکتوب می کرد. ضمن آن که شعاعیان اهل کوتاه آمدن و زیر سبیل در کردن و نان قرض دادن و نان به نرخ روز خوردن نبود . او بطور کلی از این اخلاق اپورتونیستی مبرا بود .
نخست به سناریوی وهاب زاده نگاه کنیم؛
« در همین سال ها بود که جزنی پس از خواندن برخی از تحلیل های گروه جریان به استهزا جریان را مارکسیست های آمریکایی نامید.»۱؛
همین گزاره در کتاب «پرویزصدری،نمایی از یک زندگی سیاسی» نیز تکرار می شود؛
« برچسب مارکسیسم آمریکائی را بیژن جزنی در تاریخ سی ساله برای تمسخر شعاعیان همه گیر کرد .»۲؛
در این دو گزاره چند نکته غیر دقیق هست .نخست آن که طبق روایت ایرج واحدی پور که با بیژن نزدیکی های بسیار داشت ودرآن سال ها فعال بود :جناح چپ دانشجویی جبهه ملی، مصطفی شاعیان و خط او را مارکسیسم آمریکایی می شناختند.؛۳؛نه بیژن . دوم آن که گروه به نام شعاعیان شناخته نمی شد که کسی بخواهد شخص اورا خراب کند . و در آخر، زمانی جزنی تاریخ سی ساله را نوشت و این کتاب در سطح جنبش خوانده شد که گروه پروسه منحل شده بود و وجود خارجی نداشت .
جزنی خود چنین می نویسد :
« شعاری که به این ترتیب از طرف حزب کمونیست داده می شد این بود؛اگر نگوئيم زنده باد امپریالیسم آمریکا،زنده باد بورژازی کمپرادور بگوئیم :پیروز بادبورژازی کمپرادور،پیروز باد امپریالیسم آمریکا. این تجزیه و تحلیل نام حزب کمونیست ایران را به مارکسیست های آمریکایی تغییر داد»۴؛
جزنی در این گزاره به عنوان یک تاریخ نویس دارد یک جریان سیاسی را توضیح می دهد و مدعی نیست که به نظر او باید آن ها را مارکسیست های آمریکایی نامید . ریشخند و استهزایی هم در کار نیست.
فرض دیگرآنست که جزنی نه در حین نوشتن تاریخ ۳۰ ساله که در همان سالهای ۴۳-۴۲ این نام گذاری را انجام داده است پس باید شعاعیان منبع این خبر باشد یا او با واسطه این امر را منتسب کند به جزنی . بببینیم شعاعیان چه می گوید؛
« نام مارکسیست ها را دربیرون از ؛جریان؛خود بخود رویمان گذاشتند. ولی ضمنا چون بر این باور بودیم که میان دو امپریالیسم آمریکاو انگلیس بایستی با امپریالیسم آمریکا علیه امپریالیسم انگلیس متفق شد ناچارا کار را بدانجا کشاندکه کسانی که صمیمانه دوست دارند مسائل نظری را با هوچیگری خیابانی و روزنامه ای درهم آمیزند پسوند آمریکا را نیز به مارکسیست ها افزودند و ترکیب پر شگون مارکسیست های آمریکایی را ساختند»۵
نه جزنی و نه شعاعیان ،هیچ کدام برگه ای رو نمی کنند که چه کسی یا کسانی این نام را به جد یا به استهزا یا هوچیگرانه برگزیدند . پس منبع مقدمه نویس ۸ نامه به چریک ها کیست .
ادامه دهیم:
« اما برخورد جزنی با شعاعیان نیز باید به گوش شنوندگان آن زمان نیز رسیده باشد. باری تاثیر فوری برخورد جزنی با شعاعیان و همفکرانش همانا منزوی کردن شعاعیان در جبهه ملی دوم بود. همین امر آخری انگیزه جزنی در تحقیر شعاعیان بوده باشد. افزون بر این توصیف توهین آمیز جزنی -که چون گویای یکی پنداشتن اندیشه و اندیشه گر است جز ترور شخصیت نمی تواند باشد. اثر ویرانگرش را تا سال های بعد بر رابطه های شعاعیان حفظ کرد .»۶
کدام برخورد؟آیا این برخورد فیزیکی بود ،مسلحانه بود،یا نظری؟این کوشندگان که باید به گوششان رسیده باشد چه کسانی هستند. در کدام آثار مکتوبشان این برخورد را برای ثبت در تاریخ آورده اند.
در کدام آثار جزنی و شعاعیان ما رد پایی از این برخوردمی بینیم اگر برخوردی در این سطح صورت گرفته راوی کیست.؟
نه روایت جزنی از گروه «جریان»و نه روایت شعاعیان و نقد او از جریانات جبهه ملی دوم و سوم رد پایی از این برخورد نمی بینیم . شعاعیان کسی نبود که هر برخوردی را بدون جواب بگذارد و مکتوب نکند .آن قدر هم شجاعت داشت که بگوید:جزنی غلط بودن تحلیل حمایت از امپریالیسم آمریکا و بورژازی کمپرادور را به او گوشزد کرده است و او آشکارا اعلام نکند لااقل در سال۵۰ به بعد ،که او درست می گفته است و او می پذیرد.
دیگر آن که چه کسی گفته است شعاعیان در جبهه ملی دوم منزوی شده است . به «تزی برای تحرک» او نگاه کنیم و ببینیم که او در سطح بالای جنبش با سران نهضت آزادی و رهبران درجه اول مذهبی مثل آیت الله میلانی ،خمینی و شریعتمداری مرتبط بوده است.پاسخ نامه اورا از دکتر مصدق هم که داریم که خطاب به او می گوید:«الحق به اوضاع ایران واردید»
ادامه دهیم:
« سال ها بعد به هنگام نگارش تاریخ سی ساله برخورد تحقیر آمیز جزنی تا حد اتهامی جدی علیه شعاعیان و یارانش در جریان قرار گرفت،اتهامی که دیگر نمی توان آن را از دید رقابت ایدئولوژیک توجیه کرد . در تاریخ سی ساله جزنی پس از نام برخی از اعضای «جریان»از این محفل به نام پروسه مارکسیست لنینیست های ایران یاد می کند.یعنی با یک چرخش قلم دو محفل بسیار متفاوت را یکی می گیرد.جزنی از پروسه مارکسیست لنینیست های ایران به درستی به منزله گروهی پلیسی یاد می کند که دامی بود برای شناسایی و دستگیری فعالان چپ در سال های چهل. ترفند قابل توجه جزنی در آنست که با آن که از پروسه و مارکسیست های آمریکایی به عنوان دو جریان یاد می کند اما تو گویی یکی هستند.»۷
در این قسمت مقدمه نویس به سه نکته اشاره می کند:
۱-زدن اتهام
۲-رقابت ایدئولوژیک
۳-زدن ترفند
بین جزنی و شعاعیان در سال های۴۰ به بعد در جریان جبهه ملی دوم و سوم رقابتی وجود نداشته است هر دو جزي جناح چپ جبهه ملی بودند و اختلاف همه با رهبری جبهه ملی بود. جزنی در تاریخ ۳۰ ساله هیچ اشاره ای به در گیری خود با شعاعیان نمی کند شعاعیان نیز در کتاب«چند نگاه شتابزده »که به قضایای جبهه ملی دوم و سوم می پردازد اشاره ای به چنین در گیری ندارد.
در سال ۵۰ ببعد که شعاعیان از لنینیسم فاصله می گیردو به صاحب نظری مستقل تبدیل می شودجزنی چهار سالی است که در زندان بسر می بردو از هر نوع رقابت ودر گیری با شعاعیان دور است .
حال برسیم به ترفند جزنی و گردش قلم او .نخست نگاه کنیم به تاریخ۳۰ ساله:
« پروسه مارکسیست لنینیست ایران بین سال های۳۶-۳۸ تشکیل شد.در سال ۱۳۳۸ اثری از جانب این محفل منتشر شدبه نام« تحلیل حزب توده ایران» که حزب را حزبی خرده بورژایی وبا ایدئولوژی خرده بورژایی ارزیابی می کرد.و مهم ترین اشتباه حزب را عدم درک مارکسیسم می دانستند
طی سال های۳۹-۴۱ در این محفل انشعابی رخ دادکه خودرا حزب کمونیست ایران می نامید و؛«چه باید کرد» را منتشر کردند.۸
در سال ۴۳ظاهرا«پروسه»که به «جریان»نیز شهرت داشت خودرا منحل ساخت.مارکسیست های آمریکایی نیز خودرا منحل کردند. این تصمیم به این خاطر گرفته شد که دیگر هیچ کس حتی زعمای خود این محافل نمی توانستند انکار کنندکه پلیس از همه چیز آن ها اطلاع دارد»۹
پس جزنی بین پروسه و مارکسیست ها و حزب کمونیست ایران که به مارکسیست های آمریکایی معروف بودند ولی خود گروه ،خودرا مارکسیست ها می نامیدند،تفاوت قائل است و آن ها را یکی نمی گیرد. دوم آن که برخلاف شعاعیان که سازمان پروسه را یک جریان پلیسی مثل تشکیلات تهران حزب توده می داند ،یک سازمان پلیسی نمی داندبلکه می گوید؛پلیس از همه چیز آن ها اطلاع داشت .
اطلاع داشتن پلیس که می تواند به علت ولنگ و بازی یک گروه ویا نفوذ پلیس در یک گروه باشد،فرق بسیار دارد با تشکیلات تهران که یک تشکیلات پلیس ساخته بود .
به راستی درک نثر ساده جزنی نیازمند «تو گویی» و «من می گویم»دارد؟خوشمزه تر آن که در دهان جزنی گذاشته می شود که «جزنی به درستی پروسه را یک گروه پلیسی می داند»۱۰
در حالی که چنین نیست و جزنی برپلیس بودن این جریان به صراحت چیزی نمی گوید.ادامه دهیم:
اما مقدمه نویس ول کن معامله نیست و هنوز دلایلی دارد که «یکی انگاشتن محفل مطالعاتی توکلی - شعاعیان که از سر بی نامی به نام «جریان»شناخته می شد با پروسه مارکسیست -لنینیست های ایران فراتر از یک خطای تاریخ نگارانه است . به چه دلیل،پس دلیل می آورد:
«جزنی در کتابش به شرحی از گروهی می رسدکه ان هم به سبب بی نامی به «گروه تربت حیدریه»یا گروه «دامغانی-راد»مشهور بودند
جزنی دستگیری اعضا و متلاشی شدن این گروه را در سال۴۷ به«جریان»یا «پروسه»نسبت می دهد.
نخست آن که جزنی این دو گروه را یکی نمی کیرد. پس بهتر است مقدمه نویس بار دیگر تاریخ ۳۰ ساله را درست بخواندتا ببیند که جزنی بین پروسه و مارکسیست های آمریکایی فرق قائل است .
دوم آن که دستگیری این گروه را به گروه پروسه نسبت نمی دهد.تا مقدمه نویس دلیل بیاوردکه در سال ۱۳۴۳ پروسه منحل شده بود و در سال ۱۳۴۷ وجود خارجی نداشت .
نگاه کنیم به تاریخ ۳۰ ساله
«گروه دامغانی -راد:
گروه تربت حیدریه
منوچهر دامغانی در دانشکده پزشکی با گروه معروف به پروسه آشنا شد و به عضویت آن در آمد. در جبهه ملی فعالیت می کرد. از سویی دیگر راد دانشجوی دانشکده علوم بود،از طریق فعالیت های صنفی به فعالیت های جبهه ملی کشانده شد.راد روابط مخفی با دامغانی و پروسه داشت.
پس از فروکش کردن فعالیت ،راد در تماس با دامغانی تصمیم می گیرد مشی قهر آمیز را پیاده کند و از آنجا که اعضا و طرفداران «پروسه»در زمینه مسائل ایدئولوژیک مشی چینی را برگزیده بودنددر صدد تدارک جنگ چریکی دهقانی برمی آیند و درتربت حیدریه مزرعه ای می خرند
در مزرعه تربت حیدریه علاوه برچندین مرد ،دو زن نیز رفت و آمد داشتند. رفتار این عده دهقانان را مشکوک کرده بود.خبر هایی به ژاندارمری و پلیس می رسد . از سویی دیگر پروسه در جریان کل فعالیت های این گروه بود. وبا نفوذی که پلیس در آن داشت ،حرکات این عده را نیز زیر نظر داشت . در سال۴۷ ژاندارمری به مزرعه تربت حیدریه رفت و پسر ها را همراه یک دختر باز داشت کرد.»۱۱
به هر رو ی« پروسه» در سال۴۳به شکل یک تشکیلات سیاسی منحل شده است. جزنی از لفظ ظاهرا سود می برد و می گوید؛ظاهرا خودرا منحل کردند . اما عناصر و اعضا ی آن مثل راد و دامغانی که از اعضا ی سابق پروسه بودند در جریان فعالیت های هم بودند. خبر ها از همین روابط غیر تشکیلاتی به پلیس می رسید .
جزنی به ضرس قاطع نمی گوید،پروسه یک گروه پلیسی است بلکه از نفوذ پلیس حرف می زند. واین حتی و حتی بیشتر از این مورد قبول شعاعیان ومقدمه نویس کتاب نیز هست .
اما توطئه های جزنی به زعم مقدمه نویس بر علیه شعاعیان پایان نمی گیرد و عضو گیری شعاعیان را به خاطر«اندیشه های رادیکال و تروتسکیستی اورا امری خطرناک می داند»۱۲
اما با این همه مقدمه نویس «راهی برای دانستن این امر ندارد که آیا هشدار جزنی هرگز به اشرف رسید یا این که بریدن ارتباط سازمان با شعاعیان به ابتکار خود اشرف انجام گرفته است»۱۳
به هر روی شناخت جزنی از شعاعیان ،شناخت رودررویی نبوده است .نهایت در حد همان خط مشی مارکسیست ها بود . در تمامی تاریخ ۳۰ ساله جز همین مورد جزنی نامی از شعاعیان نمی برد. ودر واقع نکته قابل بحثی نمی بیندکه مطرح کند. ضمن آن که دستگیری جزنی در سال۴۶ او را از مدار تحولات ودر گیری های ایدئولوژیک خارج از زندان دور می کند .
از سال ۵۲-۵۰، که شعاعیان به چریک ها می پیوندد رد لنینیسم از سوی او مسئله چریک ها و بیژن نیست .آن ها در حال جنگ مرگ و زندگی با رژیم اند.
شعاعیان زمانی برای چریک ها مطرح می شود که او خود خواستار پیوستن به چریک هاست. همان طور که در نامه هایش مشهود است این تمایل از سوی بقیه گروه بویژه مرضیه احمدی اسکویی بوده است .هر چند مقدمه نویس این پذیرش از سوی اشرف را بعنوان یک رهبر پراگماتیست«فرصت طلبانه»می داند.
اما اپورتونیسمی در کار نبود. تمایل پیوستن در تمامی گروه بوده است .حتی اسکویی به شعاعیان فشار می آورد که با چریک ها برای او قرار ثابت بگیرد.
چریک ها شعاعیان را می پذیرند. شرط او را هم قبول می کنندو می پذیرند که کتاب انقلاب شعاعیان را در سازمان به بحث بگذارند .
و بر خلاف نظر مقدمه نویس بعد از پذیرش در صدد خالی کردن زیر پای او نبودند. طبیعت کار چریکی یا بطور کل هر سازمانی تقسیم نیروها بین شاخه های مختلف بر اساس نیاز ها است .قرار نبود جریان شعاعیان به شکل یک فراکسیون مستقل در بین چریک ها فعالیت کند. این کار شدنی نبود .شعاعیان نیز خود خواستار چنین کاری نبود . اگر وحدت فرقه دمکرات وحزب توده ،فرقه به شکل یک فراکسیون وارد حزب شد وتا آخر این فراکسیون با قدرت به حیات خود ادامه دادبرای این که حزب توده حزب نبود.
در آخر نقل قولی که مقدمه نویس به حمید اشرف نسبت می دهد ازآن اشرف نیست ،مربوط است به علی اکبر جعفری مسئول شاخه مشهد و شعاعیان.هموست که به شعاعیان می گوید:
«ببین رفیق جون ،جنبش هنوز سخت ناتوان است . بگذار تا اندازه ای رشد کنیم و نیرو بگیریم . آن گاه خوب هرکس هر نظری داشته باشد آزاداست که بگوید »
تلاش از پی هیچ
معروف است که می گویند برای فهم کاپیتال بهتر است روشنفکران آن را از انتها بخوانند و کارگران از ابتدا.
وبنظر این کمترین این حکم شامل تحقیق پیمان وهاب زاده راجع به زندگی شهید پرویز صدری هم می شود .چرایش را به تفصیل خواهم گفت .و بعد خم می شوم روی راستی ها و ناراستی های گزاره های ارائه شده توسط او و مرحوم خسرو شاکری.
عاقبت پرویز صدری
از پرویز صدری از سال ۵۴ ببعد نام ونشانی نیست .و این نشان می دهد که بدون شک به شهادت رسیده است . اما چگونه ؟این پاسخ را قاعدتا باید در جمع بندی پژوهش پیمان وهاب زاده به آن برسیم . راه درازی که خواننده گذر به گذر با وهاب زاده آمده است تا با خانه اخر برسد حال ببینم وهاب زاده چه می گوید:
۱-آیا صدری در میان کشته شدگان ناشناس پایگاه های فدایی توسط ساواک بوده است .هرگز
۲- آیا عکس های شکنجه شده گان درخانه بهار —معروف به خانه سرهنگ زیبایی —متعلق به صدری بوده است .هر گز
۳-آیا صدری توسط ساواک کشته شدو ساواک مرگ اورا پنهان کرده است .احتمال ضعیف.
۴- آیا گفته مامور ساواک به حسن صدری،برادر پرویز ،که اعظم روحی آهنگران گفته است پرویز پس از جدایی شعاعیان به شهرستان رفته و شواهد از تصفیه پرویز اطلاع می دهند درست است. جای تردید دارد.
۵-آیااین خبر که در سال ۵۸ در منزل مشاوربنی صدر فرد ناشناسی به نسرین صدری می گوید پرویز تصفیه شد و جسدش در اسید حل شد پذرفتنی است .راوی که ناگهان ناپدید می شود.هرگز.
۶- دو منبع :یک پرسش و یک احتمال.تصفیه به چریک ها نسبت داده می شود
۷- طبق روایت انوش صالحی در فاصله سال۵۳ تا۵۴ سه نفر تصفیه شدند .یکی از این افراد صدری بود .منبع نا معین وشواهد امر قابل استناد تاریخی نیست.
۸- ۴ نفر درسازمان چریک ها تصفیه شدند :عبدالله پنجه شاهی،اسدو دوتن دیگر ذهن ما ناخودآگاه بطرف صدری و منوچهر حامدی کشیده می شود .با این همه نمی توانیم این ادعا ها را مستند کنیم.
۸-نامه منتشر شده از سوی ساواک در تاریخ ۱۳۵۵/۲/۳۰ حتی اگر ساخته ساواک باشد مضمون آن لزوما نادرست نیست.
حسن نوروزی و یوسف زرکاری و خشایار سنجری عاملین تصفیه ها بودند
حسن درتاریخ۱۹ دی ۵۲یوسف زرکاری در تاریخ۱۷ بهمن ۵۲ خشایار سنجری در ۲۳ فروردین ۵۴ کشته شدند.که با تاریخ گم شدن پرویز نمی خواند.
فرد دوم را علی اکبرجعفری کشت .جعفری خود در ۲۰ اردیبهشت ۵۴ کشته شددر حالی که طبق نظر شاهدان عینی صدری تا سال ۵۴ زنده بوده است.
با مرور تمامی شقوقی که وهاب زاده پس از کلی پژوهش بما می گوید چیزی نیست جز سئوال های بی پاسخ که بر ابهام ما می افزاید و این حق خواننده است که در پایان از خود و وهاب زاده بپرسد حاصل این پژو هش چیست ؟
اشکال کار در کجاست
اگر بپذیریم که هدف نخستین وهاب زاده از این پژوهش نورتابانیدن بر بخش تاریکی از تاریخ معاصر بوده است ،که این کار بخودی خود جای سپاس بسیار دارد،باید بگویم در این کار توفیقی نداشته است .
بدون شک وهاب زاده در مرحله تدارکاتی کار با جمع آوری فاکت ها و مصاحبه ها باید به این درک می رسید که ابهامات همچنان بقوت خود باقی است .و راه رفتن برلبه تیغ پایانش افتادن در وادی پرسش های بی پاسخ است . مگر این که فرض بگیرم فرض محال ،هر چند فرض محال خود محال نیست،که هدف دیگری در ذهن وهاب زاده بوده است .
راه درست آن بود که وهاب زاده در جایی که اطلاعات روشنی در میان نیست .شرایط حکومت و جنبش را در سال ۵۴ تحلیل می کرد و از تحلیل شرایط به پایان کار پرویز صدری می رسید .
روایتدیگر:خسروشاکری
«در همین زمان (پس از انتشار انقلاب توسط مزدک در ایتالیا) یکی از همکاران شعاعیان به نام پرویز صدری ناپدید شد.و تا مدت ها این گونه به نظر می آمد وی بایستی توسط همان ساواک کشته شده باشد.
پس از سقوط رژیم سابق از طریق بررسی ثبت اسناد ساواک می بایستی محل دفن آن ها مشخص می شد که چنین نبود.آن چه انگشت اتهام را متوجه فدائيان می کند نامه ای است که حمید اشرف به اشرف دهقانی در خارج از کشور نوشته است . در یورشی به اقامتگاه آنان میکرو فیلمی به دست آمد که حمید گفته بود سه نفر عناصر ناصالح محاکمه و تصفیه شدند.
یکی از این سه تن بدون تردید منوچهر حامدی دیگری صدری و سومی فرد جوانی بود که شناخته نشد»۱۴
ببینیم دلایل و ماخذ شاکری چیست :
شاکری می گوید ،پرویز صدری را ساواک نکشته است . به چه دلیل؟
در اسناد ساواک نام محل دفن نیست..
-آيااسناد ساواک را شاکری دیده است ،هرگز.
-آیا ساواک قتل های غیر قانونی اش را مکتوب می کرد .هرگز.
-مگر منزوی از افسران حزب توده را که توسط عباس شهریاری به دام ساواک افتادو گویا دریافته بود شهریاری عامل ساواک است. توسط ساواک کشته نشد
-مگر دکتر اعظمی را ساواک نکشت
در کجا زمان و مکان دفن آن ها ثبت شده است .
آیا در اسناد ساواک از اینان نامی هست .
آیا وقتی در تپه های اوین ۹ نفر از رهبران فدایی و مجاهدین تیرباران شدند در اسناد ساواک چه چیزی مکتوب شد «۹ زندانی هنگام فرار کشته شدند»
-آیا قتل عمدسعید کرد قراچه لو و محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری در اسناد ساواک ثبت شده است .و محل دفن و تاریخ مرگ آنها معلوم است .هرگز.
دلیل دوم شاکری چیست؟
میکرو فیلمی است که ساواک مدعی است پلیس آلمان از خانه ای که اشرف دهقانی در آن ساکن بود بدست آورده است.
-آیا شاکری خود این میکرو فیلم را دیده است .هرگز.
آیا ادعای ساواک برای یک تاریخ نویس جدی ملاک است .هرگز.
-ایا در این میکرو فیلم نامی از منوچهر حامدی و پرویز صدری آمده است . هرگز
-آیا می شود اتهامی به این سنگینی را به حدس و گمان بیان کرد .هرگز
دلیل سوم شاکری چیست؟
یکی از دوستان شعاعیان مدعی است که افسری در زندان به بهزادنبوی گفته است صدری را فداییان کشته اند.
-آن دوست شعاعیان کیست ؟نام ونشانی دارد. هرگز.
-آن افسری که به نبوی خبر داده است نام ونشانش چیست
-ایا روایت غیر مستند می تواند ابزار کار تاریخ نویس باشد .هرگز
-آیا پرویز صدری عضو سازمان چریک ها بوده است .هرگز
-آیا خسرو شاکری دراین بررسی در هیئت یک تاریخ نویس ظاهر شده است .هرگز.
حوزه تاریخ،حوزه سیاست
کار پژوهشگر تاریخ ،حوزه تاریخ است. حوزه ای که با جستجوی پر وسواس حقیقت سر و کار داردو جایی برای حب وبغض،دوستی و دشمنی و بطور کل جایی برای تصفیه حساب های شخصی و سیاسی نیست..
در حوزه سیاست ما می توانیم دوستی و دشمنی های مان را نشان دهیم که از یک جریان سیاسی خوشمان می آید یا بدمان می آید. چرا که حوزه سیاست حوزه جاری و ساری آدم ها و جریانات است . اما حوزه تاریخ حوزه در گذشتگان است .حوزه ای است که بازیگران آ ن از دسترس ما دورند. امکان دفاع از خودرادیگر ندارند.قصد محاکمه ای هم نیست . واگر هم باشد برای عبرت و حکمت است .
ما از حوزه تاریخ نقب می زنیم به امروزمان و می آموزیم که کرده ها و ناکرده های پدران مان چه بوده است .و ما امروز باید از چه افزاری سودببریم و چه کنیم.
اگر امروز پرویز صدری و مصطفی شعاعیان را می خوانیم قصدمان تخطئه حمید اشرف نیست .می خواهیم بدانیم آن ها چه کرده اند و چرا.و اگر ما امروز اینجائیم چرائيش رابیابیم تا دوباره در همان چاه و چاله نیفتیم.
قرار نیست پشت سر صدری و شعاعیان سنگر بگیریم و به خانه دیگران سنگ بزنیم .
این سنگ پرانی ها جایش د رحوزه تاریخ نیست. واگر یک پژوهشگر این را نفهمد به ارزش کارش لطمه ای جدی خواهد خورد.
داستانآندونامه
۱-در ۲۶و ۲۸ اردیبهشت ۵۵خانه های تیمی چریک های فدایی خلق مورد هجوم ساواک قرار گرفت و در تاریخ ۲۹ اردیبهشت و اول خرداد۵۵در روزنامه های کیهان و اطلاعات و رستاخیز دو نامه از چریک ها چاپ شد که در آن به جاسوسی و ترور ۳ نفر از اعضا خود اعتراف می کنند.
۲- فرستنده نامه اکبر (حمید اشرف)و گیرنده نگار(اشرف دهقانی )است.
تاریخ هاوتناقضات
۱-چریک ها در دوم خردادطی اطلاعیه ای هردو نامه راجعلی دانستند. نخست آن که آنها اعضا خودرا دوست خطاب نمی کنند
دیگر آن که در نامه ها آمده است«وضعیت آن ها درحضور رفقای تیم شماره۳بررسی و منجر به صدور حکم اعدام سه نفر شد»و این اشتباه دوم ساواک بود. در سازمان تیم ها شماره گذاری نمی شدند.
۲-سید محمد روحانی در کتاب «نهضت امام خمینی» مدعی می شود که اشرف دهقانی در تاریخ۱۳۵۴/۱۰/۲۳در آلمان دستگیر می شودو میکرو فیلم های همراهش توسط پلیس آلمان ضبط و به ساواک تحویل داده می شود. اگر این ادعا درست باشدتاریخ نامه ها به شرح زیر است:
-۱۳۵۴/۱۰/۲۳
-۱۳۵۵/۱/۱۷
به فرض که چنین نامه ای نوشته شده باشدچگونه ممکن است نامه ای در تاریخ ۱۳۵۴/۱۰/۲۳ نوشته شود وهمین نامه در آلمان در همین روز از اشرف دهقانی توسط پلیس آلمان گرفته شود .در حالی که فرستادن این نامه به شکل رمز توسط پیک های سازمان حداقل یک ماه طول می کشید تا به خارج از کشور برسد.
دیگر آن که نامه دوم در تاریخ ۱۳۵۵/۱/۱۷نوشته شده است .
۳- اشرف دهقانی در ان زمان در لیبی زندگی می کرد .او برای شرکت در کنگره هفدهم کنفدراسیون به آلمان رفت . چه ضرورتی داشت اسناد محرمانه سازمانی را با خود به آلمان ببرد که می دانست ممکن است توسط پلیس آلمان کشف و ضبط می شود.
۴-مازیار بهروز مدعی می شود؛۱۵ این نامه ها را علی اکبر جعفری برای حرمتی پور نماینده دیگر چریک ها در خارج از کشور فرستاده است و منبع او حسن ماسالی از فعالین کنفدراسیون است .۱۶
علی اکبر جعفری فرد شماره دو چریک ها بود که در اردیبهشت۵۴در حین برگشت به مشهد تصادف کرد و به شهادت رسیدو نمی توانست دو نامه در بهمن ۵۴ و فروردین ۵۵ بنویسد.
در روایت های بعدی اکبر می شود حمید اشرف و نگار می شود اشرف دهقانی .
۵-در فاصله سال های ۵۱-۵۵ کادر های زیادی از چریک ها دستگیر شدند و اگر ساواک به اسناد و اعترافاتی در زمینه جاسوسی و تصفیه داخلی می رسیدافشا می کرد و نیازی به این دو نامه نداشت.
۵- رمز نویسی یکی از اصول پایه کار چریکی بود . فرستادن نامه به شکل عادی وآن هم در مورد تصفیه های سازمانی و جاسوسی بیشتر به شوخی شبیه است . اسناد بدست آمده از یوسف زرکاری د ر۱۷ بهمن ۵۲ و از موتور منفجر شده حمید اشرف در ۲۵ تیر ۵۴ که در اسناد ساواک آمده است همه به رمزند.
خطایی دیگر
خسرو شاکری معتقد است چون نام پرویز صدری در اسناد کشته شده گان ساواک نیست پس باید فدایی ها اورا کشته باشند.اما روشن نمی کند صدری را فدایی ها به چه مناسبتی باید بکشنداو که عضو چریک ها نبود.
مگر در شهادت دکتر اعظمی شکی هست .در کجای اسناد ساواک نامی از روز شهادت و محل دفن او هست .
ابوالحسن شایگان پسر سوم فاطمه سعیدی که طبق اسناد ساواک زنده دستگیر و باز جویی شد .در کجای اسناد ساواک رد پایی از محاکمه و اعدام و محل دفن او هست .
نگاه کنیم به استدلالات دیگر در کتاب دیگر:
-محمد کاسه چی نامش در لیست شهدای سازمان فدائيان اکثریت نیست . اما در لیست شهدای چریک های فدایی و گروه اشرف دهقانی هست. تفاوت در دولیست ممکن است شهادت به علت تصفیه باشد.۱۷
-احمد افشار نیا که جسدش در جاده قزوین -زنجان پیدا شد ممکن است تصفیه شده باشد.۰۱۸(در اسناد ساواک هیچ سندی دال بر ارتباط او با چریک ها نیست)
-حسن توسلی که جسد او در بهمن ۵۴ پشت سینما شهباز پیدا شد ممکن است تصفیه شده باشد.۱۹ (در اسناد ساواک او را وابسته به مجاهدین اعلام کرد ه اند).چرا که اکثریت نام اورا در لیست شهدای خود آورده است اما چریک های فدایی نیاورده اند. پس امکان تصفیه او هست .
کلیدگشایشکار
برای فهم حادثه باید در بطن حادثه بود. بحث های آکادمیک مارا بجایی نمی رساند و بر ابهامات ما می افزاید .داستان زندگی و شهادت پرویز صدری راز سر به مهری نیست. تا ارواح نا شناس از پس پشت سیاهی ها بیایند وما را از راز های پنهان آگاه کنند .فی المثل بما بگویند صدری را فدایی ها کشتند و جسدش را در اسید حل کردند . و نا گهان راوی دود بشود و به هوا برود و کسی نداند که او که بود ودر این میهمانی شام مشاور بنی صدر در سال ۵۸ چه می کرد. زمان هملت گذشته است وارواح یاری رسان ما نیستند .
اما کافی است تاریخ را درست بخوانیم . وحادثه را همانطور که هست فهم کنیم تا به درک دقایق برسیم .
اگر پیمان وهاب زاده کتاب« شکنجه گران سخن می گویند »را بدرستی خوانده بود . تهرانی شکنجه گر ساواک به روشنی بما می گوید در سال های ۵۴ ببعد چه اتفاقی افتاده است .
کلید گشایش کار در فهم دو مسئله است:
۱- تغییر استراتژی ساواک
۲-مبارزه محفلی
استراتژی ساواک تا سال ۵۴ براین اصل استوار بود که دستگیر کند و زیر شکنجه اطلاعات بگیرد تا در نهایت به متلاشی کردن سازمانی برسد.اما از سال ۵۴ ببعد چریک ها از مرحله تثبیت گذشتند و ساواک مجبور شداستراتژی خو درا از متلاشی کردن سازمانی به نابودی فیزیکی تغییر دهد .پس سعی می کرد چریک ها در خیابان یا زیر شکنجه از بین ببرد و خودش را از دست حقوق بشر راحت کند .
نگاهکنیمبهاعترافاتتهرانی
« از اواسط سال ۵۴ شاه خائن برای این که از شدت تبلیغات علیه رژیم اوبه مناسبت گام های انقلابیون در ایران بلند شده بود کاسته شود ،دستور داده بود که کادر های همان سازمان ها را در خیابان به رگبار ببندند. دیگر حتی دستگیری و اطلاعات از آنها مطرح نبود.»۲۰
«در تاریخ ۱۵ یا ۱۷ اردیبهشت ۵۷ سعید کرد قرچورلو ،محمودوحیدی و محمد رضا کلانتری دستگیر شدند….بعد از دو روز ازغندی گفت چون قرار است هیئتی از طریق صلیب سرخ به اوین بیاینددستور داده انداین سه نفرکشته شوند…قرص های سیانور را که توسط سجده ای از کمیته مشترک داده شده بود به آنها دادیم و گفتیم قرص مسکن است…آنهارا در بهشت زهرا دفن کردند…فکر نمی کنم به نام حقیقی دفن شده باشند چون جواز دفن را خود کمیته صادر می کرد»۲۱
«..در اوایل سال۵۳ محمود نمازی از دانشجویان صنعتی شریف شناسایی شدو در پیگیری یک باب خانه در خیابان نواب و یک باب خانه در قزوین شناسایی شد …انوشیروان لطفی *محمود نمازی،منصور فرشیدی دستگیر شدند و خشایار سنجری به شهادت رسید ….بعد از دو سه روز عطار پور آمد گفت هرسه باید بمیرند»۲۲
از سویی دیگر در این دوران بعلت سرکوب وحشتناک ساواک محافل نمی توانستند انقدر رشد کنند که خود به سازمانی مستقل تبدیل شوند ونمی توانستند به سازمان مادر ملحق شوند و یا کسانی مثل پرویز صدری و شعاعیان اختلاف مواضع داشتند .پس در محافل می ماندند و در گیر و دستگیر و شهید می شدند مثل شعاعیان و صدری .
صدری بعد از متلاشی شدن گروهشان به فدایی ها ملحق نشد . با انها اختلاف مواضع داشت . تلاش می کرد سازمان را احیا کند . در همین رابطه یا دستگیر و زیر شکنجه کشته شد و یا هنگام دستگیری همانطور که خودش می گفت با سیانور بزندگی اش خاتمه داد و ساواک اورا به شکل نا شناس یا بعمد و یا غیر عمد بخاک سپرد تا رد پایی از او مثل دکتر اعظمی باقی نماند.
مظلومیتپرویزصدری
مظلومیت پرویز صدری در این نیست که چگونه وکجا وتوسط چه کسانی به شهادت رسیده است . تمامی این داستان ها ذیل زندگی آگاهانه او قرار می گیرد که سرنوشتش با کمی اختلاف همین می شد که شد .
مظلومیت پرویز صدری و مصطفی شعاعیان در استفاده ناجوانمردانه از شهادت آن هابرای تصفیه حساب های سیاسی است.
بگذاریم شهیدان در بستر رویا و عاطفه و خاطره قومی ما همچنان سرافراز زندگی کنند .خواب آن ها را آشفته نکنیم .آن که از پشت سر ما می آید خود قضاوت خواهد کرد برتمامی کرده ها و نا کرده های ما .
———————————————————————————————————————————-
۱-هشت نامه به چریک های فدایی خلق-به همت خسرو شاکری : ص۱۱
۲-بیژن صدری-نمایی از یک زندگی:پیمان وهاب زاده
۳-ایرج واحدی پور: بیژنی که من می شناختم.ص۲۳۴
۴-بیژن جزنی -تاریخ سی ساله
۵-همان کتاب نامه هشتم
۶-صفحه ۱۲ مقدمه وهاب زاده
۷-وهاب زاده -ص۱۲ مقدمه
۸- گفته می شود این جزوه کار مشترک محمد توکلی و شعاعیان است
۹- تاریخ ۳۰ ساله -جزنی
۱۰- وهاب زاده -همان مقدمه
۱۱- تاریخ ۳۰ ساله -جزنی
۱۲-وهاب زاده همان
۱۳- وهاب زاده-همان
۱۴-خسرو شاکری-کتاب ۸ نامه ص۳۰
۱۵-مازیار بهروز۱۵ نوامبر ۲۰۰۸
۱۶-حسن ماسالی-کتاب سیر تحول جنبش چپ در ایران و عوامل بحران مداومآ«-ص۲۴۱-
۱۷- محمود نادری- کتاب چریک های فدایی خلق
۱۸- محمود نادری -اهمان کتاب
۱۹ -محمود نادری همان کتاب
۲۰-شکنجه گران سخن می گویند:قاسم حسن پور-ص۲۵۳
۲۱- شکنجه گران-همان کتاب-ص۲۲۷
۲۲- شکنجه گران -ص۱۷۸