۱۳۹۷ تیر ۳۱, یکشنبه

برای فهم پوپر و آنچه بین او و حلقه وین می گذرد باید از دکارت شروع کردو دید که سرچشمه بحث از کجا بوده است و هر کدام به مشکلات سر راه چه پاسخی داده اند

نگاهی به آرا و اندیشه های پوپر
محمود طوقی

در آمد
برای فهم پوپر و آنچه بین او و حلقه وین می گذرد باید از دکارت شروع کردو دید که سرچشمه بحث از کجا بوده است و هر کدام به مشکلات سر راه چه پاسخی داده اند
شک دکارتی
شک بمعنای تحقیق و پژوهش وآزمون است.
اما شک دکارتی یا شک دستوری یک شک مصلحتی است. از این شک یقین بر می خیزد . و به مکتب شکاکان راه نمی برد.
مکتب شکاکان
شکاکان علم را برای انسان غیر ممکن می دانستند.
دکارت چه می گفت:
۱-انسان توانایی معلوم ساختن مجهولات را دارد
۲-اشکال در راهی است که ما برای رسیدن به حقیقت انتخاب می کنیم
۳-برای کشف حقیقت باید براه ریاضیات رفت. وبجای برسی کیفی پدیده ها عوارض کمی را بررسی کرد که بر مبنای اصول ریاضی قابل محاسبه است.
روش دکارت
۱-قاعده بداهت:چیزی حقیقت است که بدیهی باشد. بسائط اموری هستند که عقل بشکل شهودی آن ها را درک می کند.
۲- قاعده تحلیل
هر امر مجهول مرکب است . پس آن را آن قدر تقسیم می کنیم تا به امر بسیط برسیم.که معلوم است . یعنی عقل بشکل شهودی آن را درک می کند
۳- قاعده ترکیب
ذهن امر بسیط معلوم را با دیگر امور ترکیب می کند تا برسد به مجهول مرکب.و مجهول تبدیل به معلوم شود.این عمل را استنتاج می گویند.
۴-قاعده استقصا
یک مسئله مرکب زنجیره ایست مرکب از حلقه های متعدد.که باید اجزا ای حلقه را یکی یکی دیدو پیوستگی آن ها را بایکدیگر سنجید. و در نهایت چیزی از بررسی غایب نماند .این مرحله را استقصاء می گویند.

ایراداتیکه وارد است
۱-در این روش تجربه و مشاهده مغفول است.
پاسخ:در روش استقراء؛رسیدن از کل بجزء؛دکارت می گویداستقراء باید بوسیله آزمایش ثابت شود.مسکوت گذاشته است .اما از آن مغفول نبوده است.
۲-روش ریاضی آن طور که دکارت فکر می کند برای جمیع علوم کفایت نمی کند.
۳- برخلاف نظر دکارت جمیع امور بسیط بدیهی و واضح نیستند
ایراد هابرماس
علوم دودسته اند
-علوم تجربی؛که با بررسی علت و معلول از طریق آزمایش به دانش نظری استوار می رسیم
-علوم انسانی؛که نه امکان آزمون های دقیق وجود دارد نه تکرار آزمایش میسر است.بهمین خاطر امکان تعمیم پذیری نظری ممکن نیست.

آرا پوپر
۱-هدف علم تعریف حقیقت نیست بلکه توصیف چیز ها و رویدادهای تجربه شده است
۲-مهندسی اجتماعی تدریجی جز به جز؛رفرم؛متکی است به لغزش پذیری معرفتی انسان.بدین معنا که نمی توانیم یقین داشته باشیم فلان اقدام خاص حتما به نتیجه مطلوب می رسد یا نه.
۳-این که ارسطو که می گوید:هر معرفتی باید از مقدماتی به شکل تعریف شروع شود و این تعاریف از طریق شهود عقلی بدست آمده باشند درست نیست ،هر معرفتی یک فرضیه است که باید در فرآیند یک آزمون راستی خودرا نشان دهد.و دانش به حقیقت قطعی نمی رسد.
۳- همه چیز باید قابل نقد باشد حتی خود عقل(اصالت عقل نقد پذیر).
و عقلانیت محصول اجتماعی بحث نقادانه است .پس وظیفه نهاد های اجتماعی حفاظت از آزادی نقادی است.
۴-قوانین علمی بمثابه حقائقی تغییر ناپذیر در جهان نیست بلکه قوانین صرفا نظریاتی است که فرآورده ذهن بشرند و ابطال پذیرند.
انسان برای تبین هر واقعیتی نظریه ای می سازد و تا زمانی که این نظریه نتیجه موفقیت آمیزی دارد ازآن بهره می گیرد. و بمحض نا کارا شدن آن را کنار می گذارد و نظریه جدیدی را انتخاب  می کند. در واقع قطعیت های ما اضافه نمی شود بلکه فرضیه های ما بهتر می شود.
بهر روی هیچ نظریه کلی را نمی توان اثبات کرد اما می توان ابطال کرد. اگر بتوان با یافتن گزاره ای خلاف یک گزاره کلی را آزمود این گزاره علمی است و گرنه غیر علمی است.
گزاره غیر علمی گزاره ایست که هیچ مشاهد ای نمی تواند ابطالش کند. مثل گزاره خدا وجود دارد.چون قابل ابطال نیست پس از حیطه علم خارج است.
این که عده ای می گویند:حقانیت یک نظریه را می توان از ابطال ناپذیر بودنش استنتاج کردن این گونه نیست . باید هر گزاره ای آزمون پذیر باشد.آزمون پذیری همان ابطال پذیری ست.
۵- روش خودرا منطق موقعیت نام گذاری می کنم.
۶- در حوزه سیاسی و اجتماعی مثل حوزه علوم طبیعی قطعیت یافت نمی شود. بهمین خاطر تحمیل دیدگاهی واحد موجه نیست.انتقاد راه اصلی اصلاح سیاست های اجتماعی است.از این رو جامعه ای که اجازه بحث انتقادی و مخالفت را می دهد باز و خلاف آن جامعه بسته است.
۷-در علوم اجتماعی و تجربی ما با یک وضع ثابت روبرو نیستیم با یک پروسه تغییر و تحول روبروئیم.پاسخ به چالش های روبرو از راه نقادی راه حل ها موثر ترین راه است.
۸-ازآن جا که جامعه مدام در حال تغییر است ایجاد جامعه آرمانی ممکن نیست.نباید خودرا گرفتار ایجاد جامعه ایدئال کنیم بلکه کار ما اداره کردن فرآیند های بی پایان است.
۹- افلاطون و مارکس که در پی برقراری جامعه ایدئال بودند کارشان غلط بود. ما راه خوشبخت کردن آدم ها را نمی دانیم اما می توانیم از رنج بشر کم کنیم.

خلاصه کنیم:
۱- اتکا به عقل در شناخت
۲-اتکابه عقل نقد پذیر
۳- اتحاد علوم طبیعی و علوم انسانی
۴- روشی متکی بر وحدت عقلانی بشر
۵-روشی متکی بر فرضیه ها
۶- روشی متکی بر منطق موقعیت که متکی بر چهار رکن:
-توصیف
-تحلیل
-اصل عقلانیت
-گزاره تبین گر
۷-پوپر قطع و یقین را دست نیافتنی می داندو روش خود راجریان سیال نقادی دور از جزم اندیشی می داند
۸-عقلانیت صفتی است که آدمیان برای دست یابی به آن تلاش  می کنند. و این تلاش مستمر برای نقادی و تصحیح پیش فرض هاست و آن را عقل گرایی نقد پذیر می گوید
۹- پوپر روش استقراء را قبول نداردو روش خودرا بر اصل ابطال پذیری مبتنی می کند
ابطال پذیری
رویکرد ابطال گرایانه پوپر در انتقاد به رویکرد تجربی پوزیتیویست ها بود.
استقرا چیست
روش استقرا روش متداول در علوم تجربی است..بدین معنا که با ادراک حسی و تجربه رخدادهای متفاوت به این نتیجه می رسیم که همواره یک قانون کلی بر این امور حاکم است.
معرفت علمی ناشی از تجربه است .و تجربه به صورت مشاهده و آزمایش واثبات مکرر موارد بدست می آید.
معرفت علمی در این پروسه از طریق استقراء بدست می آید.و قانون استقراء یعنی رسیدن از جزء به کل است.
شروط استقراء
حرکت از جزء به کل مشروط به رعایت نکاتی است:
-تکثر
-تعدد
وتنوع مشاهده امور مورد تجربه.
هیچ یک از موارد مشاهده نباید قانون کلی را رد کند
یک سئوال
اینکه می گوئیم مورد مشاهده باید زیاد باشد یعنی چه.مثلا توافق کنیم صد مورد .سئوالی که پیش می آید این است از کجا ما می دانیم مورد ۱۰۱ مین خلاف قانون کلی نباشد.
رد استقراء
چون نمی توان به این سئوال پاسخ قطعی داد. بنظر عده ای قانون استقراء را باید کنار گذاشت.
اصل علیت
وقتی می گوئیم :الف در صورت وقوع ب تحت هر شرایطی به پ منتهی می شود.
یک قانون کلی از رابطه علی بین پ و ب بدست می آید.ما با استقراء به ضرورت و کلیت می رسیم .که از ملزومات اصل علیت است.
هیوم
هیوم در رد استقراء می گفت علیت مبنای منطقی نداردو استقراء بیش از آن که ضرورت منطقی داشته باشد ناشی از توقع روانی ماست.مثل طلوع خورشید از شرق.اگر ما ۵۰ سال دیده ایم خورشید از شرق طلوع می کند این گزاره ضرورت منطقی ندارد بلکه ناشی از نظام انتظارات روانی ماست.

حلقه وین:واصل تحقیق پذیری گزاره ها.
در اوایل قرن بیستم کارل همپل و موریس شلیک و رودلف کارنپ واتونویرات در وین گرد آمدند و گفتند:علم مجموعه گزاره هایی است که تجربه توانسته است صادق بودن آن هارا اثبات کند.و از این منظر اصل تحقیق پذیری گزاره هارا مطرح کردند.
گزاره معنا دار
و گفتند گزاره ای معنا دار است که بتوان انرا با محک تجربه آزمود.
پوپر و حلقه وین
پوپر به این حلقه رفت و آمد هایی داشت .اما نظر آن ها را نپذیرفت و گفت:اینکه می گوئید هر چیز اثبات ناپذیر بی معناست . غلط است .بسیاری از مسائل اثبات نا پذیرند اما معنا دارند.
ابطال پذیری
پوپر براین باور بود که از آن جا که مشکل استقراء بعلت ممکن نبودن آزمون پذیری همه موارد یک پدیده پابر جاست.برای آن که تشخیص بدهیم کدام گزاره علمی هست یا نه قاعده کار ابطال پذیری ست.
هر گزاره که امکان ابطال پذیری(یا آزمون پذیری)آن باشد صرف نظر از صادق بودن یا کذب بودن آن یک گزاره علمی است.
تفاوت
حلقه وین می گفت : یک گزاره صادق و معنا دار علمی است . اما پوپر می گفت علمی بودن یک گزاره ربطی به صادق بودن آن ندارد.
و آن چه دانشمندان در آزمایشگاه انجام می دهند. تلاش برای اثبات فرضیه ها نیست بلکه تلاش برای آگاهی از خطا بودن آن هاست
علم مجموعه فرضیه هایی است که فعلا ابطال نشده اند.
یک نکته
این گونه نیست که پوپر می گوید.اگر چنین بود ما باید مدام درجا بزنیم .در علم سیر  معرفت از اندک به انبوه است به آن دیالکتیک نسبی -مطلق می گویند. مدام دانش ما نسبت به پدیده ها بیشتر می شود و از نسبی ما حرکت می کنیم بسوی مطلق.
نکته دوم
پوپر می گویددیالکتیک مارکس مصون از ابطال پذیری  تجربی ست . پس نمی تواند خودرا یک نظریه علمی بداند.
-پوپر معیار ابطال پذیری را از معیار حقیقت ان جدا می کند.

دلایل روی آوردن پوپر به ابطال پذیری
ری پاسکال سه انگیزه  می آورد:
۱-ابطال فیزیک نیوتون توسط نظریه اینشتین
۲-دلیل منطقی:استواری نداشتن قانون استقراء برای اثبات پذیری
۳-دلیل اخلاقی:ابطال مارکسیسم. نه آزمون یا اثبات آن زیرا با محک ازمون پذیری یا اثبات پذیری می توان استواری مارکسیسم را نشان داد
اشکال منتقدین مارکسیست پوپر
۱-اینان در دو مورد مقدمات مشترکی با پوپر داشتند:
-در جبر گرایی
-در علم گرایی
کسی که روایتی جبر گرا از مارکسیسم داردنمی تواند در نقد پوپر موفق باشد.نگاه علم گرایانه از مارکسیسم هم عنصر نقد در مارکسیسم را نادیده می گیرد.. که عنصری اساسی در تفکر مارکسی است.
آنانی که در دفاع از مارکسیسم بر آمده اند اتهام تاریخیگری را در مارکسیسم پذیرفته اند در حالی که مارکسیسم با اصالت تاریخ فاصله دارد.تاریخیگری برج و بارویی برای دفاع ندارد.
هیوم
هیوم می خواست شناخت را بر دوپایه استوار کند
-بنیاد عینی
-تجربه
هیوم می گفت شناخت عقلی از آن رو قطعی و یقینی است که بر همان گویی استوار است.ودر همان گویی چیزی بر دانش ما افزوده نمی شود .مثل انکه بدانیم حیوان چیست .و بعد بگوئيم حیوان بزرگ حیوان است.
برای آن که بر دانش ما افزوده شوداز راه تفکر عقلی نیست از راه تجربه است.
قانون علمی چیست
روابط معین و پایداری است که ما از راه مشاهده مکررنمونه های تجربی بدست می آوریم.
قانون علمی عبارت است از تعمیم رابطه ای که ما از مشاهده مکرر موارد جزئی کشف کرده ایم.این روش استدلال را استقراء می گویند.
یک اشکال: استقرای ناقص
از آنجا که ما در مورد هر رخدادی نمی توانیم تمامی موارد امروزی و فردایی آنراآزمایش کنیم.پس نتیجه ای که می گیریم قطعیت یقینی ندارد. به این استقرائ ناقص می گویند.
با این حساب هیچ قانونی قطعیت ندارد و ازهمه مهمتر اصل علیت است.چرا که بدون رابطه علی تصور هر قانونی محال است.
خوب از آنجا که مبنای تمامی شناخت ما از تجربه است و اگر رابطی علی از تجربه حاصل نشده باشد. رابطه علی تبدیل می شود به عادت ما به دیدن رابطه ای ثابت در مشاهدات مکرر.پس تجربه گرایی ناب پایانی جز شک گرایی ناب ندارد.
تلاش کانت
کانت برای بیرون رفتن از این معضل سراغ گزاره های لایبنیتس رفت.
گزاره های لایبنیتس:
۱-قضایای تحلیلی:که شناخت تازه ای بما نمی دهند.بهمین خاطر ماقبل تجربی اند و قطعیت دارند
۲-گزاره های ترکیبی:یعنی محمول واجد خبری خارج از موضوع است.. پس ما بعد تجربی اند.و طبیعتا قطعیت یقینی ندارند.
کانت می گفت ممکن است بعضی از قضایای ترکیبی ما قبل تجربی آن،مثل اصل علی درست است که ازمجرای تجربه پی به رابطه علی می بریم.اما همین که بدان پی بردیم می بینیم مستقل و مقدم بر تجربه است.
لودویگ ویتگنشتاین
راه حل کانت مورد پذیرش حلقه وین قرار نگرفت که پوزیتیویست های منطقی یا اثبات گرایان بودند.
لودویگ گزاره هارابه سه دسته تقسیم می کرد:
۱-تحلیلی:همان گویانه اند و بما شناخت تازه ای نمی دهند
۲-ترکیبی:که تجربی اند و واجد شناخت تازه اند
۳-گزاره های مهمل:مثل متافیزیک
حلقه وین کار لودویگ را دنبال کردندو ملاک گزاره علمی از غیر علمی را آزمون پذیری آن اعلام کردند.
پس قضایای آزمون پذیر معنا دارند و قضایای آزمون ناپذیر بی معنا  ومهمل اند.
قضایای معنا دارقضایایی هستند که تک تک مفاهیم آن از راه تجربه قابل تحقیق اند.و تجربه همه مفاهیم  برای رسیدن به قطع و یقین ممکن نیست .پس ما به استقرا نا قص می رسیم.
یک مشکل دیگر
اثبات گرایان حلقه وین می گفتندظاهر معنا دار قضایای متافیزیک ناشی از مشکل زبان است.زیرا کلمات ما دارای ابهاماتی هستند. پس باید زبانی بسازیم که فاقد ابهام باشد.و اگر بتوان زبان را بصورت یک دستگاه اصل موضوعی در آورد. آن گاه همه جملات آن در چارچوب این دستگاه قضایایی قابل اثبات خواهند بود.
کورت گودل
کورت کودل ریاضیدان اطریشی بود که با حلقه وین ارتباط داشت با بررسی هایش نشان دادکه ما در شناخت نه با دستگاه های بسته بلکه با دستگاه های باز و نا تمام سرو کار داریم و همواره می توان پرسشی را طرح کرد که با اتکا به اصول این دستگاه پاسخی نخواهد یافت.
پوپر
پور گزاره هارا بدو دسته تقسیم کرد:
۱-علمی
۲- غیر علمی
اگر گزاره ای قابل آزمایش و قابل ابطال نباشدغیر علمی است . مثل دو بعلاوه دو می شود چهار .اما اگر کسی بگوید همه کلاغ ها سیاه هستند بمحض آن که یک کلاغ غیر سیاه پیدا بشود این گزار باطل می شود .پس علمی است.بنا بر این مشکل تسلسل و استقراي ناقص حل می شود.
انواع نظریه
۱- علمی -تجربی
۲- غیر علمی -غیر تجربی
نظریه های تجربی قابل رد کردن و غیر تجربی غیر قابل رد کردن هستند.
اولین ایراد به پوپر: قضایای جزئیه مثبته
وقتی می گوئیم بعضی ایرانی ها مسلمان اند.یک قضیه جزئیه مثبت است.این یک گزاره تحلیلی است . بما در مورد بعضی از ایرانی ها یک اطلاعاتی می دهد. وهم موید معناست.
این قضیه  تجربی است. پس ابطال پذیری مرز بین امر تجربی و غیر تجربی نیست.
راه دوم آن ست که تمامی ایرانی هارا جمع کنیم تا ببینیم مسلمان هستند یا نیستند.خب اگر قرار باشد برای تحقق معیار ابطال پذیری تمامی نمونه ها را آزمایش کنیم می رسیم به همان معضل حلقه وین.استقرائ ناقص و باز بودن دستگاه ونا محدود بودن نمونه ها که دیگر امکان ابطال قضایای جزئيه وجود ندارد.
دومین ایراد
پوپر قضایای علمی و تجربی را یکی می گیرد.در حالی که یک امری می تواند علمی باشد اما تجربی نباشدو برعکس مثل بعضی از مواد شیمیایی خاصیت رادیو اکتیو دارند.این گزاره قابل پژوهش و آزمون هست اما قابل ابطال نیست.
راه نجات
اما اگر قضایای علمی را زیر مجموعه قضایای تجربی بگیریم و تعریفی دیگر از علم دهیم راه نجات پوپر پیدا می شود .پوپر خود چنین می کند و می گوید:علم مجموعه ای از قضایای تجربی نیست بلکه دسته ای از حدس و گمان متهورانه است که بصورت ادعا هایی کلی نسبت به واقعیت بیان می شود.
اما ماقبلا در حلقه وین بررسی کردیم که قضایای کلی آزمون پذیر نیست . چرا که آزمونش به استقرا ناقص می انجامد.ولی ابطال پذیر هست .با اینکار بخش عظیمی از دانسته های انسانی از حیطه علم خارج می شود تا نظریه پوپر نجات پیدا کند.
ابطال پذیری و راستی گزاره ها
پوپر می گوید معیار ابطال پذیری معیار راستی گزاره ها یا نظریه حقیقت نیست.. وبرای این کار باید معیار دیگری جست.
سئوال:کارایی معیار ابطال پذیری مستقل از معیار حقیقت چیست؟
اگر ابطال پذیری کمکی به رسیدن ما به حقیقت نمی کند پس بچه کار می آید.
پوپر می گوید مارا از استقرا ناقص و تسلسل می رهاند.آزمون پذیری بما می گوید این قضیه علمی است و ما کاری براست بودن آن نداریم.که وارد دور تسلسل شویم.زیرا با پیدا کردن یک نمونه خلاف می توانیم یک قضیه کلی را رد کنیم و نیازی به اثبات آن نداریم تا تسلسل پیش بیاید.
پوپر می گوید گزاره باطل شده یک قضیه شخصیه است. خب از کجا بفهمیم که این ابطال درست بوده است .پوپر می گوید با کمک فرضیه مبطل.یعنی چه؟یعنی قواعدی را بکار بگیریم که این امر راباطل اعلام کنیم که به آن فرضیه مبطل می گویند.
شروع تسلسل:یک اشکال
مثلامی گوئیم :فرضیه :الف— باطل است.توسط قضیه شخصیه —ب.—
                 فرضیه ابطال پذیر—پ —این ابطال را تائید می کند
               نظریه-پ— چرا ابطال پذیر است.چون می تواند توسط—ت-ابطال شود
              وپذیرش این ابطال نیازمندفرضیه ابطال پذیر دیگر علی غیرالنهایه است.
واین یعنی دور باطل.
اشکال دیگر
اگر بپذیریم که می شود فرضیه باطل شده ای را بکمک فرضیه های متمم نجات داد. پس بار دیگر وارد دور تسلسل می شویم..
باید در این مورد بدو مسئله توجه کرد
۱-باطل کردن یک گزاره در یک سیستم باز این امکان را مطرح می کند که در زمان و مکانی دیگر این گزاره تایید شودو این دچار شدن به استقرای ناقص است.
پس باید این ابطال پذیری در نظامی بسته صورت بگیرد. حال آن که ما با علم در جهانی باز روبروئیم.
۲-قضیه مبطل واجد مفاهیمی ست که باید اعتبار کلی داشته باشدو اعتبار کلی حاصل تجربه ایست که در یک قضیه کلیه بیان می شود. و ما باز وارد دور تسلسل سابق می شویم ؛استقرای ناقص.

اشکال دیگر
قانون علیت
لازمه امکان ابطال اعتراف به رابطه علی در قوانین علمی است؛رابطه علت و معلول.
این قانون هم عام است وهم برای همه امور جبری است.ابطال گرایی منوط و ملزم به پذیرش اصل علیت است.زیرا بدون آن شرایط عینی و ذهنی ابطال ممکن نیست.
پوپر مدعی است اصل علیت را از قلمرو علم بیرون رانده است.
ملزومات ابطال
-شرایط عینی:عینیت رابطه است
-شرایط ذهنی:بیان رابطه به زبان روشن است
اشکال دیگر:بیرون راندن حصر منطقی
حصر منطقی چیست
گزاره ایست که وقوع و عدم وقوع یک رویداد را همزمان اعلام می کند
مثلا؛فردا یا باران می بارد یا نمی بارد
این گزاره قابل ابطال نیست.
پوپر می گوید این گزاره خبری در مورد واقعیت را بما نمی گوید.این همان گویی است .پس ابطال پذیر نیست.پس خارج از علم است.
گزاره این همان گویی یعنی چه
پوپر گزاره هارا به سه دسته تقسیم ی کند:
۱-گزاره های منطقی که بدیهی هستند.و ابطال ناپذیرند.به آن گزاره های همان گویانه می گویند؛منطق و ریاضیات.
۲-گزاره های علمی و تجربی که ابطال پذیرند.
۳-گزاره های غیر علمی :اخلاق و فلسفه ومتافیزیک
اشکال دیگر
-اگر علمی و تجربی را یکی بگیریم می توانیم این گزاره را رد کنیم:فردا یا باران می بارد یا نمی بارد.
اما اگر این کار را بکنیم تکلیف ما با علم منطق و ریاضی چه می شود . که گزاره های آن هابشکل غیر تجربی وتنها از طریق تحقیق در رونداستدلال اشکار می شود.
اما اگر بگوئيم: علم به دو بخش تقسیم می شود :تجربی و غیر تجربی . تکلیف مان با این قضیه جزئيه چه می شود:بعضی هورمون ها سرطانزا هستند. که گزاره ایست ابطال ناپذیر.
حالا اگر گزاره باران را بدینگونه بیان کنیم چون قابل ابطال می شود گزاره ای علمی تلقی می شود.
مثلا:فردا به احتمال ۷۰ درصد باران می بارد و به احتمال ۳۰ در صد نمی بارد.
که این یک تغییر نحوی است.
مثالی دیگر:علت بیماری فلان یا الف است یا ب یا ،ت
ساختمان نحوی این جمله دال بر حصر منطقی است.و ابطال پذیر نیست . آیامی توان گفت تجربه پذیر هم نیست
مثال دیگر: نوریا موج است یا ذره. که حصر منطقی است.آیا چون ابطال پذیر نیست می توان گفت علمی و تجربی هم نیست.
آیا فیزیک کوانتوم خارج از علم است

مثالی دیگر:هر انسانی فانی است.
آیا این یک گزاره علمی است و بتبع علمی بودنش قابل ابطال است. ولازمه ابطالش پیدا کردن یک انسان که فانی نیست. در گذشته که نبوده است در حال هم که نمونه ای نداریم پس باید موکول بکنیم به آینده ای نا معلوم که انسانی پیدا بشود که فانی نباشد.
اما طبق قانون ابطال پذیری احکامی که تجربه مبطل را به شرایطی نا معلوم حواله می کنندعلمی نیست . پس تکلیف این گزاره چه می شود.
جایگاه معیار ابطال پذیری
سئوالی که مطرح می شود اینست که:راستی و حقانیت ابطال پذیری را چگونه می توان سنجید:
-آیا صحت آن مربوط است به بداهت منطقی
-آیا صحت آن مربوط است به کارآیی آن
-آایا صحت آن مربوط است به مسئله ای که قرار است حل کند. وآیا از عهده آن برآمده است یا نه
-آیا معیار ابطال پذیری به حوزه فلسفه تعلق دارد. که امکان ابطالش نیست.
نقد آرا پوپر
۱-روش شناختی او دقیق وروشن نیست.و یک نمونه عملی از پیاده شدن روشش ارائه نداده است
۲- اصل عقلانیت او نیزواضح نیست.
خلاصه کنیم
در رد و تایید روش پوپرمی توان دلایل دیگری شمرد . اما در آخر بدین جا می رسیم که روش ابطال پذیری پوپر آن گونه نیست که او ادعا می کند که اوست که حرف آخر را زده است.روش پوپر مثل هر روش دیگر ضعف ها و قوت هایی دارد.همانطور که در بررسی های انجام شده مرور کردیم محدودیت هایی دارد.
اهمیت پوپر
پس اهمیت پوپر در چیست.
پوپر یک فیلسوف در نحله پوزیتیویست های منطقی است . از نظر سیاسی هم لیبرال است. جامعه آرمانی او انگلیس است . نقد هایی هم بمارکسیسم دارد.جز این در روش شناسی هم نظراتی دارد.تمامی دارو ندار اوهمین است.
در نوشته هایش خودرا روزگاری نزدیک به مارکسیسم می داند .وقتی ۱۵ سال سن داشته است . و در ۱۷ سالگی از مارکسیسم و فرویدیسم و اندیشه های آدلر ناخرسندی نشان می دهد.
این حرف ها را اگر جدی بگیریم می فهمیم که سطح برخورد او با مارکسیسم چه بوده است.فهم و نقد مارکس و فروید و آدلر ،سه غول اندیشه و عمل آن هم برای یک بچه ۱۵ ساله بیشتر بیک شوخی شبیه است تا حرفی که بتوان بدان اتکا کرد .
پوپروقتی هم می خواهد مارکسیسم را نقد کند هیتوریسیسم را نقد می کند . بدترین و غلط ترین برداشت از مارکسیسم را
. ووقتی به نقد سیاسی جوامع می رسد جوامع بسته اروپای شرقی را که نظام هایی بروکراتیک با سرمایه داری دولتی بودند را بعنوان جوامع سوسیالیستی می گیرد و نقد می کند.
کمونیسم بورژایی
ما در نقد تاریخی گری و جوامع بسته اروپای شرقی با پوپر زاویه زیادی نداریم.جوامع بسته اروپای شرقی یک سرمایه داری دولتی بودند که رو بنای آن دیکتاتوری بود. و سوسیالیسم آنها یک سوسیالیسم بورژایی بودکه ربطی به سوسیالیسم کارکری نداشت.جامعه سوسیالیستی جامعه ای است که در آن کار مزدی و مالکیت خصوصی لغو شده است و تولید و مصرف در خدمت انسان و برای انسان است.و ربطی به مالکیت دولتی بر ابزار تولید  ندارد.
مشکل پوپر در آنست که این جوامع را الگوی سوسیالیسم می گیرد ورد می کند.
علمی بودن مارکسیسم
.مارکسیسم علم نیست. اگر منظورمان از علم علوم دقیقه مثل فیزیک و شیمی باشد.
انگلس در مرز بندی آنچه او و مارکس از سوسیالیسم مرادشان بود باآنچه قبل از آن ها بود سوسیالیسم علمی را ابداع کرد . اما منظورش چیزی مثل علوم دقیقه نبود.
مارکسیسم یک جنبش طبقاتی است . مربوط است بیک طبقه مشخص .که می خواهدهم بورژازی را از صحنه تاریخ بروبد و هم توده و طبقه را از لای و لجن اعصار پاک کند.
مارکسیسم و دترمینیسم
دترمینیسم یا جبر گرایی نوعی باور به تعیین پیشاپیش از سرنوشت انسانی است.
فلسفه کمونیستی فلسفه پراتیک است. تبین جهان برای تغیییر جهان. فاعل این تغیییر انسان است.انسانی که اراده می کند شرایط اقتصادی و اجتماعی که اورا احاطه کرده است تغییر بدهد.
اما دیدگاه دترمینیستی نتیجه تاریخ را اجتناب ناپذیر می داند.اراده در برابر سرنوشت و تقدیر قرار می گیرد.
دیدگاه دترمینیستی مارکسیسم را جنبشی می داندکه قرار است تاریخ را به آنچه برایش مقدر است برساند.سوسیالیسم را نتیجه مقدر تاریخ می داند. این دیدگاه نقش انسان ونقش پراتیک انسانی را در شکل دادن به حوادث تاریخی رد می کند. در حالی که قانونمندی های حاکم بر روند حوادث یک قانون مندی کور نیست. قانون مندی است که به کمک یک انسان زنده بجلو می رود
قرار نیست جوامع خود بخود و اتوماتیک وار کمونیست شوند.



مروری بر منطق صوری
برای فهم آنچه که پوپر و یا منتقدین پوپر می گویند باید مروری داشته باشیم بر منطق صوری . چرا که جدال در آن میدان صورت می گیرد.
قضیه یا گزاره
گفتاری است که احتمال صدق یا کذب آن می رود
قضیه صادقه
 گفتار با واقع مطابقت داشته باشد
قضیه کاذبه
گفتار با واقع مطابقت نداشته باشد
اقسام قضیه
۱-حملی
۲- شرطی
در قضیه حملی چیزی بدون هیچ شرطی به چیز دیگر اسناد داده می شود.علی خوشبخت است.
در قضیه شرطی: نسبتی را می دهیم یا می گیریم بشرط تحقق نسبتی دیگر.اگر علی دانشمند است .خوشبخت است .
موضوع و محمول
یک قضیه از سه قسمت درست می شود
۱-موضوع:آن جز قضیه است که جز دیگر به آن اسناد داه می شود. طلا در قضیه طلا فلز است . طلا موضوع است
۲-محمول:آن جز قضیه است که به جز دیگر اسناد داده می شود.فلز بودن که به طلا اسناد داده می شود.
۳-رابطه: که موضوع ومحمول را بهم وصل می کند.
اقسام قضیه حملی
قضیه حملی از آانجا که به سه جز تقسیم می شود:
موضوع
محمول
و رابطه.
تقسیمات آن نیز باعتبار همین سه جز تقسیم بندی می شود:
۱- تقسیم قضیه به اعتبار موضوع:
-شخصیه:موضوع آن جزیی است.علی ساعی است
-طبیعیه:موضوع آن کلی است.طبیعت و ماهیت آن موضوع  مراد است.انسان کلی است.
-مهمله:قضیه ای است که مراد ازموضوع در آن افرادند اما کمیت ذکر نمی شود.دانشجویان به کلاس حاضرشدند.
-محصوره :که قضیه ایست که در آن کمیت افراد ذکر شده باشد. بعضی مرغان مهاجرند
تقسیم قضیه حملی باعتبار محمول:
-قضیه معدوله :.اگر ادات سلب بر سر محمول در آید .پرویز نا بیناست.
قضیه محصله:اگر محمول عاری از ادات سلب باشد .قضیه را محصله یا بسیط می گویند.
تفسیم قضیه باعتبار رابطه
-موجبه:محمول برای موضوع اثبات می شود
-سالبه:به سلب محمول برای موضوع حکم می شود.

قضایای شرطی
در قضایای شرطی حکم به نسبتی می شود بشرط نسبت دیگر
وخودبردوقسم است:
-شرطی متصل:در آن حکم می شودبه ثبوت یا سلب نسبتی بفرض ثبوت یا سلب نسبتی دیگر.هر انسانی حیوانی است
-شرطی منفصل:در آن به جدایی و انفصال دو یا چند نسبت حکم داده می شود.هر زاویه ای یا قایمه است یا حاده یا منفجره است
اقسام قضیه منفصله
خود بر سه قسم است:
-حقیقیه :که حکم بر انفصال بین دو امر شده است که هم ارتفاع وهم اجتماع آن محال است. حکم به انفصال بین دو نقیض.هر عدد یا زوج است یا فرد.محال است که عددی هم زوج باشد وهم فرد.و محال است نه زوج باشد نه فرد.
-مانعه الجمع:حکم به عناد بین دو امر شده است که اجتماع آن ها محال است..مثلث یا متساوی الاضلاع است یا قائم الزاویه.
-مانعه الخلو:در آن حکم به عناد بین دو چیز شده است که اجتماع آن ها ممکن است اما نبود هردو محال است.زید یا دردریاست یا غرق نمی شود.اجتماع ممکن است . زید هم در دریا باشد هم غرق نشود . اما ممکن نیست در دریا نباشد اما غرق شود.

عکس و عکس مستوی چیست:
عکس عبارت است از این است که موضوع را محمول کنیم و محمول را موضوع.هیچ نشخوار کننده ای گوشتخوار نیست. عکس آن: هیچ گوشتخواری نشخوار کننده نیست

تعریف تقابل
دو قضیه را در صورتی متقابل گویند که به سلب و ایجاب مختلف باشند.ودر موضوع ومحمول متحد.پس هرگاه کیف قضیه ای را تغییر دهیم بدون تغییر موضوع ومحمول قضیه ای که بدست می اید متقابل نخستین است.
اقسام تقابل
تقابل بر سه قسم است
-تناقض: دو قضیه که هم در کیف متضادند و هم در کم
-تضاد:دو قضیه که که در کم (کمیت-)یکی هستند اما در کیف(کیفیت )مختلفند.
-داخل در تحت تضاد بودن:دو قضیه هستندممکن است هر دو صادق باشند اما محال است هر دو کاذب باشند
حجت یا استدلال
نخستین معلوماتی که در ذهن حاصل می شود احساسات و ادراکات است.
این احساسات بر اثر تکرار در ذهن باقی می مانند و تشکیل صورت های جزئی را می دهد.؛ایماژ.
پیوند این صورت ها تبدیل به حکم می شود.
بتدریج ذهن از بهم پیوستن این حکم ها احکام تازه را کشف می کند و به استدلال می رسد

اقسام استدلال
-قیاس :وقتی ذهن از قضایای کلی به جزئی می رسد
-استقرا:از طریق قضایای جزئی بطریق تعمیم به قضایای کلی می رسد
-تمثیل:حکمی راکه در باره چیزی محقق است به چیز دیگری که از جهتی با آن همانند است سرایت دهیم.
استقرا:
استقراتام: افراد مورد نظر محدود است و هریک جدا جدا مورد برسی قرار می گیرند. وحکم کلی صادر می شود
استقرا ناقص:وقتی افراد مورد نظر نا معدود است. وما تنها تعدادی ازآن ها را مورد برسی قرار می دهیم و حکم کلی صادر می کنیم. اما از نظر منطقی امکان پیدا شدن موردی هست که این حکم کلی را نقض کند.
تمثیل چیست
تمثیل یا استدلال تمثیلی حجتی است که درآن حکمی را برای چیزی از راه شباهت آن با چیز دیگر معلوم می کنند. بعبارت دیگر وقتی دو چیز وجه شباهتی داشته باشندحکم می کنیم که در نتیجه آن وجه اشتراک نیز همانند خواهند بود. کره مریخ مانند زمین اب و هوا دارد پس مثل زمین دارای موجودات زنده است.
قیاس
مهم ترین شکل استدلال در منطق صوری است.
قیاس قولی است فراهم آمده از چندقضیه بنحوی که از آن قول ذاتا اقوال دیگری لازم آید.مثلا وقتی می گوئیم هوا جسم است و هر جسمی دارای وزن است.قضیه ای که نتیجه می شود این است:هوا دارای وزن است.
قیاس بر دو قسم است:
۱-قیاس اقترانی:قیاسی است که عین نتیجه یا نقیض نتیجه  بالفعل در مقدمات مذکور   نباشد.گاو علفخوار است—-هر علفخواری دارای ادرار قلیایی است. پس: گاو دارای ادرار قلیایی است
قیاس استثنایی:عین نتیجه یا نقیض آن بالفعل در مقدمات مذکور باشد.اگر این مایع اسید است رنگ تورنسل را قرمز می کند—لیکن اسید است. پس: رنگ تورنسل را قرمزمی کند

مواد مختلف قیاس
۱-محسوسات
۲-تجربیات
۳-اولیات
۴-متواترات
۵-قضایای که حد وسط آنها با آنهاست
۶-حدسیات
۷-مقبولات
۸-وهمیات
۹-مشهورات
۱۰-مشبهات
۱۱-مظنونات
۱۲-مسلمات
۱۳-مصادرات
۱۴-مخیلات

هیچ نظری موجود نیست: