۱۴۰۲ تیر ۲۶, دوشنبه
اگر نیروگاه هستهای بوشهر نمیبود، پنجاه کارخانه حوزه صنعت اتمی روسیه، به محل جمعآوری آهنقراضه تبدیل میشدند!
این اعتراف تلخ #رجب_صفروف، مدیر مرکز مطالعات ایران معاصر در روسیه است. وی به روشنی میگوید: درآمد ناشی از احداث نیروگاه فاقد کارایی لازم بوشهر، ۵۰ کارخانه اتمی را سرپا نگه داشت و جان تازهای بدانها بخشید. حال آنکه گفته میشود؛ میزان برق تولیدی نیروگاه بوشهر چیزی در حد نیروگاه قزوین است.
این نخستین بار نیست که صفروف ما را به شگفتی وامیدارد، همو در جای دیگری گفته بود؛ ایران در مسیر تعیین رژیم حقوقی دریای خزر، اصراری به استیفای حق ۵۰ درصدیاش نکرده بود. / غلامرضا علیزاده
پ.ن: نیروگاه بوشهر تاکنون، ۶ تا ۷ میلیارد دلار هزینه در برداشته و هزینه تکمیل فازهای ۲ و ۳ آن نیز، ۱۰ میلیارد دلار پیشبینی شده است. پس از بهرهبرداری آزمایشی، در دی ماه سال۱۴۰۴ واحد دوم نیروگاه بوشهر با ظرفیت ۱۰۵۷ مگاوات وارد مدار تولید برق خواهد شد.
این در حالیست که؛ پروژه خورشیدی ۱۳۵۰ مگاواتی بزرگ ترین تاسیسات خورشیدی ترکیه، کمتر از ۱ سال و با صرف هزینه ۱/۳ میلیارد دلار توسط UKEF ساخته شد.
اگر نیروگاه هستهای بوشهر نمیبود، پنجاه کارخانه حوزه صنعت اتمی روسیه، به محل جمعآوری آهنقراضه تبدیل میشدند!
این اعتراف تلخ #رجب_صفروف، مدیر مرکز مطالعات ایران معاصر در روسیه است. وی به روشنی میگوید: درآمد ناشی از احداث نیروگاه فاقد کارایی لازم بوشهر، ۵۰ کارخانه اتمی را سرپا نگه داشت و جان تازهای بدانها بخشید. حال آنکه گفته میشود؛ میزان برق تولیدی نیروگاه بوشهر چیزی در حد نیروگاه قزوین است.
این نخستین بار نیست که صفروف ما را به شگفتی وامیدارد، همو در جای دیگری گفته بود؛ ایران در مسیر تعیین رژیم حقوقی دریای خزر، اصراری به استیفای حق ۵۰ درصدیاش نکرده بود. / غلامرضا علیزاده
پ.ن: نیروگاه بوشهر تاکنون، ۶ تا ۷ میلیارد دلار هزینه در برداشته و هزینه تکمیل فازهای ۲ و ۳ آن نیز، ۱۰ میلیارد دلار پیشبینی شده است. پس از بهرهبرداری آزمایشی، در دی ماه سال۱۴۰۴ واحد دوم نیروگاه بوشهر با ظرفیت ۱۰۵۷ مگاوات وارد مدار تولید برق خواهد شد.
این در حالیست که؛ پروژه خورشیدی ۱۳۵۰ مگاواتی بزرگ ترین تاسیسات خورشیدی ترکیه، کمتر از ۱ سال و با صرف هزینه ۱/۳ میلیارد دلار توسط UKEF ساخته شد.
به مناسبت سالگرد ۲۱ آذر ۱۳۲۴ نامه تاریخی استالین به پیشه وری به رفيق پيشه ورى
نامه تاریخی استالین به پیشه وری
به رفيق پيشه ورى
بنظر ميرسد شما دربررسى وضع داخلى ايران و همچنين بُعد بين المللى مسئله دچار اشتباه شده ايد.
اولا: شما ميخواهيد تمام خواست هاى انقلابى خلق آذربايجان فورا برآورده شوند. و ليكن شرايط فعلى، تحقق اين برنامه را غير ممكن ميسازد. لنين خواست هاى انقلابى را بصورت خواست هاى عملى – تكرار ميكنم: بصورت خواست هاى عملى مطرح ميكرد و اين كار را زمانى انجام ميداد كه كشور در حال گذار از تجربه يك بحران انقلابى در اثر جنگى ناموفق با دشمنى خارجى باشد. اين وضع در سال ١٩٠٥ هنگام جنگ ناموفق با ژاپن و در سال ١٩١٧ هنگام جنگ ناموفق با آلمان موجود بود. اينجا شما ميخواهيد از لنين پيروى كنيد. اين، چيزى بسيار خوب و قابل تحسين است.
اما وضع كنونى ايران كاملا فرق ميكند. در ايران هيچ وضع عميقا انقلابى موجود نيست. در ايران تعداد كارگران كم است و آنها سازماندهى خوبى ندارند. دهقانان ايران هنوز فعاليت جدى از خود نشان نميدهند. ايران در حال جنگى بر عليه دشمن خارجى نيست كه باعث تضعيف دايره هاى انقلابى (حكومتى؟ -مترجم) از طريق يك شكست نظامى شود. نتيجتا در ايران شرايطى كه كارآمد بودن تاكتيك هاى سال هاى ١٩٠٥ و ١٩١٧ را تائيد كند موجود نيست.
ثانيا: مطمئنا اگر قواى شوروى در ايران باقى ميماندند شما ميتوانستيد روى موفقيت در امر خواست هاى انقلابى خلق آذربايجان حساب كنيد. اما ما ديگر نميتوانستيم نيروهاى شوروى رادر ايران نگهداريم و آن هم در وهله نخست بدين سبب كه ادامه حضور آنها در ايران بنياد سياست هاى آزادسازانه ما در اروپا و آسيا را مختل ميكرد. بريتانيائى ها و آمريكائى ها به ما گفتند اگر نيروهاى شوروى ميتوانند در ايران بمانند در آنصورت چرا نيروهاى بريتانيا در مصر، سوريه، اندونزى، يونان و بهمين ترتيب نيرو هاى آمريكا در چين، ايسلند و دانمارك نتوانند بمانند. از اين جهت ما تصميم گرفتيم نيروهارا از ايران و چين بيرون ببريم تا اينكه اين بهانه را از دست بريتانيائى ها و آمريكائيها بگيريم، جنبش آزاديبخش در مستعمرات را دامن بزنيم و بدين ترتيب سياست آزاد سازى خود را حق بجانب تر و موثر تر نمائيم.
ثالثا: با اين تفاسير در رابطه با وضع ايران ميتوان چنين نتيجه گيرى كرد: در ايران بحران عميق انقلابى وجود ندارد. در ايران اوضاع جنگى با دشمنان خارجى موجود نيست كه در نتيجه يك شكست نظامى ارتجاع تضعيف شود و باعث بحران گردد. تا مدتى كه قواى شوروى در ايران بودند شما فرصت دامن زدن به مبارزه در آذربايجان و سازماندهى يك نهضت گسترده دمكراتيك با خواست هاى همه جانبه را دارا بوديد. اما نيروهاى ما ميبايست ايران را ترك ميكردند و چنين هم كردند. آنچه در ايران ميبينيم چيست؟ ما در اينجا شاهد نزاعى بين حكومت قوام و دواير طرفدار انگليس ايران هستيم كه نماينده ارتجاعى ترين عناصر ايران هستند. قوام در گذشته هر قدر هم كه ارتجاعى بوده باشد، بايد امروزه براى حفظ خود و حكومتش بعضى اصلاحات دمكراتيك را انجام داده و حمايت نيروهاى دمكراتيك ايران را جلب كند. تاكتيك ما در چنين شرايطى چه بايد باشد؟ بنظر من ما بايد از اين نزاع استفاده كنيم تا اينكه از قوام امتياز بگيريم، از او حمايت كنيم تا نيروهاى طرفدار انگليس را منزوى نمائيم و زمينه اى براى ادامه دمكراتيزه كردن ايران را مهيا كنيم. تمام توصيه هاى ما به شما مبتنى بر اين تشخيص است. البته در پيش گرفتن تاكتيك ديگرى هم ممكن بود: تف كردن به همه چيز، قطع رابطه با قوام و با اين ترتيب تضمين پيروزى مرتجعين طرفدار انگليس. اما اين ديگر نه يك تاكتيك بلكه حماقت ميبود. اين درواقع خيانت به امر خلق آذربايجان و دمكراسى ايرانى ميبود.
رابعا: طورى كه شنيده ام شما ميگوئيد كه ما شما را ابتدا به عرش اعلا برديم و سپس به قعر ادنى پرت كرده به شما بى احترامى نموديم. اگر اين شنيده هايم درست باشد، براى ما جاى تعجب است. واقعا چه اتفاقى افتاده است؟ در اينجا ما تكنيكى را بكار برده ايم كه هر انقلابى با آن آشناست. در هر شرايطى كه شبيه شرايط امروز ايران باشد، اگر كسى بخواهد حد اقل معينى از طلب هائى را از حكومت بدست آورد، در آنصورت جنبش بايد به راه خود ادامه دهد، از خواست هاى حد اقل فراتر رود و خطرى (فشارى، -مترجم) براى حكومت ايجاد كند تا اينكه دادن امتياز از سوى حكومت تامين گردد. اگر شما خيلى پيش نميرفتيد در شرايط كنونى ايران نميتوانستيد به اهدافى (امتيازاتى، -مترجم) نائل شويد كه حكومت قوام امروزه ناچار به تامين آن است. قانون جنبش انقلابى همين است. بى حرمتى به شما اصلا و ابدا مطرح نيست. بسيار عجيب است كه شما تصور ميكنيد ما شما را آلوده به لكه ننگ و بى احترامى كرده ايم. بر عكس، اگر شما عاقلانه رفتار كنيد و با حمايت معنوى ما خواهان قانونى شدن وضع واقعى و فعلى در آذربايجان شويد در آنصورت هم آذرى ها و هم ايران به شما بعنوان پيشاهنگ جنبش مترقى و دمكراتيك در خاورميانه احترام خواهد گذاشت.
ى. استالين
--------------------------------------------------------------------------
عباس جوادی
آنچه كه در بالا خواندید ترجمه كامل و فارسى نامه تاريخى يوزف و. استالين رهبر حزب كمونيست شوروى به سید جعفر پيشه ورى رئيس فرقه دمكرات آذربايجان (ايران) و براى مدت يك سال نخست وزير حكومت اين فرقه در تبريز بود كه چهار سال بعد از اشغال شمال ايران توسط ارتش سرخ در سال ١٣٢٠ (١٩٤١) در ٢١ آذر سال ١٣٢٤ تاسيس و پس از يك سال متلاشى شد كه در نتيجه صد ها نفر از كادرهاى فرقه ازجمله خود پيشه ورى به شوروى پناهنده شده و صد ها نفر ديگر فرارى شده و يا به قتل رسيدند.
دوسه روز پس ازاین نامه، کنسول شوروی پیشه وری وجهانشاهلو معاون وی را فراخواند. آنجا نیز پیشه وری اعتراض کرد که ما جواب این مردم را چه بدهیم؟ کنسول که ازجسارت پیشه وری سخت برآشفته بود درکمال عصبانیّت ولی بی پرده، به این اکتفا کرد بگوید: سنی گتیرن، سنه دییر گیِت! یعنی کسی که ترا آورده به تو می گوید برو! غم انگیز است که هنوز هم هستند کسانی از هموطنان ما که ازقیام ملی مردم آذربایجان صحبت می کنند ودرآرزوی بازآمدنِ آن هستند.
تاريخ نامه هشتم ماه مه ١٩٤٧ (١٣٢٦) يعنى حدود پنج ماه بعد از سقوط حكومت فرقه و فرار رهبران به شوروى است يعنى هنگاميكه استالين اين نامه را مينوشت پيشه ورى در باكو بود.
در اين نامه، استالين علل خروج نيروهاى شوروى از ايران را به پيشه ورى توضيح ميدهد. باور عمومى بر آنست كه فرقه دمكرات زير سايه ارتش اشغالگر شوروى بر سر كار آمده بود و با خروج آنها از ايران قدرت ايستادگى را ازدست داده متلاشى شده است.
اين نامه كه جزو اسناد «فوق العاده محرمانه» حزب كمونيست بود پس از فروپاشى اتحاد شوروى در دسترس عموم قرار گرفت. نسخه اى از اين نامه كه اصلش به روسى است در اختيار مركز «مطالعات جنگ سرد» موسسه «وودرو ويلسون» واشنگتن قرار گرفت و از سوى ولاديسلاو م. زوبوك به انگليسى ترجمه شد (اين لينك را كليك كنيد) و آنگاه از سوى عباس جوادى به فارسى ترجمه شد كه هم اكنون در سايت «چشم انداز» منتشر ميشود. مشخصات اصل روسی سند درآرشیو وزارت خارجه روسیه:
AVP RF, f. 06, op. 7, p. 34, d. 544, ll. 8-9
May 8, 1946 Joseph V. Stalin to Ja'far Pishevari, Leader of the Democratic Party of Azerbaijan, 8 May 1946 This document was made possible with support from Leon Levy Foundation
https://digitalarchive.wilsoncenter.org/document/joseph-v-stalin-jafar-pishevari-leader-democratic-party-azerbaijan-8-may-1946
To comrade Pishevari,
It seems to me that you misjudge the existing situation, inside Iran as well as in the international dimension.
First. You want to meet all revolutionary demands of Azerbaijan right now. But the existing situation precludes realization of this program. Lenin used to put forth revolutionary demands as practical demands - I stress - as practical demands only when the country experienced a grave revolutionary crisis aggravated by the unsuccessful war with external enemy. Such was the case in 1905 during the unsuccessful war with Japan and in 1917 during the unsuccessful war with Germany. You here want to emulate Lenin. This is very good and laudable.
However, the situation in Iran today is totally different. There is no profound revolutionary crisis in Iran. There are few workers in Iran and they are poorly organized. The Iranian peasantry still does not show any serious activism. Iran is not waging a war with external enemy that could weaken Iran's revolutionary circles through a military failure. Consequently, there is no such situation in Iran that could support the tactics of Lenin in 1905 and 1917.
Second. Certainly, you could have counted on a success in the cause of the struggle for the revolutionary demands of the Azerbaijani people had the Soviet troops continued to remain in Iran. But we could no longer keep them in Iran, mainly because the presence of Soviet troops in Iran undercut the foundations of our liberationist policies in Europe and Asia. The British and Americans said to us that if Soviet troops could stay in Iran, then why could not the British troops stay in Egypt, Syria, Indonesia, Greece, and also the American troops - in China, Iceland, in Denmark. Therefore we decided to withdraw troops from Iran and China, in order to seize this tool [oruzhiie] from the hands of the British and Americans, to unleash the liberation movement in the colonies and thereby to render our liberationist policy more justified and efficient. You as a revolutionary will certainly understand that we could not have done otherwise.
Third. All this said, one can come to the following conclusion with regard to the situation in Iran. There is no profound revolutionary crisis in Iran. There is no state of war in Iran with external enemies, and, consequently, no military failures which could weaken the reaction and aggravate the crisis. So long as Soviet troops stayed in Iran, you had a chance to unfold the struggle in Azerbaijan and organize a broad democratic movement with far-reaching demands. But our troops had to leave and left Iran. What do have now in Iran? We have a conflict of the government of Qavam with the Anglophile circles in Iran who represent the most reactionary elements of Iran. As reactionary as Qavam used to be in the past, now he must, in the interests of self-defense and the defense of his government, carry out some democratic reforms and seek support among democratic elements in Iran. What must be our tactics under these conditions? I believe we should use this conflict to wrench concessions from Qavam [virvat ustupki u Kavama], to give him support, to isolate the Anglophiles, thus, and to create some basis for the further democratization of Iran. From this assumption stems all our advice to you. Of course, one could adopt a different tactic: to spit on everything, to break with Qavam and thereby ensure there a victory of the Anglophile reactionaries. Yet, this would not have been a tactic, but stupidity. This would have been in effect a betrayal of the cause of the Azerbaijani people and Iranian democracy.
Fourth. You, as I found out, say that we first raised you to the skies and then let you down into the precipice and disgraced you. If this is true, it surprises us. What has really happened? We used the technique here that every revolutionary knows. In the situation similar to the situation of Iran today, if one wants to achieve a certain minimum of demands pursued by the movement, to movement has to run ahead, to progress beyond the minimal demands and to create a threat for the government, to ensure a possibility of concessions on the part of the government. Had you not run far ahead, you would not have had a chance in the current situation in Iran to achieve these demands [sic: concessions? -trans] that the government of Qavam has to make now. Such is the law of revolutionary movement. There could not be even mention of any disgrace for you. It is very strange that you think that we could have let you down in disgrace. On the contrary, if you behave reasonably and seek with our moral support the demands that would legalize essentially the existing factual position of Azerbaijan, then you would be blessed both by the Azeris and [by] Iran as a pioneer of the progressive democratic movement in the Middle East.
I. Stalin
Letter to Ja'far Pishevari, leader of the People's Government of Azerbaijan, from Joseph Stalin, explaining the reasons for Soviet withdrawal from Iran. He asserts that by not pulling out their troops from Iran, he would have given the British and the Americans an excuse keep troops stationed around the world.
Author(s):
Associated Places
Document Information
Source
Original Archive
Rights
The History and Public Policy Program welcomes reuse of Digital Archive materials for research and educational purposes. Some documents may be subject to copyright, which is retained by the rights holders in accordance with US and international copyright laws. When possible, rights holders have been contacted for permission to reproduce their materials.
To enquire about this document's rights status or request permission for commercial use, please contact the History and Public Policy Program at HAPP@wilsoncenter.org.