۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

مصاحبه با خواهر کرامت‌الله زارعیان / جسد متلاشی شده دانشجوی جهرمی ،کرامت‌الله زارعیان که زیر شکنجه دژخیمان رژیم به قتل رسید

مصاحبه با خواهر کرامت‌الله زارعیان / جسد متلاشی شده دانشجوی جهرمی ،کرامت‌الله زارعیان که زیر شکنجه دژخیمان رژیم به قتل رسید

آژانس خبررسانی کُردپا بعد از ارسال گزارشی درباره‌ی وقوع این حادثه، با خواهر این جوان ٢٧ ساله تماسی تلفنی برقرار نمود و از جزئیات کشته شدن برادرشان پرسش گردید. حکیمه زارعیان به آژانس کُردپا گفت:بعد از تظاهرات انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و در شهریور ٨٨ برادرم، کرامت‌الله، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و بعد از مدتی آزاد شد.
وی در ادامه افزود: به سبب فشار مأموران اطلاعاتی، وی مجبور به ادامه تحصیل در کشور سنگاپور شد و پس از بازگشت در فرودگاه بازداشت و بعدها در بهمن‌ماه ٨٩ طی تماسی تلفنی با خانواده، او را در شهر جهرم رها کرده بودند.
کرامت‌الله زارعیان که دو برادر خود را در جنگ هشت ساله‌ی ایران – عراق از دست داده است جهت تحصیل رهسپار دانشگاه تهران می‌شود و در دانشکده‌ی هنرهای نمایشی – کارگردانی مشغول به تحصیل می‌شود که برای بار چندم توسط اداره‌ی اطلاعات در شهریورماه ٩١ احضار و مورد بازجویی قرار گرفته و از وی خواسته می‌شود که ایران را ترک کند.
حکیمه زارعیان مدعی شد که برادر وی در زندان مورد شکنجه واقع شده و مأموران امنیتی درصدد گرفتن اعترافات اجباری از کرامت‌الله بودند.
سرانجام در تماس تلفنی که روز نهم آذرماه ٩١ با خانواده‌ی وی در شهر جهرم داشته‌اند به آنان اطلاع می‌دهند که برای فرزندشان حادثه‌ای روی داده و کرامت‌الله فوت کرده است.
چهار روز قبل از این حادثه یعنی پنجم آذرماه، این شهروند ٢٧ ساله با خانواده تماسی تلفنی داشته‌اند.
خواهر این دانشجوی جهرمی به آژانس کُردپا گفت که برادرش بر اثر شکنجه‌ی نیروهای امنیتی دچار قطع نخاع شده و بعد از کشتن کرامت‌الله، جسد وی را در وان حمام منزل اجاره‌ای در خیابان نظام‌آباد تهران و زیر دوش آب گرم رها کرده بودند که به سبب گرمای مرطوب حمام بخاطر باز بودن آب گرم کاملا فاسد شده به طوری که به سختی قابل شناسایی بود.
حکیمه زارعیان در پایان اذعان نمود که بعد از پیگیری‌های خانواده از چگونگی فوت کرامت‌الله، پلیس اجازه پیگیری صادر نمی‌کرد و نیز پیشنهاد ٢٠٠ میلیون تومانی جهت صرف‌نظر از شکایت خانواده به ما داده شد.
خانواده‌ی زارعیان تحت مراقبت شدید نیروهای امنیتی می‌باشند و به آنان هشدار داده شده که از هرگونه تماس با رسانه‌های خودداری کنند.
کرامت‌الله زارعی متولد ١٣٦٤ و عضو جنبش سبز بوده است. نام وی در لیست یکصد نفری بوده که در حوادث بعد از انتخابات بازداشت شده بودند.کرامت‌الله زارعی متولد ١٣٦٤ و عضو جنبش سبز بوده است. نام وی در لیست یکصد نفری بوده که در حوادث بعد از انتخابات بازداشت شده بودند.

پیک نت و دنباله روی از سیاست های روسیه
کورش گلنام
1 ـ گردانندگان این سایت که هم چنان سیاست ویران گر و آزمایش پس داده حزب توده را دنبال می کنند، خود ادعا دارند که یکی از چند تارنمای فارسی زبان هستند که مورد بیشترین مراجعه ایرانیان است (1). اگر چنین باشد باید به حال ایرانیان تأسف خورد زیرا سیاستی که این سایت خبری/تفسیری دنبال می کند وابسته به سیاست روز روسیه است. برای این ادعا می توان ده ها نمونه به میان آورد. در گذشته هر گاه روس ها می خواستند جای پای خود را محکم تر کنند و حکومت اسلامی را بترسانند، این سایت وظیفه اعلام حمله نظامی آمریکا و هم پیمانان او را بر عهده داشت و تاریخ دقیق آن را نیز ذکر می کرد که نگارنده در گذشته در نوشته ای با تبتر"پیک نت همچنان می تازد" به شکلی مفصل به آن پرداخته و در این باره آماری از تبلیغ های این سایت در سه سال،از سال 1383 تا سال 1385 به دست داده است که خوانندگان علاقه مند می توانند آن را در پیوست آمده در زیر بخوانند(2). خواندن این مقاله که متکی به سندهای به دست داده شده از همین سایت است شاید برای منظور امروز نیز کافی باشد. در مقاله دیگری نیز با نیتر"حزب توده، فریبی که پایان ندارد" نگارنده یک بار دیگر به سیاست های نادرست حزب توده و سایت پیک نت پرداخته است(3)
2 ـ شوربختانه گردانندگان این سایت نمی خواهند از گذشته بیاموزند و هم چنان سیاست های نادرست خود را دنبال می کنند. خوانندگان این سایت می باید هشیار بوده و فریب زرق و برق این سایت را نخورند. باید گفت که گردانندگان این سایت در گزینش تیترها و خبرها کار آزموده و ماهر هستند ولی با اندکی تیز بینی و هشیاری می توان دم خروس را که همیشه بیرون زده است،دید. نگاه کنید به تبلیغ های این سایت علیه مقاومت مردم در سوریه و خبرهایی که به پیروی از سیاست های روسیه و حکومت اسلامی بر علیه مردم سوریه و به سود حکومت سوریه منتشر می کند. به آخرین تیتر در آخرین شماره این سابت نگاهی بیاندازیم:"لیبی به خاک سیاه نشست، نوبت سوریه است".اصل نوشته(4). از زمان آغاز بپا خیزی مردم سوریه، این سایت سیاست ضد آن را دنبال کرده است. پیک نت در ضدیت با اسراییل و آمریکا از حکومت اسلامی هیچ کم نداشته و در جقیقت همآن سیاست روسیه و حکومت اسلامی را تبلیغ می کند. به این مقاله در شماره پیشین آن توجه نمایید(5) در هر شماره این تارنما می توان خبری ضد خیزش مردم در سوریه، یه سود سیاست های بشار اسد، حکومت اسلامی و روسیه و ضد آمریکا، اروپا و اسراییل خواند.
3 ـ خواننده گاه خبرهای حساسی در این سایت می خواند که در هیچ یک از تارنماهای فارسی نمی توان یافت و روشن نیست منبع آن کجاست؟ به آخرین نمونه آن توجه بفرمایید:
"حامد کرزی با پیام خامنه ای از کابل راهی کاخ سفید شد!" به اجبار من همه خبر را اگر چه نوشته را به درازا می کشد اینجا می آورم تا خوانندگان خود داوری کنند که گردانندگان این سایت چنین خبری را از کجا تهیه کرده اند:
"سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده اتمی جمهوری اسلامی، از سفر به هندوستان و افغانستان بازگشت و گزارش محرمانه خود را به علی خامنه ای داد. او از دو رایزنی بسیار مهم و محرمانه بازگشت که علی خامنه ای نه احمدی نژاد و نه وزیر خارجه را در حد و اندازه آن نمی داند. یعنی محرمانه ترین پیام ها و نظرات در باره برنامه اتمی و گفتگو با امریکا!
جلیلی ابتدا به هندوستان سفر کرد تا پیش از تشکیل گروه 1+5 نقطه نظرات جدید جمهوری اسلامی را با مقامات این کشور در میان بگذارد و سپس، شتابزده، خود را به کابل رساند تا پیشنهادها و پیام های آقای خامنه ای را توسط حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان برای اوباما بفرستد. حامد کرزای پس از دیداری طولانی با سعید جلیلی، دوشنبه گذشته راهی امریکا شد، تا پیش از تشکیل جلسه گروه 1+5 و دور تازه از مذاکرات اتمی با جمهوری اسلامی، امریکا از تازه ترین تصمیمات رهبر ایران با اطلاع باشد.
آنگونه که کسب اطلاع شده، جلیلی در دیدار با کرزای این پیام رهبر جمهوری اسلامی را برای اوباما به وی ابلاغ کرد که «ایران آمادگی تعلیق و محدود سازی غنی سازی را دارد و برای مذاکره کامل بر سر همه مسائل آماده است. یگانه خواست ما (جمهوری اسلامی) برداشته شدن بخشی از تحریم هاست!»
در کابل گفته می شود که جلیلی علاوه بر دیدار و مذاکرات محرمانه ای که با حامد کرزای داشته، در مدت اقامت خود گفتگوئی طولانی نیز با "سپنتا" وزیر امور خارجه سابق دولت افغانستان وعضوفعلی شورای امنیت ملی داشته که در آن مسئله پیمان امنیتی امریکا با افغانستان، نگرانی جمهوری اسلامی از بازگشت طالبان به قدرت و مسئله مهم استقلال بلوچستان پاکستان و تاثیر مستقیم آن روی بلوچستان ایران مطرح شده است.
در این دیدار و گفتگو، سپنتا درباره آخرین نظرات رهبر جمهوری اسلامی در ارتباط با فعالیت اتمی سوال کرده است و جلیلی بی آنکه فاش سازد با کرزای چه مذاکره ای داشته، گفته که جزئیات را با آقای رئیس جمهور مطرح کرده است. سپنتا نیز بی آن که مستقیما بگوید کرزای او را درجریان جزئیات مذاکرات و پیام غیر مستقیم خامنه ای برای اوباما قرار داده است، با خنده پرسیده «این پیشنهادها موقت و برای عبور از انتخابات ریاست جمهوری است و یا حقیقتا آقای خامنه ای در سیاست هایش تجدید نظر کرده است؟» جلیلی که معمولا و تا حد جلوه کردن بصورت یک آدم خجالتی بسیار کم حرف است؛ لبخند زده و گفته: ببینیم سفر آقای کرزای به امریکا چه دستاوردی دارد!
جمعا سفر جلیلی به افغانستان یک روز و نیم طول کشید و علاوه بر کرزای و سپنتا، با مارشال فهیم معاون کرزای و مرد پر قدرت کابینه کرزای که در گذشته معاون احمد شاه مسعود بوده و همچنین وزیر خارجه کنونی زلمای رسول و وزیر خارجه سابق افغانستان "سپنتا" نیز ملاقات و گفتگو داشته است."پیک نت 20 دی1399
گویی نویسنده این گزارش خود آن جا حضور داشته است که از خصوصی ترین مذاکره جلیلی آگاه بوده است! منبع چنین خبری که درستی آن به هیچرو روشن نیست تنها می تواند از سوی دستهای امنیتی روس به دست این تارنما رسیده باشد.
4 ـ این تارنما به پایگاه اصلی تبلیغ برای اصلاح خواهان شکست خورده حکومتی و چهره هفت خط و ریاکاری جون هاشمی رفسنجانی مبدل شده است. این سیاست ها همآن سیاست های شناخته شده روسیه است که خواستار بقای خکومت اسلامی با اندکی میانه روی است و همیشه نیز پشتیبان اصلاح خواهان حکومتی بوده است.
نگارنده خوانندگان این تارنما به ویژه آنان که در ایران هستند را به هشیاری بیشتر فرا می خواند.
کوروش گلنام یکشنبه24 دی 1391 ـ 13 ژانویه 2013
زیر نویس:
http://www.pyknet.net/1391/06mehr/09/page/pyk.phphttp://asre-nou.net/1385/azar/30/m-golnam.html 2 ـ http://asre-nou.net/1384/khordad/12/m-golnam.html 3 ـ http://www.pyknet.net/1391/03dey/20/page/35Turkieh.php 4 ـ ـ http://www.pyknet.net/1391/03dey/20/page/35Turkieh.php/<7a> 5 ـ

ارتجاع وانتخابات،تکنولوژی، صنعت وطبيعت


اعتراض و ابراز انزجار بیش از صد فعال سیاسی اجتماعی

محمود خادمی: احمدی نژاد ؛ رئیس جمهوری که عادت دارد سکته بدهد* ( بخش اول

محمود خادمی: احمدی نژاد ؛ رئیس جمهوری که عادت دارد سکته بدهد* ( بخش اول )



این قانون مبارزه با ظالمان و ستمگران است که اگر از هر شکافی که در قدرت سیاسی حاکم و دستگاه سرکوب آن باز می شود ؛ خوب استفاده شود . امکانات گسترده تر و راههای سهل الوصول تر برای مبارزه در اختیار مبارزین قرار می گیرد .

تاریخچه :

ــ ابوالحسن بنی صدر : اولین رئیس جمهورِ نظامِ جمهوری اسلامی ــ بعد از انقلاب 57 ــ آقای " بنی صدر " بود که بعد از پیروزی در انتخابات ؛ در بهمن 1358 به عنوان رئیس جمهور کشور مشغول به کار شد ( وی هنوز هم عنوان منتخب شما ــ خطاب به مردم ــ را یدک می کشد ) . ابوالحسن بنی صدر بعد از یکسال و نیم کشاکش و درگیری با مجلس و قوه قضائیه رژیم ؛ سرانجام در خرداد ماه 1360 توسط مجلس رژیم استیضاح شده ؛ عدم کفایت سیاسی وی اعلام و از مقام ریاست جمهوری عزل و تحت تعقیب قرار گرفت .
 بنی صدر بعد از عزل از ریاست جمهوری چند ماه در ایران مخفی و بعد از کشور خارج و اکنون مقیم فرانسه و به فعالیت سیاسی علیه رژیم مشغول میباشد . قوه قضائیه در آن زمان اتهام های رئیس جمهور فراری را به این ترتیب اعلام کرد : موضعگیری علیه نظام جمهوری اسلامی ؛ تبانی و همکاری با سازمان مجاهدین ــ به ادعای رژیم ضد انقلاب وابسته به شرق و غرب ــ ؛ مخالفت مستمر با مجلس و دخالت در قوه قضائیه
ــ محمد علی رجائی : بعد از عزل بنی صدر محمدعلی رجائی به جای وی منصوب شد . دوران ریاست جمهوری وی تنها یک ماه طول کشید و  8 شهریور 1360 در انفجاری که در ساختمان نخست وزیری صورت گرفت همراه با نخست وزیرش آقای باهنر کشته شد . وی که با رضایت کامل همه جناحهای حکومتی به این پست منصوب شده بود ؛ ظاهرا" دوره کوتاه ریاست جمهوری اش بدون اختلاف ویژه ای با دستگاه روحانیت و ولی فقیه سپری شد .
اما حوادث بعد و بخصوص  ناسازگاری رژیم با همسر وی عاتقه صدیقی که از همان سالهای نخست عمر نظام جمهوری اسلامی ؛ از منتقدین سیاستهای نظام بود و در چند دوره انتخابات مجلس رد صلاحیت شده و در قیام اعتراضی 22 خرداد 88 نیز از معترضین و مواضع موسوی و کروبی حمایت کرده بود ؛ نشان میدهد که اگر ریاست جمهوری آقای رجائی هم ادامه پیدا میکرد ؛ مجبور به اتخاذ مواضع مخالف ــ در قبال سیاست ها ؛ دخالت ها ؛ کارشکنیها و اعمال فشارها از طرف ولی فقیه و وابستگان وی ــ شده و به صفوف فتنه گران ؛ منحرفین و یا خواص بی بصیرت می پیوست .
ــ سید علی خامنه ای : بعد از کشته شدن رجائی از 1360 تا 1368 سید علی خامنه ای برای دو دوره پیاپی رئیس جمهور کشور بود . مخالفت و نارضایتی وی از دخالت ها و صدور حکم حکومتی ولی فقیه ــ خمینی ــ برای ابقای سید حسین موسوی در سمت نخست وزیری در سال 1364 از حوادث مهم دوره ریاست جمهوری وی بود که نشان میدهد  مشکل ــ تداخل مسئولیت و اختیارات ــ میان ولی فقیه و ریاست جمهوری مشکل و تضادی ذاتی و ماهوی در این نظام است .
توضیح اینکه ؛ خامنه ای در دور اول ریاست جمهوری در سال 1360 خواستار نخست وزیری " علی اکبر ولایتی " بود و با نخست وزیری آقای موسوی که خط امامی ها پیشنهاد کرده بودند مخالف بود ؛ ولی نهایتا" بر خلاف میلی باطنی اش ؛ به نخست وزیری موسوی تن سپرد . در سال 1364 در دوره دوم ریاست جمهوری اش ؛ قصد داشت موسوی را از پست نخست وزیری عزل و ولایتی را به مجلس معرفی کند که این بار هم با تو دهنی ولی فقیه ــ خمینی ــ و صدور حکم حکومتی از طرف وی مجبور به ابقای موسوی در پست نخست وزیری شد .
ــ علی اکبر هاشمی رفسنجانی : بعد از خامنه ای از سال 1368 تا 1376 بمدت 8 سال رئیس جمهور ایران بود . وی در آن سالها بدلیل کثرت جنایت و تباهی هایش در نظام ؛ از طرف اکبر گنجی ــ اصلاح طلب ــ به لقب " عالیجناب سرخپوش " مفتخر گشته بود .  علیرغم نقش اصلی در برنامه ریزی برای ولی فقیه شدن خامنه ای ؛ با قدرت گیری و تثبیت بیشتر موقعیت خامنه ای ــ بعنوان ولی فقیه ــ از میزان اقتدار و نفوذ رفسنجانی ــ که تا قبل از آن نفر دوم قدرت بعد از خمینی بود ــ بتدریج کاسته شد . بطوریکه در انتخابات مجلس ششم بدلیل اعمال نفوذ و مخالفت دار و دسته خامنه ای و همچنین  بخاطر رویگردانی و انزجار مردم ؛ نفر سی ام شد و از آن ببعد به " آقا سی " معروف گردید .
پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 و حمایت تلویحی رفسنجانی از معترضین و " جنبش سبز " و آشکار شدن بیشتر اختلافات وی با خامنه ای و نظام تحت مدیریت او ؛ ابتدا تریبون نماز جمعه و بعد ریاست مجلس خبرگان را از دست داد و جز " خواص بی بصیرت " و مغضوبین نظام شد . در مورد رفسنجانی و نقش محلل گونه وی در نظام  بعدا" بیشتر خواهم نوشت .
ــ سید محمد خاتمی : وی ــ معروف به سید خندان  ــ در سال 1376 به عنوان لیدر و رهبر اصلاح طلبان با حمایت چشمگیر و غیر منتظره مردم و بخصوص جوانان و دانشجویان به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و تا سال 1386 دو دوره پست ریاست جمهوری کشور را بعهده داشت . وی از همان ابتدای ریاست جمهوری اش با موانع و بحرانهای متعددی که اصولگرایان طرفدار ولی فقیه برای دولت وی ایجاد می نمودند ؛ مواجه بود .
خود خاتمی در آن دوره گفته بود دولت او را  هر 9 روز یکبار با یک بحران مواجه میسازند و معتقد بود وی بیشتر تدارکاتچی نظام است تا رئیس جمهور کشور . علیرغم تمکین و سرسپردگی وی به ولی فقیه ؛ با پایان یافتن دوره ریاست جمهوری اش همواره با فشار و محدودیت های اصولگرایان مواجه بود . با روی کار آمدن احمدی نژاد و بخصوص بعد از حمایت خاتمی از کاندیداتوری موسوی بر شدت فشارها بر وی افزوده شده و در آخر نیز از کشور ممنوع الخروج شد .
ــ محمود احمدی نژاد : وی ششمین رئیس جمهور ایران است که از تیر ماه 1384 تا به امروز رئیس جمهور کشور می باشد . وی که در دو انتخابات جنجالی و پر تقلب برنده اعلام شد ؛ علیرغم اعتراضات مردم و دیگر کاندیدا ها  به صحت انتخابات برگزار شده ــ در هر دو دوره ــ با پشتیبانی همه جانبه ولی فقیه و سرکوب اعتراضات مردم ؛ پست ریاست جمهوری را اشغال کرده است .
اختلاف و نزاع احمدی نژاد ــ و باندش ــ با ولی فقیه ــ و باند اصولگرای طرفدار وی ــ از همان اوایل دوره دوم ریاست جمهوری شروع و اکنون که در ماههای پایانی ریاست جمهوری وی میباشد به اوج خود رسیده است . چشم انداز انتخابات پر تنش و پر حادثه ریاست جمهوری دوره دهم  نظام که در خرداد ماه 1392 صورت خواهد گرفت و فرجام دعوای باندها و سرنوشت احمدی نژاد و طرفدارانش ؛ موضوع این مقاله است که به آن خواهم پرداخت .
اشاره به این تاریخچه گذرا بخاطر آن بود که بگویم اختلاف و انشقاق میان رئیس جمهور و ولی فقیه اولا" موضوع جدیدی نیست و در تمام دوره های قبلی نیز وجود داشته است ثانیا" نشان دهم که این مشکل ؛ امری ماهوی و ساختاری است . یعنی فرق نمی کند چه کسی رئیس جمهور و یا ولی فقیه باشد باز " همین آش است و همین کاسه " با این تفاوت که هر بار دامنه اختلافات گسترده تر و شدت نزاعها بیشتر شده است .
به عبارتی به مصداق ضرب المثل معروف ایرانی " 10 درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه ــ سلطان احمدی نژاد و سلطان ولی فقیه ــ در اقلیمی نگنجند " ؛ این مشکل در تئوری عقب مانده و توتالیتر پرور "ولایت فقیه " ریشه دارد ؛ که ولی فقیه چشم دیدن هیچ شریک و رقیبی برای خود را ندارد . بنابراین اختلافات و تضادها در استبداد دینی همیشگی است و تا سرنگونی رژیم ارتجاعی حاکم بر کشور ؛ وجود و ادامه خواهد داشت .
امّا آنچه که اینبار مهم و قابل توجه و برای نظام خطر آفرین است ؛ تفاوت رئیس جمهور این بار نظام با دوره های قبلی است . این بار نظام دینی و ولی فقیه با رئیس جمهوری مواجه است که ــ رئیس جمهوری که اتفاقا" توسط سردمداران خود این رژیم و ولی فقیه نظام بیش از حد فربه و قدرت گرفته است ــ قصد عقب نشینی ندارد و مهمتر اینکه نظم و قاعده جاری بازی را نمی پذیرد و میخواهد نظم و قواعد قدیمی بازی را در هم بریزد .
واقعیت این است که احمدی نژاد تنها رئیس جمهوری در ساختار سیاسی قدرت است که در این 34 سالی که از عمر نکبت بار این رژیم می گذرد جرأت رویاروئی با ولی فقیه را داشته است . وی در مقایسه با 8 سال دوره تدارکاتچی بودن خاتمی ــ با آن همه رأی و حمایت مردمی ــ ؛ جرأت کرد به خامنه ای بنویسد و یگوید ؛ دست نگهدار ؛ اختیارات رئیس جمهوری نباید محدود گردد .
یعنی با اینکه احمدی نژاد ادامه هر دو دوره ریاست جمهوری خود را مدیون ولی فقیه و اطرافیانش بوده است و بیش از هر رئیس جمهوری از حمایت و پشتیبانی رهبر برخوردار گردیده ؛ اما تنها رئیس جمهوری نیز بوده است که اینگونه در مقابل ولی فقیه قد بر افراشته است ( بعدا" مفصل تر باین موضوع خواهم پرداخت ) و اکنون این عامل ــ طغیان احمدی نژاد علیه ولی فقیه ــ باعث گستردگی و حدت یابی نزاع میان احمدی نژاد و باند ولی فقیه شده است . در واقع شکافی میان رئیس جمهور و رهبر ایجاد شده است که عمیق ترین و بزرگترین شکاف تمام دوران حاکمیت جمهوری اسلامی است . به نمونه هائی از موضعگیری افراد دو باند توجه نمائید :
احمدی نژاد ؛ رئیس جمهوری که هوادارانش از او خواسته بودند که " بت بزرگ " ــ یعنی ولی فقیه را بشکند ــ ؛ در مقابل شاخ و شانه کشیدن های باند ولی فقیه می گوید : در راه استیفای حقوق حقه ملت عقب نشینی نمی کنم .
عوض حیدرپور عضو کمیسیون امنیت مجلس : این حرفها ــ حرف های آقای الهام ــ جزئی از آن بازی خطرناک آتش بازی در جامعه است که سران دولت دهم شروع کرده اند ؛ متأسفانه آقای الهام هم آتش بیار این معرکه شده است .
عوض پور نماینده مجلس : البته وضعیتی که اکنون دولت دهم برای کشور رقم زده است ؛ اوضاع را بهم ریخته تر از آن کرده است که بتوانیم راجع به انتخابات صحبت کنیم . و اکنون باید نگران بهم ریخته شدن اوضاع کشور باشیم تا نگران انتخابات .
اسفندیار رحیم مشائی خطاب به طرفداران ولی فقیه : احمدی نژاد باین آسانی ها کنار نمی رود و عادت دارد سکته بدهد تا سکته کند .
احمدی نژاد در همایش قانون اساسی :تا ما تذکری نسبت به قانون اساسی میدهیم ؛ میگویند اختلاف ها را شروع کردید در حالیکه که مشکل از جائی آغاز میشود که بخواهیم با اقلیتی کل ملت را کنترل کنیم . بنابراین تذکرات ما اختلاف نیست بلکه صیانت از حقوق مردم است .
احمدی نژاد در نامه برئیس قوه قضائیه : در حالی که جنابعالی به آسانی برئیس جمهوری که نماینده ی ملت و مجری قانون اساسی است ؛ اتهام میزنید . آیا می تواند برای آحاد مردم که پشتیبانی خاصی جز خداوند ندارند ؛ امنیت قضائی متصور باشد ؟ که رئیس قوه قضائیه در جواب وی می نویسد : حکایت شما ــ رئیس جمهور ــ ؛ حکایت سلطانی است که اموال و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده و به مِلک خود منظم ساخته بود و بهمه میگفت : چرا رعایت مِلک سلطان را نمی کنید !؟
عوض حیدر پور عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی : الهام سخنگوی جریانی شده که در صدد برهم ریختن نظم و آرامش کشور هستند و او باید توجه داشته باشد که اگر از بابت اینجور حرف ها آسیبی به کشور برسد ؛ شخص وی و رئیس جمهور باید جوابگو باشند .
احمدی نژاد در همایش ملی قوه مجریه : حتی در ایران مقام معظم رهبری نیز با واسطه انتخاب می شود ؛ اما رئیس جمهور بشکل مستقیم توسط مردم انتخاب می شود ؛ بنابراین رئیس جمهور تبلور مردم سالاری در کشور است ــ بعبارتی احمدی نژاد با زبان بی زبانی به ولی فقیه میگوید من بالاترم ــ . وی همچنین میگوید : ملت در انتخایات آینده کل انرژی خود را تخلیه کرده و کار را یکسره میکنند ( منظورش کار ولی فقیه است ) .
سایت بازتاب ( محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت ) : رئیس دولت پیش از این بطور متوسط در هر یک ماه یک سوژه جنجال آفرین تبلیغاتی ایجاد میکرد . امّا هر چه به پایان دولت نزدیک می شویم وی سرعت خود را در تنش آفرینی افزایش داده ؛ بطوریکه در هفته اخبر سه معضل برای کشور ایجاد کرده است .
سایت بازتاب ( محسن رضائی در نارضایتی از مواضع ولی فقیه که مانع سئوال و جواب از احمدی نژاد در مجلس می شود ) : اگر به مجلس و قوه قضائیه اجازه داده نمی شود تا به تخلفات و اتهامات برخی مقامات ارشد دولت رسیدگی کنند و وظیفه نظارتی خود را انجام دهد . حداقل این دو نهاد منحل شوند و مسئولیت آنها نیز به احمدی نژاد داده شود .
واقعیت این است که احمدی نژاد این بار نه تنها کوتاه نمی آید بلکه مصمم تر از گذشته ــ اگر بتواند ــ در صدد کوتاه کردن نقش دستگاه مذهبی در ساختار قدرت و همچنین بی اعتبار و بی ارزش کردن موقعیت ولی فقیه است . در اینصورت بناچار در آینده نه چندان دور شاهد خواهیم بود که ؛ قهر و خشونت ابزار اصلی حل تضادها و اختلافات درونی باندها و سردمداران رژیم ؛ شده است ؛ کما اینکه در سالهای گذشته موارد زیادی از درگیریهایِ خشونت بار میان افراد دو طرف در خیابانهای تهران وجود داشته است ــ درگیری در میدان های منیریه ؛ امام حسین ؛ هفت حوض و همچنین در متروی تهران ــ . اکنون سئوال این است ؛ علت استمرار و تشدید این اختلافات و دعواها چه میباشد ؟
ریشه این اختلافات و نزاع های مرگبارِ درونی نظام ؛ همانگونه که اشاره کردم ؛ ذاتی و ساختاری است و در قانون اساسی نظام دینی ریشه دارد ؛ قانون اساسی این رژیم یک قانون اساسی ایدئولوژیک و دینی است که دستورالعمل های ناشی از آن بر پایه شریعت تنظیم و نگاشته شده است . این دستورالعمل ها از آنجا که دستور شرعِ مقدسِ آخوندی است و عقل و اراده انسانی در آن دخالت نداشته است ؛ پس لازم الاجرا ؛ ابدی و تغییر ناپذیرند .
بنابراین ساختار سیاسی و حقوقی این نظام که بر اساس این قانون اساسی شکل گرفته است باید ثابت و لایتغییر باقی بماند . یعنی همانگونه که در قانون اساسی بصراحت بیان شده  کشور باید ولی فقیه داشته باشد ؛ مطابق این قانون اساسی ؛ ولی فقیه بالاتر از قانون است و اجازه اعمال اراده فرا قانونی دارد ؛ وی می تواند و باید بر اساس مصلحت نظام حکم حکومتی صادر کند  ؛ شورای نگهبان باید صلاحیت کاندیدا هر انتخاباتی در کشور را بر رسی کند و ...... .
از طرف دیگر چون این قانون اساسی هیچ ظرفیتی برای تغییر و اصلاح ندارد ؛ بنابراین هیچ راه قانونی برای بر طرف کردن مناقشات میان باندهای رژیم ــ مناقشاتی  که خود ریشه در همین قوانین دارند ــ ؛ وجود ندارد . بنابراین استبداد دینی راهی برای برون رفت از بحرانی که اکنون دیگر موجودیت وی را بخطر انداخته است ؛ ندارد . باشد تا روزیکه مردم و جوانان ایران ولی فقیه ؛ آخوندها و قوانین قرون وسطائی شان را به زباله دانی تاریخ بفرستند .
امّا اگر چه ریشه جنگ و نزاع میان باندهای نظام ؛ ساختاری و ذاتی است ولی عوامل بیرونی ــ تصمیم گیریهای مهمی که رژیم برای مقابله با وضع موجود باید اتخاذ کند مانند سرنوشت پرونده اتمی ؛ سرنوشت سوریه ؛ تحریم های بین المللی ؛ بحران اقتصادی و شدت گیری نارضایتی ها ؛ انتخابات مسئله سازی که در پیش است و .... ــ هم در این امر تأثیر گذار بوده و پروسه وقوع آن را تشدید و تسریع کرده است .
امّا از عوامل دیگر تشدید درگیری میان باندهای قدرت که باید به آن اشاره کرد ؛ ترس از آینده تیره و تاری است که در چشم انداز سران رژیم قرار گرفته است . در نگاه اول شاید چنین بنظر برسد که واکنش احمدی نژاد در مقابل جناح مقابل نوعی ضد حمله برقیبی است که تمام توان خود را برای خراب کردن وی و شکستن همه کاسه کوزه های خرابی و ویرانی کشور بر سر او ؛ بکار گرفته است . یعنی تمام اختلافات و جنگ و دعوای موجود را در واکنش تدافعی احمدی نژاد برای رهائی از مخمصه اصولگرایان خلاصه کرد .
اما واقعیت این است که همه سر دمداران رژیم به نوعی در حال فرار از وضعیت رقت باری ــ برای  مردم و کشور ــ هستند که همه آنها در بوجود آمدنش سهیم بوده اند . یعنی متهمین اصلی خرابی کشور هر کدام با متهم کردن دیگری میخواهند برای خود فرجه بقا بخرند . جالب است ؛ در حالی که همه در چنین مخمصه ای گرفتار شده و همگی در حال فرار به جلو و مقصر معرفی کردن دیگران و بی تقصیر نشان دادن خود هستند ؛ ولی همچنان حریصانه و با ولع تمام برای کسب قدرت بیشتر و تصاحب سهم بیشتر ؛ تلاش می کنند .
یعبارتی فرار از مسئولیت خرابی ها و ویرانی های ببار آمده ؛ خرابی هائیکه دیگر به هیچ شکلی نمی توانند آن را کتمان کنند ــ بخصوص خطر قحطی و گرسنگی مردم که در چشم انداز قرار دارد ــ و ترس از چشم انداز تیره و تار رژیم و هراسان از شورش و طغیان محرومان و گرسنگان ؛ شاید از دیگر علت های تشدید اختلافات  و درگیری باندهای رژیم باشد .
در چنین صورتی ؛ اوضاع بحرانی کنونی نظام " ضرورت و اجبارِ تغییر " را به مشغله ذهنی همه باندها و جناحها و حتی ولی فقیه نظام تبدیل کرده و خواهد کرد . یعنی همانطور که وضعیت فلاکت بار معیشتی مردم نیز تائید میکند ؛ وضعیت رژیم به نقطه ای رسیده است که دیگر این رژیم به مانع جدی سر زندگی ؛ نشاط و حیات جامعه و زندگی اجتماعی که در گرو تولید و مبادله است ــ فلسفه وجودی دولت ها به جریان انداختن و حفظ چرخه تولید و مبادله است ــ تبدیل شده است ؛ بنابراین انتخابِ تغییر ؛ اجبار رژیم است  .
در چنین شرایطی ؛ انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92  برای جناحها و باندهای مختلف رژیم سر فصل تغییر در سیاستها خواهد بود . هر کدام از آنها تلاش خواهند کرد با چرخش در سیاست های خود ؛ شانس خود را برای عبور ار بحران های مرگبار کنونی بیازمایند . تصاحب میدان برای این تغییر میتواند از عوامل دیگر  تشدید نزاع و درگیری باندهای رژیم باشد .
بنابراین در چنین شرایطی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه 92 ؛ بسیار پر تنش و پر حادثه خواهد بود ؛ تنش و حوادثی که در صورت حذف احمدی نژاد ضریب می خورد . یعنی دوران صلح آمیز تقسیم قدرت و ثروت در میان باندهای رژیم دیگر بپایان رسیده است و جناحهای رژیم دیگر آشکارا بهم چنگ و دندان نشان میدهند . یعنی جنگ و خونریزی در میان باندهای رژیم در آینده ای نزدیک ؛ اجتناب ناپذیر است .
 تنها با جدی و واقعی دانستن اختلافات و دعوای باندهای قدرت است که اپوزسیون و مخالفین رژیم می توانند از شرایط و امکانات بالقوه ای که در دوره انتخابات ــ که درگیری باندها به اوج خود میرسد ــ بوجود خواهد آمد برای دامن زدن به اختلافات و شعله ور نمودن این جنگ در راستای سرنگونی رژیم استفاده نمایند . که باین مهم در بخش بعدی مقاله خواهم پرداخت . ..... ادامه دارد

محمود خادمی ــ 14.01.2013
                                                  
پاورقی :
*
عنوان مقاله از اظهارات اسفندیار رحیم مشائی معاون احمدی نژاد بر گرفته شده که خطاب به طرفداران ولی فقیه گفته بود : احمدی نژاد به این آسانی ها کنار نمیرود و عادت دارد سکته بدهد تا سکته کند .


چهارسال پیش،درچنین روزهایی
پیام های تسلیت همراه با عوامفریبی به مناسبت درگذشت آخوند حسینعلی منتظری
-------------------------------------------------------------------------------------
هاشمی رفسنجانی
فقدان این فقیه برجسته، نستوه و مبارز عالم و بزرگوار، ثلمه‌ای برای حوزه‌های علمیه و جامعه اسلامی است که ان‌شاءالله مجموعه آثار گرانقدر، خلاء وجودی ایشان را برای دوستداران، علما، فضلا، روحانیون و طلاب جبران می‌نماید http://www.ois-iran.com/2009/dey-1388/ois-iran-4866-tasliyat-ayatollahe_hashemi_rafsanjani.htm
----------------------------------------------------------------------------------------
اطلاعیه کمیته مرکزی حزب توده ایران
http://www.ois-iran.com/2009/dey-1388/ois-iran-4886-tasliyat-taghi_hezbe_todeh.htm
---------------------------------------------------------------------------------------
فرخ نگهدار ازرهبران سازمان اکثریت
آیت الله منتظری شخصیتی نامکرر است. به این دلیل که شهوت قدرت گوش او را کر، چشم او را کور، و قلب او را سنگ نکرد.
فرخ نگهدارhttp://www.ois-iran.com/2009/dey-1388/ois-iran-4901-negahdar-dar_soge_amozegari.htm
---------------------------------------------------------------------------------------
محمد رضا شالگونی ازرهبران سازمان راه کارگر
او علی رغم حفظ باورهایش ، حساسیت انسانی خود را حفظ کرد و مهم تر از همه ، به خاطر این حساسیت بهای سنگینی پرداخت. به این خاطر است که او را "آیت الله" می نامم. "ایت الله" یعنی نشانه خدادر مرگ آیت الله منتظری از ته دل عزادارممحمد رضا شالگونیhttp://www.ois-iran.com/2009/dey-1388/ois-iran-4893-aya_yek_komonist-shalgoni.htm
---------------------------------------------------------------------------------------
منتظری در کنار خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی مسئولیت همه کشتارها، مصیبت ها و فجایعی را دارد که از آغاز روی کار آمدن این رژیم بر مردم رنجدیده ایران و به خصوص بر زنان جامعه تحمیل شد و سی سال است که همچنان ادامه دارد.  هر چند او از سال 68 به بعد دیگر مستقیماً در امور دولتی دخالت نداشت ولی به عنوان یکی از مدافعان موثر نظام جمهوری اسلامی تا آخر عمر در شکل و شیوه خاص خود به این رژیم خدمت نمود. از این روست که منتظری نه در کنار توده های تحت ستم ایران بلکه در صف مقابل آنان قرار داشت
منتظری، "پدر حقوق بشر" یا طراح ولایت فقیه؟
نگارش : اشرف دهقانی

حسینعلی منتظری* که به عنوان قدرتمند ترین فرد پس از خمینی نقش برجسته ای در بنیان گذاشتن جمهوری اسلامی و تحکیم پایه های این رژیم در ایران داشت در شرایطی درگذشت که مدتی بود در صف اپوزیسیون خودی (درون حکومتی) قرار گرفته و اخیراً نیز از موضع دفاع از کلیت رژیم جمهوری اسلامی، برعلیه جناح غالب در این رژیم و سرکوب توده های بپا خاسته ما توسط حکومت وقت که اتفاقاً یاد آور سرکوب های وحشیانه دهه 60 یعنی زمانی است که خود وی در اوج قدرت بسر می برد و يکی از سکانداران امور بود، به صدور بیانیه های اعتراضی پرداخت.

واقعیت این است که دعوای منتظری با جناح غالب در حکومت یک دعوای خانوادگی بود. یعنی او نه تنها همانند اکثریت عظیم توده های تحت ستم ما خواهان نابودی رژیم جمهوری اسلامی و روی کار آمدن رژیمی واقعاً مردمی نبود بلکه درست از زاویه حفظ همین رژیم  ضد خلقی، مخالف سیاست های برخی از جناح های آن بود. اما در هر حال، موضع گیری های او بر علیه خامنه ای و احمدی نژاد و بطور کلی قرار گرفتن وی در اپوزیسیون (هرچند اپوزیسیون خودی)، منتظری را در وضعیت و موقعیت خاصی قرار داد، تا آنجا که مراسم خاکسپاری او در قم به صحنه تظاهرات توده ای برعلیه حکومت تبدیل شد و در بعضی شهر ها نیز، به خصوص با توجه به فرا رسیدن ماه محرم، تحت نام او تظاهراتی برپا گردید. در این تجمعات، عمدتاً برعلیه خامنه ای شعار داده می شود که بی هیچ تردیدی تندتر از شعارهائی است که مردم در دوره شاه برعلیه او و رژیم سلطنتی اش می دادند. شعارهائی نظیر: " ما دلیل شورشیم، دیکتاتور را می کشیم. خامنه ای قاتله ولایتش باطله، محرم ماه خون است سید علی سرنگون است".

در واقعیت امر منتظری هر که بود در تصور توده های تظاهر کننده که به بهانه مرگ او به خیابان آمده اند کسی است که در پشت نام او می توان برعلیه سیستم ظالمانه موجود و دیکتاتوری حاکم مبارزه کرد. بنابراین تا آنجا که به شرکت این توده ها در مراسم های مربوط به درگذشت منتظری مربوط است و یا موضوع به دانشجویانی بر می گردد که در فضای سیاسی موجود تازه امکان ابراز مخالفت با سلطه ننگین سی ساله جمهوری اسلامی را یافته و به تازگی با مسایل سیاسی آشنائی پیدا می کنند، کاملاً قابل فهم است که آنان از فرصت بوجود آمده برای مبارزه برعلیه سلطه دشمنان خود که امروز با سکانداری خامنه ای و احمدی نژاد برای آنان شناخته می شود، سود می جویند. شکی نیست که باید کوشید این مبارزه شجاعانه مردم برعلیه دیکتاتوری حاکم و دیکتاتور "معظم" کنونی یعنی خامنه ای را به جهتی انقلابی یعنی بر علیه کلیت رژیم با هر جناح و دسته آن سوق داده و تقویت نمود. اما ما امروز شاهدیم که تمامی محافل ضد خلقی از نیروهای شناخته شده امپریالیستی گرفته تا اصلاح طلبان در ایران و خارج از کشور و چاکران سینه چاکشان چون اکثریتی ها  با زعامت فرخ نگهدار، تا بعضی نیروهای همیشه سازشکار، دست در دست هم نهاده و می کوشند از منتظری، قهرمانی شجاع و آزادیخواه در ذهن مردم بوجود آورند. آنان در گزافه گوئی های تبلیغاتی شان واقعیت منتظری را چنان وارونه جلوه می دهند که حالا دیگر از وی به عنوان "یک شخصیت ملی"، "طرفدار عدالت"، "حساس نسبت به رنج انسان ها" و یا مضحک تر از همه "پدر حقوق بشر ایران" نام می برند.

بر اساس واقعیت فوق الذکر اکنون در مقابل همه نیروهای واقعاً آزادیخواه که برای سعادت توده های تحت ستم ایران و دستیابی آنها به مطالبات برحقشان تلاش می کنند، این سوال قرار دارد که در چنین شرایطی چه باید کرد. آیا بازگوئی حقایق به مردم در مورد منتظری و مقابله با تبلیغات بدخواهان و نیروهای ضد خلقی در حال حاضر امری لازم می باشد و یا آنطور که برخی می اندیشند مصلحت آن است که فعلاً در این مورد سکوت اختیار شود تا مبادا تأثیری منفی بر مبارزات مردم گذاشته شود!؟ در پاسخ به نظر می رسد که تنها یاد آوری تبلیغات رسانه های امپریالیستی در سال 1357 که خمینی دیو صفت را فرشته رحمت در ذهن مردم جلوه دادند، کافی باشد تا کسانی که قلبشان برای مردم خویش می تپد اسیر مصلحت طلبی های غیر مجاز نشده و بکوشند با ذکر واقعیات، مردم را از زیر بار تبلیغات ریاکارانه افراد و رسانه هائی که مرگ منتظری را بهانه ای برای  اشاعه نظرات رفرمیستی خود قرار داده اند، بیرون بکشند.

درعین حال بسیار مهم است که منظور و هدف از ارائه اطلاعات غیر واقعی به نفع منتظری برای مردم مبارز ما آشکار شود و آنان بدانند که دشمنان و بدخواهان با این کارها قصد تحمیق مردم را دارند. آنان با مخدوش کردن حقایق، تماماً می کوشند از رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر جنبش توده ها جلوگیری نمایند تا مبادا این جنبش در مسیری انقلابی که نابودی سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران در چشم انداز آن قرار دارد، پیش برود. تبلیغاتی اینچنینی در مقطع سال 57 نیز البته در شکل و شمایلی دیگر صورت می گرفت تا از قدرت گیری نیروهای انقلابی یعنی مدافعین واقعی توده های ستمدیده ایران پس از سقوط رژیم شاه جلوگیری کنند. به همین دلیل امروز با آموختن از تجارب گذشته نباید اجازه داد که فریبکاران در پوشش مخالفت با خامنه ای و احمدی نژاد و ایجاد جوی به نفع منتظری به مثابه کسی که خواهان حفظ رژیم جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیهی خامنه ای بود، مبارزات مردم ما را از مسیر واقعی خود که سرنگونی جمهوری اسلامی اولین گام آن می باشد، منحرف نموده و سیستم اقتصادی- اجتماعی ظالمانه حاکم بر جامعه ایران را در نهایت در شکل و شمایلی دیگر( مثلاً با حفظ جمهوری اسلامی و حداکثر تعویض خامنه ای با یک ولی فقیه دیگر در این رژیم)، تداوم بخشند. وظیفه انقلابی به ما حکم می کند که با در اختیار گذاشتن اطلاعات درست در اختیار مردم و آشکار ساختن حقایق، کمک کنیم تا جنبش کنونی با شفافیت و به نفع اکثریت توده های تحت ستم ما به پیش برود. اطلاعات زیر در مورد منتظری درست به منظور فوق ارائه می شود تا جوانان ما بدانند که این مرد روحانی  رژیم جمهوری اسلامی، در طی سی سال اخیر چه اثری در زندگی دیگران داشت و عملکردهایش موجب چه سرنوشتی برای همه ما، مردم ایران بوده است!

منتظری حتی قبل از این که امریکا و دیگر قدرت های خارجی در سال 57 برای به شکست کشاندن مبارزات انقلابی مردم، خمینی را به جای شاه به مردم ایران قالب کنند، یکی از افراد مورد اطمینان خمینی بود. این هم پیمانی به حدی بود که  خمینی در همان ابتدای به قدرت رسیدنش، او را " ثمره عمر"خود خواند، و بعد در سال 1364 منتظری رسماً جانشین خمینی اعلام شد. سال 1364، خود مبداء تاریخی خاصی درجمهوری اسلامی است. سالی است که همه گردانندگان این رژیم و قدرت های خارجی پشتیبانانشان، با احساس رضایت، از "تثبیت" کامل جمهوری اسلامی در ایران سخن می گفتند، چرا که احساس می کردند که "ثمره عمر" هفت ساله جمهوری اسلامی در حد کمال به بار نشسته و این رژیم قادر شده روبنای مطلوب خود- که ظالمانه ترین قوانین بر علیه زنان، قوانین قصاص، سنگسار و غیره از نمودهای  آن می باشند- را البته پس از خونریزی های فراوان و کشتارهای فجیع و ارتکاب به وحشیانه ترین اعمال در زندان ها در حق زندانیان سیاسی (که اتفاقاً منتظری به اعتراف خودش در جریان جزئیات آنها بود) را به مردم تحمیل نموده و در جامعه جا بیاندازد. اما بدون درنگ بیشتر روی سال 1364که اوج قدرت منتظری هم در همان زمان بود، به نظر می رسد که تنها ذکربعضی وقایع دو مقطع مهم از عمر رژیم ضد خلقی و جنایتکار جمهوری اسلامی، برای شناخت منتظری کافی باشد:  مقطع بین سالهای 57 تا 60 و مقطع بین سالهای 60 تا 67.

البته امروز، رخدادهای دو مقطع فوق ممکن است برای جوانان و نوجوانان ما که بعضی حتی در این دوره متولد هم نشده بودند، صرفاً تاریخی از یک گذشته جلوه کند که گویا می توان آن ها را به فراموشی سپرد و از آنها گذشت. اما واقعیت این است که جامعه ایران در این دوره حوادثی بسیار تلخ، بسیار وحشتناک، بسیار مصیبت بار و دهشتناکی را از سر گذرانده است که نه فقط داغها و آثار آن هنوز از تن و جان کسانی که آن دوره را از سر گذرانده و زنده مانده اند پاک نشده بلکه بنیان همه نکبت ها و کثافاتی که نسل جوان امروز از جمله برای روبیدن و از بین بردن آنها بپا خاسته اند، درست در این دوره در جامعه ما پایه گذاری شده و سرنوشت چند نسل و از جمله خود نسل جوان کنونی را رقم زده است. بنابراین، واضح است که نمی توان با به فراموشی سپردن آن دوره و عدم درس گیری از تجارب گذشته،  کار مبارزاتی کنونی را به ثمر رساند. بگذار رسانه های امپریالیستی نظیر سی ان ان، منتظری را که خود یکی از بانیان اصلی زن ستیزی در جمهوری اسلامی بود، به دروغ، حتی مدافع حقوق زنان جا بزنند تا به این ترتیب جوانان ما را پشت نام او بسیج کنند و مانع از آن شوند که آنها به دنبال راه انقلابی خویش رفته و به کاری پر ثمر و کارستان دست بزنند. اما این تلاش های ریاکارانه بالکل قادر به لاپوشانی حقایق نیستند.

منتظری در طی سال های 1360 - 1357
در سالهای بین 57 تا 60 برای خمینی و منتظری و دیگر اعوان و انصارشان که با سقوط شاه تازه به قدرت سیاسی دست یافته بودند، جا انداختن حکومت خویش با استفاده از فریب توده ها اصلی ترین مسأله  بود. در این دوره که علیرغم روی کار آمدن خمینی، انقلاب مردم هنوز از پای نیافتاده و مبارزات تودهای تحت ستم برای کسب مطالباتشان با شدت ادامه داشت، این خطر، منتظری و دیگر سران جمهوری اسلامی را تهدید می کرد که نتوانند از پس امور بر آمده و بر آن مسلط شوند. در این زمان آنها هنوز در موقعیتی نبودند که بتوانند چهره واقعی خود را برای مردم آشکار سازند. در نتیجه از یک طرف، تداوم فریب توده ها با دادن وعده و وعید به آنها و از طرف دیگر، سرکوب خونین آشکار مردم در مناطقی که توده ها با غلبه بر نیروهای شاه دست اندر کار ساختن نظم انقلابی نوینی برای خویش بودند(نظیر کردستان و ترکمن صحرا)، در دستور کار این تازه به قدرت رسیده ها قرار گرفت. مواردی برجسته از اقدامات صورت گرفته در این دوره از طرف سران رژیم- که منتظری یکی از آنها و برجسته ترینشان بود- به قرار زیر است:

1- اعزام ارتش به کردستان و کشتار فجیع خلق کرد تنها یک ماه پس از سقوط شاه. به دنبال این حمله، خمینی و دومین مرد قدرتمند رژیم یعنی منتظری و یارانشان به خاطر جا انداختن حکومت خود( یا به زبانی دیگر نشاندن مردم سر همان جائی که در دوره قدرتمداری شاه در آن قرار داشتند)، نه تنها خلخالی را با اختیارات کامل جهت خاموش کردن مبارزات عادلانه مردم رنجدیده کردستان به آنجا گسیل کردند (و او در آنجا مرتکب بی شرمانه ترین جنایات درحق خلق کرد شد)، بلکه ارتش و سپاه پاسداران تحت حکومت آنها تا سال 67 به طور مرتب با یورش به کردستان و بمباران روستا ها مردم را به خاک و خون کشیدند.
2- اعزام نیروی مسلح به ترکمن صحرا و سرکوب خونین روستائیان دلاوری که با ایجاد شورا و به مالکیت خویش در آوردن زمین ها، در صدد ایجاد نظم اقتصادی – اجتماعی جدیدی به نفع خود و به ضرر زمینداران بزرگ شده بودند.

3- تازه به قدرت رسیده ها که منتظری یکی از پرقدرت ترین آنها بود همچنین برای جا انداختن حکومت خود لازم دیدند که خلق عرب را در خوزستان که برای تحقق خواستهای برحق و عادلانه شان در صحنه مبارزه بودند، قلع و قمع کرده و به کشتار آنها بپردازند.

4- دومین فرد با قدرت جمهوری اسلامی، همچنین به نوبه خود ( درکنار دیگر سران رژیم) مسئول فجایعی است که این رژیم در اردیبهشت سال 59 در دانشگاه ها بوجود آورد و تحت عنوان "انقلاب فرهنگی" خون بسیاری از دانشجویان را در دانشگاه های سراسر کشور و به خصوص در اهواز بر زمین ریخت.

این موارد البته تنها نمونه هائی است که "هزینه" شده اند تا خمینی و منتظری و خامنه ای و رفسنجانی و کروبی و موسوی و غیره بتوانند قدرت حکومتی تازه به کف آمده خویش را حفظ کنند. اما نمونه دیگری هم در اینجا قابل ذکر است که علیرغم ظاهر غیر خونین اش، موجد خونین ترین و مصیبت بار ترین شرایط برای مردم ما تا به امروز بوده است که اتفاقاً منتظری دخالت مستقیم در آن داشت. شرح آن را در شماره 5 ببینید.

5- مردم مبارز ایران که با قدرت مبارزه خود، رژیم شاه و قانون اساسی سلطنتی را به زباله دان تاریخ افکندند، پس از قیام شکوهمند بهمن، خواهان برپائی یک مجلس موسسان بودند تا با حضور نمایندگان همه اقشار و طبقات جامعه، قانون اساسی جدیدی را تدوین نماید. اما خمینی و منتظری و دیگر سران رژیم که منافعشان در ضدیت با منافع مردم ایران قرار داشت به این امر گردن ننهاده و با  اعمال دیکتاتوری و محروم کردن توده ها از حقوقشان، در عوض مجلسی مرکب از خودی های خود تحت عنوان مجلس خبرگان را بوجود آوردند. منتظری، شخصاً رئیس چنین مجلسی شد و هم او بود که با طراحی "اصل ولایت فقیه"، به دیکتاتوری عنان گسیخته برعلیه منافع کارگران و زحمتکشان و همه توده های تحت ستم ایران که با وجود سیستم سرمایه داری وابسته در جامعه ما الزام آور است، صورت قانونی داد. اگر شاه  به طور غیر قانونی دیکتاتوری می کرد حال منتظری با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، دیکتاتوری را در ایران به امری قانونی تبدیل ساخت تا از طریق ولی فقیه بر علیه توده ها اعمال شود. به طور کلی مجلس خبرگان با ریاست منتظری طرح قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی را تصویب نمود، قانونی که حتی از قانون اساسی دوره شاه نیز ارتجاعی تر است. مصائب بی شمار ناشی از این قانون در عمل، یعنی در زندگی مردم ایران بر کسی پوشیده نیست. این قانون دست پخت مجلس خبرگان تحت ریاست وی، تنها یک قلم ظاهراً غیر خونین از اقدامات مستقیم منتظری برعلیه منافع توده های ما می باشد.

منتظری در طی سال های 1368- 1360
سال 1360 با حمله سراسری بسیار وحشیانه و بسیار خونین جمهوری اسلامی به مردم مبارز ما در سراسر ایران رقم خورد. تازه به قدرت رسیده ها، در این سال و سال های بعد تا زمانی که بتوانند حاکمیت جمهوری اسلامی خویش را کاملاً در جامعه تحکیم نمایند، عزم جزم کرده بودند که انقلاب توده های مبارز ایران بر علیه نظام اقتصادی- سیاسی حاکم را کاملاً سرکوب نمایند. به این منظور بود که آنها بی رحمی ها، شقاوت ها و جنایت هائی در این دوره در حق مردم ما مرتکب شدند که زبان از توصیف آنها عاجز است. شاید بعضی شعرهائی که در این دوره سروده شده اند بتوانند توصیف گر گوشه کوچکی از آن خشونت ها و اعمال قدرت ها، از آن وحشتها، کشتارها و گورستانهائی باشند که "چندان بی مرز شیار کردند که بازماندگان را هنوز از چشم خونابه روان است". دهه 60 در تاریخ معاصر ایران یکی از سیاه ترین دوره هاست، دوره ای که متأسفانه توده های خلق غافلگیر شده و امکان دفاع از خود در مقابل حملات وحشیانه رژیم را نیافتند. این دوره  درست همان دوره ای است که منتظری به خاطر "لیاقت"ها و سیاست های "مدبرانه" ای  که برای پیشبرد مقاصد جمهوری اسلامی از خود نشان می داد، یکی از قدرتمندترین افراد حکومت بود. بی دلیل نبود که وی در سال 1364 از طرف یکی از نهادهای مهم رژیم که از آن به عنوان مجلس خبرگان رهبری اسم برده می شود، به عنوان "رهبر آینده" بعد از مرگ خمینی برگزیده شد.

در اینجا فرصت نیست به همه مسایل مربوط به منتظری پرداخته شود. تنها در آخر در شرایطی که مردم ما امروز در تظاهرات خود برعلیه عملکردهای رژیم در لبنان و غزه شعار می دهند، لازم است یاد آوری کرد که پایه گذار "نهضت های اسلامی" و تقویت مادی و معنوی ارتجاع  در راستای "صدور انقلاب اسلامی" در اقصی نقاط جهان هم شخص منتظری بود. او خود در این زمینه نوشته است: "مؤسس نهضت های اسلامی در ایران یعنی تبلیغ انقلاب اسلامی در جهان و تقویت نیروهای انقلابی {بخوان ارتجاعی} در کشورها، شخص من و مرحوم محمد منتظری بودیم"( نقل از خاطرات منتظری، پیوست شماره 143).

حکومتی که منتظری یکی از گردانندگان اصلی اش بود تا سال 68 ( سالی که  رقبای منتظری، خامنه ای و رفسنجانی بر او غالب آمده و وی رسماً از کارها کنار گذاشته شد) تنها مرتکب این جنایت نشد که "مردان و زنان بی دفاع را مورد ضرب و شتم و سرکوب قرار داد و عده زیادی را بازداشت و گروهی را در خیابان ها و عده ای را در زندان های مخوف به شهادت رساند". نه، این جملات که منتظری قبل از مرگش بر علیه خامنه ای در دعوای "خانوادگی"اش با او در ارتباط با سرکوب های اخیر مطرح کرد، به هیچوجه نه گویای کشتارهای خیابانی دوره خود او در دهه 60 است و نه  توصیف گر زندان های مخوف آنان در این دهه می باشد. چرا که در زمانی که خود منتظری در قدرت بود عوامل اجرائی تحت فرمان وی در کوچه ها و خیابان ها برای ایجاد رعب و وحشت در مردم و مستولی کردن شرایط اختناق سیاه در جامعه، مرتکب هر جنایتی در حق مردم می شدند، به خصوص با کوبیدن پونز به پیشانی زنها، تیغ زدن  به لبها و اسید پاشی برویشان، با توجیه "امر به معروف و نهی از منکر"، حجاب مورد نظر جمهوری اسلامی و شخص منتظری را به زنان تحمیل می نمودند. بلی درهمان زمان که منتظری در قدرت بود، درست تحت حکومت او و همپالگی های جنایتکارش بود که اعمالی نظیر شلاق زدن، چشم در آوردن، قطع دست، گردن زدن، سنگسار و دیگر اعمال شدیداً وحشیانه و ارتجاعی را در جامعه رواج دادند تا بتوانند جهت خدمت به منافع قدرت های خارجی و سرمایه داران ایران، نظم ارتجاعی رژیم جمهوری اسلامی خود را در جامعه برقرار و به مردم تحمیل کنند. کسانی که امروز علیرغم آگاهی به همه این واقعیات، از به اصطلاح حساسیت منتظری نسبت به رنج انسان ها صحبت می کنند و پدر حقوق بشرش می خوانند، نشان می دهند که نه درکی از حقوق بشر دارند و نه قادرند ذره ای حداقل درد و رنج انسان هائی را حس و درک کنند که از دولت سر حاکمینی چون منتظری تحت آن اعمال وحشیانه قرار گرفته و می گیرند.

کسانی که امروز اطلاعات نادرست به نفع منتظری منتشر می کنند، علیرغم آگاهی به واقعیت های آشکار فوق الذکر (آشکار برای نسلی که با زخم های عمیق قلبشان هنوز زنده اند)، می کوشند منتظری را آنچه نبود به مردم کنونی ایران معرفی کنند و منتظری را برای نسل جوان کنونی (که بدلیل دیکتاتوری "ولایت مطلقه فقیه" حاکم بر جامعه ایران، اطلاعی از چنان واقعیت هائی ندارد)، روحانی حساس نسبت به انسانیت، مهربان و یا طرفدار زندانی سیاسی جا بزنند. در حالی که واقعیت چنین نیست و گویندگان آن سخنان تنها خاک به چشم توده ها می پاشند و بروی حقیقت تف می اندازند. در واقعیت امر حتی مواردی بوده است که خمینی خواهان "احتياط" در مجازات "شحص مفسد" بوده در حالی که منتظری " احتیاط" را جایز ندانسته و قتل او را "جايز" می دانسته است. در کتاب خاطرات خود وی در پیوست شماره 76 چنین آمده است: " ارجاع حکم مفسد فی الارض به نظر معظم له، مورخه 9/5/66

حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دام عزه، اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتیاط است به نظر آیت الله منتظری جایز است، و این مسأله در محاکم قضائی مورد احتیاج است. اگر اجازه می فرمایید طبق نظر ایشان عمل شود. ادام الله عمر کم الشریف.
                                                                          عبدالکریم موسوی اردبیلی
 پاسخ خمینی به این موضوع چنین بود: " مجازید طبق نظر شریف ایشان عمل نمایید."

بلی، کسانی که در شرایط مبارزاتی کنونی برای جلوگیری از  رشد هر چه بیشتر رادیکالیسم در مبارزات جاری، دروغ در میان مردم پخش می کنند و منتظری را طرفدار مردم معرفی می کنند، از جمله از او نقل می کنند که گفته است: " اگر یک نفر بی گناه در این جمهوری اسلامی کشته شود، من هم مسئولم". عجبا! آیا واقعاً اگر از منتظری پرسیده می شد که آن زنان و مردان و کودکان در روستاهای کردنشین قارنا، هندرقاش و غیره از نظر وی چه گناهی مرتکب شده بودند و "گناه" عزیزان ما در اقصی نقاط کشور چه بود که جیره خواران رژیمی که او مدافع و یکی از حافظینش بود، آنها را در خون خود غلطاندند، جوابی به این سئوال داشت؟ زمانی بود که گردانندگان جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت و زهر چشم گرفتن از مردم، جنایات خود در زندان ها را در روزنامه هایشان درج نموده و هر روز در لیست بلند بالائی نام زندانیان سیاسی اعدام شده را اعلام می کردند! آیا در آن لیست ها و در میان انبوه به خون خفتگان مردم ایران در دهه 60، از نظر منتظری "یک نفر بی گناه" وجود نداشت و عزیزان ما همه "با گناه" و مستحق چنان مرگ های دردناکی بودند؟ اگر منتظری حقیقتاً خود را مسئول کشته شدن بی گناهان در رژیم جمهوری اسلامی می دانست، آیا هرگز حاضر بود و تا آخر عمر حاضر شد که مسئولیت کشتار های خونین در کردستان، ترکمن صحرا، در دانشگاه ها و... بالاخره کشتار های فجیع دهه 60 را بپذیرد!؟

کسانی که از رشد آگاهی مردم و دست یابی آنان به حقیقت بیمناکند، و می دانند که این امر در خدمت رادیکالیزه شدن جنبش قرار دارد، برای گمراه ساختن مردم  مطرح می کنند که منتظری دارای کاراکتر و خصالی متفاوت از فلان جنایتکار در جمهوری اسلامی بود. در پاسخ باید گفت بلی، منتظری علیرغم داشتن اشتراک در همه تفکرات و معیارهای ارتجاعی با خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی، کاراکتر و خصال خاص خود را داشت که مسلماً با این یا آن فرد در حکومت متفاوت بود. اصولاً بر حسب همین تفاوت در کاراکترهاست که انسانها برای پیشبرد یک سیستم، نقش های متفاوتی به عهده می گیرند. در سیستم حکومتی جمهوری اسلامی هم اگر مثلاً در اوایل دهه 60، کسی چون موسوی تبریزی، یکی از همپالگی های منتظری، در نقش دادستان ظاهر شده و برای پیشبرد مقاصد ضد خلقی جمهوری اسلامی آشکارا از قتل و کشتار عزیزان مردم سخن می گفت، خود وی نقش مقابل او را در آن سیستم حکومتی ایفاء می نمود. در آن سالهای خونین و مصیبت بار برای مردم ما، روزنامه ها مرتب سخنان منتظری را در این یا آن  دیدارهای رسمی اش که بر مبنای وظایف دولتی اش انجام می داد، منتشر می کردند که تم و محتوای اصلی آنها دعوت مردم به تبعیت از "نظام" و پیروی از خمینی بود. در حقیقت،  هم منتظری و هم موسوی تبریزی، هر دو آگاهانه  ولی در نقش های متفاوت به حفظ و بقای یک سیستم حکومتی وحشی و جنایت کار خدمت می کردند. یکی با وقاحت تمام اعلام می کرد که جلاد است و دیگری که کاراکتر و خصالی متفاوت از او داشت، با پنبه سر می برید و مردم را به تمکین و تسلیم در مقابل جلاد و نظام جلادان فرا می خواند.

در اینجا سه مورد از برخوردهای منتظری که مورد تکیه مداحان وی قرار دارد را مورد بررسی قرار دهیم.

1- از سال 1363 که وزارت اطلاعات بنا نهاده شد، با سردمداری منتظری، در سیاست زندانها تغییراتی بوجود آمد. این امر و همچنین فرستادن هیأت هائی به زندان و بعد به اصطلاح "عفو" بعضی از زندانیان سیاسی، بعدها که منتظری از امور دولتی کنار گذاشته شد، به مستمسکی در دست بدخواهان و گاه دوستان نادان مردم برای وارونه جلوه دادن واقعیات آن دوره تبدیل شد. در حالی که اولاً  با قدرت گیری جناح منتظری در زندان ها، زندانیان سیاسی در شکل دیگری همچنان شدیداً تحت فشار و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ ثانیاً برای هر انسان با حداقل آگاهی روشن است که جمهوری اسلامی همانطور که برای پیشبرد مقاصد ضد خلقی خویش در شرایط معینی به لاجوردی احتیاج داشت و وظایفی را به وی محول کرده بود، برای پیش برد همان مقاصد برعلیه توده های مردم، در شرایط معین دیگری وظایف دیگری را به منتظری سپرده بود. مثلاً "عفو" برخی از زندانیان، سیاست کل رژیم جمهوری اسلامی پس از یک دوره  قتل و خونریزی در زندان ها بود که  وظیفه اجرای آن به منتظری سپرده شد- نه این که منتظری بنا به تمایلات فردی اش به چنین کاری مبادرت کرده باشد. جالب است بدانیم که این وظیفه مستقیماً از طرف امام جلادان یعنی خمینی به منتظری واگذار گردیده بود! در کتاب خاطرات منتظری، این موضوع طی نامه ای از طرف وی به خمینی، کاملاً بروشنی مطرح شده. در آنجا آمده است: "مسأله زندانها  و عفو برای من جز گرفتاری و خرد کردن اعصاب چیزی نداشت منتها تکلیف شرعی بود و من در حضور فرزند جنابعالی با شما شرط کردم که دخالت در امر عفو را می پذیرم به شرط این که اگر گزارشی و چیزی علیه عفو و رسیدگی به وضع زندانیان به اطلاع حضرتعالی رساندند قبل از تصمیم مرا بخواهید تا رفع شبهه بشود.....من اصرار داشتم تفویض حکم عفو به من را کسی نداند ولی برخلاف میل من آقای مقتدائی در یک مصاحبه گفت و همه آن را فهمیده اند "(کتاب خاطرات منتظری، پیوست شماره 143)

2- مداحان منتظری، به جای اعتراف به مغلوب شدن جناح منتظری در مقابل جناح خامنه ای و رفسنجانی و برکناری منتظری از امور دولتی در سال 68، نسبت مظلومیت به او داده و با تکیه بر این امر، سعی دارند او را در طرف مردم قرار می دهند. در حالی که چنین نیست و منتظری پس از کوتاه شدن دستش از قدرت ماشین دولتی نیز همچنان در صف مقابل مردم ماند. با تکیه بر همه اسناد و مدارک و از جمله نشریات خود رژیم و کتاب خاطرات منتظری، رفسنجانی و خامنه ای از سال 1365 با همیاری احمد خمینی در رقابت با منتظری و برای کنار زدن او به مثابه یک رقیب، مدام بر علیه او دسیسه می چیدند و بالاخره نیز موفق شدند امامشان را وادار کنند که وی را از مقام "ولیعهدی" خود بر کنار کند؛ و بعد احمد خمینی بر علیه او در روزنامه ها "رنج نامه" منتشر ساخت. این ها زمینه های کوتاه کردن دست منتظری از قدرت بود که در سال 68 تحقق یافت. واقعیت این است که خامنه ای و رفسنجانی برای کنار زدن هر گونه رقیبی از سر راه خود، با منتظری دعوای "خانوادگی" داشتند و مغلوب و یا به اصطلاح "مظلوم" واقع شدن منتظری در آن مصاف قدرت، نمی تواند او را وارد صف مردم بکند. اساساً باید دانست که بروز اختلافات شدید و رشد تضاد در میان سردمداران جمهوری اسلامی، امری همیشگی در این رژیم بوده است. مثلاً  تضاد بین بنی صدر با بهشتی و حزب جمهوری اسلامی یکی از آنهاست که باعث شد بنی صدر با این که مقام ریاست جمهوری را داشت، از کشور بگریزد. اما در مورد منتظری می توان دید که او به هرحال آنقدر مقرب دستگاه دولتی بود که حتی پس از بزیر کشیده شدن از مقام جانشينی خمينی و بعد از این که خامنه ای موفق به اشغال این مقام در جمهوری اسلامی شد نیز همچنان در کشور ماند و در چهارچوب اهداف و امیالش به اموری غیر دولتی پرداخت.

3- یکی از دروغ های بزرگی که به نفع منتظری مطرح شده، این است که گویا او از موضع دلسوزی با مردم و رعایت حقوق بشر و از این قیبل، مخالف قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367 بوده است؛ و در ضمن این دروغ را به مردم القاء می کنند که گویا اختلاف وی با خمینی از سال 67 آنهم بر سر اعدام زندانیان سیاسی شروع شد یا بالا گرفت(از جمله رادیو بی بی سی چنین ادعائی را مطرح کرده). در حالی که چنین نیست و این ادعا خلاف واقعیت است.

اختلاف منتظری با خمینی نه در سال 67 در ارتباط با قتل عام زندانیان سیاسی بلکه در سال 65 یعنی دو سال قبل از آن در ارتباط با مهدی هاشمی (برادر داماد منتظری) که به گفته خمینی متهم به "جنایات بسیار" بود، بوجود آمد. مردم ایران که در 6 مهر ماه سال 66 شاهد اعدام مهدی هاشمی بودند، بخوبی می دانند که اختلاف بر سر چه بود، و چه زمانی بالا گرفت. اتفاقاً خاطرات خود منتظری هم کذب چنان ادعائی را برملا می سازد و نشان می دهد که منتظری چطور برای نجات برادر دامادش تلاش کرد و چگونه بر سر این موضوع با خمینی در افتاد. (رجوع شود به پیوست شماره 142 و 143). باید دانست که "مهدی هاشمی در افشای ماجرای سفر مخفیانه‌ رابرت مک فارلین، دستیار الکساندر هیگ، وزیر امور خارجه در دولت رونالد ریگان به ایران دست داشت. هدف اصلی سفر مک فارلین از جمله فروش تسلیحات اسراییلی به ایران برای استفاده در جنگ با عراق بود. با افشای سفر او، این ماجرا رسوایی "ایران کنترا" نام گرفت." (نقل از بی بی سی، 29 آدر 1388).

از طرف دیگر، ضمن تأکید بر کاراکتر متفاوت منتظری با خیلی از جلادان جمهوری اسلامی، باید با دقت متوجه بود که مخالفت او با آن جنایت بزرگ در سال 67، به گونه ای که خود منتظری تأکید کرده است، تنها از زاویه مصالح و منافع رژیمشان بود، چرا که آن کشتار چنان شقاوت آمیز بود و چنان وسعتی داشت که او از عواقب آن برای نظام جمهوری اسلامیشان بیمناک بود. منتظری اعتقاد داشت که انجام چنان جنایتی به ضرر جمهوری اسلامی تمام خواهد شد و دلایل خود را نیز درست از این زاویه در نامه ای به خمینی به تاریخ 9/5/67 توضیح داده است. او بعدها در تاریخ 21/11/1371 نیز موضع خود را در این مورد مطرح و با روشنی نشان داد که دغدغه او در سال 67 تنها و تنها حفظ رژیم جمهوری اسلامی بوده است : "....احمد آقا یک روز آمد اینجا، گفتم تو حالا را نگاه می کنی من می خواهم صد سال دیگر هم سوژه و بهانه ای نسبت به انقلاب نداشته باشند....به امام گفتم ...در بعضی ارگان ها و یا در زندان ها تندیهائی می شود، کارهائی می شود و می گویند نظر حضرت امام است. من از این رنج می برم که اینها را به حضرتعالی نسبت می دهند و چهره شما را ملکوک می کنند و من دلم می خواهد تا صد سال دیگر هم یک جوری باشد که این ولایت فقیهی که بعد از هزار و چهار صد سال قدرت را در دست گرفته نقطه ضعفی نداشته باشد و نقطه ضعف ها به حضرتعالی نسبت داده نشود....تمام تذکراتی که من به ایشان کتباً و یا شفاهاً می گفتم غرضم این بود که نقطه های ضعف برطرف شود" ( نقل از کتاب خاطرات منتظری پیوست شماره159).

بدخواهان، کار فریب مردم را به جائی رسانده اند که با استناد به نامه فوق الذکر منتظری، او را فردی شجاع و طرفدار زندانیان سیاسی جلوه می دهند و حتی مطرح می کنند که گویا او اولین کسی بود که به آن اعدام ها اعتراض کرد. اما، منتظری که نامه یا حکم خمینی برای انجام  آن جنایت بزرگ را دو روز بعد از نوشته شدنش در اختیار داشت و خود در صفحه 348 کتاب خاطرات خود اعتراف می کند: "دو روز بعد از نوشته شدن آن نامه بدست من رسید" یعنی خیلی زود از آن جنایت مطلع شده بود، مگر در همان زمان در ارتباط با مردم کاری انجام داد؟ و آیا او حداقل خبر آن جنایت بزرگ را به گوش مردم ایران و خانواده های زندانیان رساند که امروز نسبت شجاعت به او داده شده و او را اولین معترض به آن جنایت معرفی می کنند؟ تاره، وقتی خود منتظری با تأکید مطرح کرده است که زاویه مخالفتش نه دلسوزی برای زندانیان بلکه حفظ ولایت فقیه (بخوان دیکتاتوری) تا صد سال دیگر بود، چرا باید با القاب غیر واقعی مدح او را گفت! در سال 67 این تنها نیروهای چپ و مترقی و نیروهائی از اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی بودند که اگر چه از ابعاد وسیع کشتار زندانیان سیاسی با خبر نبودند ولی در هر حدی که از آن مطلع شدند، با همه توان خود سعی در افشای آن جنایت نمودند. در حالی که منتظری علیرغم اطلاع از ابعاد باور نکردنی آن کشتار چنین نکرد. او تنها پس از آن که با همت و مبارزات پی گیر خانواده های جانباختگان به خصوص در خاوران و همچنبن با خاطره نویسی بعضی از زندانیان جان بدر برده از آن قتل عام فجیع، موضوع در جامعه پخش شد، در سال 1379 یعنی دوازده سال بعد از آن جنایت ، مبادرت به انتشار کتاب خاطرات خود نمود و در این کتاب نامه ای را درج کرد که معلوم شد در پشت درهای بسته آن را برای خمینی نوشته و از آنجا که وی چنان قتل عامی را به نفع و صلاح تداوم عمر رژیم جمهوری اسلامی نمی دید، از این نقطه نظر، تذکراتی داده است. بنابراین، کسانی که برای گمراه ساختن مردم و تحمیق آنان به نفع رواج رفرمیسم خویش، منتظری را اولین فرد مخالف به اعدامهای سال 67 جا می زنند، بهتر است حداقل توضیح دهند که البته هیچکس در جامعه ایران در زمان وقوع آن فاجعه از مخالفت منتظری مطلع نشد، چرا که وی حتی برای آگاه کردن مردم از آن جنایت، به کمترین اقدامی دست نزد.

بدون دچار شدن به هیچ توهمی می توان به این امر اندیشید که اگر رأفتی در منتظری نسبت به جوانان و مردم ایران وجود داشت، اساساً او از سران حکومتی نمی شد که هزاران نفر از مردم ایران و از جمله مبارزین دوره شاه را به "جرم" آزادیخواهی، زندانی کند و بعد بخشی از آنها را در اوایل سال های 60 و بخشی دیگر را در سال 67 قتل عام نماید. قبل از این تاریخ و درست در همان دوره ای که منتظری یکی از گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی بود، دسته دسته از جوانان، زنان حامله، مادران، پیران و نوجوانان و کودکان را به جوخه های تیرباران می سپردند، و برای زندانیان سیاسی جان بدر برده از آن کشتارها نیز در زندان، شرایط بسیار غیر انسانی و وحشتناک بوجود آورده بودند. اعدام دختران جوان و تجاوز به آنها به مثابه دختران باکره نیز درست در زمان قدرتمداری منتظری در زندان ها صورت می گرفت. منتظری همان طور که در پیوست 143 کتاب خاطرات خود معلوم می کند، در همان زمان از همه این واقعیت ها مطلع بوده، بگونه ای که در سال 1365در جریان رشد تضاد هایش با خامنه ای و رفسنجانی، از آن اطلاعات به نفع خود استفاده کرده و به خمینی نوشته بود که: "حدود هشت سال است که با خشونت و اعدام زیاد و بازداشت زیاد و مصادره های بیجا حکومت کردیم و به جائی نرسیدیم". 

در جمعبندی خلاصه وار از مطالب فوق باید تأکید کرد که منتظری در کنار خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی مسئولیت همه کشتارها، مصیبت ها و فجایعی را دارد که از آغاز روی کار آمدن این رژیم بر مردم رنجدیده ایران و به خصوص بر زنان جامعه تحمیل شد و سی سال است که همچنان ادامه دارد.  هر چند او از سال 68 به بعد دیگر مستقیماً در امور دولتی دخالت نداشت ولی به عنوان یکی از مدافعین موثر نظام جمهوری اسلامی تا آخر عمر در شکل و شیوه خاص خود به این رژیم خدمت نمود. از این روست که منتظری نه در کنار توده های تحت ستم ایران بلکه در صف مقابل آنها قرار داشت.
باشد که نسل جوان ما بتواند خود را از زیر تبلیغات گمراه کننده رها نموده و با تشخیص دشمنان از دوستان خویش، راه مبارزاتی خود را به پیش ببرد.

* این مقاله چند روز بعد از درگذشت منتظری نوشته شد ولی هنوز کاملاً به پایان نرسیده بود که با پیش آمدن مسایلی و از جمله لزوم برخورد به مبارزات قهرمانانه ای که توده های مبارز با استفاده از مراسم مذهبی عاشورا در شش دی ماه برپا نمودند، تا این زمان فرصت و امکان چاپ نیافت. در ضمن برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مواضع منتظری در مورد قتل عام زندانیان سیاسی، به کتاب "در جدال با خاموشی، تحلیلی از زندانهای جمهوری اسلامی در دهه 60" از نویسنده این سطور، قسمت " فاجعه سال 67 و اختلافات تاکتیکی سران جمهوری اسلامی (صفحات 581-565)  رجوع کنید.
اخترانِ همیشه فروزان
به مناسبت چهل ودومین سالگرد رستاخیزِسیاهکل 1349 
و سی و چهارمین سالگرد قیامِ پُرشکوه بهمن 1357
برخی ازتجارب رستاخیزسیاهکل برای مبارزان امروز
سخنران : چنگیز قبادی فر
شنبه 9 فوریه 2013 اسلو- نروژ
پیوست را ملاحظه فرمائید
http://www.siahkal.com


تکثیراز ج