۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه

نامه استالین به پیشه‌وری 

 
آنچه که خواهید خواند اولین و تنها ترجمه کامل و فارسى نامه تاریخى ژوزف استالین، رهبر حزب کمونیست شوروى، به سید جعفر پیشه‌ورى، رئیس فرقه دمکرات آذربایجان (ایران) است. پیشه‌وری براى مدت یک سال نخست وزیر حکومت این فرقه در تبریز بود که چهار سال بعد از اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ، در ٢١ آذر سال ١٣٢۴ تاسیس و درست پس از یک سال با عقب نشینی قوای شوروی و بازگشت ارتش ایران به آذربایجان متلاشى شد.
اما پیش از پرداختن به نامه استالین، آشنا شدن با سندی دیگر به ما در درک همه این تحولات و حتی خود نامه استالین یاری خواهد کرد.
ابتدا: نامه پیشه‌ورى به رهبری شوروی
درست در آخرین روزهای حکومت فرقه، پیشه‌ورى و چند تن از رهبران دیگر فرقه دمکرات نامه‌ای به «رهبری شوروی» نوشتند. این نامه که تاریخش ۱۷ آذر ۱٣۲۵ یعنی درست چهار روز پیش از ۲۱ آذر‌‌ همان سال است، پیش از سقوط حکومت پیشه‌ورى به آقای کراسنیخ سرکنسول اتحاد شوروی در تبریز تسلیم شد تا به اطلاع «رهبری شوروی» رسانده شود. نامه که از سوی سید جعفر پیشه‌ورى، صادق پادگان، علی شبستری، دکتر سلام الله جاوید و غلام یحیی دانشیان امضاء شده در واقع گله‌ای جدی و فوری اما محترمانه از «دوست بزرگمان اتحاد شوروی» است که از حکومت فرقه خواسته بود محدود شدن اختیارات خود درمقابل دولت مرکزی ایران را قبول کند و مقاومتی از خود نشان ندهد.
از لحن نامه معلوم می‌شود که هنوز شوروی‌ها به رهبران فرقه دستور نداده‌اند که از ایران خارج شوند اما رهبری فرقه با احساس خطری قریب الوقوع و با زبانی نشانگر استدعا، خواهان «کمکی مختصر» و از جمله اسلحه برای مقابله با حمله ارتش مرکزی است. بعضی فراز‌های جالب از آن نامه:

«ما هشت ماه تمام است که برخلاف احساسات مردم ما، بر خلاف آرزو‌ها و تمایلات اعضا و فعالان فرقه‌مان؛ بخاطر پیشرفت امور و حل مسالمت آمیز اختلافات؛ با در نظرداشت سیاست جهانی دوست بزرگمان اتحاد شوروی و با توجه به میانجیگری دولت شوروی، کوشیده‌ایم سیمای [احمد] قوام را دموکراتیک و مترقی جلوه دهیم و حتی در مواقعی برخلاف فکر و اعتقاد خویش از او تعریف و تمجید نیز کرده‌ایم. هدف این بوده است که کار از جانب ما مختل نشود. (…)

خلق آذربایجان، ‏‏ رهبر آن فرقه دموکرات و سران فرقه دو انتظار از دولت شوروی دارند:

اولا مادام که مرز‌هایمان باز هستند و قدرت ملی‌مان پابرجاست مقدار کمی به ما سلاح داده شود. زیرا اگر کار به این روال پیش رود، این کار دیگر ممکن نخواهد شد. ما براحتی قادریم این سلاح‌ها را چنان مخفیانه بدست قوای ملی برسانیم که نیروی مخالف از آن مطلع نشود. پس از شروع و شدت درگیری انجام این کار بسیار سخت خواهد بود. ما سلاح زیادی نمی‌خواهیم. منظور ما اندک مقداری است تا فدائیان ناگزیر نشوند با دست خالی جلوی دشمن بروند.

ثانیاً حالا که قوام جنگ را شروع کرده و به ریختن خون برادران ما پرداخته است، اجازه داده شود ما نیز از هر سو او را در تنگنا قرار دهیم، تا از این طریق امکان قیام آزادیخواهان همه جای ایران را فراهم کرده، نهضت بزرگی در سراسر ایران آغاز کنیم و با سرنگون ساختن حکومت ارتجاعی تهران، حکومتی دموکراتیک بجای آن مستقر سازیم.

اگر این کار به صلاح نیست، بگذارید از تهران کاملا قطع رابطه کنیم و حکومت ملی خویش را بوجود آوریم. ([مردم ما] به راه حل اخیر بیشتر تمایل دارد). سیاست شوروی هر کدام از این دو راه را که انتخاب کند، ما می‌توانیم آنرا شرافتمندانه اجرا کنیم و موفق شویم.

(…) مسئله نفت مسئله بسیار نسیه‌ای است که دولت شوروی بدون داشتن طرفدارانی در مجلس و جامعه موفق به دستیابی به آن نخواهد شد. «حسن نیت» قوام السلطنه نیز نمی‌تواند تضمین محکمی بحساب آید. زیرا او در مسئله آذربایجان نشان داد که حسن نیت چیست. (…)

مسئله نفت هنگامی می‌تواند به سود اتحاد شوروی حل شود که نیروهای اجتماعی پشت آن باشند. همین نیرو‌ها اکنون در نقاط دیگر ایران بشکل فوق‌العاده‌ای در حال سرکوب شدن و از بین رفتن‌اند. ولی [هنوز] کاملا از بین نرفته‌اند. نیروی ما در آذربایجان، نیروی مهمی است. ما دارای امکانات جدی برای وارد آوردن فشار به حکومت تهران هستیم. (…)

چشم امید همه خلق، فرقه و رهبران آن به [یاری کشور شماست] و نجات را در [کمک آن] می‌بینند آنچه شما باید بکنید تنها دادن مقدار کمی سلاح [به ماست].»

این نامه را که اصلش به ترکی آذری است سیروس مددی به فارسی ترجمه و در تارنمای «اخبار روز» (۱) منتشر کرده است. به گفته آقای مددی، اصل سند با این مشخصات در «آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه» نگهداری می‌شود:
АВПРФ، ф. ۰۹۴، оп. ٣٨، п. ٣۶۴A، д. ۴۹، л. ۱-۷ Федерации Архив внешней политики Российской
مورخ و سیاستمدار جمهوری آذربایجان جمیل حسنلی که خود پژوهشی در باره حکومت فرقه کرده و به چاپ رسانیده است (۲) می‌گوید نسخه دومی از همین نامه با مشخصات زیر در «آرشیو دولتی جمهور آذربایجان درباره سازمان‌های سیاسی و جنبش‌های اجتماعی» (مخزن۱ فهرست ٨۹ پوشه۱۱۴ صفحه ۲۱٨- ۲٣۰) وجود دارد:
AR SPIHMDA، f. ۱، s. ٨۹، i. ۱۱۴، v. ۲۱٨-۲
معلوم نیست اصولا مضمون نامه پیشه‌ورى به اطلاع کسی از رهبران بلند پایه حزب کمونیست و یا حکومت شوروی رسیده است یا نه. پنج ماه بعد از سقوط حکومت فرقه، در نامه معروف استالین به پیشه‌ورى مورخ هشتم مه ۱۹۴۶ که در زیر خواهید خواند، استالین اشاره غیر مستقیمی به «شنیده‌هایش» مبنی بر شکایات پیشه‌ورى می‌کند اما هیچ نشانه مستقیمی در این نامه نمی‌توان یافت که نشان دهد دیکتاتور شوروی نامه پیشه‌ورى را دیده است. علی‌الاصول در تمام مدت اشغال شمال ایران از سوی قوای شوروی و تاسیس و سپس سقوط حکومت فرقه، تنها افراد رابط بین مسکو و تبریز در امور سیاسی و حتی امنیتی و‌گاه نظامی میر جعفر باقروف رهبر حزب کمونیست آذربایجان شوروی و همکاران نزدیک او ژنرال سلیم آتاکیشی‌یف، امیلیانوف، یعقوبوف، حسن‌اوف و شاید هم ابراهیموف بودند و هیچ نشانه‌ای دیده نشده که مسکو مستقیما با فرقه و یا حکومت پیشه‌ورى تماس بگیرد.
از‌‌ همان آغاز
در واقع مشکلات فرقه از‌‌ همان آغاز تشکیل حکومت فرقه در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ شروع شده بود. طی دو سه ماه بعد از این حادثه، هم حکومت ایران و هم واشینگتن و لندن دچار اضطرابی فزاینده در باره ادامه حضور قوای شوروی در آذربایجان ایران گشته چندین بار به شوروی‌ها خاطر نشان کرده بودند که آن‌ها باید به عهدنامه ۱۹۴۱ متفقین عمل کرده و نیروهای خود را از ایران خارج کنند.
آن‌ها ارتش اشغالگر همسایه را تکیه‌گاه اصلی فرقه دمکرات می‌شمردند. ولی مسکو بطور حیرت انگیزی ضمن رد این قبیل اتهامات مدعی می‌شد که «نمایندگان شوروی و مقامات نظامی شوروی در حیات سیاسی داخلی استان‌های شمالی (ایران) کوچک‌ترین مداخله‌ای نداشته و ندارند» (۴).
این درحالی بود که هری ترومن رئیس جمهوری آمریکا در بهار سال ۱۹۴۵ به دنبال آن همه هشدارهای غرب، در باره مسکو می‌گفت: «گمان نمی‌کنم بیش از این به بازی مصالحه ادامه داده شود… باید تا زمانی که با خواسته‌های ما همراهی نکرده‌اند از شناسائی رومانی و بلغارستان خودداری کنیم. باید مواضع خود را در قبال ایران به صورتی کاملا غیر مبهم آشکار سازیم… از این بازی کودکانه شوروی‌ها خسته شده‌ام (۵).
در آخر بهمن ماه ۱۳۲۴ سفر احمد قوام نخست وزیر ایران به مسکو برای مذاکره با استالین ابتکاری بسیار زیرکانه و درست در زمان لازم بود. احتمالا استالین نیز درحالی که خود را بالاخره ناچار به بیرون بردن نیروهای شوروی از ایران حس می‌کرد، تصور می‌کرد که می‌تواند در مقابل خروج این نیروها که به هر حال لازم الاجرا بود، اقلا امتیاز استخراج نفت شمال ایران را به دست آورد. این یک جنبه توافقی بود که قوام در باره اصول آن رضایت استالین را بدست آورد. در مقابل، ایران متعهد می‌شد که در رفتار با حکومت فرقه موضعی مسالمت جویانه بگیرد به شرط آنکه حکومت فرقه ملغی شده تبدیل به یک «انجمن ایالتی» شود و فدائیان فرقه تبدیل به یک نیروی «نگهبان» گردند. این اصول در مسکو مورد قبول قرار گرفت.
اما استالین در بیرون بردن قوای خود از ایران سستی و اکراه نشان می‌داد.
یکی دو ماه با اعمال و افزایش فشار بر مسکو برای تخلیه نیرو‌هایش گذشت. مذاکرات تهران- مسکو ادامه داشت.
زیرکی اصلی قوام در پایان این دوره نهفته بود. او به شوروی‌ها قبولاند که شرط اجرای این توافق نامه، تصویب آن از سوی مجلس شورای ملی ایران است. اما چون مجلس پانزدهم هنوز انتخاب نشده بود، ابتدا می‌بایست انتخابات برگزار شود تا مجلس بتواند به توافقنامه ایران و شوروی رای دهد. اما برای قانونی بودن انتخابات، ایران نمی‌توانست تحت اشغال باشد و بنا براین قوای خارجی باید آذربایجان را ترک می‌کردند.
مسکو بالاخره این شرط را پذیرفت و توافقنامه مذکور در تهران به امضاء رسید.
شاید هم استالین خوب می‌دانست که امتیاز نفت شمال ایران خیالی بیش نیست. شاید او چاره دیگری جز امضای توافقنامه در پیش روی خود نمی‌دید و احتمال هرچند بعید امتیاز نفت، برای دیکتاتور شوروی در درجه نخست وسیله‌ای برای حفظ شخصیت و وزن سیاسی‌اش بود.
در این میان پیشه‌ورى مرتبا به سرکنسول شوروی در تبریز و میر جعفر باقروف در باکو هشدار می‌داد که قوام به تعهداتش وفادار نخواهد بود. او در عین حال در پیام‌های خود به باقروف پیوسته ادعا می‌کرد که «تمام ایران آماده انقلاب است» و آن‌ها، یعنی فرقه برای مقاومت در برابر تهران به اسلحه نیاز دارند. تا آن آخرین ماه‌ها و حتی هفته‌ها، خود پیشه‌ورى و دیگر رهبران فرقه ظاهرا از برنامه اصلی مسکو بیخبر بودند و یا نمی‌خواستند باور کنند که مانند بسیاری از نمونه‌های کلاسیک دیگر، آن‌ها همچون یک نیرو و جریان محلی، مهره کوچکی در محاسبات کلان هستند که بعد از مصرف به دور انداخته خواهند شد.
در خرداد ماه نیروهای شوروی از ایران خارج شدند. پیشه‌ورى با حکومت تهران توافقنامه‌ای را امضاء کرد که طبق آن حکومت فرقه به یک «انجمن ایالتی» و «مجلس ملی» آذربایجان به یک «انجمن محلی» تغییر یافت.
با خروج قوای شوروی، دوره احیای حاکمیت دولت مرکزی در آذربایجان شروع شده بود – چه از طریق تحویل مسالمت آمیزقدرت فدائیان و چه زد و خورد و حمله حکومت مرکزی.
دیگر معلوم می‌شد که برای فرقه، پرده نهایی بازی آغاز شده است.
با اینهمه، احتمالا چهار روز پیش از ۲۱ آذر یعنی در تاریخ تالیف نامه پیشه‌ورى، رهبران فرقه از آنچه که بزودی در انتظار آن‌ها بود خبری نداشتند چرا که اگر خبری می‌داشتند بعید بود سه چهار روز قبل از خروج برنامه‌ریزی شده آنان از ایران، از مسکو تقاضای اسلحه و یا اجازه برای اعلان استقلال کنند.
حکومت فرقه دمکرات آذربایجان که در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ رسما تاسیس یافته بود با وجود همه خبر‌ها و تحولات ناخوشایند برای رهبران فرقه، در نظر داشت سالگرد تاسیس این حکومت را جشن بگیرد. اما یک روز مانده به ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نمایندگان باقروف به پیشه‌ورى و دیگر رهبران بالای فرقه گفتند که بزودی چند ماشین می‌آیند تا آن‌ها را به باکو ببرند.
پیشه‌ورى به دوستان نزدیکش گفته بود که نمی‌خواست تبریز را ترک کند اما چاره دیگری برای آن‌ها باقی نمانده بود.
روز بیستم آذر روزنامه «آذربایجان» ارگان فرقه دمکرات آخرین شماره خود را در تبریز به چاپ رسانید که در آن پیشه‌ورى از همه «برادران ایرانی» می‌خواست که «مقاومت کنند و برای آزادی و دمکراسی بجنگند». مطلب اصلی روزنامه، آخرین اعلامیه فرقه از تبریز بود که با شعار هائی میهن پرستانه مانند «زنده باد آزادی و استقلال ایران!» خاتمه می‌یافت. اما برای شعار‌های ایران دوستانه دیگر خیلی دیر شده بود و نه فقط عموما «برادران ایرانی» بلکه «برادران آذربایجانی» هم حاضر نبودند برای فرقه دمکرات بجنگند (۷).
روز پنجشنبه ۲۱ آذر ماه آیت‌الله حاج میرزا عبدالله مجتهدی از اندک روحانیون برجسته‌اى که در دوره پیشه‌ورى همچنان در تبریز باقی مانده بود، در خاطراتش می‌نوشت:
با صدای لاینقطع تیر از خواب بیدار شدیم. قبل از طلوع آفتاب توسط نوکری که برای خریدن نان صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهر علیه حکومت پیشه‌ورى قیام کرده و شهر را متصرف شده‌اند. فدایی‌ها و مهاجر‌ها را خلع سلاح نموده و دسته دسته مردم شهری که مسلح شده‌اند، مشغول تعقیب و دستگیری و قتل سران و سرکردگان آن‌ها می‌باشند (۶)
اکثر رهبران بلند پایه فرقه به جمهوری شوروی آذربایجان گریختند. ارتش ایران به پیشروی خود که یکی دو ماه قبل از آن شروع کرده بود ادامه داد. اما به غیر از موارد اندکی، ارتش مرکزی با مقاومت چندانی روبه‌رو نشد. در اکثر موارد مردم محلی فرقه‌چی‌ها و فدائیان را قبل از رسیدن ارتش خلع سلاح و از مراکز قدرت برکنار کرده بودند (۸).
مطبوعات فرقه دمکرات که دیگر در باکو به چاپ می‌رسید در باره «تلفات بیش از ده هزار نفر» سخن می‌گفتند اما گزارش‌های نیمه رسمی ایرانی حاکی از هشتصد نفر تلفات بود (۹) در حالیکه یک منبع انگلیسی، به نقل از سفارت آمریکا در تهران از «قتل ۴۲۱ نفر از دمکرات‌ها» خبر می‌داد.
به هر تقدیر، ماجرای فرقه دمکرات پایان خونینی داشت.
چند ماه بعد انتخابات مجلس پانزدهم هم برگزار شد. دکتر محمد مصدق در مجلس قوام را متهم به دخالت در انتخابات و تغییر نتایج آن به نفع خود کرد. شاید هم این اتهام بی‌مورد نبود. مجلس دوره پانزدهم توافقنامه ایران و شوروی و از جمله دادن امتیاز نفت به شوروی را بررسی و آن را رد کرد. موضوع امتیاز نفت هم با این ترتیب منتفی گشت. گفته می‌شود این عینا نقشه احمد قوام بود که اجرا شد.
استالین نامه معروف خود را که در زیر می‌خوانید پنج شش ماه بعد از سقوط حکومت فرقه دمکرات و فرار رهبران آن از جمله پیشه‌ورى به باکو نوشت.
و اما نامه استالین به پیشه‌ورى
تاریخ نامه هشتم ماه مه ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) یعنى حدود پنج ماه بعد از سقوط حکومت فرقه و فرار رهبران به شوروى است یعنى هنگامیکه استالین این نامه را می‌نوشت پیشه‌ورى در باکو بود.
در این نامه، استالین علل خروج نیروهاى شوروى از ایران را به پیشه‌ورى توضیح می‌دهد. باور عمومى بر آنست که فرقه دمکرات زیر سایه ارتش اشغالگر شوروى بر سر کار آمده بود و با خروج آن‌ها از ایران قدرت ایستادگى را ازدست داده متلاشى شده است. این نامه مُهر تائید استالین یعنی بالا‌ترین مرجع مطلع در باره این گمانه‌زنی عمومی به‌شمار می‌رود.
متن این نامه که جزو اسناد «فوق‌العاده محرمانه» حزب کمونیست بود پس از فروپاشی اتحاد شوروی در دسترس عموم قرار گرفت، اما ظاهرا کسی جز «آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه» اصل و فتوکپی اصل این نامه را ندارد. متن نسخه‌برداری شده این نامه که اصلش به روسی است ابتدا در مجله دانشگاهی «انستیتوی تاریخ معاصر» آکادمی علوم فدراسیون روسیه درج گردید. در عین حال همین نسخه متن اصلی (نه فتوکپی اصل آن) در اختیار مرکز «مطالعات جنگ سرد» مؤسسه «وودرو ویلسون» واشنگتن قرار گرفت. همین متن از سوی ولادیسلاو م. زوبوک به انگلیسی ترجمه شد (۹).
این متن آنگاه با کسب اجازه از همین مرکز از سوی عباس جوادی به فارسی ترجمه شد که در سال ۲۰۱۱ در تارنمای «چشم انداز» منتشر شد. مشخصات اصل روسی سند درآرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه این است:
Archive of Foreign Policy of the Russian Federation
(AVP RF) AVP RF، f. ۰۶، op. ۷، p. ۳۴، d. ۵۴۴، ll. ۸-۹
با این همه، مترجم این نامه به فارسی، عباس جوادی، برای کسب اطمینان کامل، بررسی کوتاهی در آرشیوهای فدراسیون روسیه انجام داد. ظاهرا به راستی کسی فتوکپی اصل نامه استالین به پیشه‌ورى را ندارد. به گفته چندین منبع، اصل نامه هنوز در «آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه» در مسکو است اما ظاهرا اجازه فتوکپی برداشتن از آن را به هر کسی نمی‌دهند. یک دلیل وجود این نامه آن است که متن آن را برای اولین بار ناتالیا ایگورووا، دکتر تاریخ و عضو انستیتوی تاریخ عمومی آکادمی علوم روسیه خود در آرشیو دیده، عینا رونویسی کرده و برای اولین بار متن کامل این نامه را در سال ۱۹۹۴ در مجله همین انستیتو (Novaya I Noveishaya Istoriya, Nr. 3, May-June 1994) در بخشی از مقاله‌ای با ‌تیتر «بحران ایران ۱۹۴۵-۱۹۴۶» به چاپ رسانیده است:
نامه استالین به پیشه وری در مجله نوایا ای نویشنیا ایستوریا متعلق به انستیتوی تاریخ معاصر روسیه، شماره ۳ مه-ژوئن ۱۹۹۴، ص ۱
نامه استالین به پیشه وری در مجله نوایا ای نویشنیا ایستوریا متعلق به انستیتوی تاریخ معاصر روسیه، شماره ۳ مه-ژوئن ۱۹۹۴، ص ۱


نامه استالین به پیشه وری در مجله نوایا ای نویشنیا ایستوریا متعلق به انستیتوی تاریخ معاصر روسیه، شماره ۳ مه-ژوئن ۱۹۹۴، ص ۲
نامه استالین به پیشه وری در مجله نوایا ای نویشنیا ایستوریا متعلق به انستیتوی تاریخ معاصر روسیه، شماره ۳ مه-ژوئن ۱۹۹۴، ص ۲

نامه استالین به پیشه وری در مجله نوایا ای نویشنیا ایستوریا متعلق به انستیتوی تاریخ معاصر روسیه، شماره ۳ مه-ژوئن ۱۹۹۴، ص ۳
نامه استالین به پیشه وری در مجله نوایا ای نویشنیا ایستوریا متعلق به انستیتوی تاریخ معاصر روسیه، شماره ۳ مه-ژوئن ۱۹۹۴، ص ۳
و اما متن کامل نامه استالین به پیشه‌ورى از تاریخ هشتم ماه مه ۱۹۴۶:

به رفیق پیشه‌ورى

به نظر می‌رسد شما در بررسى وضع داخلى ایران و همچنین بُعد بین المللى مسئله دچار اشتباه شده‌اید.

اولا: شما می‌خواهید تمام خواست هاى انقلابى خلق آذربایجان فورا برآورده شوند. و لیکن شرایط فعلى، تحقق این برنامه را غیر ممکن می‌سازد. لنین خواست هاى انقلابى را بصورت خواست‌هاى عملى – تکرار می‌کنم: بصورت خواست هاى عملى مطرح می‌کرد و این کار را زمانى انجام می‌داد که کشور در حال گذار از تجربه یک بحران انقلابى در اثر جنگى ناموفق با دشمنى خارجى باشد. این وضع در سال ١٩٠۵ هنگام جنگ ناموفق با ژاپن و در سال ١٩١٧ هنگام جنگ ناموفق با آلمان موجود بود. اینجا شما می‌خواهید از لنین پیروى کنید. این، چیزى بسیار خوب و قابل تحسین است.

اما وضع کنونى ایران کاملا فرق می‌کند. در ایران هیچ وضع عمیقا انقلابى موجود نیست. در ایران تعداد کارگران کم است و آن‌ها سازماندهى خوبى ندارند. دهقانان ایران هنوز فعالیت جدى از خود نشان نمی‌دهند. ایران در حال جنگى بر علیه دشمن خارجى نیست که باعث تضعیف دایره‌هاى انقلابى (حکومتى؟ -مترجم) از طریق یک شکست نظامى شود. نتیجتا در ایران شرایطى که کارآمد بودن تاکتیک هاى سال هاى ١٩٠۵ و ١٩١٧ را تائید کند موجود نیست.

ثانیا: مطمئنا اگر قواى شوروى در ایران باقى می‌ماندند شما می‌توانستید روى موفقیت در امر خواست‌هاى انقلابى خلق آذربایجان حساب کنید. اما ما دیگر نمی‌توانستیم نیروهاى شوروى را در ایران نگهداریم و آن هم در وهله نخست بدین سبب که ادامه حضور آن‌ها در ایران بنیاد سیاست هاى آزادسازانه ما در اروپا و آسیا را مختل می‌کرد. بریتانیایى‌ها و آمریکایى‌ها به ما گفتند اگر نیروهاى شوروى می‌توانند در ایران بمانند در آنصورت چرا نیروهاى بریتانیا در مصر، سوریه، اندونزى، یونان و به همین ترتیب نیرو هاى آمریکا در چین، ایسلند و دانمارک نتوانند بمانند. از این جهت ما تصمیم گرفتیم نیروها را از ایران و چین بیرون ببریم تا اینکه این بهانه را از دست بریتانیایى‌ها و آمریکایی‌ها بگیریم، جنبش آزادیبخش در مستعمرات را دامن بزنیم و بدین ترتیب سیاست آزاد سازى خود را حق بجانب‌تر و موثر‌تر کنیم.

ثالثا: با این تفاسیر در رابطه با وضع ایران می‌توان چنین نتیجه گیرى کرد: در ایران بحران عمیق انقلابى وجود ندارد. در ایران اوضاع جنگى با دشمنان خارجى موجود نیست که در نتیجه یک شکست نظامى ارتجاع تضعیف شود و باعث بحران گردد. تا مدتى که قواى شوروى در ایران بودند شما فرصت دامن زدن به مبارزه در آذربایجان و سازماندهى یک نهضت گسترده دمکراتیک با خواست هاى همه جانبه را دارا بودید. اما نیروهاى ما می‌بایست ایران را ترک می‌کردند و چنین هم کردند. آنچه در ایران می‌بینیم چیست؟ ما در اینجا شاهد نزاعى بین حکومت قوام و دوایر طرفدار انگلیس در ایران هستیم که نماینده ارتجاعى‌ترین عناصر ایران هستند. قوام در گذشته هر قدر هم که ارتجاعى بوده باشد، باید امروزه براى حفظ خود و حکومتش بعضى اصلاحات دمکراتیک را انجام داده و حمایت نیروهاى دمکراتیک ایران را جلب کند. تاکتیک ما در چنین شرایطى چه باید باشد؟ به نظر من ما باید از این نزاع استفاده کنیم تا اینکه از قوام امتیاز بگیریم، از او حمایت کنیم تا نیروهاى طرفدار انگلیس را منزوى کنیم و زمینه‌اى براى ادامه دمکراتیزه کردن ایران را مهیا کنیم. تمام توصیه‌هاى ما به شما مبتنى بر این تشخیص است. البته در پیش گرفتن تاکتیک دیگرى هم ممکن بود: تف کردن به همه چیز، قطع رابطه با قوام و با این ترتیب تضمین پیروزى مرتجعین طرفدار انگلیس. اما این دیگر نه یک تاکتیک بلکه حماقت بود. این درواقع خیانت به امر خلق آذربایجان و دمکراسى ایرانى بود.

رابعا: طورى که شنیده‌ام شما می‌گویید ما شما را ابتدا به عرش اعلا بردیم و سپس به قعر ادنى پرت کرده به شما بى احترامى کردیم. اگر این شنیده‌هایم درست باشد، براى ما جاى تعجب است. واقعا چه اتفاقى افتاده است؟ در اینجا ما تکنیکى را بکار برده‌ایم که هر انقلابى با آن آشناست. در هر شرایطى که شبیه شرایط امروز ایران باشد، اگر کسى بخواهد حداقل معینى از طلب‌هایى را از حکومت بدست آورد، در آنصورت جنبش باید به راه خود ادامه دهد، از خواست هاى حداقل فرا‌تر رود و خطرى (فشارى، -مترجم) براى حکومت ایجاد کند تا اینکه دادن امتیاز از سوى حکومت تامین گردد. اگر شما خیلى پیش نمی‌رفتید در شرایط کنونى ایران نمی‌توانستید به اهدافى (امتیازاتى، -مترجم) نائل شوید که حکومت قوام امروزه ناچار به تامین آن است. قانون جنبش انقلابى همین است. بى‌حرمتى به شما اصلا و ابدا مطرح نیست. بسیار عجیب است که شما تصور می‌کنید ما شما را آلوده به لکه ننگ و بى‌احترامى کرده‌ایم. بر عکس، اگر شما عاقلانه رفتار کنید و با حمایت معنوى ما خواهان قانونى شدن وضع واقعى و فعلى در آذربایجان شوید در آنصورت هم آذرى‌ها و هم ایران به شما بعنوان پیشاهنگ جنبش مترقى و دمکراتیک در خاورمیانه احترام خواهد گذاشت.

ى. استالین

برای بسیاری‌ها، آنچه که در این نامه بلافاصله به چشم می‌خورد و باعث حیرت تمسخرآمیز خواننده می‌شود ادبیات و تعابیر تبلیغاتی- حزبی استالینی مانند «دمکراتیک»، «اصلاحات»، «ارتجاع»، «نیروهاى پیشرو»، «آزادسازى ملل و کشور‌ها از طرف شوروى» و یا «جنبش‌هاى آزادی‌بخش ملل» است که در این نامه از سوى استالین بکار می‌رود. این تعابیر مسخ شده حتى تا بعد از مرگ استالین عموما بر ادبیات کمونیستى جهان حاکم بود. اما صرف نطر از این ادبیات غیر جدی، نامه بالا نکات مهم زیر را براى اولین بار از زبان خود استالین رسما تائید می‌کند:
یکم: استالین در عین حال که می‌گوید باقی ماندن نیروهای شوروی می‌توانست بقای حکومت فرقه را تامین کند، اضافه می‌کند که نیروهاى شوروى از ایران بیرون رفتند زیرا غرب تهدید کرده بود که در غیر آن صورت آن‌ها هم می‌توانند در کشورهایى نظیر مصر و اندونزى بمانند. عنصر فشار غرب بر استالین برای بیرون بردن نیرو‌هایش از ایران بار‌ها تحلیل و مطرح شده اما تا جایی‌که اطلاع داریم از سوی مقام‌های بلند پایه شوروی هرگز تائید نشده بود.
دوم: استالین مکررا تاکید می‌کند که که حکومت قوام را باید به هرحال در مقابل «دایره‌های طرفدار انگلیس» در ایران حمایت کرد تا امتیازات و «اصلاحاتی» که قرار است قوام انجام دهد واقعا عملی شود.
سوم: استالین تائید می‌کند که پیشه‌ورى از رفتار رهبری حزب کمونیست شوروی ناراضی و شاکی بوده و به نظرش روس‌ها او را ابتدا «به عرش اعلا برده بعد به قعر ادنی پرتاب کرده‌اند». اما ضمن بیجا شمردن این نگرانی پیشه‌ورى، استالین می‌گوید برعکس، کوشش‌های پیشه‌ورى و فرقه از این جهت نتیجه داده که در سایه این فعالیت‌های فرقه و پیشه‌ورى، الان می‌توان از حکومت قوام خواست اهداف و امتیازاتی را که قول داده است عملی کند. مدت‌ها ناظرین و تاریخ‌نویسان گوناگون گفته بودند که یک انگیزه مهم روس‌ها در‌‌ رها کردن پیشه‌ورى و حکومت فرقه، وعده امتیاز استخراج نفت در شمال ایران از سوی قوام السلطنه بود اما این نکته هم پیوسته از طرف روس‌ها تکذیب می‌شد اگرچه روس‌ها بلافاصله بعد از اشغال شمال ایران و چند سال قبل از حکومت پیشه‌ورى سیصد کار‌شناس نفتی خود را بدون اطلاع حکومت ایران به شمال ایران فرستاده بودند. در عین حال این نامه استالین و همچنین نامه قبلی خود پیشه‌ورى رسما تائید می‌کند که مسکو به حکومت فرقه به عنوان وسیله‌ای برای گرفتن امتیازات و رسیدن به اهداف خود می‌نگریسته است.
لازم به توضیح است که سید جعفر پیشه‌ورى تنها حدود یک ماه بعد از این نامه استالین (یازدهم ژوئن ۱۹۴۷) در یک تصادف اتوموبیل در آذربایجان شوروی به قتل رسید. اگرچه هیچ دلیل کافی و مشخصی در باره سوءقصد بودن این حادثه در دست نیست اما بعضی‌ها بر آنند که دستگاه اطلاعاتی شوروی از تصادف‌های رانندگی بخصوص در این راه برای قتل مخالفین خود استفاده می‌کرده است.
————————–
زیرنویس‌ها
۲. حسنلی، جمیل: فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان، نشر نی، تهران ۱۳۸۳
۳. Scheid Raine، Fernande: Stalin and the Creation of Azerbaijani Democratic Party in Iran، ۱۹۴۵، in: Iran، ۱۹۴۵، Cold War History، Vol. ۲، No. ۱، (October ۲۰۰۱)، ۱-۳۸
۵. شاید راینه، همانجا، ص ۳۶
۶. مجتهدی، عبدالله: بحران آذربایجان (سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ ش)، خاطرات مرحوم آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی، تهران ۱۳۸۱، ص ۴۳۳
۷. اتابکی، تورج: آذربایجان در ایران معاصر، تهران ۱۳۷۶، ص ۱۸۴
۸. اتابکی، همانجا، ص ۱۸۲
——————————————————
(ادامه دارد. در بخش بعدی: فرقه دمکرات، حزب توده و «جنبش» گیلان)


منبع: رادیو فردا