۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

سالگرد شهادت فرزند زحمتکش خلق! ستار بهشتی

درباره جریان...8 ـ تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"2
سعید جمالی

درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 8
در ادامه قسمت قبل اجازه بدهید برای عینی تر شدن بحثها، تا آنجا که بیاد می آورم به فاکتها و نمونه هایی (تشکیلاتی) اشاره کنم:
"علی زرکش"
اسم را از آن جهت داخل گیومه گذاشتم که .... نمیدانم، اما شاید بخاطر مظلومیتی است که در این جریان وجود داشت.
وی انسان خوبی بود، آدم نرمخو و با محبّتی بود، آدم گرمی بود، تا آنجا که من شاهد بودم  با احترام با دیگران رفتار میکرد، در نشست های باصطلاح مسئولین و در خلال بحثها تلاش داشت با منطق و استدلال برخورد کند این در حالی بود  که معمولا سایرین بعنوان یک فرهنگ، اساس کارشان خود رأیی و شانتاژ بود...
اینکه گفتم انسان خوبی بود را بلحاظ صفات فردی اش نمیگویم من به چنین چیزی اعتقاد ندارم، اما توضیح خواهم داد.
بعد از موسی، دفتر سیاسی(؟) بدلیل"توانمندیهای تئوریک" و"ذهن منسجمی" که وی داشت، او را بعنوان جانشین انتخاب کرده بودند و رجوی هم (از خارجه) اعمال نفوذ کرده بود، (آنطور که از او یاد میکرد) احتمالا احساس میکرد که او آدم "تو دستی" است و راحتتر می تواند روی او تسلط داشته باشد...
... هر کسی در این دنیا نقاط ضعف و قوتی و کرده ها و ناکرده هایی دارد و معمولا بر مبنای آنها افراد را ارزیابی میکنند، اما خیلی وقتها آدمها را باید بر اساس یک کاری که کرده اند، یا "حرفی" که زده اند یا باصطلاح بر اساس یک آکتی که نشان داده اند مورد ارزیابی قرار داد... و در زیر چنین آکتی سایر نکات رنگ می بازند و نباید سایر جنبه ها چندان مورد نظر قرار بگیرد....
حتما مطلع هستید که سابقا، شازده از او خیلی تمجید کرده و همینطور گفته بود: او بود که پیشنهاد ازدواج با مریم و راهگشایی انقلاب ایدئولوژیک را داده بود که البته عمده این حرفها دروغ بود، همچنین در آن زمان رجوی گفت که این پیشنهاد را او از ایران فرستاده که این هم دروغی بیش نبود و وی سالها بود که در خانه بغلی شازده مستقر بود.... از جزئیات در میگذرم و به اصل ماجرا می پردازم. مطمئن نیستم، اما شاید این اولین شهادت مستقیم از آن جلسه باشد:
چند ماهی از آغاز انقلاب ایدئولوژیک نگذشته بود که تعدادی از فرماندهان!! دست چین شده را با عجله  از منطقه به پاریس فرا خواندند (منهم جزوشان بودم)، کسی نمیدانست که موضوع از چه قرار است در اوور هم چیزی گفته نشد... تا اینکه وارد سالن نشست شدیم (جزئیات را با دقت بیاد ندارم اما اصل ماجرا را چرا)، طبق معمول "خانم و آقا" آن بالا نشسته بودند و "آقا" اعلام کرد که : "علی زرکش بجرم خیانتهایی که مرتکب شده، در دفتر سیاسی  به اعدام محکوم شده است". ما (همگی) همچون اهالی کره شمالی، در تائید تصمیم گرفته شده شروع به کف زدن کردیم و درست در همین هنگام مهدی ابریشمچی با یکی دو نفر دیگر، علی زرکش را از در کنار سن بداخل آوردند، علی زرکش فکر کرد که افراد بخاطر او کف میزنند و لذا دستش را بعلامت پاسخ دادن بلند کرد و کف زدن هم تمام شد(خواستم در جریان فضا باشیدـ شاید او در لحظه فکر کرده بوده که مورد عفو! قرار گرفته و حال صحنه عوض شده...).
 او مجموعا خیلی ضعیف و کاملا در هم شکسته بنظر میرسید و توان حرف زدن هم نداشت. انگشت کوچکش را هم با چاقو در آشپزخانه بدلیل فشارها قطع کرده بود...
بعد در حضور خودش! جریان باصطلاح  محاکمه اش شروع شد، کمی مسعود رجوی صحبت کرد، مقدار بیشتری "بانو" "بلبل زبانی" کرد و اگر اشتباه نکرده باشم مهدی ابریشمچی هم بعنوان "مستنطق" سوژه توضیحاتی داد.
علت اینکه گفتم بانو بلبل زبانی کرد این بود که در آن روزگار کسی او را نه برسمیت می شناخت و نه جایگاهی برای او تصور میشد، همگی او را به چشم یک "عروسک" و "ویترینی" برای خالی نبودن عریضه نگاه میکردند، البته همه ما خواهان رشد و ارتقاء خواهرانمان بودیم، اما احساس عام نسبت به "او" همان بود که گفتم و واقعیت سالهای بعد هم نشان داد که این احساس کاذب نبوده. حال در چنین جلسه مهمی که قرار بود جانشین مسئول اول سازمان اعدام شود، هیچ جایی برای سخن گفتن "بانو" وجود نداشت اما بیشترین " سخنرانی"را او کرد، فضای موجود و فضای سخنان وی تنها این احساس را القاء میکرد که گویا زنی در یک دعوای خانوادگی از شوهرش دفاع میکند (فقط امیدوارم که فیلم های تهیه شده را از بین نبرده باشند).
اما حرفها و اتهاماتی که به علی زرکش نسبت داده شد و بر مبنای آن حکم اعدامش صادر شده بود بقرار زیر است، نکات و اتهامات مطرح شده همانی است که ذیلا می آید اما روشن است که این حرفها با جوّ سازی و هیاهوی فراوان همراه بود. جلسه در دو قسمت برگزار شد، قسمت اول که با حضور متهم بود نسبتا کوتاه بود و نه از متهم خواسته شد و نه به او اجازه صحبت داده شد و در قسمت دوم در غیاب متهم هر کس (منجمله اینجانب) هر حرف مربوط  یا نامربوط و لنگه کفشی  را که پیدا میکردیم نثار او می نمودیم (زهی بی شرمی).
اما اتهامات:
1ـ وی اختلال جدیّ در کار و پیشترفت کار دفتر سیاسی ایجاد میکرده است و مانع پیشرفت خطوط بوده.
2ـ وی تلاش داشته با بالا راندن هر چه بیشتر جایگاه مسعود آنرا تبدیل به یک جایگاه فرمالیستی کرده و خودش مناصب کلیدی و عملی را بدست بگیرد. در اینجا مثالی هم از میتران (رئیس جمهور فرانسه) و نخست وزیرش زده شده که وی هم میخواسته همین بلا را بر سر میتران بیاورد... همچنین گفته شد او با سیاست " آغل آغل کردن" قصد داشته که همه ما را (منظور خانم وآقا) به آغلی رانده و بعد خط مدّ نظر خودش را پیش ببرد.
3ـ او "رجس" انقلاب ایدئولوژیک است و به این ترتیب این رجس و پلیدی از دامان انقلاب پاک شد، ورود مریم پاک باعث این شد که "رجس" از پیکره انقلاب زایل شود و چندین بار آیه ای از قرآن (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) بعنوان شاهد مثال و بالاترین مجوز شرعی اعدام خوانده شد ( تفو چرخ گردون تفو...).
اتهامات همین سه قلم بودند و چیزی بیش از آن نبود، اما در میان صحبت ها(قسمت اول یا دوم جلسه) نکات زیر هم مطرح شد که اصل قضیه در آنها نهفته است:
ـ در میان جار و جنجالها، مسعود از او سوأل کرد "چرا در سال 61 و بدون اطلاع من ایران را ترک کردی"؟ و او با صدایی ضعیف گفت: "من که گفتم امکان ماندن وجود نداشت و مجبور شدیم اینکار را بکنیم والاّ همه کشته میشدیم". آنگاه (عین جملات یادم نیست) مسعود با عصبانیت به او پرخاش کرد که هر طور شده باید که می ماندید.
( اگر چه جملات کوتاه است اما براحتی قابل فهم است که حرف این بود « می ماندی و کشته میشدی»...بقیه توضیحات و برداشتها را با توجه به سابقه این فرد بر عهده خوانندگان می گذارم).
ـ در میان هیاهو و گفتن فاکتها، یکی از نفرات گفت: "در اتاق کار او روزنامه مردم مربوط به توده ایها پیدا شده، معلوم است که او چه خطی را پیش میبرده".
همانطور که در خلال نوشته توضیح دادم این جلسه بمنظور تائید حکم اعدام توسط  "مرکزیت" سازمان برگزار شده بود، حکم اعدام در نشست دفتر سیاسی صادر شده بود و در این جلسه فقط باید مورد تائید قرار میگرفت. اگر چه جای بسی شرمندگی دارد اما همانطور که توضیح دادم نه سوال و جوابی و دفاع و حق پاسخگویی مطرح بود، ما "حزب الله نظام" جمع شده بودیم که فقط حکم را با هلهله و شادی و غریو شعارهایمان تائید کنیم.... و کسی حتی نپرسید چرا؟ این نکته را دقیق میگویم اگر در انتهای آن جلسه از همه افراد سوال میشد که به چه دلیل باید او را اعدام کرد پاسخ همگی این بود که: به این دلیل که مسعود می گوید. چرا که در جلسه نه تنها دلایل محکمه پسندی مطرح نشد، اصلا کسی دنبال چنین چیزی نمی گشت، اصلا جلسه برای این تشکیل نشده بود که دلایل اعدام انسانی را بررسی کرده و حق و ناحق بودن آنرا مورد مداقه قرار دهند... ما قبیله "آدمخوارانی" بودیم که به فرمان رهبرمان آماده دریدن و در دیگ سیه رویی انداختن بودیم و بس. فرض کنید همه دلایل مطرح شده فوق صحیح باشد، در کدام دادگاه یا عقل و وجدانی چنین اتهامات پوشالی مورد قبول است؟
سالهاست که داستان علی زرکش در اذهان بصورت معمایی باقی مانده... و من هم سالهاست که به آن فکر کرده و خود را سرزنش کرده ام...
من با توجه به سایر نکاتی که قبل از این جلسه شنیده بودم، فکر میکنم همه داستان  را با "خواندن" این فاکتها می توان دریافت و اینها سر نخهایی به ما  میدهند که بتوان به انتهای قضیه رسید. البته نفرات اصلی دفتر سیاسی آن موقع در جریان جزئیات بیشتر  و بحثها قرار داشتند و به همین خاطر با اشاره "رهبر عقیدتی و ولی فقیه نظام" حکم اعدام را بدلیل ممانعت از کار و پیشرفت خطوط صادر کرده بودند.... اما "آخور" منافع و همبستگی کثیف باند مافیایی مانع از افشاء جزییات می شود (اینبار زهی بی شرفی).
جریان از این قرار بود که علی زرکش بعنوان فرمانده داخل کشور و ایضا عملیات داخل کشور به چشم دیده بود که امکان ادامه عملیات و خط باصطلاح مبارزه مسلحانه وجود ندارد، آنها که خود از بالاترین امکانات حفاظتی، مالی،خانه و پایگاه و امکانات جابجایی برخوردار بودند، دیده بودند که زیر سرکوب و اختناق شدید رژیم امکان دوام آوردن نیست و هر روز تعداد بیشتری از بالاترین کادرها کشته میشوند و به همین خاطر تصمیم به خروج از ایران میگیرند... بدنبال آن او در نشست ها و بحثهای خطی  و جمعبندی از آنچه که گذشته بود مخالف ادامه چنین خط "سکتاریستی" که نتیجه ای جز کشته شدن افراد نداشت، بود و علیرغم اینکه بلحاظ ویژگیهای فردی، آدم قاطع و یکدنده ای نبود و کسی نبود که در برابر مسعود بایستد، اما بر سر این موضوع که بهای آن کشته و خون هر چه بیشتر بود ایستاده بود و از آن کوتاه نمی آمد. او بدنبال بررسی جدی خط و استراتژی بود که تکیه آن بر مردم باشد، ریشه در آنجا داشته باشد و از آنجا تغذیه کند، او درآن زمان به "قیام مردمی" اعتقاد داشت و می گفت باید راهی برای آن پیدا کنیم، او زیاد می خواند و در پی پیدا کردن راهی به این منظور بود، اومثل "رهبر عقیدتی اش" مردم فروش نبود اما مردم خوان بود.
گفتم او آدم خوبی بود، دلیل خوب بودنش آن بود که گفتم. علیرغم هر ضعفی که داشت اما یک تنه باعث شد که خونهای زیادی نریزد، و شاهرگ حیات رهبر را بند آورده بود... نوشته بودم که داستان ضحاکّ واقعی است. او کسی نبود که ادعایّ رهبری و جایگاه بالاتری داشته باشد، مطلقا، این از وجناتش می بارید، خودش هم از اول دنبال جانشین شدن نبود، او را جانشین کردند که بتوانند از طریق او امیالشان را پیش ببرند اما نمیدانستند در پشت آن چهره معصوم و مظلوم انسانیتی نیز نهفته است. این اولین محصول "انقلاب ایدئولوژیک" بود.
کافی است.  

12 آبان 92(02 نوامبر 13)                                                                               
سعید جمالی (هادی افشار)

ابعاد فاجعه را اززبان رئيس جمهوراعتدالگرا بشنويد!

<iframe width=420 height=315 src=//www.youtube.com/embed/AHpHusBi8Rc frameborder=0 allowfullscreen></iframe>

سعید خدادیان از مداحان فحاش. وحید حقانیان منشی وِیژه خامنه ای

 دلیل مصونیت آهنین داشتن مداحان فحاش



آرمان پرویزی دانشجوی معماری دانشگاه رشت به اعدام محکوم شد+لیست زندانیان کرد محکوم به اعدام



فعالان در تبعید: آرمان پرویزی دانشجوی معماری دانشگاه رشت و از فعالان کرد شهر مهاباد، در دادگاهی در رشت به اعدام محکوم شد.
بنا بر اطلاع “کمپین صلح فعالان در تبعید”اتهام آقای پرویزی که از اواخر سال 91 در بازداشت به سر می برد؛ اقدام علیه امنیت ملی و محاربه از طریق همکاری با یکی از احزاب کرد اعلام شده است.
 ”کمپین دفاع از زندانیان سیاسی ومدنی”، با انتشار این خبر اعلام کرد: “حکم صادره در تاریخ 31/10/2013 به وی ابلاغ شده است.”
طبق گزارش این کمپین، لیست  فعالین سیاسی و مدنی استان کردستان که در زندانهای جمهوری اسلامی در انتظار اجرای حکم به سر می برند؛ 25 نفر و به شرح زیر است:
۱. حبيب الله لطيفی ، ۲. رشيد آخکندی ، ۳. مصطفی سليمی ، ۴. شيرکو معارفی ، ۵. سمکو خورشيدی ، ۶. سيروان نژاوی ، ۷. ابراهيم عيسي‌پور ، ۸. رزگار (حبيب) افشاری ، ۹. علی افشاری ، ۱۰. سامان نسيم ، ۱۱. زانيار مرادی ، ۱۲. لقمان مرادی ، ۱۳. هوشنگ رضايی ، ۱۴. رضا اسماعيلی ، ۱۵. بهروز آلخانی ، ۱۶. سيد سامی حسينی ، ۱۷ . سيد جمال محمدی ، ۱۸. بختيار معماری ، ۱۹ منصور آروند ، ۲۰ ، صابر مخلد موانه ، ۱ ۲ ، “محمد عبدالهی ، ۲۱، علی احمد سلیمان ، ۲۲، هوشنگ رضایی ، ۳ ۲ ، رضا ملازاده ، ۴ ۲ ، حسین فروهیده و آرمان پرویزی


درآمد
- امروز قدرت تصمیم گیری در امور اقتصادی و سیاسی در اکناف جهان در دست " انحصار ات پنجگانه " ( تکنولوژی ، امور مالی ، ارتباطات ، اطلاعات ، منابع طبیعی و تسلیحات کشتار دسته جمعی ) در کشورهای مسلط مرکز ( آمریکا ، اتحادیه اروپا و ژاپن ) قبضه گشته است . این کنترل از سوی این انحصارات که اندازه و ابعاد روز افزون آن در تاریخ سرمایه داری بیسابقه می باشد به نام " کورپواُتوکراسی " ( حکومت شرکت سالاری ) نیز معروف است . این نظم جهانی دارای سه ویژگی است که سرمایه داری واقعا موجود فعلی را به روشنی از گذشته های تاریخ تکامل آن ، متمایز می سازند .
1 – این کمپانی های انحصاراتی که تعدادشان به بیشتر از پانزده کمپانی فراملی نمی رسند ' نه تنها تقریبا کلیت حوزه های اقتصاد جهان ، اکثر دولت ها ، نهادهای فرهنگی و حوزه های سیاسی بلکه حتی بخش هائی از جامعه که بطور مستقیم مونوپولیزه نگشته اند را نیز تحت کنترل خود قرار داده اند .
2 – دوم اینکه این انحصارات که بیش از هر زمانی مالی تر ، جهانی تر ، عمومی تر و میلیتاریزه تر شده اند از تبعات فاز فعلی حرکت سرمایه ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) در تاریخ جهانی گرائی است که از عمرش بیش از سه دهه نگذشته است .
3 – سوم اینکه سی سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 که پدیده شبکه نظامی – صنعتی در ادبیات سیاسی مبین ترکیب طبقه حاکمه آمریکا ( که بلافاصله بعد ازپایان جنگ دوم جهانی به قله راس نظام جهانی سرمایه رسیده و موقعیت هژمونیکی اتخاذ کرده بود ) محسوب می گشت ، به تدریج دستخوش تحویل و تحول قرار گرفت . توضیح اینکه شبکه دو بعدی نظامی – صنعتی به خاطر ورود نظام سرمایه داری به فاز جاری جهانی گرائی از یک سو و فعل و انفعالات بزرگ سیاسی ( فروپاشی جنبش های رهائیبخش ملی و جنبش کارگری همراه با افول و تجزیه شوروی ) از سوی دیگر دستخوش دگردیسی قرار گرفته و به شبکه مثلث امپراطوری " نظامی – صنعتی رسانه های گروهی " تبدیل گشت .
- انحصارات پنجگانه در پیشبرد اهدافشان ( تسلط کامل بر زمام امور اقتصادی جهان و مدیریت سیاسی جهانی گرائی سرمایه ) بویژه در دو دهه اخیر موفق شدند که نهادهای رسانه گروهی جاری را که در دوره پیشین سرمایه داری کم و بیش و بطور نسبی خود مختار عمل می کردند ، مثل نهادها و مخازن فکری متعلق به مکاتیب متعدد مسلکی  - عقیدتی بویژه دینی و مذهبی دربست در اختیار منویات هیئت حاکمه سه سره نظام و دولت های کمپرادور آن در جهان قرار دهند . در اینجا سئوال مهم این است که چگونه این نهادهای متکثر و متنوع سمعی ، بصری و نوشتاری در یک دوره کمتر از بیست سال عملا به مکمل فرمانبر شبکه نظامی – صنعتی در گستره خدمت به نظام جهانی سرمایه بویژه راس آن آمریکا ، تبدیل گشتند ؟
- در این نوشتار بعد از بررسی پیشینه رشد شبکه نظامی – صنعتی در دوره جنگ سرد ( 1991 – 1947 ) به تشریح چگونگی تبدیل آن به مثلث امپراطوری نظامی صنعتی و رسانه ای در دوره بویژه بعد از پایان جنگ سرد به این سو می پردازیم .
اقتصاد جنگی کینزینسم و
شبکه نظامی – صنعتی
- تعداد قابل توجهی از چالشگران ضد نظام بر آن هستند که خود " شبکه نظامی – صنعتی " در سال های اوجگیری جنگ سرد مولود اقتصاد جنگی کینزینسم نظامی است که بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز دوره جنگ سرد از سوی هیئت حاکمه آمریکا و دیگر حامیان نظام جهانی تعبیه و تنظیم گشت .
- در ژانویه4یک سال و اندی پیش از پایان جنگ دوم جهانی ، چارلز ویلسون ، مدیر عامل کمپانی جنرال الکتریک و معاون ریاست " دفتر تولیدات جنگی " طی یک سخنرانی به بخشی از ارتشیان گفت که منبعد دولت آمریکا باید سیاست اقتصاد جنگی را در سیاست خارجی خود اتخاذ کند . بر این اساس ، ایشان پیشنهاد کرد که هریک از کمپانی های بزرگ صنعتی در آمریکا باید یک نماینده به عنوان رابط با نهادهای جنگی آمریکا تعیین کند که با هم نقش مهم در توسعه ظرفیت صنعتی و پژوهشی در جهت تدارک جنگ ها ایفاء کنند . در واقع محتوی سخنرانی ویلسون جمعبندی نظر گاهی بود که در دوره جنگ سرد ویژه گی اصلی الیگارشی نظام را تشکیل داد . شایان ذکر است که تا آن زمان بخش نظامی در خدمت بخش های دیگر اقتصاد بویژه در زمینه منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا قرار داشت ولی در آستانه پایان جنگ جهانی دوم رشد و گسترش اوضاع شرایط را برای افزایش قدرقدرتی بخش نظامی آماده ساخت . تجربه شش سال شرکت فعال در جنگ جهانی دوم به هیئت حاکمه آمریکا آموخت که اقتصاد جنگی نه تنها آمریکا را از باتلاق بحران بزرگ سال های 1939 – 1929 بیرون آورد بلکه به آنها یاد داد که اقتصاد سرمایه داری با تزریق جوهر میلیتاریستی می تواند به دوران شکوفائی خود برسد . در نتیجه در سال های آغازین دوره جنگ سرد ما شاهد ظهور و عروج پدیده ای تحت نام " کینزینسم " شدیم : ترویج نظرگاهی که توسعه تقاضا و حمایت از سودهای برآمده از انحصارات نظامی می تواند سرمایه داری آمریکا را به قله سروری و تفوق در جهان برساند . این امر بدون اخته کردن تئوری کینز نمی توانست به یک استراتژی هدفمند تبدیل گردد .
- جان کینز در کتاب معروف خود " تئوری عمومی اشتغال ، بهره و پول " که در سال 1936 در بحبوحه بحران بزرگ منتشر گشت ، گفت که راهکار برون رفت از رکود و کساد اقتصاد سرمایه داری این است که دولت با ازدیاد هزینه های بودجه خود یک تقاضای موثر برای تولیدات و خدمات را بین مردم ( اقتصاد تقاضا گرا در مقابل اقتصاد عرضه گرا ) بوجود آورد . بعد از پایان جنگ جهانی دوم ، ایدئولوگ های نظام بعد از " اخته کردن تئوری کینز ، فرزند ناخلف او را تحت عنوان " کینزینسم جنگی " به دنیا آوردند : به این معنی که دولت عوض آنکه ازدیاد هزینه های خود را در جهت گسترش تقاضای موثر در بازار از طریق افزایش مالیات اضافی بر سودهای کلان سرمایه داری اتخاذ کند ، هزینه های نظامی خود را افزایش داد . به نظر نگارنده تولد این " فرزند ناخلف " سرآغاز شکلگیری میلیتاریسم بی سابقه ای در تاریخ بشر است که امروز به سوز و ساخت و تارو پود نظام جهانی سرمایه تبدیل شده است . بعد از آن بخش قابل توجهی از ایدئولوگ های نظام که عموما خود را طرفداران کینز و " دولت های رفاه " معرفی می کردند بعد از پایان جنگ جهانی دوم با اختراع " پرده آهنین " و " جنگ سرد " علیه دشمنان خیالی و واقعی و با توسل به نظامیگری های ماجراجویانه ، بسط و گسترش پایگاه های نظامی آمریکا در اکناف جهان و بالاخره اشتعال جنگ های مرئی و نامرئی ، تمام روسای جمهوری آمریکا ( از ترومن در سال 1947 گرفته تا اوباما در حال حاضر ) را آماده ساختند که کسری بودجه دولت را به نفع انحصارات شبکه نظامی – صنعتی تعبیه و تنظیم سازند .
- در طول این مدت خواب طلائی کینز ( استقرار " دولت های رفاه " از طریق رونق سیاست های اقتصادی " تقاضا محور" و " مصرف مدار " در بازار سرمایه داری ) به تدریج به یک " کابوس وحشتناک " در دوره اوجگیری جنگ سرد ( 1960 – 1950 ) تبدیل گشت . در این دوره که نزدیک به ده سال طول کشید انباشت عظیم ناشی از میلیتاریسم در اقتصاد آمریکا که موقعیت هژمونیکی خود را به عنوان راس نظام جهانی سرمایه تثبیت ساخته بود ، به عنوان یک هسته اصلی در تاروپود و متابولیسم نظام ادغام گشته و همراه با صنایع بزرگ انحصاری ، شبکه نظامی – صنعتی را بوجود آورد .
- بین مارکسیست های جهان در آن دوره اولین فردی که این دگردیسی یعنی تشدید افزایش انباشت سرمایه از طریق میلیتاریسم ( اشتعال جنگ های منطقه ای ، فروش اسلحه ، بست و گسترش پایگاههای نظامی در پنج قاره جهان ، کودتاهای نظامی در کشورهای سه قاره و دیگر ماجراجوئی های نظامی ) را مورد شناسائی و بررسی دقیق قرار داد . مایکل کالکی اقتصاددان سوسیالیست لهستان بود . او در کتاب معروف خود تحت عنوان " آخرین فاز در دگردیسی سرمایه داری " بطور مبسوطی به تشریح پیشینه شکلگیری و رشد شبکه نظامی – صنعتی در تاریخ معاصر سرمایه داری پرداخته و تکامل آن شبکه ( کمپلکس ) به " مثلث امپراطوری نظامی – صنعتی – رسانه ( M-I-M ) را در دهه های بعدی پیش بینی کرد . او در کتاب خود که در سال 1953 منتشر گشت ، پایه های مثلثی امپراطوری سرمایه را چنین معرفی می کند :
1 – امپریالیسم عموما به ازدیاد سطح اشتغال به وسیله هزینه های سنگین در حیطه تولید سلاح و بازارهای مربوط به آن ( مثل تنظیم و تامین بخش بزرگی از نیروهای نظامی و توسعه پایگاه های نظامی و استخدام کارمندان ) خدمت می کند .
2 – سطح بالای اشتغال و افزایش سطح زندگی در دوره جنگ در مقام مقایسه با دوره پیش از جنگ ( به خاطر ارتقاء فرایند تولید و نیروی کار ) توده های وسیعی را به حمایت از شبکه نظامی – صنعتی جذب می کند .
3 – رسانه های جمعی تحت رهنمودها و رهبری طبقه حاکمه با تبلیغ و ترویج به نفع میلیتاریسم توده های وسیعی از مردم را به سوی حمایت از ساختار امپریالیسم مسلح به سلاح های مجهز جذب می کنند .
- ارتباطات و رسانه های گروهی جاری نقش کلیدی بویژه در بیست و اندی سال گذشته ( از پایان دوره جنگ سرد در 1991 به این سو ) در رشد این مثلث امپراطوری ایفاء کرده اند . آنها مجموعا امروز همراه با چهار مونوپولی ( یا اولیگوپولی های ) دیگر – انحصارات تکنولوژی ، مالی ، منابع طبیعی و تسلیحات کشتار دسته جمعی – مجموعه " انحصارات پنجگانه " را تشکیل می دهند که کلیت نظام جهانی سرمایه ( سرمایه داری واقعا موجود = امپریالیسم جهانی ) را به نفع " یک در صدی ها " تحت کنترل دارند . پروسه ادغام و درهم تنیده گشتن اجزاء سه گانه این مثلث نزدیک به شصت سال پیش در آغاز دهه 1950 در آمریکا آغاز گشت . در آن دوره که بعدها به نام دوره " شکوفائی " سرمایه داری معروف گشته و آمریکا مقام اول را در جهان در حیطه های تولیدات صنعتی و صدور کالا به کشورهای جهان اتخاذ کرد ، هیئت حاکمه آمریکا به تدریج اکثر رسانه های گروهی جاری آن دوره ( روزنامه ها ، رادیو ها ، تلویزیون ها و....) را به اطاعت از نظام واداشت . در آن دوره کالکی و بعدها پال باران طی نوشته های تحقیقی و آموزشی خود تشریح کردند که چگونه وظیفه اصلی رسانه های جاری که تا آن زمان از یک موقعیت خودمختاری نسبی در درون نظام برخوردار بودند ، بتدریج به اطاعت ، سرسپردگی از منویات شبکه نظامی – صنعتی نظام ، تبدیل گشت . از آن دوره به بعد وظیفه و شکل اکثر رسانه های گروهی این شد که افکار و انظار عمومی را اول در آمریکا و سپس در خارج بویژه در کشورهای اروپای غربی ، در جهت حمایت از جنگ های دائمی و کودتاهای نظامی و دیگر ماجراجوئی های ساخت آمریکا تنظیم و تامین سازند .
- از اواسط دهه 1950 به این سو اجزاء شبکه نظامی – صنعتی در آمریکا موفق شدند که اقتصاد نظامی – جنگی را برای تثبیت و تامین نظم سیاسی و اقتصادی نظام جهانی سرمایه که آمریکا به تازگی در راس آن قرار گرفته بود ، تعبیه و به راه اندازند. مضافا در همین دوره که بنام دوره جنگ سرد و نیز به دوره مکارتیسم معروف است ، شبکه نظامی – صنعتی با همکاری رسانه های گروهی فرمانبر که تعدادشان روزانه افزایش می یافتند ، توانستند تقریبا کلیه اتحادیه های کارگری را ( برخلاف کشورهای اروپای غربی ) تحت سلطه سیاست های داخلی و خارجی آمریکا قرار دهند . با در نظر گرفتن این واقعیت که آمریکا در آن دوره دارای بزرگترین طبقه کارگر در سراسر جهان بود ما بیشتر متوجه عمق کامیابی راس نظام جهانی در تسلط بر رسانه های گروهی جاری می شویم .
- شایان توضیح است که کارگران و حتی تعداد قابل توجهی از رهبران اتحادیه های کارگری در آمریکا صرفا و ماهیتا ارتجاعی نبوده و نیستند . بلکه آنها به طور دائم و خارق العاده ای ( دوباره برخلاف کارگران و رهبران اتحادیه های کارگری در اروپا ) شدیدا تحت تاثیر و نفوذ ایدئولوژیکی و تبلیغاتی رسانه های گروهی مجهز و متخصص قرار گرفته و ابعاد فرمانبرداری آنها از فرامین اولیگوپولی های پنجگانه بطور چشمگیری در بیست و اندی سال گذشته تعمیق یافته است . رسانه های گروهی جاری بطور دائم و سیستماتیک به کارگران و دیگر اقشار توده های مردم شب و روز القاء می کنند که " امنیت ملی آمریکا " و دفاع از منافع اقتصادی مونوپولی های پنجگانه در سراسر جهان چیزی غیر از یک روح در دو کالبد نیست . به نظر نگارنده این امر یعنی نفوذ فوق العاده رسانه های گروهی در بین توده های مردم یکی از ویژه گی های مشخص و متمایز امپریالیسم آمریکاست که در تاریخ صد وسی ساله دوران سرمایه داری انحصاری بی نظیر و کم سابقه است . به عبارت دیگر ، هیچ نیروی امپراطوری در کل تاریخ و هیچ نیروی امپریالیستی در تاریخ تکامل سرمایه داری انحصاری در صد و سی سال گذشته نتوانسته بودند به ادغام و درهم تنیده گشتن سه عضو موثر امپراطوری در بدنه واحد نظام خود ، موفق گردند .
- نظرگاه کالکی درباره شکلگیری و تکامل مثلث امپراطوری در دهه 1950 ، نزدیک به یک دهه بعد توسط پال باران و پال سویزی در کتاب معروف آنان تحت نام " سرمایه انحصاری " مشروحا سیستماتیزه گشت . در این کتاب باران و سویزی بطور مبسوطی شرح می دهند که حداقل پنج هدف سیاسی – اقتصادی معین امپریالیستی ، اولیگارشی آمریکا را به سوی میلیتاریزه ساختن اقتصاد سرمایه داری سوق می دهند . این پنج هدف عبارتند از :
1 – دفاع و حفاظت هژمونی جهانی امپراطوری سرمایه در مقابل تهدیدهای خارجی . این تهدیدهای خارجی که به شکل های گوناگون امواج خروشان انقلابی در اکناف جهان بوقوع می پیوندند به نظر حامیان نظام چیزی به غیر از " تهدید یک پارچه کمونیستی " نیست که بسترش شوروی است .
2 – تاسیس یک پلاتفرم " امن " برای فراملی های آمریکا که انحصارات اقتصادی خود را بوسیله آن در جهان گسترش دهند .
3 - - تاسیس یک بخش پژوهشی و توسعه در داخل دولت ک کاملا تحت کنترل و تسلط فراملی ها باشد .
4 – ایجاد جمعیت کاملا دپلیتره شده ( سیاست زده شده ) که تحت نفوذ اندیشه های اولتراناسیونالیستی هوادار جنگ های دائمی و پیوسته باشد ، نقشی که عمدتا به عهده رسانه های گروهی جاری است .
5 – جذب و اخذ ظرفیت فرآیند اضافی و افزایش در صد سود از طریق هزینه های سرسام آور نظامی و جنگی .
- نتیجه عملکرد مجموعه ای از این پنج هدف و یا عامل تاسیس بزرگترین و فراگیرترین ماشین جنگی عظیم در دهه های 1960 ،1970 ، 1980 بود ، که در تاریخ بی سابقه است . برای اعضای درون طبقه حاکمه آمریکا و ایدئولوگ های نظام رابطه مکمل و " دو روی یک سکه " بودن هزینه های سرسام آور نظامی و توسعه اقتصادی که به اسم " کنیزینسم نظامی " معروف گشت ، به قدری از طرف تبلیغات شبانه روزی رسانه گروهی مورد " مسرت و چهچه " قرار گرفت که کسی را یارای حتی یک انتقاد ملایم هم نبود . ایدئولوگ های رژیم در دوره جنگ سرد پیوسته اعلام می کردند که جنگ سرد تقاضا را برای کالاها افزایش داده و باعث افزایش اشتغال به کار می گردد . این امر به پیشرفت های تکنولوژیکی منجر گشته و لاجرم باعث اعتلای سطح زندگی می گردند . رسانه های گروهی جاری در آمریکا با حمایت جدی از روند جنگ سرد به شکل های گوناگونی دائما به تبلیغ این امر پرداختند که یک " فرمول جادوئی " برای " عمر بی پایان " رفاه و شکوفائی اقتصادی را کشف کرده اند : " جنگ سرد " که به گسترش هزینه های نظامی کمک می کند موتور و عامل اصلی روند رفاه و عمر بی پایان شکوفائی اقتصادی است . ایدئولوگ های نظام و رسانه های گروهی در این دوره که نزدیک به چهار دهه طول کشید ، به  اجماع رسیدند که " کینزینسم نظامی " عامل اصلی رفاه اقتصادی است .
- زمانی که دوایت آیزنهاور که خودش در گسترش اندیشه و عملکرد کینزینسم نظامی نقش ایفاء کرده بود ، در سخنرانی پایان ریاست جمهوریش در 17 ژانویه 1961 نگرانی خود را از شبکه نظامی – صنعتی اعلام کرد ، این شبکه کاملا در متابولیسم نظام جا انداخته شده بود و اعمال و گسترش جنگ های دائمی و بی پایان و گسترش پایگاههای نظامی آمریکا در اکناف جهان به ستون اصلی در تاروپود و ساخت و ساز نظام امپریالیستی آمریکا تبدیل شده بود . از این زمان به بعد به قدری از کمپانی های کوچک و بزرگ و کارمندان عالیرتبه دولتی و غیر دولتی به بخش نظامی و شاخه های آن از هر نظر وابسته گشتند که اگر کسی می خواست کوچک ترین تغییری در جهت کاهش هزینه های نظامی بوجود آورد بلافاصله ایزوله و حتی بی اعتبار و بیکار می گشت . شایان توجه است که رشد و گسترش شبکه نظامی – صنعتی در این دوره و بعد از آن عمدتا به خاطر گسترش و توسعه اقتصادی نبود بلکه هدف اصلی این بود که به این وسیله عمر نظام جهانی سرمایه را با سرکوب قیام ها و جنبش های رهائیبخش در اکناف جهان ( که علیه سیاست های مداخله گرانه و هژمونی طلبانه آمریکا دائما در حال اوجگیری بودند ) طولانی سازند . این نظامیگری را که در ساخت و ساز نظام قرار گرفته نه در زمان جنگ سرد و نه در دوره بعد از جنگ سرد نمی توان بدون براندازی خود نظام لغو و منحل ساخت . در واقع در تمامی این دوران ، میلیتاریسم یا به طور مستقیم با برپائی جنگ های ساخت آمریکا از جنگ کره در سال 1950 گرفته تا جنگ سوریه در 2013 و یا بطور غیر مستقیم با رواج ترس و ارعاب علیه مردم جهان بویژه در کشورهای پیرامونی به بقای زالووار خود ادامه داده است .
- مهمترین تحلیلگران چپ صاحب نظر درباره تکامل میلیتاریسم ( کالکی در دهه 1950 ، پال باران و پال سویزی در دهه های 60 و 70 و هری مگداف در دهه 1980 ) متفق القول بودند که عامل اصلی هزینه جنگی و نظامی آمریکا و افزایش دائمی آن " تحدید " شوروی نبود بلکه هدف هزینه های جنگی این بود که میلیتاریسم بقای نظام امپراطوری سرمایه انحصاری را در مقابل چالش ها و جنبش های ضد نظام تضمین و تامین سازد . رویدادهای سیاسی بعد از فروپاشی شوروی در 1991 تاکنون حقانیت ارزیابی دقیق این تحلیلگران را ثابت می کند . کما اینکه بعد از فروپاشی شوروی و آغاز دوره بعد از جنگ سرد ما شاهد افزایش هزینه های نظامی و جنگی آمریکا بویژه در قرن بیست و یکم بوده ایم .
موقعیت کنونی مثلث امپراطوری
- در حال حاضر ، آمریکا در راس نظام جهانی سرمایه کشوری است که از نظر هزینه نظامی هیچ کشور نیرومند نظامی به تنهائی ( و یا ترکیبی از کشورهای نیرومند نظامی در جهان ) به پای آن نمی رسند . هم چنین هیچ کشوری بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سطح جهانی به اندازه آمریکا تلفات انسانی ، بی خانمانی و پناهندگی ، تخریب و خسارات و بی امنی بویژه در کشورهای پیرامونی سه قاره ، به بار نیاورده است . از سال 2001 تا 2007 هزینه نظامی آمریکا تحقیقا شصت در صد افزایش یافته و در اواسط سال 2007 به 553 میلیارد دلار رسید . طبق گزارش بنیاد پژوهشی صلح جهانی استکهلم هزینه نظامی آمریکا که در پایان سال 2007 به یک تریلیون دلار رسیده بود ، در شش سال گذشته ( از 2008 به این سو ) سالانه حداقل 20 در صد افزایش یافته است . بر اساس این ارقام که دولتی و رسمی هستند ، آمریکا به تنهائی 68 در صد کل هزینه نظامی جهان را دارا می باشد .
- از منظر هیئت حاکمه آمریکا ( صاحبان اصلی انحصارات پنجگانه = یک در صدی ها ) این مقدار هزینه نظامی برای تامین نظام امپراطوری جهانی سرمایه به سرکردگی آمریکا " ضروری " است . توجیه این ارقام در افکار و اذهان عمومی بویژه مردم آمریکا از سوی صاحبان شبکه نظامی – صنعتی به عهده رسانه های گروهی جاری گذاشته شده است . پیشینه دگردیسی در نهاد رسانه های گروهی که مدت ها در درون راس نظام سرمایه کم وبیش بطور " خود مختار " عمل می کرد و ادغام آن در تاروپود راس نظام جهانی دهه ها پیش از سوی چالشگران ضد نظام پیش بینی و مورد بررسی قرار گرفته بود . این دگردیسی که حکایت از نابودی آشکار اصل آزادی بیان در مطبوعات و دیگر نهادهای رسانه ای است ، به نحو روشنی برملاتر گردیده است .
- در سال های اخیر ( از 2007 به این سو ) در پرتو تشدید بحران ساختاری نظام جهانی از یک سو و عروج امواج خروشان جنبش های رهائی از یوغ نظام در سراسر جهان از سوی دیگر ما شاهد این امر هستیم که هزینه های نظامی – جنگی آمریکا برای پیشبرد پروژه جهانی راس نظام در حال افزایش است . این هزینه ها در سال 2012 با هزینه های نظامی و جنگی مجموع کشورهای جهان برابر بوده و احتمالا در سال های 2013 و 2014 به بیشتر از آنها افزایش پیدا خواهند کرد . وقتی که متوجه که بزرگترین ده کشور نظامی جهان اکثرا متحدین و یا شرکای آمریکا هستند ، بیشتر به موقعیت تفوق و برتری نظامی آمریکا در جهان پی می بریم . امروز تنها آمریکاست که می تواند در عرض چند ساعت به دورترین و گمنام ترین مناطق جهان حمله نظامی کند . این واقعیت با اینکه شب و روز از سوی مردم کشورهای پیرامونی جهان قابل لمس و درک بوده و دائما شاهد وقوع آن هستند ولی در کشورهای مرکز جهان مردم آن طور که باید و شاید متوجه ابعاد تراژیک آن نیستند . علت این بی اطلاعی و عدم آگاهی در بین مردمان اروپائی و بویژه آمریکائی به هیچ وجه ربطی به فرهنگ و آداب و رسوم این مردم ندارد . بلکه عامل اصلی نقش کلیدی است که ضلع و یا جزء سوم مثلث امپراطوری نظام ( رسانه های گروهی فرمانبر ) در پیشبرد اهداف جهانی نظام سرمایه داری ایفاء می کند .
- امروز دو بُعد و یا دو ضلع نظام امپراطوری جهانی سرمایه از طریق وحدت و ادغام با ضلع و بعد سوم ( رسانه های دسته جمعی جاری ) مثلث و شبکه نظامی – صنعتی و رسانه های دسته جمعی امپراطوری را بوجود آورده اند . این پدیده معمای بزرگی را در مقابل چالشگران و قربانیان نظام در سراسر جهان بوجود آورده است . این مثلث فلاکت بار و همیشه خونین که در اوان شکلگیری و پیدایش خود در دهه های 197 و 1970 به خاطر وجود چالشگران متنوعی در سطح جهانی – وجود شوروی ، گسترش جنبش های وسیع کارگری در اروپا ، اشتعال جنبش های رهائیبخش در کشورهای پیرامونی جهان سوم ، حضور فعال چین توده ای و بالاخره اعتلای جنبش ضد جنگ در آمریکا – برای مدتی از صحنه سیاسی جهان عقب نشینی کرده بود ، بعد از فروپاشی شوروی و شکست و تضعیف دیگر چالشگران در دهه 1980 دوباره بطور گسترده تر و جهانی تر در صحنه سیاسی جهان قد علم کرد . شایان توجه است که هر عقب نشینی و امتیاز دهی از سوی امپریالیسم عموما به بازگشت هارتر و ویرانگرتر میلیتاریسم منجر گشته است . در فاز فعلی ، ما شاهد این نکته اصلی در تاریخ رشد میلیتاریسم هستیم که انحصار رسانه های گروهی جاری که بیش از هر زمانی در گذشته در تاروپود و ساخت و ساز سرمایه مالی – انحصاری قرار گرفته و نقش صدا و سیمای جهانی نظام را به عهده دارد ، بویژه در 12 سال گذشته ( 2013 – 2001 ) موفق شده است که به نحو موثری پرستیژ و اعتبار اقتصاد جنگی پدیده میلتاریسم را از طریق اشاعه دروغ بهتان از یک سو و رواج ترس و هراس در دل مردم بویژه آمریکائی ها از سوی دیگر ، حفظ کند . در اینجا پیش از نتیجه گیری بگذارید نظر اجمالی به جمع بندی های این بررسی بیاندازیم .
جمع بندیهای اجمالی
1 – استخوان بندی کنونی سرمایه مالی – انحصاری راس نظام جهانی را شبکه مثلث نظامی – صنعتی و رسانه های گروهی جاری تشکیل می دهد .
2 – پیشینه شکلگیری و رشد این مثلث به سال های آغازین ( 1953 – 1947 ) دوره جنگ سرد می رسد .
 3 – در دهه های 60 و 70 قرن بیستم تجاوزات و مداخلات ویرانگر شبکه نظامی – صنعتی نظام در اکناف جهان به خاطر حضور و رشد و اعتلای چالشگران ضد نظام ( جنبش های رهائیبخش ملی و سوسیالیستی و.... )و هم چنین وجود رسانه های گروهی کم و بیش " خود مختار " در آمریکا و اروپا ، محدود ، محلی و عمدتا کوتاه بودند .
4 – بعد از فروپاشی شوروی و اضمحلال و افول دیگر ستون های مقاومت و پایان دوره جنگ سرد راس نظام با بازگشت فعال تر دوباره با مداخلات و تجاوزات جنگی و ماجراجوئی های نظامی خود ( منتهی شدیدتر و جهانی تر از دوره های گذشته ) برای تسلط کامل بر کره خاکی قدم علم کرد . در این دوره واقعیت ادغام و درهم تنیده گشتن نهاد رسانه های گروهی در تاروپود نظام و تبدیل شبکه نظامی – صنعتی به امپراطوری مثلث نظامی نظامی – صنعتی – رسانه ای گروهی برملاتر و آشکارتر گردید .
5 – در طی این دوره ( 2013 – 1991 ) ، علیرغم رکود اقتصادی عظیم و مزمن ، افول و ریزش اعتبار سیاسی و فرهنگی آمریکا ، افشای تخریب محیط زیست در سطح جهانی ، عروج بحران های مالی ، غذائی و بالاخره آغاز قیام ها و مقاومت ها علیه نظام در سراسر جهان ، واشنگتن ( به عنوان نماینده اولیگارشی هیئت حاکمه آمریکا و مدیر عامل رسانه های گروهی جاری ) با شیوع دروغ و تحریف واقعیات و رواج هیستری جنگ ، افکار عمومی جهانی بویژه آمریکا را ، با گسترش جنگ های بی پایان در افعانستان و عراق وادار به حمایت از سیاست های براندازانه و فلاکت بار و جنائی مثلث امپراطوری ساخت .
6 – آن عاملی که این موفقیت را نصیب راس نظام ساخت نه سروری آن در حیطه سیاسی و اقتصادی و نه پرستیژ و اعتبار جهانی آن در گستره های فرهنگی و ایدئولوژیکی بود بلکه  وجود یک ماشین پروپاگاندای عظیم رسانه ای عمومی جهانی بود که تاثیر و عملکرد آن در خدمت به میلیتاریسم و صنایع مربوط به آن در تاریخ تکامل تکنولوژیکی اطلاعات رسانی و روابط ارتباطاتی در سطح جهانی بی نظیر و بی سابقه می باشد . این تکنولوژی " محیرالعقول " مخابراتی ، اطلاعاتی و ارتباطاتی نه تنها قادر گشت که هر نوع صدا و سیمائی را از سوی طیف چپ عام ( ولی ضد جنگ ) در نطفه خفه کند ، بلکه برخلاف ادوار گذشته  ( بطور مثال دوره جنگ ویتنام ) با موفقیت چشمگیری موفق شد صداهای اعتراض آمیز حتی افراد و نهادهای محافظه کاران " رئالیست " و لیبرال های " انترناسیونالیست " را نیز در معرض سانسورهای تکنیکی و خود سانسوری های صنفی و شخصی و خانواده گی قرار دهد . وجود و حضور فعال این مثلث امپراطوری جهانی سرمایه واقعیتی فلاکت بار ، ویرانگر و سرطان زائی است که بشریت زحمتکش و دیگر قربانیان نظام جهانی نمی توانند صرفا از طریق رفورم ، امتیازگیری و یا احیانا با عقب نشینی مثلث امپراطوری نظام بر آن فایق آیند .
نتیجه گیری
1 – دگردیسی عظیم در شکل و شمایل نظام جهانی سرمایه در فاز فعلی حرکت سرمایه در سی سال گذشته به شدت فابریک سیاسی – اجتماعی نهاد رسانه های گروهی را تضعیف ساخته و موقعیت کم و بیش خود مختاری آن را در درون نظام به کلی نابود ساخت . تا زمانی که رسانه های گروهی ( بصری ، سمعی و... ) از این خودمختاری بهره مند بودند . انگاشت ها و جهان بینی هایی چون " دموکراسی بورژوائی " و وجود جناح های " چپ " و " راست " و " میانه " در بین اقشاری از توده های مردم معنی و اهمیت داشتند . امروز این انگاشت ها و باورها در انظار و افکار عمومی نه تنها در کشورهای دربند پیرامونی بلکه در کشورهای مسلط مرکز نیز آن اهمیت و علت وجودی سابق خود را ( که در دوره های گذشته داشتند ) به کلی از دست داده اند . در این چهارچوب ، رسانه ها که روزگاری بنام ستون و یا قوه چهارم در جامعه مدنی در بین مردم مطرح بودند ، خود را در بست در اختیار منویات منوپولی های پنجگانه حاکم قرار داده اند . به عبارت دیگر امروز قدرت رسانه های گروهی جاری به بخش لازم و ملزوم و مکمل قدرت اریستو کراسی مالی انحصارات پنجگانه در کشورهای "خودی " مرکز و کشورهای " غیرخودی " در بند پیرامونی گشته است .
2 – نمونه هایی از فرمانبرداری رسانه ها از قدرت انحصارات پنجگانه بی شمار هستند و نگارنده در اینجا به معروفترین آنها که امروز از سوی رسانه ها به گفتمان های مسلط جاری در بین بخشی از توده های مردم در آمریکا و اروپا تبدیل شده اند ، اشاره می کند :
الف : عرب هائی مثل سلطان قطر ، امیرنشین بحرین ، پادشاه عربستان سعودی و.... مدافعین و محافظین دموکراسی در کشورهای خاورمیانه هستند . برعکس ، توده های وسیعی از اعراب ، پاکستانی ها ، افغانها و... که در کوچه و بازارهای کشورهای پیرامونی علیه جنگ های مرئی و نامرئی و سیاست های نظامیگری آمریکا موضع گرفته و مبارزه می کنند ، جملگی " تروریست " بوده و نسبت به وجود رفاه و عزت و جلال آمریکا " حسادت " می ورزند .
ب : مداخلات نظامی ، مالی و " بشردوستانه " سه سره نظام ، جنگ های مرئی و نامرئی آمریکا و کشورهای ناتو در کشورهای پیرامونی ( از افغانستان و پاکستان در آسیا تا کشورهای لیبی و مالی در آفریقا ) نه تنها از نظر اخلاقی و انسانی توسط رسانه ها قابل توجیه و تحسین قرار می گیرند بلکه از نظر آنان ضروری و اجتناب ناپذیر نیز قلمداد می شوند .  
3 – امروز علاج طرح و بحث انگیزه های واقعی این مداخلات بویژه در ارتباط با کنترل انحصاری فراملی ها بر منابع طبیعی و ابراستثمار نیروهای کار و زحمت در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی مورد تجاوز قرار گرفته ، به کلی در رسانه های گروهی تابو و ممنوع است . برنامه سازان و گزارشگران تلویزیون ها و رادیوها و مطبوعات جاری که از سوی انحصارات پنجگانه جهانی تر گشته اند ، پیوسته در بررسی های خود علل مداخلات و جنگ ها را از طریق لفاظی های تعلیم یافته و سفسطه های رنگ و لعاب دار همان عللی را به خورد مردم می دهند که دولتمردان فرمانبر و دولت های کمپرادور پیوسته اعلام می کنند . اولیگارشی های حاکم تلاش می کنند که مردم را از طریق رسانه ها قانع سازند که تصمیم بر مداخلات با موافقت دموکراتیک " جامعه بین المللی " به مورد اجرا گذاشته شده است . رسانه های گروهی هیچوقت به مردم نمی گویند که این " جامعه بین المللی " چیزی غیر از اجلاس سفیر آمریکا با سفرای کشورهای کوچک اتحادیه اروپا و کشورهای متحد محلی مثل قطر نیست که در جریان آن " اجماع واشنگتن " بدون قید وشرط توسط شرکت کنندگان در اجلاس به نام " جامعه بین المللی " از سوی رسانه های فرمانبر برمردم جهان حقنه می شود .
4 – تبدیل نهادهای رسانه جاری به یک فراملی غول آسای جهانی تر گشته و درهم تنیدن و ادغام آن در تاروپود ( ومتابولیسم ) انحصارات پنجگانه نظام به عمر این نهادها که روزگاری به عنوان نهادهای کم و بیش " خود مختار" عمل کرده و به انگاشت " آزادی مطبوعات " در جامعه سرمایه داری حداقل در بین درصد قابل توجهی از مردم بویژه در کشورهای اروپا و آمریکا ، مشروعیت می داد پایان داده است . در فقدان نهادهای خود مختار و تضعیف آزادی های اجتماعی منجمله آزادی بیان در نهادهای رسانه ای ، از یک سو و در نبود یک بدیل مطمئن عینی و قوی ضد نظام در سطح جهانی از سوی دیگر باز جای خوشوقتی و امیدواری است که تعداد قابل توجهی از جوانان سیاسی آگاه و با وجدان تحت نام افشاگران با افشاگری ها و کشف اسرار جنایت ها و منویات ضد انسانی یک در صدی ها حاکم وظیفه تاریخی – انسانی خود را با وارد کردن ضربه های کاری بر پیکر بی ثبات نظام فرتوت در این مقطع تاریخی ، به نحو شایسته ای انجام می دهند .
 5 – بدون تردید ، نظامی که راس آن موقعیت ، پرستیژ و مشروعیت حفظ ثبات و امثیت خود را با هزینه و صرف تریلیون ها دلار در حیطه نظامیگری ( همراه با توسعه پایگاههای نظامی – پلیسی و امنیتی مخوف در سراسر جهان ) و با ایجاد آپارتاید جهانی و نابرابری های خانمانسوز و بالاخره استثمار زمین و محیط زیست کسب می کند ، نظامی است که " در بستر موت " افتاده است . ولی این هیولای فرتوت خود به خود رفتنی نیست . این وظیفه نیروهای چپ ضد نظام بویژه چپ های رادیکال است که باید هم در سطح کشوری – منطقه ای و هم در سطح قاره ای – جهانی با ادغام و وحدت خود ، آلترناتیوهای موجود نظری را به قدرت سیاسی عملی و مادی در جهت چالش جدی این نظام پوسیده و رو به زوال ، تبدیل سازند .
منابع و مآخذ
1 – شماره های مجله ماهانه " مانتلی ریویو " و مجله هفتگی " نیشن " ، در سالهای 2013 – 1991 .
2 – مایکل کالکی ، " آخرین فاز در دگردیسی سرمایه داری " ، نیویورک 1953 .
3 – پال باران و پال سویزی ، " سرمایه انحصاری " ، نیویورک 1996 .
4 – رابرت هیل برونر ، " ساختمان جامعه اقتصادی " ، نیوجرسی 1280 .
5 – جیمس سیفر ، " از کینزینسم نظامی به نظامی گری نئولیبرالی جهانی " ، در مجله " مانتلی ریویو " ، شماره 2 ژوئن 2007 .
6 – فرد کاپلان ، " کشور و جامعه جنگی " ، نیویورک 2005 .
7 – جان بلامی فاستر ، " مثلث نظامی – صنعتی – رسانه های گروهی " ، در مجله " مانتلی ریویو " ، شماره 5 اکتبر 2008 .
8 – بنیاد پژوهش های صلح بین المللی استکهلم ، " کتاب های سال 2008 " و " کتاب سال 2012 " .
9 – سمیرامین ، " اتوکراسی مالی و رسانه های گروهی فرمانبر آن " در مجله " پمبازوکا " شماره 579 به تاریخ 29 مارس 2012 .


ایران در افسانه ها آمده است که "ققنوس" مرغی است خوش رنگ و خوش آواز، منقار او سیصد و شصت سوراخ دارد.

ایران
در افسانه ها آمده است که "ققنوس" مرغی است خوش رنگ و خوش آواز، منقار او سیصد و شصت سوراخ دارد. رو در روی باد می نشیند و آواهای شگفتینی از منقار او بر می آید. گفته اند که هزار سال زندگی کند و چون سال هزارم به سر آید و زندگیش به پایان رسد، هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن بنشیند و سرودی آغاز کند و مست گردد و بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاکسترش تخمی پدیدار گردد و از آن "ققنوس" دیگری پیدا شود. گفته اند که او را جفت نیست و موسیقی را از آواز او دریافته اند.
در افسانه ی "ققنوس" می توان همانندی هایی با سرگذشت ایران دید.
ایران نیز چون آن مرغ شگفتین بی همتا، بارها در آتش خود سوخته  ست و باز از خاکستر خویش زاییده شده. در این چند سال، همواره من آن احساس را داشته ام که ایران بار دیگر یکی از آن دوران های "زاییدگی در مرگ" را می گذراند و در میان درد می شکفد.
گرفتاری های روزانه، دلهره ها و بهت زدگی های این سده نمی گذارد که بسیاری از ما به آن چه که در ژرفای رویدادهای رسیده به ایران است نیکو بنگریم. مانند کسی هستیم که به باغ کهنسال در چله ی زمستان پای می نهد و آن را خشک و خاموش و برهنه، گران بار از درد درماندگی و وحشتی نهان و شرربار می بیند بی آن که نجوای پنهانی زندگی و ولوله ی خاموش جرم های روینده و سبز شونده را در شکم کنده های پیر و در نهاد شاخه های خشک دریابد.
در زندگی ملت ها نیز دوران های زاینده بوده و هست و پیاپی بودن این دوران ها بوده که تمدن را به پایه ی کنونی رسانیده . دوران ما یکی از دوران های بارور است و زایندگی هرچند با درد همراه باشد، باز سعادت بخش و شورانگیز می تواند بود، لیکن برای برخورداری از آن باید دریافتی مادرانه داشت.
در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است. اگر کاری که از ما برنیاید دست کم خوب است بکوشیم تا اندیشه ی او و غم او را در دل زنده ها نگاه داریم و امید به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم. ما از این حیث چون بیماران تریاک خورده ای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهش داشت. زیرا، اگر چشم برهم نهد، بیم آن است که دیگر آن را نگشاید.                                                               
بهمن 1340
محمد علی اسلامی ندوشن

اين كتاب را بخوانيد / جامعه شناسی خودمانی