۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

نمی‌توانم جزئیات قرارداد تاسف‌بار تجاری با چینی‌ها را اعلام کنم

موضوع اصلی این است که‌ از چند سال گذشته، پروژه‌های ما را چینی‌ها اجرا می‌کنند. مثلا در پروژه پل صدر در تهران که قرار‌گاه خاتم مجری آن است، بسیاری از کارگران چینی کار می‌کنند. این در حالی است که اصلی‌ترین مسأله کشور ما بیکاری است. ما برای کارگرهای چینی کار و ‌برای تولید کننده‌های روس، هندی و ترکیه‌ای کارخانه درست کردیم‌.

موضوع دارایی‌های ایران در چین همچنان در رسانه‌ها مطرح است، اما متأسفانه اطلاعات پیرامون این موضوع برای شفافیت بیشتر منتشر نمی‌شود. تابناک با حسین راغفر از اقتصاددانان و منتقدان دولت گذشته به گفت‌و‌گو نشسته است.

حسین راغفر، اقتصاددان ایرانی و استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا، دانش‌آموخته دانشگاه «اسکس» است. راغفر در گذشته، مدتی دروازه‌بان تیم ملی فوتبال ایران و نیز جوان‌ترین رئیس فدراسیون فوتبال ایران بوده است.

* به عنوان پرسش نخست، آقای دکتر همین طور که می‌دانید مقداری از دارایی‌های ایران در چین وجود دارد و فعلا ایران نمی‌تواند این پول‌ها را از چین به داخل وارد آورد. موضوع از چه قرار است؟

ــ بر پایه اخبار‌، قرار است چین مبالغی که در این کشور وجود دارد، به صورت خط اعتباری به ایران بازپرداخت ‌و بعد هم شرکت‌های چینی در ایران سرمایه‌گذاری کنند. موضوع اصلی این است که‌ از چند سال گذشته، پروژه‌های ما را چینی‌ها اجرا می‌کنند. مثلا در پروژه پل صدر در تهران که قرار‌گاه خاتم مجری آن است، بسیاری از کارگران چینی کار می‌کنند. این در حالی است که اصلی‌ترین مسأله کشور ما بیکاری است.

ما برای کارگرهای چینی کار و ‌برای تولید کننده‌های روس، هندی و ترکیه‌ای کارخانه درست کردیم‌. سیاست‌های دولت نهم و دهم کمترین عنایتش به مسائل ملی بود. البته شاید بتوان هزاران مورد از این نمونه‌ها را آورد. پروژه‌هایی از این دست هزینه‌های هنگفتی بر کشور تحمیل کرده است؛ از جمله، هزینه‌های اقتصادی، فرهنگی، روحی و روانی‌. یک مسأله قابل تأمل و جدی است که نمی‌شود همه اتفاقات در چند سال اخیر،‌ همیشه خراب باشد.

* آیا شما اطلاعاتی از جزئیات اموال ایران در کشورهای گوناگون از جمله چین دارید؟

ــ تقریبا اموال ایران در چین نزدیک سی ‌میلیارد دلار است که در حدود ۲۲ میلیارد یورو می‌شود. البته این موضوعات به همین جا ختم نمی‌شود. مثلا قراردادی میان دو کشور ایران و چین وجود دارد که رابطه تجاری ما را با آن‌ها رقم می‌زند که خیلی تأسف‌بار است. این موضوع چون توسط محافل رسمی مطرح نشده است، نمی‌توانم اعلام کنم.

* شما علت این مشکلات را چه می‌دانید؟

ــ این مشکلات به علت وادادگی‌ها به بلوک شرق از جمله روس‌ها و چینی‌هاست. من فکر می‌کنم که ماهیت این کشور‌ها با امریکا فرق ندارد. آن چه ماهیت استعماری و استثماری دولت امریکا را تشکیل می‌دهد، منافع اقتصادی این کشور‌هاست و ما رفتارهای خیلی مشابه را از سوی هندی‌ها، چینی‌ها و روس‌ها در پروژه‌های متعددی دیدیم.

مثلا در مورد روس‌ها می‌توان پروژه بوشهر را نام برد. روس‌ها بیش از بیست سال است که چندین برابر از هزینه این پروژه از ما پول گرفته‌اند و هنوز هم این پروژه را کامل اجرا نکرده‌اند. در مورد هندی‌ها همین امر صادق است. با این همه امتیازهای گوناگونی که به این کشور داده شده، ‌باز هم منابع زیادی از کشور ما را بلوکه کرد‌ه‌اند و به ما می‌گویند ‌با روپیه از ما خرید کنید. از این استثماری‌تر می‌شود؟

 امریکا که خوی تجاوز کاری دارد، مگر غیر از این کار می‌کرده است. مگر فقط امریکا نشانهٔ استکبار است، این ماهیت قدرت در دنیاست و همه این کشور‌ها، فرصت‌هایی را که می‌تواند شکل بگیرد، ‌به نفع منافع ملی خودشان به کار می‌‌گیرند.

* آقای راغفر آیا راهی جز آنچه در این چند سال رفتیم، داشتیم؟

ــ ما بیشترین درآمدهای نفتی را در دو دولت نهم و دهم داشتیم. اگر یک عقلانیت در نظام تصمیم گیری دولت می‌بود، می‌توانستیم در زمانی که رکود بزرگ جهانی و سقوط قیمت سهام شرکت‌های بزرگ در فاصله زمانی ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ وجود داشت، بیشترین استفاده را کنیم. ما نباید منابع را اتلاف می‌کردیم. باید از این منابع در فرصت‌های تولیدی در سایر کشورهای دنیا استفاده می‌کردیم. در آن دوران به علت کاهش شدید قیمت سهام در دنیا می‌توانستیم سهام شرکت‌های بزرگ را خریداری کنیم و امروز این سهام سرمایه کشور بود.

اگر این اتفاقات افتاده بود، شاهد نبودیم که در منابع نفتی و گازی مشترک در کشورهای همجوار سرمایه‌گذاری شود و امروز آن‌ها چندین برابر از منابع مشترک استحصال کنند. شرکت‌های امریکایی و اروپایی هستند که از شرایط نابسامانی که دولت گذشته پدید ‌‌آورد به زیان منافع ملی ما استفاده می‌کنند. من در عجبم که چرا کسی در این رابطه صحبت نمی‌کند. علت این مسأله برای من قابل درک نیست. شاید جهت‌گیری‌های سیاسی، علت چشم فروبستن بر این خطا‌های بزرگی است که در دولت قبل شکل گرفت.

* ‌با توجه به شرایط تحریمی، ایران نمی‌تواند مبادله پولی داشته باشد. به نظر شما‌ چگونه می‌شود، پول ملت ایران را به کشور برگرداند؟

ــ نکته مهم این است که ما همیشه به علت شکل‌گیری این وضع نابسامان نمی‌پردازیم و به اینکه چه راه کارهایی هست، می‌پردازیم. آن موقع که این اتفاقات می‌افتاد، خیلی‌ها گفتند که این منابع کشور را به سادگی تلف نکنید. این همه کالای بنجل چینی وارد نکنید. اینقدر وابستگی ایجاد نکنید. ولی متأسفانه گوش شنوایی نیست. امروز می‌پرسند باید برای این بحران پدید آمده‌ چه کار کرد‌؟

به نظر من دولت قبل باید پاسخگوی مشکلاتی باشد که برای کشور به وجود آورده‌اند. کشورهای مرتبط با ما با آگاهی از مشکلات کشورمان این مسائل را ایجاد می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که ما با محدودیت جدی منابع مالی روبه‌رو هستیم. در چنین شرایطی، تنها چیزی که می‌تواند اولاً باعث رفع تحریم‌ها و دوما می‌تواند منابع ما را آزاد کند یک کلمه است؛ بازگشت اعتماد عمومی و ملی به دولت. این امر امکان پذیر نیست مگر اینکه ما فرصت‌ها ی لازم را برای حضور بخش خصوصی و بازسازی اعتماد مردم فراهم کنیم. متأسفانه همین الان ما نشانه‌هایی که می‌بینیم بسیار متناقض است.

* چه اقداماتی برای بازگشت اعتماد وجود دارد؟

ــ باید دید چه الزامات و نیازهایی برای بازگرداندن اعتماد وجود دارد. بیشتر این جوان‌هایی که فارغ التحصیل می‌شوند یا آرزو دارند که از کشور خارج شوند یا از کشور خارج شده‌اند. این امور را باید بازسازی کرد. جوان‌ها باید به آینده کشور امیدوار باشند و خودشان را سهیم بدانند. این موضوع باعث می‌شود که مردم یکپارچه پشت دولت بایستند. ما این تجربه را قبلا در زمان جنگ داشتیم. در آن دوران وضع کشور بسیار بد‌تر بود. ما با شرایط تحریم جنگ، کمبود درآمد‌ها روبه‌رو بودیم. ما در آن دوران، شش میلیارد پول درآمد داشتیم. در آن زمان دولت سه میلیارد برای اداره جنگ و کشور مصرف و سه میلیارد بقیه را هزینهٔ یارانهٔ کالاهای اساسی مردم می‌کرد. مادامی که مردم پشت دولت هستند، فشارهای غربی نمی‌تواند کاری کند.

در چنین فضایی است که می‌تواند ادعا شود، اعتماد بخش خصوصی بازمی‌گردد. دولت قبلی اعتماد بخش خصوصی را از بین برده است. نظام بانکی و مالی ما تبدیل به یک غده سرطانی برا‌ی سیستم تولید شده است. سود ۶۰ و ۷۰ درصدی که آن‌ها به دست می‌آورند، تبدیل به سرمایه نمی‌شود. در چنین شرایطی تولید هم اصلا شکل نمی‌گیرد؛ بنابراین تولید کننده، سرمایه‌گذار وارد نمی‌شود. افراد وارد فعالیت‌های سفته بازی و دلالی می‌شوند. بنابراین اشتغال‌ و امیدی برای آینده در میان جوانان و خانواده شکل نمی‌گیرد. پس بسیار روشن است که باید چه کار کرد.

* دولت جدید چه کاری انجام داده است؟

ــ دولت ‌با تعلل بسیاری پیش می‌رود. البته خیلی موانع بزرگی هم جلوی پای دولت است. مثلا ما در این سی سال گذشته، همواره با امریکا رابطه داشتیم، از جمله از امریکا کالا با پنج یا شش برابر قیمت خرید کرده‌ایم. این موضوع به این معناست که ‌با امریکا مرتبط بوده‌ایم اما این رابطه بسیار پرهزینه بوده است. امروزه می‌بینیم امروز چینی‌ها، روس‌ها و به تازگی هندی‌ها تلاش برای ایجاد ظالمانه‌ترین روابط با ایران دارند.

بانک جهانی: در سال ۲۰۱۱ هفت میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار گاز ایران سوخت شده است

بانک جهانی: در سال ۲۰۱۱ هفت میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار گاز ایران سوخت شده است


بانک جهانی اعلام کرد: در سال ۲۰۱۱ میلادی هفت میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار از گازهای همراه ایران سوخت شده است.

به گزارش ایسنا، به نقل از بلومبرگ، موسسه کاهش گازهای همراه بانک جهانی اعلام کرد: در سال ۲۰۱۱ میلادی ۱۱٫۴ میلیارد مترمکعب از گازهای همراه ایران به ارزش هفت میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار سوخت شده است.
این رقم حدود یک چهارم تقاضای گاز کره جنوبی به عنوان بزرگ‌ترین مصرف‌کننده ال ان جی آسیا پس از ژاپن است.
محاسبات بلومبرگ طبق قیمت‌های جهانی نشان می‌دهد که ارزش این مقدار گاز سوخت‌ شده حدود هفت میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار در بازارهای ال ان جی آسیا است.
ایران گاز‌های تولید‌شده همراه با نفت را به این دلیل از دست می‌دهد که فاقد زیرساخت‌های لازم برای پالایش و انتقال آن به بازار‌های جهانی است.
ارزیابی‌های جهانی انجام شده نشان می‌دهد قیمت ال ان جی در شمال شرقی آسیا به ۱۷ دلار و ۵۰ سنت در هر میلیون واحد گرمایی در هفته منتهی به ۲۸ اکتبر رسیده است.
نیل بوریچ تحلیلگر انرژی در هنگ‌ کنگ گفت: ذخایر ایران باید منافع این کشور را همزمان با افزایش قیمت‌های گاز در بلند‌مدت تامین کند.
وی افزود: آنها پس از روسیه بزرگ‌ترین ذخایر گاز جهان را در اختیار دارند.
بررسی‌های بریتیش پترولیوم نشان می‌دهد: ایران سومین تولید‌کننده بزرگ گاز در جهان و یکی از وارد‌کنندگان این سوخت است. این شرکت همچنین سال گذشته ذخایر ایران را بالاتر از روسیه اعلام کرد که از سوی گازپروم شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت.
جیمز گفت: ایران اساسا از بازار‌های جهانی و منطقه‌ای غایب است در حالیکه به راحتی می‌تواند ۱۰ درصد تجارت گاز جهان را در اختیار بگیرد.
 تحریم‌ها توسعه‌ میدان پارس جنوبی را متوقف کرده و شرکت‌های انرژی بین‌المللی را از ایران دور کرده است.
شرکتهای شل، رپسول و توتال برنامه‌های خود را برای توسعه ال ان جی در ایران متوقف کرده‌اند که باعث شده ایران از این خریداران و پول و تخصص مورد نیاز برای تولید و فروش گاز خود محروم شود.
ظرفیت پروژه‌های ال ان جی ایران که شل و رپسول در سال ۲۰۱۰ از آن خارج شدند سالانه ۱۶٫۲میلیون تن (پنج درصد ظرفیت کنونی جهان) است. توتال در سال ۲۰۰۹ سایت ال ان جی پارس جنوبی را که ظرفیت آن ۱۰ میلیون تن پیش‌بینی شده بود ترک کرد.
این درحالی است که ظرفیت سایت ال ان جی استرالیا که در حال احداث است ۶۱٫۲ میلیون تن و پروژه‌های ال ان جی آمریکا ۳۹٫۵۵ میلیون تن ظرفیت دارد.
از چهار پروژه ال ان جی که ایران در ابتدا دنبال می‌کرد تنها یک پروژه با ظرفیت ۱۰٫۵ میلیون تن در سال بنام “ایران ال ان جی” در منطقه تومبک نزدیک بندر عسلویه پیگیری می‌شود.

ایران پس از لغو قرار‌داد خود با شریک چینی به تنهایی در حال کار روی این پروژه ۳٫۳ میلیارد دلاری است.
 
تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .
کاظم رنجبر

 
بخش پنجم  نسخه 2-    22 اکتبر 2013
 
نقش بکار گیری دین در راستای تحکیم  قدرت سیاسی وتبدیل آن به استبداد سیاسی و دینی  .
 
در راستای توضیح و تفسیر ایبن مرحله از تاریخ بشریت و خصوصا تاریخ امپراطوری روم  و رابطه این امپراطوری  با باورهای دینی  ، به تاریح روم باستان  چه قبل از مسیحیت و چه بعد از مسیحیت   رجوع میکنیم .
بخش اول :
امپراطوران  در عصر جامعه چند خدائی و ایده ئولوژی  حاکم در جامعه .
در این دوره در واقع  ایده ئولوژی  معلوم و مشخص وجود ندارد ، اما  اندیشه ها  و اصول ایکه بر باور های دینی  استوار هستند ، در این جامعه نقش اساسی دارند .  که بطور خلاصه چنین  می باشند .
-         امپراطوربر گزیده خدایان و خدایان پشتبانان  امپراطور هستند. امپراطور  از برکت پشتیبانی خدایان  بر جامعه حکومت می کند . برای اینکه خدایان چنین میخواهند . این  راه ، خواست خدایان است . این خدایان  پیام ها ، پیش بینی ها و پیشگوئی ها را بصورت  وحی  در ارتباط  با وقایع ایکه  رخ خواهد داد  ( وقایع چون  حوادث ، جنگ ، زلزله ، خشک سالی  بیماری ، قحطی  ) به امپراطور بصورت وحی  خبر می دهد .   بنا به باور جامعه آن عصر ، این پیام خدایان متعدد  فقط در انحصار  یک عده معدود هستند . به عبارت دیگر  همه کس   قدرت و استعداد دریافت و درک این پبام ها را ندارند   .
-         همچنین  خدایان با اشارات و علائم  به امپراطور  اعلام  می دارند که امپراطور به پشتیبانی  خدایان به مقام  امپراطوری رسیده است .«  البته این درک  و فهم  این علائم و اشارات خدایان  » در انحصار  یک عده معدود مردان است   که به عبارتی  بین خدایان و امپراطور ، رابطه بر قرار می کنند. ( همین مردان  رابط  با خدایان متعدد ، در عصر جامعه تک خدائی ، این بار  نام پیامبر – رسول خدا  ، به خود می دهند  و خود را فرستاده  بدون واسطه خدا  بر جامعه  می قبولانند . )
-         امپراطور .  فتح و پیروزی دست امپراطور است . .
این اندیشه  که فتح و پیروزی  در دست امپراطور است ، در طول  دوران حاکمیت دین چند خدائی  در روم باستان  حاکم بود . از اینکه  فتح و پیروزی  در دست امپراطوران است ، در باور  جامعه نشانه ای از رابطه  نزدیک  و مخصوص امپراطور با خدا یان بود .  خدایان فلانی را از آن جهت  به امپراطوری  انتخاب کرده اند  که  در جنگ ها فاتح و پیروز باشد .  نه از آن جهت که امپراطور  یک فرمانده  مدبر و شایسته است ، بلکه  خدایان این امپراطور  را برای پیروزی  انتخاب کرده اند . حتی اگر امپراطور مستقیما در جنگ شرکت  نکند ، پیروزی از آن او ست  چون خدایان این چنین خواسته اند .
 
 
ظهوردین دولتی ، امپراطوران  پادشاهان  نماد خدا بر روی کره خاکی می شوند . در فرهنگ ایران این روند را با شعر : چه  فرمان یزدان ، چه فرمان شاه . در نظام استبداد اسلامی ایران امروز امام صاحب الزمان  زنده ، ، وبیان  سخن   روح الله خمینی (آیت الله ) نمونه ایست که باید درتاریخ ثبت شود : چون ملت صغیر هستند به ولی امر مسلمین  یعنی به به شخصیتی با عنوان آیت الله  آقای خمینی احتیاج دارند . یعنی روح الله خمینی نمادی زنده از خدا !!!! 
 
                                                     *                            *                                   *
 
گذر از فرهنگ پرستش شخصیت امپراطور ، به مسحیت  چون  دین دولتی در روم باستان  .
چرا  در امپراطوری روم ، مسیحیت  بوسیله قدرت حکومتی  در پایان قرن چهارم  میلادی که در عین حال  این دین  در آن زمان در اقلیت بود ، تبدیل به دین  قدرت حکومتی شد؟  این دگر گونی  فرهنگی دین را باید در طول تاریخ  این امپراطوری  مطالعه کرد .  این تغیر و تحولات  تاریخی و همچنین  در پیوند  با وقایع ایکه در این امپراطوری  در آن عصر روی  داده است میتوان شناخت .برای درک عوامل آن لازم لازم و ضروری است  باید امپراطوری  را از منظر  سرزمین ، رهبران دولتی ، یعنی حاکمان  ، به عبارت دیگر  کسانی که این سرزمین را اداره می کنند ، یعنی امپراطوران  و جامعه ایکه  در آن زمان وجود داشت  مورد مطالعه قرار داد .  در چنین شرایط و عوامل متشکله  جامعه ، دین مداران (دستگاه و سازمان روحانیت دستگاه حکومت  در هم طنیده می شوند و  تودر توی ی هم هستند و غیر قابل  تجزیه می باشند . مثل جمهوری اسلام ناب  محمدی  خمینی در ایران امروز.
در چنین شرایط است که قدرت امپراطوری  یک پایه  دینی رسمی دارد .  امپراطور روم بودن  با خود یک بعد دینی  و جامه دینی بر تن دارد.  بنا بر باور  یک رومی آن عصر ، هستی  جامعه رومی در گرو پشتیبانی خدایان  از جامعه است ، گرنه  جامعه بدون پشتیبانی  خدایان وجود عینی  نمی تواند   داشته باشد . بر مبنای این باور ، برای رومیان وجود دین  به عنوان عامل پیوندی  اجتماعی و سیاسی  جامعه است که در حقیقت  پایه هویت  رومیان ، فرهنگ  آنان را بنیان می گذارد  و  این چنین  همبستگی و توازن  جامعه را تضمین می کند . در حقیقت  دین ذات یک مدل اجتماعی و حکومتی  است  که بوسیله آداب و رسوم ، راه را برای رسیدن به آگاهی و شعور اجتماعی  را برای جامعه باز می کند .
 
- امپراطور بهترین مرد جهان است  و نمونه یک فرمانروای  ایده آل است ، او بهترین محافظ خدایان   واز فضیلت اخلاقی بر خوردار است .  خدا بهترین است و در بین انسانها  شاه بهترین انسان ها است .  امپراطور بهترین  شهروند است ، واو حافظ  آزادی فرد فرد ساکنان امپراطوری است .  او نشان می دهد که نه  به مال دنیا علاقه دارد  و هم بحشنده و مهربان است .  امپراطور یک شاه واقعی است . خیلی عادل ، خیلی قانونمدار  و رحیم و مهربان است  . نسبت به انسان و خدایان ،  او خدمتگزار واقعی خدایان و انسان ها است . امپراطور  در واقع  یک قانون زنده و قاضی زنده است . او یک قاضی نمونه است که خود را با قانون  مطابقت می دهد .
امپراطور سه وظیفه دارد . 1-  او فرمانده نیروهای مسلح است.  او فرمانده واقعی است . 2- او قاضی داد گستر  است و عدالت را در جامعه حاکم می کند. 3- او خدمتگزار  خدایان است . او وقتی قضاوت می کند ، ، به گفته های  تمام رعایا ی  خود در قضاوت  گوش میکند او همیار  رعایا ی خود می باشد   این اصول یاد شده  بخشی از اصول امپراطوری  روم یاد شده است .  در طول حیات امپراطوری  روم ، این اصول ، اساس اصول  اداری  امپراطوری بود . درست در اینجا می بینیم که  همین اصول  در مسیحیت ، و پیوند دین  باسیاست  در چهار چوب باور بر این اصول ادامه داشت . یعنی در واقع  پیوند سیاست  با دین  سخن امروز نیست  بلکه قدمت تاریخی دارد .   (در ایران ، چو فرمان یزدان  چو فرمان شاه در نظام استبداد  شاهی ،  چه فرمان الله ، چه فرمان روح الله  در نظام  استبداد دینی .  تکیه از نویسنده  )
در این بخش از مقاله  سعی بر این خواهیم داشت  که این اصول  دینی و فرهنگی  جامعه آن عصر را از منظر  جامعه شناسی سیاسی  مورد بحث و تفسیر قراربدهیم .  در واقع ، دین  و باورهای دینی  ساخته خود بشر هستند .
رابطه امپراطور با خدا ، مشارکت  توده مردم بر اصول  یاد شده در بالا .  امپراطور مردیست بالاتر از سایر مردان  او مردیست تقریبا مثل خدا . (جستجوی  تصور روخ الله خمینی  در ماه در اوایل انقلاب  . البته  بعداز گذشت 2500 سال  از تاریخ ظهور امپراطوری روم )
                                          
 
                                      *                                  *                                     *
همسوئی  و همفکری  توده مردم  با امپراطوری روم باستان  ، با اصل رابطه امپراطور با خدا .
امپراطور  مردیست بالاتر از سایر مردان ، او مردیست تقریبا مثل خدا .
مردم  عادی به این اصول  پابند می شوند ، شاهزادگا ن را با خدایان شریک میدانند . در معابد  خدایان و شاهزادگان را  به هم پیوند می دهند  برای آنان اسامی و عنوان هائی  می دهند که آنان را بلاتر  از مردم عادی  جای میدهند . مثلا :Augustus -  در زبان لاتین ، یعنی کبیر ، برتر ، هم از منظر معنوی و هم از منظر جسمی ،  Optimus - در زبان لاتین  یعنی افضل برتر . Pius -   در زبان لاتین  یعنی نمونه ، بی مانند . Felix –سعید و خوشبخت . نامیدن  امپراطورها  با عنوان های همطراز  عنوان  خدایان ( مثل خدایگان شاهنشاه آریا مهر )  همراه  تاج  و مراسم تاج گزاری ، این اصل را در باور مردم  می پروراند  ، که رومیان به پشتیبانی  و حمایت خدایان  احتیاج دارند .  واین احتیاج را در شخصیت   مقام و رفتار امپراطوران  جستجو می کنند ، که در حقیقت  قدر دانی از خدایان است . (چه فرمان یزدان چه فرمان شاه !!!) .
تمام امپراطوران  روم سعی  بر آن دارند که این راه  وروش حکومت فردی  خود را  به راه و روش خدایان ، در باور های  توده مردم  نمادین   بکنند ، و خود را مظهر   خدایان در روی زمین بر توده مردم بقبولانند .
توده مردم   روم بطور روشن و آشکار  امپراطور را مثل خدایان  می پرستند .
در باور رومیان امپراطور بعد از مرگ  توسط خدایان  با جلال و شکوه  پذیرائی می شوند ، و از آن لحظه  به بعد امپراطور با خدایان ار تباط برقرار می کند . در باور  توده مردم تقدس یافتن امپراطور توسط خدایان ، بالا بردن مقام امپراطور به مقام خدایان است .  در تبلیغات  مذهب شیعه مقام و منزلت  خلیفه  چهارم علی ابن ابو طالب  امام ا اول شیعه یان ،  ریشه از این سنت جوامع چند خدائی  دارد  که حتی در قرن بیستم ، در عصر  مسافرت های کیهانی ، شاعر معاصر  ایران محمد حسین  بهجت تبریزی  ، معروف به شهریار   در وصف حضرت علی  می گوید :
نه بشر توانم اش خواند ، نه خدا توان ام اش گفت  ! متحیرم چه نام ام شه ملک لافتی را ! .
می بنید که حتی بعد از گذشت   دوهزار سال   از جامعه چند خدائی روم  هنوز بخشی از ایرانیان در چنین سطح شعور فردی و اجتماعی  بسر می برند . بی جهت نیست که برای  یک روحانی  چون روح الله خمینی ،  دستگاه تبلیغ حکومت او را به مقام« امام  خمینی » رساند و حتی  در اوایل انقلاب  یک عده ایرانی ساده اندیش ، تصویر او را در ماه جستجو می کردند ، ولی  برای معالجه همین «امام »   دولت از اطریش  پزشک آورد   . چون خدایان قدرت  معالجه و شفا ندارند . این باورهای قدرت  ماورا الطبیعی امامان و امپراطور ها  و شاهان  برای مردم فریبی است !!!
 
پرستیدن شخصیت  امپراطور  در حد خدایان به چه درد میخورد ؟
این باور و آداب رسوم  در واقع بمانند  یک سیمان ایده ئولوژی  است . در تمام سرزمین های  روم باستان ، این  مراسم با جلال و شکوه  بر گزار  می شد این مراسم تا قرن چهارم میلادی  ادامه داشت . این مراسم در واقع  یک نوع قدردانی  از خدمتگزاران وطن رومیان و وطن بزرگ  یعنی امپراطوری روم  بود . جانشینی   امپراطور بجای   امپراطور دیگر ،  مظهر تقدس و مذهبی ، جانشینی  فرد مقدس (Divus ) بجای فرد مقدس  (Divus ) بود نه جانشینی  یک امپراطور به جای امپراطور ایکه فوت کرده است .  2000 سال بعد در ایران اسلام زده    بعد از فوت  آیت الله خمینی ، امروز جانشین  اش  «امام امت  رهبر  مستضعفان جهان  ولی امر مسلمانان »  آقای آیت الله  علی خامنه ای است .  این نمونه کیش شخصیت پرستی در هزاره دوم در ایران امروز است .
هر یک از امپراطوران  مقدس روم  چند خدائی ، به شخص خود  یک خدا هستند . خدای محافظ  که هم امپراطوری را محافظت میکند و هم ساکنان آن امپراطوی را محافظت میکند . شخصیت خدائی  امپراطور  نقش بزرگی در رشد و توسعه  ایالت های  مختلف روم را برای قبول  آداب و سنت  رومی و تبدیل این ایالت ها   به بخشی از امپراسوری روم  در چهارچوب وحدت  یک امپراطوری بزرگ  مقش مهم بازی می کند . . قدرت امپراطوری سعی بر آن نداشت  که امپراطوری را به وحدت  شکلی (Uniforme)  در آورد ، بلکه سعی بر آن داشت   که توده های مردم را از طریق  دور و خلع کردن  از فرهنگ های خود  در فرنگ  رومی ادغام بکند  و آنان احساس بکنند که آنها رومی هستند .   در این نظام ، قانون مداری و همبستگی  توده مردم روم در واقع  احترام به قوانین  امپراطوری و همبستگی توده  مردم رومی ، با هم یکی هستند .  در باور یک رومی ، اگر  خدایان  از یک جامعه پشتبانی  نکنند ، بدون  پشتیبانی خدایان ، هیچ جامعه  بشری  نمی تواند به حیات خود ادامه بدهد .  
بی جهت نیست که در ایده ئولوژی  حکومت «اسلام ناب محمدی  آیت الله خمینی »  ایشان جانشین امام دوازدهم شیعیان ، و مملکت مملکت امام زمان  است .   البته این باور در ایران امروز ، 2000 سال پیش در روم باستان  امپراطوران  همراه با دستگاه دین  و جامعه چند خدائی  به خورد مردم میدادند . به عبارت دیگر  ملت ایران از منظر شعور اجتماعی و سیاسی در دوران 2000 سال پیش   روم باستان زندگی می کند .
 
 
امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .
 
امپراطور کنستانتن اول  مسیحیت را به عنوان دین  امپراطوری می پذیرد و در واقع  زیر بنای  مسیحیت چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .
منشور 313 میلادی  شهر میلان.
« من کنستانتن  اگوست ، با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شان راعطا میکنم. .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .
بعد از گذشت 313 سال که پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تحول  قابل مشاهده و سئوال بر انگیز است . امپراطور  تبدیل  به نماینده خدا روی زمین  می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند . او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت بکند . از این ببعد  امپراطور از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار ش فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست چگونه باید باشد ؟
  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .
 
                                             *                               *                                *
 
 
 
 
امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .
 
امپراطور کنستانتن اول مسیحیت را به عنوان دین امپراطوری  می پذیرد و در واقع  زیر بنای مسیحیت  چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .
منشور 313 میلادی  شهر میلان.
« من کنستانتن  اگوست ، با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شانراعطا میکنم. .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .
بعد از گذشت 313 سال که پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تخوب  قابل مشاهده و سئوال بر انگیز است . امپراطور  تبدیل  به نماینده  خدا روی زمین می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند .او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت خواهد کرد . از این ببعد  امپراطور از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار اش  با بقیه بشربت فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست چگونه باید باشد ؟
  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .
 
کنستانتن  در سال 275در شهر :(Naissu- شهر Nis درصربستان امروز ) به دنیا آمد . او فرزند سزار  دوم روم غربی :Constance Clore  بود  او درعین حال سرباز قدیمی  امپراطور روم بود.کنستانتن در جنگ 297 روم  در راستای  اشغال بندر اسکندریه مصر توسط امپراطوری روم  شرکت مستقیم داشت. درسال 306 بعد از مرگ امپراطور  کنستانتن  کلر (Constantin .Clore ) ارتش  روم  جانشینی کنستانتن را  اعلام میدارد . در 28اکتبر 312 در جنگ  میلی ویوس (Milivius)  و پیروزی در این  جنگ ، اعلام میدارد  در این جنگ در آسمان  اشعه نورانی  را مشاهده می کند ، که در حقیقت  شبیه صلیب  مسیحیت  بود ، که نوید پیروزی من در این جنگ را می داد.  به عبارت دیگر « حضرت مسیح پشتبان من است و من نماینده حضرت مسیح  روی زمین هستم. ».
درسال 313  در شهر میلان  :Licinius را ملاقات می کند و با او به تقسیم امپراطوری روم ، به دو قسمت  : روم شرقی ، و روم غربی یه توافق می رسند .
لیسینیوسبا نام کاملوالریوس لیسینیانوس لیسینیوس ( Valerius Licinianus Licinius)‏یاوالریوس لیسینیوس لیسینیانوس (به لاتین: Valerius Licinius Licinianus)‏ (زادهٔ در حدود 250 یا 265 -درگذشتهٔ325) امپراتور روم از 308 تا 324 بود. او رقیب کنستانتین یکم بود و وارد جنگی داخلی با او شد که نتیجه‌ای جز شکست، دستگیری، تبعید و اعدام برای لیسینیوس به همراه نداشت.( ادامه دارد )
 
به قلم  کاظم رنجبر .
اقتباس بطور کامل و یا اختصار ، با ذکر  منابع کاملا آزاد است .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ما خذ :   بخشهای تاریخی این مقاله از منابع زیر در زبان فرانسه اقتباس شده اند . 
 
 


منبع: پژواک ایران
درباره جریان...9 ـ تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"3
سعید جمالی

درباره جریان...9 ـ تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"3
درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 9
تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"3
"نیرو و جذب نیرو"
فکر میکنم سال 1376 بود که نشست چند روزه ای در حضور شازده و با شرکت سران قبیله برای بررسی موضوع زیر تشکیل شده بود:
"اگر انقلاب ایدئولوژیک حقّ است پس چرا نیرو جذب نمیکند"
هر کس حرفی میزد و انواع  و اقسام راه حلهای خیالی و از سر استیصال مطرح میشد از استفاده از قاچاقچی گرفته تا ایجاد کانالهای مرزی و معرفی "نفر" توسط  افراد تشکیلات ( این یکی دیگر خیلی جالب بود، چرا که شناخت افراد نسبت به آشنایانشان حداقل به 15 سال قبل بر میگشت... نمونه ای را بشنوید: یکی از نفرات بعد از 20 ـ 15 سال با مادرش تماس میگیرد و ضمن احوالپرسی سوال میکند که حال علی کوچولو چطور است؟ مادر پاسخ میدهد که علی کوچولو کیه؟ و بعد از یکی دو بار شناسایی دادن مادر در پاسخ میگوید: آهان دکتر علی را میگی، و بعد توضیح میدهد که .... این نمونه کوچکی است  از میزان شناخت و ذهنیت این جریان بریده نسبت به جامعه و تحولات آن).
 هیچ کس در این تشکیلات بجز شازده  بر روی چیزی و موضوعی فکر نمیکرد و همه همان حرفهای گذشته را تکرار میکردند، در این مورد نیز به همین صورت بود تا جایی که صدای شازده در آمد و گفت ما که این کارها را بارها آزموده  و به نتیجه ای نرسیده ایم.... همچنین کسی روی موضوع نشست تمرکز نمی کرد که داستان و سوال چیست... موضوع این بود که اگراین انقلاب حقانیتی دارد پس باید که افراد خودشان جذب آن شوند و بسوی آن "پرواز" کنند. جمع "خصوصی" بود و با دست بازتری میشد صحبت کرد...
بالاخره بعد از 3 ـ 2  روز بحث و گفتگو هیچ نتیجه ای عاید نشد و تنها نتیجه این بود که شازده یک سازماندهی قوی متشکل از تعداد زیادی از  نفرات و با مسئولیت مسئول اول قبلی تشکیلات (تهمینه ـ بهشته شادرو) را اعلام کرد و به او ابلاغ کرد که "هر طور شده نفر از داخل بیاورد". در آن جلسه توضیح بیشتری راجع به شیوه کار داده نشد و کسی هم سوال نکرد منظور از "هر طور" چیست ( تهمینه و خواهران ارشد شورای رهبری در جزئیات ماجرا قرار داشتند و بعدا هم در ستاد داخله و نیرو، خط و خطوط جدید تشریح شد).
بعد از گذشت مدتی من بصورت پراکنده می شنیدم که از طریق تماس تلفنی موفق شده اند نفراتی را جذب کنند و نکاتی پیرامون شیوه کار و کیفیت نفرات "وارداتی" می شنیدیم... تا اینکه در ستاد اطلاعات قرار شد  من با دونفر دیگر برای "تخلیه اطلاعاتی" نفرات تازه  وارد به سراغ آنها برویم. من توجهم روی این موضوع متمرکز بود که با توجه به حساسیت موضوع  زیاده روی نکنیم و آهسته پیش برویم... ما که هیچکدام طی سالیان با "ایرانی جماعت" سر و کاری نداشتیم در دقایق اول صحبت متوجه شدیم که با "انسانهای دیگری" سر و کار داریم...بعد از اینکه سوالاتمان به اتمام رسید، من کنجکاو بودم تا سوالاتی هم راجع به خودش از او بکنم... سر صحبت را که باز کردم وی پاسخ داد که به من گفته اند راجع به این موضوعات صحبت نکنم، به او توضیح دادم که ما از ستاد بالاتری آمده ایم و اشکالی ندارد که صحبت کنیم... بعد در طی سوال و جوابهایی او توضیحاتی داد: " یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت که خانمی از خارجه تماس گرفته و گفته اگر جویای کار هستید من می توانم ترتیبات آمدن شما به اروپا را بدهم... و چون من بیکار بودم، دوستم این موضوع را به من اطلاع داد و منهم گفتم که چقدر خوب و قرار شد شماره تلفن مرا به آن خانم بدهد...در تماسهای بعدی قرار شد که به ترکیه بیایم و در ترکیه گفته شد که برای مدتی برای آموزش به عراق میروم  و... الان هم که در خدمت شما هستم"
برای ما علیرغم اینکه چیزهایی شنیده بودیم اما باز هم شوک آور بود و در جلسات با دیگر نفرات متوجه شدیم معنای آن "هر طور" چیست و چه بوده.
از آن زمان به  بعد دستگاه نیرو ساز انقلاب ایدئولوژیک بکار افتاده  و هر روز زایش جدیدی داشت...
قبل از اینکه به سایر موارد بپردازم مایلم راجع به "شخصیت" این افراد نکاتی را باز گو کنم:
 از نظر من تمامی آنها انسانهای شریفی بودند که تحت فشار و هزار بدبختی در حاکمیت آخوندهای پلید و ستمگر بدنبال روزنه ای برای نجات و تنفس می گشتند و این شرایط سخت آنها را آماده هر گونه سوء استفاده ای نموده بود، و اینجا این "شارلاتانیسم" رهبر عقیدتی بود که طعمه های خوبی برای بر پا نشان دادن دم و دستگاه پوسیده و رو بزوالش پیدا کرده بود.
همانطور که اشاره شد اکثریت قریب به اتفاق این افراد از اقشار بسیار محروم جامعه بودند که بسیاری از آنها به مفاسد اجتماعی هم دچار شده بودند. دوستی که یکبار هم بعنوان پیک بداخل رفته بود تا نیرو برای تشکیلات بیاورد خودش برای من تعریف میکرد که یکی آموزشهایی  که به او داده بودند این بود که چه نفراتی را با خودش بیاورد یا مورد شناسایی قرار بدهد، به او گفته بودند که "باید بدنبال نفراتی که خانمانی ندارند و بشدت محتاج بوده و حتی جایی برای خواب ندارند باشد چرا که چنین افرادی بخاطر تأمین نیازهای اولیه شان در اینجا(تشکیلات) ماندنی هستند و مبادا که بدنبال آدمهای روشنفکر و دانشجو برود، آنها اینجا بند شدنی نیسستند".
در واقع اینها افرادی بودند که ما مثلا بخاطر آنها "مبارزه" میکردیم و طالب بدست آوردن حقّ آنها در جامعه بودیم، اما این افراد علیرغم شرافت و صداقتشان، توان تطبیق با شرایط حاکم بر تشکیلات را نداشتند، حتی اگر مبارزه بر حقی هم در کار بود باز هم این افراد توان تطبیق با این مرحله از مبارزه را نداشتند، چنین افرادی فقط در شرایط پیشرفت مبارزه و توده گیر شدن آن می توانند کمک کار باشند و... اما ای کاش داستان به همین جا ختم میشد، این بندگان خدا که با هزار دوز و کلک پایشان به عراق رسیده بود عموما در همان روز اول متوجه میشدند که در چه مخمصه ای گیر افتاده اند و از همانجا تقاضای بازگشت میدادند اما بقول اسداله مثنی و فضلی (دو تن از نوچه های رهبری و گردن کلفت های انتخاب شده برای اینکار) " با امضاء این برگه کار از کار گذشته" و دیگر راه خروجی وجود ندارد... و در ادامه در درون تشکیلات دچار مشکلات بسیار وحشتناک و عمیقی می شدند که قابل ذکر نیست.... و نهایتا مجبور شدند آنها را در یگانها خاصی سازماندهی کنند و یکی از زنان بد کردار و بد دهن شورای رهبری بنام ژیلا دیهیم را به سر دژخیمی آن بگمارند  و تحت کنترل فیزیکی خاصی نگه شان دارند. این توضیحات را از این جهت هم اشاره کردم تا دوستانی که با اینگونه افراد برخورد داشته اند متوجه واقعیت امر و تحلیل درستی از آنها داشته باشند و متوجهّ باشند که این داستان چگونه شکل گرفت و مقصر که بود.
بعد از سقوط صدام عمده این نیروها جدا شده و عمدتا به ایران بازگشتند. من در تیف با آنها صحبت میکردم و پای درد و دلهایشان می نشستم و وقتی از زخمهای درون و احساس غبن و نامردمی هایی که در جامعه و بیشتر از آن در تشکیلات رجوی دیده بودند می گفتند، فقط آدم احساس میکرد باید آب شده و به زمین فرو رود.
این شیوه جذب نیرو گسترش پیدا کرده و دیگر حد و مرزی نمی شناخت، افراد را با دوز و کلک های مختلف به عراق می کشاندند. علاوه بر موضوع کار کردن در اروپا آنهم  با دستمزدهای خوب ویا گذاراندن "دوره ای" و سپس اعزام به اروپا (افراد فکر میکردند باید یک دوره کار آموزی حرفه ای ببینند) شیوه های بسیار کثیف دیگری هم اعمال میشد مثلا در پاکستان و ترکیه افرادی را اجیر کرده بودند تا آنها کار پیدا کردن و اعزام نیرو را انجام دهند. بعنوان نمونه در پاکستان دلالیّ را استخدام کرده بودند و مابه ازاء هر نفری اعزامی اگر اشتباه نکنم حدود 1000 دلار پرداخت میکردند و این دلالّ بی وجدان به انگیزه بدست آوردن پول بیشتر تعدادی از اقوام بلوچ خود را نیز با هزار کلک اعزام کرده بود که بعضا افراد زیر سن هم بودند. یا در ترکیه که ایرانیهای آواره زیادی وجود دارند، موقعیت مناسبی برای این دلالان بود آنها به هر جایی سر میزدند تا نفرات بیشتری پیدا کنند و به هر کسی بسته به وضعیتش توضیحی میدادند اما چون در آخر کار باید که موضوع اعزام به عراق را مطرح میکردند، موضوع دوره دیدن در آنجا را مینیمیزه کرده و می گفتند بعد از شش ماه یا خود آنها اعزامتان میکنند و یا به اعتبار فعالیت در ارتش آزادیبخش می توانی براحتی کیس قبولی بگیری .....
"عروسک چیست" ؟
عروسک های قدیمی عبارت بود از یک "پوست" یا روکش و مشتی "پوشال" که به آن روکش "هیکل" بدهد. در عروسکهای جدید بجای پوشال از فضای خالی و هوا استفاده میکنند.... و این اساس داستان "ارتش آزادیبخش ملی ایران" است و بود.
شازده برای اینکه نشان بدهد تفاوتی ما بین دار و دسته او با دیگران وجود دارد و او یک "بازوی مسلح در جوار خاک میهن" دارد و به این ترتیب در میان گروهای سیاسی فخر فروشی کرده و چماقی سیاسی برای خاموش کردن دیگران داشته باشد نیاز به چنین "مترسکی" داشت و  در مناسبات بیرونی با عراق و عربستان و اردن و... برای بدست آوردن پولهای کلان و سلاح و تجهیزات نیاز به چنین "ارتش"ی داشت و در رابطه با "برادران امیریالیست" نیاز به یک روکش دیگری بنام "شورای ملی مقاومت" داشت که تماما فرم های بی محتوایی بیش نبودند. باید به هر وسیله ممکن داخل این عروسک را پر نموده تا آنرا "سر پا" نشان دهد، لذا بهر وسیله و امکانی دست می یازید تا این "پوشالها" را فراهم سازد.
اولین دسته پوشالها، ما خودمان یعنی نیروهای باقیمانده بودند که در ماهیت جز پوشالی بیش نبودیم البته می توان اسامی دیگری همچون برهّ یا گوشت دم توپ هم روی آن گذاشت ( که اگرنبودیم مطمئنا عملکرد بسیار متفاوتی میداشتیم). علاوه به ارتش در زمانی  که نیاز بود داخل شورا را نیز با ما پوشالها پر کردند تا در تعادل قوای درون شورا کفه سنگین را داشته باشیم و...
دومین دسته از نیروها که اصطلاحا به آنها ار دی  و ار پی  می گفتیم بودند، یعنی رزمنده داوطلب و رزمنده پیوسته. اینها اسیران جنگی بودند که تعداد کمی از آنها در عملیات دوران جنگ توسط نیروهای خودی اسیر شده بودند و عمده آنها از اردوگاههای اسرای جنگی در عراق آمده بودند. طبق توافقی که با عراقیها شد  که به نفع! هر دو طر ف هم بود نمایندگان تشکیلات به اردوگاههای اسرای جنگی ایران در عراق میرفتند و با توضیح خلاصی از وضعیت اردوگاههای اسیران و شرایط بهتر زندگی در قرارگاههای شازده آنها را ترغیب به پیوستن به "ارتش آزادیبخش ملی ایران" میکردند و فکر میکنم حدود 1500 نفر از آنان در سالهای 67 ـ 66 به هدف خلاصی از شرایط جهنمی اردوگاه اسیران تبدیل به "پوشال" موقت "عروسک شدند (همه نفرات تشکیلات مخالف اینکار بودند اما حکم رهبری چیز دیگری بود). اینکه ورود این افراد به داخل تشکیلات چه مشکلات عدیده را بوجود آورد بماند که نیاز به بحث جداگانه دارد. اما علت اینکه از کلمه موقت استفاده کردم این بود که با اعلام آتش بس بین ایران و عراق 90 درصد آنها تقاضا بازگشت به ایران را کردند و تحت نظر صلیب سرخ اینکار انجام شد و نهایتا اگراشتباه نکنم حدود 180 تن از آنها باقی ماندند. خدا روز بد نصیب گرگ بیابان نکند، زمانی که آتش بس شده و آنها عزم  رفتن کردند علاوه با ویژگیهای فردی آنها، برای اینکه نشان بدهند عمل پیوستنشان کاری اشتباه بوده تا رژیم کمتر اذیتشانّ کند رفتاری بسیار نا شایست در پیش گرفتند ....البته ایرادی به آنها وارد نیست و اشکال را باید در جای دیگر جستجو کرد. نا گفته نماند که در میان این افراد و بویژه کسانی که باقی ماندند افراد شریف زیادی بودند که هم سرنوشت بقیه شدند. تعدادی از آنها نیز از طریق تیف به ایران بازگشتند. به این ترتیب عروسک ما پر و خالی میشد.
دسته سوم  را هم در آغاز بحث اشاره کردم. خرده جریانات قابل خریدی هم بودند که خریده شده اما اگر خیری برای ما نداشت برای جیب آنها بد نشد...
درتشکیلات و در میان نفرات اصطلاحی رایج بود که مرتبا استفاده میشد، هرگاه که افراد با نمونه ها ناجوری برخورد میکردند می گفتند: "با این وضعیت می خواستیم رژیم را سرنگون کنیم"؟ و حالا باز باید همان را تکرار کرد که با چنین پوشالهایی چه می خواستیم بکنیم.
 خوب است کسانی که بخاطر عدم شناخت درست و درونی، از این جریان حمایت میکنند قدری بیندیشند، اینها یکسری واقعیت های محض بوده و هست، شعار سرنگونی توسط شازده جز فریبی برای "خود ارضائی"، پر کردن جیب و ریاست بر عدهّ ای آدم مفلوک چیز بیشتری نبوده و نیست، به وعده های توخالی و عملکردهایی که جز خدمت به رژیم نبوده بیندیشید، این جریان جز یک غدهّ عفونی که به پیکر مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران آسیب رسانده چیز بیشتری نبوده. "واژه ای" را که بکار بردم متعلق است به شهید محمد حنیف نژاد که گفته بود "هستند مدعیانی که در پوش مبارزه با ذهن جوانان ...." می کنند.
سیستم مافیائی کنترل افراد
اصل و اساس کار نیرویی یعنی آنچه که بوسیله آن باید "نیرو" را تغذیه و محافظت و رشد و ارتقاء داده واز "حیات" آن اطمینان حاصل کرد،  بر "کنترل" استوار بود. بخشی عظیمی از انرژی تشکیلاتی صرف کنترل نیروها میشد. چندین لایه متداخل انجام این وظیفه را بر عهده داشتند. هر روز و هر شب گزارش کنترلی نیروها تهیه و مورد بررسی قرار میگرفت. انواع  و اقسام گشت ها و نگهبانی های روزانه و شبانه و سرکشی مستقیم به افراد وجود داشت. همه نقاط باید کنترل میشد بویژه دستشوئیها و حمامها، محوطه ها، نقاطی که قابلیت پنهان شدن داشتند، مناطق کناری قرارگاه و... وسایل و امکانات زیادی به اینکار اختصاص داشت: ماشین، دوربین روز و شب، سلاح، نقشه علامت گذاری شده، برجهای مراقبت و محلهای استراحت کنار آنها و انبوهی نور افکن که با هزینه زیادی راه اندازی شده  بود. بکارگیری یگانها ارتش عراق، گشت استخبارات (امنیت ارتش)، پاسگاههای اطراف قرارگاهها و توجیه روستائیان اطراف توسط استخبارات. نگهبانی درهای ورودی و بیرون از درهای ورودی و سیستم سفت و سخت "برگه ترددّ"، " نفر یا نفرات همراه"، سیمهای خاردار و سیاج کشی های مختلف در اطراف یگانها و محوطهای مشخص و اطراف قرارگاه. بازرسی نوبه ای علنی یا مخفیانه وسایل وکمد فردی افراد. ضبط و بررسی نوشته ها و یادداشتهای افراد  و کنترل  کامپیوترها. تصفیه شدید مدارک در حد "چلاندن" ، جمع آوری همه مدارک شناسایی شخصی افراد (شناسنامه، پاسپورت، گواهی رانندگی و...).
بخش بسیار بسیار کوچکی از این مجموعه عظیم برای کار حفاظتی در برابر تهدیدات بیرونی بود. اساس حفاظت در برابر تهدیدات بیرونی بر عهده ارتش عراق بود که در چند لایه حفاظتی اینکار را انجام میدادند....
این موارد بخش پلیسی ـ امنیتی  و فیزیکی این سیستم را تشکیل میداد انبوهی شیوه های دیگر از قبیل عملیات جاری، غسل هفتگی، نشست های دیگ، پروژه نویسی، نشست پرچم، نشست های طعمه ....  وخیلی چیزهای دیگر برای "کنترل همه جانبه فیزیکی، روانی، سیاسی، ایدئولوژیک و..." هم وجود داشت.
... جمع آوری و نگهداری آن نیروها به چنین سیستم کنترلی هم نیاز داشت....
از یک دید کلی تر، تمام انرژی این جریان صرف حفظ خود میشد... با این وجود هر ساله این جریان ضعیف تر شده و تنها چاره را برای حفظ باقیمانده تشکیلات در تقویت سیستم های کنترلی جستجو میکرد،هیچ راه حل مثبت و رو به جلو و انسانی و شرافتمندانه ای برای آن وجود نداشت. همانند همه رژیم های پلیسی تنها تکیه گاهشان  چنین ابزارهایی است.
این موضوع  یکی از موضوعاتی است که سخت می توان برای آن نمونه پیدا کرد، چرا که کل سیستم در این "اثیر" "می لولید" و هیچ حرکت و کنش و واکنشی جدای از آن متصور نیست. شدتّ واستمرار آن، آنرا بعنوان یک پدیده حیاتی و ضروری در آورده بود که تصور جهانی خالی از آن ممکن نبود.
بگذارید سیکل گردش کار شبانه روزی یک روز معمولی را در چند صحنه مثال بزنم:
فرض کنید ساعت حوالی یازده شب است و آخرین نشست ها رو به اتمام است ادامه ماجرا را بصورت واقعی و عملی توضیح میدهم:
 خواهر مسئول اعلام میکند "نشست تمام است و نفرات می توانند بروند اما فرمانده یگانها بمانند، نفرات خارج میشوند
و نشستِ آخرین تاکیدات به فرماندهان شروع میشود، 6 ـ 5 نفر در اطراف میز خواهر مسئول می نشینند و او در خطابهای جداگانه اسامی کسانی را که باید کاملا یا بیشتر مراقبشان باشند را تکرار میکند و از آنها اطمینان میگیرد که حواسشان هست و خواب و خستگی مانع کنترل نفرات نامبرده شده نمیشود. آنها هم بسمت آسایشگاه روان میشوند. قبل از آنها وقتی که نفرات می خواستند بروند، فرماندهان به معاونین و "تن واحد"های افراد سپرده  بودند که حواسشان به نفرات باشد و در آخرین لحظه با علامت چشم  و ابرو آخرین تاکیدات صورت گرفته بوده. در مسیر اتاق نشست تا آسایشگاه  که چند دقیقه ای بیشتر راه نیست، افراد اینقدر خسته اند که حال صحبت با دیگران را ندارند و بدتر از آن کافیست که پچ پچی بین دو نفر صورت بگیرد، علاوه بر "راپورت"هایی که برایشان رد میشود خودشان هم از ترس "فاکت خوانی" و "فحش و کتک خوری" اصلا تمایلی به اینکار ندارند. به آسایشگاه که میرسند، برادر "مسئولی" از نیم ساعت قبل بساط نگهبانی اش را آنجا پهن کرده و منتظر نفرات است. در دفتر و دستکی که آنجاست کروکی هر آسایشگاه  و اسامی نفرات بترتیب تخت خوابها و نفرات تخت پائین و بالا در  آنها قید شده. لیست نگهبانان بعدی هم جداگانه وجود دارد. نفرات در دستشویی مشغول مسواک و نظافت هستند، برادر مسئول سری به آنجا میزند و تذکر میدهد که زودتر کارتان را بکنید و بخوابید، دقت کنید که سر و صدا نکنید واینها همه بهانه سرکشی به دستشویی است. نفرات که خوابیدند (واقعا نمی توانم همه جزئیات را دانه به دانه بنویسم) فرماندهان از راه میرسند، در یک تماس کوتاه به برادر نگهبان اسامی خاص را تکرار میکنند و او میگوید حواسم هست، فرماندهان بخواب میروند. تخت خوابها و نفرات طوری چیده شده اند که نفراتی که احتمال تماس و پچ پچ کردن با یکدیگر را دارند در کنار هم نباشند. برادر نگهبان بطور معمول نگهبانی از چهارآسایشگاه را بر عهده دارد و به تناوب به آنها سرکشی میکند تا مطمئن شود که همه خواب هستند و بویژه نفرات خاص سر جایشان هستند. در صورت لزوم فرمانده قسمت را به آهستگی بیدار کرده و راجع به نبود کسی یا جابجایی تخت خوابها سوال میکند و او موظف است علیرغم خستگی پاسخ درست بدهد. نگهبان  یک چراغ قوه کم نور هم در  اختیار دارد. هر ازگاهی هم پاسبخش به نگهبان سری میزند تا مطمئن شود که همه چیز روبراه است. با بی سیم هم در ارتباط هستند....گشت "اضلاع" از راه میرسند و شیفت بعدی حرکت میکند. فرمانده شیفت قبلی، قبل ازخواب سری به تخت نفرات خاص میزند تا از وضعیت مطمئن شود. ، فرصت  خوبی برای نگهبان  است که  یکبار دیگر هم سرکشی کند.... یکی از نفرات به دستشوئی میرود نگهبان باید دقت کند که کیست آیا وضعیت نرمال است یا نفر جزو نفرات "لیست  سیاه" است، اگر در این فاصله کسی دیگری هم بخواهد به دستشویی برود ، نگهبان باید وضعیت را تحلیل کند که آیا رابطه ای بین آن دو هست یا خیر.... اگر نگهبان فرصتی بیابد در ذهن خودش مروری میکند تا "فاکتهایی" احتمالی برای نوشتن گزارش عملیات جاری فردا را ازدست ندهد و اگر فاکت "غسل"بذهنش زده در دفتر کوچک مخصوص اینکار ثبت کند. حال نوبت نگهبانی شیفت بعدی رسیده... تاکیدات لازمه و موارد خاص منتقل میشود و تن خسته بخواب میرود (فرماندهان میانی بیشترین فشار را تحمل می کنند) دو ساعت بعد او را برای "گشت اضلاع" بیدار میکنند، او توضیح میدهد که امشب نگهبان آسایشگاه بوده و اگر مورد به خیر بگذرد دوباره به خواب میرود. شیفت بعدی مشغول تکرار سرکشی هاست، از پشت بی سیم می شنود که یکی از نفرات یگان دیگری "نیست" و احتمال فرار کردن هست، همه  نگهبانان باید بلافاصله کل نفرات آسایشگاه ها را چک و سرشماری کنند، بسته به مورد یکسری از فرماندهان را از خواب بیدار میکند تا برای کمک به نفرات گشت بپیوندند، گشت های ویژه قرارگاه، مستقر در مقر مرکزی اشرف هم براه می افتند و اتاق عملیات قرارگاه فرماندهی را بدست میگیرد(کاک جعفر راهم صدا میزنند تا کمک کند) اتاق عملیات قرارگاه، گزارشی به اتاق  عملیات "ستاد" میدهد (دم و دستگاه شازده)...تلفنی به مقر فرماندهی عارفی(عراقی ها) هم اعلام وضعیت مشکوک میشود تا آنها هم به نگهبانانشان هشیاری بدهند (برای جلوگیری از آبروریزی به عراقیها نمیگویند که مورد فرار است می گویند مورد مشکوکی دیده شده). در اضلاع قرارگاه ولوله ای است و نور خودروهای جیپ لندکروز روی سیم های خار دار و اطراف متمرکز است. از برجهای نگهبانی با دور بین شب اطراف را می پایند و...
ساعت پنج صبح است، نوار بیدار باش گذاشته می شود، نفرات به کارهای فردی مشغول هستند و فرماندهان بدنبال بیدار کردن نفرات "قلوس"، سر دسته ها به فرماندهان یگانها مراجعه کرده و می گویند هر کاری میکنند فلانی و فلانی بیدار نمیشوند و او با تغیّر پاسخ میدهد "غلط میکند که بیدار نمیشود، برو از تخت بکشش پائین"...همه برای صبحانه رفته اند و یکی دو نفر از تخت خواب دل نمی کنند و خودشان را به خواب زده اند... سرانجام فرمانده یگان  با یکی دو نفر بسراغشان میروند و با فحش و دعوا آنها را از تخت بزیر می کشند.
افراد درسالن غذا خوری مشغول صبحانه و ایضا تماشای "تام و جری" هستند تقریبا همه دمغ و خسته اند.
بعد از صبحانه هر یگان (مثلا 8 ـ 7) نفر در گوشه ای از زمین صبحگاه بخط میشوند و خواهر مسئول با لباس تمیز و اطو کشیده دستور روز را خوانده و وظایف هر کس مشخص میشود و با کمی مهربانی از نفرات قلوس می پرسد که نکته ای ندارند و آنها هم با حالتی دمغ پاسخ میدهند "نه خواهر". فرماندهان به نفرات میگویند به سراغ کار و مسئولیت روزانه شان بروند و آنها هم الان می آیند....خواهر مسئول می گوید: حواست هست که فلانی و فلانی با هم دیگر محفل نزنند؟ به فلانی هم زیاد سخت نگیر گفته میخواهد برود مواظبش باش تا امشب خواهر ایکس (شورای رهبری فرمانده لشکر یا محور...) قرار است با او صحبت کند.
افراد مشغول کار نظافت زرهی یا کار در انبار غذایی یا در پروژه "حافظیه" یا "پل کارون" یا "خارکنی" اطراف جاده هستند... در "لحظات تماس" اخبار مربوط به فرار دیشب را به هم اطلاع میدهند، سردسته نفر را کنار ی کشیده و می گوید
مگر نگفتم با فلانی صحبت نکن!
من که چیزی نگفتم فقط سلام و علیک کردیم،
برو سرت کارت دیگه تکرار نشه! شب باید فاکتش را بخوانی
فرمانده ازراه میرسد و به نفرات خارکن میگوید باید برویم به کمک پروژه پل کارون، چون هفته دیگه میهمان عراقی داریم. نفرات بی تفاوت و با قیافه های مسخ شده  میروند پشت جیپ و سردسته گزارش صحبت کردن آن دو نفر را به فرمانده میدهد و او میگوید بگذار شب تو نشست عملیات جاری حسابش را میرسیم.
خواهر مسئول با لباس اطو کشیده به پارکینگ زرهی می آید و به سر دسته می گوید به فلانی بگوی بیاید اتاق خواهر شورای رهبری خودت هم بیا. سر دسته  اگر چه میداند سوژه نشست فلانی است اما هُری تو دلش میریزد  و بسراغ  فلانی میرود. او که از قبل میدانست که بزودی "صدایش" میزنند سعی میکند خودش را نبازد  و به خودش تاکید میکند اینبار دیگه کوتاه نخواهم آمد...
ساعت ده است صدای موزیک از قرارگاهها بلند میشود، نوبت ساعت "دهی" است، نفرات زرهی همآنجا روی سنگ های پارکینگ می نشینند تا چیزی بخورند، لحظه ای آرام میگیرند هر چه بذهنشان فشار می آورند تا تحلیلی از اوضاع و احوال بدست آورند انگار که دیگه ذهن کار نمی کنه اما ته دلشان آرزوی تمام شدن این شرایط را دارند و بعد دعا میکنند که امشب سوژه عملیات جاری نشوند.
...فلانی هنگام  ورود به اتاق خواهر شورای رهبری احساس میکنه دل و روده اش داره بالا می یاد. وارد میشه و به سختی سلام میکند. جوابی نمیشنود. خواهر شورای رهبری به فرمانده میگوید جریان چیست و او میگوید که فلانی تقاضا کرده که بره بیرون... یک یکربعی کاربه ردیف کردن خون شهدا و تعهدات به رهبری و امثالم طی میشه و چون سوژه کوتاه نمی آید کار به فحش و فضیحت و تف انداختن و سوخولمه زدن می کشه... و در آخر قرار میشه نفر را از جمع جدا کنند
......
ساعت پنج بعد از ظهره نفرات با صدای سرود میلیشیا آماده ورزش میشوند، چند روز است که ورود به سالن ورزش ممنوع شده  و گفته شده که نفرات آنجا با هم "محفل" میزده اند، حالا همه نفرات باید با هم باشند... آمار نفرات گرفته میشود چند نفری نیستند...بدنبالشان میروند .... صف مریض ها درگوشه ای دیگر تشکیل شده و به راهپیمایی میروند.... قرار است هفته آینده مسابقات "المپیک" اشرف شروع شود
بعد از ورزش و دوش گرفتن همه دلهره فاکت نوشتن برای نشست عملیات جاری را دارند. افراد زور میزنند تا فاکت تولید کنند به تجربه در یافته اند که نوشتن فاکت بیشتر اگر همه اش هم دروغ و "کشک" باشد بهتر از فاکت نداشتن است چرا که "کسی که فاکت نداره شرف نداره"...بعضی ها دیگه خبره شده اند در عرض ده دقیقه ده تا فاکت می نویسند و فهمیده اند که "فرم" که رعایت بشه دیگه مشکل چندانی نیست. دسته ای دیگه اینرا نا صداقتی میدانند و به ذهنشان فشار می آورند تا با یاد آوری کلیه صحنه ها از صبح تا عصر یک چیزای واقعی بنویسند: صبح که بیدار باش زدند  گفتم چقدر صدای ضبط صوت بلند است، هنگام دستور روزانه خواندن حواسم جای دیگری بود، هنگام ظرفشویی یک پشقاب از دستم افتاد، وقتی به سمت آسایشگاه میرفتم گفتم ای کاش میشد یک چرتی بزنم... و حسن دو دقیقه دیر آمد سر کار، حسین هنگام کار غر میزد، علی هنگام سوار شدن به ماشین رفت جلو نشست و ....( ودرانتها رژیم با این سلاحهای اتمی و آزاد شدن انرژیهای اتم وار نفرات سرنگون شده).
... بعد از شام در هر گوشه ای از سالن یا اتاقها، نشست های عملیات جاری بر قرار است و فاکتها خوانده میشود و یکهو از گوشه ای صدای داد و فریاد بلند میشود: بی شرف بی ناموس ....
ساعت حوالی یازده شب است و...
فکر نکنید من قر و قاطی نوشتم، این ها به همین صورت از صبح تا شب در اذهان جاری است.
14 آبان 92(05 نوامبر 13)                                                                               
سعید جمالی (هادی افشار)


با اين رژيم! درد وآلام اين ملت را پايانی نيست


<iframe width=420 height=315 src=//www.youtube.com/embed/GJ-tOD92HTI frameborder=0 allowfullscreen></iframe>

فراخوان محکومیت جمهوری اسلامی: این جنایات از یادها نمی روند


اعدام وحشیانه شیرکو معارفی, حبیب‌الله گلپری پور و سایر زندانیان سیاسی را محکوم می کنیم
خطاب به افکار عمومی و نهادهای دمکراتیک!
 شیرکو معارفی را نیز جمهوری اسلامی در تداوم اعدامهای سیستماتیک زندانیان سیاسی به دار آویخت. وی که سالها در اسارتگاههای دژخیمان حاکم بسر برده بود در روز دوشنبه  سیزده ابان سال 1392 اعدام شد. کالبد بی جان شیرکو در میان تدابیر شدید امنیتی حاکمان بخاک سپرده شد. اندیشه اش اما نه! شیرکو معارفی از جان خود گذشت و زندگی در شرایط حاکمیت استبداد را فدای آینده ای بهتر برای فرزندان مردم کشورش و کردستان قهرمان کرد. چنانچه قاتلان حاکم بر این اندیشه اند که شیرکو و سایر زندانیان سیاسی اعدام شده خاموش شده اند, زهی خیال باطل. آنها زنده اند در اعتراضات خیابانی و فریاد مرگ بر استبداد و دیکتاتور جوانان و دانشجویان و کارگران و معلمان و هر کجا که خیزشی علیه بیداد صورت پذیرد. شیرکو و گلپری پور و سایرزندانیان سیاسی اعدام شده در دستان تهی زحمتکشان فریاد می شوند و کاخهای ظلمت و ظلم را میلرزانند.
مدتی پیش با علم بر ظرفیت های ضد انسانی مسئولین جمهوری اسلامی خطر اغدام وی را با این فراخوان اعتراضی به اطلاع عموم رساندیم

اعتراض بیش از دویست فعال سیاسی اجتماعی فرهنگی و دهها رسانه و نهاد آزاد و دمکراتیک به حکم اعدام شیرکو معارفی - همراه با ترجمه انگلیسی

و امروز صدای اعتراض خود را دو چندان با محکومیت اعدام های سیاسی جاری در ایران طنین مضاعف می افکنیم.
 برچیده باد بساط استبداد
گزارشگران