۱۳۹۳ آذر ۲۹, شنبه

روزنامه کیهان روز ۲۸ بهمن سال ۱۳۵۷ روزنامه کیهان از اعدام ۲۵ تن از افسران عالی رتبه ارتش و دیگر وابستگاه به حکومت شاه در مدرسه رفاه خبر داد

تصاویر ۲۵ تن از تیرباران شدگان در مدرسه رفاه در روزنامه کیهان روز ۲۸ بهمن ۵۷

روزنامه کیهان روز ۲۸ بهمن سال ۱۳۵۷
روزنامه کیهان از اعدام ۲۵ تن از افسران عالی رتبه ارتش و دیگر وابستگاه به حکومت شاه در مدرسه رفاه خبر داد
نعمت الله نصیری، رضا ناجی، منوچهر خسروداد، مهدی رحیمی، آیت الله محققی، نصرالله شجاعی، هاشم برنجیان، نادر جهانبانی، پرویز امینی افشار، غلامرضا نیک پی، امیرحسین ربیعی، جمشید خاتمی مقدم، اسماعیل اتابکی، منصور روحانی، منوچهر یزدانبخش، نوذری بقاء، فخر مدرس، حسین همدانیان، سالارجاف، جعفر قلی صدری، عبدالله خواجه نوری، امیرهوشنگ امجدی، منوچهر آزمون و محمود جعفریان
Kayhan-19791026-68
Kayhan-19791026-71
Kayhan-19791026-72

ابراهیم یزدی: شاپور بختیار دستور مطالعه کتاب ولایت فقیه را برای مقابله با امام داد

ابراهیم یزدی: شاپور بختیار دستور مطالعه کتاب ولایت فقیه را برای مقابله با امام داد

روزنامه کیهان روز ۱۵ و ۱۶ مرداد ۱۳۵۸
صفحات اول
1
1-1

ارزان فروشی سپاه برای مقابله با گران فروشی خیابان فرانسه تهران
6
صادق خلخالی: کلیه آثار طاغوتی باید از بین برود
2
درباره محاکمات در دادگاه های انقلاب
5
ابراهیم یزدی از طرح شاپور بختیار برای بررسی کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی خبر می دهد
4

برنامه سینماهای تهران


3

وزنامه دیلی میل: داعش اعضای بدن گروگانها را می‌فروشد

http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/139301301329524232561123.jpg
به گزارش گروه “رسانه‌ها” خبرگزاری تسنیم، روزنامه دیلی میل چاپ انگلیس در شماره امروز خود نوشت: داعش تاکنون توانسته است خزانه جنگی خود را که سالانه دو میلیون دلارهزینه برمی دارد از منابع مبهم از جمله تولید نفت، تجارت اعضا وجوارح انسان وقاچاق مواد مخدر پر کند.
این روزنامه افزود: داعش از چندین ماه قبل اقدام به استخدام پزشکان خارجی برای بیرون کشیدن اعضای داخلی انسان ها نه تنها از سربازان کشته شده بلکه از گروگان های زنده از جمله کودکان اقلیت های دینی در عراق وسوریه می کند.
روزنامه دیلی میل چاپ انگلیس با اشاره به اخبار هولناک گزارش خبری به نقل از دکتر ‘سیروان موصلی’ پزشک گوش وحلق وبینی عراقی نوشت داعش از پزشکان خارجی برای مدیریت شبکه گسترده تجارت اعضا وجوارح انسان از بیمارستانی در شهر موصل در شمال عراق که تحت کنترل آنها می باشد استفاده می کند واین شبکه در ابتدای کار خود سود بسیار زیادی برده است.
روزنامه مذکور تاکید کرد: داعش بخشی را اختصاص به قاچاق اعضا وجوارح انسان داده است که تنها مسئولیت آن فروش قلب ، جگر وکلیه های انسان در بازار سیاه بین المللی سود آور است.
دکتر سیروان موصلی در این گزارش افزود: وی در مدت اخیر شاهد اقدام غیر عادی در داخل مراکز پزشکی از طریق استفاده از جراحان عرب وخارجی در موصل بوده که در عین حال از اختلاط آنها با پزشکان محلی جلوگیری می شد و اطلاعات به دست آمده حاکی از فروش اعضا وجوارح انسان در این شبکه بود.
این گزارش می افزاید: عمل های جراحی در داخلی یکی از بیمارستان ها انجام می شود سپس اعضا وجوارح انسان ها به سرعت از طریق شبکه های متخصص در این زمینه انتقال داده می شود.
دکتر موصلی افزود:اعضا وجوارح سربازان کشته شده به علاوه زخمی هایی که حال وخیمی دارند همچنین افراد گروگان گرفته شده به سرعت در بیمارستان از بدن آنها خارج وبه شبکه های تجارت انسان منتقل می شود.
این گزارش می افزاید بیشتر اعضا وجوارح بشری از سوریه وعراق به کشورهای همسایه از جمله ترکیه قاچاق شده به باندهای جنایتکار فروش اعضا به مشتریان مشکوک در سراسر جهان فروخته می شود.
بر اساس گزارشهای بین المللی رژیم صهیونیستی نیز اعضای بدن فلسطینیان اسیر و حتی کشته شدگان آنها را به مبالغ قابل توجهی در بازار سیاه بین المللی اعضا و جوارح آدمی می فروشد.

امید شرکت‌های آمریکایی به معاملات چند میلیارد دلاری با کوبا

امید شرکت‌های آمریکایی به معاملات چند میلیارد دلاری با کوبا


نزدیکی آمریکا به کوبا پیامدهای بزرگی برای اقتصاد دو کشور دارد. کنسرن‌های آمریکایی در انتظار رسیدن به سودهای میلیاردی هستند. صنایع کشاورزی، گردشگری، مخابرات و نوشابه‌سازی آمریکا به آینده‌ی معامله با کوبا خوش‌بین هستند.
به نوشته "اشپیگل آنلاین"، ژاکین باکاردی، رئیس بزرگترین کارخانه تولیدکننده‌ی مشروب رام (روم، عرق نیشکر) در جهان، آرزوی بازگشت به وطن خود کوبا را دارد. او در ماه نوامبر در کنفرانسی گفته است: «بالاخره باکاردی یک روز کار خود را در کوبا آغاز خواهد کرد.»
تاریخچه کمتر کارخانه‌ای می‌تواند مثل تاریخچه "باکاردی" جنگ سرد میان آمریکا و کوبا را به شکلی نمادین بازگو کند. کارخانه باکاردی در سال ۱۸۶۲ در سانتیاگو د کوبا تاسیس شد. این کارخانه مشروب‌سازی در سال ۱۹۶۰ به مالکیت دولت کوبا در آمد. خانواده باکاردی که صاحب این کارخانه بود به برمودا گریخت و کارخانه باکاردی جدیدی را در آنجا تاسیس کرد.
حال خانواده باکاردی از بازگشت به ریشه و زادوبوم خود سخن می‌گوید. نزدیک شدن تاریخی میان دو دشمن، درها را به روی اقتصاد دو کشور نیز می‌گشاید.
 
نخستین واکنش خانواده باکاردی به خبر عادی‌سازی روابط آمریکا و کوبا محتاطانه بوده است. سخنگوی این کنسرن گفته است: «امیدواریم وضعیت زندگی کوبایی‌ها بسیار بهبود پیدا کند. ما تغییرات را با علاقه فراوان دنبال خواهیم کرد.»
تنها باکاردی نیست که علاقه زیادی به سرمایه‌گذاری در کوبا نشان می‌دهد. آشتی کوبا و آمریکا به معنای گشایش بازاری با ۱۱ میلیون و ۲۰۰ هزار مصرف‌کننده به روی شرکت‌های آمریکایی است. فاصله کوبا از ایالت فلوریدا تنها حدود ۱۵۰ کیلومتر است.
این بازار بیش از نیم قرن به روی آمریکا بسته بوده است. هنوز روشن نیست که گشایش اعلام شده از سوی رئیس جمهور آمریکا، باراک اوباما، به طور مشخص چه تاثیری برای شرکت‌های آمریکایی خواهد داشت. تنها چیزی که روشن است این است که کوبا یک شبه به بهشت سودآور برای آمریکایی‌ها تبدیل نخواهد شد.
"گامی اساسی به جلو"
روزنامه "یو‌اس‌ای تودی" به نقل از گاری هاف‌باور، کارشناس مسائل کوبا در انستیتوی اقتصاد پترسون، می‌نویسد که "بازار بالقوه برای کالا و خدمات در کوبا بزرگ است، اما خیلی هم عظیم نیست".
این کارشناس پیش‌بینی می‌کند که روزی صادرات آمریکا به کوبا به ۴ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار در سال برسد، یعنی حدود یک دهم صادرات آمریکا به آلمان در سال ۲۰۱۴.
با این همه، با وجود انتقادهایی که سیاستمداران جمهوری‌خواه آمریکا سر داده‌اند، بسیاری از نمایندگان بخش اقتصاد آمریکا از برقراری روابط میان کوبا و آمریکا ابراز خوشحالی می‌کنند.

تام دونوهو، رئیس اتاق بازرگانی آمریکا که به عنوان یکی از منتقدان اوباما شناخته شده، می‌گوید: «بخش اقتصاد آمریکا از اعلام روند عادی‌سازی روابط دو کشور استقبال می‌کند و پشتیبان بسیاری از طرح‌هایی است که رئیس جمهور درباره آن صحبت کرده است. تغییراتی که قرار است صورت گیرد گام‌هایی اساسی و مثبت هستند.»
از جمله اقداماتی که کاخ سفید می‌تواند انجام دهد تسهیل تبادلات مالی، افزایش میزان پول مجاز برای ارسال از یک کشور به کشور دیگر و دادن اجازه برای صادرات برخی کالاها مثل مواد ساختمانی و تولیدات مورد نیاز کارگاه‌های کوچک و رستوران‌هاست.
محافل نزدیک به دولت آمریکا دیروز چهارشنبه (۱۷ دسامبر / ۲۶ آذر) که خبر تصمیم به عادی‌سازی روابط میان کوبا و آمریکا منتشر شد، اشاره کردند به اینکه دو بخش مشمول محاصره طولانی‌مدت کوبا نیستند: در سال ۲۰۱۳ شرکت‌های آمریکایی ۳ میلیارد دلار مواد غذایی و ۳۰۰ میلیون دلار مواد دارویی به کوبا صادر کرده بودند.
محاصره کوبا که در سال ۱۹۹۶ برقرار شده فعلا باقی می‌ماند. با توجه به واکنش‌های جمهوری‌خواهان آمریکا و اینکه آنان از ماه ژانویه ۲۰۱۵ کنترل مجلس نمایندگان و سنای این کشور را در دست خواهند گرفت، به نظر نمی‌رسد که این محاصره به سرعت به پایان برسد.
"نیاز کوبا به فرآورده‌های آمریکا"
لارنس آلن، تحلیلگر مسائل آمریکای لاتین، می‌نویسد: «احتمال می‌رود که قوانین آمریکا به عنوان سدی بزرگ باقی بماند و کنگره آمریکا بتواند شرکت‌هایی که در کوبا سرمایه‌گذاری یا با این کشور معامله کنند را مجازات کند.»
با وجود این، بسیاری از شرکت‌های آمریکایی امیدوارند که بتوانند با کوبا وارد معامله شوند. سخنگوی کارخانه اتومبیل‌سازی GM به روزنامه "وال استریت ژورنال" گفت: «به ما توصیه شده که امکانات موجود را بررسی کنیم.» همچنین سخنگوی کارخانه تولیدکننده ماشین‌آلات کشاورزی Caterpillar به این روزنامه گفت: «کوبا به هر چه ما در آمریکا تولید می‌کنیم نیاز دارد.»
مهم‌ترین بخش‌های صنعت آمریکا که از گشایش درهای کوبا به روی آمریکا خوشحال خواهند شد عبارتند از:

کشاورزی:
تولیدکنندگان این بخش می‌توانند در آینده محصولات خود را بسیار آسان‌تر به کوبا صادر کنند. برای نمونه یک کوبایی پنج برابر یک آمریکایی برنج مصرف می‌کند. پیش از سال ۱۹۶۰ کوبا مهم‌ترین بازار برنج برای آمریکا بود.
مخابرات: اقدامات جدید قرار است امکان دسترسی کوبایی‌ها به اینترنت را تسهیل سازند. شرکت‌های مخابراتی فرصتی بزرگ برای سرمایه‌گذاری در این زمینه در سراسر کوبا مشاهده می‌کنند.
گردشگری: هنوز امکان تسهیلات مسافرتی برای گردشگران آمریکایی که مایل به سفر به کوبا هستند موجود نیست. اما کاخ سفید به دنبال راه‌هایی می‌گردد تا این امکان را فراهم سازد. در محافل دولتی آمریکا گفته می‌شود که تلاش بر این است تا جایی که محدودیت‌های قانونی اجازه می‌دهند هر چه بیشتر اجازه مسافرت به درخواست‌کنندگان سفر به کوبا داده شود.به گفته این محافل، شمار متقاضیان سفر به کوبا به زودی بسیار افزایش خواهد یافت. از هم اکنون کنسرن معروف تور دریایی Carnival در فلوریدا اعلام کرده که در کوبا فرصت‌های بزرگی را مشاهده می‌کند. همچنین کنسرن هتل هیلتون تمایل خود را برای ساختن یک شاخه هتل خود در کوبا نشان داده است.
نوشابه‌سازی: کوکاکولا و پپسی‌ به نسبت با خوش‌بینی واکنش نشان داده‌اند. پپسی اعلام کرده خوشحال می‌شود که کوبا به جمع مشتریان این کارخانه بپیوندد. کوبا یکی از دو کشور جهان است که در آن کوکاکولا فروخته نمی‌شود. کشور دیگر کره شمالی است.
و آمریکایی‌ها می‌توانند در آینده پس از بازگشت از سفر به کوبا سیگارهای معروف کوبایی را به همراه خود بیاورند، اما نه برای فروش، بلکه تنها برای مصرف شخصی.


منبع: دویچه وله

هواپیماهای کارکرده افغانی در ایرلاین ایرانی+اسناد

هواپیماهای کارکرده افغانی در ایرلاین ایرانی+اسناد 

 

 
این دو هواپیمای اجاره ای افغانی در انتهای فهرست هواپیماهای ایرباس 310 فعال در ایران بر اساس سن قرار دارند.
 

به گزارش پارسینهتحریمهای حاکم بر صنعت هوایی ایران در سالهای اخیر با عث شده است شرکتهای هواپیمایی داخلی روی به سمت خرید هواپیما های کارکرده بیاورند.
 
 در شرایط تحریم  خرید هواپیما با عمر زیر 20 سال از کشورهای  برزیل ، اکراین، لهستان، آلمان، ژاپن امری طبیعی و  تنها راه تامین و ترمیم ناوگان هوایی داخلی است.
 
 
اما اخیرا شرکت هواپیمایی تابان اقدام به اجاره دو فروند هواپیمای ایرباس a310 با عمر 25 سال از شرکت هواپیمایی افغانستان نموده است 
 
.
 
 
YA-CAV (Airbus A310-304)
 
این هواپیما، به سفارش ترکیش ایرلاینز و با شماره سریال 497 ساخته شد. اولین پرواز خود را در تاریخ 1989/3/8 انجام داد و 20 سال برای آن شرکت پرواز می کرد. در تاریخ 2009/6/27، توسط شرکت هواپیمایی آریانا افغانستان با کد ثبت YA-CAV خریداری شد و پس از پنج سال پرواز برای آن شرکت، از 2014/5/27 به هواپیمایی تابان اجاره داده شده است.
 
 
 
 
 
YA-CAQ (Airbus A310-304)
این هواپیما، به سفارش ترکیش ایرلاینز و با شماره سریال 496 ساخته شد. اولین پرواز خود را در تاریخ 1989/2/20 انجام داد و 20 سال برای آن شرکت پرواز می کرد. در تاریخ 2009/6/27، توسط شرکت هواپیمایی آریانا افغانستان با کد ثبت YA-CAQ خریداری شد و پس از پنج سال پرواز برای آن شرکت، از 2014/5/27 به هواپیمایی تابان اجاره داده شده است.
 
 
 
 
همچنین لازم به ذکر است این دو هواپیمای اجاره ای افغانی در انتهای فهرست هواپیماهای ایرباس 310 فعال در ایران بر اساس سن قرار دارند.
 
 
 

اعدام فرمانده ارتش آزاد سوریه در قلمون توسط داعش

اعدام فرمانده ارتش آزاد سوریه در قلمون توسط داعش
عرابه دریس فرمانده ارتش آزاد در قلمون
دبی-العربیه.نت فارسی
منابع مخالفان سوری روز جمعه ۱۹-۱۲-۲۰۱۴ اعلام کردند، عرابه ادریس، فرمانده تیپ تکاوران ارتش آزاد سوریه در قلمون، بعد از ظهر چهارشنبه به دست گروه داعش اعدام شد. 

طبق این گزارش، گروه داعش عرابه ادریس و معد ادریس یکی از نزدیکان وی را که در حال جنگ با نیروهای اسد بودند، بازداشت و سپس آن‌ها را اعدام کرد. 

گفتنی است که این فرمانده پیش‌تر در منطقه بابا عمرو و روستاهای واقع در جنوب و شرق حمص جنگ با نیروهای اسد را فرماندهی کرده بود. او از اولین افسرانی بود که به انقلاب مردم سوریه پیوست.
عرابه ادریس  همچنین در آزاد سازی و تصرف مرکز ذخیره سلاح و تجهیزات نیروهای اسد در منطقه «مهین» نقش مهمی را ایفا کرده بود. 

گروه داعش ضمن تایید خبر اعدام فرمانده ارتش آزاد سوریه، گفته است:« دولت "خلافت اسلامی" عرابه ادریس را به خاطر پیشینه خدمتش در ارتش اسد و همکاری با نطام سوریه اعدام کرده است». 

از سوی دیگر منابع مخالفان سوری می‌گویند دلیل اعدام عرابه ادریس فرمانده ارتش آزاد مخالفت وی با قبول «بیعت» با دولت «خلافت اسلامی» بوده است. 

داعش همه نیروهای مخالف اسد که با طرز تفکر افراطگرایانه این گروه مخالف هستند، آن‌ها را دشمن خود دانسته است و تاکنون صد‌ها تن از مخالفان را اعدام کرده است. تا جایی که برخی از سوری‌ها می‌گویند این گروه در همسویی با رژیم اسد علیه مخالفان عمل می‌کند.

بسیجی دهان گشاد در مراسم ختم انوشیروان ارجمند !


بسیجی دهان گشاد در مراسم ختم انوشیروان ارجمند !


Mexique : la violation systématique des droits humains et le recours à la violence par l’Etat

19 décembre 2014
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

En ces temps de violence systématique et généralisée dans l'Etat latino-américain, un membre d’Investig’Action a pu s’entretenir avec Idolina Gallardo, défenderesse des Droits de l’Homme et sœur de Damian Gallardo, prisonnier politique et de conscience au Mexique.

Pouvez-vous nous expliquer le cas de votre frère Damian ?

Mon frère Damian Martinez et moi-même sommes professeurs de l’Etat d’Oaxaca. Le 18 mai 2013 Damian a été arrêté illégalement avec 12 autres personnes accusées d’être membres d’un gang de séquestreurs. Dans les faits, son arrestation s’est produite quand l’opposition à la réforme de l’Education était dans sa phase la plus intense. Elle s’est accompagnée d’une campagne de dénigrement contre tout le mouvement démocratique dans le milieu professoral, qui a une longue histoire d’activisme social et de défense des Droits de l’Homme. De ce fait, ce fut un coup porté contre la Coordination Nationale des travailleurs de l’Education et contre le regroupement de la mobilisation sociale. Dès sa jeunesse, Damian a été un militant et un défenseur des peuples indigènes. Il a aussi fait partie des comités pour la libération d’autres prisonniers politiques. Il a constamment participé à la conception de propositions d’éducation communautaire et populaire. Nous pensons que c’est cela qui fut la raison pour laquelle il est devenu un objectif de l’Etat.

Comment s’est déroulée son arrestation ?

Au départ nous ne savions rien, nous ne savions même pas où il se trouvait. Les personnes qui l’avaient arrêté ne portaient pas d’insigne de Police. Par conséquent, nous avons introduit un recours en garantie de droits pour disparition de personne, non-communication, torture et risque fondé de perdre la vie. Il a dû passer une période de 30h pendant lesquelles il a été complètement impossible d’entrer en communication avec lui. Ensuite, nous nous sommes rendu compte qu’il était détenu au District Fédéral, dans la Sous-procuratie Spécialisée en recherche sur la Délinquance Organisée (SEIDO). Là-bas, les obstacles étaient totaux lui fournir une défense à laquelle il avait droit, déjà que comme locuteur d’une langue indigène, il lui était impossible d’avoir un avocat de confiance, et qui parle la même langue. Quand finalement il a pu faire une déclaration en présence de son avocat- et il nous en coûta beaucoup de parvenir à le rencontrer- c’est quand Damian a dénoncé la torture. Tous les autres prisonniers, qui étaient défendus par des avocats commis d’office par l’Etat, ont fait leurs déclarations sous la torture.

De quoi les accusait-on ?

On a accusé Damian, ainsi que d’autres personnes, d’être ceux qui ont mené à bien la séquestration des neveux du président du Conseil entrepreneurial au Mexique. Mais à aucun moment il n’a été dit QUI portait cette accusation ni quelles étaient les preuves contre eux. Le jour-même de leur arrestation, la chaine nationale de télévision a présenté leur identité, avec les photographies de chacun d’eux, et mettant en évidence que certains d’entre eux appartenaient à la Coordination Nationale des travailleurs de l’Education. L’objectif était de créer un rejet de la part de la société civile envers le mouvement des professeurs. Il s’agissait de délégitimer la lutte qui avait été menée jusque-là. Ils ont affirmé qu’ils avaient arrêté une bande de kidnappeurs, que cela se savait et qu’ils avaient la certitude qu’ils allaient réaliser d’autres enlèvements, et c’est ainsi qu’ils les présentaient devant la société. Il n’y a pas eu respect de la présomption d’innocence, ils ont seulement mis en avant la culpabilité.

De quelle manière ont-ils pu légitimer ces accusations ? Quel rôle ont tenu les médias ?

Ce fut une farce, de la part des médias au service de l’Etat. Cela faisait un petit temps que nous avions remarqué que quand une information faisait référence aux professeurs, l’information était amplifiée avec de grands espaces dans les journaux, dans les nouvelles à la télévision, créant un sentiment de méfiance dans la population envers le mouvement des professeurs. Mais lorsque mon frère et les autres prisonniers furent arrêtés, il y eut une diffamation terrible, non seulement d’eux-mêmes, mais de tout le mouvement qu’ils représentaient. Non seulement on présentait les professeurs comme des paresseux, ne passant leur temps que dans les actions de mobilisation et les marches, mais aussi on les présentait comme des criminels. Ils faisaient comprendre que les gens des communautés confiaient leurs enfants à des kidnappeurs. Une véritable campagne de lynchage s’est mise en place contre les professeurs.

Pouvez-vous nous donner un exemple de cette manipulation médiatique ?

Il y a quelque chose qui a fort attiré mon attention et qui est resté gravé dans ma mémoire. Quand Damian a dénoncé la torture, le jour suivant est apparu un titre dans le journal « La Razon », prétendant que mon frère était le leader de la bande. Résultat étonnant : lui étant le seul à pouvoir développer sa déclaration initiale, c’est contre lui qu’ils se sont jetés.
Idolina Gallardo, entourée de ses parents

Quelles ont été les conséquences de cette campagne de propagande politique et médiatique ?

Il est difficile de se battre contre cela, parce qu’ils essayent de nous stigmatiser et de discréditer ce que nous dénonçons, qui sont les actes de torture et la violation des Droits de l’Homme. Mais le cas de Damian n’est pas un cas isolé. Au départ du cas de mon frère, nous nous avons commencé à nous intéresser à d’autres cas qui étaient présentés comme s’il s’était agi de vols, d’assassinats, alors qu’en réalité il y avait en fait une opposition à tel type de projet, quand ils se mettaient à contester ce que l’Etat voulait. Tous les opposants aux réformes de l’énergie, aux réformes agraires, aux entreprises éoliennes, l’opposition à des projets miniers, tous les militants sociaux et défenseurs des Droits de l’Homme, de la terre, etc, ont été taxés d’être des criminels et des bandits de droit commun. Les syndicats et les mouvements sociaux qui nourrissent une forte opposition sont conscients du problème, parce qu’ils ont souffert du même genre d’attaques, et que leurs dirigeants ont été emprisonnés. Mais l’objectif actuel n’est pas seulement les dirigeants, mais aussi les gens de la base. C’est une manière d’avertir et de faire peur à quiconque voudrait s’impliquer dans un mouvement social. Le message que l’Etat envoie dans ce genre de cas est : « Voilà ce qui t’attend si tu t’engages ».

Combien de prisonniers politiques y a-t-il au Mexique et quelle est leur situation ?

Une information récente émise par une organisation mexicaine des Droits de l’Homme, le « Comité Cerezo », a calculé qu’il y avait 175 personnes arrêtées pour motif politique entre 2013 et 2014. Mais je pense que le chiffre est bien plus important. Du fait que pour l’Etat mexicain le terme « prisonnier politique » n’existe pas, il n’y a aucun reconnaissance de ce fait. La plus petite opposition, aussi minime qu’elle puisse être, a fait l’objet de représailles. Et pas seulement de la Police au niveau fédéral, mais aussi au niveau local. La violation systématique des Droits de l’Homme par l’Etat mexicain n’est pas quelque chose de neuf. C’est un phénomène récurrent depuis des décennies.

Quelles perspectives de libération des prisonniers politiques existe, et parmi eux, celle de votre frère Damian ?

Depuis un an et demi, nous nous sommes consacrés à dénoncer la violation des Droits de l’Homme dont Damian est victime, en particulier la torture dont il a été l’objet pendant cette période, fait sur lequel personne ne peut nous dire ce qu’il s’est réellement passé. De façon regrettable, dans notre pays le pouvoir judiciaire n’a pas d’indépendance par rapport au pouvoir exécutif. Malgré que la loi n’ait pas été respectée par le Ministère Public et l’accusation, malgré qu’il ait eu de la torture et qu’eux-mêmes reconnaissent qu’il n’y a pas eu de respect des procédures dans ces cas, le système judiciaire continue à mettre des obstacles, et à empêcher la libération des prisonniers. Il s’en tient à ce que l’Etat mexicain décide, se limite à exécuter ses rapports et résolutions de manière partiale, passant sous silence la violation des Droits de l’Homme.

Quelle est votre analyse du cas des 43 étudiants disparus à Ayotzinapa, qui a donné lieu à de nombreuses manifestations dans le monde entier ?

Il est regrettable qu’un évènement aussi douloureux pour nous ait mis à jour la violation systématique des Droits de l’Homme dans notre pays. L’Etat mexicain a toujours été très préoccupé par son image extérieure. L’image qui a été créée était mensongère : un Mexique calme, une démocratie où l’on respectait les Droits de l’Homme, etc. Cependant, le massacre commis contre ces jeunes a remis à l’avant-plan une situation qui a commencé dans les années 60. L’Ecole Normale Rurale à laquelle ils appartenaient a constamment souffert de persécutions durant ces années-là, en raison des réformes de l’Education. L’Etat veut présenter ce cas comme isolé du reste des problématiques présentes au Mexique. Mais tout est lié : les étudiants, comme Damian, étaient aussi en opposition et dénonçaient la réforme de l’enseignement, de laquelle nous étions des victimes. Mais pas seulement eux : les futurs profs et les profs actifs aussi. L’Etat mexicain essaie de s’en laver les mains, affirmant qu’il s’agit d’un acte d’un groupe criminel avec lequel il n’a aucun lien et qu’il condamne. C’est du mensonge. La réalité, c’est que les camarades normaliens ont été persécutés depuis bien longtemps et l’intention pendant toute cette période était qu’ils finissent par disparaître. Et le seul moyen d’y arriver était de les priver de l’approvisionnement qui permettait à ces écoles de fonctionner. Leur disparition répond à l’objectif de les retirer de l’opposition. Ceci est quelque chose que le monde entier doit savoir.

Que peut faire la société civile européenne pour aider à défendre votre frère et les autres prisonniers politiques ?

La solidarité avec la cause des prisonniers politiques est très importante. Le cas de mon frère n’est qu’un cas parmi tous ceux qui existent au Mexique. Pour cette raison, en parlant du cas de mon frère, je m’exprime au nom de toutes les personnes qui n’ont pas l’opportunité que leur voix soit écoutée et leur vérité entendue, et que justice puisse être faite. Les liens économiques entre le Mexique et l’Union Européenne dépendent de l’image que l’Etat mexicain a construite. C’est ce qui compte le plus pour eux. Ils ont accordé plus d’importance au commerce et aux accords globaux qu’ils ont avec l’Union Européenne qu’à la protection des Droits de l’Homme dans notre pays. Une manière d’exercer une pression pour que la justice puisse se tenir dans mon pays, est précisément de conditionner ces accords économiques au respect des Droits de l’Homme pour notre population, comme le prévoient d’ailleurs de fait ces accords. Que ces accords ne soient pas le prétexte pour que toute une population soit bafouée simplement parce qu’elle défend ses droits : sa terre, son eau. Je voudrais que la société européenne ouvre les yeux au-delà du discours officiel que nos fonctionnaires proclament partout dans le monde. Mon pays a beaucoup d’atouts, mais la manière de faire de la politique est très triste, ici. Dans mon pays, la justice n’existe pas pour les pauvres, elle n’existe que pour ceux qui peuvent se la payer. Les criminels les plus importants sont en liberté. Beaucoup d’entre eux sont ceux qui dirigent notre pays.
Source : Investig’Action
Traduction : Collectif Investig’Action
18 décembre 2014
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

La performance de l’artiste sud-africain Brett Bailley intitulée Exhibit B est l’objet depuis plusieurs semaines d’une forte polémique. Une œuvre présentée par l’artiste et ses soutiens comme « antiraciste » est condamnée comme « racisme déguisé » par plusieurs associations et les milliers de signataires de la pétition réclamant la déprogrammation du spectacle. Les défenseurs du spectacle argumentent en termes de « liberté d’expression artistique » et de « quiproquo » sur le message. Ses opposants dénoncent une « chosification des victimes » ne pouvant que reproduire, même involontairement, les représentations sociales racistes. Les défenseurs dénoncent même « un procès d’intention à l’artiste au motif qu’il est blanc ». Loin d’être selon nous un simple quiproquo et encore moins un procès d’intention, la polémique est un analyseur des contradictions du mouvement se réclamant de l’antiracisme.

Le racisme est un rapport social

Comme toutes les exploitations et les dominations, le racisme n’est pas un objet mais un rapport social. Analysant le capital, Marx souligne que « Le capital est non un objet, mais un rapport social de la production, adéquat à une forme historiquement déterminée de la société et représenté par un objet, auquel il communique un caractère social spécifique ». Un rapport social ne décrit pas une simple relation entre deux groupes sociaux, il relie ces interactions entre groupes à une surdétermination systémique hiérarchisante. C’est cette dimension systémique qui produit à la fois l’exploiteur et l’exploité, le dominant et le dominé, le raciste et le racisé infériorisé.
Elle tend également à produire l’intériorisation du rapport chez les uns comme chez les autres. Nous parlons de tendance parce que, bien entendu, des contre-tendances existent inévitablement du côté du dominé. Si la forme des résistances du dominé peuvent être multiples, elles existent inévitablement : soumission apparente, valorisation de ce qui est déprécié par le dominant, ironie et humour, repli sur soi et fuite du dominant, résistance organisée pacifique ou violente, etc. Avec leurs sens de la formule, Mao et Mandela résument comme suit ce constat : « partout où il y a oppression il y a résistance » et « C’est toujours l’oppresseur, non l’opprimé, qui détermine la forme de la lutte ».
Cette approche matérialiste du racisme s’oppose aux versions idéalistes multiples : le racisme comme méconnaissance de l’autre, le racisme comme peur de l’inconnu, le racisme comme virus importé, le racisme comme simple héritage du passé, etc. En ne reliant pas le racisme à la société qui le produit quotidiennement, ces approches idéalistes débouchent sur un antiracisme moral et moralisant se proposant de « changer les mentalités » sans remettre en cause le système social lié à ces « mentalités ».
Frantz Fanon a parfaitement résumé l’approche matérialiste du racisme et sa différence avec les versions idéalistes :
« La réalité est qu’un pays colonial est un pays raciste. Si en Angleterre, en Belgique ou en France, en dépit des principes démocratiques affirmés par ces nations respectives, il se trouve encore des racistes, ce sont ces racistes qui, contre l’ensemble du pays, ont raison. Il n’est pas possible d’asservir des hommes sans logiquement les inférioriser de part en part. Et le racisme n’est que l’explication émotionnelle, affective, quelquefois intellectuelle de cette infériorisation […] Le racisme n’est donc pas une constante de l’esprit humain. Il est, nous l’avons vu, une disposition inscrite dans un système donné »
Ces propos de Fanon n’ont pas vieilli dans la mesure où la France reste un État colonial, encore plus un État néocolonial, intervenant militairement dans plusieurs de ses anciennes colonies, structuré par des discriminations racistes massives et structurelles touchant les descendants de son ancien empire. Ce contexte global mène légitimement à une méfiance lorsque le racisme est abordé, décrit, exposé, mis en scène, chanté, etc., sans intégrer les résistances qu’il a suscitées, les réactions de refus qu’il a provoquées, les révoltes qui lui ont répondu.
Que peut en effet produire l’exposition d’une domination (surtout avec la qualité artistique dont nous ne doutons pas) sans les réactions des dominés ? De la commisération, de la pitié, de l’émotion, etc., c’est-à-dire exactement l’inverse de ce dont ont besoin ceux qui sont par leur histoire ou leur présent connectés à cette domination. Pour eux, le besoin n’est pas la pitié mais l’égalité, il n’est pas la commisération mais la dignité. Sans remettre en cause la sincérité de la profession de foi antiraciste de l’auteur, il faut s’interroger sur la distance (sociale, politique, émotive, etc.) qu’elle révèle entre lui et ceux qui subissent encore aujourd’hui le racisme. Plus largement, la polémique en cours à propos de cette performance est un analyseur de la distance entre les grandes organisations antiracistes et ceux qui subissent quotidiennement ce rapport de domination, rapport qui se traduit quotidiennement en inégalités, discriminations et humiliations.

Objet parlé ou sujet parlant ?

La polémique actuelle n’est pas nouvelle. Ce qui est peut être nouveau, c’est qu’elle s’exprime à propos d’une expression artistique. Les polémiques du début de la décennie 80 entre les « marches pour l’égalité » et le mouvement SOS Racisme étaient de même nature. Aujourd’hui comme hier la question est celle du statut du groupe social : objet parlé ou sujet parlant ? Il est vrai qu’à l’époque également le soutien aux tenants de « Touche pas à mon pote » a été massif à gauche, alors qu’il suscitait la colère des quartiers populaires.
La question n’est ni secondaire, ni dépassée pour des raisons politiques essentielles. En premier lieu, l’élimination (volontaire ou non, le résultat est identique) de la parole des premiers concernés ne peut pas ne pas rappeler le processus de chosification au cœur du rapport raciste en général, du rapport esclavagiste et colonial plus particulièrement. Ce n’est pas un hasard si Césaire dans son discours sur le colonialisme parle autant des sens : « je vois », « j’entends », « je parle », etc. C’est que toutes les dominations nécessitent une disparition de l’expression des dominés, de la prise en compte de ce qu’ils voient, entendent, ressentent, etc. Ce n’est pas pour rien non plus que l’émancipation s’accompagne d’une prise de parole, d’une sortie de l’invisibilité, d’une affirmation de ce qui est vécu et invisibilisé. Abordant cette négation du « sujet parlant », l’historienne Marie Rodet nous donne la description suivante de l’ethnographie coloniale :
« La différence fondamentale posée par le colonisateur/ethnographe face à l’Africain est la suivante : le premier écrit sur, tandis que l’Africain est écrit par ; pour ce dernier, le rôle assigné est la passivité tandis que le premier détient le pouvoir d’observer, d’étudier. »
Comment s’étonner dès lors des réactions à Exhibit B en Angleterre comme en France, comme partout où il y aura des descendants de l’esclavage et de la colonisation ? Ce qui est plutôt étonnant, c’est l’absence d’anticipation de ces réactions. Ce qui est surprenant, c’est leur invalidation en parlant de quiproquo, d’attitudes de censeurs qui n’ont même pas vu le spectacle, de jugement sur le simple fait que l’artiste est « blanc », etc.
En second lieu, la logique de prise en compte des racisés comme « objets parlés » et non comme « sujets parlant » ne peut qu’être productrice d’une cécité sur le monde social. La perception de la réalité qui élimine la subjectivité des dominés ne peut pas percevoir et même pas s’approcher de l’ordre des priorités qui s’imposent à eux. Comment prétendre parler de l’oppression sexiste si l’on est un homme et que l’on ne se pose pas la question de notre détermination sociale comme homme ? Comment prétendre prendre en compte la domination raciste si l’on est un blanc et que l’on ne se pose même pas la question de notre détermination sociale comme membre du groupe « majoritaire » ? Comment penser pouvoir restituer l’exploitation ouvrière, si l’on appartient aux couches moyennes et que l’on ne se pose même pas la question de notre détermination de classe ?
Prévenons deux faux débats. Nous ne pensons pas que la lutte antiraciste ne soit possible que menée par les racisés, que la lutte antisexiste ne soit possible que menée par les femmes ou que la lutte anticapitaliste ne soit possible que menée par les ouvriers. Nous disons simplement que la lutte anticapitaliste n’est pas possible sans les ouvriers, etc. Nous disons également que les prises de position, les analyses, les priorités, etc., doivent se donner les moyens d’une confrontation avec la subjectivité des dominés. Le second faux débat est celui de la véracité du point de vue des dominés. Nous ne pensons pas que le simple fait d’être dominé suffit, en lui-même, à la compréhension du rapport de domination. Mais dire cette banalité ne signifie pas nier que l’expérience d’une domination est un facteur (certes parmi d’autres) de la conscience politique.
Toute présentation du dominé qui n’intègre pas sa révolte contre la domination qu’il subit contribue à le chosifier, à le construire comme passif, à le déshumaniser. Les cartes postales de l’époque coloniale étaient emplies de ces clichés où le colonisé miséreux supportait son sort avec fatalité. L’orientalisme en fera un de ses leitmotivs essentiels. Volontairement ou non, ce qui se révèle ici est une perception de l’autre passif et soumis. Or cette perception est l’antichambre d’une autre : celle du dominé consentant à sa domination.

Le fraternalisme

Encore une fois, nous ne nions pas la sincérité antiraciste de l’artiste mais cela ne peut pas clore le débat. Le propre d’une domination est de ne pas apparaître comme telle aux yeux même du dominant. On peut bien sûr être raciste sans le savoir, sans le vouloir et même en étant persuadé de ne pas l’être. C’est une des premières choses qu’apprend le dominé lorsqu’il enclenche son processus d’émancipation : ne pas se fier aux idées qu’une personne ou qu’un groupe se fait de lui-même et ne pas le juger uniquement sur ses actes. Aimé Césaire a décrit admirablement le rapport social qu’il a appelé « fraternaliste » entre des camarades persuadés être anticolonialistes et lui-même. Cela l’a conduit à ne juger que sur les actes et non sur les professions de foi :
« Inventons le mot : c’est du « fraternalisme ». Car il s’agit bel et bien d’un frère, d’un grand frère qui, imbu de sa supériorité et sûr de son expérience, vous prend par la main (d’une main hélas ! parfois rude) pour vous conduire sur la route où il sait trouver la Raison et le Progrès […] Dans ces conditions, on comprend que nous ne puissions donner à personne délégation pour penser pour nous ; délégation pour chercher pour nous ; que nous ne puissions désormais accepter que qui que ce soit, fût-ce le meilleur de nos amis, se porte fort pour nous »
La polémique à propos d’Exhibit B est un analyseur de la tentation fraternaliste encore trop présente à gauche et du refus grandissant de celle-ci par les populations issues de l’esclavage et de la colonisation d’une part et par des militants antiracistes refusant d’occulter la dimension systémique et politique du racisme d’autre part. Elle en annonce de nombreuses autres à chaque fois que le fraternalisme se déploiera dans la sphère artistique ou dans les autres sphères de la vie sociale. C’est une bonne nouvelle pour notre société que l’émergence de ces postures de vigilances collectives, même si cela peut dans un premier temps paraître laborieux aux uns et douloureux aux autres. Seule, la rupture avec le fraternalisme peut créer les bases d’une alliance qui ne soit pas une subordination pour reprendre encore une fois Aimé Césaire. Le mouvement antiraciste dont nous avons tant besoin aujourd’hui ne pourra pas se construire sans cette alliance qui exclut la subordination.

Le poids des médias lourds

La prestation de Brett Bailley a reçu de nombreux soutiens. L’ensemble des journaux se sont emparés de l’affaire avec une convergence impressionnante des analyses. La logique des différents papiers et reportages est similaire et binaire : les uns seraient antiracistes, pour la liberté d’expression et pour le dialogue ; les autres seraient des censeurs, portés par le ressentiment et partisans de la violence. Il suffit d’observer dans le passé les moments d’une convergence aussi forte pour s’apercevoir qu’ils correspondent à des moments de prises de parole des dominés. Nous avons connus cela dans le soutien à SOS Racisme, au moment des dites affaires du foulard, dans la mobilisation des jeunes des quartiers populaires sur la Palestine ou dans les mobilisations contre les interventions militaires françaises en Afrique. A chaque fois, la parole perturbatrice est stigmatisée et réduite pour ne laisser place qu’à un discours bisounours consensuel.
Le second procédé journalistique fortement mobilisé dans la couverture médiatique de la polémique est l’appel à des « spécialistes » sociologues, historiens ou anthropologues qui, par « l’argument d’autorité », viennent porter un jugement. Ce procédé construit les contestataires comme irrationnels, portés par l’émotion irraisonnée et ne se situant que dans la réactivité. L’accusation de « racisme anti-blanc » n’est pas loin et est présente implicitement dans de nombreux articles. Se taire face à ce qui est perçu comme humiliant ou courir le risque d’être construit comme idiot, irrationnel et « raciste anti-blanc », telles sont les deux seules alternatives que laisse la violence symbolique de la scène médiatique dominante.
Le troisième procédé médiatique utilisé fut l’appel au témoignage des spectateurs décrivant tous de manière unanime le caractère antiraciste de l’œuvre. Les spectateurs noirs sont particulièrement appréciés. Il s’agit ici de nouveau de procéder de manière binaire en opposant les « bons » qui témoignent en ayant vu le spectacle et les « mauvais » qui réagissent en n’ayant même pas vu le spectacle. Pour la plupart, ces témoignages parlent d’ailleurs de leurs émotions et nous n’avons aucune raison de les mettre en doute. Mais la question n’est pas là. Les questions posées sont celles de la signification et du message politique de l’œuvre d’une part et celle des effets de ce message dans la société française telle qu’elle est aujourd’hui d’autre part. Force est de constater que cette société reste irriguée par de multiples représentations sociales infériorisantes et de nombreux préjugés hiérarchisants. De surcroît, le contexte de crise et sa conséquence en termes d’augmentation de la « concurrence pour les biens rares » ne font que raviver les unes et les autres.
Enfin, la construction médiatique de l’Afrique et de l’Africain d’aujourd’hui dans le monde médiatique et politique entretient ces images. Ce continent apparaît aux yeux du Français moyen comme celui des guerres « étranges » qui secouent ces continents et que l’on n’explique surtout pas par les intérêts économiques en jeu mais à partir de grille « ethniciste », « tribaliste », « de haines ancestrales », etc. Il apparaît également comme celui de la corruption généralisée, sans relier celle-ci aux donneurs d’ordres qui se trouvent dans les multinationales, en particulier françaises. Il apparaît enfin comme celui des maladies « étranges » dont la propagation fait peur sans les relier à l’état des services de santé détruits par les plans d’ajustement structurel du FMI. C’est ce Français moyen-là qui reçoit le message et non un Français abstrait qui se serait débarrassé par magie de ces représentations et de ces préjugés. Voici le résultat d’une enquête menée au début des années 90 par l’université du Wisconsin, consistant à recueillir les images de l’Afrique et des Africains auprès des étudiants blancs :
« L’Afrique est : couverte de jungle ; un grand safari ; tombe en morceaux ; un continent où la famine sévit ; pleine de la guerre ; montée du sida, déchirée par l’apartheid, bizarre, brutale, sauvage, primitive, en arrière, tribale, sous-développée, et noire »
A moins de considérer que la France est préservée de ces images, force est d’être vigilant à la réception des messages concernant l’Afrique et les Africains. Si certains peuvent considérer comme secondaire la réception d’une œuvre, d’autres ne peuvent pas se le permettre, tant sont grandes les répercussions sur leur vie quotidienne.
La polémique autour d’exhibit B est un analyseur des verrous de la pensée qui bloquent l’émergence d’un antiracisme systémique et politique.

Notes :

1. Dieudonné Grammankou, AFP du 8 décembre 2014.
2. - « Exhibit B : un spectacle qui ne doit pas être interdit ou annulé ! », Communiqué de la LDH, de la LICRA et du MRAP du 21 novembre 2014.
3. - Dieudonné Grammankou, ibid.
4. « Exhibit B : un spectacle qui ne doit pas être interdit ou annulé ! », ibid.
5. Karl Marx, Le Capital, livre 3, chapitre 48, Editions sociales, Paris, 1977, p. 738.
6. - - - Rencontre avec le président Nixon, 21 février 1972.
7. Nelson Mandela, Un long chemin vers la liberté, Paris, Fayard/Poche, 1995, p. 647
8. Frantz Fanon, Racisme et culture, Pour la Révolution africaine, La découverte, Paris, 2001, p. 47.
9. Voir sur cet aspect notre livre, Dix ans de marche des « beurs », chronique d’un mouvement avorté, Desclée de Brouwer, Paris, 1994.
10. Marie Rodet, Les migrantes ignorées du Haut Sénégal : 1900-1946, Karthala, Paris, 2009, p. 130.
11. Aimé Césaire, Lettre à Maurice Thorez, in Aimé Césaire et Malcom X, Black Révolution, Demopolis, Paris, 2010, pp. 35-36.
12. Ibid, p. 34.
13. Charles Moumouni, L’image de l’Afrique dans les médias occidentaux, Les cahiers du journalisme, n° 12, automne 2003, p. 153. Traduit par nos soins.

Source : Investig’Action