۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

شیون و سوگواری جانگداز مادر ندا بر مزارش27 اسفند


مادران و پدران داغدار بر سر مزار جگر گوشه هايشان

مادران و پدران داغدار بر سر مزار جگر گوشه هايشان که بدستور ولايت جنايت
خونشان بزمين ريخته شد.






اين سرود در دی ماه 1357 بمنظور حمايت از جنبش مردم عليه استبداد شاهنشاهی ، توسط آقای «علی نديمی» سرائيده شد؛ و آقايان «سعيد تقدسی» ( سوليست اول ارکستر


گل مریم از هیلا صدیقی گل مریم تنت دلتگ باغه، میدونم قصر اونجا بیچراغه تموم لحظه ها از جنس سنگه، برای اون دلی که تنگه تنگه


نامه سرگشاده سمیرا جمشیدی، همسر پیمان عارف به دادستان تهران

نامه سرگشاده سمیرا جمشیدی، همسر پیمان عارف به دادستان تهران
آقای دادستان می خواهم همسرم ، پیمان ، برسر اولین سفره هفت سین مشترکمان باشد امروز ۹ ماه تمام از دستگیری همسرم در پی برگزاری آنچه که “انتخابات” می نامندش می گذرد. و در این روزها ی دوری و فراغ ، در تمام آن ۸۰ روز انفرادی و بی خبری و در این ۶ ماه ملاقات های همراه با اهانت مامورین زندان ، آن ملاقات های کوتاه ۲۰ دقیقه ای و تماس های تلفنی روزی ۳ دقیقه ای از خودم می پرسیدم چرا شمایان چنین دل پری از همسرم و سایر روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدنی دارید؟
آخر مگر پیمان چه بر سر تان آورده که اینچنین از او ، از آزاد بودنش و حتی ارتباط حد اقلی اش با جهان خارج بیمناکید؟! همواره به دنبال پاسخ این پرسش بودم که بالاخره همسرم را از از پی محاکمه به جرم اندیشه و عقایدش در روز یازده اسفند برای ابلاغ حکم به دادگاه بردند و من نیز از پی اش ! زمانی رسیدم که پیمان دست در دستبند در حال رونویسی رای قاضی محترم شعبه ۲۶ بود و میخندید به جملات آنچه در ادبیات قضایی “دادنامه” خوانده می شود ! می خندید به اینکه در دادنامه صادره صفاتی چون جسارت (به معنای منفی کلمه) ، لفاظی و سفسطه بازی به دلیل دفاعیات با صلابتش در دادگاه از خود به وی نسبت داده شده است ! همسرم جسور خوانده شده بود چون درجلسه دادگاه به جای ابراز ندامت و پشیمانی از همه کارهای کرده و نکرده ، با تسلط حقوقی به دفاع از خود و کردار سیاسی اش پرداخته بود. همانجا بود که پاسخ پرسش ۹ ماهه و بلکه چندین ساله ام در مورد پیمان را یافتتم وفهمیدم که اربابان نظم و ثبات گورستانی ، از اندیشیدن ، از نفس کشیدن و استقلال رای داشتن و استحکام در عقیده و بیان می ترسند و لا غیر. شمایان از پیمان و آزاد بودنش می ترسید و به همین دلیل ۵ روز بعد از انتخابات در حال انجام خدمت وظیفه در پادگان به سراغش رفتید ، چون همسرم می اندیشد و از جهان پیرامونش تحلیل دارد و برای هر رخداد محیط اطرافش حرفی و سخنی و برای مشکلات جامعه اش پاسخی !
دیدم شجاعت و جسارت همسرم را در مقابل تان که با رعایت تمامی جوانب ادب و تدبیر ، در برابر اراده معطوف به سرکوب و خفقان ایستاد و گاهی عقب ننشست،
بعد از ۸ ماه و اندی پیگیری های مستمر و درخواست های مکرر برای مرخصی از دفتر دادستانی و موکول شدنش به جواب استعلام وزارت اطلاعات ، بالاخره با موافقت قاضی پیر عباسی پیمان را در قالب مرخصی ۱۰ روزه در خانه یافتم ،۱۰ روز در اندوه و شادی سپری شد ، در ذکر تالمات ۹ ماهه ! از خیابان های شهر که می گذشتیم، با هزاران چشم شهر و مردمی را که قریب به یکسال ندیده بود تماشا می کرد و برایش می گفتم که در این مدت چه ماجراها بر این شهر و خیابان هایش رفته است ! هنوز دیدارش را باور نکرده بودم و خوشبینانه در انتظار تمدید مرخصی برای نوروز به سان سایر زندانیان اصلاح طلب به مرخصی آمده ، پیمان را در این ۱۰ روز به سکو ت و دوری از سیاست تشویق کردم!
اما وقتی در پایان ۱۰ روز از مخالفت جنابعالی از تمدید مرخصی و حتی تلخکامی تان از همین ۱۰ روز روبرو شدم و دوباره حوالتمان دادند به دفتر شما در میانه بازار تهران ،باز همان پرسش قدیمی ذهنم را محاصره کرد که چرا از ازادی پیمان می ترسید! مگر نه اینکه به قول خودتان دانه درشت های اصلاح طلب نیز حتی این روز ها یا آزاد می شوند یا به مرخصی های مکررا تمدید شونده می آیند! پس چرا وقتی نوبت به پیمان می رسد در آستانه نوروز ، هنگامه مهربانی طبیعت در حق آدمی و آدمی در حق آدمی ! دوباره به بندش می کشید و از حضور در کنار خانواده محرومش می کنید! سوال همان بود و پاسخ نیز همان ! بیم از اندیشه و بویژه دگراندیشی !
آقای دادستان شما با دستور ممانعت از تمدید مرخصی ، در آستانه سال جدید کام خانواده ای را تلخ کردید !
برایتان از خداوند در سال آینده تلخ کامی آرزو نمی کنم ، که ما از رنج و محنت انسانها لذت نمی بریم!
28 اسفند 1388