۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

یاد اسد بهرنگی، تلاش گر فرهنگی ِمترقی و آزادیخواه گرامی باد!

یاد اسد بهرنگی، تلاش گر فرهنگی ِمترقی و آزادیخواه گرامی باد!



دوشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۰ - ۲۸ مارس ۲۰۱۱




اشرف دهقانی


اسد بهرنگی، برادر بزرگ صمد و کسی که تلاش های پی گیر و ترقی خواهانه اش در نمایاندن زندگی و مرگ صمد بهرنگی، این انسان کمونیست و نویسنده محبوب مردم آگاه و مبارز ایران فراموش نشدنی است، دو روز مانده به عید سال 1390 زندگی را بدورد گفت و از میان ما رفت. با اندوهی فراوان، به سهم خود فقدان او را به اعضای خانواده بهرنگی ها ، به مردم ایران و به خصوص به مردم آذربايجان تسلیت می گویم.






اسد بهرنگی را در شهریور 1347 بیاد آوریم، زمانی که افسر همراه صمد بهرنگی (حمزه فراهتی) در قتلگاه او، جسم بی جان صمد را در آبهای رودخانه آراز رها کرده و خود به تبریز برگشته بود، زمانی که اسد بهرنگی از طریق تلفن یکی از اقوام خود از وقوع "حادثه ای" برای برادرش و یا در واقع از مرگ نابهنگام و جانگداز صمد بهرنگی مطلع شد. اسد به عنوان برادری مهربان و دارای احساس مسئولیت بلافاصله کاظم سعادتی، یکی از صمیمی ترین یاران صمد و تن پاره ای دیگر از وجود او (علاوه بر بهروز دهقانی) را از موضوع باخبر ساخت و آن دو با هم برای اطلاع از چگونگی آن واقعه دردناک و یافتن جسد صمد عازم منطقه قره داغ شدند. کاری دشوار اما با اهمیتی بزرگ و بیاد ماندنی در پیش بود بدون آن که نه دشواری راه و نه اهمیت عظیم کاری که آنها در صدد انجامش بودند، مورد توجه شان بوده باشد. می دانیم که کاظم سعادتی و اسد بهرنگی چندین شبانه روز وجب به وجب ساحل آراز را زیر پا گذاشته و بالاخره موفق شدند با کمک روستائیان آن محل جسم بی جان صمد را از رودخانه بگیرند. " هرکس یکی از قربانیان بی شمار آراز را نقل می کرد که البته فکر می کردند که اینطور بهتر می توانند ما را تسلی بدهند و شاید اینطور خیال می کردند که اگر دردی همه گیر باشد تحملش آسان تر از درددی است که فقط آدم خودش داشته باشد و همگی در این اتفاق داشتند که آدم های آنها اغلب در فصل بهار و در روزهائی که آراز پر آب بود طعمه آب شده است"، "ما از کی می توانستیم پرسش بکنیم که این حادثه چطور اتفاق افتاده، به سر عزیز ما چی آمده است، مگر این که سنگ های ساحل را به حرف در می آوردیم و یا آبهای ارس را"، این سخنان را اسد بهرنگی در همان سال 1347 نوشته است. (نگاه کنید به سندی تحت عنوان" روزی که به "آراز" رسیدیم" با دستخط اسد بهرنگی درج شده در کتاب "راز مرک صمد" چاپ دوم).






نه آب و نه سنگهای صبور ساحل آراز هیچکدام راز مرگ صمد گرامی را برای اسد بهرنگی نگشودند، اما تقلا و تلاش او و کاطم سعادتی (یا به قول اسد بهرنگی آن "مرد خوش قلب و با صفا")، نتيجه گرانبهائی داشت. پیدا شدن جسد صمد، دیده شدن زخم های معینی روی بدن او و عوض کردن گزارش پزشک قانونی توسط پاسگاهی در آن منطقه و مسایلی از این قبیل که اسد بهرنگی در مورد آنها نوشته است، همگی خط بطلان به ادعاهائی می کشد که محافل راست و مغرض برای طبیعی جلوه دادن مرگ صمد به قصد حمله به صمد و یاران فدائی اش طرح می کنند. حاصل تلاش اسد بهرنگی و کاظم سعادتی در یافتن جسد صمد، در همان سال 47 نیز راه را بر اولین شایعه دشمنان مردم که گویا صمد به قصد رفتن به "شوروی" از آراز گذشته و به آن طرف رودخانه رفته است را بست و آن شایعه را بی اعتبار نمود.






پس از مرگ صمد و به دنبال جمع آوری نوشته های پراکنده صمد بهرنگی توسط یار صمیمی اش بهروز دهقانی، اسد بهرنگی نیز به نوبه خود به انتشار نامه های صمد همت گماشت و از این طریق دوستداران بیشمار او را با گوشه هائی از زندگی صمد بهرنگی آشنا ساخت. بعدها وی با تجدید چاپ کتابهای صمد و بعضاً ترجمه آنها به زبان ترکی آذربایجانی، نوشتن مقاله، انجام مصاحبه و از راه های دیگر از جمله گرد آوری تا حد مقدور همه آنچه به صمد تعلق داشت، یاد برادر و یار و یاور زحمتکشان و خلقهای ستمدیده ایران یعنی صمد بهرنگی را گرامی داشته است.






اما، یکی از پر ارج ترین اقدامات اسد بهرنگی در گرامی داشت یاد برادر و دفاع از صمد که به خودی خود به معنای دفاع از حقیقت است- چرا که زندگی سراسر مبارزاتی صمد بهرنگی تجلی روشنی از راستی و حقانیت و حقیقت می باشد- به اقدامی بر می گردد که او در سال 1370 در برخورد به نشریه " آدینه" در دوره رياست جمهوری رفسنجانی انجام داد. این نشریه در پوشش توضیح چگونگی مرگ صمد، با همکاری همان افسر همراه صمد در قتلگاه آراز یعنی حمزه فراهتی (کسی که تماس هایش با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آلمان، بعدها در جريان قتل نیروهای اپوزیسیون توسط مزدوران آن وزارتخانه در دادگاه میکونوس افشاء و برملا گشت)، بطور کاملاً موذیانه به اشاعه دروغ و تهمت هائی به صمد و یاران فدائیش چون بهروز دهقانی، کاظم سعادتی، علیرضا نابدل پرداخته بود- که در واقع اجرای بخشی از سیاست تازه اتخاذ شده وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی برای مقابله ایدئولوژیک با نظرات انقلابی و کمونیستی مطرح در جامعه و تخطئه شخصیت های انقلابی و کمونیست محبوب در میان مردم از طریق اشاعه دروغ و تهمت در مورد آنها بود. در این زمان اسد بهرنگی که خود نیز به خاطر انتشار اظهارات مادر صمد بهرنگی در مورد زندگی و قتل پسرش، مورد اهانت قرار گرفته بود، به نوشتن نامه های اعتراضی و افشای دروغ های منتشر شده در آن نشریه اقدام نمود. مسلماً جای تعجب نبود که آن نامه های اعتراضی که در مغایرت آشکار با خواست بخش فرهنگی وزارت اطلاعات قرار داشتند هرگز در نشریه آدینه منتشر نشوند. حتی در شماره های بعدی هم که آن سیاست بر علیه صمد و یارانش دنبال شد و اسد بهرنگی دوباره دست به اعتراض زد، باز نامه های او را منتشر نکردند. با این وجود، در اوضاع و احوال دیگری که سالها بعد در جامعه بوجود آمد، این اقدام حق طلبانه و هشیارانه اسد بهرنگی تأثیرات شایسته خود را به جای گذاشت و در افشای اغراض نشریه آدینه در اجرای خواسته های بخش فرهنگی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برعلیه صمد بهرنگی و یاران او، نقش ایفاء نمود. عدم چاپ حتی یکی از نامه های اعتراضی او در طول سالها در نشریه آدینه به نوبه خود آشکار ساخت که سیاستی که آن نشریه تحت عنوان گویا کشف حقیقت در مورد چگونگی مرگ صمد بهرنگی براه انداخته بود از کجا آب می خورد و چگونه در راستای سیاست "باور شکنی" وزارت توطئه گر و جنایتکار جمهوری اسلامی قرار داشت.






انتشار کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" در سال 1378 از طرف اسد بهرنگی، اقدام ارزشمند دیگری بود که وی برای شناساندن گوشه های ناشناخته زندگی و مرگ صمد به مردم ایران انجام داد. اسد بهرنگی در این کتاب در مورد زندگی صمد از دوران کودکی تا زمان مرگ وی نوشته و تا آنجا که می توانسته برخورد های مبارزاتی و مشتاقانه مردم ایران نسبت به فرزند انقلابی خود یعنی صمد بهرنگی را منعکس کرده است. او در این کتاب از درهم آمیختگی زندگی مبارزاتی صمد با دو یار صمیمی ، همفکر، همراز و همراه او یعنی رفقا کاظم سعادتی و بهروز دهقانی نیز سخن گفته و در خلال ذکر وقایع گوناگون علاقه و عشق خود را نیز نسبت به آنها عیان ساخته است. هرچند در صفحاتی از این کتاب تلاشی دیده می شود که به طور غیر واقعی می کوشد راه مبارزاتی صمد از راه یاران فدائی او مجزا جلوه داده شود، ولی این ایراد و نقص هم باعث نشده است که واقعیت هائی که اسد بهرنگی خود در جریان آنها قرار داشته مورد کتمان قرار گیرد و می توان گفت که در مجموع اسد بهرنگی در این کتاب با امانت داری به ذکر واقعیت های مختلف در مورد زندگی و مرگ صمد بهرنگی اين گرامی آموزگار پيشرو مردم ایران پرداخته است، امری که باید بسیار مورد تقدیر قرار گیرد.






کتاب "برادرم صمد بهرنگی ، روایت زندگی و مرگ او" علاوه بر شناساندن زندگی صمد بهرنگی، در ارتباط با چگونگی مرگ او اطلاعات موثق و قابل اتکائی را در اختیار خواننده قرار داد، اطلاعاتی که مورد استفاده نگارنده این سطور نیز در نوشتن کتاب " راز مرگ صمد" در سال 1381 که اساساً در ارتباط با افشای سیاست توطئه آمیز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای تخطئه شخصیت انقلابی صمد و یاران فدائی اش به رشته تحریر در آمده، قرار گرفت.






موضع حق طلبانه و ترقی خواهانه اسد بهرنگی کاملاً در لابلای صفحات کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" خود را عیان ساخته است و او با بازگوئی حقایق بسیار در این کتاب نشان می دهد که تا چه حد بر علیه ستمکاران و نیروهای جنایتکار بوده و تا کجا همراه مردم و دوستدار آنها بوده است، و نشان می دهد که جایگاه اسد بهرنگی به مثابه یک فعال فرهنگی و انسانی آزادیخواه و مترقی در صف توده های مبارز ایران قرار دارد.






«نامه‌های صمد بهرنگی و نامه‌های دیگران به او» و «صمد بهرنگی در آینه‌ی زمان» حاوی آلبومی از عکس های او، آخرین کتاب هائی است که اسد بهرنگی چند ماه پیش به انتشار آنها همت گماشت.






متاسفانه استبداد و ديکتاتوری و فقدان آزادی بیان در جامعه، مانع از آن بود که اسد بهرنگی بتواند در روایت زندگی و چگونگی مرگ صمد بهرنگی با دستی باز عمل نموده و گام های بزرگتری در اشاعه هر چه بیشتر میراث او بردارد. امری که وظیفه و مسئولیت یاران و دوستداران صمد بهرنگی را دو چندان می سازد. با تأکید بر اهمیت این امر و تقدیر از همه کوشش های ارزشمند اسد بهرنگی دراین زمینه، بر ضرورت تداوم راه وی در شناساندن صمد وميراث گرانبهايش تاکيد می کنم.






مسلماً نام نیک اسد بهرنگی به عنوان يکی از اشاعه دهندگان فرهنگ مردمی و تلاش گری مترقی و آزادیخواه همواره در حافظه خلقهای ایران جاودان خواهد ماند.






دوم فروردين 1390


http://www.siahkal.com/

گزارش سالانه عفو بین‌الملل در مورد اعدام‌های سال ۲۰۱۰

گزارش سالانه عفو بین‌الملل در مورد اعدام‌های سال ۲۰۱۰







۰۸,۰۱,۱۳۹۰


به گزارش تارنمای عفو بین‌الملل، در گزارش سالانه عفو بین‌الملل، ایران بار دیگر پس از چین، بیشترین اعدام‌های سال را به خود اختصاص داده است. عفو بین‌الملل می‌گوید مجازات اعدام هر روز بیشتر در جهان منزوی می‌شود.










به گزارش تارنمای عفو بین‌الملل، این سازمان مدافع حقوق بشر آمار اعدام‌های جهان در سال ۲۰۱۰ میلادی را منتشر کرد.










بر اساس گزارش تازه عفو بین‌الملل، در سال گذشته مجازات اعدام در سطح جهان منزوی‌تر شد و کشورهایی بیشتری اجرای این مجازات را کنار گذاشتند.










بنا بر گزارش سالانه سازمان عفو بین‌الملل، در سال ۲۰۱۰ میلادی ۵۲۷ نفر در ۲۳ کشور جهان اعدام شده‌ و بیش از ۲۰۰۰ نفر در ۶۷ کشور به این مجازات محکوم گردیده‌اند.










۱۳۹ کشور جهان مجازات اعدام را از قانون خود حذف کرده و یا در عمل آن را به اجرا نمی‌گذارند. آخرین این کشورها گابن و مغولستان بودند.










تا پایان سال ۲۰۱۰ میلادی ۹۶ کشور جهان مجازات اعدام را به‌طور کلی از قوانین جزایی خود حذف کرده‌اند؛ ۹ کشور این مجازات را در زمان صلح کنار گذاشته و ۳۴ کشور نیز اعدام را در عمل به اجرا نمی‌گذارند اما در قوانین جزایی خود آن را دارند.










در سال گذشته سازمان ملل متحد قطع‌نامه‌ای برای توقف جهانی مجازات اعدام به تصویب رساند اما با این حال ۵۸ کشور همچنان مجازات اعدام را در قوانین جزایی خود حفظ کرده‌اند.










اولیور هندریش، صاحب‌نظر درباره مجازات اعدام در شعبه عفو بین‌الملل آلمان در این باره می‌گوید: «از ۱۰ سال پیش به این سو شاهد گرایش روشنی به سوی جهانی بدون مجازات اعدام هستیم.»










هندریش می‌افزاید: «هر کشوری که در سده ۲۱ انسان‌ها را به‌دار آویزد و یا اعدام کند به شکل فزاینده‌ای در جهان منزوی می‌شود.»










با این حال در گزارش سالانه عفو بین‌الملل در دو کشور چین و ایران وضعیت مجازات اعدام ناگوار اعلام شده است.










تعداد اعدام‌ها در چین، به دلیل پنهان نگه‌داشتن آن از سوی دولت این کشور، همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. بنا بر تخمین عفو بین‌الملل تعداد اعدام‌ها در چین به پنج هزار نفر می‌رسد در حالی که در دهه ۹۰ میلادی این تعداد هفت تا ۹ هزار نفر در سال گزارش می‌شد.










پس از چین، ایران با رقم دست‌کم ۲۵۲ اعدام در رتبه دوم قرار دارد. بر اساس گزارش سالانه عفو بین‌الملل تعداد اعدام‌ها در ایران نسبت به سال ۲۰۰۹ کاهش یافته است. در گزارش سال ۲۰۰۹ تعداد اعدام‌ها در ایران ۳۸۸ نفر گزارش شده‌بود. این در حالی است که برخی اعدام‌های گسترده سال ۲۰۱۰ در ایران، از جمله اعدام‌های جمعی در مشهد هیچ‌گاه توسط جمهوری اسلامی ایران اعلام رسمی نشده‌اند.










سازمان عفو بین‌الملل در همین رابطه می‌گوید گزارش‌های قابل اعتمادی از «۳۰۰ مورد اعدام که به تازگی در ایران در زندان وکیل‌آباد مشهد به اجرا گذاشته شده» به دست آورده است.










رتبه‌های بعدی متعلق به کره شمالی با دست‌کم ۶۰ اعدام، یمن با دست‌کم ۵۳، آمریکا با ۴۶ و عربستان سعودی با دست‌کم ۲۷ اعدام می‌باشند.










اعدام با شلیک گلوله اکنون جای خود را بیشتر به اعدام با طناب دار و یا تزریقات کشنده داده است.










در گزارش ۲۰۱۰ عفو بین‌الملل بلاروس تنها کشور اروپایی است که در آن همچنان مجازات اعدام وجود دارد و هم‌اکنون جان سه تن را در این کشور تهدید می‌کند.










در برخی از کشورها از جمله چین، مصر و تایلند بالا رفتن میزان اعدام‌ها به دلیل مواد مخدر، جنایات اقتصادی و روابط جنسی میان بزرگسالان و توهین به مقدسات اعلام شده است.






YouTube Iran Tehran Navab St 15 March 2011 Mubarak Ben ali its time fo...

"مکتب ایرانی





محمدرضا شالگونی




تدارک دولت احمدی نژاد برای برگزاری گسترده و پرسر و صدای جشن های نوروزی بار دیگر دعوا بر سر "مکتب ایرانی" را بر بالای فهرست اختلافات جناح های مختلف "اصول گرا" نشانده است. در دو - سه هفته گذشته بسیاری از چهره های شناخته شده "اصول گرایان" ، از محمدرضا باهنر گرفته تا احمد خاتمی ، از یدالله جوانی (رئیس اداره سیاسی سپاه پاسداران ) گرفته تا غلامحسین غیب پرور ( فرمانده سپاه فجر استان فارس ) ، از احمد توکلی گرفته تا حسین شریعتمداری صدای شان را به مخالفت با "مکتب ایرانیِ" جریان طرفدار احمدی نژاد بلند کرده اند. واکنش ها تا آن جا پیش رفته که مثلاً باهنر آن را "فتنه عظیم در حالِ شکل گیری" نامیده که " می خواهد از درونِ اصول گرایی درآید ، اما حوزه های علمیه و شریعت را قبول ندارد". و علی مطهری در مجلس گفته "به رئیس جهور هشدار می دهم که اگر همچنان به ترویج مکتب ایرانی تأکید کرده و به مسأله حجاب بی توجهی نشان دهند ، سؤال از رئیس جمهور را در دستور کار قرار می دهیم". به احتمال زیاد برای جلوگیری از حادتر شدن همین اختلافات بود که خامنه ای در سخنرانی روز اول سال جدید در مشهد ، با "تذکر و هشدار جدی به مسؤولان سه قوه" از آنها خواست که اختلافات شان را به طور علنی در مقابل مردم طرح نکنند.






اما "مکتب ایرانی" چیست و باند احمدی نژاد با طرح آن چه هدف هایی را دنبال می کند؟ نگاهی به سخنان سرو دُم بریده احمدی نژاد و مشایی وهمراهان شان در این باره ، نشان می دهد که "مکتب ایرانی"ِ آنها بیش از آن که مکتب فکری و سیاسی شکل گرفته و تعریف شده ای باشد ، علامتی است برای فاصله گرفتن از ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی و تلاشی است برای شکل دادن به یک ایدئولوژی حکومتی ِ ( به گمان آنها کارآمدتر ) که به شیوه معمول ، با آزمون وخطا ، حرکت های نامنظم و "چراغ خاموش" پیش برده می شود. ظاهراً آنها دریافته اند که ایدئولوژی رسمی حکومتی (مخصوصاً) در دنیای امروز و کشوری مانند ایران ، چنان نابهنگام و دست و پاگیر است که بدون برخورداری از توانِ بسیج مؤثر پایه اجتماعی رژیم ، اکثریت فزاینده مردم را به طور روزمره علیه آن می شوراند. با توجه به این مسأله است که آنها می خواهند با درآمیختن عناصری از ناسیونالیسم ایرانی و ایدئولوژی شیعه ، ابزار بسیج گر دیگری سرهم بندی کنند و جمهوری اسلامی را از مخمصه کنونی ( که دائماً هم برایش نفس گیرتر می شود ) برهانند. برای فهم فضای فکری و مقاصد آنها ، توجه به چند نکته اهمیت دارد:






۱ – هسته مرکزی ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی ، تعهد به شریعت و اجرای احکام آن است. در واقع ، تعهد به اجرای شریعت است که نیاز به حکومت اسلامی و از جمله ولایت فقیه را پیش می آورد. فراموش نباید کرد که همین تعهد به اجرای شریعت بود که قبل از شکل گیری جمهوری اسلامی و نظریه خمینی در باره ولایت فقیه ، در دوره مشروطیت ، ضرورت انطباق قوانین مصوب مجلس با احکام شریعت را پیش آورد و حق وتوی مراجع تقلید را از طریق پنج مجتهد جامع الشرایطِ پیش بینی شده در اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطیت تثبیت کرد. نهادی که روایت کمتر وحشیانه ای از "شورای نگهبان" امروزی بود. اما همین شریعت ، به ویژه احکام و قوانین ناظر به مسائل اجتماعی در آن ، منجمدترین و دست و پاگیرترین بخش ایدئولوژی اسلامی است که با "اسلام تاریخی" و شرایط شکل گیری آن گره خورده و یکی از بزرگ ترین مشکلات مسلمانان در جوامع امروزی است. مثلاً کافی است احکام مربوط به "احوال شخصیه" و به ویژه حقوق زنان را در نظر بگیرید ، تا به ابعاد حیرت آور نابهنگامی آنها در جوامع امروزی پی ببرید. مثلاً فقط تعهد نظری به اصل کهتری زن نسبت به مرد ، قاعده "زنان نصف مردان" و جدایی زنان از مردان یا آپارتاید جنسی ، در دنیای امروزی ( که برابری حقوق افراد انسانی ، دست کم روی کاغذ ، به اصلی جهان شمول تبدیل شده است) می تواند هر دولتی را به رویارویی دائمی و ستیز فرساینده با اکثریت بزرگ جامعه بکشاند. و بعضی از احکام شریعت ، مانند قوانین مربوط به برده داری و امثال آن ، در دنیای امروزی چنان غیرقابل دفاع هستند که حتی تاریک اندیش ترین بخش های روحانیت نیز ترجیح می دهند درباره آنها سکوت بکنند. همین ناهم خوانی احکام شریعت با مقبولات و مسلمات دنیای امروزی بود که جمهوری اسلامی را از نخستین روزهای موجودیت آن ، به دست اندازهای بی پایان گرفتار ساخت و دولتی را که می بایست مجری "احکام لایتغیر الهی" باشد ، رسماً به یک دولت رویزیونیست تبدیل کرد و مفاهیم عجیب و غریبی مانند "مصلحت نظام" و "ولایت مطلقه فقیه" را به وجود آورد.






۲ – نابهنگامی خودِ نظریه ولایت فقیه نیز کمتر از نابهنگامی احکام عهد بوقی شریعت نیست. در دنیای امروز دیکتاتوری پدیده نادری نیست ، اما غالب دیکتاتوری های جهان در ظاهر خود را منتخب مردم و مجری اراده مردم قلمداد می کنند و حتی اصرار دارند خود را جمهوری نشان بدهند و به تشریفات ظاهری جمهوری پایبند باشند. زیرا در دنیای امروز ، حاکمیت مردم ( دست کم روی کاغذ ) به اصلی جهان شمول تبدیل شده است. مشکل بزرگ ولایت فقیه این است که نه تنها دیکتاتوری است ، بلکه در سطح نظری نیز از ضرورت و حقانیت دیکتاتوری فقیه دفاع می کند. و این نمی تواند در دنیای امروز تحریک آمیز و بحران زا نباشد. البته در جمهوری اسلامی نیز سلطنت مطلقه فقیه در پوشش جمهوری پیچیده شده و مخصوصاً برآمده از انقلاب مردم و انتخاب مردم قلمداد می شود ، اما اصرار بر منشاء الهی حاکمیت و اختیارات بسیار محدود نهادهای انتخابی در مقابل اختیارات نیمه خدایی ولی فقیه مادام العمر و محاصره شدگی این نهادها به وسیله نهادهای ولایی ، چنان آشکار است که برگ انجیر "جمهوری" از وظیفه خود در ستر عورتِ سلطنت مطلقه در می ماند. به عبارت دیگر ، در دنیایی که بسیاری از دیکتاتورها برای توجیه خود ناگزیر می شوند به دفاع از ضرورت "استبداد روشنگر" یا "استبداد توسعه گر" به عنوان یک مرحله انتقالی و موقتی ، پناه ببرند ، جمهوری اسلامی با توسل به ضرورت ولایت مطلقه فقیه برای اجرای احکام عهد بوقی شریعت ، عملاً به دفاع از ضرورتِ "استبداد تاریک اندیش" و "استبداد واپس گرا" ، آن هم به عنوان یک نظام الهی و ابدی ، کشیده می شود.






۳ - حاکمیت مردم در دنیای امروز ، خود را در شکل حاکمیت ملت نشان می دهد ، زیرا حق شهروندی فقط در محدوده ملت - دولت معنا دارد. و این فرصتی برای نقش فعال ناسیونالیزم ( یا ملت گرایی ) در سیاست غالب کشورها به وجود می آورد. و ناسیونالیزم می تواند یکی از کارآمدترین راه های مقابله با شکل گیری آگاهی و اراده مستقل مردمی و توانمند شدن نهادهای دموکراتیک باشد. وظیفه ناسیونالیزم غالباً متحد کردن افراد ملت در مقابل "دیگران" است و این "دیگران" ممکن است "خطر" خارجی یا ملت های دیگر ( و غالباً همسایه ) باشند ، ولی ( از نظر ناسیونالیزم ) همیشه عواملی نفوذی در داخل خودِ کشور دارند که مانع یک پارچگی کامل ملت می شوند ، از جریان ها و سازمان های مدافع آگاهی و همبستگی طبقاتی کارگران و زحمتکشان گرفته تا اقلیت های قومی ، فرهنگی و مذهبی. شکل تهاجمی ناسیونالیزم ، مخصوصاً هنگامی که آزادی های بنیادی ، دموکراسی و حتی چندگانگی را مانعی بر سر راه خود می بیند ، به شکل فاشیسم در می آید. وظیفه فاشیسم القاء برتری ملی و به حالت بسیج درآوردن "ملت" در مقابل "دیگران" ، از طریق یک دست کردن ( و غالباً متمرکز کردن) ساختارهای سیاسی ، اقتصادی و نظام های ارزشی و قرار دادن آنها تحت فرماندهی واحد است. ملت برای فاشیسم فقط در شکل تودۀ گله وار آن ، و تحت هدایت رهبری یگانه معنا دارد ؛ رهبری که بیان یک پارچگی ملت است و "روح" و اراده ملت را بهتر از خودِ ملت بیان می کند. به عبارت دیگر ، فاشیسم دنبال مشروعیت آسمانی نیست و مانند همه ایدئولوژی های مدرن ، مشروعیت خود را ناشی از اراده و رسالت تاریخی ملت یک پارچه می داند ، اما از طریق بسیج های گله وار ، شرایطی به وجود می آورد که ملت نمی تواند مستقل از "رهبر" ، اراده خود را بیان کند. و همین خصلت و کارکرد فاشیسم است که آن را برای باند احمدی نژاد ، به جایگزین جذابی برای رهایی از دردسرهای ایدئولوژی رسمی عهد بوقی و ناکارآمدِ جمهوری اسلامی تبدیل می سازد.






۴ - جمهوری اسلامی از آغاز همیشه رگه های نیرومندی از فاشیسم را در بطن خود داشته و پرورانده و بخشی از "نهاد" های مهم آن ، مانند "سپاه" ، "بسیج" و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی رژیم ، با منطق و فرهنگ فاشیستی شکل گرفته اند.هرچند این "نهاد"ها ، به دلائل متعدد ، از جمله چند مرکزی بودن قدرت و ایدئولوژی سنتی رژیم ، تا یک دهه پیش نمی توانستند به دستگاه های هدایت کننده در ساختار قدرت تبدیل شوند ، اما اکنون آشکارا در موقعیت برتری قرار گرفته اند و می کوشند دستگاه های مختلف حکومتی را زیر کنترل خود درآورند. و در متن روند برتری یافتن این "نهاد"ها در ساختارهای قدرت جمهوری اسلامی است که باند احمدی نژاد "مکتب ایرانی" را عَلم می کند ؛ می کوشد ناخشنودی خود را از مبارزه علیه بدحجابی به نحوی نشان بدهد ؛ و در حوزه های مختلف علائمی نشان می دهد که جز فاصله گیری از مسلمات ایدئولوژی رسمی رژیم معنای دیگری نمی توانند داشته باشند و به همین دلیل هم از طرف غالب اصول گرایان ، کفر آمیز تلقی می شوند. شواهد متعدد نشان می دهند که حرکت های "فرهنگی" باند احمدی نژاد با مجموعه تغییرات شتابانی که اکنون در سطوح مختلف قدرت صورت می گیرند ، بی ارتباط نیستند و باید آنها را جزیی از روند فاشیستی شدن ساختارهای قدرت در جمهوری اسلامی ارزیابی کرد.






۵ – فاصله گیری از ایدئولوژی رسمی رژیم هنوز در مراحل آغازین خود است و ( همان طور که گفتم ) هنوز با آزمون و خطا و "چراغ خاموش" پیش برده می شود. بنابراین هنوز معلوم نیست احمدی نژاد و همراهان او دقیقاً چه طرحی دارند و چه هدف هایی را دنبال می کنند. اما از همین حالا روشن است که اولاً این فاصله گیری اعترافی است به ورشکستگی ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی توسط بخشی از هارترین مدافعان آن ؛ ثانیاً با مقاومت شدید "اصول گرایان" سنتی روبرو خواهد شد و ممکن است به رویارویی همه جانبه ای در میان جناح های مختلف "اصول گرا" بیانجامد. حقیقت این است که با حذف اصلاح طلبان از ساختارهای قدرت ، جمهوری اسلامی یک پارچه تر نشده است و همان طور که محمدرضا باهنر پیش بینی می کند ، "فتنه عظیم" دیگری در حال شکل گیری است که این بار از میان خودِ اصول گرایان برخواهد خاست.




محمدرضا شالگونی – ۴ فروردین ۱۳۹٠ ( ۲۴ مارس ۲٠۱۱ )


مولوی: "ای یوسف خـوش نام ما" ..... صدا: احمد شاملو

آموزش سرباز امریکایی به کودکان افغانستان

فحشا

آهنگ انقلابی

مرسدس سوسا: خواننده ی انقلابی آرژانتین

ترانه سرود مانیفست- ویکتور خارا - با زیر نویس فارسی