۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

جاکش ها
جاکش ها در میان ما جا سازی می کنند " جاسوس " در میان ما جاکش ها جا به جا جاسازی می کنند. غیر قانونی نیست " نوستالژی " به یاد روزهای عرق خوری در " مرمر" " کافه نادری " " ریویرا" ی قوام السلطنه خاطرات مدرسه دانشگاه کارخانه روزنامه همکلاسی همکار روی یک نیمکت در یک اداره دور یک میز گرد یک منقل در یک زمین ورزش جاکش ها نبوده ها را عکاسی می کنند نمی شناسی ندیده ای بوده ای اما در پسِِِِ ِ پشت ِ خاطره ی قماربازی کلاشی پشت هم اندازی نمی شناسی نمی شناسی اشان کافه هایی که تو بیاد نمی آوری گیلاس هایی که هرگز بالا نبرده ای همکلاسی هایی که هرگز ندیده ای مثل ما، با ما می گویند " کار" مثل ما، با ما می گویند " تضاد" مثل ما ، با ما می گویند " کارگر" می گویند " کارخانه " " کار فرما" مثل ما . مشت هایشان را گره می کنند و می گویند همه ی آن چیز هایی را که ما می گوییم دست مان را می فشارند ـ محکم ـ " رفیق " و همراه ما سرود می خوانند " تنها ما توده ی جهانیم.............. ". می گویند " ما " و از ما نیستند جاکش ها همه چیز را در میان ما جاسازی کرده اند " روزنامه نگار " " طنز پرداز" " مقاله نویس " " نویسنده " " شاعر" " آواز خوان" " هنرپیشه " " کارگردان" " نقاش " " قهرمان " از همه رقم جنس شان جور است کم نمی آورند! جاکش ها همه چیز را در میان

گزارشی که تل آويو را لرزاند


صالح النامی الاهرام هفتگی برگردان: بهنام افضل گزارشی که تل آويو را لرزانددر پی گزارش اطلاعاتی ايالات متحده مبنی بر اينکه از جانب ايران خطری وجود ندارد، اسرائيل با يک وضعيت استراتزيک فوق العاده مواجه شده است. تلفن همراه دکتر شلومو سيگِف، طبيب خصوصی ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيل حدود 6 بعد از ظهر چهارشنبه گذشته به صدا درآمد. منشی خصوصی اولمرت بود که از سيگِف می خواست قرار ملاقات خود در خانه اولمرت- برای آنکه در حضور همسر او زمان عمل جراحی برداشتن يک غده سرطانی از پروستات او را تعيين کند- را به عقب بياندازد. اين قرار ملاقات بعلت يک تحول امنيتی مهم به عقب افتاده بود- اولمرت در آن ساعت رياست جلسه سران آزانس های امنيتی و اطلاعاتی و نمايندگان آژانس انرژی اتمی اسرائيل، و همچنين کارشناسان تبليغات و وزيران امور خارجه و دفاع اسرائيل را بعهده داشت. دستور جلسه بررسی ادعاهای گزارش اطلاعاتی آمريکا بود که می گويد ايران از سال 2003 به اينسو برنامه توليد سلاحهای اتمی خود را متوقف کرده است. شرکت کنندگان در جلسه اتفاق نظر داشتند که گزارش ضربه جانانه ای بر اسرائيل بود و بعضی نيز آن را يک «شکست اطلاعاتی و ديپلوماتيک بزرگ» توصيف کردند. لحن اولمرت در آن جلسه تند و قاطع بود. او به سران آژانس های اطلاعاتی و نمايندگان آژانس انرژی اتمی دستور داد « همه توانايی ها و ظرفيت های اطلاعاتی اسرائيل را بکار بگيرند تا نشان دهند که گزارش آمريکايی اطلاعات را نادرست تعبير کرده است.» بن کاسبيت، روزنامه نگار اسرائيلی که با آژانس های اطلاعاتی روابط نزديکی دارد می گويد ماير داگان، سرپرست موساد در آن جلسه به اولمرت قول داد که آژانس او به جهان ثابت خواهد کرد که علاوه بر برنامه سلاح های اتمی که در سال 2003 متوقف شد و برنامه اتمی برای مقاصذ مسالمت آميز که در حال پيشرفت است، ايران يک برنامه مخفی دارد که تاکنون تواسنه است آن را پنهان کند. داگان قول داد برای اثبات اينکه ايرانی ها سعی دارند از طريق اين برنامه مخفی بدون اطلاع جهان خارج به توانايی اتمی نظامی دست يابند با ديگران همکاری نمايد. در ارتباط با تبليغات در آن جلسه تصميم گرفته شد که کارزار توقف ناپذيری- البته نه از طرف آژانس های رسمی اسرائيلی- عليه گزارش آمريکا به راه انداخته شود. در آن جلسه توافق شد که در اسرائيل در سطوح نظامی و سياسی رسمی طوری عمل نشود که به نظر برسد اسرائيل می خواهد دولت آمريکا را بسمت درگيری نظامی با ايران به هر قيمت که شده هول بدهد. در نتيجه، تصميم گرفته شد که اين کارزار از طرف کارشناسان تبليغاتی اسرائيل و با همکاری ژنرالهای بازنشسته، کارشناسان انرژی، و سران بازنشسته آژانس های اطلاعاتی و با همکاری سران گروه های يهودی در ايالات متحده و طرفهای آمريکايی که از گزارش انتقاد کرده اند، پيش برده شود. اگرچه اساس کارزار تبليغاتی عليه گزارش اعلام نشده است، اما طی يک هفته ای که از آغاز آن می گذرد می توان مکانيسم هايی که برای رسيدن به اهداف آن بکار گرفته می شود را ديد، مکانيسم هايی که متناقض و ضعيف به نظر می رسند. شرکت کنندگان در کارزار تبليغاتی اسرائيل در باره حرفه ای بودن گزارش شک کرده، ادعا می کنند که آمريکايی ها اطلاعات جاسوسی را نادرست و ناکامل تفسير کرده اند. آنها همچنين نسبت به انگيزه های 16 مقام ارشد در آژانش های اطلاعاتی آمريکا که گزارش را نوشته اند اظهار ترديد کرده و ادعا می کنند که آن گزارش بر پايه درس های جنگ در عراق تهيه شده است- که طی آن دولت آمريکا جنگ خود را با اطلاعات آمريکايی که می گفت صدام حسين دارای سلاحهای کشتار جمعی است توجيه کرد، اطلاعاتی که نادرست بودن آنها بعداً ثابت شد. کسانی که کارزار اسرائيلی را می گردانند ادعا می کنند که نويسندگان گزارش می خواستند با بی اعتبار کردن علنی دلائل جنگ با ايران مانع آن شوند که پرزيدنت بوش جنگ با ايران را شروع کند. با اين وجود، تبليغات چی های اسرائيلی با طرح اين ادعا که گزارش با تشويق خود بوش- که دنبال توجيهی می گشت که دست به جنگ عليه ايران نزند- منتشر شد و در پی انتشار گزارش جنگ بوضوح غيرممکن شده است، دچار تناقض گويی می شوند. دولت اولمرت هم برای اينکه يک ماهيت شخصی به گزارش اطلاعاتی آمريکا بدهد اجازه داد گزارش تهيه شده از طرف پژوهشگران وزارت امور خارجه اسرائيل به بيرون درز کند، اين گزارش ادعا می کند بوش بعلت ضعف های فعلی اش تصميم گرفت عليه ايران دست به جنگ نزند. رسانه های اسرائيلی پيش از آن با ذکر نقل قولهای مناسب از شماری از مقامات ارشد اسرائيلی که عزم بوش برای پايان دادن به برنامه اتمی ايران را می ستودند، موضوع را جا انداخته بودند. با اين وجود، اين تلاش های تبليغاتی اسرائيل نتوانسته است اکثر رسانه های اسرائيل را قانع کند. همه مفسران مسائل اطلاعاتی روزنامه های اسرائيلی، از قبيل رونين برگمن، يوسی مِلمن، امير اورين، و ديگران تأکيد می کنند که گزارش اطلاعاتی آمريکا بر اساس همان اطلاعات جاسوسی که در اختيار اسرائيل است قرار دارد و اينکه آژانس های جاسوسی اسرائيلی هيچ اطلاعاتی در اختيار ندارند که آمريکايی ها از آن بی خبر باشند. اين مفسران همچنين تأکيد می کنند که مقامات ارشد در آژانس های اطلاعاتی اسرائيل خوب می دانستند که نمی توانند حرفه ای بودن آژانس های اطلاعاتی آمريکا را رد کنند. اسرائيل در سطوح سياسی و امنيتی با گزارش اطلاعاتی آمريکا شديداً سرافکنده شده است، زيرا اسرائيل-بويژه آژانس های اطلاعاتی آن- را بمثابه طرفی نشان می دهد که می خواهد بدون هيچ توجيهی واشنگتن را وارد درگيری با تهران نمايد. البته اسرائيل هم از نظر ديپلوماتيک و هم از نظر پوشش رسانه ای باخته است. گژارش همچنين ضربه ای است بر استراتژی اسرائيلی طرح شعار «يک ايران اتمی برای صلح و امنيت جهان تهديد است» در حاليکه با انتشار گزارش اطلاعاتی، نقشه اسرائيل برای اينکه دولت بوش برنامه اتمی ايران را با اقدام نظامی متوقف کند شکست خورده است، تل آويو پی برده است که حتی رييس جمهور بعدی آمريکا هم بعد از اين گزارش قادر نخواهد بود به گزينه رو در رويی نظامی با ايران متوسل شود. در عين حال، تل آويو همچنين پی برده است که توانايی آن برای متقاعد کردن ملت های جهان به تحميل تحريم های اقتصادی سخت تر عليه تهران، عليرغم و عده های بوش و کاندوليزا رايس وزير امور خارجه برای ادامه تلاش ها در جهت اعمال فشار بيشتر بر تهران، تضعيف شده است. تل آويو می داند که بسياری از کشورهای جهان که روابط اقتصادی و تجاری با تهران دارند در پی انتشار گزارش نفس راحتی کشيده اند، زيرا به آنها امکان می دهد در برابر تلاش های واشنگتن برای جذب آنها به يک ائتلاف ضد ايرانی مقاومت کنند. با اين وجود، مخمصه ای که اسرائيل پس از انتشار گزارش اطلاعاتی آمريکا دچار آنها شده است محدود به اين نمی شود. بنا به گفته تصميم گيران در تل آويو، ايران حتا بدون سلاح های اتمی هم برای اسرائيل يک تهديد استراتژيک به حساب می آيد. بنا به گفته ژنرال بنيامين بن اليزر، وزير تاسيسات زير بنايی اسرائيل، ايران دارای زرادخانه عظيم موشک های بالستيک است که می تواند تمام خاک اسرائيل را هدف قرار دهد. تسوی باريل، پژوهشگر و نويسنده معروف اسرائيلی می گويد گزارش اطلاعاتی آمريکا موجب آن شده است که تل آويو «يک ثروت استراتژيک مهم» را از دست بدهد، و اسرائيل پس از اين در ادامه بازاريابی برای نگرش قالبی که برای حفظ سياست های خود در منطقه عليه ايران پخش می کند،با مشکل روبور خواهد شد. بعنوان مثال، اکنون برای اسرائيل مشکل خواهد بود که از سوريه بخواهد بعنوان پيش شرط شروع مذاکرات صلح روابطش با ايران را قطع کند. رونی دانيل، مفسر نظامی تلويزيون کانال 2 اسرائيل معتقد است که گزارش ضربه سختی بر تلاش های اسرائيل برای نزديک شدن بيشتر به دولتهای عرب-بويژه دولت های خليج- است، زيرا بحث اسرائيل را که می گويد خطر ايران مخرج مشترکی بين آنهاست که بستر لازم را برای همکاری و تفاهم متقابل، و حتا يک ائتلاف براساس منافع مشترک فراهم می کند را سست می نمايد. ترسناک ترين چيز برای محافل اسرائيلی اين واقعيت است که گزارش اطلاعاتی آمريکا می تواند راه را برای مرحله جديدی در روابط بين تهران و واشنگتن هموار کند. تل آويو با نگرانی شديد شاهد آن بود که احمدی نژاد رييس جمهور ايران در نشست اخير خليج شرکت کرد. محافل استراتژيک در تل آويو ادعا می کنند که دعوت از احمدی نژاد بدون چراغ سبز واشنگتن ممکن نبود. در عين حال، اين محافل با نگرانی به افزايش ملاقات ها بين ديپلومات های ايرانی و آمريکايی به دعوت دولت نوری المالکی در بغداد اشاره می کنند که هدف آن کاهش سطوح خشونت در عراق است. تل آويو همچنين به توافق بر سر رييس جمهور جديد لبنان اشاره کرده و ادعا می کند که آن توافق نشانگر شروع مرحله جديدی در روابط بين دو طرف بحساب می آيد. بطور کلی، تصميم گيران در اسرائيل معتقدند که گزارش آمريکايی يک پيروزی ديپلواتيک برای ايران است. علاوه براين، گزارش ضربه ای است بر اعتبار آژانس های اطلاعاتی اسرائيلی که هميشه خود را بعنوان ارائه کنندکان بی چون و چرای داده های اطلاعاتی ترسيم کرده اند اين تحول برای اسرائيل بسيار منفی است، زيرا غرب-و بويژه واشنگتن- تصميم های خود را اغلب براساس اطلاعاتی که از طرف اسرائيل ارائه شده قرار داده اند. ترديد در باره اعتبار آژانس های اطلاعاتی اسرائيل به نقطه ای رسيده است که يوسی مِلمَن خبرنگار اطلاعاتی روزنامه اسرائيلی هارتض، آژانس های اطلاعاتی اسرائيل را به «جعل» داده های اطلاعاتی در خدمت به منافع رهبران اسرائيل متهم کرده است. ملمن از دولت خواست به پيشنهاد اِفريم هَلوی سرپرست سابق موساد برای شروع گفتگو با ايران پاسخ بدهد. با اين وجود، چنين به نظر می رسد که تصميم گيران در اسرائيل قصد دارند به سياست ستيزگرانه ادامه بدهند. آويگدور ليبرمن، معاون وزير امور خارجه اسرائيل روز جمعه طی مصاحبه با تلويزيون کانال 2 اسرائيل خاطر نشان ساخت که اکنون اسرائيل به تنهايی با ايران رو در روست. آينده نشان خواهد داد که آيا اظهارات آنها پيش در آمدی بر اقدام يک جانبه است. http://weekly.ahram.org.eg/2007/875/re5.htm

مناسبت نشر کتاب نوآمی کلاین در مورد اجرای تز شوک تراپی فریدمن در عراق

بخوانند آنهائيكه بي شرمانه خواستار دخالت نظامي اجانب هستند
قسمت دوم
قسمت سوم
عراق لابراتوار شوك تراپي آمريكا در خاورميانه
عراق امروزي آيينه اي براي ايران فردا
قسمت اول
به نام خداوند جان و خرد
عراق لابراتوار شوک تراپی امریکا در جهان عرب
مفهوم دموکراسی نوین در متن اشغالگری
بخش 1
به مناسبت نشر کتاب نوآمی کلاین در مورد اجرای تز شوک تراپی فریدمن در عراق
حمید دادیزاده (تبریزی)
او یک حرامزاده بیرحم و کم مقداریست . می توانید در این مورد مطمئن باشید"
He is a ruthless little bastard. You can be sure of it.""
از سخنان ریچارد نیکسون، رئیس جمهور امریکا، اشاره به دونالد رامسفلد1971

"میلتون فرید من تجسم این حقیقت است که ایده ها پیامدهائی بهمراه دارند"
دونالد رامسفلد، ماه مه 2002

" دنیا به یک ویرانه ای تبدیل شده و کسی باید این خرابه ها را تمیز و آباد کند".کاندولیزا رایس، سپتامبر 2002، در زمینه سازی و توجیه حمله به عراق
"ما مردم عراق امروز حدود پس از 5 سال از گذشت بازسازی، آب آشامیدنی را از منبعی که دهه ها پیش ساخته شده و آبش هم تصفیه نشده است، استفاده می کنیم. این منیع تا حال تعمیر نشده است. برق در هر 24 ساعت فقط دو ساعت مهمان ماست. ما به عقب بر می گردیم. ما پخت و پز خود را از هیزم هائی که از جنگلها جمع می کنیم انجام می دهیم. چرا که با کمبود سوخت و نفت مواجهیم.
"یک شهروند موصلی"
"بهترین زمان برای سرمایه گذاری زمانی است که جوی خون بر زمین جاری است."
یک نماینده چند ملیتی های حاضر در فاز دوم بازسازی عراق
ژنوساید عمدی در عراق
"در عراق ژنوساید یا قتل و عام عمومی مردم توسط اشغالگران جاریست. برنامه پاکسازی عمدی بخشی ازجمعیت عراق در دست اقدام است. عراق در حال نابودی است. عراق در روند اضمحلال قرار گرفته است. زنان پشت نقابهای خود، پشت درهای خانه هایشان ناپدید می شوند. کودکان از مدارس خالی شده اند.از سال 2006 حدود دو سوم بچه ها در خانه های خود زندانیند. بعد نوبت به متخصصین و کارشناسان رسیده است. دکترها،پروفسورها، سرمایه گذاران ملی، دانشمندان، فارماکولوژیست ها و داروسازان، قضات، وکلا همه فراری شده و ناپدیدند. به طور تقریبی 300 آکادمیسین عراقی کشته شده اند.برمر ، نماینده بوش کل سیستم اداری عراق را فلج کرد تا بیگانگان بر عراق حاکم شوند. این همه حاصل اشغالگری است از فوریه 2007، حدود 2000 نفر از کارشناسان کشته شده و 12 هزار فراری شده اند. عراق به حراج گذاشته شده است.تا آوریل 2007، طبق گزارش کمیساریای سازمان ملل در امور پناهندگان 4 میلیون عراقی ناگزیر خانه خود را ترک گفته اند. روزانه سه هزار شهروند عراقی زیر فشار نیروهای اشغالگر ترک دیار می کنند.(یک نفر از هر هفت عراقی). عراق لابراتوار شوک تراپی امریکاست. ملتی وحشتزده، کشوری ویران و اشغالگرانی که می خواهند خاک عراق را جولانگه غولهای مالی و نفتی و نیز قرارگاه دائمی نظامیانی بکنند که تنها نگهبان منابع عظیم نفتی منطقه باشند.
در اوایل سال 2006 در عرض سه ماه و نیم حدود 20 هزار شهروند عراقی ربوده شده اند. رسانه های بین المللی تنها وقتی به این گونه اخبار توجه نشان می دهند که یک فرد غربی ربوده شده باشد. شکنجه جمعی مردم عراق به یک صنعت گسترده تبدیل شده است.امریکا در شکستن نیروی مقاومت مردم از هر سلاح، بمب و ابزار کشتار به جز بمب هسته ای ا ستفاده کرده است.
کنتراتچی های خصوصی که استخدام دولت امریکا هستند و هر گونه سلاح می توانند حمل میکنند، با خشونت تمام آدم می کشند. هر عراقی دشمن اشغالگران محسوب می شود. در حالی که این نظامیان تحت کنترات امریکا طبق قوانین جنگ مصونیت حقوقی دارند و هر گز در برابر دولت و مردم عراق مجبور به پاسخ گوئی نیستند.
کنتراتچی ها کیانند؟
کنتراتچی ها که دارندگان شرکتهای مخوف امنیتی هستند، در پروسه تبلیغات انتخاباتی بوش صد ها میلیون دلار هزینه کرده اند.این ها لابیستهای دولت بوش بوده اند که امروز در کشتار مردمی که برای احقاق حقوق آنها رفته بودند غوغا می کنند. کنتراتچیها در حمل و واردات هر گونه سلا ح آزادی مطلق دارند. در پاسخ، دولت بوش نیز درامد کنتراتچیهای نظامی را ما بین سالهای 2000 تا 2006 تا 200 بیلیون ( دویست بلیون ) دلار رسانده است. در حالی که مردم عراق به آب آشامیدنی سالم و نان فرزندان خود محتاجند، کارمندان دون پایه شرکتهای خارجی با 900 دلار روزانه خزانه کشور را غارت می کنند. دولت عراق مثل ماشین بانکی عمل می کند که کارش واریز کردن پول به خزانه و پرداخت آنست.
ریچارد آرمیتاژ، معاون اسبق وزیر امور خارجه امریکا در برابر مقاومت مردم عراق و شکست پروسه شوک تراپی می گوید:
" این روح انسانی که نیروهای ائتلاف با آن در جنگ عراق وارد شدند، سبب شد که نتیجه حاصل نگردد و مردم تغییر نکنند.با آن سرعت خیره کننده ای که ما بر دشمن پیروز شدیم، نتوانستیم شوکهای لازم را بر جمعیت عراق وارد نمائیم و مردمی رام شده به تعبیر آرمیتاژ (cowed population) "جمعیت تغییر شکل یافته به گاو" تولید نمائیم. در آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم مردم این دو کشور به طور عمیقی شوکه شده و از درون تغییر یافتند. امریکا نتوانسته به قدر کافی مردم عراق را شوکه کند، از درون متحول کند و در بهت و حیرت گیج کننده ای قرار دهد."( ارسال 30 هزار نیروی اضافی در واقع واکنش به این رهنمود است)
میتوان از این اظهار نظر پی برد که آورندگان دموکراسی به مردم عراق چسان می نگریستند و معماران حمله چگونه به کیستی و اقتدار یک ملت و تاریخ او نظاره می کنند. تنها ملت گاو شده میتواند در برابر شوک تراپی مقاومت نکند و به انقیاد اشغالگران خانه اش در آید.هزار نکته باریکتر ز مو این جاست که این نظر اقتصاددانان مدرسه
شیکاگو و اصحاب فریدمن دیگر با شکست مواجه شده، هر چند بشریت بهای سنگینی پرداخته است.
نوآمی کلاین کیست؟
اشاره: نوآمی کلاین، نویسنده و روزنامه نگار کانادائی از آغاز اشغال عراق همراه تیمی از همکارانش این جنگ را دنبال کرده و اخیرا کتابی در این مورد منتشر کرده که در بر گیرنده گزارشات و اطلاعات تکان دهنده ای از عملکرد ارتش امریکاست.او همراه و همکار سازمانهای مدافع حقوق بشر بوده و از بعد حقوق و شرافت انسانی نیز این تراژدی را بررسی کرده است. او که از اولین روزها در عراق به ثبت وقایع جنگ پرداخته، تلاش دارد که فلسفه دولت بوش را در اشغال عراق بشکافد، رازهای پشت پرده را، که در روزنامه ها و رسانه ها دیده و شنیده نمی شود عیان سازد. او با پژوهش در ابعاد مختلف پدیده موسوم به "بازسازی کشورها، منطق بازار آزاد، و صدور دموکراسی، و با ثبات کردن دولتها" ناگزیر به تاریخ اشغالگریهای امریکا می پردازد و یکی از طراحان این حمله دونالد رامسفلد، و معمار فکری و استاد او میلتون فریدمن را زیر ذره بین تعهد روزنامه نگاری خود قرار می دهد و آن گاه به نقش چند ملیتیها در دو محور: اول حمله و اشغال و دوم: شوک تراپی و بازسازی و به تعبیر رامسفلد"استحاله عمیق" اشاره می کند. او زبان و مفاهیم آن را از قید سیاست آزاد می کند و در روی زمین با مردم به زبان مزدم رویدادها را می نگرد و معنی میکند.
مدل بازار آزاد در قلب کشورهای اسلامی، شوک تراپی
بعد از جونتاها در آرژنتین و شیلی پینوشه نوبت پیاده کردن تز میلتون فریدمن به عراق رسیده است، کشوری که نفت خیز است اما هنوز از نظر فرهنگی و مردم شناسی برای غربیان چندان شناخته شده نیست. فرید ذکریا، ستون نویس روزنامه نیوز ویک می نویسد: ظرفیت جورج بوش در تصور ساختن یک خاور میانه جدید ممکن است از جهالت نسبی او از درک این منطقه باشد." اما از مدتها قبل تئوری بازسازی یا به تعبیری :"اشغالگری، نابودی و غارت مجدد" در رابطه با عراق روی میز بود. و بارها در جاهای دیگر این تئوری پیاده شده بود. اینک نوبت عراق رسیده است.
"شوک تراپی" توسط چند ملیتی ها و نظامیان کنتراتچی که به هیچ مقامی پاسخگو نیستند در حال اجراست. به نوشته نوامی کلاین ، درست چند روز بعد از واقعه 11 سپتامبر، دولت بوش مخفیانه و آرام تحت بهانه " جنگ با ترور" و در آغاز درگیریهای قومی که حاصل اشغالگری بود قانون جدیدی را از پرده به بیرون انداخت و آن در اختیار قرار دادن منابع عظیم نفتی عراق به دو چند ملیتی موسوم به "بی پی" و شل بود. شرکت هالیبرتن هم که دیک چینی آنرا کنترل میکرد بخش وسیعی از عملیات لجستیکی را در اختیار می گیرد. در شرایطی که نیروهای اشغالگر از زمین و هوا و دریا عملیات ویرانگر بی حد و مرز و نامحدود خود را آغاز کرده بودند، پروژه شوک تراپی در کل جامعه عراق در حال اجرا بود. اگر به تصاویر بنگرید عمق فاجعه که زنان و کودکان و غیر نظامیان عراقی متحمل شدند خواهید دید. برای مثال فقط در فلوجه در عرض 7 روز 850 نفر بیگناه قتل و عام شدند و 1500 نفر هم مجروح. این اوج تروریزه کردن یک ملتی است که در بربر نیروهای اشغال مقاومت می کند.
زندان ابو قریب و زندانهای مخفی پر می شدند و رامسفلد که فرصت طلائی پیدا کرده بود در خاک امریکا با شتسشوی مغزی مردم آمریکا در زمینه خطر سلاحهای کشتار جمعی و حضور القاعده در عراق، مردم این کشور را در یک شوک، ترس و واهمه عجیبی قرار داده بود؛ کل فجایع وارده به مردم را در بمباران مرکز تجارت جهانی نیویورک در 11 سپتامبر به عراق منتسب می کرد تا شوک بیشتری به امریکائیان وارد نماید و با ترس تراپی آنان را با جنگ همعنان سازد. و در عراق نیز مردم عراق را که هنوز شوک بمبارانهای ممتد خاک خود را بر تن داشتند، با هجوم چند ملیتی ها روبرو نمود. امریکا با تجربه ای که از امریکای لاتین و مقاومت مردم در برابر اشغالگران داشت؛ بر آن بود تا با به کار بستن پروژه شوک تراپی، پیاده کردن نیروی بی سابقه نظامی و ترس و لرز روانی به استحاله ذهنی مردم عراق بپردازد و نیروی مقاومت را از مردم سلب کند. اولین پروژه انتصاب یک نطامی و مقام امنیتی کارکشته به عنوان مدیر کشور عراق بود، پل برمر و همراهانش.
عراق آخرین مرز گسترده خاورمیانه است. در این کشور 80 در صد چاههائی که حفر شده به نفت رسیده است"
دیوید هورتن، رئیس هئئت مدیره شرکت نفت ایرلند، ژانویه 2007
اینک عراق جولانگه اشغالگران است. مردم در خاک خویش به دیده دشمن نگریسته می شوند. مهمانان تا بن دندان مسلح، همراه با کنتراتچی های نطامی که ارتش امریکا استخدام کرده و تنها در برابر دولت امریکا پاشخگو هستند؛ هست و نیست مردم عراق را زیر پنجه میلیتاریسنی خود دارند. مدرسه ها تعطیل، کارخانه ها مسدود و شهرها حالت نظامی دارد و تانکها و نفربرها بر شهرها حکم می رانند. فریاد انفجارات کل خاک عراق را در هم نوردیده و مردم در تاریکی مطلق قرار دارند.تمام تلفنها در بغداد قطع شده و این بی خبری مطلق مردم را از پای در می آورد. نوآمی کلاین با تصویر وضع رونی مردم تلاش دارد محتوای تئوری اشغال را بکاود. اندیشه ای که ریطی به دموکراسی، حقوق بشر یا آزادی و مناعت انسانی ندارد.چرا که هر چه شوک و حیرت و هیبت و واهمه مردم بیشتر شود، آن قدر پروژه شوک تراپی موفقتر خواهد بود.. رامسفلد بر آنست که تز میراث فریدمن را که به "ترانسفورماسیون همه گیر و اساسی" معروف است به منصه عمل بنشاند. همان تزی که خود بوش هنگام پذیرش استعفای رامسفلد از آن به عنوان" دستاورد بزرگ" این فرمانده یاد می کند، فرماندهی که نوآمی کلاین از واژه " یک آدم کش بیرحم" BLOODLESS HATCHT از او نام می برد. فرماندهی که به کلام کلاین " عاشق قلع و قمع دیگران، مخفی کاری و تحکم است". فرماندهی که تخصصش خصوصی سازی و پاکسازی است. وقتی رامسفلد این مقام را پذیرفت همه تعجب می کردند و با خود می گفتند کسی که 68 ساله است و در دوره ریاست جمهوری جرالد فورد این مقام را داشته و الان ثروتی معادل 250 میلیون دلار دارد، چرا این مقام را پذیرفه است. این "آدم کش بیرحم" در بیست سال گذسته سرگرم رتق و فتق امور چند شرکت چند ملیتی بوده و در هیئت رئیسه آنها حضور داشته است. او معروف است به ادغام تراستها و ایجاد الیگارشیها و بازسازی چند ملیتی های در حال بحران. او. خودش را با لقب" مرد اقتصاد نوین" خطاب میکند. زیر نفوذ این فرد در عراق جوی خون جاری شده است. او طراح معروف شکنجه های زندان ابو قریب است. او که عنوان شغل اش وزیر دفاع است، 30 سال است که سرگرم طراحی حمله، کشتار، برنامه ریزی جنگی است. کسی به او حمله نکرده است. به سخن جف کفرتی در کتاب جدیدش: نه عراق تهدیدی به ما بود.نه عراق سلاح کشتار جمعی داشت، نه یک عراقی به مرزهای ما تجاوز کرده و نه عراق رابطه ای با القاعده داشته است. عراق کشور مستقلی بود". اما عراق از سالها پیش برای پیاده کردن مدل فریدمن انتخاب شده بود. که واقعه 11 سپتامبر نوعی مائده آسمانی بود که دولت بوش را به حرکت در آورد. سالها پیش رامسفلدها گفته بودند که "نفت همچون کالای با ارزشی است که نباید دست مشتی عرب باشد. اسرائیل نیز بنا به ماهیت اشغالگری خویش در شعله ور کردن این آتش سهیم بوده است. از سی سالگی که رامسفلد وارد کنگره امریکا شده ، حدود چها دهه است که زیر بالهای نظری فریدمن و" مدرسه اقنصادی شیکاکو" اموزش دیده است.
"نیمدانم وقتی کنار فریدمن هستم و یا با او گفتگو می کنم و یا هم صحبت می شوم، احساس هوشیاری و زرنگی می کنم." این بخشی از سخنان رامسفلد در جشن 90 سالگی فریدمن بود.
منطق رامسفلد و فریدمن و تز آنها در خاک عراق به محک تجربه نشسته است. اساس تئوری، "شوک تراپی" همان گونه که اشاره کردم کاری با دموکراسی و پیشرفت و آزادی ندارد. در این تئوری اثری از حقوق انسان و مردم تحت اشغال وجود ندارد. تئوری شوک تراپی اصلا کاری با زندگی مدنی و بهبود زندگی عامه ندارد. این تئوری بر "تغییر روانی مردم"، ایجاد دشمنی ها و جدائی طلبیهای قومی و نژادی، به انقیاد در آوردن انها، شکست نیروی آگاهی و هویت مردم و تبدیل مردم به ابزاری در خدمت چند ملیتی ها برای سود دهی بیشتر است. عدم اعتماد به نهادهای مردمی، نادیده گرفتن حق رای مردم و انتخابهای آنها و به صلابه کشیدن هر گونه مخالفت در راه اجرای پروژه شوک تراپی از طریق خصوصی سازی و انحلال بخش دولتی در سی سال گذشته تاریخی را در صحنه جهان نوشته که بغایت خواندنی است. تاریخی که همراه است با پشتیبانی فاسدترین مهره ها و ددمنشترین چهره ها مثل پینوشه که همواره رامسفلد پیشگام این پروژه بوده است. مجریان این پروژه به استقلال ملتها، به سربلندی و مناعت انسانی آنها عقیده ای ندارند. آنان فقظ با بال چند ملیتی ها و زیر آتش بیرحمترین نظامیان کنتراتچی پرواز می کنند. کسانی که سالهاست در عراق تحت شرکت بلاک واتر مشغولند و تا کنون صدها عراقی بیکناه را ترور کرده اند، بی آنکه در برابر قانونی جوابگو باشند. و از این طریق بلیونها دلار در عراق ، اافغانستان عاید خود کرده اند.طبق اسناد موجود فروش راکتور آتمی به کره شمالی زمانی صورت گرفته که رامسفلد عضو بورد مدیریتی شرکت آّّب ب سرویس یا براون باوری بوده .این تکنولوژی امکانات تولید پلوتونیوم را به کره شمالی می داد. همین" حرامزاده بیرحم" بود که در دهه 90 با دیکتاتور بغداد دست دوستی داد و او را به حضور پذیرفت.
با این تاریخ نمیدانم که ریچارد نیکسن اگر امروز زنده بود، لقبی را که 35 سال پیش به رامسفلد داده و اورا زنازاده بیرحم لقب داده بود، با مرور عملکرد این فرمانده چه عکس العملی نشان می داد. در صد سال گذشته بیش از صد مورد حمله و لشگر کشی زیر رهبری وزارت دفاع امریکا صورت گرفته است.استفاده از جنگ به عنوان " وسیله شکنجه مردم عادی" در قوانین بین الملل مردود است. پش از جنگ جهامی دوم رئیس جمهور فرانکلین روزولت به طور علنی و با صراحت علیه کسانی که از ناحیه جنگ سود خواری می کردند، ناگزیر چنین موضع گرفت: "من دوست ندارم حتی یک میلیونر جنگی ببینم که در نتیجه ویرانی و تباهی جنگ در امریکا میلیونر شده باشد". معلوم نیست آن رئیس جمهور نیز با میلیونها ثروتی که دیک چینی و دیگرکنتراتچی های مستخدم واشنتگتن از محل ویرانی و تباهی کشوری به دست آورده اند، امروز چه واکنشی نشان میداد.؟ طبق تحقیقات انجام شده دوره ریاست جمهوری بوش و گروه او از فاسدترین دوره ها بوده که در آن عریان ترین سوء استفاده در تاریخ امریکا شده است.این تاریخ به برکت میلتون فریدمن ورق خورده است. تاریخی که هنوز ماهیت آن برای مردم جهام عیان نشده است. نویسندگان تز" شوک تراپی" و "بازار آزاد بی مرز" که برنامه" بازسازی و نوسازی " کشورهای در حال جنگ را در دست اجر دارند ، مضمون کار خود را با واژه" با ثبات کردن" تعریف می کنند، ثباتی که لازمه اش ویرانی نظم گذشته و استحاله روانی مردم است. برای پیاده کردن این نظم لازم است به اندازه کافی و وافی شوک وارد گردد. مناعت انسانی، ارزشهای فرهنگی و کیستی تاریخی و غرور ملی مردم عراق را این تز هدف قرار داده است. نوامی کلاین برنامه غارت موزه ای که هزار سال تاریخی سابقه داشت و حافظه مردم عراق حساب می شد را نوعی از همین پروسه استحاله نام می برد.
فریدمن در مورد شیلی دوران پینوشه می گوید: کل دوران حکمرانی پینوشه، تمام 17 سال دیکتاتوری مطلق و دهها هزار انسان شکنجه شده را نمی شود اقدامی خشونت آمیز نامید. این حرکات برای نیل به دموکراسی لازم است و افزود: مهمترین مسدله در مورد شیلی این است که بلاخره بازار آزاد توانست آزادی و جامعه آزاد را با پینوشه به شیلی بیاورد."
همین معمار تز شوک تراپی و استقرار بازار آزاد و ضرورت خصوصی کردن بنیاد های دولتی مردم عراق خیلی روشن برنامه را ارائه می کند:
"وظیفه ما در عراق ساختن و سر و سامان دادن به مدنیت و یک ملت تیست((not nation –building بلکه ما داریم در عراق ملتی را به وجود می آوریم. ( (nation creating. نوامی کلاین این سیاست را با عنوان استعمار نو یاد می کند که بر آن است حتی به بهای نابودی میلیونها انسان بیگناه و ملتی که دارای ناسیونالیسم تند عربی است و به عنوان ملتی حضور دارد؛ اهداف تجاوز کارانه خود را پیاده کند. این که در عراق، به سخن روشن خود بوش، هر ماه از ژاانویه 2007 تا امروز اخر سپتامبر، 1500 نفر متجاوز را کشته ایم، این که میلیونها نفر کشته، مجروح یا از خانه خود پناهنده شده اند ؛این که مردم از دست کسانی که داعیه استقرار دموکراسی و آزادی را داشته فرار می کنند، نشانگر همین واقعیت است که منطق میلتون فریدمن که تحت حمایت صندوق بین اللمللی پول و بانک جهانی عملی می شود، در بطن خویش تجاوزگرانه و غیر انسانی است و در عراق با شکست روبرو شده است.
روشن است که در این رهگذر ایام کسی در فکر تاریخ و مدنیت مردم و فرهنگ و رسوم آنان نیست. چگونه میتوان هستی و تاریخ و هویت ملتی بزرگ را این گونه وقیحانه و بیرحمانه نادیده گرفت و تنها با زور میلیتاریسم هار خواست همان "ترانسفورماسیون اساسی" مورد نظر رامسفلد را پیاده کرد.؟ این اهانت به تاریخ بشر، اهانت به مناعت و شرافت انسانی است. در ادامه این گفتار روشن می شود که مدیر درجه اول امریکائی در عراق، پول برمر که بیشتر در لباس غیر نظامی ظاهر می شد؛ این تئوری بوجود آوردن یک ملت را در عمل در عراق چگونه پیاده کرده است. برمر اولین نماینده امریکاست که در دوران خلا قدرت در عراق پس از سقوط صدام ، حاکم منطقه قرین زون یا منطقه سبز است؛ منطقه سبزی که خونین ترین و سیاه ترین دستورات از آن صادر شده است.
نوامی کلاین در روزهای اول اشغال عراق از بغداد می نویسد:
"همراه همکارانم وارد عراق شده به منطقه حفاظت شده آمده ام.در هتل مشغول بحث و گفتگو هستم. من معتقد هستم که به حراج گذاشتن یک کشور به چند ملیتی هائی مثل شرکت نفتی اکسون و بچل همان فکری نبوده است که من با آن اندیشه کنم. اینجا مردمی در کار نیست.همه فراری و در شوک مطلق هستند. با مردم نمی شود حرف زد، آنها در فکر آب و نان فرزندان خویشند. هر شب در سالنهای هتل منابع عراق با حراج به فروش می رود. در حالی که مردم در خیابانها قطعه قطعه می شوند، یک مقام عالرتبه از امریکا می گوید: چندان هم بد نیست. ما از این بدتر را انتظار داشتیم. در کنفرانسی که برای فاز دوم بازسازی عراق بر پا بود به من گفته شد که: بهترین وقت برای سرمایه گذاری وقتی است که هنوز جوی خون بر زمین جاری است". از قبل این جوی خون و شوک تراپی و بمباران روزانه و تفتیش خانه به خانه مردم غیر نظامی بود که کل عراق زیر مهمیز شوک تراپی رفت. سازمانهای سیا و اف بی آی مدیران امنیتی جدیدی برای اجرای اشکال جدید شکنجه که خاص مسلمانان بود طراحی کردند؛ شکنجه هائی که ارزشهای دینی و مقدسات فرهنگی آنان را زیر حمله برد . برای شکستن غرور و پست جلوه دادن عربها تخطئه هویت عربی آغاز گشت. آقای رالف پیترز، افسر بازنشسته امریکا در نوامبر 2006 در مجله "آمریکای امروز" نوشت: ما به عراقیها شانس دموکراسی را اعطا کردیم، اما آنها همان گونه که بد گمانان معتقدند لیاقت دموکراسی را ندارند." خانه های مردم که دهه ها بر آن خوی و خصال عربیت و دینیت و هویت عراقی حاکم بود، لگد مال چکمه های نظامیان گردید. و زنانشان در معرض آتشبارهای خشن سرباران قرار گرفت. زندان ابوقریب گوشه ناچیزی از پروژه دموکراسی و شوک تراپی را نشان می دهد.از جمله لخت کردن ، وادار به استمناء اجباری کردن و در روزهای رمضان لخت کردن زندانیان و از آنها تلی ساختن و غیره. تا بلکه شوک تراپی بتواند از این افراد اطلاعات نظامی بگیرد. اما مردم در برابر این رفتارها مقاومت کردند. هر روز بر صفوف مخالفین عصبی می افزود. در بربر این سخن دولت بوش که ما ایده بازسازی را به عنوان تحفه ای به عراق بردیم، یک شهروند عراقی چنین واکنش نشان می دهد: این سخن جوکی است که کسی به آن نمی خندد".طبق مطالعه منابع موثق تا ژوئیه 2006 تعداد 655000 عراقی کشته شده اند، که اگر این اشغالگری صورت نمی گرفت زنده بودند.
با خود فکر می کرئم که نه تنها آماج امریکا سلطه بر منابع و ذخایر عظیم نفتی است، بلکه عراق یکی از آن مکانهای باقیمانده ای است که بر اساس تئوری فریدمن بتوان بر آن موکت "بازار آزاد بی مرز(unfettered free market economy)" را احداث کرد.
برمر و مردم عراق
از آغاز شکل گیری "منطقه سبز" که محل اقامت برمر بود هر روز اعتراضات مردم عراق بر پابود.هر چند که هرگز این اعتراضات به صفحه رسانهای تصویری سرایت نکرد. مردمی که در آرزوی سعادت و آزادی بودند، اینک خواستار مشارکت در امور و تعیین سرنوشت خویش بودند. اما مرحله اجرای" پروژه استحاله اذهان مردم" این اجازه را نمی داد. برمر 200 شرکتی را که تحت نظر صدام دولترا اداره می کردند، منحل و کل سیستم را از کار انداخت. اخراجها شروع شد. اما مردم به وجد امده از سقوط دیکتاتوری دنبال آماجهای خود بودند. در محلات و روستاها دور هم جمع شده به انتخابات می پراختند. آن بخش از نظامیان نیز که بر آن بودند که ارتش امریکا به عراق آمده تا دموکراسی را بیاورد، با مشاهده عملکرد ارتش اشغالگر کم کم نا امید می شدند. آنان صفوف ارتش را ترک کرده و از بازگشت مجدد به عراق خودداری می کردند. در مواردی هم برخی از سربازان به مردم کمک میکردند تا انتخابات خود را انجام دهند. اما این روندی نبود که بتوان فلسقه مورد نظر فریدمن را پیاده کرد. بلکه هدف بر پا کردن مقرهای دائمی نظامی امریکا در عراق و سلطه بر منابع عظیم نفتی بود. واشنگتن راه تشدید شوک را برگزید و دستور داد فرماندهان دوز یا اندازه شوک تراپی و وحشت آفرینی را بیشتر سازند. و همان روشی آغاز شد که در امریکای لاتین هنگام بر پائی بازار آزاد عملی شده بود(بمباران مقر سالوادر آلنده).هر کس که در برابر دکترین بازار آزاد ایستاد، مورد حمله واقع گردید و چه دموکراسیها و نظامهای قانونی که در این رهگذر توسط امریکا به خون کشیده نشد.
در شهرهای موصل، هیله و سامرا روشنفکران، سیاستمداداران سکولار و مذهبیون و سران طوایف و قبائل
گرد آمدند و به طور خود جوش به انتخابات پرداختند، به این امید که بتوانند اولویتهای پیش رو را تعیین
کنند و با چالشهای عظیم بر خورد نمایند.علاقه مردم به اقدامات خود جوش جهت مشارکت در تعیین
سرنوشت کشور خویش، مسئولین امریکا، دولت بوش و نیروهای اشغالگر را در شرایط بغایت سختی قرار
داد. چرا که در آغاز تجاوز نظامی قولهای بزرگی به مردم در واگذاری قدرت به عراقیان داده شده بود مبنی
بر این که مردم عراق خود بتوانند در تصمیم گیریها مشارکت کنند، اما از همان تابستان اول و دوره اشغال
معلوم شد که هر گونه واگذاری قدرت به مردم و آزاد گذاشتن آنها در تصمیم گیری، قدرت را از نیروهای
اشغالگر باز پس خواهد گرفت و اهداف نظامیان در تبدبل عراق به نمونه خاورمیانه ای مدل بازار آزاد و
مزدور غرب، را از آنان سلب خواهد کرد. چرا که ارتش امریکا برای خود در منطقه جای پای دائمی درست
میکرد و با هر گونه ملی گرائی عربی که در پی استقلال و تسلط بر منابع نفتی بود مخالفت می ورزید.
در آغاز ورود پل برمر امریکا بر آن بود که به یاری مردم منطقه یک شورای وسیعی از جامعه عراق را
پدید آورد که در آن نمایندگان همه اقشار مردم شرکت کنند. اما با درک روان شناسی مردم برمر از این نظر
بر گشت و تصمیم گرفت که مسئولین را خود انتصاب کند. بنابر این او به صراحت دستور داد که هیچ جای
عراق انتخابات نباید انجام گیرد و غیر قانونی است. از سوی فرمانده نظامی، ژنرال جیم ماتینس، فرمان
داده شد که باید کسانی بر شورا نصب شوند که با نیروهای اشغالگر روابط دوستانه دارند. او اضافه کرد:
برمر اجازه نمی دهد که یک فرد عوضی به عضویت شورای تصمیم گیری در آید. از تفنگدادران خواسته شد
کسانی را برگزینند که با نظامیان همراهند. "از این طریق است که ایالات متحده امریکا قادر است پروسه را
کنترل نماید".
وقتی مردم عراق انتصابات را مشاهده کردند و به طور علنی تهاجم مستقیم برمر را به ابتدائی ترین خواسته
ملی خود دیدند. شعار روزانه مردم و تظاهر کنندگان : آری آری انتخابات—نه نه انتصابات ورد زبان مردم
گشت و مقاومت شکل گرفت هر چه مقاومت شدیدتر می شد؛ امریکا بر میزان فشار و کشتار و شکنجه می
افزود. "سربازان روزانه به خانه های مردم حمله می کنند و با چراغ قوه های قوی به خانه های تاریک
عراقیان می ریزند: آنها با کلمات روزانه مادر فاکر (مادر قحبه)، علی بابا، اسامه بن لادن مردم را مخاطب
قرار می دهند. زنان با خوف و هراس در برابر بیگانگان اشغالگر که اینک درون خانه هایشان ریخته اند،
دنبال چادر و مقنعه می گردند تا در برابر هجوم بیگانگان حجاب خود را حفظ کنند. مردان را دسته دسته ب
هیچ سند و مدرکی دستگیر و سرهایشان را پوشانده به بازجوئی می برند.آنها را با کامیونها به زندانها و
بازداشتگاتها روانه مبکنند. در اولین 3 سال و نیم اشغال حدود تقریبی 61500 نفر عراقی دستگیر و زندانی
شده اند. روش بازجوئی این زندانیان خیلی شوکه آور و سنگین گزارش شده است. تنها در بهار سال 2007 حدود 19 هزار در بازداشت به سر می برند. شکنجه های متعدد از جمله مواجهه با سگان درنده و شوک الکتریک رایج است.
در روزهای اولیه اشغال عراق منطقه" قرین زون" یا مقر فرماندهی امریکائیان، میزبان شوک تراپیست های اقتصادی از لهستان و روسیه بود. عراق حالا به محل جذب و جلب توجه متخصیصین شوک تراپی تبدیل شده است . کسانی که تخصص آنها شکستن نیروی مقاومت مردم با شدیدترین روشهاست؛ کسانی از کلمبیا و افریقای جنوبی که سرآمد کارهای امنیتی هستند. روزنامه نگار "جرمی شاهیل" گزارش می دهد : شرکت بلاک واتر و دیگر کنتراتچیهای امریکا که مسئول حفاظت از جان اشغالگرانند، بیش از 700 نفر از نیروهای شیلی را استخدام کرده اند، نیروهای سرکوبگری که در دوران پینوشه کاراموزی دیده اند. می شود گفت که جنگ جدیدی با مردم عراق آغاز شده است. به طوری که فرمانده نظامی امریکا به نام "جیمز استیل" که در ابتدا به عنوان مشاور انرژی به عراق رفته بود، با مشاهده مقاومت مردم به صف نظامیان می پیوندد.استیل عالیترین مقام امنیتی امریکا در کمک به ارتش سالوادور و کشتار بیگناهان بوده است که معروف است که رهبری جوخه های اعدام را داشتند. او مجبور شد بالاخره در عراق "روش سالوادور" را برگزیند.
در السالوادور جوخه های اعدام مخالفین خود را ربوده و اجساد قطعه قطعه شده را در کوچه و خیابانها ول
می کردند و روی اجساد نیز علامت قاتلین را حک می کردند، برای مثال بریگاد هرناندز.در عراق این قبیل
کشتار سالوادوری نیز رایج شده است. اینک روش آقای جیمز استیل، کشتار سالوادوری نصیب مردم عراق نیز شده است
روزنامه لس آنجلس تایمز در نوامبر 2005 گزارش میدهد که" در مرده خانه بغداد دهها جسد همزمان می
رسند و هر هفته افزایش پیدا می کنند در حالی که بر بازوی خیلی از قربانیان دست بند رسمی پلیس دیده می
شود. معمولا مرده خانه ها دست بندهای آهنی را نگه میدارند و به پلیس بر می گردانند".
در عراق روشهائئ نیز با تکنیکهای فنی پیشرفته وجود دارد که پیام ترور را پخش می کند.این پیامها و
فیلمها در تلویزیونی که به نام العراقیه است و توسط آمریکا رهبری مالی می گردد به نمایش درمی آید.
این گونه فیلمها ، اسناد با همکاری کماندوهای سالوادور گونه در عراق تولید می گردد. چندین تن از
زندانیانی که بعدا آزاد شده اند، اظهار داشتند که چگونه انها را به طور فله ای در محلات و کوچه های
عراق دستگیر کرده و با شکنجه های شدید روحی و جسمی آنها را به جناتیات ناکرده مجبور به اعتراف می
کنند. جرائمی که وکلا هم معتقد به آنها نیستند و آنها را ساختگی میدانند. آن گاه این سریالهای دولتی را از
تلویزیون عراق پخش می کنند و مردم آنها را در خانه هایشان نظاره می کنند .در این فیلم ها ی تولید شده
دولتی افراد خود را با عناوین دزد، اوباش، هم جنس باز معرفی می کنند. این کوماندوهای عراقی که زیر
آموزشهای اقای استیل امریکائی دوره دیده بودند با وزارت داخلی عراق کار می کردند.در نوامبر 2005
تعداد 173 جسد عراقی در تاریک خانه این وزارت خانه کشف شد که به شدت شکنجه شده بودند، طوری
که پوست بدن قربانیان کنده شده و با دریل جمجمه های آنان سوراخ شده بود. و دندانهایشان نیز کنده شده
و ناخنهایشان کشیده شده بود."
عراق جامعه ای ویران
مدل بازار آزادی که از طریق شوک تراپی این بار قرار بود در قلب جهان اسلام و بر روی ذخایر عظیم نفت
بنا شود ، اینک به ویرانه ای فرا روئیده که خود اشغالگران با خاک یکسانش کرده اند. کشوری مخروبه با
مردمی از نظر روحی - روانی مصدوم، پاره پاره. مصدوم و مجروح و وحشتزده با سالها رنج و عذاب
صدام،شوکه شده از جنگ وتجاوز ؛ در حیرت و وحشت از عملکرد اشغالگران. آیا کربلا و سامرا و نجف
در برابر این همه خشونت تمکین خواهد کرد؟
ازمحل ویرانه های این کشور مقاومت مردمی شکل گرفته، ضمنا اسلامگرائی رادیکال و تروریسم هولناک
نیز در سایه اقدامات نیروی اشغال ریشه دوانده است.در فوریه 2004، یازده ماه پس از تبدیل عراق به
لابراتوار شوک تراپی فریدمنی، موسسه نظر سنجی بین المللی آکسفورد این آمار را از مرئم عراق گرفت:
که اکثر مردم عراق خواهان دولتی سکولار و غیر دینی هستند؛ تنها 21 در صد خواهان سیستم اسلامی
بودند. شش ماه بعد وقتی خشونت اشغالگران فاز وحشت آوری یافت در یک نظر سنجی این بار 70 در صد
مردم عراق خواهان دولت اسلامی شدند.ویران کردن و بمباران عتبات در روز عاشورا این روند را
سریعتر نمود. نوآمی کلاین می نویسد "شکی نیست که افزایش خشونت و اعمال اشغالگران این نفرتهای
قومی را دامن زد و آنرا عمیقتر نمود.
سهم شرکت هالیبرتن از این هرج و مرج
شرکت مالی هالیبرتن قبل از آغاز اشغال عراق ماموریت یافت که چاههای نفتی را خاموش کند. آقای
دیک چینی یکی از کنترل کنندگان این موسسه بود . این شرکت بعد توانست امتیاز توزیع سوخت در کل
عراق را به عهده بگیرد. این کار سود آور به قدری بزرگ و گسترده بود که " شرکت تمام نفت کشهای
موجود درکویت را خرید و صدها تانکر دیگر وارد نمود.سودهای نجومی این گونه شرکتها در هیچ کتابی
ثبت نشده و گزارشی هم به مردم عراق در این زمینه داده نشده است. تمام شواهد نشان می دهد که تشدید خشونت در جهان به نوعی درمان تبدیل شده است و از همین منظر است که ستون نویس روزنامه واشنگتن پست، آقای ریچار کهن می گوید : در جهان پس از سپتامبر 11 استفاده از خشونت به گمان من میتواند خصلت تراپی داشته باشد.(در مقام حمایت از حمله به عراق) همان مقصودی که آقای فریدمن بنیانگذار آن است . نمونه بارز پیاده کردن این تز در عراق عملیات موسوم به بهت و حیرت Shock and Awe بود . در جزوات سازمان سیای امریکا اجرای این روش در بازجوئی افراد به کار رفته و در عمل با این اهداف انجام میشود: در مفهوم خام کلمه، تسلط و سلطه سریع امکان تفکر و چاره جوئی را سلب می کند و در نتیجه میزان درک و نحوه تفکر مخالف را فلج میکند که او قادر به تحلیل رویدادها نمی گردد. و هدف این است که دشمن یا طرف مقابل را کاملا از نظر قوای فکری از کار انداخت. امکانات مکالمه و تماس را از او گرفت، و او را در تاریکی و خلا مطلق قرار داد به طوریکه به کشور و به امور خویش اندیشه نکند". این مدل تراپی که نوعی از آن، مدافعین حقوق انسان، شکنجه جمعی یک ملت نام می برند در عراق استفاده شده است.نوامی کلاین می نویسد: در اولین ساعات حمله به بغداد آنا تمام شهر 5 میلیونی در تاریکی مطلق فرو رفت. سپس انفجارات تکان دهنده و قطع همه ارتباطات، بمباران رادیو تلویزیون و تمام ابزار رسانه ای. تمام شهر و شهروندان به زنجیر کشیده شدند،چشمانشان را بستند و بعد انها را لخت نمودند". در واقع نوعی سونامی انسان ساخته توسط عالیترین سلاحهای مخرب علیه مردم به کار گرفته شد. اگر واژه سونامی برای هزارا ن قربانی در اسیا و منطقه می سی سی پی تصویر ویرانگر و خانمانسوزی دارد، اما برای طراحان شوک تراپی جاری کردن سونامی نوعی معالجه اقتصادی است. باور نمی کنید به عین سخن "ست میداس از اینترناشنال هرالد تریبون، 10 مارچ 2005 توجه کنید:
" آن سونامی که همانند بولدوزر غول پیکر منطقه نوار ساحلی را نابود کرد، به اهالی شرکتهای ساختمانی فرصتهائی به وجود آورد که در خواب هم نمی دیدند. و آنان به سرعت به منطقه امده اند تا این فرصتها را بقاپند".
در برنامه شوک تراپی بمباران ذهنی مردم و فلج کردن قوای دماغی آنها نقش مهمی دارد. این پروژه نوعی نمایش هم محسوب می گردد تا رفتار جهانیان را سنجید . عراق به نوعی آزمایشگاهی بوده که این مدل ویژه در آن به معرض دید همگان گذاشته شده و نوآمی کلاین با ذکر اسناد و مدارک موجود محتوای شوک تراپی را شکافته است. او نشان می دهد که امروز بحث مسئله ایمنی یا امنیت و مسائل امنیتی یک از بغرنجترین مباحث شده است. همه اقدامات و هزینه ها تحت نظر اقدامات امنیتی به آسانی عملی می گردد. موسسات جدید شکل می گیرد و مبالغ هنگفتی هزینه محصولات امنیتی می گردد. ارسال کنتراتچهای خصوصی نظامی، افسران امنیتی به دیگر مناطق درامدهای کلانی را نصیب دولتها می کند. اسرائیل در این زمینه دست بالا را دارد. اشغالگری و ددمنشی این رژیم در مناطق اشغالی ملت فلسطین به همین بهانه صورت می گیرد. در عراق نیز بیشتر طرحها و شوک تراپی در واقع برای آسفالت کردن مسیری است که معامله کنندگان عظیم انرژی و جنگ افزار به آسانی بتوانند ایاب و ذهاب نمایند. آیا خاک عراق همرائی با این مهمانان ناخوانده را نشان خواهد داد؟ (ادامه دارد)
توضیح:
عمده مطالب و اطلاعات این نوشتار از کتاب جدید نوآمی کلاین، نویسنده و روزنامه نگار کانادائی ، تحت عنوان "دکترین شوک "اتخاذ شده، ضمنا نقل قولهائی هم به صورت نقل به معنی از آقای کفرتی در این مورد آمده است.
Naomi Klein,
The shock Doctrine,
The Rise of Disaster Capitalism, Alfred A. Knoff Canada,
ISBN number:9780676978004, 2007
postamble
();

رئیس جمهور آمریکا نادان یا جنایتکار؟امیر حسین لادن

شورای اطلاعات ملی آمریکا" که از شانزده سازمان اطلاعاتی ارشد آمریکا تشکیل شده ، شورائی است مستقل که گزارش های اش فقط با تأئید کاخ سفید می تواند در دسترس عموم قرار گیرد و انتشار یابد. این شورا طی یازده ماه گذشته پیشرفت، توانائی و کارآئیِ سیستم انرژی اتمی ایران را بررسی کرده و اولین گزارش خود را بیش از سه ماه پیش به دیک چی نی معاون رئیس جمهور آمریکا ارائه کرد.
چی نی که با نتیجه گیری شورا مخالف بود، با یک سری تغییرات در متن گزارش، آن را دوباره به "شورای اطلاعات ملی آمریکا" پس فرستاد و خواستار تغییراتی در متن آن شد. این پروسه رَد و بدل سه ماه به درازا کشید تا این که هفته ی گذشته "شورا" یک کپی از گزارش خود را به مطبوعات ارائه داد.
گزارش بر اساس اطلاعات از منابع داخل کشور، عوامل اطلاعاتی آمریکا و چند کشور دیگر در ایران، بهره گیری از ویدیوها و عکس های خبر نگاران خارجی و در ضمن اعترافات علی رضا عسگری است. عسگری معاون وزارت دفاع و فرمانده سپاه پاسداران، سال پیش در ترکیه مفقود شد. می گویند که یا به آمریکا پناهنده و یا به وسیله عوامل آمریکا در ترکیه ربوده شده بود و اکنون در آمریکا به سر می برد.

نکاتی از گزارش:
- ما با اطمینان زیاد اعلام می کنیم که ایران در اثر "فشار بین المللی" برنامه تولید هسته ای اش را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است.
- ما با اطمینان نسبی اعلام می کنیم که ایران تا به امروز، برنامه تولید سلاح هسته ای اش را دوباره آغاز نکرده است.
- ما نمی دانیم که آیا ایران تصمیم دارد برای همیشه دست از تولید تسلیحات هسته ای بردارد یا این اقدام موقت است.
- ما برآورد می کنیم که ایران، هنوز با مشکلات تکنیکی قابل توجهی روبروست و تا سال های ۲۰۱۰ الی ۲۰۱۵ قادر به تهیۀ اروانیوم غنی شده کافی برای ساخت سلاح هسته ای، نخواهد بود.
در این گزارش با خط مشخص و درشت نوشته شده است: "بر اساس برآوردهای ما نمی توان فرض را بر آن گذاشت که ایران می خواهد به تسلیحات هسته ای دست یابد."

مقامات اطلاعاتی آمریکا که در مورد عراق ، با دروغ ها و توطئه ها ی بوش، چی نی، رامسفلد، کالین پاول، کاندالیسا رایس و دیگر شرکا، آلت دست قرار گرفته بودند؛ این بار برای جلوگیری از یک فاجعه و بدنامی دیگر، دست به کار شدند.

کاخ سفید که در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفته بود، سیستماتیک با بوق و کرنایِ همیشگی سعی کرد که خسارات ناشی از دروغ های تکراری اش در مورد "هولوکاست اتمی" و "جنگ جهانی سوم" را کنترل کرده و با برداشت به نفع خود، حقایق را ماست مالی و اعلام کند:
اولاً ما درست می گفتیم و ایران مشغول تهیه ی تسلیحات اتمی بوده است؛
ثانیاً فشارهای ما و تحریم های اقتصادی باعث توقف آن شد و
ثالثاً ایران دانش و فوت و فن و کار آئی تسلیحات هسته ئی را از دست نداده و جاه طلبی های اتمی اش خطرناک و نگران کننده است.
بعد شریک جرم های کاخ سفید وارد کارزار شده، سعی کردند با پیچ و خم دادن مسئله و مغلطه کاری مانند ملاهای قدرت طلب خودمان گنجشک را رنگ کنند و به جای قناری بفروشند!
استیون هالی، رئیس شورای امنیت آمریکا و از رهبران نئوکنسرواتیو، مسئله را کاملاً وارونه کرده می گوید استراتژی آقای بوش درست بوده و می بایستی حتی شدیدتر ادامه داده شود.
جان بولتون معاون سابق وزارت امور خارجه و "نماینده تأئید نشده ی" سابق جورج بوش در سازمان ملل که اطلاعات و رهنمودهایش را از حزب لیکود و دست راستی های اسرائیل دریافت می کند، می گوید که تنها راه جلوگیری از خطرات احتمالی، حمله ی نظامی به ایران می باشد.

هنری کسینجر که میلیون ها نفر در اثر سیاست های فاشیستی همراه با دروغ ها و دودوزه بازی های او در کامبوج، لائوس، ویتنام، شیلی و کشورهای دیگر نابود شده اند، در روزنامه واشینگتون پست می نویسد:
"شورای اطلاعات ملی آمریکا در گزارش خود از عباراتی استفاده کرده اند که به عقیده من از حدود اختیاراتشان به عنوان نهادهای اطلاعاتی فراتر می باشد."
آقای کسینجر با نتیجه گیری شورا از اطلاعات در مورد برنامۀ هسته ای ایران، مشکلی ندارد بلکه از این که شورا دست این قدرت طلبان را باز کرده است، شکایت دارد. او ادعا می کند که این پا فرا گذاری، اعتبار دستگاه های اطلاعاتی آمریکا را نزد سیاست گذاران کاهش خواهد داد.

تعجب آور نیست ولی تاسف آور است که بعضی از ایرانیان نا آگاه از این جنایتکار پیروی کرده دروغ های او را به صورت آیه های مقدس تکرار می کنند.

شورای اطلاعات ملی آمریکا با انتشار بیانیه ای رسمی چنین اتهام هائی را بی اساس و ارزیابی خود را در بارۀ برنامه هسته ای ایران معتبر و موثق اعلام کرد.

برتولت برشت میگوید: "آن کس که حقیقت را نمی داند ابله است ولی آن کس که می داند و پنهان می کند یک تبهار و جنایتکار است."
رئیس جمهور آمریکا ابله است یا جنایتکار؟
اظهارات ایشان شاید پاسخ گوی سئوال فوق باشند:
۳۱ مارچ – بوش:"ایران در صدد تهیه تسلیحات اتمی است."
۵ جون – بوش:"ایران دنبال دستیابی به تسلیحات اتمی است.:
۱۹ جون – بوش:"چنانچه ایران دستیابی به تسلیحات اتمی را ادامه بدهد، عواقب خطرناکی در پیش خواهد داشت."
۱۲ جولای – بوش:"رژیم در ایران در تدارک تسلیحات اتمی است."
۶ آگوست – بوش:"این دولت علناً اظهار داشته که دنبال دستیابی به تسلیحات اتمی است."
توجه کنید به کلمات: در صدد تهیه؛ دنبال دستیابی و در تدارک تسلیحات اتمی!

می گویند که بعد از ۶ آگوست ، مایکل مک کانل رئیس شورا، به آقای بوش ندا می دهد که همان طور که می دانید گفته های شما با اطلاعاتی که در دست است، مغایرت شدید دارد و قابل اثبات نمی باشند، زیرا ایران برنامه ی تسلیحات هسته ای اش را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است و اگر حقایق رو شود، شورا و دولت بی اعتبار خواهد شد.

از آن روز بلافاصله کلمات تهدید آمیز و ترسناک آقای بوش ، جای خود را با کلماتِ آبکی تری تعویض کردند:
۹ آگوست – "آنان نشان داده اند که علاقمندند، غنی سازی اورانیوم را دنبال کنند که به نظر ما اولین قدم در برنامه ی تسلیحات هسته ئی است."
۲۸ آگوست – "ایران دنبال دانش و تکنولوژی ئی است که ممکن است به برنامه تسلیحاتی منجر شود."
۴ اکتبر – "ایران نباید دنبال دانش و اطلاعات هسته ای باشد."
۱۷ اکتبر – "آنان می بایستی تحقیق در مورد برنامه هسته ای را متوقف کنند."
می بینید که کلمات آبکی تر شدند: نشان دادند علاقمندند، دنبال دانش و تکنولوژِی، دانش و اطلاعات و تحقیق.

آقای رئیس جمهور دلیلی برای گفته های اش که ایران دنیا را تا جنگ جهانی سوم و هولوکاست اتمی پیش می برد، نمی آورد.
او اگر حقیقت را نمی داند به قول برشت ابله هست و اگر می داند و دروغ می گوید که یک تبهاکار و جنایتکارست!
زیرا، اینجا فقط مسئله ی ایران و تسلیحات هسته ای نیست، بلکه دروغ های شما، می تواند نیمی از جهان و میلیون ها انسان بی گناه را به خاک و خون کشیده، نابود کند.
همادنطور که دروغ های قبلی ایشان در مورد عراق، بیش از یک میلیون کشته، دو و نیم میلیون مجروح و معلول و جهار میلیون بی خانمان و آواره به جا گذاشته و هنوز امیدی به پایان این فاجعه دردناک و ضد بشری نیست.

بنا به گزارش موثق ترین منبع اطلاعاتی کشورآمریکا، ایران برنامه تسلیحات هسته ای اش را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرد ولی بوش مرتب در سالهای ۲۰۰۴ ، ۲۰۰۵ ، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ ایران را به ادامه ی این برنامه متهم کرده است ، و بری اجرای مقاصد شوم و ترساندن مردم، هولوکاست اتمی و جنگ جهانی سوم را ارائه کرده است.
و بالاخره با زور و فشار به کشورهای دیگر و سازمان ملل تحریم های جدیدی را پیاده کرده است.
بوش ادعا می کند که تحریم های اش باعث توقف برنامه ی هسته ای ایران شده که بسیار تعجب آورست؛ تحریم سال ۲۰۰۴ ایران را مجبور کرد که در سال ۲۰۰۳ برنامه ی هسته ای اش را متوقف کند!

براستی جناب رئیس جمهور آمریکا ابله هست یا جنایتکار؟
البته این سئوال در مورد جناب احمدی نژاد نیز که با شعارهای احمقانه اش ایران را هر روز منزوی تر و آسیب پذیر تر کرده و در معرض تجاوز قرار داده است، پابرجاست.

چه اين کنيد و چه آن، بوش می خواهد بمبارانتان کندران پل، کانديدای رياست جمهوری آمريکا


برگردان: محمد علی اصفهانی

دکتر ران پل، عضو حزب جمهوريخواه آمريکا و نامزد انتخابات سال آينده ی رياست جمهوری اين کشور است.
او که به عنوان يک محافظه کار ليبرال و طرفدار قانون اساسی شناخته می شود، درحال حاضر برای نهمين دور، نمايندگی تگزاس در کنگره ی آمريکا را به عهده دارد.
اما او بر خلاف سياست حزبش، در همين عصر رياست جمهوری جرج بوش، عليه قانون پيشنهادی جمهوريخواهان که خواستار افزايش بودجه ی نظامی آمريکا شده بودند رأی داده است.
او به قطعنامه ی جنگ عراق نيز رأی منفی داده بود؛ و خواهان بازگشت سريع نيروهای آمريکا از عراق است.
او همچنين از خروج آمريکا از پيمان ناتو دفاع می کند.
روی هم رفته، ران پل جمهوريخواه محافظه کار، دارای نقطه نظر های ويژه يی است که گرچه او را در حزب خودش در اقليت و انزوا قرار داده است، اما در ميان اقشاری از جامعه ی آمريکا طرفدارانی دارد که نمونه يی از عملکرد آن ها را، در جريان تلاش او در جهت جمع آوری کمک برای کارزار انتخاباتيش از طريق اينترنت می توان مشاهده کرد:
او توانست از طريق اينترنت، در پنجم نوامبر امسال در ظرف ۲۴ ساعت بيش از چهار ميليون دلار، و در ۱۶ دسامبر امسال شش ميليون و دويست هزار دلار ـ که مبلغی رکورد شکن است ـ برای کارزار انتخاباتی خود جمع آوری کند.
به هر حال، دانستن نقطه نظر های او در باره ی گزارش «اطلاعات ملی آمريکا» و پی آمد های آن می تواند برای بررسی دقيق تر آنچه پس از انتشار گزارش معروف به «اِن.آی.ئی» در آمريکا اتفاق افتاده است و خواهد افتاد مفيد باشد.

طبعاً موجودات و موجوديت های بحرانزی، چه در اسراييل و آمريکا، و چه در پوزيسيون و اپوزيسيون ايرانی، که ادامه ی حيات سياسيشان مديون بحران های واقعی و يا ساختگی است، اين روز ها حال و هوای خوشی ندارند و سردماغ نيستند.
اما کسی که راه نجات مردم ايران از زنجير اسارت کفن دزدان از گورستان آمده و بر سرير قدرت نشسته را، در خود ايران، و با تکيه بر نيروی توده ها می يابد، و نه در زد و بند های پنهان و آشکار با دشمنان خارجی يک ايران مستقل و يکپارچه و آزاد، از بر طرف شدن خطر تجاوز نظامی به ايران و نيز خطر تحريم ملت ايران (در پوشش تحريم رژيم) استقبال می کند؛ و کلماتی از قبيل «قاطعيت بين المللی» و يا «مماشات» و اصطلاحات و از اين نوع را چيزی به جز نشان هراس از مردم نمی داند.
باشد تا روزی مردم ايران خود بمانند با خود و دشمن داخلی خود؛ و مبارزه ی سهمگين و هميشه جاری و بی وقفه شان را، با دست بازتر، به پيش ببرند؛ و کاری کنند با ملايان که شايد و بايد.
و چه خجسته روزی خواهد بود آن روز!
محمد علی اصفهانی
۲۷ آذر ۱۳۸۶
http://www.ghoghnoos.org/


گزارش «اطلاعات ملی آمريکا» واکنش هايی را برانگيخته است که می توان آميزه يی از احساس آرامش و اعلام خطر ناميدشان.
همانطور که من هميشه گفته ام ايران در واقع هيچ خطر جدی و فوری، نه برای آمريکا ، ونه برای همسايگان خود به حساب نمی آيد.
اما با اين وجود، به صورتی بسيار نگران کننده، شاهديم که دستگاه بوش، همچنان برمنطق جنگ با ايران پافشاری می کند.
بعد از انتشار اين گزارش، هنوز هم در چشم انداز دستگاه بوش چيزی تغيير نکرده است. چرا که اصلاً بوش، پيشاپيش و از مدتی قبل در جريان محتوای اين گزارش بوده است؛ و آنچه اخيراً اتفاق افتاد فقط بيرونی شدن اين گزارش و انتشار آن برای عموم بود.

[طرفداران جنگ] به دو شيوه با اين گزارش برخورد می کنند:
از يک سو، اين گزارش را در تماميت آن مورد انتقاد قرار می دهند؛ در حالی که اين گزارش، يکی از کامل ترين گزارش های اطلاعاتی در نوع خود است: با بيش از هزار منبع.
و از سوی ديگر، وقتی که در کار انتقاد به اين گزارش، شکست می خورند، مدعی می شوند که متوقف کردن تلاش برای توليد سلاح اتمی توسط ايران، نشان می دهد که فشار های ما به نتيجه رسيده اند و بنابر اين ما بايد بر اين فشار ها بيافزاييم و دور جديدی از فشار ها را اين بار شديد تر از پيش عليه ايران به کار بگيريم.
آنطور که آشکاراست، روسيه و چين خريدار چنين ايده يی نيستند؛ و ما بايد باز هم از نو خودمان را در جهان، منزوی بيابيم.

واقعيت اين است که از ايران خواسته می شود که کاری عملاً غير ممکن انجام دهد:
دليل آوردن بر بطلان آنچه ما برای خودمان پيشفرض قرار داده ايم. ايران پيشاپيش مجرم شناخته شده است و حالا بايد ثابت کند که مجرم نيست. در حالی که ما هيچ دليل روشنی برای متهم کردن ايران نداريم.
هيچ دليل روشنی وجود نداردکه ايران که امضاء کننده ی پيمان منع گسترش سلاح های اتمی است، از حدود تعهدات خود تجاوز کرده باشد. پيمان منع گسترش سلاح های اتمی با وضوح به ايران اجازه می دهد که از انرژی هسته يی برای اهداف غير نظامی و مورد نياز استفاده کند.
آمريکا نمی تواند سرخود و يکجانبه، پيمان منع گسترش سلاح های اتمی و حد و حدود آن را تغيير دهد.
اين، به لحاظ ديپلوماسی، نادرست و احمقانه است که بدون هيچ مجوز قانونی يی بخواهيم کشوری را مورد مجازات قرار دهيم.

آيا ما فکر می کنيم که ايران، برخورد دوگانه ی ما را در سراسر جهان، با آنچه خطر هسته يی ناميده می شود نمی بيند؟
اگر ايران اين برخورد دوگانه را ديده باشد ـ و من فکر می کنم که چنين است ـ متوجه شده است که که يک کشور، وقتی دارای سلاح اتمی باشد، به حال خود رها می شود؛ ولی وقتی که سلاح اتمی نداشته باشد ما تهديدش می کنيم.
در حالی که چنين سياستی، سياست متداول ماست، چرا آن ها نبايد مايل باشند که مجهز به سلاح اتمی شوند؟
در واقعيت امر، هيچ دليل روشنی وجود ندارد که آن ها در حال حاضر بمبی اتمی داشته باشند و يا بتوانند در آينده ی نزديک، کار ساختن بمب اتمی را آغاز کنند.

سياست خارجی ما با جهت گيری غلط خود سبب شده است که اقتصاد ما به خاطر جنگی مبتنی بر اطلاعات غلط با عراق ،به آستانه ی ورشکستگی برسد.
اين، غير قابل تصور است که در موقعيتی که نشانه ی روشنی از وجود خطر در کار نيست، بعضی ها هنوز می خواهند خودسرانه آمريکا را وارد جنگ ديگری در خاورميانه کنند.
آنچه ما بايد انجام دهيم اين نيست. آنچه ما بايد انجام دهيم برگشتن است به خانه ی خودمان از عراق؛ از کره؛ از آلمان. و دفاع کردن است از خود در خاک خود.

ما نبايد در امور داخلی کشور های ديگر دخالت کنيم؛ و نبايد به کشور های ديگر اعلان جنگ بدهيم. وقتی که روابط بازرگانی، دوستی، و ديپلماسی شرافتمندانه، راه های رسيدن به صلح و شکوفايی است.
-------------------------------------------------------------------
٭ عنوان اصلی مقاله که در تاريخ ۱۲ دسامبر نوشته شده است و در چندين سايت آمريکايی و بين المللی، از جمله سايت Global Research منتشر شده است:
Bombed If You Do, Bombed If You Don't
٭ برای خواندن چند تحليل ديگر از زوايای ديگر، در مورد گزارش «اطلاعات ملی آمريکا»، از جمله می توانيد به صفحات مختلف «خبر و نظر» ققنوس مراجعه کنيد
.

سیاست اسرائیل یهودی‌ستیزی را تقویت می‌کند گفتگو با آلفرد گروُسِر

اشتفان براون و فلوریان گلِس - مترجم: بیژن اقدسی
ساله بود که در سال ۱۹٣٣ میلادی همراه با خانواده‌اش از دست نازی‌ها به فرانسه گریخت. اما اندیشه
ی آلمان هیچ گاه دست از سر او برنداشت. این کارشناس علوم سیاسی یکی از پیش‌گامان آشتی میان آلمان و فرانسه است.آلفرد گروُسِر نمی‌تواند و نمی‌خواهد با ادعای قدرت اسرائیل کنار بیاید. اخلاق انسانی رسوا کردن این سیاست را ایجاب می‌کند، حتی اگر این کار موجب سرریز شدن باران انتقادات شدید شود.آقای گروسر شما چند سالی است یکی از سرسخت‌ترین منتقدین اروپایی سیاست اسرائیل‌اید. انگیزه ی شما چیست؟بسیار ساده است. برای این که من خودم هم یهودی‌ام. زمانی که فرانسه در الجزایر دست به شکنجه می‌زد و روستاها را ویران می‌کرد، من به همین شدت با آن مبارزه می‌کردم، دقیقاً به این دلیل که من فرانسوی‌ام. و اساساً زمانی که حقوق پایه‌ای بشر نقض می‌شود و مردم مورد بی‌حرمتی قرار می‌گیرند، رسوا کردن آن یکی از مبانی اخلاقی همه ی ماست. تا زمانی که فلسطینی‌ها در پای دیوار حائل تحقیر می‌شوند، تا زمانی که تشکیل کشور مستقل فلسطین ناممکن است، چون شهرک‌ها و راه‌ها تنها به اسرائیلی‌ها تعلق دارد، تا زمانی که پیوستگی ارضی فلسطین تحقق ناپذیر است، اسرائیل روی صلح به خود نخواهد دید. آدم نمی‌تواند برای همیشه تنها با اتکا به زور حکومت کند. می‌دانید وقتی من پسربچه‌ای بیش نبودم، در فرانکفورت مورد توهین قرار گرفتم، چرا که یهودی بودم. منظورم این است که من می‌دانم چه احساسی به آدم دست می‌دهد. و به همین دلیل نمی‌خواهم به این موضوع تن بدهم که یهودی‌ها با انسان‌های دیگر رفتاری تحقیرآمیز داشته باشند.شما نوشته‌اید آدم برای انتقاد از اسرائیل نیاز به این مجوز دارد که اصل و نسبش یهودی باشد. منظورتان چیست؟هنوز هم چنین است که آلمانی‌ها حق انتقاد از همه چیز را دارند، غیر از حق انتقاد از اسرائیل. رسوا کردن موارد نقض حقوق بشر در جاهای دیگر هیچ ممانعتی ندارد. اما در رابطه با اسرائیل اصلاً حرفش را هم نمی‌توان زد. به نظر من این مسئله به شدت تاسف‌آور است. به نظر من باید برعکس، یک آلمانی جوان که هیچ نقشی در ارتباط با پیشینه ی آلمان ندارد، جز این مسئولیت که چنان چیزی هرگز دیگر نباید تکرار شود، چنین جوانی باید در هر جایی که حقوق بنیادین بشر پایمال می‌شود، با آن مقابله کند.اما این مسئله که امکان‌پذیر است.من چندان مطمئن نیستم که چنین باشد. در این مورد من از انتقاد مارتین والزِرس در باره ی چماق آوشویتز پشتیبانی می‌کنم. آری، من می‌بینم هر آن جایی که آلمانی‌ها چیزی علیه اسرائیل می‌گویند، این چماق پیوسته برای آن‌ها در هوا به چرخش در آورده می‌شود. و اگر آن‌ها با وجود این چیزی بگویند، چماق بی‌درنگ می‌گوید، «من با آوشویتز ترتیبت را می‌دهم». این برای من غیرقابل تحمل است. من همیشه با یهودی‌ستیزی مقابله کرده‌ام. و همواره نیز چنین خواهم کرد. اما مترادف قرار دادن صرفِ انتقاد از اسرائیل با یهودی‌ستیزی نادرست است و ره به ناکجاآباد می‌برد.برای شما مرز میان این دو کجاست؟کاریکاتورهای رسانه‌های عربی یهودی‌ستیزی ناب در مفهوم «این اشغالگران» است. اما دعوی یهودی‌ستیزی در مورد روپرت نوُی‌دِک که در کتابی باارزش سرنوشت مردم فلسطین را تشریح می‌کند، جنجال‌برانگیز است. میان این دو درجات بسیاری وجود دارد.اما آیا اسرائیل امروزه از سوی حماس، حزب‌الله و ایران در معرض تهدید حادتری قرار ندارد؟تهدید پیوسته افزایش می‌یابد. این مسلماً درست است. اما این موضوع با این مسئله نیز ارتباط دارد که دولت اسرائیل نمی‌خواهد بپذیرد که اسرائیل تنها با توسل به زور هرگز امنیت به دست نخواهد آورد. اسرائیل باید دیگران را نیز به چشم شرکایی هم‌تراز نگاه و با آنان بدین گونه رفتار کند. اسرائیل نباید بگذارد این وسوسه در میان فلسطینی‌ها قوت بگیرد که یک جوان سوء‌قصدکننده خود را یک قهرمان تلفی کند. و گذشته از آن هم چگونه می‌توان از فلسطینی‌ها خواست انتخابات آزاد برگزار کنند و بعد نتیجه ی آن را نپدیرفت. این طرز برخورد اعتبار آدم را از بین می‌برد.آیا شما از آن نمی‌ترسید که انتقادهای شما به سود راست‌های افراطی تمام شود؟پس از سخن‌رانی من در ارتباط با دریافت جایزه ی صلح در سال ۱۹۷۵ میلادی، که در آن ممنوعیت‌های شغلی را به شدت مورد انتقاد قرار دادم، برخی از منتقدین گفتند، کمونیست‌ها هم همین حرف‌ها را می‌زنند. آیا آدم باید از یک سخن چشم‌پوشی کند تنها برای آن که مورد سودجویی آدم‌های ناباب قرار می‌گیرد؟ بی‌عدالتی، بی‌عدالتی است و باید از آن به همین عنوان سخن گفت. و باید گفت دقیقاً سیاست اسرائیل یهودی‌ستیزی را تقویت می‌کند. منتقدین اسرائیلی این سیاست هم که همین را می‌گویند.‌تا کنون پیش آمده است که پس از آن که شما علناً در باره ی اسرائیل صحبت کرده‌اید، منتقدین یهودی شما دخالت کرده‌اند. ماجرا چیست؟پاسخ به این پرسش دشوار است. ارتباطاتی وجود دارد. برخی‌ها زنگ می‌زنند یا نامه‌های اعتراضی می‌نویسند. اما من در رابطه با آلمان از واژه ی گروه پشتیبان (لابی) استفاده نمی‌کنم.بلکه؟آن چه وجود دارد اعمال فشار کمابیش ملایمی است برای خودسانسوری، سکوت و مسکوت گذاشتن. به عنوان نمونه پس نقدهای ادبی در باره ی کتاب فوق‌العاده ی کُنراد لـُو با نام «آیا مردم مایه ی تسلی‌اند؟» کجا مانده است؟ بسیار نادر است تعداد مواردی که در آن‌ها مانند کتاب لـُو در این باره سخن به میان می‌آید که شمار یهودیانی که توسط آلمانی‌های شجاع غیریهودی از دست نازی‌ها پناه داده شده و در نتیجه نجات پیدا کرده‌اند، چقدر بوده است. در باره ی موضوعات این چنینی که از جریان اصلی فاصله می‌گیرند، کوشش می‌شود خبرنگاران در فضایی قرار بگیرند که چنین بیاندیشیند، «آیا درست است این را به همین صورت منتشر کنیم؟»برگرفته از هفته‌نامه ی اشترن، شماره ی ۴۱ سال ۲۰۰۷ میلادی

خودکشی یک دانشجو در زندان اوین بر اثر شدت شکنجه


خبرهای رسیده از زندان اوین حاکی است یکی از دانشجویان بازداشت شده در زندان اوین، با زدن رگ دست خود اقدام به خودکشی کرده است. بنابر گزارشی که روز سه شنبه در اختیار سایت های اینترنتی قرار گرفت به نقل از یک زندان سیاسی گفته شده است یک دانشجوی بازداشتی دست به خودکشی زده است. در این خبر، به نقل از عمادالدین باقی که خود زندانی است گفته شده است یکی از دانشجویانی که در چند هفته اخیر دربند ۳۲۵ زندان اوین که زیر نظر اطلاعات سپاه اداره می شود تحت شکنجه های شدید قرار گرفته بود، ناچارا رگ دست خود را زده و برای مداوا به بهداری زندان اوین منتقل شده که خوشبختانه از مرگ نجات یافته است اما حال او وخیم گزارش می شود. بر اساس گزارش هایی که پیش از این منتشر شده است، گفته می شود سعید حبیبی، مهدی گرایلو و بهروز کریمی زاده، دانشجویانی هستند که هنوز در اختیار اطلاعات سپاه پاسداران قرار دارند. در گزارش اولیه گفته شده بود که کسی که دست به خودکشی زده است، سعید حبیبی است. بیانیه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب روز سه شنبه با انتشار اطلاعیه ای خبر خودکشی یک دانشجو در زندان اوین را تایید کردند. در این اطلاعیه آمده است: متاسفانه باید اعلام کنیم که خبر خود کشی یکی از رفقایمان در زندان اوین تائید می شود. ولی مسئله این است در اصل خبری که توسط اقای باقی به بیرون از زندان منتقل شده است هیچ مدرکی دال بر اینکه رفیق گرانقدرمان سعید حبیبی رگ خود را زده است وجود نداشته. تنها شاهدی که اذهان را به سمت سعید عزیز هدایت کرد این مسئله بوده که کسی که خودکشی کرده بین ٣۰ تا ٣۵ سال سن داشته که این نکته به هیچ عنوان در خبری که توسط آقای باقی ارسال شده وجود نداشته است. دانشجویان ازادیخواه وبرابری طلب افزوده اند: با اعلام نفرت شدید خود از رفتارهائی که یک انسان را وادار می کند تا از عزیز ترین دارائی خود یعنی جانش صرف نظر کند عمیقا خوشحالیم که این رفیقمان که هنوز نمی دانیم کدام یک است جان سالم از این ماجرا به در برده است. و به دژخیمان می گوئیم که هرگز رفتارهای غیر انسانی تان از خاطر مردم زدوده نخواهد شد و خشم توده ها روزی گریبانتان را چاک خواهد داد. دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب از تمامی رسانه ها خواسته اند تا برای رفع هرگونه شبهه و جلوگیری از پخش شایعات این اطلاعیه را منعکس کنند.
چاپ کن

به مناسبت دریافت جایزه دفاع از حقوق بشر از سوی کانون مدافعان حقوق بشر ایران

متن پیام عباس امیرانتظام
هم میهنان و همرزمان عزیز در شرایطی آغاز شصتمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر را گرامی می داریم که این درخت تنومند به بار نشسته و میثاق و کنوانسیونها و نهادهای مختلف حقوق بشری از آن جوانه زده و رشد کرده است. اعلامیه جهانی حقوق بشر با تأکید بر آزادی، امنیت، برابری و شأن و منزلت انسان بنیانگذار تحولات بزرگ حقوق بشری در ۶۰ سال اخیر بوده است. دست آوردهای بشر در زمینه حقوق مدنی و سیاسی بسیار چشم گیر می باشد. هرچند که در آنچه که مربوط به حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی می باشد و بخصوص در زمینه حق به توسعه، هنوز انتظارات مدافعان و حامیان حقوق بشر برآورده نشده است. متأسفانه کشورما ، ایران یکی از سخت ترین دوران نقض فاحش حقوق بشر را تجربه می کند. مبارزین و فعالین حقوق بشر از اقشار مختلف و در رأس آن زنان و جوانان آماج حملات و رفتارهای خشونت آمیز، جریانات ضد حقوق بشری قرار گرفته است. هر روز بر فهرست بازداشت های غیر قانونی خود سرانه افزوده می شود. در بازداشتگاهها، فعالین مدنی و مدافعان حقوق بشر، مورد بدرفتاری و شکنجه قرار می گیرند، گویی که ۶۰ سال برای طلوع خورشید حقوق بشری کافی نبوده است ولی خوشبختانه مبارزین و فعالین حقوق بشری در ایران با پایداری های دلیرانه و مثال زدنی خود به آفتابی در منطقه تبدیل شده و چشم انداز بسیار روشنی را در افق پرفروغ جامعه شاداب و سرفراز ایران ترسیم می کنند. نگاهی به صف طولانی و بهم پیوسته مبارزان و فعالین جنبش مدنی نشان می دهد که تهدیدها ، فشارها و رفتارهای خشونت آمیز ناقضین حقوق بشر کوچکترین خللی در عزم و اراده ملت ایران در دست یابی به ارزشهای والای پاسداری از حقوق شهروندی و حقوق انسانی آنان وارد نکرده است.پاسداشت روز ۱۶ آذر در دانشگاههای کشور و منجمله گردهمایی تاریخی آنان در ۱٨ آذر در دانشکده فنی دانشگاه تهران ثابت نمود که مبارزات مدنی و مسالمت آمیز ملت ایران از توان و استحکام کافی برای پایداری و افتخار آفرینی در شرایط سخت برخوردار می باشد.من از دیدن مبارزات غرورآفرین وامید بخش جوانان و زنان کشوربه وجد آمده و برای بیان عظمت و شکوه مبارزات مردم ایران از اقشار و اقوام مختلف،ازیافتن کلمات و عبارات مناسب عاجز می مانم. از فرصت استفاده نموده و یاد و خاطره‍ی سه آذراهورایی دانشکده‍ی فنی دانشگاه تهران در سال ۱٣٣۲ را گرامی میدارم. من در لحظه شهادت این یاران دانشگاهی در صحنه درگیری و مبارزه بعنوان دانشجوی وقت دانشکده فنی حضور داشتم و الفت و پیوند عاطفی ناگسستنی با این عزیزان دارم. همچنین مناسب می بینم که در اینجا به مبارزات اثرگذار و مستمر جنبش دانشجویی ادای احترام نموده و مقاومت دلیرانه دانشجویان کشور در حمایت و ارتقای حقوق بشر در ایران ارج بگذارم. فقط بعنوان نمونه، با ذکر نام سه نفر از این عزیزان: احمد قصابان، مجید توکلی و احسان منصوری سپاس خود را تقدیم دانشچویان مبارز نمایم. همچنین در مقابل استقامت و تلاش خستگی ناپذیر جنبش زنان سر تعظیم فرود آورده و با ذکر نام دونفرازشیرزنان ایرانی، خانمها حسین خواه و جلوه جواهری استتقامت آنها را ارج می نهم و عیناً با یاد اسالو ، صالحی، مددی ازجنبش مدنی و مسالمت آمیز کارگران کشور تقدیرنموده و سپاس خود را تقدیم زحمتکشان شریف کشورمی نمایم. به پاس احترام به روزنامه نگاران شجاع، آگاه، مسئول و پرتلاش از آقای عمادالدین باقی یاد می کنم و تلاشهای خستگی ناپذیر این مدافع پی گیر حقوق زندانیان را ارج می گذارم. اگر ماه آذر در کارنامه خود روز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشررا ثبت نموده ولی در کشور ما یکی از تاریکترین و خوفناکترین روزها ی نقض حقوق بشر را به یاد گذاشته است. یاد قربانیان قتلهای زنجیره ای آذر ماه گرامی باد، یاد داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمد جعفرپوینده، در یادها و در تاریخ مبارزات مدنی ایران جاودانه باد. من بعلت ضیق وقت در حد حوصله و وقت این مجلس فقط از نمادها و سنبل ها یاد کردم وگرنه لیست مبارزان و فعالین حقوق بشر و جامعه مدنی ایران بسیار طولانی می باشد. یاد همه شهدا و مبارزین راه آزادی و استقلال ایران گرامی باد. از مبتکرین و برگزارکنندگان این مراسم از صمیم قلب سپاسگزارم در کشوری که مبارزین آن دهها جایزه بین المللی حقوق بشر را به خود اختصاص داده اند، واقعاً جای چنین مراسمی خالی بود. توفیق هر چه بیشتر بانیان مبتکر و خلاق این حرکت مدنی را از خداوند متعال مسئلت دارم. اما بعنوان یک پیشکسوت بر این باور هستم که با کارنامه درخشانی که جنبش مدنی ایران پشت سر دارد، حرکت های از این دست می بایستی بدور از تعارفات و ملاحظات فردی و با تکیه بر معیارهای حقوق بشری، بر پایه دوستی استوار باشد تا در ادامه راه از نفس نیفتد. به همین دلیل و به عنوان اولین گام عاجزانه درخواست می نمایم که اولین جایزه حقوق بشری ایران به نام یک زن ایرانی که سهم عمده ای در مبارزات مدنی ایران در سد ه اخیر به خود اختصاص داده است، رقم بخورد. برای ارج گذاری به مبارزات مستمر و خستگی ناپذیر بانوان دلاور ایرانی و به پاس احترام و ستایش تلاشها و توانائیهای خانم سیمین بهبهانی در پیشبرد و تحقق اهداف حقوق بشر و به پاس یک عمر تلاش صادقانه، پی گیرانه و دلیرانه بانوی شعر و ادب ایران، درخواست می نمایم که این جایزه تقدیم ایشان شده و جایزه حقوق بشر ایران به نام ایشان مزین گردد. در خاتمه دو پیشنهاد تقدیم حضار محترم می کنم : ۱-یک کمیته بین المللی از برندگان جوایز حقوق بشری مطبوعاتی و هنری تأسیس شده و نقش دیدبانی و نظارت و هدایت فعالیت های حقوق بشری را عهده دار شود. ۲- یک دادگاه نمادین ملی با مشارکت حقوقدانان ، فعالین و مدافعین حقوق بشر تأسیس تا بر اساس ضوابط و موازین حقوق بشری پرونده های ملی را مورد بررسی و دادرسی قرار دهد. دوباره می سازمت ای وطن عباس امیر انتظام تهران ۱۹/۹/٨۶

چماق كشان مدافع يك خائن به انفلاب


افغانستان وطرح خاورميانه بزرگ


اين راتصاوير بنگريد ,درد و رنج جانگداز مردم افغانستان تمامي ندارد


http://www.puya.org/pages/pics/pics/photo/kodkan%20afgan/index.htm

دست آورد هاي شگفت انگيز دموكراسي درعراق و افغانستان وطرح خاورميانه بزرگ
براي مردم منطقه براي ما آموزنده ميباشد