اشتفان براون و فلوریان گلِس - مترجم: بیژن اقدسی
ساله بود که در سال ۱۹٣٣ میلادی همراه با خانوادهاش از دست نازیها به فرانسه گریخت. اما اندیشه
ی آلمان هیچ گاه دست از سر او برنداشت. این کارشناس علوم سیاسی یکی از پیشگامان آشتی میان آلمان و فرانسه است.آلفرد گروُسِر نمیتواند و نمیخواهد با ادعای قدرت اسرائیل کنار بیاید. اخلاق انسانی رسوا کردن این سیاست را ایجاب میکند، حتی اگر این کار موجب سرریز شدن باران انتقادات شدید شود.آقای گروسر شما چند سالی است یکی از سرسختترین منتقدین اروپایی سیاست اسرائیلاید. انگیزه ی شما چیست؟بسیار ساده است. برای این که من خودم هم یهودیام. زمانی که فرانسه در الجزایر دست به شکنجه میزد و روستاها را ویران میکرد، من به همین شدت با آن مبارزه میکردم، دقیقاً به این دلیل که من فرانسویام. و اساساً زمانی که حقوق پایهای بشر نقض میشود و مردم مورد بیحرمتی قرار میگیرند، رسوا کردن آن یکی از مبانی اخلاقی همه ی ماست. تا زمانی که فلسطینیها در پای دیوار حائل تحقیر میشوند، تا زمانی که تشکیل کشور مستقل فلسطین ناممکن است، چون شهرکها و راهها تنها به اسرائیلیها تعلق دارد، تا زمانی که پیوستگی ارضی فلسطین تحقق ناپذیر است، اسرائیل روی صلح به خود نخواهد دید. آدم نمیتواند برای همیشه تنها با اتکا به زور حکومت کند. میدانید وقتی من پسربچهای بیش نبودم، در فرانکفورت مورد توهین قرار گرفتم، چرا که یهودی بودم. منظورم این است که من میدانم چه احساسی به آدم دست میدهد. و به همین دلیل نمیخواهم به این موضوع تن بدهم که یهودیها با انسانهای دیگر رفتاری تحقیرآمیز داشته باشند.شما نوشتهاید آدم برای انتقاد از اسرائیل نیاز به این مجوز دارد که اصل و نسبش یهودی باشد. منظورتان چیست؟هنوز هم چنین است که آلمانیها حق انتقاد از همه چیز را دارند، غیر از حق انتقاد از اسرائیل. رسوا کردن موارد نقض حقوق بشر در جاهای دیگر هیچ ممانعتی ندارد. اما در رابطه با اسرائیل اصلاً حرفش را هم نمیتوان زد. به نظر من این مسئله به شدت تاسفآور است. به نظر من باید برعکس، یک آلمانی جوان که هیچ نقشی در ارتباط با پیشینه ی آلمان ندارد، جز این مسئولیت که چنان چیزی هرگز دیگر نباید تکرار شود، چنین جوانی باید در هر جایی که حقوق بنیادین بشر پایمال میشود، با آن مقابله کند.اما این مسئله که امکانپذیر است.من چندان مطمئن نیستم که چنین باشد. در این مورد من از انتقاد مارتین والزِرس در باره ی چماق آوشویتز پشتیبانی میکنم. آری، من میبینم هر آن جایی که آلمانیها چیزی علیه اسرائیل میگویند، این چماق پیوسته برای آنها در هوا به چرخش در آورده میشود. و اگر آنها با وجود این چیزی بگویند، چماق بیدرنگ میگوید، «من با آوشویتز ترتیبت را میدهم». این برای من غیرقابل تحمل است. من همیشه با یهودیستیزی مقابله کردهام. و همواره نیز چنین خواهم کرد. اما مترادف قرار دادن صرفِ انتقاد از اسرائیل با یهودیستیزی نادرست است و ره به ناکجاآباد میبرد.برای شما مرز میان این دو کجاست؟کاریکاتورهای رسانههای عربی یهودیستیزی ناب در مفهوم «این اشغالگران» است. اما دعوی یهودیستیزی در مورد روپرت نوُیدِک که در کتابی باارزش سرنوشت مردم فلسطین را تشریح میکند، جنجالبرانگیز است. میان این دو درجات بسیاری وجود دارد.اما آیا اسرائیل امروزه از سوی حماس، حزبالله و ایران در معرض تهدید حادتری قرار ندارد؟تهدید پیوسته افزایش مییابد. این مسلماً درست است. اما این موضوع با این مسئله نیز ارتباط دارد که دولت اسرائیل نمیخواهد بپذیرد که اسرائیل تنها با توسل به زور هرگز امنیت به دست نخواهد آورد. اسرائیل باید دیگران را نیز به چشم شرکایی همتراز نگاه و با آنان بدین گونه رفتار کند. اسرائیل نباید بگذارد این وسوسه در میان فلسطینیها قوت بگیرد که یک جوان سوءقصدکننده خود را یک قهرمان تلفی کند. و گذشته از آن هم چگونه میتوان از فلسطینیها خواست انتخابات آزاد برگزار کنند و بعد نتیجه ی آن را نپدیرفت. این طرز برخورد اعتبار آدم را از بین میبرد.آیا شما از آن نمیترسید که انتقادهای شما به سود راستهای افراطی تمام شود؟پس از سخنرانی من در ارتباط با دریافت جایزه ی صلح در سال ۱۹۷۵ میلادی، که در آن ممنوعیتهای شغلی را به شدت مورد انتقاد قرار دادم، برخی از منتقدین گفتند، کمونیستها هم همین حرفها را میزنند. آیا آدم باید از یک سخن چشمپوشی کند تنها برای آن که مورد سودجویی آدمهای ناباب قرار میگیرد؟ بیعدالتی، بیعدالتی است و باید از آن به همین عنوان سخن گفت. و باید گفت دقیقاً سیاست اسرائیل یهودیستیزی را تقویت میکند. منتقدین اسرائیلی این سیاست هم که همین را میگویند.تا کنون پیش آمده است که پس از آن که شما علناً در باره ی اسرائیل صحبت کردهاید، منتقدین یهودی شما دخالت کردهاند. ماجرا چیست؟پاسخ به این پرسش دشوار است. ارتباطاتی وجود دارد. برخیها زنگ میزنند یا نامههای اعتراضی مینویسند. اما من در رابطه با آلمان از واژه ی گروه پشتیبان (لابی) استفاده نمیکنم.بلکه؟آن چه وجود دارد اعمال فشار کمابیش ملایمی است برای خودسانسوری، سکوت و مسکوت گذاشتن. به عنوان نمونه پس نقدهای ادبی در باره ی کتاب فوقالعاده ی کُنراد لـُو با نام «آیا مردم مایه ی تسلیاند؟» کجا مانده است؟ بسیار نادر است تعداد مواردی که در آنها مانند کتاب لـُو در این باره سخن به میان میآید که شمار یهودیانی که توسط آلمانیهای شجاع غیریهودی از دست نازیها پناه داده شده و در نتیجه نجات پیدا کردهاند، چقدر بوده است. در باره ی موضوعات این چنینی که از جریان اصلی فاصله میگیرند، کوشش میشود خبرنگاران در فضایی قرار بگیرند که چنین بیاندیشیند، «آیا درست است این را به همین صورت منتشر کنیم؟»برگرفته از هفتهنامه ی اشترن، شماره ی ۴۱ سال ۲۰۰۷ میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر