۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

ولايت سرمايه و روز ارواح مقدس

در آخرين روز ماه اکتبر مرکز مهم تجاری لندن،Canary Wharf، پرشد از جادوگران وارواحی که لباس های عجيب و غريب پوشيده بودند. آنها قصدداشتند به طرف خيابانی بروند که معمولا جادوگرانی از نوع ديگر در آن رفت و آمد ميکنند. جادوگرانی که ظاهرشان مثل آدم های معمولی است هرچند لباس های رسمی و شيک به تن دارند و معمولا کيف به دست ميگيرند. اينها برای کسانی کار ميکنند که هنر اصلی شان اين است که ميتوانند از هيچ پول بسازند. آنها مثل ولايت فقيه ايران به هيچکس حساب پس نميدهند، ولی برخلاف ولايت فقيه قانونی به نام حق انحصاری ولی خدا بر روی زمين ندارند، بلکه برای به دست آوردن چنين حقی يک اصطلاح جادويی اختراع کرده اند به نام , مقررات زدايی,. اگر چه جادوی اين اصطلاح ناشی از آن است که با قدرت قهار دولتی امکان تجويز آن را گرفته اند ولی آن را درست کنار اصطلاح ,آزادی, ميگذارند و از اين طريق اصطلاح ,اقتصاد آزاد, را خلق کرده اند. به کمک جادوی ,مقررات زدايی, رازهای معاملات آن ها کاملا سری ميماند. درست مثل خزانه ی ولايت کسی نميداند چطور و چقدر و چرا و چگونه پول به خزانه آنها وارد يا از آن خارج ميشود. در بحران اخير مالی ديگر از مردم جهان پنهان نماند که قانون حاکم بر معاملات آنها عبارت است از اين که جيب خودشان مال خودشان است و جيب مردم هم مال آن هاست. پس ,به حق, هروقت سود ميبرند، سودش را در جيب خود ميريزند، هروقت ضرر ميکنند دستشان را توی جيب مردم ميکنند تا ضرر را بپردازند و اسم اين کار را هم گذاشته اند:, سوسياليسم,. به هرحال جادوگران نوظهور روز جمعه در اسکله شهر لندن از خميره ديگری بودند. اينها برخلاف ظاهر عجيب و غريب شان بخشی از مردم معمولی بودند. اينها ترتيبات فوق با , مقررات زدايی, کذايش را به نام اصلی اش ميخوانند: ,ديکتاتوری بازار,. آنها قصد داشتند به سوی خيابانی حرکت کنند که مقر شعبه لهمن برادرز Lehman Brothersاست اما با ديواری از پليس سپر به دست روبرو شدند و ماجرا به زد و خوردهای پراکنده و چند دستگيری ختم شد. اين ابتکار را فعالين ضد سرمايه داری برای 31 اکتبر ترتيب داده بودند که روز مقدسين [Halloween] خوانده ميشود. در اين روز معمولا کودکان لباس ارواح وجادوگران را پوشيده و به در خانه های مردم می روند و مثل مراسم قاشق زنی چهارشنبه سوری ايراني، از مردم تقاضا ميکنند به آنها هديه ای بدهند و اگر ندهند گرفتار نفرين خواهند شدو حتی ممکن است تخم مرغ روی آن ها پرت شود يا روی درهای شان نقاشی های بدی کشيده شود، هرچند اغلب اين تهديدها توخالی است. اما فعالين روز جمعه که نام حرکت اعتراضی خود را ,رقص روی گور سرمايه داری, نام نهاده بودند برعکس قصد داشتند به کمک 37 ميليارد پوندی به ,ديکتاتورهای بازار, از بيت المال مردم اعتراض کنند. اعتراض کنندگان شعار ميدادند ,پول ما، بحران آن ها,، , ما بايد از دست اين ثروتمندان خلاص شويم., عليرغم اعلام مسالمت آميز بودن حرکت، پليس به شعبه های انحصارات در محل مثل آلن و اوري، کليفورد چانس و رويترز هشدار داد که مسير رفت و آمد خود را عوض کنند و اسکورت حفاظتی در اختيار آنها گذاشت. قبلا نيز به کارکنان اين موسسات توصيه کرده بودند از پوشيدن لباس ها و به دست گرفتن کيف هايی که مارک موسسات آنها را دارد خودداری کنند. پول که ميدهيم، حرف هم نزنيم! در پاسخ پليس مبنی بر اينکه معترضين اجازه ی تظاهرات نداشتند، يک استاد دانشگاه در دفاع از معترضين گفت اين در واقع تظاهرات نبود، حتی نخواستيم خشم و ناراحتی خودمان را نشان دهيم. ولی اگر پول ما را برای نجات بانک های ورشکسته مورد استفاده قرار داده اند، ما بايد حق داشته باشيم احساس خود را در اين باره بيان کنيم. اين است همه ماجرا. در حقيقت ما يک تئاتر کوچک خيابانی بر پا کرديم. اگر آن بالا کله معلق شده است، وقت آن است که اين پائين هم حرفش را بزند. او به وعده های واهی که به مردم ميدهند اشاره کرد و گفت مردم اميدوارند گوردون براون با ملی کردن بانک ها و همه چيزهای ديگر بتواند جلوی بحران را بگيرد. ولی اين اتفاق نخواهد افتاد. مردم کارشان را از دست خواهند داد و تعداد بيشتری از خانه های شان بيرون انداخته خواهند شد. ژاکلين چاپلين که حرفه اش روان درمانی است در تظاهرات شرکت داشت. او که لباس يک جادوگر را پوشيده بود پلاکاردی در دست داشت که نشان ميداد ميخواهد انرژی مردم را به سوی کار مثبت جهت دهد. اوميگفت: , من يک جادوگرم، اما معتقدم اين طبيعت است که خصلت خود مديريتی دارد نه بازار., او در مورد ,تئاتر کوچک خيابانی, شان توضيح داد: , اين يک سنت و جشن است، ولی در عين حال يک بيانيه سياسی و معنوی هم هست. ما سال هاست که عليه سرمايه داری اعتراض ميکنيم ولی حالا ترک ها خود را نشان ميدهند و ما ميخواهيم جای دست مرگ آفرين هيپر کاپيتاليسم مرد سالار را دست کافر، شيوه زنانه ی دوستدار زمين بگيرد., دانشجويی به نام کريس وست ميگفت:مردم بايد از خودشان در مقابل اقدام دولت مبنی بر خريد شرکت های ورشکسته دفاع کنند. ما خطايی نکرده بوديم. آنها هستند که خطا کرده اند. بسياری از مردم فکر ميکنند کاری از آن ها ساخته نيست. ولی اينطور نيست. آنها به هر ترتيب که ميتوانند بايد ناراضی شان را به نمايش بگذارند. اين حرکت توسط حزب سوسياليست انگلستان برگزار شده بود.يکی از اعضای حزب گفت مردم دارند بی خانمان ميشوند ولی آنها هستند که بايد هزينه بانک های ورشکسته را بپردازند نه کسانی که بالای اين ساختمان ها نشسته اند. آنها هيچ آسيبی از اين بحران نديدند، انها به جای 15 ميليون پوند حالا 13 ميليون پوند ميگيرند، امامردم معمولی در شرايط بين مرگ و زندگی قرار گرفته اند. اين يک جنايت است.
سوال بی فايده/ سوال لازم * عکس صفحه اول Richard S. Fuld Jr مدير عامل لهمن برادرز که تا همين سال 2006 ,جهان آزاد, سرمايه او را نابغه می خواند. بنا بر گزارش مجله فوچن درآمد لهمن در سال 94 75 ميليون دلار بود. در سال 2005 درآمد آن را 3 ميليارد و دو ميليون دلار گزارش کردند. طی يک دهه، همان دهه فرمانروايی ی ديکتاتوری بی مهار يا ولايت انحصاری سرمايه که نوليبرال ها آن را , اقتصاد آزاد , ميخوانن،د سهام اين شرکت ساليانه بطور متوسط 29 درصد افزايش يافته بود. در سپتامبر امسال لهمن برادرز ورشکسته اعلام شد. در اکتبر امسال فولد به اتهام اختلاس احضاريه گرفت. در جلسه بررسی ماجرای ورشکستگی لهمن در کنگره آمريکا يکی از نمايندگان دمکرات با اشاره به اينکه آقای فولد از سال 2000 تاکنون 500 ميليون دلار پول به جيب زده است: از او پرسيد: , آيا اين عادلانه است؟, . البته فولد آنقدر وارد هست که بتواند برای چنين سوالی جواب فراهم کند و اينکار را کرد، مثلا اينکه به جای پول نقد چه و چه گرفته که حالا ارزشش را از دست داده است... اما سوال مهم تر اين است: حالا که ,دست نامريی بازار, نتوانست کاری را که به آن منتسب کرده بودند انجام دهد، دست مريی تری که پشتيبان بازار است يعنی دولت های سرمايه دارها، نسل کنونی و نسل بعد را موظف کرده اند ضررهای اين شرکت و ساير شرکت های مالی را برای نجات نظام بپردازند. آيا اين عادلانه است؟ می گويند اگر نکنيم نظام به هم می ريزد. سوال اصلی اين است: آيا اين نظام عادلانه است؟ * متن گزارش تئاتر خيابانی در اسلکه لندن در روز ارواح را در لينک زير بخوانيد.
16
آبان 1387 03
2008‑07‑10

مرگ عروس و داماد افغان به همراه 35 ميهمان عروسي در بمباران آمريكا


مرگ عروس و داماد افغان به همراه 35 ميهمان عروسي در بمباران آمريكا
آفتاب يزد : در پي حملات جنگنده‌هاي آمريكايي به ساكنان يك روستا در جنوب افغانستان كـه بـراي مـراسم عـروسـي گـردهم آمده بودند، 37 غيرنظامي از جمله 23 كودك و 10 زن به همراه عـروس و دامـاد كـشـتـه شـدند.به گزارش روزنامه تلگراف، اين حمله در يكي از روسـتـاهـاي اطـراف قـنـدهـار در جـنـوب افـغـانـستان صـورت گـرفت. در همين حال، ارتش آمريكا در افـغـانـسـتـان با صدور بيانيه‌اي اعلام كرد كه در خصوص اين حمله تحقيق خواهد كرد. اين بيانيه‌ مي‌افزايد: اگر افرادي بي گناه در جــريــان عـملـيــات كــشتــه شــده بــاشنــد مــا عـذرخـواهـي كـرده و بـا خــانــواده‌هــاي كـشـتـه‌شـدگـان ابـراز هـمـدردي مي‌كنيم.از سوي ديگر، حامد كرزاي از اوباما رئيس جمهور منتخب افغانستان خواست تا حملات عليه غيرنظاميان را متوقف كند. وي افزود: ما با حملات هوايي نمي‌توانيم با تروريسم بجنگيم

رؤساي جمهور عوض مي شوند، اما امپراتوري آمريکا بر جاي مي ماند.



فراتر از انتخابات ماه نوامبر رؤساي جمهور عوض مي شوند، اما امپراتوري آمريکا بر جاي مي ماند.نوشته Arno. J.MAYER
برک اوباما نامزد حزب دموکرات براي مقام رياست جمهوري ايالات متحده خطاب به چندين صد هزار تن از مردم آلمان، سازمان پيمان اتلانتيک شمالي (ناتو) را «بزرگترين پيماني» ناميد «که تا به امروز براي دفاع از امنيت مشترک، ما را بيکديگر پيوند داده است». جان مک کين جمهوريخواه ميل دارد که اين پيمان بيش از پيش در ستيزه اي درگير شود که در گرجستان سرگرفته است. با تمام تفاوت هاي آندو، مفهوم همانندي از جايگاه ايالات متحده در جهان اين دو حزب اصلي را به يکديگر پيوند داده است.


نويسنده Arno. J.MAYER
آرنو جي. مي ير *استاد ممتاز تاريخ در دانشگاه پرينستون.آخرين مقالات اين نويسنده:



کوبيدن جرج دبليو بوش رئيس جمهور «مطرود» آمريکا سرانجام از مد افتاده و ورزش تازه پسند روز، گمانه زني در باره شيوه اي است که آقاي جان مک کين يا آقاي برک اوباما سياست خارجي آمريکا را دوباره سر و سامان خواهند داد. با اينهمه پرداختن به اين مطلب هم از تاختن به رئيس جمهور ناجور کنوني کارسازتر نيست.
کاليگولا، سومين امپراتور روم، خودکامه اي سنگدل بود. با اينهمه گفته اند که پنداري در سر مي پرورانيد که با کم اعتنائي وي به قضاوت عام از زشتي کار خويش پر معني مي نمود. او روياي آن داشت که ايسي تاتوس اسب محبوب خود را نخست به کرسي سنا بنشاند و سپس به مقام کنسول برگمارد. شايد کاليگولا به کنايه مي خواست بفهماند که چرخ و دنده هاي امپراتوري روم به خودي خود در گردش است و يکبار که به راه افتاد فارغ از دخالت دار و دسته سزارها مي تواند به کار خود ادامه دهد.
امروز در حالي که ايالات متحده خود را در بن بست عراق گرفتار مي يابد و بمب هاي ساعتي در «خاورميانه بزرگ» و قفقاز حکم آتش هاي زير خاکستر دارند، مشکل کمتر در تُنک مايگي فاجعه بار آقاي بوش يا شور و شوق امپراتورانه رئيس جمهور آينده آمريکاست تا در اراده فطري يک امپراتوري که از زهدان جنگ عليه اسپانيا (١٨٩٨) زاده و در فرداي جنگ دوم جهاني باني صلحي به پسند خود شد.
ايالات متحده که ماجراي ناگوار ويتنام را از سر گذراند، عملا مي تواند از شکست و هزيمت در عراق هم جان بدر برد. اين امپراتوري که اينک موقتا دچار پريشاني است، از ميان اتفاق نظرهاي دوحزبي، فشار هاي محافل سوداگر و دعاي خير کليساي انجيلي (évangelique) راه خويش را ادامه خواهد داد. قابليت دست زدن به خطاهاي فاحش، که البته نه نخبگان بلکه طبقات اجتماعي عادي ناچار بايد هزينه هاي گزاف آن را بر دوش کشند، سرشت امپراتوري هائي است که به دوران بلوغ خود گام نهاده اند. بي گمان امپراتوري آمريکا نيز سرانجام از پاي در خواهد آمد اما پيش بيني زوالي زودرس راه گزافه پيمودن است. ايالات متحده که حريف نظامي قدَري پيش رو ندارد، مدت ها همچنان يگانه ابر قدرت جهاني باقي خواهد ماند.
با اينهمه امپراتوري هاي خود پسندي که ميلي وافر به کشور گشائي و توسعه طلبي دارند با پيکار پيگير عليه فرسايش [سروري خود]، قدرت و حيثيت خويش را از درون ميسايند. در چنين حالتي بيشتر عصبي مي شوند و همراه آن ددخوئي شان فزوني مي گيرد. چنين است که پا به زمين مي کوبند تا به جهانيان يادآور شوند که طبل هاي تو خالي نيستند. با توجه به وضعيت ايالات متحده در عراق و بازتاب اين بحران در منطقه، آيا اين کشور دامن زدن به بحران در ايران، سوريه، لبنان، افغانستان، پاکستان، سودان، سومالي، گرجستان يا ونزوئلا را برخواهد گزيد؟ نظر آقايان مک کين و اوباما فقط از لحاظ جاي مداخله و تاکتيک هائي که بايد به خدمت گرفت متفاوت است. اما نه اين و نه آن در فوريت يا رواداري چنان عملي ترديدي به خود راه نمي دهد. اولي خط مقدم جبهه را در «جنگ عليه تروريسم در عراق» مي داند؛ ديگري افغانستان و پاکستان را در تير رس مي گذارد.
ايالات متحده نيرومندترين ارتش جهان را در اختيار دارد. قدرت اين ارتش از توان امپراتوري هاي پيشين بسيار فراتر رفته است. واشنگتن با حضوري يگانه در پهنه درياها، آسمان ها، در فضا و در فضاي سيبرنتيکي، قادر است با شتابي بي سابقه نيروي خويش را در سرزمين هاي بسيار دوردست به کار اندازد. بدينگونه همانند کلانتري خود گزيده، از گوشه اي به گوشه ديگر گيتي مي شتابد تا بر بحران هاي واقعي يا فرضي چيره شود و يا از آنها بهره برداري کند. آقاي دونالد رامز فلد وزير وقت دفاع آمريکا مي گفت، «هيچ کنجي از عالم آنقدر دورافتاده، هيچ کوهساري آنقدر سر به فلک کشيده، هيچ غاري يا سنگري آنقدر گود نيست که بتوانند دشمن را از دسترس ما دور نگه دارند (١)». آمريکا بيش از٢٠% بودجه ساليانه خود را به ارتش خويش اختصاص مي دهد، يعني به اندازه نيمي از مجموع هزينه هاي نظامي بقيه کشورهاي جهان. چه اهميتي دارد اگر اين امر به جامعه آسيب برساند. مگر نه اينست که صنايع اسلحه سازي سود هاي سرشاري از فروش اسلحه به خارج گرد مي آورند؟ «خاورميانه بزرگ»، کشورهاي خليج [فارس] و در صدر آنها عربستان سعودي خريدار تجهيزات دفاعي پيچيده اي از آنها به بهاي ميلياردها دلارند (٢).
به جاي ايجاد مستعمرات سرزميني به شکل معمول پيشين، ايالات متحده سيطره خويش را با استقرار پايگاه هاي نظامي، دريائي و هوائي در بيش از صد کشور جهان تضمين مي کند. تازه تر از همه پايگاه هائي هستند که در بلغارستان، جمهوري چک، لهستان، روماني، ترکمنستان، قرقيزستان، تاجکستان، اتيوپي و کنيا برپا کرده اند. شانزده دستگاه اطلاعاتي، که دفاتر آنها در جهان پراکنده اند چشم و گوش اين امپراتوري هستند که حد و مرزي نمي شناسد.
واشنگتن دوازده ناو هواپيمابر در اختيار دارد که فقط سه فروند آنها فاقد تحهيزات اتمي اند. اين سفينه ها تا هشتاد هواپيما يا بالگردان و نيز هنگهاي عظيم سربازان، دريانوردان و خلبانان را جابجا مي کنند. در مدار اين سفينه هاي غول پيکر، ناوچه ها، رزمناوها، ناوشکن ها، زيردريائي هاي غالبا خودکار و مجهز به موشک در حرکتند. نيروي دريائي آمريکا در پايگاه هائي که در سرتاسر کره زمين پراکنده اند، در حالت آماده باش به سر مي برند و به گشت زني در آبراه هاي اصلي جهان مي پردازند. ناوگان دريائي ستون فقرات و شريان حياتي يک امپراتوري از نوع تازه است. کشتي ها، هواپيما ها را که فراهم آورنده اصلي سربازان، تجهيزات و سوخت و آذوقه اند از گوشه اي به گوشه ديگر جهان مي برند. در واشنگتن و در پنتاگون [وزارت دفاع]، نيروي دريائي ايالات متحده به تازگي بر نيروهاي زميني و هوائي برتري يافته است (٣).
دموکراسي، حقوق و ... سرمايه داري
ميان سال هاي ٢٠٠۶ و ٢٠٠٨ حضور آمريکا در شرق مديترانه، بحر احمر، خليج [فارس] و اقيانوس هند گواه اشتياق واشنگتن در به چشم کشيدن توان خويش در همه جاي جهان بوده است (٤). چنانچه نياز افتد با تحويل کمک هاي بشر دوستانه به زور سرنيزه، به چشمداشت مزيتي سياسي نيز دست مي يازد. دست کم دو ناو هواپيما بر اکنون در آب هاي ميان بحرين، قطر و جيبوتي لنگر انداخته اند. هر دوي اين ناوها که بطور کامل به ساز وبرگ و تحهيزات زميني و وسائل نقليه زميني–دريائي مجهزند، هزاران سرباز و تفنگدار دريائي و نيز افرادي که براي عمليات ويژه آموزش ديده اند را حمل مي کنند. اين غول هاي درياها قد برافراشته اند تا همانگونه که در ژانويه ٢٠٠۷ رابرت گيت وزير دفاع آمريکا اعلام داشت يادآور آن باشند که ايالات متحده «همچنان تا مدتهاي مديدي حضور خويش در خليج [فارس] را حفظ خواهد کرد (۵)».
يک هفته بعد، نيکلاس برن معاون امور سياسي وزير امور خارجه نيز اعلام کرد که «خاورميانه منطقه اي نيست که ايران برآن چيره شود؛ خليج [فارس] آبهائي نيست که به مهار ايران درآيد. از اينرو ايالات متحده دو يگان رزمنده را در منطقه مستقر ساخته است (۶)». اين سخنان آقايان گيت و برنز مي توانست از زبان هر وزير دفاعي، هر وزير امور خارجه اي، هريک از مديران سازمان مرکزي اطلاعات (سيا) يا رؤساي جمهور آمريکا در شصت سال گذشته شنيده شود.
جيمز کارتر رئيس جمهور آمريکا در سخناني که در ژانويه ١٩٨٠، اندکي بيش از يک سال پس از نخستين اجلاس کامپ ديويد و فقط چند هفته پس از بحران گروگانگيري در تهران و تجاوز اتحاد جماهير شوروي به افغانستان ايراد کرد جاي ترديدي باقي نگذاشت و به روشني گفت «هر کوششي از طرف يک نيروي خارجي که بخواهد خليج فارس را در دست گيرد، همانند حمله اي عليه ايالات متحده تلقي خواهد شد. ابزار و وسائل و ترتيبات مناسب، از جمله توسل به زور، براي عقب راندن چنين حمله اي به کار گرفته خواهد شد (۷).» و افزود که حضور ارتش روس در افغانستان «تهديدي» براي منطقه اي به شمار ميرود که «دو سوم منابع نفتي قابل صدور جهان در آن جاي گرفته» و «در فاصله سيصد ميل دريائي از اقيانوس هند و تنگه هرمز» واقع شده است، «آبراهي که بخش اساسي منابع نفتي جهان بايد از آن بگذرد».
ربع قرن بعد آقاي هنري کيسينجر، وزير پيشين امور خارجه که اکنون رايزن شده است با نهادن تهران به جاي مسکو آموزه کارتر را به پسند روز درآورد: «اگر ايران بخواهد همچنان در آميختن سنت امپراتوري پارس و شور و شيدائي اسلام معاصر پافشاري کند (...)، مسئله ساده است. به وي اجازه داده نخواهد شد که روياي امپراتورانه خويش را در منطقه اي که به اين اندازه براي بقيه جهان اهميت دارد تحقق بخشد (٨).»
شکي نيست که سربازاني که به سلاح هاي متعارف فوق پيچيده اي مجهزند از آمادگي براي جنگ هاي نامتوازني بي بهره اند که ديگر ميان دولت ها در نمي گيرد بلکه عليه گروه و دسته هائي جريان مي يابد که به اسلحه و فنون نامتعارف دست مي يازند. اما ناوهاي هواپيما بر، هواپيماهي جنگنده، موشک هاي ضد موشک، ماهواره هاي نظامي، آدم واره هاي (روبات) نظارتگر، خودروها و قايق هاي بي سرنشين هنوز آينده روشني پيش رو دارند.
از سال ١٩٤۵، دخالت در امور داخلي کشورهاي ديگر، چه مستقيم يا غير مستقيم، چه آشکار يا پنهاني، چه نظامي يا غير نظامي سنگ بناي سياست خارجي ايالات متحده به شمار رفته است. واشنگتن ترديدي به خود راه نداده است، که غالبا به شيوه اي يک طرفه در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان، فلسطين، ايران، سوريه، سومالي، سودان، اوکرائين، گرجستان، قرقيزستان، نيکاراگوئه، پاناما ... دخالت و از مصالح آمريکا بطور خستگي ناپذيري دفاع و در همان حال درباره گونه هاي متفاوت دموکراسي، سرمايه داري و حقوق بشر سخن سرائي کند.
با برگرفتن الگوهاي آژانس ايالات متحده براي توسعه بين المللي(USAID)، برنامه فولبرايت (٩) و کنگره آزادي فرهنگ (١٠)، که در دوران جنگ سرد به راه انداخته شد، بازوي هاي ستبر «جنگ جهاني» تازه «عليه تروريسم» به ساز و کار هاي معادلي انديشيده اند: حساب چالش هزاره (Millennium Challenge Account) و ابتکار عمل براي مشارکت در خاورميانه (MEPI)، که آبشخور مستقيم هردو وزارت خارجه است. وزارت دفاع نيز با زنده کردن خاطره روزهاي شکوهمند راند کورپوريشن°(Rand Corporation)، موسسه بررسي استراتژيک و کرسي هاي دانشگاهي مطالعه درباره شوروي، دانشگاهيان را در طرح مينروا (Minerva) به کار گمارده است تا کارداني هاي خويش را در خدمت نبردهاي تازه ضد شورش درآورند.
آمريکا از اقتصادي پرتوان، فرهنگي برآميخته از عناصر گوناگون و دانشي برخوردار است که همتاي قدرت نظامي وي اند و رقيبي براي آن نمي توان يافت. صرفنظر از کسري ژرف تجاري و فزوني هزينه هاي دولتي بر ماليات ها که گاه نظام مالي کشور را به خفقان و گيتي را به لرزه مي اندازد، اقتصاد آمريکا همچنان از بنيه اي قوي و استوار برخوردار است و با ضربآهنگ «ويرانسازي خلاق (١١)» مي تپد که گزندهاي اجتماعي ناشي از آن در خود ايالات متحده يا بقيه جهان را ناديده مي انگارد.
گاهش گستره بخش صنعت و کارخانه هاي توليد مصنوعات شايد جنبه شکننده ساختار اقتصادي ايالات متحده باشد. با اينهمه اين کشور هنوز در زمينه هاي پژوهش و توسعه و حقوق انحصاري در فرمان شناسي (سيبرنتيک)، زيست شناسي ياخته اي و عصب شناسي جايگاه والائي دارد. اعتبارات دولتي، دهش هاي خصوصي و حمايت مالي شرکتها که دانشگاه ها و پژوهشکده ها از آن سود مي برند تفوق و اقتدار اين کشور بر پهنه جهان را تسهيل کرده است. اين موسسات آموزشي و پژوهشي در همان حال که در کشورهاي ديگر ريشه مي دوانند، مغزهاي انديشمند سراسر جهان را به سوي خويش مي کشند و کشورهاي آنان را از فکر و انديشه مي خشکانند. شور و اشتياقي که به موزه هاي جهان گستر و معماري دفاتر مرکزي شرکت هاي بزرگ روي آورده و گسترش تدابير بازاريابي سياسي يا بازرگاني، کساني که هنوز با شک و ترديدي دست بگريبان باشند را وادار به پذيرش اين نکته مي سازد که الگوي آمريکائي هنوز و همچنان پابرجاست.
سربازگيري به قيمتي ناچيز
از اين رو جاي شگفتي نيست که اين کشور خرمني از جوايز و پاداش هاي بين المللي را در اقتصاد و همچنين در علوم طبيعي درو کند که با آنچه نصيب کشورهاي ديگر مي شود هيج تناسبي ندارد. آموزنده تر از همه آنکه انگليسي به گويش آمريکائي، همانند زباني جهاني خود را به سرتاسر گيتي، به ويژه در ميان جوانسالان و کاربران اينترنت تحميل کرده است. تأثير بي کران شرکت هاي چند مليتي و موسسات مالي دولتي و خصوصي آمريکائي، هم توضيحي بر پديده جهاني شدن اين زبان و هم گسترنده آن است. فرهنگ مردم پسند و شيوه مصرف آمريکائي، چه باني خير و چه موجد شر به دور افتاده ترين کنج کره خاک رخنه مي کند. وال مارت◊، مک دونالد، هاليوود، ورزشگاه ها و سريال هاي تلويزيوني توده مردم را از نان و سرگرمي مالامال و خشنود مي سازند. واشنگتن، حاشيه ناپايدار امپراتوري، وال استريت و K استريت (خياباني در واشنگتن که بسياري از محافل صاحب نفوذ در آن گرد آمده اند) از رژيم ها و نخبگاني پشتيباني مي کنند که حاضر به همکاري اند.
چنين قدرتي دست آورد خودجوش و بي پيشينه يک نسل نيست. قدرت مزبور از لابلاي تکاپوي دائمش براي يافتن منابع طبيعي، بازارهاي تازه و مواضع سوق الجيشي شباهبت هاي برآشوبنده اي را با امپراتوري هاي گذشته مي نماياند. بيشتر آمريکائي ها عقيده دارند با حفظ موقعيت سلطه جوي خويش به هرچه بخواهند خواهند رسيد. البته برخي لايه هاي اجتماع بيش از ديگران از امتيازها برخوردارند. اما در مجموع نگاهداشت امپراتوري از لحاظ اقتصادي، فرهنگي و روان شناختي براي ايشان سودآور است. همين مطلب درباره انديشمندان، صاحبان حرفه هاي آزاد و مطبوعات نيز صدق مي کند.
ايالات متحده ذخيره هاي غول آسائي را، به ويژه در حوزه نظامي حفظ کرده است که امکان مداخله جوئي در هر گوشه و کناري از جهان را فراهم مي سازد. اين کشور مي تواند منابع و عزم لازم براي رهائي از بن بست عراق را بسيج کند. بي گمان ارتش آمريکا از يگان هاي رزم آور براي انجام برخي عمليات گسترده زميني بي بهره است و برخي ناهمخواني ها و گسيختگي هاي استراتژيک در عمليات عليه گروه هاي شورشي، جنبش هاي چريکي يا نيروهاي تروريستي نيز به چشم مي خورد، اما کمبود سرباز شايد به درازا نکشد. شرکت هاي خصوصي به بهائي ارزان و ترجيحا در «توابع آمريکا در جهان سوم»، مزدوران مسلح يا غير نظاميان را برمي گمارند و سپس زود به ميدان هاي کارزار گسيل مي دارند.
وقتي واشنگتن نغمه هائي در دفاع بي چشمداشت از حقوق بشر، برنامه هاي اجتماعي، آزادي زنان، حکومت قانون و دموکراسي براي همه را سر مي دهد، بخشي از آن دست آويزي از شگرد و نيرگ است. تمام رهبران آمريکائي همان اولويت ها را پيش رو داشته اند: پيش از فروريزي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، شبح کمونيسم را از پا دراندازند و اينک پس از ١١ سپتامبر، سر افعي اسلام بنيادگرا را بکوبند.
گزارش کميسيون بيکر– هاميلتون در باره عراق متشکل از نمايندگان دوحزب، که در تاريخ ۶ دسامبر ٢٠٠۶ منتشر شد، آنقدر که به پيامد هاي بحران عراق در خود ايالات متحده مي پردازد، نگران آشوب و هرج و مرجي نيست که کناره هاي دجله را به خاک و خون کشيده است: «عراق که براي ثبات منطقه اي و حتي جهاني گزير ناپذير است اهميت فراواني براي مصالح آمريکا دارد. اين کشور که در گسستگاه اسلام شيعي و اسلام سني و جمعيت هاي کرد و عرب قرار گرفته، بر روي دومين ذخاير جهاني نفت خفته و خاک اين کشور امروز در خدمت پايگاه عملياتي تروريسم بين المللي و القاعده در آمده است. عراق که سرفصل سياست خارجي آمريکاست، بر شيوه اي که ايالات متحده در منطقه و در جهان در چشم ديگران جلوه مي کند تأثير مي گذارد (١٢).» به سخني کوتاه کشوري که به تصرف در آورده اند از آنرو اهميت يافته است که فرو غلتيدنش آمريکا را در جهان روسياه مي سازد ...
آقايان جبمز آ. بيکر (جمهوريخواه) و لي اچ. هميلتون (دموکرات) هم رأي با لشکري از کارشناسان سياست خارجي که خط مشي رسمي را دربست پذيرفته اند، فرض را بر اين نهاده اند که واشنگتن در «خاورميانه بزرگ» همچنان فرمانروا خواهد بود. اين موضوع را به روشني در گزارش خويش نوشته اند: «حتي پس از عزيمت لشکرهاي مداخله گر آمريکا از عراق، به يمن نيروهاي نظامي که پشت سر برجاي خواهيم گذاشت، با گسيل نيروهاي زميني، دريائي و هوائي از کويت، بحرين و قطر و نيز استقرار رو به فزوني نظاميان در افغانستان، حضور نظامي مهم ما در منطقه پا برجا خواهد ماند.»
جاي شگفتي نيست که آقايان بيکر و هميلتون به رايزني هاي درخشان ترين موسسات پژوهش هاي استراتژيک «ناوابسته»، يا متمايل به هردو حزب و نيز ديگر «انديشه ورزاني» روي آورده باشند که از پايان جنگ ويتنام قارچ وار روئيده و اينک به رکن پنجم قدرت تبديل شده اند. در بسياري از اين مؤسسات، هيئت امنا، رايزنان و روشنفکران برگماشته، تعلقات و تعهدات خود را به راز و رمزي نمي پوشانند. برخي حتي جمعبندي خود و فرازهاي حاضر و آماده اي براي نگارش در اين گزارش در باره عراق عرضه کرده اند.
مرکز مطالعات استراتژيک و بين المللي (CSIS) که بخشي از هزينه هاي آنرا بنياد بيل و مليندا گيت تأمين ميکند، يکي از مشاوران عمده کميسيون بيکر– هميلتون بود. اين مرکز که مديران و کارشناساني را بدور خويش گرد آورده است که هم پيشينه مناصب دولتي و هم مسئوليت هائي در بخش خصوصي داشته اند، هدف خويش را چنين بيان کرده است: «در اين عصر دگرگوني هاي اقتصادي و سياسي، بهبود بخشيدن به امنيت و پاسداري از رونق و رفاه از طريق نمودن بينش هاي دورنگر و چاره هاي عملي به رهبران تا آنها بتوانند آينده را به تصور درآورند و به تغييرات آن از پيش بيانديشند.»
در ميان اعضاي اين مرکز مي توان رؤساي هيئت مديره پيشين و کنوني تايم اينکورپوريشن، کوکاکولا، مريل لينچ، لمان برادرز، اکسون موبيل، مورگان ستنلي را برشمرد. البته پروفسور ژوزف اس. ني واپسين داناي «قدرت نرم» از دانشکده علوم حکومتي کندي وابسته به دانشگاه هاروارد را نبايد از قلم انداخت. از هيئت رايزنان هم بگوئيم که رديفي از مسئولان بلند پايه دولت هاي دموکرات و جمهوري خواه چون آقايان هارولد براون، ژيبگنيو برزژينسکي، فرانک کارلوچي، هنري کيسينجر، جيمز شلزينگر، برنت سکوکرافت و خانم کارلا هيلز را در خود جاي داده است•.
ساختارهاي نيمه خصوصي هم براي بهره برداري پا به همان ميدان گذاشته اند. موسسه بين المللي جمهوريخواه بسيار درگير در عراق (که رياست آنرا سناتور مک کين بر عهده دارد)، رسما خود را مستقل مي نماياند و در نظر دارد « از راه کمک به توسعه و پيشرفت احزاب سياسي، نهادهاي دولتي، انتخابات آزاد، حکومت صالح و حاکميت قانون مدعاي آزادي و دموکراسي را در جهان به پيش برد». موسسه «غير انتفاعي» ملي دموکراتيک براي امور بين الملل، ساختار ديگري از همين قماش که رياست آنرا مادلن اولبرايت وزير خارجه پيشين آمريکا بر عهده دارد، در راه «تقويت و توسعه ارزش ها، منش ها و نهاد هاي دموکراتيک (...) در تمامي مناطق جهان» همت گماشته است.
موسسه مطالعه درباره سياست خاورميانه که به ادعاي خويش کثرت گرا و هرسو نگر است اما به روشني در ميان راستگرايان جاي دارد، با شرح وظائفي محدودتر مدعي « کوشش در راه ارتقاء ادراکي بهتر از مصالح آمريکا در خاورميانه است که واقعيت نگر تر و متعادل تر باشد (...) و تعهد آمريکا مبتني بر تقويت پيوندها و مودتي را در منطقه ترويج کند که دستاورد آن براي مردم امنيت، صلح، رونق و رفاه و دموکراسي باشد.»
کميسيون بيکر– هميلتون همچمنين نظر شوراي روابط خارجي، موسسه بروکلين، راند کورپوريشن° و موسسه آمريکن انترپرايز را نيز جويا شد. صرفنظر از گرايش هاي سياسي اين بنگاه ها که گاه راستگرا و گاه ميانه رو اند، همکاران و وابستگان يا کساني که آنها را از لحاظ مالي زير پر و بال مي گيرند نگراني چنداني از هزينه ها و مزاياي سياسي، اقتصادي و اجتماعي که امپراتوري براي ايالات متحده و بقيه جهان در بر دارد به دل راه نمي دهند. اختلاف نظرها و مباحثات بيشتر بر محور بهترين شيوه تأمين امنيت، بهره برداري و حراست از سيطره آمريکا مي چرخد تا ارزش ها، هدف ها و موازين اخلاقي که از اين کشور انتظار مي رود. جائي که نو محافظه کاران بدون هيچگونه عقده اي پيگيري مأموريت تمدن ساز آمريکا را موعظه مي کنند، ميانه روهاي «کثرت گرا» زيرلب همان را مي گويند.
کانداليزا رايس وزير امور خارجه آمريکا با يادآوري اهميت «بي همتاي» ايالات متحده در جهان که در سراسر آن «مشکلات اندکي مي تواند بدون حضور ما سامان يابد»، ساده انگارانه مي پذيرد که « ما آمريکائي ها خود را در سياست خارجي نه از آنرو درگير مي سازيم که خواستار آن باشيم بلکه ناچاريم. از آنجا که موضع ما موضع يک جمهوري و نه يک امپراتوري است موضع سالمي است (١٣).»
با اينهمه حتي منتقدان ميانه روي سياست خارجي دولت بوش از پرس و جو در باره حمايت بي قيد و شرط واشنگتن از اسرائيل مي پرهيزند. اينها نيز همانند نو محافظه کاران از ارتباط دادن منجلاب عراق به بن بست فلسطين و اسرائيل سر باز مي زنند. همگي در يکي از نتيجه گيري هاي گزارش بيکر هميلتون ترديد دارند که مي گويد ايالات متحده «نخواهد توانست به اهداف خود در خاورميانه دست يابد مگر آنکه به طور مستقيم به ستيز اعراب و اسرائيل و بي ثباتي منطقه که از آن سرچشمه مي گيرد بپردازد». در باره مسئله ايران هم به نظر مي رسد که دموکرات ها و جمهوريخواهان براي طرح ريزي مداخلات مخفي، تهديد بي وقفه به مجازات هاي فراگير اقتصادي و يا عمليات نظامي چنان با يکديگر موافقند که مي توانند تقريبا همزبان باشند.
امپراتوري آمريکا بر شخص آقاي بوش استوار نيست و هرگز نبوده است. فردا نيز هويت خويش را بيش از آن با شخص آقاي مک کين يا آقاي اوباما باز نمي شناساند. هنگامي که در ماه مارس ٢٠٠٨ کاندايداي دموکرات اعلام داست که«سياست خارجي من خواستار بازگشت به سياست واقعيت گرا و مورد توافق دو حزب در زمان جرج بوش پدر و جان کندي، و از برخي جنبه ها به سياست هاي رونالد ريگان است (١٤)» انگار مي خواست همزمان از زبان هر دو حزب سخن گفته باشد. هيچکدام از دو نامزد رياست جمهوري راه حل جايگزيني براي تغيير مأموريت امپراتورانه ايالات متحده پيشنهاد نمي کنند، مگر شايد پرده سکوتي که در مناسبات بالقوه ستيز انگيز با ايران و چين و هند، و روسيه اي که باز جان مي گيرد، بر لفظ پردازي هاي منجيانه و مهذب معمول ايالات متحده کشيده اند. چهار کشوري که به وسوسه برپائي شکل هائي از سرمايه داري ملي افتاده اند.
در طول کارزار انتخاباتي براي گزينش رئيس جمهور که اهميت آن از ايالات متحده در مي گذرد، هر دو نامزد، پايتخت هاي خارحي را به سکوهاي سخنراني تبديل کرده اند که از بلنداي آنها توانسته اند بر عزم و اراده خويش تأکيد ورزند. از ياد نبريم که آقاي اوباما هنگام ايراد نطق خويش به مناسبت پذيرش رسمي نامزدي، به جاي مرکز پپسي در دنور، محل برگزاري کنوانسيون دموکرات ها ترجيح داد که ورزشگاه دنور برونکوس را بر گزيند. ميداني که مي تواند هفتاد و پنج هزار تماشاچي را در خود جاي دهد، بيست و پنج هزار تن بيش از آمفي تئاتر کوليزه رم ...
° راند کورپوريش (Research ANd Development)، در دسامبر ۱۹۴۵ به عنوان شرکتي غير انتفاعي تأسيس شد که ابتدا نطرات مشورتي در امور نظامي ارائه مي داد. بعدها انديشه ورزان آن به رايزني در زمينه هاي ديگر نيز پرداختند (م).
◊ فروشگاه عظيم زنجيره اي که در بسياري از شهرهاي ايالات متحده صاحبان خرده پاي کسب و کار را به ورشکستگي از بازار بيرون رانده است (م).
• هارولد براون: وزير پيشين دفاع (۱۹۸۱- ۱۹۷۷) در دولت جيمز کارتر، ژيبکنيو برزژينسکي: مشاور امنيت ملي (۱۹۸۱- ۱۹۷۷) در دولت جيمز کارتر، فرانک کارلوچي: وزير دفاع (۱۹۸۹- ۱۹۸۷) در دولت رونالد ريگان، هنري کيسينجر: وزير امور خارجه (۱۹۷۷- ۱۹۷۳) در دولت هاي ريچارد نيکسون و جرالد فورد، جيمز شلزينگر: وزير دفاع (۱۹۷۵- ۱۹۷۳) در دولت هاي ريچارد نيکسون و جرالد فورد؛ در دولت جيمز کارتر وزير انرژي شد، برنت سکوکرافت: افسر نيروي هوائي که در دوران زمامداري جرالد فورد و جرج هربرت واکر بوش مشاور امنيت ملي شد (۱۹۷۷- ۱۹۷۴)، کارلا آندرسون هيلز: وزير مسکن و شهرسازي در دولت جرالد فورد، از سال ۲۰۰۷ يکي از دو رئيس شوراي روابط خارجي، مؤسسه نيرومند ناوابسته به احزاب که به اعتقاد برخي تأثير فراواني بر سياست خارجي آمريکا دارد (م).
زيرنويس ها
۱- سخنراني آقاي دونالد رامسفلد، «تبديل نظامي»، ژانويه ٢٠٠٢، که نشريه Foreign Affairs، در شماره ٣، جلد ٨١ خود منتشر کرده است، نيويورک، مه – ژوئن ٢٠٠٢.
۲- مقاله موريس لوموآن «همه دست به اسلحه!» را در شماره ماه سپتامبر ٢٠٠۷ لوموند ديپلوماتيک مطالعه فرمائيد.
۳- درياسالار مايکل مولان، رئيس ستاد مشترک نيروهاي مسلح است؛ درياسالار اريک تي. اولسن، فرماندهي عمليات ويژه اي را بر عهده دارد که وظيفه آن طرح ريزي هماهنگي مداخلات مخفيانه ضد تروريستي در جهان است؛ درياسالار ويليام جي فالن تا ١١ مارس ٢٠٠٨ ستاد فرماندهي مرکزي را بر عهده داشت که حافظ منافع آمريکا در ناحيه اي است که بيش از سي کشور را پوشش مي دهد، و خاورميانه و پاکستان را نيز در بر مي گيرد.
۴- دريا سالار گاري روگهد، در تاريخ ٢٤ آوريل ٢٠٠٨ برپائي دوباره ناوگان چهارم (که در سال ١٩۵٠ منحل گرديده بود) را اعلام کرد. منطقه عملياتي اين ناوگان آمريکاي جنوبي، آمريکاي مرکزي و پهنه کارائيب خواهد بود
۵- اعلاميه اي که در ١۵ ژانويه ٢٠٠۷ در بروکسل خوانده شد.
۶- سخنراني در دوبي، ٢٣ ژانويه ٢٠٠۷.
۷- سخنراني سالانه رئيس جمهور، ٢٣ ژانويه ١٩٨٠.
٨- اينترنشنال هرالد تريبيون، پاريس، ٢ اوت ٢٠٠۶.
٩- نظام اعطاي بورس که هزينه آنرا وزارت خارجه ايالات متحده مي پردازد.
١٠- انجمن هائي که روشنفکراني که هدف آنها نبرد با کمونيسم است را گرد مي آورند. هزينه بسياري از آنها را سازمان مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) تأمين مي کند.
١١- اصطلاحي که جوزف شومپيتر برنده جايزه نوبل در وصف سرمايه داري ابداع کرد.
١٢- جيمز آ. بيکر و لي اچ. هاميلتون (رؤساي مشترک کميسيون) «گزارش گروه مطالعه در باره عراق»، واشنگتن، ۶ دسامبر ٢٠٠۶، در سامانه اينترنتي زير:
www.usip.org/isg/iraq_study_group_report/report/120 6/iraq_study_group_report.pdf
۱٣- کندوليزا رايس، «باز انديشي مصالح ملي، واقعيت گرائي آمريکا در دنياي جديد»، نشريه Foreign Affairs، جلد ٨۷، شماره ٤، ژوئيه – اوت ٢٠٠٨.

١٤- سخنراني در گرينزبورگ، پنسيلواينا، ٢٨ مارس ٢٠٠٨.

مستأجر آتي کاخ سفيد از کدام دريچه به جهان مي نگرد


صفحه اول << اکتبر ٢٠٠٨ از ايران تا روسيه، از تروريسم تا انرژي هسته اي مستأجر آتي کاخ سفيد از کدام دريچه به جهان مي نگردنوشته Michael KLARE
فراتر از بينش مشترک آنها در لزوم دفاع از منافع و مصالح ايالات متحده در جهان، دو نامزد اصلي در انتخابات رياست جمهوري آمريکا اختلاف نطرهاي واقعي ميان خود را نمايان ساخته اند. آقاي جان مک کين مردي است که به گذشته و دوران جنگ سرد تعلق دارد، حال آنکه آقاي باراک اوباما در جستجوي چاره اي براي آشفتگي ها و آشوب هائي است که ژئوپوليتيک جهان را عميقا دگرگون ساخته.

نويسنده Michael KLARE
پروفسور تحقيقات در مورد صلح و امنيت جهاني در کالج همپشاير، در ايالات ماساچوست، و مؤلف «خون و نفت: خطرات و پيامدهاي وابستگي رو به افزايش آمريکا به نفت وارداتي»، Henry Holt ، نيويورک، ٢٠٠٤.آخرين مقالات اين نويسنده:

اينک که کارزار انتخاباتي آمريکا به فرجام خويش نزديک مي شود، تجزيه و تحليل هاي آقايان جان مک کين و باراک اوباما از دشواري هاي بين المللي که ايالات متحده با آنها روبروست در موارد بسياري به يکديگر نزديک است. هردو بر تهديدهاي فراواني اصرار مي ورزند که بر کشور سنگيني مي کند و ناتواني دولت آقاي جورج دبليو بوش براي روياروئي با آنها را خاطر نشان مي سازند و خواستار تغييري بنيادين در استراژي ايالات متحده اند. با گوش سپردن به آنها اين احساس عجيب به انسان دست مي دهد که انگار هردوي آنها خود را براي پيروزي بر رئيس جمهوري نامزد کرده اند که دوران زمامداريش به سرآمده است.
با اينهمه چنانچه اندکي بهتر گوش فرا دهيم، اختلاف نظرها، بي پرده محسوس تر مي شوند به ويژه هنگامي که موضوع مخاطرات بيرون از مرزهاي کشور در ميان باشد. در حالي که آقاي مک کين به ويژه بر نفي و طرد کنش هاي روسيه در قالب عباراتي مي پردازد که يادآور دوران اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي است، آقاي اوباما مضمون هائي نظير گسترش سلاح هاي هسته اي، سلاح هاي بيولوژيک و تغييرات جوي را ترجيح مي دهد.
هردو از دميدن جان تاره اي به پيکر پيمان آتلانتيک شمالي داد سخن مي دهند: آقاي مک کين از آنرو که ايالات متحده باز جايگاه تاريخي خويش را در مقام سرکردگي [جهان غرب] بازيابد؛ آقاي اوباما به جهت آنکه مشارکت موزوني با اروپائيان پديد آورد. اختلاف ديدگاه هاي آنها نه صرفا در ظرايف بينش و نه در بلاغت، بلکه نشان از تضاد و تعارضي واقعي در درک و فهم معضلاتي دارد که امروزه پيش روي جهان قد برافراشته اند و در تشخيص بهترين شيوه روياروئي با آنهاست.
اين تضاد و تعارض به نحوي بازتاب سرگذشت زندگي و خميره هريک از نامزدهاست. آقاي مک کين ۷۲ سال دارد. او در گرماگرم جنگ سرد، در خانواده اي نظامي زيسته و شيفته و شيداي ارتش آمريکا و ارزش هاي آنست. او ميان سال هاي ۱۹۵۸ تا ۱۹۸۱ خلبان نيروي دريائي و شش سال در ويتنام شمالي اسير جنگي بوده است.
آقاي اوباما ۴۷ سال دارد. مادري بي همسر او را در اوضاع معيشتي متزلزل و پريشاني بزرگ کرده و پيش از آنکه سرانجام در منطقه شيکاگو رحل اقامت افکند بسيار از جائي به جاي ديگر رفته و حتي در اندونزي هم به سر برده است. او غالبا از تجربيات خويش در هماهنگ ساختن برنامه هاي اجتماعي و سامان بخشي اجتماع در برزن هاي تنگدست جنوب شهر که اثر عميقي بر حيات نوجواني وي باقي نهاده اند سخن مي گويد.
ناتو همپيماني همه دموکراسي ها
آقايان مک کين و اوباما در مواضع کنوني خود، ناچارند چنان سخن بگويند که از محدوده رفتار سياسي پذيرفتني فراتر نروند. بدينگونه هر دو نامزد در سخنان خود به ريشه کن ساختن تروريسم در خاورميانه و جلوگيري از دستيابي ايران به سلاح هسته اي اولويت داده اند. بدين منظور چنانچه نيازي باشد حتي دستيازي به دخالت نظامي را نيز در نظر مي گيرند. اما در پس اين اهداف مشترک، اختلافاتي در فهم و دريافت آندو نهفته است.
آقاي مک کين آشناي ارتش آمريکا در اوج اقتدار خويش در سال هاي آغازين جنگ سرد بوده و از اينرو منطقي است که بيداري روسيه به چشم وي مهلک ترين خطرها بيايد و استراتژي دفاعي وي بر چنان سازمان پيمان اتلانتيک شمالي (ناتو) تکيه زند که همانند آغاز کارش دست آموز واشنگتن باشد. مواضع و واژگان وي همان است که هري ترومن، دوايت آيزنهاور و جان فيتزجرالد کندي در قبال اتحاد شوروي مي نماياندند. او در سال ۲۰۰۷ نوشت «ملل غربي مي بايد نشان دهند که ناتو جبهه اي کاملا متحد از درياي بالتيک تا درياي سياه است و اين پيمان آغوش خويش را به روي تمام دموکراسي هائي مي گشايد که نيت دفاع از آزادي را دارند».
آقاي اوباما قضايا را به گونه ديگر مي بيند. گرچه وي مي تواند به محض آنکه سخن از آزادي و دموکراسي در ميان باشد، شور و حرارت خويش را به اثبات برساند با اينهمه عموما پرهيز از ستيزه را ترجيح مي دهد و مي کوشد همداستاني و اجماعي به دور اهداف مشترک پديد آورد. هنگامي که وي به دوران جواني گام نهاد جنگ سرد پايان يافته بود و چندان جاي شگفتي ندارد که همت خويش را بر مسائلي چون تروريسم، تسليحات بيولوژيک، اشاعه بيماري ايدز و گرم شدن کره زمين بگمارد که پس از فرو پاشي اتحاد شوروي روي نموده اند.
اين ناهمگوني چشم انداز تمامي مسائل ديپلوماتيک را در بر مي گيرد. اما پيش از آنکه ميان روسيه و گرجستان جنگ در گيرد، دامنه گسترده عدم توافق دو نامزد رياست جمهوري در باره عراق و ايران، مخالفت ژرف ميان جهانبيني آندو را پنهان ساخته بود.
مجادله بر سر حنگ عراق چنان بر مباحثات سياسي در ايالات متحده چيره گرديده بود که همه انتظار داشتند اين پرونده اهميت سرنوشت سازي در کارزار انتخاباتي رياست حمهوري به خود گيرد. در اين حرفي نيست که آقاي مک کين هوادار نگهداري سپاهيان آمريکا در عراق است، حال آنکه آقاي اوباما ميل دارد به سرعت نيروها را از آنجا فراخواند. با اينهمه اين عدم توافق فقط يکي از جنبه هاي شکافي است که آندو را از يکديگر جدا ساخته.
به نظر آقاي مک کين، عراق «جبهه اصلي» نبرد عليه تروريسم است، و هرگونه شکستي در اين جبهه به رشد جبران ناپذير اين پديده در جهان خواهد انجاميد. در مقابل به چشم آقاي اوباما عراق هرگز جبهه سرنوشت سازي نيامده که براي پيروزي در آن بايد کوشيد، بلکه مؤثرتر آن است که القاعده را در افغانستان و پاکستان تعقيب کرد (به مقاله اي در اينباره در همين شماره مراجعه فرمائيد). چنانچه وي پيروز گردد، بخش بزرگي از سپاهياني که در عراق مستقر شده اند را از آنجا بيرون خواهد کشيد و حضور نظامي آمريکا در افغانستان را تقويت خواهد کرد تا پايگاه هاي القاعده و طالبان را در امتداد مرزهاي اين کشور با پاکستان ويران سازند. او همچنين اعلام کرده است که با حمله به مواضع سازمان تروريستي در سرزمين پاکستان روي خوش نشان خواهد داد، يعني همان تاکتيکي که دولت بوش از چندي پيش اختيار کرده است.
نگهداري سربازان در عراق يا بيرون کشيدن سريع سپاهيان از ميدان هاي جنگ
اين اختلاف ديدگاه ها هرچند محسوس اند، با اينهمه بيشتر در حيطه روش ها جاي دارند تا در آموزه ها (دکترين). مي توان فرايند مشابهي را درباره دستيابي رژيم اسلامي ايران به فناوري هسته اي مشاهده کرد. به ظاهر هردو کانديدا در اين باره مخالف يکديگرند: آقاي اوباما گفتگوي مستقيم ميان واشنگتن و تهران را به منظور تعليق برنامه تغليظ اورانيوم ايران تجويز مي کند، و آقاي مک کين اين روش را مطلقا مردود مي شمارد.
با اينهمه، هردو نامزد دسترسي ايران به انرژي اتمي را ناپذيرفتني مي يابند و در آن هم رأي اند. آنها دستيازي به مجازات هاي اقتصادي براي به زانو درآوردن ايران را تائيد مي کنند و چنانچه معلوم شود که اين اقدامات ناکافي اند حمله نظامي را نيز از نظر دور نمي دارند. در اين باره هم، اختلاف بينش آنها ماهيتي مقطعي و نه ريشه در ساختار انديشه آنها دارد.
جنگ در گرجستان و قفقاز در عوض گسل ژرف ميان آندو را آشکار ساخته است. در نخستين اظهار نظرهاي خود در باره اين ستيزه، آقاي اوباما دو متخاصم را فراخوانده بود تا گفتگو بايکديگر را آغاز کنند. وي در تاريخ ۸ اوت اعلام داشت که «براي آنکه گرجستان با ثبات بماند، لازم است که همه اطراف مخاصمه بدور ميز مذاکره گرد آيند». اندکي بعد او لحن خويش را تندتر کرد تا مسکو را متهم سازد که بدون انگيزه اي پذيرفتني به گرجستان يورش برده است و خواستار عقب نشيني سپاهيان روسي شد. اما وي ترجيح خويش را به حل و فصل مناقشه از راه ميانجيگري به خوبي آشکار ساخته بود.
آقاي مک کين به شيوه مألوف خود واکنش بسيار جنگجويانه تري نشان داد. وي بدون آنکه کوچکترين حرفي از حمله روز ۷ اوت گرجستان به اوستياي جنوبي به ميان آورد، گفت اصلا جاي بحث و گفتگو نيست. بايد روسيه را به جهت تجاوز ناحق به گرجستان با شدت و حدت محکوم ساخت، و اين کشور را از «جامعه بين المللي» طرد کرد (۱).
اختلاف ژرف روياروي روسيه
بر زمينه تأثيرات ژرف اين ستيزه است که چاره جوئي هاي دو نامزد رياست جمهوري بيش از همه از يکديگر فاصله مي گيرد. به نظر آقاي اوباما، به محض آنکه روس ها به ترتيبات صلح جويانه تري روي آورند، ترميم زيان هائي که اين جنگ در مناسبات ميان روسيه و آمريکا به بار آورده ممکن است. وي در روز ۱۱ اوت اعلام داشت که «بگذاريد منظور خود را روشن بيان کنم، ما ميل داريم مشارکت با حکومت روسيه و پيوند هاي دوستانه با مردم اين کشور را گسترش دهيم». اما به زعم آقاي مک کين هرگز حرفي از اين دست نبايد به ميان آورد. برعکس هدف وي آنست که روسيه را با اخراج از گروه هشت کشور پيشرفته، با دادن کمک هاي نظامي و مالي به کشورهاي همسايه هوادار غرب و به خصوص با پذيرفتن گرجستان و اوکرائين به ناتو به اطاعت واداشت. بدينگونه دو کشور اخير با حمايت نظامي آمريکا و اروپا در صورت تجاوز روسيه آسودگي خاطر خواهند يافت.
نامزد جمهوريخواه از بيان صريح جزئيات پيشنهاد خويش مي پرهيزد، اما شکي باقي نمي گذارد که در اصول اقدام وي مؤلفه نظامي سنگين دارد. روز ۱۱ اوت او پيشنهاد کرد که ايالات متحده و همپيمانانش «با اوکرائين و تمام کشورهائي که دستخوش [مخاطره] اند در باره اقداماتي به هماهنگي برسند که استقلال آنها را تضمين کند» و فوريت چنين ابتکاري را «در اين برهه که ناوگان روسيه در درياي سياه، آبهاي سرزميني گرجستان را اشغال کرده است و يک پايگاه دريائي در کريمه را در اختيار دارد» خاطر نشان ساخت. هرچند وي بيش از آن نگفته است، اما آشکارا به امکان گسيل واحد هاي آمريکائي و يا ناتو اشاره دارد تا قرينه حضور نيروي دريائي روسيه باشند که ديري است در درياي سياه استقرار يافته اند.
در همان بيانيه، او ايالات متحده را فراخواند تا فرماندهي عملياتي را بر عهده گيرد که هدف آن «تقويت حفاظت از خط لوله نفتي باکو – تفليس– جيهان» است، عملياتي که مي تواند تا استقرار سپاهيان آمريکائي در گرجستان، آذربايجان و در مناطق همسايه آنها پيش رود.
تحول مناسبات ميان ايالات متحده و اتحاديه اروپا بستگي فراواني به نامزدي دارد که به رياست جمهوري برگزيده خواهد شد. آقاي اوباما غالبا مطرح مي کند که تسخير عراق تا چه اندازه آسيب و صدمه براي کشور به بار آورده است. او سخت آرزو دارد که تفاهمي بر پايه تقسيم عادلانه تر قدرت را احيا کند. آقاي مک کين بيش از آقاي اوباما آثار منفي يکه تازي دولت بوش را انکار نمي کند و تأکيد دارد که وي نيز رويکردي بر پايه همکاري بيشتر را برخواهد گزيد. اما در گفته هايش همواره نقش رهبري را به واشنگتن مي بخشد. بدينسان، در سخنراني ۲۶ اوت به انتقاد از موضع آقاي اوباما در باره بحران در گرجستان پرداخت و اعلام کرد غرب به يمن «وحدت دموکراسي هاي بزرگ به رهبري قاطع و عزم راسخ ايالات متحده» در جنگ سرد به پيروزي دست يافت. آثاري که چنين بينشي در بر دارد روشن است: دموکراسي هاي غربي بايد تحت اقتدار «مصمم ايالات متحده» گرد آيند تا روسيه را به تسليم وادارند.
ستيزه قفقاز اين اثر را داشت که به خوبي نشان دهد که رويکرد سياست خارجي دو مدعي فرمانروائي بر کاخ سفيد چه اندازه متفاوت است. پيش از بروز اين ستيزه، بزرگترين عدم توافق بر سر استراتژي نبرد عليه تروريسم بود (عراق يا افعانستان). امروز مي توان آنچه آنها را از هم جدا مي کند طور ديگري خلاصه کرد. به چشم کساني که از آقاي اوباما پشتيباني مي کنند او کسي است که رو به سوي آينده گردانده و نگران آشفتگي هائي است که کره خاک را به آشوب کشانده در حالي که آقاي مک کين به پشت سر مي نگرد و هنوز در دوران جنگ سرد به سر مي برد، دوراني که جهان به دور رقابت ميان ايالات متحده و اتحاد شوروي سامان مي يافت.
زيرنويس ها
۱- مقاله ژان ردواني «بازي "بزرگان" در اوستيا» را در شماره ماه سپتامبر ۲۰۰۸ لوموند ديپلوماتيک مطاله فرمائيد