۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

حقوق بشر و آنان که با بشر ميانۀ خوبی ندارند





































































































دو ياد داشت کوتاه(توفان)

اين امر فقط بعد از انتخابات تقلبی 22 خرداد و قتل و سرکوب مردم شروع نشده است. جمهوری اسلامی 30 سال جنايت کرده و به نقض مستمر حقوق بشر پرداخته است. تاريخ جمهوری اسلامی تاريخ 30 سال نقض ابتدائی ترين حقوق بشر است. جمهوری اسلامی اما از ابناء بشر زياد صحبت می کند ولی از نوع بشر بيزار است. برای جمهوری اسلامی حقوق زمينی برای بشر وجود ندارد و حقوق آسمانی هم در دست خداست. به اين جهت است که بايد همواره خدا به ابناءش رحم کند و بر آنها غضب نفرمايند که تيکه بزرگۀ آنها همان گوششان است. البته همۀ مذاهب آسمانی ميانهﺍﻯ با حقوق بشر ندارند و حقوق بشر را مطابق ميل خويش و بر اساس مصالح مذهبی خويش تفسير می کنند. اين امر از ويژگيﻫﺎﻯ اسلام نيست. در اسلام زن نصف مرد ارزش دارد. ولی نصف حقوق مرد را هم ندارد. منطقاً بايد اين طور باشد که اين "نصفه مرد" حداقل بايد نصفی از حقوق مرد را داشته باشد ولی شما در همۀ اديان چه برسد به اسلام، منطقی پيدا نمی کنيد. در اسلام کشتن انسانﻫﺎ مثل آب خوردن است. شيخ يا شاه اگر ببخشند شيخعليخان نمی بخشد. بر اين مصداق در بدو انقلاب بسياری از توابين را به اين بهانه که توبهﺍشان مربوط به ما نيست و پيامشان به خداست سر بريدند. اين خدا بود که بايد توبه را می بخشيد و نه شيخ. توبه، جواز زندگی نبود، جواز ورود به بهشت بود. برای هر امر پيش پا افتادهﺍﻯ می توان در اسلام جان يک انسان آزاده و دانشمند و با ارزش را گرفت. اهميت اين خونريزی از نظر آنها در حفظ مصالح اسلام است چون اگر نشود از کسی زهر چشم گرفت، چگونه می شود مطمئن بود که اين سامانه بر سر کار باقی می ماند و چگونه می توان بدون اين زهر چشم بر پشت مردم سوار شد و مفتی و طفيلی گرانه زندگی کرد. در اسلام زن را سنگسار می کنند. يک مجازات بيرحمانه که از قرون گذشته به ارث رسيده است. در اسلام به کودکان حقی نمی دهند. اين تفکر حداقل يک بار منطقی دارد زيرا در جامعهﺍﻯ که بزرگانش حق و حقوقی ندارند اين فضوليﻫﺎ به بچهﻫﺎ نيآمده است. بنياد نظام جمهوری اسلامی از آنجا که يک نظام مذهبی است و ايدئولوژی مذهبی بر آن حاکم است از اساس با حقوق بشر در تناقض قرار دارد. مذهب دموکراتيک در جهان وجود نداشته و هرگز نيز به وجود نخواهد آمد زيرا که خود نفس اعزام پيامبران، آن هم بدون نظر و موافقت مردم، از جانب دستگاه استبدادی درگاه باريتعالي، خودش ضد دموکراتيک است. انتصاب پيامبران و نه انتخاب آنها عملی ضد دموکراتيک است. و اين روح ضد دموکراتيک و ضد بشری که برای انسانﻫﺎ ارزشی قائل نيست در تمام مذاهب بزرگ جهان و در تمام کتب مقدس وجود دارد و از جمله در اسلام. رژيم جمهوری اسلامی در بدو تولدش برای افکار عمومی تره هم خورد نمی کرد. جويﻫﺎﻯ خون بود که راه انداخت و با شبه استدلالات مسخره، آزاديخواهان را از دم تيغ گذرانيد. همين رژيم بعدها در اثر فشار افکار عمومی و اعتراض و فشار جهانی دولتﻫﺎﻯ مخالف ناچار شد شکل کار خويش را عوض کند. سنگسار را در مراجع عمومی ممنوع کرد و از فيلمبرداری آنها ممانعت به عمل آورد. اعدام را در مجامع عمومی بنا بر مصالح اسلام مردود شمرد چون ديگر به اجرای آن به اين شيوه نيازی نداشت. البته هر وقت مصالح اسلام مجدداً آدم کشی در ملاء عام را ايجاب کند، آنها برای هر نوع جنايتی آمادگی دارند. نقض حقوق بشر در ماهيت رژيمﻫﺎﻯ مذهبی است. اين رژيمﻫﺎ حتی نمی دانند چه حقوقی بشر دارد تا آن را نقض کنند. نفی اساسی حقوق بشر بهترين شيوۀ مبارزه با نقض آن است. زيرا وقتی شما حقوقی را اساساً طرد کرده و به رسميت نشناسيد، نمی توانيد آن را، يعنی چيزی را که وجود ندارد، به زير پا بگذاريد. مردم ايران جنايات و بی حقی و عدل اسلامی را در اين نظام فاسد و مرتجع ديدهﺍند. مردم به طعنه می گويند که اگر عدل اسلامی اين است که اين حضرات آوردهﺍند؛ خدا را شکر که خود ائمۀ اطهار بر سر کار نيستند که کار از اين هم بدتر بود. در ماهﻫﺎﻯ اخير، بعد از کودتای انتخاباتي، ما در ايران با شکنجه، اعتراف گيري، قتل و کشتار و تجاوز به زنان و مردان روبرو بودهﺍيم و افتضاح زندان قرون وسطائی کهريزک و افشای بربريت نظام اسلامی بار ديگر ماهيت رأفت اسلامی را برملاء کرده است. احمدی نژاد که اين روزها در اثر مبارزات درخشان مردم سرگيجه گرفته است در مصاحبهﺍﻯ درمقر سازمان ملل در پاسخ به سئوالی درمورد سرکوب و کشتار مردم بی گناه بی شرمانه گفته است که اين به دولت ربطی ندارد و در هر زد و خورد خيابانی چنين اتفاقاتی می افتد. وی در مصاحبهﺍﻯ با کانال 2 فرانسه نيز قتل ندا آقا سلطان را "داستان مشکوک" نام برد و مسئوليت اين قتل را به تحريک کنندگان داخلی و خارجی ربط داده است... احمدی نژاد و نظام جمهوری اسلامی بنا بر ماهيتش هيچ گاه با بشر ميانۀ خوبی نداشته است و وجود منحوسش لکۀ ننگی در تاريخ بشری است. البته در دنيای سرمايهﺩاری امپرياليستی و يا در کشورصهيونيستی اسرائيل نقض حقوق بشر به نحو ديگری صورت می گيرد. آنها از ابتداء تعريف می کنند که بشر کيست. بزعم اسرائيليﻫﺎ، اعراب و به ويژه فلسطينيﻫﺎ بشر نيستند. آمريکائيﻫﺎ معتقدند که عراقيﻫﺎ، افغانﻫﺎ.... بشر نيستند، اين که چه کسی بشر است را امپرياليستﻫﺎ تعيين می کنند. با اين تعريف خودسرانه از بشر، کار نقض حقوق بشر تسهيل می شود. چون عراقيﻫﺎ بشر نيستند کشتن آنها با بمب آتشزای فسفر جنايت نيست و آدمکشی محسوب نمی شود. صهيونيستﻫﺎ روزانه دهﻫﺎ فلسطينی را می کشند و به دور آنها ديوار کشيدهﺍند و به آنها آب و غذا نمی دهند به اميد اين که آنها روزی تسليم صهيونيستﻫﺎ شوند و ننگ و تحقير غرورشان را بپذيرند. ساير ممالک امپرياليستی نيز از اين روش حمايت می کنند. دموکراسيﻫﺎﻯ غربي، افغانﻫﺎ را بشر نمی دانند اين است که دسته دسته از آنها را در عزا و عروسی می کشند و آن را تجاوز به حقوق بشر به حساب نمی آورند. آمريکائيﻫﺎ حتی شکنجه کردن اين "آدمﻫﺎئی" را که بشر نيستند توصيه می کنند و کارشناسان حقوقی پنتاگون فرمولﻫﺎﻯ شسته و روفتۀ حقوقی برايتان می نويسند که چرا اين انسانﻫﺎ، بشر نيستند. آدم ربائی و گروگانگيری در عراق توسط جنبش آزاديبخش مردمی که برای آزادی ملی شان مبارزه می کنند جرم است و نوکران امپرياليستﻫﺎ آنها را محکوم می کنند حال آن که هزاران نفر را در اروپا از طريق آلمان و ايتاليا و ساير ممالک اروپائی در روز روشن دزديدند و به شکنجه خانهﻫﺎ بردند و از آخرين پيشرفتﻫﺎﻯ علمی برای اين کار و مُقّر آوردن آنها استفاده کردهﺍند و نامش را نقض حقوق بشر نمی گذارند. زيرا که آنها ساير ملل را جزء ابناء بشر به حساب نمی آورند. آلمانﻫﺎ در يوگسلاوی مردم غير نظامی را برای تجزيۀ يوگسلاوی بمباران کردند و به قتل رساندند. همين کار را آمريکائيﻫﺎ در عراق و افغانستان و اسرائيليﻫﺎ در فلسطين و لبنان، استراليائيﻫﺎ و کانادائيﻫﺎ و هلنديﻫﺎ و فرانسويﻫﺎ و ايتاليائيﻫﺎ و... در عراق و افغانستان می کنند. اين تجربيات نشان می دهند که اعلاميۀ حقوق بشر به ابزار مبارزۀ سياسی و کلاشی و حقه بازی بدل شده است. امپرياليستﻫﺎ در حالی که اعلاميۀ جهانی حقوق بشر را بر سر دست گرفتهﺍند و نعرۀ دفاع از آن می زنند، مضمون آن را لگدمال کرده و بر روی آن تف انداختهﺍند. حال همين موجودات کثيف و ضد بشر از منتقدين رژيمﻫﺎﻯ ارتجاعی ديگری نظير جمهوری اسلامی پاکستان، عربستان سعودی و نظاير آنها هستند. هيچ کس در جهان حاضر نيست اين نمايش مسخرۀ مشتی رياکار ضد بشر را بپذيرد. حقوق بشر ابزار اعمال قهر ضد انقلابی شده است و اتفاقاً رژيمﻫﺎئی نظير جمهوری اسلامی از بی اعتباری منتقدينی که دستشان به خون بشر آلوده است بهترين امتيازات تبليغاتی را می گيرد. مگر می شود به سخنان شکنجه گر در دفاع از حقوق بشر اعتماد کرد. حقوق بشر واقعی زمانی در جهان تحقق می يابد که طبقات از بين برود و به طور مشخص امپرياليسم و سرمايهﺩاری برچيده شده باشد تا تمام موجبات نقض حقوق بشر از ميان برود. آن وقت ديگر در جهانی که مملو از ابناء بشر است جائی برای آدم خوارانی نظير احمدی نژاد، جرج بوش و هيتلر و پينوشه و محمد رضا شاه و....باقی نيست. ***** حامد کرزاي، رئيس جمهور منتخب استعمارگران انتخابات قلابی افغانستان تحت نظارت نيروهای متجاوز ناتو به رهبری امپرياليست آمريکا با پيروزی حامد کرزای به پايان رسيد. به گفتۀ خبرگزاريﻫﺎﻯ رسمي، حامد کرزای کمی بيش از پنجاه درصد آراء را به دست آورد. اين نمايش مسخره در حالی صورت گرفت که رئيس کميسيون انتخابات و صحنه گردان پشت پرده، که مسئوليت نظارت بر صندوقﻫﺎ را به عهده داشت، برادر حامد کرزای بوده است. تقلب و فساد در اين انتخابات به حدی آشکار بوده است که حتا اربابان کرزای برای حفظ آبرو نيز ناچار گرديدند از "کاستيﻫﺎﻯ" اين مضحکه سخن بگويند. به هرجهت حامد کرزای که عنصری فاسد و ضد دمکرات و سرسپرده است، بار ديگرتوسط آمريکا و ناتو به قدرت رسيد و اربابانش، مزدور شايسته تر از وی برای اجرای برنامهﻫﺎﻯ خود در افغانستان نيافتند. شرکت اندک مردم در نمايش انتخابات رياست جمهوری نشان از تحريم گستردۀ مردم و اعتراض به حضور و ادامۀ جنايات بيشمار نيروهای متجاوز در افغانستان دارد. هشت سال تجاوز و خونريزی که تحت لوای دمکراسی و حقوق بشر انجام گرفته و می گيرد نشان داده تا چه اندازه اين بشردوستان بی وجدان با بشر بيگانهﺍند. حزب ما به همراه ساير نيروها و مردم صلحدوست جهان از همان آغاز بمباران و اشغال افغانستان را محکوم و اين تجاوز را غيرمشروع و جنايتکارانه اعلام داشت و به افشای اهداف شوم اين اشغال بربرمنشانه پرداخت. اکنون که بارديگر کرزای چون عروسکی بی اراده برمسند قدرت نشسته است، کشتار و قتل عام مردم بيدفاع هم چنان ادامه دارد. ارتش متجاوز ناتو به رهبری آمريکا هر روز جنايت می کند و رسانهﻫﺎﻯ امپرياليستی نيز با نگاه نژادپرستانه و راسيستی به کشتار مردم به توجيه اين بربريت می پردازند. به نام دمکراسی و تمدن و حقوق بشر و در سايۀ دستگاهﻫﺎﻯ دروغ پراکنی بر سرمردم بمب می ريزند و از اين که از فسفر سفيد نيز سود جويند شرم و حيا ندارند. چه بيشرمانه است وقتی حواريون رنگارنگ منصور حکمت از اشغال افغانستان به دفاع برخاسته و "سرنگونی باند گانگستر طالبان توسط امپرياليست آمريکا را امری مثبت و جشن گرفتند". اينان از استعمار فضيلتی ساخته و از"تمدن غرب در مقابل توحش شرق" حمايت کرده و می کنند. دفاع بيشرمانه از تجاوز افغانستان نيز در همين چهارچوب استعماری قابل تبيين است. همين چند روز پيش بود که نيروهای متجاوز امپرياليست آلمان با بمباران يک تانکر نفت و به بهانۀ مبارزه با طالبان بيش از 100 نفر از مردم غير نظامی را قتل عام و دهﻫﺎ تن را مجروح ساختند. زبان و منطق استعمار جز اين نيست. دستان خانم آنجلا مرکل که به خون مردم افغانستان آغشته است با اشک تمساح ريختن و ابراز تاسف نسبت به قربانيان غير نظامي؛ اما گناه را به گردن طالبان انداخت و همانند ساير متحدينش به توجيه اين جنايت کثيف و ضد بشری پرداخت. رئيس جمهور آمريکا باراک اوباما با تقويت بنيۀ نظامی و تشديد حملات افسارگسيخته درافغانستان اما با شکست روبرو شده است و هر روز بيشتر در اين باتلاق فرو می رود. حضورنظامی بيش از 40 کشور تحت رهبری آمريکا در افغانستان و با تمام سازوبرگش موفقيتی کسب نکرده و با شکست روبرو شدهﺍند. مقاومت مردم افغانستان در مقابل قوای متجاوز خارجی مشروع است و اين مقاومت در اشکال مختلف نظامي، سياسی بازتاب داشته است. تحريم گستردۀ انتخابات قلابی و ضربات پی درپی به نيروهای متجاوز همه نشان از اين است که ملت افغانستان تا خروج تمامی نيروهای متجاوز از خاک ميهن آرام نخواهد گرفت و به رزمش ادامه خواهد داد. اکنون آمريکا و متحدينش در همان باتلاقی فرورفتهﺍند که ارتشﻫﺎﻯ بريتانيا و شوروی در گذشته در آن گرفتار آمده بودند و سر انجام با تلافات فراوان و با سرشکستگی ناچار به ترک خاک افغانستان شدند. امپرياليستﻫﺎ و نيروهای متجاوز استعماری محکوم به شکستﺍند و حضور بيش از 282000 سرباز مزدور در عراق و افغانستان و افزون بر آن گسيل 17000 نيروی جديد در افغانستان حاصلی جز شکست برای اشغالگران نداشته و هر روز ضربات سنگينی بر پيکرشان وارد می شود. نخستين گام برای خروج از بحران افغانستان تخليۀ فوری و بی قيد وشرط تمامی نيروهای متجاوز از خاک اين کشور و پرداخت غرامت به مردم افغانستان است. ملت افغانستان به قيم نياز ندارد و سرنوشت خويش را خود رقم خواهد زد و سرانجام تحت رهبری نيروهای آگاه و مترقي، بنای کشوری آزاد و دمکراتيک و مستقل را خواهد چيد. مرگ بر متجاوزين امپرياليست و متحدين ريز و درشتش! خروج فوری و بی قيد وشرط نيروهای متجاوز ازخاک افغانستان!
نقل ازتوفان الکترونيکی نشريه الکترونيکی حزب کارايران شماره 39 مهر 1388

3)"Al Nakba"--The Palestinian Catastrophe of 1948

Al Nakba"--The Palestinian Catastrophe of 1948
- http://video.google.com
/videoplay?docid=-3520911128195195194#

************************************************************
Il y a 2 ans
The Palestinian Exile, also known as Al Nakba (Arabic for "The Catastrophe"), refers to the ethnic cleansing of native Palestinian peoples during the 1948 Arab-Israeli war. From December 1947 until November 1948, Zionist forces (namely the Irgun, Lehi, Haganah terrorist gangs) expelled approximately 750, 000 indigenous Palestinians--almost 2/3 of the population--from their homes. Hundreds of Palestinians were also murdered for refusing to leave their homes. The most notable massacre is the Deir Yassin Massacre, in which an estimated 120 Palestinian civilians were brutally murdered by an Irgun-Lehi force. Other massacres include the ones at Sahila (70-80 killed), Lod (250 killed), and Abu Shusha (70 killed). About 40 other massacres were carried out by Zionist forces in just the summer of 1948. Not only did Zionist forces conduct massacres of Palestinian civilians, rape occured as well. According to Israeli historian Benny Morris, "In Acre four soldiers raped a girl and murdered her and her father. In Jaffa, soldiers of the Kiryati Brigade raped one girl and tried to rape several more. At Hunin, which is in the Galilee, two girls were raped and then murdered. There were one or two cases of rape at Tantura, south of Haifa. There was one case of rape at Qula, in the center of the country. At the village of Abu Shusha, near Kibbutz Gezer [in the Ramle area] there were four female prisoners, one of whom was raped a number of times. And there were other cases. Usually more than one soldier was involved. Usually there were one or two Palestinian girls. In a large proportion of the cases the event ended with murder. Because neither the victims nor the rapists liked to report these events, we have to assume that the dozen cases of rape that were reported, which I found, are not the whole story. They are just the tip of the iceberg." During Al Nakba, Palestinians were murdered, raped, and ethnically cleansed from their villages. According to Israeli historian, Ilan Papp.., "In a matter of seven months, 531 villages were destroyed and 11 urban neighborhoods emptied." Palestinians were forced into were forced out of Palestine and into neighboring countries (i.e. Lebanon, Syria, and Jordan), where they lived in refugee camps. Many were also sent to camps in West Bank and Gaza Strip. Most Palestinian towns were demolished and taken by the newly established Israeli government to make room for new Jewish immigrants. Old Palestinian infrastructures, as well as many ruins dating back from the Canaanites, Romans, Greeks, Crusaders, Arabs, and Ottoman Turks were completely destroyed. This signified the end of historical Palestine and the birth of modern-day Israel. Al Nakba marked the beginning of the Palestinian refugee crisis. Al Nakba destroyed a thriving and diverse Palestinian society and scattered them into diaspora. According to the UNRWA, the number of registered Palestinian refugees today is approximately 4.5 million. These refugees are dispersed throughout the world, many of which are still living in poverty-stricken refugee camps. Today, the situation keeps worsening and thousands die from malnutrition, contaminated water, or scarce medical supply. Israel has since refused to allow Palestinian refugees to return to their homes, and has refused to pay them compensation as required by UN Resolution 194, which was passed on December 11, 1948. Historically, the Israeli government, Israeli schools, and Israeli historians have denied that Al Nakba has occured. However, The New Historians, a loosely-defined group of Israeli historians, have recently published information recognizing the Al Nakba tragedy and controversial views of matters concerning Israel, particularly events concerning its birth in 1948. Much of their material comes from recently declassified Israeli government papers. Leading scholars in this school include Benny Morris, Ilan Papp.., Avi Shlaim, and Tom Segev. Many of their conclusions have been attacked by other scholars and Israeli historians, who continue deny Al Nakba even occured. May 15th is Al Nakba Day, a day for Palestinian refugees and their descendants to remember their lost loved ones and their lost homeland. Al Nakba was the day Israel gained a country, and Palestinians lost theirs.«


26

Al Nakba: The Palestinian Catastrophe
25

Palestina: 60 años de Resistencia &quot...
-

Al-Nakba 60 years: Rare Pictures(2

Al-Nakba 60 years: Rare Pictures (1




Haganah 1948



بهنود شجاعی اعدام شد

رش تصویری: حضور فعالین اجتماعی و حقوق بشری در مقابل زندان اوین برای جلوگیری از اعدام بهنود شجاعی









19مهر.صدا گرفته بود، تنها گفت تمام شد، بهنود اعدام شد

عليرضا فيروزی
ديشب غوغايی بود، نه هيچ کس به فکر سياست بود، نه به فکر خود، تنها همه به واسطه احساس انسان دوستي، خواب را بر خود حرام کرده بودند و ساعاتی پس از نيمه شب را در مقابل زندان اوين انتظار می کشيدند که شايد بتوانند از اوليای دم يک نوجوان ديگر، رضايت بگيرند و شادی را به خانه ی آن نوجوان بازگردانند.
حدود ساعت 2 بامداد به زندان اوين رسيديم، در ابتدا حدود 50 نفر از مادران صلح، فعالين حقوق بشر، هنرمندان و ... حضور داشتند و هر لحظه بر تعداد آن ها افزوده می شد. بعد از چند دقيقه، آقای اوليايی فر، يکی از وکلای بهنود به آن جا رسيد، خانواده بهنود را معرفی کرد و همين طور، فردی که به نمايندگی از يونيسف در جمع حضور داشت.

همه اميدوار بودند، هيچ کس از غم صحبت نمی کرد، بی صبرانه منتظر بودند که اوليای دم بيايند و خبر بخشش آن ها، همه را مدهوش کند، آسمان بخندد و صبح را با خنده و جشن به خانه بازگردند.

بعد از ساعتي، آقای مصطفايي، ديگر وکيل پرونده هم رسيد، همين طور بر تعداد افزوده می شد، تا حدود ساعت 4 که بيش از 200 نفر از همه قشرهای مردم جلوی زندان حضور داشتند. حدود ساعت 4 بود يا زودتر که خانواده احسان (مقتول) به در زندان رسيدند، با اين که چندين بار تاکيد شده بود که هيچ کس هجوم نبرد، باز همه از شوق، يا اميد اين که اثر بگذارند حجوم بردند، به جلوی در کوچک زندان رسيديم، جايی که برای بسيار خبر خوش می آورد، ياد دوستانی افتادم که برای آزاديشان در زندان جمع شده بوديم و از آن در بيرون آمده بودند. هيجان وصف ناپذيری بود، همه اميد داشتند و ... .

پدر احسان لب به سخن گشود، گريه می کرد، گفت من هم پدر هستم، گوشه دلم کشته شده، همه تنها هم دردی می کردند، برادر احسان، عصبانی بود و فقط می گفت برادر کوچکم کشته شده، پدرم را رها کنيد، هر کسی سراغ مادر احسان را می گرفت، خواهر احسان مانع می شد و می گفت، مريض است، رهايش کنيد، همه تنها فرياد می زدند، ببخشش، هر لحظه در ميان شيون و ناراحتی سکوتی همه جا را فرا می گرفت که گوش فلک را کر می کرد. مادر سهراب اعرابی جلو رفت، گفت من يک ماه جلوی اين زندان معطل شدم، هر روز به من اميد دادند که فرزندم زنده است، تا در روز آخر فهميدم کشته شده، من هم داغ دارم، به حرمت خون های ريخته شده ببخش، اما نبخشيد!

در آخر پدر باز لب به سخن گشود، گفت می بخشم، بگذاريد بروم داخل، نمی توانم فکر کنم. پدر و مادر احسان به همراه آقای اوليايی فر و آقای مصطفايی به داخل زندان رفتند، لحظه ی غريبی بود، هر کسی کاری می کرد که اين لحظات مرگ بار سريع تر بگذرند، همه اميد داشتند و می گفتند پدر می بخشد، عده ای دست به دعا بردند و امن يجب می خواندند، عده ای زيارت عاشورا، عده ای سيگار دود می کردند و عده ديگری می گفتند چند روز ديگر صفر انگوتی اعدام می شود، مبادا فراموشش کنيم. راه های جديد برای گرفتن رضايت از اوليای دم به ذهن ها می رسيد، ساعت گذشت. در کنار کوهيار گودرزی و دکتر فيروزی ايستاده بودم، تنها به ذهنم رسيد که ببينم اذان صبح چه ساعتی است، که شايد بتوانيم انتظارمان را تخمين بزنيم تا چه ساعتی بايد صبر کنيم که خبر شادی بخش رهايی بهنود از ديوارهای زندان به گوشمان برسد، 192 را گرفتم و متوجه شدم اذان صبح گفته شده و تا طلوع آفتاب 1 ساعت زمان باقيست، ساعت 5 و پنج دقيقه صبح بود، چند دقيقه بعد شيونی بلند شد، تا آن لحظه هر چه تلفن همراه آقای اوليايی يا آقای مصطفايی را می گرفتيم جواب نمی دادند، شيون که بلند شد تلفن ها را دوباره به دست گرفتيم، من به آقای اوليايی زنگ زدم و کوهيار به آقای مصطفايي، خبر يکسان بود، صدای گرفته و بغض آلود که جرات گريه شدن ندارد، نمی دانم پای تلفن خداحافظی کردم يا نه، تنها يادم می آيد نمی دانستم چه کاری بايد انجام دهم، نمی دانستم به کجای اين شب تيره بايد بياويزم، تنها پای تلفن گفته شد، "تمام شد".

ديگر يادم می آيد که تنها صدای شيون می شنديديم، گريه بود، فرياد بود، نگاهم به دنبال پدر بهنود رفت، از اين سو به آن سو، پدر بهنود گريه نمی کرد، سرگشته بود، گم کرده ای داشت، يادم می آيد از اين سو به آن سو می دويد، آرام راه می رفت، شايد نمی خواست باور کند که امروز پسر جگر گوشه اش هم بايد به کنار مادر خود برود و آن جا آرام بگيرد. شايد نمی خواست باور کند که قرار است جسد بی جان او از زندان بيرون بيايد، شايد نمی خواست باور کند که ...

محمد مصطفايی و محمد اوليايی فر از در کوچک زندان بيرون آمدند، خبرشان همانی بود که بود، گريه نمی کردند و در نگاهشان پيدا بود که اگر تاب داشتند چنان فريادی می کشيدند که گوش فلک کر شود و آسمان به دست و پای آن ها بيافتد، بعد از چند دقيقه، انگار تازه باور کرده بودند، شروع کردند به گريه کردن، نمی دانم در آن لحظات، آن مادر و پدر که صندلی را از زير پای جوانی می کشيدند به چه فکر می کردند.

يک نفر از ميان جمعيت امان خواست که سخن بگويد، فرياد زد که بهنود اول راه است، بهنود را فراموش نکنيم، تا بتوانيم ديگران را نجات دهيم، صفر انگوتی در آستانه اعدام است، کاری کنيم که او اعدام نشود.

همه با هم آماده می شويم، صفر انگوتی ده روز ديگر پای چوبه دار می رد، نگذاريم او را اعدام کنند
منبع خبر : خبرگزاری هرانا

**************

تجمع خانواده های سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان به همراه جمعی از فعالان حقوق بشر با درخواست لغو اعدام بهنود شجاعی در برابر زندان اوین

کمیته گزارشگران حقوق بشر - عقربه‌های ساعت برای جوانی که قرار است سپیده دم فردا را نبیند، به تندی حرکت می‌کنند و او درانتظار یک کلام، یک خبریا یک حکم است." توقف اجرای حکم اعدام". بخشش خانواده مقتول. این اولین بار نیست که بهنود شجاعی، تا پای چوبه دار می رود و در آخرین لحظه، حکم به بازگشت او به سلول صادر می شود. از سال 84 تا سال 88، 4 سال است که زندگی بهنود در کابوس سلول انفرادی، چوبه دار، طناب و آن لحظه ی آخر گذشته است. لحظه ای که دیگر جانی در بدن نیست.

امشب نیز،چنان شبی است. بهنود هم اکنون در سلول انفرادی، ساعت ها و ثانیه‌های باقیمانده را می‌شمارد و در دلش امید دارد که فردا بتواند خورشید را در آسمان زندان ببیند.

امشب ساعت 2 نیمه شب، جمعی از فعالان حقوق بشر، مخالفان مجازات اعدام و همچنین خانواده‌های سهراب اعرابی و ندا صالی آقا سلطان از جان باختگان حوادث پس از انتخابات، در برابر زندان اوین جمع می‌شوند تا از خانواده مقتول بخواهند، جان بهنود را در برابر جان پسرشان نگیرند. امشب نیز، دل‌هایی با نگرانی در برابر زندان اوین حضور پیدا می کنند، تا شاید فردا که به خانه باز می‌گردند، دلخوش باشند که جوانی را به زندگی بازگردانده‌اند.

بهنود شجاعی جوان 21 ساله، که به جرم ارتکاب قتل در 17 سالگی در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به مجازات اعدام محکوم شده است، سحرگاه روز یک شنبه 19 مهرماه در زندان اوین به پای چوبه‌ی دار خواهد رفت.

محمد اولیایی‌فرد یکی از وکلای این نوجوان محکوم به اعدام در این رابطه می‌گوید: " در ارتباط با حکم موکل اینجانب که قرار است در سحرگاه یک شنبه به اجرا درآید، هیچ ابلاغیه‌ای دریافت نکرده‌ام. طبق آیین‌نامه اجرای احکام قصاص، می‌بایست 48 ساعت قبل از اجرای حکم، وکیل مدافع ابلاغیه‌ی اجرای حکم را دریافت کند که عدم ارسال آن تخلف محسوب می‌شود و بنده به عنوان وکیل مدافع بهنود شجاعی در این رابطه مراتب اعتراض خود را به دادستان تهران اعلام کرده‌ام."

وی در ادامه می‌افزاید " ما تا به این لحظه سعی در جلب رضایت اولیای دم داشته‌ایم، اما با توجه به اعلام وقت ناگهانی اجرای حکم دچار کمبود وقت هستیم. از طرف دیگر در نامه‌ای به ریاست محترم قوه قضاییه، آیت الله لاریجانی خواستار توقف اجرای حکم شده‌ایم که امیدواریم با این مسئله موافقت به عمل آید. از طرف دیگر درخواست اعاده‌ی دادرسی در دیوان عالی کشور را هم مطرح کرده ایم که در صورت پذیرش اعاده‌ی دادرسی در آن مرجع، قانونا می‌بایست اجرای حکم متوقف شود.از آنجا که برای اولین بار مدارک جدیدی در رابطه با پرونده به دست آمده قاعدتا باید با درخواست اعاده‌ی دادرسی در دیوان عالی کشور موافقت شود."

اولیایی‌فرد در رابطه با ایرادات حقوقی وارد بر اجرای حکم می گوید: "از آن‌جا که موکل من یک بار مورد عفو قرار گرفته و فتاوی نیز در خصوص عدم امکان رجوع از عفو وجود دارد، اجرای این حکم هم از نظر حقوقی و هم از نظر ماهیت پرونده دچار ایرادات فراوانی‌ست."

وی در پایان می‌گوید:"طبق ماده ‌ی 37 کنوانسیون حقوق کودک، صدور احکام یا مجازات طالب حیات برای افراد زیر 18 سال ممنوع است و مجلس شورای اسلامی نیز در سال 1379 این کنوانسیون را به امضا رسانیده و به تایید شورای نگهبان هم رسیده است، طبق ماده 9 قانون مدنی، این کنوانسیون در حکم قانون است و اجرای آن الزامی‌ست، البته لازم به یاد آوری است که بهنود شجاعی یک بار مورد عفو قرار گرفته و شهود کافی نیز برای اثبات این مسئله وجود دارد و 4 مرجع تقلید هم عفو را تایید کرده‌ان"


***********************************************************************
نامه بهنود شجاعی
بنام خداوند بخشنده مهربان
ایکاش باد صدایم را می برد
ایکاش گنجشکانی که از بالی دیوار بلند زندان رد می شوند حرفهایم را می شنیدند و بر
ایوان خانه شما می نشستند و برایتان بازگو می کردند.
بچه ای بودم تا چشم باز کردم مادرم رفت و فرشته نجاتم مرا تنها گذاشت.
هیچگاه فکر نمی کردم بی مادری اینقدر سخت باشد.
بیش از سه سال است که در کنج زندان نشسته ام و تمام خاطرات زندگی ام در یک روز
خلصه شده .
سه سال است در یک روز زندگی می کنم. سه سال دائم مسیری را که آن روز رفتم می
روم و هر چه تلش می کنم که برگردم نمی شود.
در خودم فرو می روم،در خودم فریاد می زنم ،بخدا نمی خواستم چنین شود،ای خدا چرا
چرا اینطور شد.
چرا تا آخرین لحظه عمرم شرمسار کسانی هستم که هنوز نتوانستم با آنها سخن بگویم و
بیان کنم که این بهنود آن موقع نفهمید چه شد. ولی امروز با تمام وجود از آنچه شده پشیمان
است و هر روز سر بر خاک می ساید و هر روز از خدا تقاضای بخشش می کند.
من در طی این سالها بارها و بارها در یک روز زندگی کردم و آنهم بدترین روز زندگی
ام.
بارها و بارها مرده ام ولی باز نفس کشیدم و باز در انتظار مردن دوباره.
بخدا هیچکس نمی داند سنگینی این بار چیست؟
همانگونه که هیچکس نمی داند داغ فرزند چیست؟
من شرمنده ای ابدی هستم که انسانی را، جوانی را، عزیزی را ،و ….. آه چه بگویم.
ایکاش نمی رفتم،ایکاش …
دو بار مرا برای اجرای قصاص به سلول انفرادی بردند ، شبهای تلخ و سرد و سنگینی
بود
نمی دانم چه بگویم هزاران بار مردم. می خواستم گریه کنم، اشکی نبود. می خواستم ناله
کنم، صدایی دروجودم باقی نبود.
می خواستم در تنهایی مادرم را در آغوش بکشم و اشک بریزم ولی جز دیوار سفید و آهن
سرد هیچ چیز نبود.
به آخر عمری رسیدم که هیچ چیز جز تلخی از آن ندیده بودم و در پایانش جز بار
شرمندگی و پشیمانی چیز دیگری برایم باقی نمانده بود.
زندانبان کلید را گرداند و گفت بر خیز وقت رفتن است.
صدای کلید قلبم را لرزاند بیاد درد جانکاه شما افتادم،زمانی که فرزندتان را دیدید.
مرا به محوطه زندان بردند تمام زندگیم در همین دقایق جلو چشمم گذشت و یاد فرزند شما
افتادم که او هم چون من آرزوهای فراوانی داشت.
زمانی که در پای چوبه دار به من گفتند،یک ماه فرصت داری تا رضایت بگیری با دیدن
برادر آن مرحوم احسان عرق سرد خجالت بر پیشانیم نشست. مرا به زندان برگرداندند.
در سلولم بغضم ترکید. خدایا خدایا چگونه به آنها بگویم شرمنده ام، شرمسارم
شب با مادرم نجوا می کردم، مادر کجا رفتی؟چرا زود مرا تنها گذاشتی؟
اگر تو بودی چه ها نمیشد،ایکاش بودی،ایکاش به در خانه آنها می رفتی، ایکاش از آنان
می خواستی در حق من بزرگی کنند، ایکاش از آنان می خواستی که این افتاده بر زمین
ندامت و پشیمانی را در دست بگیرند و ایکاش …. ایکاش مادر،مادرم،اگر تو در کنارم
بودی ،هرگز این اتفاق برایم رخ نمی داد.
مادر در آن دیاری که هستی به دیدار احسان برو،تو در آنجا برایش مادری کن،من شرمنده
اویم و می دانم درد بی مادری چیست.
خداوند مهر و محبت خود را در پدران و مادران ودیعه گذاشت و محبت والدین محبت
خدایست .می دانم شما با مهر ترین و با مهربان ترین ها هستید و مهری که به فرزند عزیز
از دست رفته خود دارید در دیگری بار بر من گشوده است.
شاید این آخرین نامه من باشد و نمی دانم که به دست مهربان شما خواهد رسید یانه؟
اما تقاضا می کنم بدانید بهنود که سه سال است در تمام لحظات زندگی خود آرزو می کند
تا شما را ببیند و به پایتان بیفتد و بگوید، بخدا آنچه گذاشت در فهمم نبود، بخدا نفهمیدم چه
شد؟ بخدا شرمنده ام.
شما هرچه بگوئید هر چه بخواهید حق دارید.
ایکاش گرمی مهر و نور محبت شما ذره ای بر من یخ کرده بتابد، ایکاش مرا ببخشید.
شرمنده روی شما
بهنود شجاعی

صدور حکم اعدام بهنود شجاعی اعتراض شخصیت های فرهنگی و اجتماعی مختلف و همچنین اتحادیه اروپا را در پی داشت

بهنود شجاعی، فردی که به ارتکاب قتل در سن نوجوانی مجرم شناخته شده بود، در زندان اوین توسط اولیاء دم اعدام شد.

این خبر از سوی محمد مصطفایی، یکی از وکلای بهنود شجاعی در گفتگو با بخش فارسی رادیو بی بی سی عنوان شد.

آقای مصطفایی گفت: "بعد از اذان صبح، بهنود شجایی به پای چوبه دار رفت و مادر و پدر مقتول چهارپایه ای را که برای اعدام در نظر گرفته بودند از زیر پای بهنود کشیدند و بهنود از دنیا رفت."

شماری از فعالان حقوق اجتماعی که تعداد آنها از سوی آقای مصطفایی "حدود 200 نفر" اعلام شده نیز بیرون زندان اوین حضور داشتند و ظاهرا تلاش کردند خانواده مقتول را به گذشت از مجازات اعدام متقاعد کنند.

پیش از این بهنود شجاعی پنج بار برای اجرای حکم اعدام به قرنطینه زندان اوین منتقل شده بود و هر بار به دلیلی، از جمله دستور مقام های قضایی، این مجازات درباره او به اجرا در نیامد.

حکم اعدام بهنود شجاعی با وجود آن اجرا شد که صادق اردشیر لاریجانی، رئیس قوه قضائیه در نخستین دستور خود پس از آغاز تصدی این سمت، در روز چهارشنبه 19 اوت (28 مرداد) که قرار بود بهنود شجاعی همراه با شش محکوم دیگر در زندان اوین اعدام شوند، اجرای حکم قصاص این مجرم را متوقف کرد.

محمد مصطفایی در این باره گفت: "متاسفانه علی‌رغم اعتراض هایی که ما به ماهیت حکم و اجرای آن داشتیم و اینکه ما پیشتر توانسته بودیم رضایت اولیای دم را بگیریم و شهودی هم بودند که شهادت بدهند، ولی هیچکدام از اعتراض ها و شکایت های ما به جایی نرسید."

آقای مصطفایی مسئله تغییر نظر اولیاء دم را در استفتائی از آیت الله مکارم شیرازی نیز مطرح کرده بود که این مرجع تقلید در پاسخ اعلام کرد: "هرگاه شهود معتبر شهادت دهند که آنها عفو کرده اند بازگشت آنها اثری ندارد."

محمد مصطفایی به بی‌بی‌سی گفت: "آقای لاریجانی در گذشته دستور توقف را به صورت موقت داده بودند اما اولیای دم مصر بودند که حکم اجرا بشود و اعمالی را انجام می دادند که در نهایت دستگاه قضایی را با اجرای حکم مواجه کردند."

محمد مصطفایی گفت: "موکلم بهنود شجاعی به ناحق به پای چوبه دار رفت و ناعادلانه اعدام شد."

بهنود شجاعی در سال 1384، هنگامی که هفده سال سن داشت در یک نزاع شخصی در یکی از پارک های تهران، فردی را به قتل رساند.

این متهم در جریان محاکمه گفته بود که مقتول قصد داشت به او با چاقو حمله کند و او به منظور مقابله با یک تکه شیشه شکسته تنها یک ضربه به سینه او وارد کرد.

وکلای بهنود شجاعی در دادگاه استدلال کردند که موکل آنها مرتکب قتل غیرعمد شده و بجای اعدام، مجازات پرداخت دیه را مستحق می دانستند.

اما دادستان این ادعا را رد کرد و گفت بهنود شجاعی به مقتول حمله کرد و با ضربات متعدد او را از پای درآورده است.

اعدام با وجود اعتراض

عزت الله انتظامی (راست) و پرویز پرستویی، همراه با کیومرث پور احمد در تلاش بودند موجبات رهایی بهنود شجاعی از اعدام را فراهم کنند اما با برخورد دستگاه قضایی مواجه شدند

هر چند ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک که ایران آن را امضاء کرده و رسما پذیرفته تصریح می کند که نمی توان مجازات اعدام را در مورد افرادی که در سن کمتر از 18 سالگی مرتکب جرم شده اند صادر و اجرا کرد، اما دیوان عالی کشور در سال 1386 حکم اعدام این فرد را تایید کرد و جهت اجرا به قوه قضائیه ایران ابلاغ نمود.

همچنین حکم اعدام بهنود شجاعی با وجود آن صادر شد که در سال 1383 محمود هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه ایران، صدور حکم اعدام برای افرادی را که در زیر سن 18 سالگی مرتکب جرم شده اند را ممنوع اعلام کرده بود.

اولین قرار اعدام بهنود شجاعی برای اردیبهشت سال 1387 صادر شده بود که به خواست محمود هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه اجرای این حکم به مدت یک ماه با دادن فرصت جهت کسب رضایت اولیاء دم به تعویق افتاد.

پس از آن اتحادیه اروپا در اوایل خرداد ماه سال 1387 خواهان جلوگیری از اعدام بهنود شجاعی و سعید جزی، فرد دیگری شد که او نیز در سن نوجوانی مرتکب قتل شده بود و صدور حکم اعدام برای این دو نفر را نقض تعهدات بین المللی از سوی ایران دانست.

لوئیز آربور کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد هم تقریبا سه هفته پس از درخواست اتحادیه اروپا، به ایران هشدار داد که صدور حکم اعدام برای محکومانی که قبل از 18 سالگی مرتکب جرم می شوند، با استناد به کنوانسیون بین المللی حقوق کودک ممنوع است.

حادثه ای که حکم اعدام بهنود شجاعی را بیش از پیش در رسانه ها مطرح کرد، تلاش عزت الله انتظامی، پرویز پرستویی و کیومرث پور احمد، سینماگران برجسته ایرانی جهت جمع آوری کمک های مردمی برای کسب رضایت شاکیان بهنود شجاعی بود که با برخورد قوه قضائیه مواجه شد.

این سه نفر حدود یک سال قبل با افتتاح شماره حسابی، به ویژه با حضور در گردهمآیی های فرهنگی اقدام به جمع آوری کمک های مردمی کردند که این اقدام با حمایت 200 روزنامه نگار مواجه شد.

اما دادسرای امور جنایی تهران این سه نفر را به دادگاه فراخواند و آنها را متهم کرد که "قصد تلطیف احساسات عمومی را داشته تا مردم تحت تاثیر قرار گرفته و برای یک مجرم و جانی ملاحظه به خرج دهند، در صورتی که این فرد قاتل بوده و حکمش برابر قانون، قصاص است."

عزت الله انتظامی گفته بود که این سه نفر رضایت خانواده مقتول را برای پرداخت مبلغی بیش از دیه جلب کرده اند.