۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

نامه ی تکان دهنده ی امید کوکبی در شرح شکنجه ها و بازجویی هایش



OmidKokabi
 امید کوکبی، دانشجوی فوق دکترای فیزیک اتمی در آستانه ی تشکیل دادگاه خود در نامه ای تکان دهنده به آملی لاریحانی با توصیف شرح شکنجه ها و انفرادی های خود درخواست تشکیل دادگاهی عادلانه با امکان دفاع داده است.
این دانشمند جوان در بخشی از نامه ی خود شرح داده است: تهدیدات مکرر به بازداشت اساتیدم در ایران که به علت مشترکات علمی و همکاری تحقیقاتی مرا به دانشگاه دعوت کرده بودند و علاقه دو طرفه بین بنده و آن ها وجود دارد . تهدید به تحویل به بازجویانی که در شرایط طاقت فرساتری من را تحت شکنجه و ضرب و شتم فیزیکی در شرایط قطع غذا و سرویس های بهداشتی و هرگونه تماس با بیرون قرار دهند . مهمتر از همه اینها ، تکرارهای چندین باره بازجویان درباره اینکه پدرم که بخاطر عمل جراحی باز اخیر قلبش همچنان در شرایط نامناسبی قرار دارد ، دچار حمله قلبی شده و بخاطر بازداشت من روانه بیمارستان شده و آنقدر من را در بازداشت و سلول انفرادی و در شرایط قطع کامل ارتباطی با خانواده نگه خواهند داشت که وی را هرگز نبینم و از داشتن پدرم به علت فشارهای وارده به وی محروم شوم و همچنین عنوان کردن مشکل قلبی خواهرم که می گفتند وی نیز با شرایط نامطلوبی در به در دنبال کارهای من است و تحت فشارهای شدید روحی و روانی و نامساعد بودن روحیه خانواده حل و روز خوبی ندارد.
بر اساس گزارش های رسیده به کلمه در ابتدای خرداد ماه امسال جهت افزایش فشار بر این دانشمند جوان ایرانی، وی را برای تهیه مصاحبه علیه خود و اساتید علمی به بند ۲۰۹ اوین منتقل کرده بودند.
گزارش های آن روز ها حاکی از آن بود که فشارهای بازجویی برای تهیه مصاحبه ها و سناریو سازی اعتراف از سوی بازجوها از سر گرفته شده بود.
امید کوکبی که از هموطنان اهل سنت و ترکمن است و هیچ گونه سابقه فعالیت سیاسی ندارد، بهمن ماه سال ۸۹ هنگامی که برای دیدار با خانواده اش به ایران سفر کرده بود، بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل و بیش از یک ماه در سلول انفرادی نگه داشته و سپس به بند ۳۵۰ منتقل شد.
وی که به «ارتباط با دولت متخاصم» و « کسب درآمد نامشروع» متهم شده است، از بزرگترین نخبگان فیزیک اتمی جهان است و پیش بینی می شود در سالهای آینده به یکی از بزرگترین دانشمندان این رشته تبدیل شود، اما در صورت تداوم حضور در زندان این فرصت برای وی و کشور از بین خواهد رفت. امری که به نظر می رسد بخش هایی از وزارت اطلاعات با برنامه ریزی قصد آن دارند، چه گرایشی در این وزارتخانه عزم خود را جزم کرده تا از رشد علمی نخبگان ایرانی که اقلیت قومی یا مذهبی هستند ممانعت به عمل آورد.
پیش از این نیز زندانیان سیاسی دیگر در نامه هایی از شکنجه ها و اعتراف گیری های غیر انسانی علیه خود پرده برداشته بودند.
همچنین ۲۶ نفر از زندانیان به نام و گمنام سیاسی در نامه ای با شرح شکنجه ها و فضای بازجویی های خود از وزارت اطلاعات و سپاه شکایت کرده بودند.
هر روز که می گذرد کوس رسوایی بازجویی ها و اعتراف گیری های نمایشی بلندتر نواخته می شود.
متن کامل این نامه ی تکان داده که گویای عدالت در سیستم قضایی است و در اختیار سایت کلمه قرار داده شده به شرح زیر است:
حضرت ایت الله لاریجانی
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام
بیش از هر چیز از اینکه به عنوان جوانی که در سال ۶۱ متولد شده ام و در دامان جمهوری اسلامی پرورش یافته و از ایام دانش آموزی تاکنون تمرکز اصلی ام روی مسائل علمی و تحصیلی و آموزشی بوده و همواره کوشیده ام بتوانم در این زمینه فردی مفید و موثر برای پیشرفت و ارتقای جامعه ام باشم، امروز باید در مورد اتهاماتی باور نکردنی علیه منافع کشورم دفاع کنم، متأسفم من به عنوان دانشجوی رتبه ۳۹ کنکور سراسری ، رتبه سوم المپیاد علمی آزمایشگاهی شیمی ، دریافت کننده سکه از مقام رهبری در دیدار ایشان با نخبگان علمی و استعدادهای درخشان ، رتبه برتر کنکور کارشناسی ارشد در چند رشته ، مصاحبه زنده تلوزیونی در شبکه بین المللی خبر در زمینه کاربردهای لیزر در پزشکی بعنوان محقق برتر کشور و… که هیچ شناختی از مقولات سیاسی و امنیتی نداشته و ناگهان با اتهاماتی روبرو شده ام که هرگز تصورش را هم نمی کردم، تا مدتی دچار سرگشتگی و سوال بودم .
پس از پایان دوره کارشناسی فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف ، به علت علاقه به یادگیری و انتقال علوم کاربردی و تکنولوژی های نوین فیزیک تجربی در زمینه پزشکی و صنعتی به کشورمان از کشورهای صاحب تکنولوژی ، با توجه به پیشینه درخشان تحصیلی و تحقیقات علمی و تسلط به زبان انگلیسی ، دعوت نامه های متعددی از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی اروپایی ، آمریکایی و کانادایی با پیشنهاد بورسیه کامل تحصیلی با تأمین کلیه مخارج اقامتی ، مسافرتی ، تحصیلی و تحقیقاتی دریافت کردم که در نهایت مرکز تحقیقات علوم اپتیک و فوتونیک اروپا در دانشگاه پلی تکنیک بارسلونا را به علت تمرکز خاص تحقیقاتی روی کاربردهای پزشکی و صنعتی لیزر و همچنین نزدیکی مسافت به ایران برای امکان رفت و آمد و دیدار با خانواده برای تحصیل کارشناسی ارشد و دکتری انتخاب نمودم. پس از پایان دوره دکتری در بارسلونا که هم اکنون فقط جلسه دفاع از تز دکترایم باقی مانده ، برای تکمیل تحصیلاتم در بالاترین سطوح علمی به عنوان یک محقق ایرانی به دعوت دانشگاه تگزاس که سرآمد رشته ام در ساخت لیزرهای فوق پیشرفته پزشکی ، صنعتی و تحقیقاتی است با بورسیه تحصیلی شرکت کردم.
هم در اروپا و هم درآمریکا ، بسیار مفتخر بودم که به عنوان یک جوان ایرانی با توجه به توانایی علمی ام توانسته ام استعداد و توان علمی ایرانیان را به همگان نشان دهم . علاوه بر دعوت از من و عضویت در پروژه های مهم کاربردی علمی و تحقیقاتی ملی آنها و انجمن های اصلی فیزیک و مهندسی برق ، امتیاز دسترسی به پایگاههای اطلاعات علمی و تجهیزات پیشرفته در مراکز تحقیقاتی آن ها را داشته باشم که نتیجه آن انتشار مقالات علمی فیزیک در بهترین ژورنال های بین المللی و سخنرانی های مکرر در کنفرانس های تراز اول بین المللی در اروپا و کانادا و آمریکا بعنوان یک دانشجوی ایرانی است .
به دلیل وابستگی فراوان عاطفی با خانواده بزرگ و زحمتکشم و علاقه به خدمت و انتقال علوم تکنولوژی به کشورم همواره در فکر بازگشت به کشورم بوده و هستم . بهترین ادعای این مدعا این است که بر خلاف بسیاری که از این سرزمین رفته و به هر دلیلی قصد بازگشت به کشور را ندارند سالیانه دو بار به ایران سفر کرده و در دانشگاه و مدارس قدیمی ام به دعوت اساتیدم ، کنفرانس و سخنرانی هایی برگزار کرده ، اطلاعات و تجربیات علمی خود را به اساتید ، دانشجویان و دانش آموزان منتقل کرده ام . در سال اخیر نیز با هماهنگی هایی که با اساتیدم در دانشگاه در حال صورت گرفتن بوده ، قصد بازگشت و مشغول شدن در دانشگاه و آزمایشگاههای تحقیقاتی برای انتقال تجربیاتم را داشتم . در آخرین سفرم به ایران ، در هنگام خروج از کشور در تاریخ دهم بهمن ماه ۸۹ به قصد ادامه تحصیلاتم ، در فرودگاه امام خمینی با اتهام شوک آور اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی کشور بازداشت و روانه زندان شدم . پس از ۳۶ روز سلول انفرادی که علی الخصوص با توجه به دردناک بودن اتهام وارده ، هر روز آن چون یکسال می گذشت به بند عمومی منتقل شده و فرصتی برای مطالعه قوانین و آشنایی با حقوق خود به دست آوردم و در حیرت تمام متوجه شدم که کل فرآیند بازداشت ، اتهام زنی و بازجویی ، از اساس غیر قانونی بوده است.
بنده با وجود سپری شدن بیش از ۵ ماه برخلاف مقررات مندرج در اصل ۳۲ قانون اساسی و مواد ۲۰، ۲۴ ، ۳۳ ، ۳۴ ، ۳۵ ، ۳۷ ، ۶۱ ،۱۲۳ و ۱۲۷ قانون آئین دادرسی مدنی در مدت بازداشت و زمان تحقیقات که تاکید قانون بر پرهیز از فوت وقت و انجام آن در اسرع وقت است ، هنوز بازداشت موقت هستم و از تمامی فعالیت های علمی ام باز مانده ام. در زمان بازداشت و کل دوران بازجویی هیچگونه دلیل و مدرکی برای اتهامات منتسب به من ارائه نشده است که برخلاف ماده ۱۲۴ قانون آئین دادرسی « قاضی نباید کسی را احضار یا جلب کند مگر اینکه دلایل کافی برای احضار یا جلب موجود باشد» بر خلاف اصل ۳۲ قانون اساسی که تفهیم اتهام باید با ذکر دلیل باشد ، برخلاف ماده ۲۴ آئین دادرسی که موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ شود و برخلاف ماده ۳۷ آئین دارسی که قرار بازداشت باید مستدل و مستند باشد، بوده است. متأسفانه در مورد اینجانب نه تنها در زمان بازداشت بلکه پس از آن نیز هرگز هیچ دلیل و مدرکی ارائه نشده است . همانطور که می دانید هر جرمی یا با بینه (دلال و مدارک ) ثابت می شود یا با اقرار و شرط معتبر بودن اقرار هم این است که در شرایط خوف و ترس و اکراه و تهدید و سلول انفرادی نباشد که متأسفانه همگی این شرایط نامتعارف در بازجویی از من اعمال شده است. برخلاف ماده ۱۲۴ آئین دادرسی سعی می شد که دلایل اتهام پس از بازداشت اینجانب از طریق اقرار از خود متهم آن هم در سلول انفرادی و در شرایط تهدید و فشار روانی ، فریب و ارعاب اخذ شود و نه تنها هیچگاه دلیل و مدرک ارائه نکردند ، بلکه پیوسته تاکید داشتند که هرگز مدرک و دلیلی را ارائه نخواهند کرد و باید خودت بگویی و اقرار کنی تا راستی آزمایی شود در حالیکه طبق ماده ۳۴ آئین دادرسی این بازجویی ها اگر در شرایط مناسب و آزادی و بدون سلول انفرادی و فشار و تهدید ارعاب و فریب هم باشد ، نه ارزش بینه بودن را دارد و نه ارزش اقرار.
همانگونه که گفته شد شرایط بازجویی کاملاً نا متعارف و پس از مطالعه قوانین آن طور که متوجه شدم غیر قانونی بوده است. در ماده ۱۲۹ آئین دادرسی تصریح شده است که موضوع اتهام و دلایل آن باید بصورت صریح به متهم تفهیم شود . سوالات باید مفید و روشن باشد . سوالات تلقینی یا اغفال یا اکراه یا اجبار متهم ممنوع است . بسیار متاسفم که بگویم بر خلاف تصور و انتظارم از نظام جمهوری اسلامی ، تمام موارد فوق در بازجویی ها نادیده گرفته شده است یعنی دلایلی در کار نبود که ارائه شود ، ادله ای وجود نداشت که صراحتی در آن باشد ، سوالات مفید و روشن نبوده سوالات همواره تلقینی بوده و بارها به من مطالبی به اجبار دیکته و القاء می شد و اغفال و اکراه و اجبار به وفور وجود داشت متاسفانه بازجویان از عدم آشنایی بنده با قوانین نهایت سوء استفاده را نمودند و پس از آشنایی با قوانین و حقوق خود برایم باور نکردنی نبود که همه آن کارها خلاف قانون بوده است .
تهدیدات مکرر به بازداشت اساتیدم در ایران که به علت مشترکات علمی و همکاری تحقیقاتی مرا به دانشگاه دعوت کرده بودند و علاقه دو طرفه بین بنده و آن ها وجود دارد . تهدید به تحویل به بازجویانی که در شرایط طاقت فرساتری من را تحت شکنجه و ضرب و شتم فیزیکی در شرایط قطع غذا و سرویس های بهداشتی و هرگونه تماس با بیرون قرار دهند . مهمتر از همه اینها ، تکرارهای چندین باره بازجویان درباره اینکه پدرم که بخاطر عمل جراحی باز اخیر قلبش همچنان در شرایط نامناسبی قرار دارد ، دچار حمله قلبی شده و بخاطر بازداشت من روانه بیمارستان شده و آنقدر من را در بازداشت و سلول انفرادی و در شرایط قطع کامل ارتباطی با خانواده نگه خواهند داشت که وی را هرگز نبینم و از داشتن پدرم به علت فشارهای وارده به وی محروم شوم و همچنین عنوان کردن مشکل قلبی خواهرم که می گفتند وی نیز با شرایط نامطلوبی در به در دنبال کارهای من است و تحت فشارهای شدید روحی و روانی و نامساعد بودن روحیه خانواده حل و روز خوبی ندارد.
بازجویان می دانستند که من وابستگی عمیق و شدید عاطفی به خانواده ام و خصوصاً پدر و مادر رنج کشیده ام دارم پدر و مادرم با آنکه از طبقه ای محروم در شهرستانی دوردست بوده اند، تنها با حقوق حلال معلمی پدرم، بدون داشتن هیچ منبع درآمد و یا پشتوانه سرمایه ای شخصی ، ۹ فرزند خود از جمله مرا به بهترین درجات علوی تحصیلی و علمی رسانده و تحویل جامعه داده و همچنان به رسالت خود ادامه می دهند. حتی شنیدن یک کلمه درباره بیماری و بستری شدن آن ها ، آن هم بخاطر وضعیت من در شرایط سلول انفرادی و ترس و بلاتکلیفی ، مرا دچار عدم تعادل و تسلیم پذیری شدید می کرد و به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که هر دقیقه زودتر بتوانم از او اوضاع و احوال آنها آگاه شوم و در کنار آنان باشم . (اولین تماسم با خانواده ام ۲۴ روز پس از بازداشت پس از تحمل مانورها و فشارهای روانی فراوان بازجویان و کسب کسب خشنودی آنها برقرار شد که کمتر از ۲ دقیقه طول کشید) . وقتی مشاهده می کردم که هر وقت مطالبی را که بازجویان دوست دارند می نویسم و یا آنچه آنها دیکته می کنند مکتوب می کنم ، روند تحقیق سریعتر و با فشار کمتری پیش می رود، تهدید و ارعاب کمتر است بطور خودبخودی به این نتیجه رسیدم که مطالبی بنویسم که خوشایند بازجویان باشد و در بسیاری مواقع خودم برای جلب رضایت و خشنودی بازجویان آنچه را فکر می کردم آنها دوست دارند یا دیکته می کنند می نوشتم. در آن لحظه نمی توانستم فکر کنم و نمی دانستم این مطالب چه عواقب سنگینی ممکن است داشته باشد. آنها گاهی تهدید به اعدام می کردند و می گفتند می توانند حکم آن را از قوه قضائیه بدون هیچ مشکلی بگیرند و گاهی می گفتند اگر مطالبی را که آنها دیکته می کنند و از نظر آنها عین حقیقت است بپذیرم و مکتوب کنم ۲- ۳ روز بعدش تحقیقات تمام شده و برای ادامه تحصیلاتم و بازگشت به آغوش خانواده آزاد می شوم. من در میان خوف و رجا و دنیایی از ترس و امید و آرزوی هر لحظه آزادی زودتر ترجیح می دادم و رضایت آنها را به دست آوردم.
در مورد سوالات و نحوه القاء مطالب نیز مواردی هست که اهم آنها را در اینجا بازگو می کنم. بعنوان مثال در اکثر مواقع اساساً سوالی نوشته نمی شد، بلکه بازجویان بطور شفاهی سوال یا مطلبی را مطرح می کردند و از من می خواستند با خالی گذاشتن دو سطر برای سوال ، جواب را بطور کامل درباره آن بنویسم. نمی دانم بعدها در آن سطور خالی چه نوشته اند و آیا کلماتی که بار اتهامی و جرم داشته باشد در آنها است یا نه. مثلاً از من می خواستند بنویسم دانشگاهها چه امکاناتی و چه کمک هایی به دانشجویان می کنند و می خواستند آن را لیست کنم تمام مسافرت های علمی و مراجعه هایم به سفارت خانه ها و مخارج آن را بنویسم ، اقرادی را که در سفارت خانه و یا در کنفرانس دیده ام و با آن ها صحبت کرده ام تشریح کنم، کمک هزینه های مسافرتی و اقامتی دانشگاه را با ذکر مقادیر اما بدون ذکر عنوان دانشگاه لیست کنم ، هرچه در مورد اساتیدم و دوستانم در ایران و دانشگاه صنعتی شریف و روابط شخصی و تحقیقاتی و علمی دارم را بنویسم و حتی کار به جایی رسیده بود که از من می خواستند بنویسم که تصور خارجی ها از رشته تخصصی ام چگونه است و آن را بصورت ….. خلاصه نویسی کنم. بگویم در دانشگاه شریف آزمایشگاههائی که در دروسم گذرانده ام بنویسم و بگویم چه پروژه هایی آنجا انجام داده ام . برنامه آینده تحقیقاتی ام در ایران و خارج از کشور را تشریح کنم و بنویسم ….. اما این نکته که سوال را به صورت شفاهی عنوان می کردند و در هنگام نوشتن می خواستند که جای سوال را خالی بگذارم. بازجویان که در هنگام نوشتم مطالب را سطر به سطر از دستم گرفته و می خواندند ، بارها جواب های نوشته شده من را با خشم و تهدید و فریاد کنار گذاشته و با در اختیار گذاشتن برگه ای دیگر اجبار می کردند که مجدداً آنچه را که آنها می گویند و نظر و برداشت آنهاست بنویسم که صد افسوس من نیز چنین می کردم . علاوه بر این بسیاری از اقاریر من چیزی جز مطالب تلقین شده بازجویان نبوده اند. برای مثال می دانید که هر کس برای اخذ ویزا به سفارت خانه ای می رود، توسط کارمندان آنجا مورد مصاحبه قرار می گیرد. مانند آنچه هر روزه در تهران در سفارت خانه های خارجی اتفاق می افتد یا سفارت خانه های جمهوری اسلامی در نقاط دیگر جهان این یک امر بسیار عادی است و کسی را بخاطر پاسخگویی به سوالات کارمند سفارت مجرم نمی دانند. من نیز برای اخذ ویزای تحصیلی و علمی به سفارت آمریکا رفته و مصاحبه شدم و چیزی جز سوابق علمی و تحصیلی و دلیل سفر و درخواست ویزا از من نپرسیدند.اما در بازجویی ها ، بازجویان اصرار داشتند که کارمندانی که با من مصاحبه کرده اند ، کارمند سفارت نبوده و مأمورین سازمان اطلاعاتی آمریکا بوده اند و بنده با مأمورین اطلاعاتی آمریکا مصاحبه کرده ام و با دیکته کردن بین موارد به اجبار مرا در دام پیش فرض های بدون دلیل خود می انداختند که جواب دادن به سوالات آنها در ازای ویزا « همکاری اطلاعاتی » نام دارد . حتی فراتر از این هم رفته و اساتیدی را که در کنفرانس های علمی ملاقات کرده ام مأمور اطلاعاتی آمریکا می نامند. این در حالی است که آنها اساتید شناخته شده دانشگاهی در سطح جهانی هستند و جر تبادل نظر مباحث علمی محض که عرف نشست ها و کنفرانس های علمی است ، چیز دیگری نبوده است. لازم به ذکر است که نه سن من اقتضای داشتن اطلاعات ویژه ای را داشته و نه پست و مقام دولتی داشته ام که از چیزی اطلاعات داشته باشم یا دسترسی به هرگونه اطلاعات طبقه بندی شده داشته باشم. متأسفانه اصرار بازجویان القاء و دیکته مطالب و برداشت های خودشان از مسائل متعارف مجامع علمی و دانشگاهی تمامی نداشت . مورد دیگر در مورد بورسیه تحصیلی و تقبل هزینه های تحقیقاتی و تحصیلی و مسافرتی است که توسط دانشگاه انجام می شود و از امور عادی آنها حساب می شود. بازجویان از من خواستند که هزینه سفرهای علمی و جوایز تشویقی دانشگاه بابت چاپ مقاله های علمی و شرکت در کنفرانس های علمی و هزینه های اولیه اقامت و وسایل مورد نیاز تحقیقاتی که جزو قوانین دانشگاهها بر اساس خروجی علمی دانشجویان را بنویسم ولی نمی گذاشتند بنویسم که با هزینه دانشگاه بوده آنها متونی را به من دیکته می کردند که تحت فشار و خشم و فریاد بوده تا بتوانند آنچه خود می خواهند برآورده شود.
در بازجویی ها از من خواسته شد تا اطلاعات فنی رشته علمی خودم را بنویسم ، پیشرفت های علمی صورت گرفته در زمینه تحقیقاتی خودم در ایران که خود نیز در بخش هایی از آن قبل از رفتن از ایران در دانشگاه مشارکت داشته و بصورت مقالات علمی بین المللی نیز چاپ شده اند و یا مطالبی که سر کلاس های درس از اساتیدم شنیده ام و به نحو عمومی در اختیار همه دانشجویان آن درس بوده و صد البته اطلاعات صرف علمی است علاوه بر آن از من خواسته شد که در مورد اساتیدم در دانشگاه و روابط شخصی و تحقیقاتی و گروه تحقیقاتی در دانشگاه بنویسم. البته باز بدون دانستن و نوشتن سوال که به نظرم هیچ ارتباطی با موضوع اتهام وارد شده نداشت در نهایت دوست دارم متذکر شوم که در جریان غیر قانونی بازجویی برخلاف ماده ۱۲۸ قانون آئین دادرسی مدنی که می گوید متهم می تواند در تحقیقات مقدماتی وکیل خود را به همراه داشته باشد و در تبصره این ماده هم در مورد پرونده های امنیتی و محرمانه هنوز وکیل با اجازه قاضی منع نشده است. خصوصا اگرکسی مانند من که کاملاً از حقوق خود نا آگاه باشد. با این حال در بند سوم قانون حقوق شهروندی که بعد از قانون آئین دادرسی تصویب شده است و حاکم بر آن است دادسراها مکلفند (نه صاحب اختیار) که فرصت استفاده از وکیل را برای متهم در دوره تحقیقات فراهم کنند اما متاسفانه این حقوق از من دریغ شده است.تمام بازجویی ها در زمان اقامت در سلول انفرادی در شرایطی مملو از خشم و فریاد و ارعاب و فشارهای روانی و عاطفی و ذهنی بازجویان به همراه فریب و اغفال انجام شد ، آنهم برای کسی مانند من که در تمام دوران زندگیم در شرایط علمی و آکادمیک و به دور از زور و اجبار و فشار پروش یافته است تسلیم شدنم در برابر این فشار ها و اغفال ها به دلیل بی تجربگی و سر بردن در شرایط شوک بوده است.
جناب آقای لاریجانی
هنوز دلایل واقعی بازداشتم و تحمیل نظرات بازجویان به من برایم مبهم باقی مانده است . آنچه می دانم این است که سن و سال من و کارنامه زندگی ام نشان می دهد که فرد سیاسی نبوده ام و نیستم و نه خودم و نه خانواده ام هیچگونه سابقه عمل یا اندیشه سیاسی و شم سیاسی نداشته ایم ، چه رسد که شم امنیتی داشته باشم. من همه چیز را در چارچوب علم و مبادلات علمی درک کرده ام و می کنم و تصور اینکه ممکن است این مقولات عرصه امور سیاسی و امنیتی تفسیر شود برایم ناممکن بوده است. در مورد دوره بازجویی هنگامیکه مشاهده می کردم بازجویان بر کارهایی که انجام نداده ام اصرار می ورزند و هر جا خواسته آنها برآورده شده است دست از سرم بر می دارند آسوده می شدم به این نتیجه رسیدم که نکاتی بنویسم که آنها خوششان بیاید و زودتر این دوره سخت فیصله یابد و به عواقب برخی از این نکات نادرست نمی اندشم . اکنون که از آن دوره بازجویی دور شده ام ، گویی همه چیز یک بار رویا بوده و وقتی متحیرانه به آن لحظات می نگرم در شگفتم که آدمی بی تجربه که اجازه حضور وکیل در تحقیقات مقدماتی او را نداده اند و فردی اغفال شده توسط بازجویان و سرگردان میان بیم و امید و تهدید و فشار چگونه به آسانی تلقین پذیر می شود و خود را به خواسته های بازجویان می سپارد و برای خوشایند آن ها و خلاص شدن خویش می نویسد و حتی داستانسرایی می کند و بازجو ئی های او به ترکیبی از راست و دروغ تبدیل می شود. با توجه به تخلفات انجام شده و شرایط نامناسبی که داشته ام اعلام می کنم که از این پس فقط دلایل و مدارکی اگر وجود دارد درباره آنها توضیح خواهم داد و وفق تبصره ذیل ماده ۵۹ آئین دادرسی که حاکی از لزوم استماع اقرار توسط قاضی است فقط اظهارات خود را که در حضور مقام قضایی و با حضور وکیل شخصاً می نویسم و تمام موارد قانونی که ذکر کرده ام رعایت شوند را تصدیق می کنم. از جنابعالی هم به عنوان رئیس قوه قضائیه استمداد یاری دارم تا امکان دفاع عادلانه در دادگاه بر اساس قانون برایم فراهم آید.
با احترام
امید کوکبی

تمبک زدن اين جوون ايراني نابغه جديد

Iran - July 2011 - Esfehan - regime forces destroying peoples house

Iran - July 2011 - Esfehan - regime forces destroying peoples house

Iran - July 2011 - Esfehan - regime forces destroying peoples house

Iran - July 2011 - Esfehan - regime forces destroying peoples house

Iran - July 2011 - Esfehan - regime forces destroying peoples house


رقابت بر سرِ بزرگ ترین میدان گازیِ جهان


رضا خلیلی شغلش ابراز شعف است و این کار را با اشتیاق انجام می دهد. بیرون، جلوی پنجره های مینی بوسی که وی بازدیدکنندگان را در قلمروی خود می گرداند لوله های غول آسا و تانک های نفتیِ عظیم و تأسیسات گوگرد زُدایی و خشک کردن گاز دیده می شود و در داخل، خلیلی صفت های برترین لازم را به کار می برد: بزرگ ترین مجموعۀ پتروشیمی دنیا! بنزین بدون امیسیون از گازِ کفِ دریا! و، البته، رویایِ سرمایه گذاران، مطمئن و بدون حقوق گمرکی! این رویای سرمایه گذاران منطقۀ ویژۀ انرژی ایران یعنی پارس جنوبی است. آژانس بین المللی انرژی میزان گاز موجود را در آنجا ۵۱ متر مکعب ارزیابی می کند، پارس جنوبی بزرگ ترین میدان گازی جهان است.

وظیفۀ این مردِ ورزیدۀ سبیلو که کارمند پارس جنوبی است این است که سرمایه داران را به آنجا جذب کند و خبرهای خوب بپراکند. اما اگر چه در زیرخاکِ کشورش دومین ذخیرۀ بزرگ گازی و سومین ذخیرۀ بزرگی نفتی جهان قرار دارد و اروپا مایل است اینقدر به گاز روسیه وابسته نباشد اما کار برای خلیلی آسان نیست. بخت ایران برای تبدیل کردن مادۀ خام به پول در چند جبهه دچار تهدید است – همانند حاکمان این کشور.

چشم اندازی که خلیلی از جلوی آن به اولین جبهه اشاره می کند واقعاٌ مانند جبهۀ جنگ می نماید. شعله ها زبانه می کشند گویی کوه ها آتش گرفته اند، ستون های تیرۀ دود رو به آسمان بالا می روند. تازه از نزدیک، دودکش ها و دیگ ها و لوله ها برای استخراج گاز خود می نمایانند. جبهۀ واقعی نامرئی است و آن سویِ آبی قرار دارد که برفراز آن تانکر های غول آسا در داغی هوا افق را گرفته اند. آنجا اولین رقیب قرار دارد: قطر.

و جبهه زیر زمین است، در عمق سه هزارمتری و در بین حوضچه های گازی در کف خلیج فارس. ایران و قطر در منبع عظیمی سهیم هستند که در ایران پارس جنوبی و در قطر گنبد شمالی نام دارد. خلیلی قطر را متهم می کند بیش از ایران از میدان گازی برداشت می کند – «زیرا ما به دلیل جنگ تحمیل شده از سوی عراق به مردم ایران در دهۀ هشتاد، ده سال عقب هستیم.»

اما این فقط نیمی از واقعیت است. برداشت ایران به دلیل جبهۀ دوم هم که کشور در آن می جنگد آنگونه نیست که باید. زیرا تحریم هایی که سازمان ملل به دلیل برنامۀ پرمناقشۀ اتمی ایران برقرار کرده کار صادرات ابزارهای لازم را به ایران دشوار کرده است.

آثار تحریم را می توان در همین راه بازگشت از میدان گازی به تهران دید. چندتایی خودروی سنگینِ غربی وجود دارد، مثلاٌ مرسدس بنز، تمامی آنها ۳۰ سال از عمرشان می گذرد.

درکنار آنها تریلی ها کاملاٌ نویِ چینی راه خود را درگردنه ها روی آسفالت تازه باز می کنند. در گذشته شرکت نروژی استات اویل سکوهای استخراج گاز را در پارس جنوبی می ساخت و شرکت نفتی فرانسوی توتال سامانه های استخراج را به راه انداخت، بعد نوبت شرکت ایتالیایی اِنی و کنسرسیوم کره ای ال جی شد. اما اینها همه مربوط به گذشته است. شرکت های غربی کمتر در بخش انرژی ایران سرمایه گذاری می کنند. فشار آمریکا بیش از حد است.

امروزه بیشتر شرکت نفتی چینیِ سی اِن پی سی و شرکتِ آنگولایی س.نانگُل نیز شرکت ونزوئلاییِ پی دی وی اِس آ هستند که به عنوان سرمایه گذاران و پیمانکاران خارجی در ایران حضور دارند. قرار است انجام فازهای جدید را در پارس جنوبی شرکت ملی نفت ایران که دولتی است برعهده گیرد و بدین ترتیب تولید گاز را به ۱۷۵ میلیون متر مکعب برساند و بیش از دو برابر کند. قرار است به زودی ۱و۲ میلیون بشکۀ نفت هم اضافه شود.

سپاه مقتدر پاسداران

شرکت ملی نفت ایران باید بعد از خروج شرکت های غربی با شرکت هایی کار کند که ریشه در مجموعۀ نهادهای اقتصادی سپاه پاسداران دارند. سپاه در این فاصله مهمترین تکیه گاه رئیس جمهور محمود احمدی نژاد است و بخش بزرگی از اقتصاد دومین تولید کنندۀ نفت اوپک را در دست دارد. سپاه را تشنۀ قدرت و بی پروا می دانند، اما از فن آوری و شرکت داری اطلاع کمی دارد.

رئیس پارس جنوبی پیروز موسوی این حرف ها را رد نمی کند: این مدیر که به روال معمول در ایران بدون کراوات است می گوید: البته «وقت ما را تلف کرد که شرکت های خارجی برخلاف اخلاق تجارت قراردادهای بسته شده با ما را اجرا نکردند.»

در غذا خوری، کارگران در این باره گمانه زنی می کنند که حرارت کی به بیش از ۵۱ درجه در سایه می رسد زیرا بعد حقوق آنها دو برابر می شود. موسوی می گوید: «اما من می گویم: از تحریم ها متشکریم! زیرا حالا همۀ کارها را خودمان انجام می دهیم، حتی فن آوری خود را صادر هم می کنیم. ما حتی ما سریع تر از زمانی هم جلو می رویم که شرکت های خارجی می خواستند همه چیز را برای ما بسازند.»

نمی شود ادعاهای او را بررسی کرد. در هرحال تحریم ها آنقدر تأثیر داشته اند که جبهۀ دیگری در ایران باز کنند، جبهۀ سیاسی در قلب ایران زیرا وضعیت اقتصادی خوب نیست. در راه فرودگاه عسلویه هیچیک از جرثقیل ها در محل های ساخت وساز کار نمی کند و فن آوری چینی معلوم است که نمی تواند جای فن آوری غربی را بگیرد: کارشناسانی در تهران که مایل نیستند نامشان برده شود می گویند استخراج نفت در ایران سالانه ۲۰۰ هزار بشکه کاهش می یابد.

به سختی می توان اطلاعات رسمی دربارۀ وضعیت اقتصاد انرژی در ایران به دست آورد. جواب های سخنگویان شرکت ملی نفت ایران از «این از اسرار حکومتی است» تا «از وزیر بپرسید» را در برمی گیرد.

هرچه باشد مدتی قبل وزیر نفت سید مسعود میرکاظمی واقعاٌ با روزنامۀ هاندِلس بلات صحبت کرد و گفت نمی خواهد در مورد آمار و ارقام چیزی بگوید – جز اینکه ایران باید در ظرف پنج سال ۱۵۰ میلیارد دلار در صنایع نفت و گاز سرمایه گذاری کند. حالا مرد فربۀ سرطاس دیگر وزیر نیست. رئیس جمهور احمدی نژاد او را کنار گذاشت و می خواست سرپرستی وزارت نفت را خود برعهده گیرد.

از این رو احمدی نژاد قصد داشت به وین برود و ریاست کنفرانس اوپک را برعهده گیرد. اما آیت الله خامنه ای جلویش را گرفت. رهبر انقلاب نفر اول حکومت است و، به باور کارشناس خاورمیانه مئیر جاودان فر که در ایران به دنیا آمده و در تبعید اسرائیل زندگی می کند، خواست با مخالفتِ خود از نفوذ روحانیون بربخش نفت در مقابل سپاه پاسداران دفاع کند.

مجلس که اکثریت آن در دست اصول گرایان است حتی در این فاصله تقاضای بررسی حقوقی علیه احمدی نژاد به دلیل فساد احتمالی مالی کرده است. بسیاری از ناظران در تهران سقوط او را منتفی نمی دانند، نیز به این دلیل که وضعیت اقتصادی خوب نیست.

از طرفی بحران اقتصادی تأثیر زیادی بر ایران گذاشته است. از طرف دیگر فروش نفت ۶۰ درصد درآمد کشور را تأمین می کند – اما درآمدهای ناشی از فروش نفت کاهش می یابد زیرا این بخش به دلیل کمبود سرمایه گذاری رشد مناسبی ندارد. به گفتۀ یکی از معاونان سرپرست تازۀ وزارت نفت علی آبادی که روزگاری رئیس کمیتۀ المپیک ایران بود و تخصصش در این است که از آخرین یاران احمدی نژاد باشد، تولید نفت ایران با این تهدید روبروست که از اکنون ۳/۷ میلیون بشکه در روز به ۲/۷ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۵ کاهش یابد.

در هرحال اوضاع جدی است. این مطلب را فراخوان اخیر رهبرانقلاب خامنه ای به «جهاد اقتصادی» روشن ساخت. به باور او همۀ نیروها باید مانند «جهاد» بربقای اقتصاد ایران تمرکز یابد.
 از: ماتیاس بروگمان / در: هاندِلس بلات

رقابت بر سرِ بزرگ ترین میدان گازیِ جهان


 





رضا خلیلی شغلش ابراز شعف است و این کار را با اشتیاق انجام می دهد. بیرون، جلوی پنجره های مینی بوسی که وی بازدیدکنندگان را در قلمروی خود می گرداند لوله های غول آسا و تانک های نفتیِ عظیم و تأسیسات گوگرد زُدایی و خشک کردن گاز دیده می شود و در داخل، خلیلی صفت های برترین لازم را به کار می برد: بزرگ ترین مجموعۀ پتروشیمی دنیا! بنزین بدون امیسیون از گازِ کفِ دریا! و، البته، رویایِ سرمایه گذاران، مطمئن و بدون حقوق گمرکی! این رویای سرمایه گذاران منطقۀ ویژۀ انرژی ایران یعنی پارس جنوبی است. آژانس بین المللی انرژی میزان گاز موجود را در آنجا ۵۱ متر مکعب ارزیابی می کند، پارس جنوبی بزرگ ترین میدان گازی جهان است.

وظیفۀ این مردِ ورزیدۀ سبیلو که کارمند پارس جنوبی است این است که سرمایه داران را به آنجا جذب کند و خبرهای خوب بپراکند. اما اگر چه در زیرخاکِ کشورش دومین ذخیرۀ بزرگ گازی و سومین ذخیرۀ بزرگی نفتی جهان قرار دارد و اروپا مایل است اینقدر به گاز روسیه وابسته نباشد اما کار برای خلیلی آسان نیست. بخت ایران برای تبدیل کردن مادۀ خام به پول در چند جبهه دچار تهدید است – همانند حاکمان این کشور.

چشم اندازی که خلیلی از جلوی آن به اولین جبهه اشاره می کند واقعاٌ مانند جبهۀ جنگ می نماید. شعله ها زبانه می کشند گویی کوه ها آتش گرفته اند، ستون های تیرۀ دود رو به آسمان بالا می روند. تازه از نزدیک، دودکش ها و دیگ ها و لوله ها برای استخراج گاز خود می نمایانند. جبهۀ واقعی نامرئی است و آن سویِ آبی قرار دارد که برفراز آن تانکر های غول آسا در داغی هوا افق را گرفته اند. آنجا اولین رقیب قرار دارد: قطر.

و جبهه زیر زمین است، در عمق سه هزارمتری و در بین حوضچه های گازی در کف خلیج فارس. ایران و قطر در منبع عظیمی سهیم هستند که در ایران پارس جنوبی و در قطر گنبد شمالی نام دارد. خلیلی قطر را متهم می کند بیش از ایران از میدان گازی برداشت می کند – «زیرا ما به دلیل جنگ تحمیل شده از سوی عراق به مردم ایران در دهۀ هشتاد، ده سال عقب هستیم.»

اما این فقط نیمی از واقعیت است. برداشت ایران به دلیل جبهۀ دوم هم که کشور در آن می جنگد آنگونه نیست که باید. زیرا تحریم هایی که سازمان ملل به دلیل برنامۀ پرمناقشۀ اتمی ایران برقرار کرده کار صادرات ابزارهای لازم را به ایران دشوار کرده است.

آثار تحریم را می توان در همین راه بازگشت از میدان گازی به تهران دید. چندتایی خودروی سنگینِ غربی وجود دارد، مثلاٌ مرسدس بنز، تمامی آنها ۳۰ سال از عمرشان می گذرد.

درکنار آنها تریلی ها کاملاٌ نویِ چینی راه خود را درگردنه ها روی آسفالت تازه باز می کنند. در گذشته شرکت نروژی استات اویل سکوهای استخراج گاز را در پارس جنوبی می ساخت و شرکت نفتی فرانسوی توتال سامانه های استخراج را به راه انداخت، بعد نوبت شرکت ایتالیایی اِنی و کنسرسیوم کره ای ال جی شد. اما اینها همه مربوط به گذشته است. شرکت های غربی کمتر در بخش انرژی ایران سرمایه گذاری می کنند. فشار آمریکا بیش از حد است.

امروزه بیشتر شرکت نفتی چینیِ سی اِن پی سی و شرکتِ آنگولایی س.نانگُل نیز شرکت ونزوئلاییِ پی دی وی اِس آ هستند که به عنوان سرمایه گذاران و پیمانکاران خارجی در ایران حضور دارند. قرار است انجام فازهای جدید را در پارس جنوبی شرکت ملی نفت ایران که دولتی است برعهده گیرد و بدین ترتیب تولید گاز را به ۱۷۵ میلیون متر مکعب برساند و بیش از دو برابر کند. قرار است به زودی ۱و۲ میلیون بشکۀ نفت هم اضافه شود.

سپاه مقتدر پاسداران

شرکت ملی نفت ایران باید بعد از خروج شرکت های غربی با شرکت هایی کار کند که ریشه در مجموعۀ نهادهای اقتصادی سپاه پاسداران دارند. سپاه در این فاصله مهمترین تکیه گاه رئیس جمهور محمود احمدی نژاد است و بخش بزرگی از اقتصاد دومین تولید کنندۀ نفت اوپک را در دست دارد. سپاه را تشنۀ قدرت و بی پروا می دانند، اما از فن آوری و شرکت داری اطلاع کمی دارد.

رئیس پارس جنوبی پیروز موسوی این حرف ها را رد نمی کند: این مدیر که به روال معمول در ایران بدون کراوات است می گوید: البته «وقت ما را تلف کرد که شرکت های خارجی برخلاف اخلاق تجارت قراردادهای بسته شده با ما را اجرا نکردند.»

در غذا خوری، کارگران در این باره گمانه زنی می کنند که حرارت کی به بیش از ۵۱ درجه در سایه می رسد زیرا بعد حقوق آنها دو برابر می شود. موسوی می گوید: «اما من می گویم: از تحریم ها متشکریم! زیرا حالا همۀ کارها را خودمان انجام می دهیم، حتی فن آوری خود را صادر هم می کنیم. ما حتی ما سریع تر از زمانی هم جلو می رویم که شرکت های خارجی می خواستند همه چیز را برای ما بسازند.»

نمی شود ادعاهای او را بررسی کرد. در هرحال تحریم ها آنقدر تأثیر داشته اند که جبهۀ دیگری در ایران باز کنند، جبهۀ سیاسی در قلب ایران زیرا وضعیت اقتصادی خوب نیست. در راه فرودگاه عسلویه هیچیک از جرثقیل ها در محل های ساخت وساز کار نمی کند و فن آوری چینی معلوم است که نمی تواند جای فن آوری غربی را بگیرد: کارشناسانی در تهران که مایل نیستند نامشان برده شود می گویند استخراج نفت در ایران سالانه ۲۰۰ هزار بشکه کاهش می یابد.

به سختی می توان اطلاعات رسمی دربارۀ وضعیت اقتصاد انرژی در ایران به دست آورد. جواب های سخنگویان شرکت ملی نفت ایران از «این از اسرار حکومتی است» تا «از وزیر بپرسید» را در برمی گیرد.

هرچه باشد مدتی قبل وزیر نفت سید مسعود میرکاظمی واقعاٌ با روزنامۀ هاندِلس بلات صحبت کرد و گفت نمی خواهد در مورد آمار و ارقام چیزی بگوید – جز اینکه ایران باید در ظرف پنج سال ۱۵۰ میلیارد دلار در صنایع نفت و گاز سرمایه گذاری کند. حالا مرد فربۀ سرطاس دیگر وزیر نیست. رئیس جمهور احمدی نژاد او را کنار گذاشت و می خواست سرپرستی وزارت نفت را خود برعهده گیرد.

از این رو احمدی نژاد قصد داشت به وین برود و ریاست کنفرانس اوپک را برعهده گیرد. اما آیت الله خامنه ای جلویش را گرفت. رهبر انقلاب نفر اول حکومت است و، به باور کارشناس خاورمیانه مئیر جاودان فر که در ایران به دنیا آمده و در تبعید اسرائیل زندگی می کند، خواست با مخالفتِ خود از نفوذ روحانیون بربخش نفت در مقابل سپاه پاسداران دفاع کند.

مجلس که اکثریت آن در دست اصول گرایان است حتی در این فاصله تقاضای بررسی حقوقی علیه احمدی نژاد به دلیل فساد احتمالی مالی کرده است. بسیاری از ناظران در تهران سقوط او را منتفی نمی دانند، نیز به این دلیل که وضعیت اقتصادی خوب نیست.

از طرفی بحران اقتصادی تأثیر زیادی بر ایران گذاشته است. از طرف دیگر فروش نفت ۶۰ درصد درآمد کشور را تأمین می کند – اما درآمدهای ناشی از فروش نفت کاهش می یابد زیرا این بخش به دلیل کمبود سرمایه گذاری رشد مناسبی ندارد. به گفتۀ یکی از معاونان سرپرست تازۀ وزارت نفت علی آبادی که روزگاری رئیس کمیتۀ المپیک ایران بود و تخصصش در این است که از آخرین یاران احمدی نژاد باشد، تولید نفت ایران با این تهدید روبروست که از اکنون ۳/۷ میلیون بشکه در روز به ۲/۷ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۵ کاهش یابد.

در هرحال اوضاع جدی است. این مطلب را فراخوان اخیر رهبرانقلاب خامنه ای به «جهاد اقتصادی» روشن ساخت. به باور او همۀ نیروها باید مانند «جهاد» بربقای اقتصاد ایران تمرکز یابد.
 از: ماتیاس بروگمان / در: هاندِلس بلات

رابطه جنبش و "چه بایدکرد"!


تقی روزبه
تقی روزبه
برسم معمول "چه بایدکرد" را از "نخبگان" وصاحب نظران می پرسند.ازهمین رومراجعه به جنبش ها با بی شماران سوژه، برای یافتن پاسخ این سؤال قدری عجیب می نماید،اما درواقع معادله برخلاف آنچه که درظاهربنظرمی رسد برعکس است:هرجنبش واقعی متضمن هم سؤال است وهم پاسخ.بنابراین آموزگارومنشأ اصلی پاسخ های واقعی برای این نوع پرسش های پایه ای صرفنظرازمیزان پرورده شدن آن، خودجنبش هاهستند. ازآنجا که آموزگارخوب  درعین حال باید شاگردخوبی هم باشد،با مراجعه به جنبش وخیره شدن برآزمون آن-هم چون کتابی زنده ودرحال نگارش- می توان به یافتن پاسخ های واقعی  نزدیک ترشد.
****
سبقت زندگی!
چنانکه درمقاله فروپاشی کدام دیوار خواندیم،سران گروه 8 درآخرین نشست خود تحولات خاورمیانه را با فروپاشی دیواربرلین مقایسه کردند،بدون آنکه بروی مبارک بیاورند که اولا این دیوارمتعلق به کدام اردوگاه بوده است وثانیا علت و منشأ این بحران چیست.
البته ازدولتمردانی که وظیفه اشان حفظ نظام حاکم برجهان وفریب مردم است، انتظارپاسخ واقعی نمی توان داشت. اما چه باک! تحولات کشورهائی هم چون یونان به مثابه برشی زنده ازآنچه درجهان سرمایه می گذرد،درمقابل چشمان همه قراردارد.تحولاتی که عرصه را برفریب و هم چنین خودفرییی می بندد و چوبین بودن گفتمان سرمایه  را برخ می کشد وبر ماهیت بزرگترین بحران و تحولات  پس ازدوره جنگ سرد وفروپاشی بلوک شرق ، روشنی می افکند.
این تحولات اجتماعی چنان است که گوئی این بارنیز مثل بسیاری ازبزنگاه های مهم تاریخی،نبض زندگی وپراتیک تندترازتئوری می زند. تئوری تحولات اجتماعی ازپی تکانه ها ورویدادهای مهم گام برمی دارد ومی کوشد که آنها را تبیین کرده وبه فهم ودرک ما ازرویدادها ومعانی آن یاری رساند . شعوراجتماعی وآگاهی های نوین عموما بازتاب واقعیت های اجتماعی وتحولات برآمده ازآن هستند وبه نوبه خود برروی آن ها تأثیرمی گذارند ودراین میان بویژه آفرینش اشکال نوین سازماندهی ازبدیع ترین نتایج این نوع سبقت گیری های تاریخی ِ پراتیک اجتماعی وجوش وخروش زندگی برتئوری است. تئوری وآگاهی انقلابی چیزی جزبیان نظری پراتیک اجتماعی و تحولات عمیقی نیست که از خیره شدن به تک جوش ها وجوانه های درحال شکوفاشدن وکشف ظرفیت های تعمیم پذیر آن ها حاصل می شود ومتقابلا برغنای فهم ما ازآن ها می افزاید.واقعیت های عینی و نوین اجتماعی چیزی جزمحصول کنش متقابل وفعال این دو-ذهن وعین اجتماعی- نیستتد که پراکسیس می خوانیمش.با این وجودآن چه که به عنوان  پارادایم ها( ومدل واره ها وچارچوب ها واندیشه های کلی) برای تبیین تحولات انقلابی یک دوره تاریخی مطرح می شوند خود محصول شرایط اجتماعی-تاریخی معینی هستندکه  وقتی  دورانشان سپری می شود به سادگی حاضرنیستند جای خود را به آگاهی ها واندیشه های نوین بدهند و معمولا باجان سختی وخصلت فرا زمانی وفرامکانی یافتن،به "ایدئولوژی" وآگاهی کاذب تبدیل می شوند. باین ترتیب نظریه باجداشدن ازبسترزمانی ومکانی خود به سنگواره های ایدئولوژیک تبدیل شده  وجایگزین تحلیل مشخص می گردد که بقول مارکس چیزی جزتباهی ومرگ تئوری علمی- انقلابی نیست. نقطه عزیمت تئوری  همواره واقعیت های درحال تحول اجتماعی است و درخدمت روشن کردن مضمون ومحتوای آن. ازهمین رونظرات واندیشه های جداشده ازبسترزمانی ومکانی باتبدیل شدن به "ایدئولوژی" وآگاهی کاذب معمولا حامل نوعی نابهنگامی تاریخی وبازدارندگی می گردند. تنها درپرتونقد مداوم آگاهی ها درپیوند با پراتیک اجتماعی ومفهوم پردازی پیرامون واقعیت های نوین وپویای اجتماعی است که راه آئینی شدن وکلیشه ای گشتن تئوری های اجتماعی را می توان مسدودکرد.
تئوری انقلابی بدون نقب زدن والهام گرفتن از پراتیک انقلابی وجود ندارد
 سرمایه داری درراستای پیشبردمنافع خودمعمولا درسهای لازم را ازمقاومت ها وتحولات غافلگیرانه وانقلاب علیه سیستم به خوبی فرامی گیرد وباین ترتیب خویشتن را روزآمدمی کند.هدف تأمین سود وسودبیشتر ازیکسو وفریب مردم برای جلوگیری از یورش به دژسرمایه ازسوی دیگراست. وبرای این کارازاهرم سرکوب وتحمیق ورفرم واگرکفایت نکرد به شیوه های دیگر وازجمله مصادره انقلاب ازدرون اقدام می کند.اما مدافعان جهانی دیگرو سوسیالیسم چه؟ آیا آن ها نیزهمگام با تغییرساختارهای نظام سرمایه داری وفرایندجهانی شدن وتحولات عظیم درترکیب نیروی کارونقش آفرینی لایه های جدید درتولیدزندگی اجتماعی واشکال نوین مبارزات طبقاتی-اجتماعی ودستاوردهای جنبش های اجتماعی، گام برمی دارند وبه نوسازی اندیشه های خود می پردازند؟ آیا کفه موازنه بین دوسوی معادله برقراراست؟ تعرض نئولیبرالیسم به زندگی ومعیشت کارگران وزحمتکشان وجوانان، آنهم درشرایطی که سرمایه داری بایکی ازوخیم ترین بحران های چنددهه اخیرخود دست وپنجه نرم می کند،  چه چیزی را نشان می دهد؟ کجای کارمی لنگد؟ حلقه یاحلقه های ضعیف اردوی مقابل مردم برای پیشروی کدام هاهستند ؟ بی تردید بجز پاسخ های کلیشه ای ونخ نماشده وبی خاصیت متداول، پاسخ های حاضروآماده و ازقبل نسخه پیچی شده ای وجود ندارد. فراتر ازآن، پاسخ ها را باید دربسترواقعیت های اجتماعی نوین ودرفرایند مبارزه برای تغییرجهان والبته بااستفاده ازتجارب گذشته،آفرید.چرا که دراین میان جنبش های اعتراضی مهمترین واقعیت های اجتماعی هستند که بربستردگرگونهای ساختاری عمیق اقتصادی وفرهنگی وازجمله پیشرفتهای شگرف انقلاب ارتباطی واطلاعاتی وتأثیرآن دربافت زیستی،ارتباطی،طبقاتی وسازمان یابی جوامع امروزین شکل می گیرند.دراین رابطه هرتکانه وتحول بزرگی که سیستم را نشانه بگیرد بالقوه حامل زمینه ها ورگه های مهمی برای پاسخ دادن به سؤال چه باید کرد است.باین ترتیب قراردادن واقعیت های اجتماعی نوین وازجمله جنبش ها به مثابه نقطه عزیمت نظریه،به معنی ارجاع پاسخ های واقعی "چه باید کرد" به بستراصلی خود است که البته دیگرنسبتی با وجه آمرانه وکشف وشهودی نهفته دراین سؤال واین که گوئی پاسخ ها از نبوغ واندیشه نخبگان برمی خیزد،ندارد.بخش بزرگی ازدلیل سترونی"چه بایدکردها"، دربی ریشه گی آنها وبیگانگی اشان با آبشخوراصلی خوداست.تئوری انقلابی بدون نقب زدن به واقعیت های نوین اجتماعی و پراتیک انقلابی والهام گرفتن ازآن وجود خارجی ندارد.
 بنابراین درپاسخ به سؤال چه باید کرد ابتدا باید معادله را معکوس کرد وقبل ازهمه به جنبش ها وواقعیت های اجتماعی درحال انکشاف وپیش رونده رجوع کرد وبه آن خیره شد وباین ترتیب  نقطه عزیمت تئوری ونظریه را بربسترواقعی اش-واقعیت های اجتماعی نوین وپیشرونده- قرارداد.
 براین اساس برشی ازرویدادهای جنبش های اعتراضی وخیره شدن بردستاوردها وآموزه های آن درهردوره،می تواند موضوع پژوهش هرپرسشگر وجوینده راه باشد. به عنوان مثال نمونه های یونان واسپانیا ومصر... حاوی درسهای مهمی برای نیروهای ضدسرمایه داری وبرای جلوتررفتن است که به مانند کتاب زنده ای که توسط جنبش ها وبی شماران سوژه نگاشته می شود،حاوی عناصرمهم والهام بخشی برای یافتن پاسخ هائی برای سؤالات انباشته شده یک دوره کامل است.باردیگرهم چون مارکس باید ازخود پرسید براستی چه کسی آموزگاراست وچه کسی آموزش می بیند؟ برای آموزش دیدن قبل ازهرچیزباید رسوبات کهن ورخنه کرده ودگم شده دراذهان که ما را ازاندیشیدن بازمی دارد وبه پیش داوری می کشاند وبه مسائل تازه پاسخ های کهنه می دهد و دینامیک نهفته در"چه باید کرد" را سترون می کند،کنارگذاشته شود وبه جنبش های زنده و آموزه ها ودست آوردهای بکر آن هم چون آموزگارمهربانی نگریسته شود.برای اینکارما باید قبل از"آموختن به آن"هنر"آموختن ازآن را" بیاموزیم. بدون برقراری چنین ارتباطی زنده ودوطرفه بین شعوراجتماعی و وجود اجتماعی،بین ذهن وواقعیت های متحول ونوین،  نمی بیرون ازآن ودرحالت ایستا به چه باید کردپاسخ داد و با حریفی قدر چون بورژوازی که تاعمق مناسبات اجتماعی وفرهنگی تک تک افراد جامعه رخنه کرده  ودایما خود را روزآمدمی کند درافتاد.
اهمیت خود آگاهی اجتماعی ومقابله بانیروی ماند پارادایم های کهنه شده
 معمولا وقتی سیستم دچاربحران می شود، شرایط وسکوی مناسبی برای خروج ازمدارجاذبه وتاروپودسرمایه فراهم می شود.با این همه متناسب با واقعیت های اجتماعی جهان امروز،خود آگاهی اجتماعی و صف آرائی اجتماعی هنوزشکل نگرفته است.معمولا درمقاطعی که پارادایم های گذشته اعتبارخود را ازدست داده اند و پارادایم های درحال زایش نیزهنوزفراگیرنشده اند،سرگشتگی وآشفتگی بروزبیشتری پیدامی کند. ازجمله  می توان به نیروی ماند وبازمانده ازپارادایم های گذشته اشاره کرد که نقش بازدارنده ای درشکل گیری آگاهی اجتماعی نوین درتناسب با واقعیت های نوین به عمل می آورند.با این همه  درزایمانی دردآور وطولانی ازدل تکانه ها وجنبش ها  ورویدادهای مهم اجتماعی به تدریج مشخصات عمده واصلی پارادایم دوره نوین درانطباق با پیشرفتها ودست آوردهادهای تکنولوژیک وتولیدی بشر چهره خود را نمایان می سازند واذهان بیشتری را به سوی خود جلب می کنند.بدیهی است که بدون درنظرگرفتن جوانه های تازه واقعیت های نوین اجتماعی،هرپاسخی به چه باید کرد ازآنجا که ازمنظرنگاه وذهنیت گذشته به واقعیت های نوین صورت می گیرد، به ناگزیر جزتکرار پاسخ های کهنه نخواهدبود. اما تحول متناسب ذهنی درانطباق با برآمدواقعیت های پیشرونده ونوین اجتماعی دربرابرسلطه سیستم سرمایه داری ووقوف به معنا واهمیت آن چه که درزیرپوست آن می گذرذ،می تواند جهشی کمی وکیفی دردامنه مبارزه علیه سرمایه داری ومناسبات حاکم برجامعه به وجود بیاورد.

نقطه مرکزی تحولات نوین
درمرکز تحولات و دگرگونی های نوین، دموکراسی مستقیم نهفته است که به اعتباراهمیت آن می توان از برآمد پارادایم دموکراسی مستقیم سخن به میان آورد که مبین طلیعه ورود بشربه دوران نوینی ازپیشرفت وتکامل خوداست.این دوره با به چالش گرفتن مستقیم دموکراسی صوری و کاذب بورژوائی ورازوارگی آن،یعنی برابر حقوقی ظاهری وآن چه که دموکراسی نمایندگی تظاهربه آن می کند- نه نمایندگی سرمایه بلکه نمایندگی مردم واراده آنان-مشخص می شود. نطام"دموکراسی" نمایندگی که همواره مضمونی جزحاکمیت وسلطه اقلیت بهره کش براکثریت بهره ده وباژگونه و رازواره کردن آن وفریب مردم نداشته است، اکنون درچالش "خیابان" وپارلمان و پیشبردبرنامه های موسوم به ریاضت اقتصادی دیکته شده توسط نهادهای سرمایه های جهانی علیرغم مخالفت اکثریت بزرگی باآنها، با چالش و بحرانی عظیم روبروشده است.درتحولات امروزین بیش ازهرچیزشاهد کنارزده شدن ماسک ریا وفریب ازچهره این" دموکراسی دروغین" هستیم که بورژوازی  دیرزمانی است هم چون سرابی  تشنه لبان را به سوی آن کشانده است.به یک تعبیر مبارزه برای  دموکراسی مستقیم هم استراتژی است هم تاکتیک، هم هدف است وهم شیوه رسیدن به هدف.به عنوان مثال وقتی مردم زحمتکش وجوانان درمیدان تحریرقاهره وخورشیداسپانیا و سینتاگمای یونان خواهان دموکراسی واقعی ومستقیم شده ونفرت وانزجارخود را از"دموکراسی دروغین وفاسد"ابرازمی دارند،درهمان حال آن را با پراتیک خود درمیادین ومجامع عمومی ونحوه تعامل وتصمیم گیری های خود به نمایش می گذارند درواقع هدف را با شیوه مبارزه وتئوری را باپراتیک اجتماعی گره می زنند والگوی کوچکی ازبرابرنهاد خود را دربرابرسرمایه برپامی دارند.این دموکراسی واقعی بدیلی است که درآن مهمترین ارکان سیستم حاکم یعنی جدائی نهادی شده دولت سیاسی وهم چنین اقتصاد ازجامعه مدنی بزیرسؤال می رود و اقتصاد وسیاست ودموکراسی سیاسی واقتصادی وجامعه مدنی ودولت سیاسی باهم گره می خورند.آن چه که درپس وپشت اشغال فضاها ومیادین شهری وشوروشوق جاری درآن نهفته است،همانا پویش دموکراسی فعال و مستقیم و ونقش آفرینی سوژه ها دربرابر بدیل حاکم یعنی دموکراسی پارلمانی موجود است که گوهرآن برابژه سازی ومنفعل ساختن شهروندان بناشده است. وازآنجا که محتوای چنین اقدامات و آکسیون های اعتراضی ازاین یا آن مطالبه وعلیه این یا آن سیاست، فراترمی رود ودرکیفیتی تازه کلیت سیستم را نشان می گیرد ،لاجرم،ولو به تلویح، نقشه راه  وپاسخ چه باید کرد را باخود حمل می کند و جهت پیشروی را نشان می دهد. دموکراسی مستقیم آن بدیل رادیکالی است که بناسرشت ذاتی خود ریشه را یعنی جداشدن قدرت وثروت ازمولدین واقعی آن را هدف می گیرد وبرهمین اساس درسیمای بدیلی برای وضعیت موجود رخ می نماید،وماشین دولتی این ابزارسلطه طبقاتی و اقتدارمتمزکز،جداشده،سرکوب کننده وبیگانه با جامعه را هدف می گیرد.با تلاش برای تصرف هرفضای ممکن و هرگونه اتوریته جداشده ازشهروندان واز جامعه درهرسطح وحوزه ای به مقابله برمی خیزد وباین دلیل بخشی ازفرایند خودرهانی وخود حکومتی محسوب می شود.دموکراسی مستقیم هم چنین به معنی سازمان یابی ترازنوین و بدون سلسه مراتب ونهادی کردن اتوریته، سازمان یابی باخصلت عام شبکه ای-افقی صرفنظر ازاشکال گوناگونی که به خود می گیرد، سازمان یابی سنتی ومبتنی با ویژگی عام سلسه مراتب وجدائی اتوریته ازسوژه را،دراشکال گوناگون خود، برنمی تابد ودرعین حال نقدی است برمدل واره تجربه شده سوسیالیسم ازبالا، سرکوبگر ودولتی.سوژه شدن افراداجتماعی دراین پارادایم الهام بخش جامعه ای است که درآن رشدآزاد هرکس شرط رشد آزاد همگان باشد. می توان میل سوزان به  این نوع دموکراسی را درتجمعات واعتراضی خیابانی ومجامع عمومی برگزارشده درمیادین تحریرومادرید وبارسلونا و سینتاگمای یونان و...مشاهده کرد.گوئی ققنوس دموکراسی اولیه درآتن دربلوغی تازه ای ازخاکسترخود برمی خیزد.امروزه دردهکده جهانی جائی برای حاشاکردن خیزش مجدد این سیمرغ وجود ندارد. آن چه که دراین برهه  رؤیای دیرین بشر-اعمال دموکراسی مستقیم – را جان تازه ای بخشیده است،همانا ازیکسوگستره رشدبی سابقه نیروهای مولده وازجمله دست آوردهای ارتباطی واطلاعاتی نوین درفازجدیدجهانی شدن سرمایه است وازسوی دیگر تشدیدشکاف های طبقاتی وتبعیض های نهادی شده و فزاینده ای است که درحوزه مناسبات سیاسی و اقتصادی واجتماعی دهان بازکرده است.جان کلام آن است که بدون این نوع دموکراسی،دست آوردهای عظیم  بشردرحوزه های گوناگون اقتصادی واجتماعی نه در خدمت نیازهای انسانی وسرکوب شده مولدین آن ومیلیارد ها زحمتکش قرارنمی گیرد،بلکه به کیسه پرنشدنی بورژوازی با ولعی بی  پایان ریخته می شود وفراترازآن بامتلاشی کردن نظامات قبلی و آزادشدن میلیون ها میلیون زحمتکش ازمناسبات قبلی  وعدم توان جذب آنها درسیستم تولیدی بورژوازی،موجب گسترش فقروتباهی وبیکاری گسترده ای شده است.همانطورکه اشاره شددرمرکزاین مطالبات، دموکراسی مستقیمِ افراد اجتماعی-طبقاتی وهمبسته وآزاد تمامی استثمارشوندگان به مثابه سوژه های تاریخی وخودرهان قراردارد، که درصورت فراگیرشدن آن، قادراست رؤیای دیرین جامعه برابروآزاد را تحقق بخشد وپیش تاریخ بشری یعنی جامعه طبقاتی را به پایان برد. باین ترتیب بنظرمی رسد رفته رفته  بازیگران عصرجدید، بی شماران سوژه،وارد زمین بازی شده ومبارزه درون سیستمی به مبارزه  بیرون از سیستم وعلیه آن منتقل می شود. برای آنها رفرم در سیستم(والبته نه هررفرمی) و پاسخ های درون سیستمی ،موجب حفظ وبازیافت سیستم و ازدست رفتن دست آوردها و فربه شدن نظام وقدرت عوام فریبی بهره کشان شده است. حاصل چنین رویکردی جزابژه سازی شهروندان نبوده است.درمعنا ونقد رادیکال، ابژه شدن درحکم جدائی قدرت وثروت ازتولیدکنندگان است ومبارزه برای بازگشت آنها به منشأ اصلی خود واین باردرمرحله نوین تاریخی، بدست تک تک خودشان ونه آنگونه که تاکنون به وساطت میانجی گرانی هم چون رهبران ونخبگان  واحزاب وحتی طبقه درمعنای یک پارچه وفارغ ازتکثروفارغ اررابطه خلاق فردو جمع ... به مثابه سوژه های اصلی صورت گرفته است،مضمون وماهیت تاریخی مبارزه ای است که امروزه درتسخیرمیادین و خیابانها  وباریگاد بندی ها  ومحاصره پارلمان یونان واشکال دیگر به مثابه جوانه های پارادایم درحال عروج دیده می شود.بی تردید این روند هنو روندی غالب نبست، بلکه روندی است درحال شدن وشکوفائی تدریجی، انتقالی والبته توأم باافت وخیز.ومعلوم نیست که دربرآمد کنونی تاکجا اوج خواهد گرفت.اما آن چه که محرز است متضمن یگ گام بزرگ پا به جلونهادن است ومحتوا ودرونمایه اصلی وماندگار تحولات نوین وپیشرونده را تشکیل می دهد. موتورپیش برنده تحولات وجنبش های جدید است وبی گمان با به چالش گرفتن سیستم وجدائی ثروت وقدرت ازسوژه های اجتماعی وهرآن چه را که خارج ازکنترل آنها قرار دارد، سرمایه داری را بایکی ازبزرگترین چالشهای چنددهه اخیرخود مواجه ساخته است.
دراینجا بدنیست  نگاهی فشرده به برخی دیگر ازجوانب بحران حاضر داشته باشیم:

بحران فراگیراست
بحران منطقه ای نیست بلکه سراسری است.بهمین دلیل بطورهمزمان شاهد تکانه ها درحلقات زنجیرهای گوناگون سرمایه درنقاط گوناگون هستیم.بحران بطورهمزمان درجبهه وپشت جبهه ومرکزواطراف آن سربازکرده وجریان دارد وبرروی یکدیگرتأثیرمی گذارند.بحران هم چنین مرکب است وشامل عرصه های  گوناگونی چون فقر، دموکراسی، محیط زیست وسلاح های کشتارجمعی،جنگ وتروریسم  دولتی وغیردولتی وبحران مهاجرت... ازجمله آنهاست.
درجهانی که درآن سرمایه گلوبالیزه شده و دهکده جهانی اش می خوانیم،علیرغم خودویژگی ها وتفاوت ها  درنقاط گوناگون که همواره وجوددارند وخواهند داشت که نمی توان به آنها بی توجه بود،اما مهمترازآن ها شاهد بهم ریختن بیش ازپیش مرزهای جهان اول وسوم ومتروپل وحاشیه هستیم.درزیرفشارجهانی سازی مرزهای دولت-ملت ها  بی معناترمی شود وماهیت خودویژه  تحولات درونی کشورهابویژه حلقات ضعیف تروعقب مانده تر،به سود قواعد و موازین و ارزش های جهان شمول(ازجمله ارزش های سرمایه جهانی ولی نه فقط سرمایه) کم رنگ تر می گردد.تمایزات ومرزهای جغرافیائی فقروفلاکت وبیکاری وفساد که دردوره استعماروقرن بیستم بین کشورهای متروپل ومرکزوجود داشتند ودراولی با دولتهای رفاه ووجود دموکراسی وبطورکلی سیاستهای سوسیال دموکراسی (که خود اساسا واکنشی  دربرابرالگوی رقیب یعنی  بلوک شرق وکنترل اعتراضات طبقات زحتمکش خودی بود) همراه بودند،به میزان زیادی بهم ریخته وامروزه شاهد بازتولید برخی مشخصات جهان سوم مثل  بیکاری گسترده وفقروشورشهای خیابانی و...درباصطلاح جهان اول هستیم.هم چنین بارزشدن تضاد ها و دوگانگی بین پارلمان ومردم دربیرون ازپارلمان ودرخیابان ومیادین هستیم.امروزدیگر بیکاری ورواج شغل های موقت ویا پاره وقت  وتشدید فقر وکاهش ودستمزدهای نازل وافزایش قیمتها علیرغم افزایش ثروت وقدرت تولیدی و تهاجم سرمایه به همه عرصه های زندگی وکالائی شدن همه امورزندگی ، امرمشترک جهانی است که درایران ومصرو یونان  واسپانیا و...علیرغم رنگ وبوی متفاوت وشدت وضعف آنها به یکسان پیش برده می شود وبه یکسان تخم نفرت وانزجارمی آفریند.

گندیدگی سوسیال دموکراسی
با فروپاشی بلوک شرق درواقع تاریخ مصرف سوسیال دموکراسی توسط نظام سرمایه داری به مثابه دولت رفاه به پایان خود رسید وبا شروع موج جدید تهاجم نئولیبرالیستی سرمایه پوست اندازی کرده وبه عنوان بخش مکملی ازبورژوازی وسیاست های نئولیبرالی آن پیش برد آنها را وجه همت خود قرارداد.آنها که درزمان جنگ سرد، دولت رفاه را برای ایجاد صلح وآشتی ملی مطرح می کردند اکنون تمامی تلاش خود را برای پیش برد برنامه ریاضت اقتصادی یعنی گرسنگی دادن  وواداشتن مردم ،کارگران واتحادیه ها واحزاب مخالف به تسلیم دربرابرآنها بکارگرفته اند.  آنهابویژه درنقاطی چون یونان واسپانیا که  ازقضا دررأس قدرت قراردارند، درنقش موج شکن اعتراضات توده ای دربرابربرنامه اقتصادی مصوب سرمایه جهانی ظاهرشده اند که رسواکننده و چندش آوراست. نباید فراموش کنیم که سوسیال دموکراسی فقط یک حزب سیاسی نیست بلکه با انواع واقسام ابزارها ورسانه ها و ضمائم وتشکل های گوناگون اتحادیه ای و  زنان وجوانان وجنبش محیط زیست و...شناخته می شوند.بهمین دلیل گندیدگی وبحران سوسیال دموکراسی درعین حال بحران سترونی این نوع تشکل های وابسته وتحت نفوذ آنها نیزبوده است.بااین همه  تشدید بحران درجامعه وبارتاب آن درصفوف سوسیال دموکراسی، موجب ایجادشکاف بین بدنه وسران وبخش بوروکراتیک تشکل های توده ای تحت نفوذ آنها نیز شده است.

ترکیب اعتراضات خیابانی واعتصابات کارگری
درعین حال اعتراضات یونان ترکیب درخشانی ازمبارزات خیابانی وازجمله نسل جوان وبیکار با اعتصابات صنفی-سیاسی اقشارگوناگون مزدوحقوق بگیران را به نمایش می گذارد.اعتصاب اخیر 48 ساعته سراسری کارکنان ومزدوحقوق بگیران یونان درمقابله بابرنامه ریاضت اقتصادی دیکته شده توسط نهادهای جهانی سرمایه وتظاهرات ونبردهای خیابانی نشان دهنده آن است که فشار بدنه اتحادیه ها چنان قوی است که رهبران وبوروکراسی  اتحادیه های تحت نفوذ سوسیال دمواکراتها ناچارشده اند ازترس منزوی شدن وازدست دادن اعتبارخود تسلیم جواعتراضات بشوند.گرچه هرموقع که فرصت بدست بیاورند بازهم به بازی وچانه زنی دربساط بورژوازی ادامه خواهند داد.

حلقه ضعیف بحران در اروپا
-گرچه یونان ضعیف ترین حلقه بحران اتحادیه اروپا وچرخ پنجم آن را تشکیل می دهد،حلقه ای که درآستانه "ورشکستگی کامل" اقتصادی قراردارد، امابرکسی پوشیده نیست که بورژوازی یونان به نیابت  ازبورژوازی اروپا وفراترازآن بورژوازی جهانی وبا دستورالعمل های سیاسی واقتصادی ونیز حمایت سیاسی ومالی همه جانبه آنها به جنگ کارگران وجوانان ناراضی ونگران ازبی آیندگی خود  پرداخته است.و هرآینه اگراین حمایت های بیدریغ اردوی سرمایه ازاین یا آن حلقه ضعیف  نبود حکومت های فاسد وورشکسته  قادربه ادامه حیات نبودند.درواقع  برنامه ریاصت اقتصادی یونان دقیقا برنامه مصوب ودیکته شده اتحادیه اروپا وگروه 8 است وهمان برنامه ای است که درایرلند وایتالیا وبریتانیاواسپانیا وپرتغال و....هم به پیش برده می شود.صندوق جهانی شرط ادامه پرداخت وامهای جدید  برای نجات یونان ازورشکستگی را مشروط به تصویب این سیاست ونظارت دقیق وفوق العاده صندوق برپیشبرد آن کرده بود. تاریخی خواندن تصویب این برنامه توسط پارلمان اروپا وسران آن ودرخواست رئیس جدید فرانسوی صندوق  خانم کریستین لاگارد ازمجلس واحزاب اپوریسیون برای تصویب آن-نرسیده ازگرد راه -نشاندهنده دیکته کردن دفاع  آنها از برنامه ریاضت اقتصادی است که نحوبارزی مورد نفرت مردم یونان بوده است. نهادهای جهانی سرمایه  که براحتی آب خوردن بادست ودلبازی فراوان چندین تریلیون دلاربه کام تشنه بازارجهانی وبانک های ورشکسته وپروارکردن بورژوازی مالی  وبورس بازباصطلاح ورشکسته تزریق کردند،هرگزحاضربه بخشودن بدهی های دولت یونان برای جبران کسری بودجه بسیاربسیارناچیزازآن چندین تریلیون نیستند. ولاجرم این کسری بودجه  بهرقیمت شده باید ازجیب وحلقوم  کارگران وزحمتکشان بیرون کشیده  شود. ازاین روافزایش مالیاتها وزدن تأمین اجتماعی،کاهش تعدادشاغلین دولتی وواگذاری مؤسسات بزرگ دولتی به بخش خصوصی ونظایرآن پیش شرط شل کردن سرکیسه صندوق بین المللی پول برای یونان بوده  است. آنها باوقاحت اعلام داشته بودند که درهمان روزی که پارلمان یونان این برنامه را تصویب کند،آنها نیزحاضرند درهمان روزنشست خود را برگزارکرده وموافقت اشان را برای پرداخت وامهای جدید اعلام نمایند.چرا که آنها باید ازقبل مطمئن می شدند که حتی یک سنت ازاین کمکها نباید به  جیب مردم فقرزده وتحت فشارمردم یونان برود.  واین درحالی است که مردم یونان فریاد می زدند"که ما به هیچ کس بدهی نداریم! ما هیچ چیز را نمی فروشیم! ما خودمان را نخواهیم فروخت"
 فروپاشی اقتصادی یونان خطر دومینوی فروپاشی مهره های سستی چون ایرلند واسپانیا وپرتغال و.. را درپی داشت .صحبت ازتهدید یورو پول واحداروپائی وفروپاشی اتحادیه اروپا درمیان بود.سست شدن حلقه اروپا درزنجیره جهانی سرمایه نیز به نوبه خود پی آمدهای بین اللملی مهمی داشت. درواقع  یونان به سنگر مقدم  رزم مردم و بورژوازی جهانی تبدیل شده است وسرمایه داری نیز تمامی تلاش خود را برای تصویب برنامه مورد نظرخود بکارگرفته بود.نمایندگانی که برای حضور وتصویب آن درپارلمان ناچاربودند که بزحمت ودرحفاظ پلیس ازمیان جمعیت عظیم خشمگین و گرد آمده دراطراف عبورکنند،آنچه که برایشان مهم نبود خواست همین مردم خشمگین بودو آنچه برایشان مهم بود دستورالعمل های ستادسرمایه جهانی ومنافع بورژوازی بود.ماهیت طبقاتی  این نوع دموکراسی وبیگانگی ذاتی آن با مطالبات مردم، بخوبی چهره کریه وریاکارانه خود را به معرض نمایش نهاد.حتی آن 136 نفری  هم که رأی مخالفت دادند اکثرا ازموضع راست ومتعلق به حزب رقیب بودند که  معتقد  بودند سوسیالیستها مجریان خوبی برای برنامه ریاضت اقتصادی نیستند، ونه اینکه با اصل سیاست ها مخالف باشند.واین البته یعنی گندیدگی کل سیستم نمایندگی وتقابل خیایان وپارلمان.مردم هم چنین خواهان انجام  رفراندوم عمومی حول برنامه ریاضت اقتصادی دولت شده بودندکه با بی اعتنائی بورژوازی یونان وحامیان بین المللی اش مواجه گشت.
یک باردیگرمعلوم شد که وقتی حق تصمیم گیری واعمال اراده واگذارگردد،رأی موکلان به سهولت توسط سرمایه خریده می شود.اما آنچه که بیشترازاین معلوم گشت وباین گونه اعتراضات جهشی تازه بخشیده است،همانا نفی این نوع دموکراسی صوری و گندیده وکاذب ازیکسو وطرح دموکراسی مستقیم ازسوی دیگراست.
اگریونان به سنگرمقدم نبردبورژوازی با نیروی کاروزحمت تبدیل شده است، درآنسوی جبهه نبرد آیا حمایت وهمبستگی  جهانی بامردم یونان هم وزن حمایت بورژوازی جهانی ازبورواژی یونان است؟ بی تردید دراین عرصه هنوزگسست ها وچالش های مهمی پیش پای  جنبش های اجتماعی درفازجدید جهانی سازی وجود دارد. ازاین رو دربرابرصف آرائی جهانی وکمابیش متحد بورژواژی، تقویت وتعمیق همبستگی وهماهنگی درپیکارهای مشترک کارگران وزحمتکشان جهان وجنبش های اعتراضی درسطوح گوناگون منطقه ای وقاره ای وجهانی یک فاکتورمهم دربهم زدن موازنه قوا بسود اردوی کارودموکراسی واقعی است. یکی ازدلایل مهم تعرض بورژوازی درحالی که دراوج بحران قراردارد،ضعف همین فاکتوراست.
****
خلاصه
افشاء شدن ماهیت دروغین دموکراسی بورژوائی، تبدیل فرایافت دموکراسی مستقیم به مسأله مرکزی، افشاشدن بیش ازپیش ماهیت دولت های رفاه و" سوسیال دموکراسی" وفرجام رفرم های درون سیستمی، ولاجرم انتقال زمین بازی ومبارزه ازدرون سیستم وپارلمان ها به بیرون ازسیستم و به فضاهای بیرون ازآن وعلیه سیستم حاکم،جوانه هائی هستند که دربرآمد وفازجدید جنبش های  اجتماعی دیده می شوند. اگردموکراسی بورژوائی ونمایندگی هم چون ابزاری برای تحکیم اقتداربورژوازی وفیلتری دربرابرامواج مبارزه طبقاتی عمل می کند، دموکراسی مستقیم خود هدف است وبیانگر جریان یافتن مبارزه طبقاتی استثمارشنوندگان بطوربی واسطه.
2011-07-12- 1390-04-21
taghi_roozbeh@yahoo.com