تقی روزبه
برسم معمول "چه بایدکرد" را از "نخبگان" وصاحب نظران می پرسند.ازهمین رومراجعه به جنبش ها با بی شماران سوژه، برای یافتن پاسخ این سؤال قدری عجیب می نماید،اما درواقع معادله برخلاف آنچه که درظاهربنظرمی رسد برعکس است:هرجنبش واقعی متضمن هم سؤال است وهم پاسخ.بنابراین آموزگارومنشأ اصلی پاسخ های واقعی برای این نوع پرسش های پایه ای صرفنظرازمیزان پرورده شدن آن، خودجنبش هاهستند. ازآنجا که آموزگارخوب درعین حال باید شاگردخوبی هم باشد،با مراجعه به جنبش وخیره شدن برآزمون آن-هم چون کتابی زنده ودرحال نگارش- می توان به یافتن پاسخ های واقعی نزدیک ترشد.
****
سبقت زندگی!
چنانکه درمقاله فروپاشی کدام دیوار خواندیم،سران گروه 8 درآخرین نشست خود تحولات خاورمیانه را با فروپاشی دیواربرلین مقایسه کردند،بدون آنکه بروی مبارک بیاورند که اولا این دیوارمتعلق به کدام اردوگاه بوده است وثانیا علت و منشأ این بحران چیست.
البته ازدولتمردانی که وظیفه اشان حفظ نظام حاکم برجهان وفریب مردم است، انتظارپاسخ واقعی نمی توان داشت. اما چه باک! تحولات کشورهائی هم چون یونان به مثابه برشی زنده ازآنچه درجهان سرمایه می گذرد،درمقابل چشمان همه قراردارد.تحولاتی که عرصه را برفریب و هم چنین خودفرییی می بندد و چوبین بودن گفتمان سرمایه را برخ می کشد وبر ماهیت بزرگترین بحران و تحولات پس ازدوره جنگ سرد وفروپاشی بلوک شرق ، روشنی می افکند.
این تحولات اجتماعی چنان است که گوئی این بارنیز مثل بسیاری ازبزنگاه های مهم تاریخی،نبض زندگی وپراتیک تندترازتئوری می زند. تئوری تحولات اجتماعی ازپی تکانه ها ورویدادهای مهم گام برمی دارد ومی کوشد که آنها را تبیین کرده وبه فهم ودرک ما ازرویدادها ومعانی آن یاری رساند . شعوراجتماعی وآگاهی های نوین عموما بازتاب واقعیت های اجتماعی وتحولات برآمده ازآن هستند وبه نوبه خود برروی آن ها تأثیرمی گذارند ودراین میان بویژه آفرینش اشکال نوین سازماندهی ازبدیع ترین نتایج این نوع سبقت گیری های تاریخی ِ پراتیک اجتماعی وجوش وخروش زندگی برتئوری است. تئوری وآگاهی انقلابی چیزی جزبیان نظری پراتیک اجتماعی و تحولات عمیقی نیست که از خیره شدن به تک جوش ها وجوانه های درحال شکوفاشدن وکشف ظرفیت های تعمیم پذیر آن ها حاصل می شود ومتقابلا برغنای فهم ما ازآن ها می افزاید.واقعیت های عینی و نوین اجتماعی چیزی جزمحصول کنش متقابل وفعال این دو-ذهن وعین اجتماعی- نیستتد که پراکسیس می خوانیمش.با این وجودآن چه که به عنوان پارادایم ها( ومدل واره ها وچارچوب ها واندیشه های کلی) برای تبیین تحولات انقلابی یک دوره تاریخی مطرح می شوند خود محصول شرایط اجتماعی-تاریخی معینی هستندکه وقتی دورانشان سپری می شود به سادگی حاضرنیستند جای خود را به آگاهی ها واندیشه های نوین بدهند و معمولا باجان سختی وخصلت فرا زمانی وفرامکانی یافتن،به "ایدئولوژی" وآگاهی کاذب تبدیل می شوند. باین ترتیب نظریه باجداشدن ازبسترزمانی ومکانی خود به سنگواره های ایدئولوژیک تبدیل شده وجایگزین تحلیل مشخص می گردد که بقول مارکس چیزی جزتباهی ومرگ تئوری علمی- انقلابی نیست. نقطه عزیمت تئوری همواره واقعیت های درحال تحول اجتماعی است و درخدمت روشن کردن مضمون ومحتوای آن. ازهمین رونظرات واندیشه های جداشده ازبسترزمانی ومکانی باتبدیل شدن به "ایدئولوژی" وآگاهی کاذب معمولا حامل نوعی نابهنگامی تاریخی وبازدارندگی می گردند. تنها درپرتونقد مداوم آگاهی ها درپیوند با پراتیک اجتماعی ومفهوم پردازی پیرامون واقعیت های نوین وپویای اجتماعی است که راه آئینی شدن وکلیشه ای گشتن تئوری های اجتماعی را می توان مسدودکرد.
تئوری انقلابی بدون نقب زدن والهام گرفتن از پراتیک انقلابی وجود ندارد
سرمایه داری درراستای پیشبردمنافع خودمعمولا درسهای لازم را ازمقاومت ها وتحولات غافلگیرانه وانقلاب علیه سیستم به خوبی فرامی گیرد وباین ترتیب خویشتن را روزآمدمی کند.هدف تأمین سود وسودبیشتر ازیکسو وفریب مردم برای جلوگیری از یورش به دژسرمایه ازسوی دیگراست. وبرای این کارازاهرم سرکوب وتحمیق ورفرم واگرکفایت نکرد به شیوه های دیگر وازجمله مصادره انقلاب ازدرون اقدام می کند.اما مدافعان جهانی دیگرو سوسیالیسم چه؟ آیا آن ها نیزهمگام با تغییرساختارهای نظام سرمایه داری وفرایندجهانی شدن وتحولات عظیم درترکیب نیروی کارونقش آفرینی لایه های جدید درتولیدزندگی اجتماعی واشکال نوین مبارزات طبقاتی-اجتماعی ودستاوردهای جنبش های اجتماعی، گام برمی دارند وبه نوسازی اندیشه های خود می پردازند؟ آیا کفه موازنه بین دوسوی معادله برقراراست؟ تعرض نئولیبرالیسم به زندگی ومعیشت کارگران وزحمتکشان وجوانان، آنهم درشرایطی که سرمایه داری بایکی ازوخیم ترین بحران های چنددهه اخیرخود دست وپنجه نرم می کند، چه چیزی را نشان می دهد؟ کجای کارمی لنگد؟ حلقه یاحلقه های ضعیف اردوی مقابل مردم برای پیشروی کدام هاهستند ؟ بی تردید بجز پاسخ های کلیشه ای ونخ نماشده وبی خاصیت متداول، پاسخ های حاضروآماده و ازقبل نسخه پیچی شده ای وجود ندارد. فراتر ازآن، پاسخ ها را باید دربسترواقعیت های اجتماعی نوین ودرفرایند مبارزه برای تغییرجهان والبته بااستفاده ازتجارب گذشته،آفرید.چرا که دراین میان جنبش های اعتراضی مهمترین واقعیت های اجتماعی هستند که بربستردگرگونهای ساختاری عمیق اقتصادی وفرهنگی وازجمله پیشرفتهای شگرف انقلاب ارتباطی واطلاعاتی وتأثیرآن دربافت زیستی،ارتباطی،طبقاتی وسازمان یابی جوامع امروزین شکل می گیرند.دراین رابطه هرتکانه وتحول بزرگی که سیستم را نشانه بگیرد بالقوه حامل زمینه ها ورگه های مهمی برای پاسخ دادن به سؤال چه باید کرد است.باین ترتیب قراردادن واقعیت های اجتماعی نوین وازجمله جنبش ها به مثابه نقطه عزیمت نظریه،به معنی ارجاع پاسخ های واقعی "چه باید کرد" به بستراصلی خود است که البته دیگرنسبتی با وجه آمرانه وکشف وشهودی نهفته دراین سؤال واین که گوئی پاسخ ها از نبوغ واندیشه نخبگان برمی خیزد،ندارد.بخش بزرگی ازدلیل سترونی"چه بایدکردها"، دربی ریشه گی آنها وبیگانگی اشان با آبشخوراصلی خوداست.تئوری انقلابی بدون نقب زدن به واقعیت های نوین اجتماعی و پراتیک انقلابی والهام گرفتن ازآن وجود خارجی ندارد.
بنابراین درپاسخ به سؤال چه باید کرد ابتدا باید معادله را معکوس کرد وقبل ازهمه به جنبش ها وواقعیت های اجتماعی درحال انکشاف وپیش رونده رجوع کرد وبه آن خیره شد وباین ترتیب نقطه عزیمت تئوری ونظریه را بربسترواقعی اش-واقعیت های اجتماعی نوین وپیشرونده- قرارداد.
براین اساس برشی ازرویدادهای جنبش های اعتراضی وخیره شدن بردستاوردها وآموزه های آن درهردوره،می تواند موضوع پژوهش هرپرسشگر وجوینده راه باشد. به عنوان مثال نمونه های یونان واسپانیا ومصر... حاوی درسهای مهمی برای نیروهای ضدسرمایه داری وبرای جلوتررفتن است که به مانند کتاب زنده ای که توسط جنبش ها وبی شماران سوژه نگاشته می شود،حاوی عناصرمهم والهام بخشی برای یافتن پاسخ هائی برای سؤالات انباشته شده یک دوره کامل است.باردیگرهم چون مارکس باید ازخود پرسید براستی چه کسی آموزگاراست وچه کسی آموزش می بیند؟ برای آموزش دیدن قبل ازهرچیزباید رسوبات کهن ورخنه کرده ودگم شده دراذهان که ما را ازاندیشیدن بازمی دارد وبه پیش داوری می کشاند وبه مسائل تازه پاسخ های کهنه می دهد و دینامیک نهفته در"چه باید کرد" را سترون می کند،کنارگذاشته شود وبه جنبش های زنده و آموزه ها ودست آوردهای بکر آن هم چون آموزگارمهربانی نگریسته شود.برای اینکارما باید قبل از"آموختن به آن"هنر"آموختن ازآن را" بیاموزیم. بدون برقراری چنین ارتباطی زنده ودوطرفه بین شعوراجتماعی و وجود اجتماعی،بین ذهن وواقعیت های متحول ونوین، نمی بیرون ازآن ودرحالت ایستا به چه باید کردپاسخ داد و با حریفی قدر چون بورژوازی که تاعمق مناسبات اجتماعی وفرهنگی تک تک افراد جامعه رخنه کرده ودایما خود را روزآمدمی کند درافتاد.
اهمیت خود آگاهی اجتماعی ومقابله بانیروی ماند پارادایم های کهنه شده
معمولا وقتی سیستم دچاربحران می شود، شرایط وسکوی مناسبی برای خروج ازمدارجاذبه وتاروپودسرمایه فراهم می شود.با این همه متناسب با واقعیت های اجتماعی جهان امروز،خود آگاهی اجتماعی و صف آرائی اجتماعی هنوزشکل نگرفته است.معمولا درمقاطعی که پارادایم های گذشته اعتبارخود را ازدست داده اند و پارادایم های درحال زایش نیزهنوزفراگیرنشده اند،سرگشتگی وآشفتگی بروزبیشتری پیدامی کند. ازجمله می توان به نیروی ماند وبازمانده ازپارادایم های گذشته اشاره کرد که نقش بازدارنده ای درشکل گیری آگاهی اجتماعی نوین درتناسب با واقعیت های نوین به عمل می آورند.با این همه درزایمانی دردآور وطولانی ازدل تکانه ها وجنبش ها ورویدادهای مهم اجتماعی به تدریج مشخصات عمده واصلی پارادایم دوره نوین درانطباق با پیشرفتها ودست آوردهادهای تکنولوژیک وتولیدی بشر چهره خود را نمایان می سازند واذهان بیشتری را به سوی خود جلب می کنند.بدیهی است که بدون درنظرگرفتن جوانه های تازه واقعیت های نوین اجتماعی،هرپاسخی به چه باید کرد ازآنجا که ازمنظرنگاه وذهنیت گذشته به واقعیت های نوین صورت می گیرد، به ناگزیر جزتکرار پاسخ های کهنه نخواهدبود. اما تحول متناسب ذهنی درانطباق با برآمدواقعیت های پیشرونده ونوین اجتماعی دربرابرسلطه سیستم سرمایه داری ووقوف به معنا واهمیت آن چه که درزیرپوست آن می گذرذ،می تواند جهشی کمی وکیفی دردامنه مبارزه علیه سرمایه داری ومناسبات حاکم برجامعه به وجود بیاورد.
نقطه مرکزی تحولات نوین
درمرکز تحولات و دگرگونی های نوین، دموکراسی مستقیم نهفته است که به اعتباراهمیت آن می توان از برآمد پارادایم دموکراسی مستقیم سخن به میان آورد که مبین طلیعه ورود بشربه دوران نوینی ازپیشرفت وتکامل خوداست.این دوره با به چالش گرفتن مستقیم دموکراسی صوری و کاذب بورژوائی ورازوارگی آن،یعنی برابر حقوقی ظاهری وآن چه که دموکراسی نمایندگی تظاهربه آن می کند- نه نمایندگی سرمایه بلکه نمایندگی مردم واراده آنان-مشخص می شود. نطام"دموکراسی" نمایندگی که همواره مضمونی جزحاکمیت وسلطه اقلیت بهره کش براکثریت بهره ده وباژگونه و رازواره کردن آن وفریب مردم نداشته است، اکنون درچالش "خیابان" وپارلمان و پیشبردبرنامه های موسوم به ریاضت اقتصادی دیکته شده توسط نهادهای سرمایه های جهانی علیرغم مخالفت اکثریت بزرگی باآنها، با چالش و بحرانی عظیم روبروشده است.درتحولات امروزین بیش ازهرچیزشاهد کنارزده شدن ماسک ریا وفریب ازچهره این" دموکراسی دروغین" هستیم که بورژوازی دیرزمانی است هم چون سرابی تشنه لبان را به سوی آن کشانده است.به یک تعبیر مبارزه برای دموکراسی مستقیم هم استراتژی است هم تاکتیک، هم هدف است وهم شیوه رسیدن به هدف.به عنوان مثال وقتی مردم زحمتکش وجوانان درمیدان تحریرقاهره وخورشیداسپانیا و سینتاگمای یونان خواهان دموکراسی واقعی ومستقیم شده ونفرت وانزجارخود را از"دموکراسی دروغین وفاسد"ابرازمی دارند،درهمان حال آن را با پراتیک خود درمیادین ومجامع عمومی ونحوه تعامل وتصمیم گیری های خود به نمایش می گذارند درواقع هدف را با شیوه مبارزه وتئوری را باپراتیک اجتماعی گره می زنند والگوی کوچکی ازبرابرنهاد خود را دربرابرسرمایه برپامی دارند.این دموکراسی واقعی بدیلی است که درآن مهمترین ارکان سیستم حاکم یعنی جدائی نهادی شده دولت سیاسی وهم چنین اقتصاد ازجامعه مدنی بزیرسؤال می رود و اقتصاد وسیاست ودموکراسی سیاسی واقتصادی وجامعه مدنی ودولت سیاسی باهم گره می خورند.آن چه که درپس وپشت اشغال فضاها ومیادین شهری وشوروشوق جاری درآن نهفته است،همانا پویش دموکراسی فعال و مستقیم و ونقش آفرینی سوژه ها دربرابر بدیل حاکم یعنی دموکراسی پارلمانی موجود است که گوهرآن برابژه سازی ومنفعل ساختن شهروندان بناشده است. وازآنجا که محتوای چنین اقدامات و آکسیون های اعتراضی ازاین یا آن مطالبه وعلیه این یا آن سیاست، فراترمی رود ودرکیفیتی تازه کلیت سیستم را نشان می گیرد ،لاجرم،ولو به تلویح، نقشه راه وپاسخ چه باید کرد را باخود حمل می کند و جهت پیشروی را نشان می دهد. دموکراسی مستقیم آن بدیل رادیکالی است که بناسرشت ذاتی خود ریشه را یعنی جداشدن قدرت وثروت ازمولدین واقعی آن را هدف می گیرد وبرهمین اساس درسیمای بدیلی برای وضعیت موجود رخ می نماید،وماشین دولتی این ابزارسلطه طبقاتی و اقتدارمتمزکز،جداشده،سرکوب کننده وبیگانه با جامعه را هدف می گیرد.با تلاش برای تصرف هرفضای ممکن و هرگونه اتوریته جداشده ازشهروندان واز جامعه درهرسطح وحوزه ای به مقابله برمی خیزد وباین دلیل بخشی ازفرایند خودرهانی وخود حکومتی محسوب می شود.دموکراسی مستقیم هم چنین به معنی سازمان یابی ترازنوین و بدون سلسه مراتب ونهادی کردن اتوریته، سازمان یابی باخصلت عام شبکه ای-افقی صرفنظر ازاشکال گوناگونی که به خود می گیرد، سازمان یابی سنتی ومبتنی با ویژگی عام سلسه مراتب وجدائی اتوریته ازسوژه را،دراشکال گوناگون خود، برنمی تابد ودرعین حال نقدی است برمدل واره تجربه شده سوسیالیسم ازبالا، سرکوبگر ودولتی.سوژه شدن افراداجتماعی دراین پارادایم الهام بخش جامعه ای است که درآن رشدآزاد هرکس شرط رشد آزاد همگان باشد. می توان میل سوزان به این نوع دموکراسی را درتجمعات واعتراضی خیابانی ومجامع عمومی برگزارشده درمیادین تحریرومادرید وبارسلونا و سینتاگمای یونان و...مشاهده کرد.گوئی ققنوس دموکراسی اولیه درآتن دربلوغی تازه ای ازخاکسترخود برمی خیزد.امروزه دردهکده جهانی جائی برای حاشاکردن خیزش مجدد این سیمرغ وجود ندارد. آن چه که دراین برهه رؤیای دیرین بشر-اعمال دموکراسی مستقیم – را جان تازه ای بخشیده است،همانا ازیکسوگستره رشدبی سابقه نیروهای مولده وازجمله دست آوردهای ارتباطی واطلاعاتی نوین درفازجدیدجهانی شدن سرمایه است وازسوی دیگر تشدیدشکاف های طبقاتی وتبعیض های نهادی شده و فزاینده ای است که درحوزه مناسبات سیاسی و اقتصادی واجتماعی دهان بازکرده است.جان کلام آن است که بدون این نوع دموکراسی،دست آوردهای عظیم بشردرحوزه های گوناگون اقتصادی واجتماعی نه در خدمت نیازهای انسانی وسرکوب شده مولدین آن ومیلیارد ها زحمتکش قرارنمی گیرد،بلکه به کیسه پرنشدنی بورژوازی با ولعی بی پایان ریخته می شود وفراترازآن بامتلاشی کردن نظامات قبلی و آزادشدن میلیون ها میلیون زحمتکش ازمناسبات قبلی وعدم توان جذب آنها درسیستم تولیدی بورژوازی،موجب گسترش فقروتباهی وبیکاری گسترده ای شده است.همانطورکه اشاره شددرمرکزاین مطالبات، دموکراسی مستقیمِ افراد اجتماعی-طبقاتی وهمبسته وآزاد تمامی استثمارشوندگان به مثابه سوژه های تاریخی وخودرهان قراردارد، که درصورت فراگیرشدن آن، قادراست رؤیای دیرین جامعه برابروآزاد را تحقق بخشد وپیش تاریخ بشری یعنی جامعه طبقاتی را به پایان برد. باین ترتیب بنظرمی رسد رفته رفته بازیگران عصرجدید، بی شماران سوژه،وارد زمین بازی شده ومبارزه درون سیستمی به مبارزه بیرون از سیستم وعلیه آن منتقل می شود. برای آنها رفرم در سیستم(والبته نه هررفرمی) و پاسخ های درون سیستمی ،موجب حفظ وبازیافت سیستم و ازدست رفتن دست آوردها و فربه شدن نظام وقدرت عوام فریبی بهره کشان شده است. حاصل چنین رویکردی جزابژه سازی شهروندان نبوده است.درمعنا ونقد رادیکال، ابژه شدن درحکم جدائی قدرت وثروت ازتولیدکنندگان است ومبارزه برای بازگشت آنها به منشأ اصلی خود واین باردرمرحله نوین تاریخی، بدست تک تک خودشان ونه آنگونه که تاکنون به وساطت میانجی گرانی هم چون رهبران ونخبگان واحزاب وحتی طبقه درمعنای یک پارچه وفارغ ازتکثروفارغ اررابطه خلاق فردو جمع ... به مثابه سوژه های اصلی صورت گرفته است،مضمون وماهیت تاریخی مبارزه ای است که امروزه درتسخیرمیادین و خیابانها وباریگاد بندی ها ومحاصره پارلمان یونان واشکال دیگر به مثابه جوانه های پارادایم درحال عروج دیده می شود.بی تردید این روند هنو روندی غالب نبست، بلکه روندی است درحال شدن وشکوفائی تدریجی، انتقالی والبته توأم باافت وخیز.ومعلوم نیست که دربرآمد کنونی تاکجا اوج خواهد گرفت.اما آن چه که محرز است متضمن یگ گام بزرگ پا به جلونهادن است ومحتوا ودرونمایه اصلی وماندگار تحولات نوین وپیشرونده را تشکیل می دهد. موتورپیش برنده تحولات وجنبش های جدید است وبی گمان با به چالش گرفتن سیستم وجدائی ثروت وقدرت ازسوژه های اجتماعی وهرآن چه را که خارج ازکنترل آنها قرار دارد، سرمایه داری را بایکی ازبزرگترین چالشهای چنددهه اخیرخود مواجه ساخته است.
دراینجا بدنیست نگاهی فشرده به برخی دیگر ازجوانب بحران حاضر داشته باشیم:
بحران فراگیراست
بحران منطقه ای نیست بلکه سراسری است.بهمین دلیل بطورهمزمان شاهد تکانه ها درحلقات زنجیرهای گوناگون سرمایه درنقاط گوناگون هستیم.بحران بطورهمزمان درجبهه وپشت جبهه ومرکزواطراف آن سربازکرده وجریان دارد وبرروی یکدیگرتأثیرمی گذارند.بحران هم چنین مرکب است وشامل عرصه های گوناگونی چون فقر، دموکراسی، محیط زیست وسلاح های کشتارجمعی،جنگ وتروریسم دولتی وغیردولتی وبحران مهاجرت... ازجمله آنهاست.
درجهانی که درآن سرمایه گلوبالیزه شده و دهکده جهانی اش می خوانیم،علیرغم خودویژگی ها وتفاوت ها درنقاط گوناگون که همواره وجوددارند وخواهند داشت که نمی توان به آنها بی توجه بود،اما مهمترازآن ها شاهد بهم ریختن بیش ازپیش مرزهای جهان اول وسوم ومتروپل وحاشیه هستیم.درزیرفشارجهانی سازی مرزهای دولت-ملت ها بی معناترمی شود وماهیت خودویژه تحولات درونی کشورهابویژه حلقات ضعیف تروعقب مانده تر،به سود قواعد و موازین و ارزش های جهان شمول(ازجمله ارزش های سرمایه جهانی ولی نه فقط سرمایه) کم رنگ تر می گردد.تمایزات ومرزهای جغرافیائی فقروفلاکت وبیکاری وفساد که دردوره استعماروقرن بیستم بین کشورهای متروپل ومرکزوجود داشتند ودراولی با دولتهای رفاه ووجود دموکراسی وبطورکلی سیاستهای سوسیال دموکراسی (که خود اساسا واکنشی دربرابرالگوی رقیب یعنی بلوک شرق وکنترل اعتراضات طبقات زحتمکش خودی بود) همراه بودند،به میزان زیادی بهم ریخته وامروزه شاهد بازتولید برخی مشخصات جهان سوم مثل بیکاری گسترده وفقروشورشهای خیابانی و...درباصطلاح جهان اول هستیم.هم چنین بارزشدن تضاد ها و دوگانگی بین پارلمان ومردم دربیرون ازپارلمان ودرخیابان ومیادین هستیم.امروزدیگر بیکاری ورواج شغل های موقت ویا پاره وقت وتشدید فقر وکاهش ودستمزدهای نازل وافزایش قیمتها علیرغم افزایش ثروت وقدرت تولیدی و تهاجم سرمایه به همه عرصه های زندگی وکالائی شدن همه امورزندگی ، امرمشترک جهانی است که درایران ومصرو یونان واسپانیا و...علیرغم رنگ وبوی متفاوت وشدت وضعف آنها به یکسان پیش برده می شود وبه یکسان تخم نفرت وانزجارمی آفریند.
گندیدگی سوسیال دموکراسی
با فروپاشی بلوک شرق درواقع تاریخ مصرف سوسیال دموکراسی توسط نظام سرمایه داری به مثابه دولت رفاه به پایان خود رسید وبا شروع موج جدید تهاجم نئولیبرالیستی سرمایه پوست اندازی کرده وبه عنوان بخش مکملی ازبورژوازی وسیاست های نئولیبرالی آن پیش برد آنها را وجه همت خود قرارداد.آنها که درزمان جنگ سرد، دولت رفاه را برای ایجاد صلح وآشتی ملی مطرح می کردند اکنون تمامی تلاش خود را برای پیش برد برنامه ریاضت اقتصادی یعنی گرسنگی دادن وواداشتن مردم ،کارگران واتحادیه ها واحزاب مخالف به تسلیم دربرابرآنها بکارگرفته اند. آنهابویژه درنقاطی چون یونان واسپانیا که ازقضا دررأس قدرت قراردارند، درنقش موج شکن اعتراضات توده ای دربرابربرنامه اقتصادی مصوب سرمایه جهانی ظاهرشده اند که رسواکننده و چندش آوراست. نباید فراموش کنیم که سوسیال دموکراسی فقط یک حزب سیاسی نیست بلکه با انواع واقسام ابزارها ورسانه ها و ضمائم وتشکل های گوناگون اتحادیه ای و زنان وجوانان وجنبش محیط زیست و...شناخته می شوند.بهمین دلیل گندیدگی وبحران سوسیال دموکراسی درعین حال بحران سترونی این نوع تشکل های وابسته وتحت نفوذ آنها نیزبوده است.بااین همه تشدید بحران درجامعه وبارتاب آن درصفوف سوسیال دموکراسی، موجب ایجادشکاف بین بدنه وسران وبخش بوروکراتیک تشکل های توده ای تحت نفوذ آنها نیز شده است.
ترکیب اعتراضات خیابانی واعتصابات کارگری
درعین حال اعتراضات یونان ترکیب درخشانی ازمبارزات خیابانی وازجمله نسل جوان وبیکار با اعتصابات صنفی-سیاسی اقشارگوناگون مزدوحقوق بگیران را به نمایش می گذارد.اعتصاب اخیر 48 ساعته سراسری کارکنان ومزدوحقوق بگیران یونان درمقابله بابرنامه ریاضت اقتصادی دیکته شده توسط نهادهای جهانی سرمایه وتظاهرات ونبردهای خیابانی نشان دهنده آن است که فشار بدنه اتحادیه ها چنان قوی است که رهبران وبوروکراسی اتحادیه های تحت نفوذ سوسیال دمواکراتها ناچارشده اند ازترس منزوی شدن وازدست دادن اعتبارخود تسلیم جواعتراضات بشوند.گرچه هرموقع که فرصت بدست بیاورند بازهم به بازی وچانه زنی دربساط بورژوازی ادامه خواهند داد.
حلقه ضعیف بحران در اروپا
-گرچه یونان ضعیف ترین حلقه بحران اتحادیه اروپا وچرخ پنجم آن را تشکیل می دهد،حلقه ای که درآستانه "ورشکستگی کامل" اقتصادی قراردارد، امابرکسی پوشیده نیست که بورژوازی یونان به نیابت ازبورژوازی اروپا وفراترازآن بورژوازی جهانی وبا دستورالعمل های سیاسی واقتصادی ونیز حمایت سیاسی ومالی همه جانبه آنها به جنگ کارگران وجوانان ناراضی ونگران ازبی آیندگی خود پرداخته است.و هرآینه اگراین حمایت های بیدریغ اردوی سرمایه ازاین یا آن حلقه ضعیف نبود حکومت های فاسد وورشکسته قادربه ادامه حیات نبودند.درواقع برنامه ریاصت اقتصادی یونان دقیقا برنامه مصوب ودیکته شده اتحادیه اروپا وگروه 8 است وهمان برنامه ای است که درایرلند وایتالیا وبریتانیاواسپانیا وپرتغال و....هم به پیش برده می شود.صندوق جهانی شرط ادامه پرداخت وامهای جدید برای نجات یونان ازورشکستگی را مشروط به تصویب این سیاست ونظارت دقیق وفوق العاده صندوق برپیشبرد آن کرده بود. تاریخی خواندن تصویب این برنامه توسط پارلمان اروپا وسران آن ودرخواست رئیس جدید فرانسوی صندوق خانم کریستین لاگارد ازمجلس واحزاب اپوریسیون برای تصویب آن-نرسیده ازگرد راه -نشاندهنده دیکته کردن دفاع آنها از برنامه ریاضت اقتصادی است که نحوبارزی مورد نفرت مردم یونان بوده است. نهادهای جهانی سرمایه که براحتی آب خوردن بادست ودلبازی فراوان چندین تریلیون دلاربه کام تشنه بازارجهانی وبانک های ورشکسته وپروارکردن بورژوازی مالی وبورس بازباصطلاح ورشکسته تزریق کردند،هرگزحاضربه بخشودن بدهی های دولت یونان برای جبران کسری بودجه بسیاربسیارناچیزازآن چندین تریلیون نیستند. ولاجرم این کسری بودجه بهرقیمت شده باید ازجیب وحلقوم کارگران وزحمتکشان بیرون کشیده شود. ازاین روافزایش مالیاتها وزدن تأمین اجتماعی،کاهش تعدادشاغلین دولتی وواگذاری مؤسسات بزرگ دولتی به بخش خصوصی ونظایرآن پیش شرط شل کردن سرکیسه صندوق بین المللی پول برای یونان بوده است. آنها باوقاحت اعلام داشته بودند که درهمان روزی که پارلمان یونان این برنامه را تصویب کند،آنها نیزحاضرند درهمان روزنشست خود را برگزارکرده وموافقت اشان را برای پرداخت وامهای جدید اعلام نمایند.چرا که آنها باید ازقبل مطمئن می شدند که حتی یک سنت ازاین کمکها نباید به جیب مردم فقرزده وتحت فشارمردم یونان برود. واین درحالی است که مردم یونان فریاد می زدند"که ما به هیچ کس بدهی نداریم! ما هیچ چیز را نمی فروشیم! ما خودمان را نخواهیم فروخت"
فروپاشی اقتصادی یونان خطر دومینوی فروپاشی مهره های سستی چون ایرلند واسپانیا وپرتغال و.. را درپی داشت .صحبت ازتهدید یورو پول واحداروپائی وفروپاشی اتحادیه اروپا درمیان بود.سست شدن حلقه اروپا درزنجیره جهانی سرمایه نیز به نوبه خود پی آمدهای بین اللملی مهمی داشت. درواقع یونان به سنگر مقدم رزم مردم و بورژوازی جهانی تبدیل شده است وسرمایه داری نیز تمامی تلاش خود را برای تصویب برنامه مورد نظرخود بکارگرفته بود.نمایندگانی که برای حضور وتصویب آن درپارلمان ناچاربودند که بزحمت ودرحفاظ پلیس ازمیان جمعیت عظیم خشمگین و گرد آمده دراطراف عبورکنند،آنچه که برایشان مهم نبود خواست همین مردم خشمگین بودو آنچه برایشان مهم بود دستورالعمل های ستادسرمایه جهانی ومنافع بورژوازی بود.ماهیت طبقاتی این نوع دموکراسی وبیگانگی ذاتی آن با مطالبات مردم، بخوبی چهره کریه وریاکارانه خود را به معرض نمایش نهاد.حتی آن 136 نفری هم که رأی مخالفت دادند اکثرا ازموضع راست ومتعلق به حزب رقیب بودند که معتقد بودند سوسیالیستها مجریان خوبی برای برنامه ریاضت اقتصادی نیستند، ونه اینکه با اصل سیاست ها مخالف باشند.واین البته یعنی گندیدگی کل سیستم نمایندگی وتقابل خیایان وپارلمان.مردم هم چنین خواهان انجام رفراندوم عمومی حول برنامه ریاضت اقتصادی دولت شده بودندکه با بی اعتنائی بورژوازی یونان وحامیان بین المللی اش مواجه گشت.
یک باردیگرمعلوم شد که وقتی حق تصمیم گیری واعمال اراده واگذارگردد،رأی موکلان به سهولت توسط سرمایه خریده می شود.اما آنچه که بیشترازاین معلوم گشت وباین گونه اعتراضات جهشی تازه بخشیده است،همانا نفی این نوع دموکراسی صوری و گندیده وکاذب ازیکسو وطرح دموکراسی مستقیم ازسوی دیگراست.
اگریونان به سنگرمقدم نبردبورژوازی با نیروی کاروزحمت تبدیل شده است، درآنسوی جبهه نبرد آیا حمایت وهمبستگی جهانی بامردم یونان هم وزن حمایت بورژوازی جهانی ازبورواژی یونان است؟ بی تردید دراین عرصه هنوزگسست ها وچالش های مهمی پیش پای جنبش های اجتماعی درفازجدید جهانی سازی وجود دارد. ازاین رو دربرابرصف آرائی جهانی وکمابیش متحد بورژواژی، تقویت وتعمیق همبستگی وهماهنگی درپیکارهای مشترک کارگران وزحمتکشان جهان وجنبش های اعتراضی درسطوح گوناگون منطقه ای وقاره ای وجهانی یک فاکتورمهم دربهم زدن موازنه قوا بسود اردوی کارودموکراسی واقعی است. یکی ازدلایل مهم تعرض بورژوازی درحالی که دراوج بحران قراردارد،ضعف همین فاکتوراست.
****
خلاصه
افشاء شدن ماهیت دروغین دموکراسی بورژوائی، تبدیل فرایافت دموکراسی مستقیم به مسأله مرکزی، افشاشدن بیش ازپیش ماهیت دولت های رفاه و" سوسیال دموکراسی" وفرجام رفرم های درون سیستمی، ولاجرم انتقال زمین بازی ومبارزه ازدرون سیستم وپارلمان ها به بیرون ازسیستم و به فضاهای بیرون ازآن وعلیه سیستم حاکم،جوانه هائی هستند که دربرآمد وفازجدید جنبش های اجتماعی دیده می شوند. اگردموکراسی بورژوائی ونمایندگی هم چون ابزاری برای تحکیم اقتداربورژوازی وفیلتری دربرابرامواج مبارزه طبقاتی عمل می کند، دموکراسی مستقیم خود هدف است وبیانگر جریان یافتن مبارزه طبقاتی استثمارشنوندگان بطوربی واسطه.
2011-07-12- 1390-04-21
taghi_roozbeh@yahoo.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر