۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

ازدواج دخترکانی "نه ساله" با وحوشی مرتجع!

خشک شدن دریاچه ارومیه و اثرات آن بر سلامت و بهداشت آذربایجان

زمانی که دریاچه ی اورمیه کاملا خشک شود همه ی آن چیزی که در آب دریاچه ی اورمیه حل شده بود و در آب به صورت طبیعی وجود داشت توسط باد به مناطق دیگر منتقل می شود

خشک شدن دریاچه ارومیه و اثرات آن بر سلامت و بهداشت آذربایجان
 
تاریخ انتشار 10/19/2013 5:54:02 AM UTC
به روز شده 10/21/2013 12:53:58 PM UTC
سامان جهان پور

هستم آنکه هستم / اِهیِه اَشِر اِهیِه / אהיה אשר אהיה
I Am that I Am 
این بحث اگرچه با داستان موسی (خصم نظام فرعونی) آغاز می‌شود اما در مورد امپراطور حبشه «هایله‌سلاسی» و آئین راستافاری Rastafari است.
ضرورت طرح این موضوع به خاطر «سیاست‌زدگی» موجود و شرایطی است که با آن روبرو هستیم.
 
آب دریا دیگر است و کف دگر
کف بهل وز دیده در دریا نگر
وقتی موسی در کوه طور «شعله آتش»ی را دید و به سویش رفت، جویای نام پروردگارش بود و می‌خواست بداند او را چگونه بخواند... پاسخش این بود:
اِهیه اَشِر اِهیِه (אהיה אשר אהיה)‏ «هستم آنکه هستم»
این داستان پر رمز و راز، روایت تورات است در سفر خروج (Exodus 3:14)، در انجیل یوحنا (۸۵۸) نیز به نوعی آمده و قرآن هم (جدا از آیه ۷ و ۸ سوره نمل و آیه ۱۰ سوره طه) و...در آیه تجلی، آیه ۱۴۳سوره اعراف، به مضمون آن اشاره کرده است.
...
و لَمَّا جَاء مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیک قَالَ لَن تَرَانِی...
موسی می‌خواست تا خدا برایش کشف حجاب کند و رُخ بنماید اما پاسخ شنید «لَن تَرَانِی» هرگز و هرگز و هرگز مرا نخواهی دید. 
روی این نکته که چرا اصلاً تقاضای امر محال شده و مگر «مقید»، سر از «مطلق» درمی‌آورد، ...مکث نمی‌کنیم.
...
در زبان عربی کلمه «لَن»، برای «نفی اَبد» است. در این آیه «لاترانی» یا «لم‌ترانی» نیامده، بلکه گفته شده: «لن ترانی» یعنی ابدا نمی‌توانی آنچه را خواستی ببینی.
با این‌حال می‌گوید (و لکن) به کوه بنگر. (به سینا، کوه طور)
نگاه به کوه، چه معنایی دارد؟ آیا آنچنان که ملاصدرا می‌گفت كوه عارف‌ترین موجود عالم است و برای همین داوود با او همدمی و نغمه‌سرایی می‌کرد؟... 
جای گفت و شنود نبود. 
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید...
موسی به کوه نگریست اما کوه مثل پنبه‌ای که زده می‌شود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند، انگاری گَرد و غبار شد. نیست و نابود شد...
البته آن کوه سر جای خودش هست.
کوه در این تمثیل، از جمله، نشانه سختی و انجماد، و سمبل منیّت و فردیت فروبرنده آدمی است.
موسی گفت: رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ...
 أَنظُر، متکلم وحده است، یعنی من به تو نگاه کنم. اما «من»، مادامی که من است چگونه می‌تواند معشوق را ببیند. رنگ تعلق دارد و تنها خودش را می‌بیند و بس. خودبین و خودخواه است.
موسی با نگریستن به کوه، از رخت خود بیرون رفت. از خود، بی‌خود شد. 
ندا آمد:
«فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی» پاپوش خود را درآور. این وادی، وادی پاکان و نیکان است.
خلع نعلین تن ای موسی جان تا نکنی
کی توان گام زن وادی ایمن گردی
باید به دیدار خویشتن بروی و بر خودبینی و خودخواهی خودت فائق آیی...
تنها در اینصورت
آنچه بینی، دلت همان خواهد/ وانچه خواهد دلت، همان بینی
تا «دل، یک دله» نکنی، نمی‌توانی به مقام کلیمی برسی. کلیم خویش هستی و نه کلیم الله... هر چه در دامنت داری بریز دور. یگانگی پیش آر و دل یکدله کن...
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
ای موسی جان شبان شده‌ای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا آبله کن
فرعون هوا چون شد حیَوان
در گردن او رو زنگله کن
 
مریدان تنها باید شور و فتور کنند.
جوهر و مضمون «هستم آنکه هستم» و «اِهیِه اَشِر اِهیِه» که خدا به موسی گفت، چندین دهه در کشور اتیوپی (حبشه) به ضد خودش تبدیل شده است.
آخرین امپراتور اتیوپی، هایله‌سلاسی و کسانیکه او را به عرش اعلی برده و به خدایی رساندند از کتاب مقدس و حتی آنچه در سفر خروج در مورد داستان موسی و کوه طور آمده، کمال سوءاستفاده را کردند.
درست است که اتیوپی یکی از قربانیان سیاستهای استعماری بوده و از ستم انگلیس و ایتالیای موسولینی و...زخمها دید و محنت‌ها کشید، درست است که برای مقابله با استعمار، رهبران خیراندیش قاره سیاه و کسانی چون «مارکوس گاروی» Marcus Garvey از روی حسن نیت صلاح دیدند پشت هایله‌سلاسی را بگیرند تا به نماد همبستگی و اتحاد تبدیل شود و بتوانند بر تفرقه و پراکندگی تصمیم ها فائق آیند... 
اما (و چه امای بزرگی)، که کم کم شوری به کوری رسید و او آنچنان یگانه و بی همتا جلوه‌گر شد که گویی تافته‌ای جدابافته و از جنسی دیگر است. با ملایک دم‌خور شده و رهبری اش هم حرف ندارد...
هایله‌سلاسی به سروری رسید و در تعادل قوای جدید، خیلی ها دنبالش افتادند تا دست بیعت دهند. 
وقتی در این به اصطلاح بیعت، هر کس می‌کوشید از آن یکی جلو بیافتد و همه صف بستند و به «به‌به و چه‌چه» افتادند، هایله‌سلاسی هوا برش داشت که نکند خود «مسیح» است. آرام آرام خدایگان و سپس خود خدا شد !
گاه و بیگاه تصمیمات عجیب و غریب می‌گرفت و به لاهوت و ملکوت نسبت می‌داد. انگار کلیم الله است!
باریتعالی و «جلوه کلیمی» او هم که نیاز به پاسخگویی ندارد و مریدان تنها باید آنرا فهم نموده، بستایند و شور و فتور کنند که عین عبادت است !
...
هایله‌سلاسی گاه و بیگاه غیب‌اش می‌زد و قاییم می‌شد (البته جایی نبود، همانجا در کاخ و دور و بر کاخ بود) می‌گفتند از نظرها پنهان است و شایع می‌شد با اون بالا بالاها ارتباط دارد و بر گِردَش هاله نور پدیدار می‌شود و سرفه و عطسه و خمیازه‌‌ او هم متبرک است. شفابخش است و حکمت دارد و شگفتا که هواداران آن مسیح جدید، با طیب خاطر و با شور و شوق به این «بندگی خودخواسته» ادامه داده و از آن دین و آئین ساختند. حالا هر کس در صف بیعت نمی‌ایستاد و دولا و راست نمی‌شد، متهمش می‌کردند بی‌دین و بی‌ایمان شده و با دشمنان اتیوپی همکاری دارد.
 
هایله‌سلاسی، خدا را هم بنده نبود!
در زمان وی اتیوپی به عضویت سازمان ملل در آمد و گفتند از خیرات و مبَرات اوست. اما دلیل بزرگتری که وی در آفریقا و آمریکای جنوبی، عَلم شد، چیز دیگری بود.
در دهه ۱۹۳۰ سیاهان آمریکا در تلاش برای کسب آزادی های مدنی و گذار از دوران برده داری به شهروندی بودند و آرزوی بازگشت به آفریقا را در سر می‌پروراندند و «پان آفریکانیسم» Pan-Africanism (همبستگی ملل آفریقا) بر سر زبانها افتاد.
آنزمان امثال قوام نکرومه (بانی استقلال کشور غنا) و معمر قذافی و مالکم ایکس، برو و بیا نداشتند و به دلائلی اتیوپی (و هایله‌سلاسی) جلودار و پدر بزرگ آفریقا بود. پرچم اتیوپی (‌سبز، طلا، و قرمز) بیش از حد عزیز بود و اینکه اتیوپی اسیر استعمار نشده و بیش از ۲۰۰۰ سال سر پا ایستاده، امتیاز بزرگی محسوب می‌شد.
یکی از رهبران جامائیکا به نام «مارکوس گاروی» در تلاش برای یافتن نمادی برای همبستگی ملل آفریقایی، هایله‌سلاسی را برجسته کرد و در زمان تاجگذاری او گفت:
«به آفریقا بنگرید. آنگاه که پادشاه سیاه بر تخت می‌نشیند و آزادی چه نزدیک است.»
...
مقر اصلی سازمان وحدت آفریقا در آدیس آبابا پایتخت کشور اتیوپی بود و در سال ۱۹۶۳ سازمان مزبور که سلف اتحادیه آفریقا است، با عضویت ۳۲ کشور در اتیوپی تشکیل جلسه داد و تبلیغ می شد این همه از برکات امپراطور حبشه است. «به آفریقا بنگرید. آنگاه که پادشاه سیاه بر تخت می‌نشیند و آزادی چه نزدیک است.»...
با تبلیغ پشت تبلیغ، هایله‌سلاسی بر ذهنیت عاطفی و دهنیت مذهبی مردم نشست و کم‌کم بزرگ و بزرگ و بزرگتر شد تا حدّی که خدا را هم بنده نیود!
خود خداشد و به هیچکس حساب پس نمی‌داد.
 
دین نوظهور «راستافاری» Rastafari
تلاشهای خیرخواهانه مارکوس گاروی هرز رفت و دین و آئین راستافاری علَم شد. مذهب جدید، در دهۀ ۱۹۳۰ «جامائیکا» را تسخیر کرد و پَر آن اتیوپی فقیر را هم گرفت. این دین نوظهور که با حشیش و مشیش هم میانه دارد و برایش آیه و حدیث می‌سازند، پیامبر و خدای خاص خودش را هم داشت و آن کسی جز حضرت هایله‌سلاسی نبود.
در آن زمان ۹۸ در صد جمعیت جامائیکا، اخلاف برده های سیاهپوست مسیحی بودند.
...
پیروان دین جدید، هایله‌سلاسی را پرستش می‌کردند. واقعاً پرستش می‌کردند و معتقد بودند (و هستند) که روح حضرت مسیح در او حلول کرده و در واقع همان حضرت عیسی است که برای دوّمین بار از آسمان به زمین آمده است.
در اتیوپی بارها مورد سئوال قرار می‌گرفتم که مگر دین راستافاری ندارم؟...
راستافاری ها موهای خود را بلند می‌کنند و می‌بافند و گاه طره های بلند موی بافته را در کلاههای کیسه مانندی که «راستاکاپ» rastacap می‌نامند، می‌چپانند.
 
مبادا به کارها و تصمیمات من با نگاه بشری نگاه کنید!
سال ۱۹۳۵ میلادی، بعد از حمله ارتش ایتالیا به اتیوپی که با پشتیبانی تانک ها و نیروی هوایی صورت گرفت، نیروهای اتیوپی با تیر و کمان و نیزه و با تفنگ های قدیمی دست به مقاومت زدند اما سمبه خیلی پر زور بود و «جامعه ملل» (سازمان ملل آن ایام) هم عملاً کاری از پیش نبرد.
موسولینی رسما الحاق اتیوپی را به مستعمرات ایتالیا اعلام نمود...
...
با اشغال‌ ‌اتیوپی، هایله‌سلاسی روانه‌ انگلیس ‌شد و پنج سال بعد به کمک آن کشور به قدرت برگشت و بانگ امپراطوری سر داد.
رفیق شفیق محمد رضا شاه و متحد ایالات متحده بود و با دولت اسرائیل هم رابطه بسیار حسنه داشت.
قهرمان تبدیل شکست به پیروزی بود. بدبختی از در و دیوار می‌بارید ولی آنرا خوشبختی جا می‌زد و ندانم کاریهای خودش را با مشیت الهی توجیه می‌نمود و در پاسخ به منتقدین که آنان را بی دین، همکار موسولینی و دشمن اتیوپی و آفریقا لقب می‌داد، به سبک داستان کتاب مقدس، دم از «لن ترانی» (هرگز مرا نخواهی دید) می‌زد و مثل خدا که به موسی گفته بود: «اِهیه اَشِر اِهیِه =אהיה אשר אהיה» می‌گفت: «هستم آنکه هستم»
هستم آنکه هستم و شماها نباید با نگاه بشری، به کارها و تصمیمات من نگاه کنید. سر درنمی‌آورید...
سال‌ ۱۹۵۳ یک‌ ایستگاه‌ مخابراتی‌ را در اختیار‌ آمریکا قرار داد که‌ در آن‌ زمان‌ از بزرگ‌ترین‌ ایستگاههای‌ استراق‌ سمع و رله‌ رادیویی‌ در جهان‌ بود و از طریق‌ آن، مخابرات‌ رادیویی‌ شوروی‌ در سراسر منطقه‌ را شنود می‌کردند. می‌گفتند چهار هزار نظامی‌ آمریکایی‌ آنرا اداره‌ می‌کرد.
هایله‌سلاسی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۴ (۴۴ سال) در قدرت بود و در طول‌ حکومتش، هیچ‌ حزب‌ سیاسی‌ در اتیوپی‌ وجود نداشت.
ریشارد کاپوشینسکی، نویسنده لهستانی که در مورد اعلیحضرت همایونی کتاب «شاهنشاه» را نوشته، زندگی وی را هم در کتاب «امپراتور» به تصویر کشیده است.
 
جناب سرهنگ، تشریف‌فرما می‌شوند.
در سال‌ ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) «منگیستو هایله‌ ماریام» Mengistu Haile Mariam وی را برکنار نمود. در زندان شاه وقتی خبر سقوط هایله‌سلاسی را در روزنامه ها خواندم از فرط بیسوادی و بیغی، خیال می‌کردم منگیستو مثل «علی مسیو» و ستارخان در انقلاب مشروطه، شور آزادیخواهی دارد. عکسهای او با فیدل کاسترو و امثال او چشمم را گرفته بود.
سرهنگ منگیستو، با اینکه مدعی بود انقلابی است و از مارکس و لنین فاکت می‌آورد و می‌گفت علیههایله‌سلاسی و مسیح بازی‌هایش مبارزه کرده و رنج برده ام، بویی از دموکراسی نبرده بود.
...
یکی دو سال پیش از انقلاب بزرگ ضد سلطنتی در ایران (۱۹۷۷-۱۹۷۸)، در جریان اقدامی که با انتقاد فراوان روبرو بود و از آن به عنوان «وحشت سرخ» یاد می‌شد، در اتیوپی هزاران نفر از کسانی که مظنون به مخالفت با جناب سرهنگ بودند به قتل رسیده و اجساد آنان در خیابانها انداخته شد. 
متاسفانه این واقعیت دارد و در اتیوپی نیز کمتر کسی انکار می‌کرد.
منگیستو هایله ماریام و دیگر دوستانش مبارز بودند و ضد ارتجاع. چشم دیدن هایله‌سلاسی را نداشتند و عاقبت هم او را سرنگون کردند اما ملاک که اینها نیست.
پل صراط، چگونگی برخورد یک نیرو با مخالف خویش است. با مقوله آزادی است. آزادی مخالف...

 پانویس
هایله‌سلاسی در تخت جمشید
در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، شاه تصميم گرفت در ضیافت تخت جمشید قواعد تشريفاتي قرن نوزدهم را رعايت کند، بدين معني که ارشدترين مهمان دوست و متحدش هايله سلاسي امپراتور اتيوپي باشد. پرزيدنت ژرژ پمپيدو رييس جمهوري فرانسه گفت که دعوت را نمي پذيرد مگر اينکه بالادست هايله سلاسي و روساي کشورهاي فرانسه زبان بنشيند. شاه زير بار نرفت و پمپيدو در عين اوقات تلخي نخست وزيرش را به جاي خود فرستاد. شاه هرگز پمپيدو را براي اين اهانت نبخشيد.
 
باب مارلی Get Up Stand Up
«باب مارلی» Bob Marley خواننده و ترانه ساز معروف جامائیکایی هم پیرو کیش «راستافاری» بود
البته باب مارلی که در ترانه های درخشان خودش بر فقر و بی عدالتی می‌تاخت انسان خوبی بود و با عوامفریبی مریدان عوامفریب هایله‌سلاسی میانه ای نداشت.
نغمه آزادی آخرین سروده باب مارلی و به قولی شاید وصیت نامه یا مرثیه خود ساخته او بود. روز تشییع‌ جنازه اش، یکی از روزهای فراموش‌نشدنی در تاریخ کشور جامائیکا و موسیقی جهان به شمار می‌رود.
از جمله ترانه های پرشور باب مارلی Get Up Stand Up نام دارد که ترجمه بخشی از آن را می‌آورم.
برخیز و بایست، بایست و حقت را بگیر...
بیشتر مردم فکر می‌کنند که خدای بزرگ روزی از آسمان خواهد آمد. همه بدی ها را از بین می‌برد و همه را شاد می‌کند. ولی اگر ارزش واقعی زندگی را بدونیم، بر روی زمین به دنبال خدا خواهیم گشت... 
برخیز و بایست و حقت را بگیر... 
شاید بشود عده ای را برای مدتی فریب داد 
ولی نمی‌توان همه را برای همیشه فریب داد...
...
ترانه باب مارلی (همراه با شعر)
Get Up Stand Up -Bob Marley -with lyrics 
...
سایت همنشین بهار
ایمیل

خطر اعدام متهمان ترور‌های هسته‌ای و «جاسوسی» برای موساد


ایرج مصداقی
مقدمه: در ماه‌های اخیر اخبار متعددی راجع به محاکمه و صدور حکم اعدام برای متهمان ترورهای هسته‌ای و جاسوسی برای موساد در رسانه‌های رژیم منتشر شده است بدون آن که حساسیتی از سوی سازمان‌های حقوق بشری و مخالفان حکم اعدام چه در سطح داخلی و چه بین‌المللی برانگیخته شود. ده اکتبر روز جهانی مخالفت با حکم اعدام هم گذشت بدون آن‌که اشاره‌ای به این افراد شود و یادی از خانواده‌های دل‌نگران آن‌ها که از زمان دستگیری آن‌ها رنج‌های بسیاری را متحمل شده‌اند به میان آید. ظاهراً اتهام «جاسوسی» آن هم برای «موساد» توجیه پذیرفته‌ شده‌ای است برای سکوت و بی‌عملی در قبال خطری که جان متهمان را تهدید می‌کند.
هیچ‌کس نه تنها در مورد هویت این افراد پرسشی نمی‌کند بلکه در مورد شرایط دستگیری، بازجویی و تشکیل پرونده‌ی آنها و حقوقی که می‌بایستی از آن برخوردار باشند نیز سؤالی مطرح نمی‌کند و دستگاه قضایی رژیم با دستی باز و بدون کمترین فشاری سیاست ضد‌انسانی خود را پیش می‌برد.
از قرار معلوم نوع اتهام می‌تواند افراد را از دایره‌‌ی «بشر» خارج کرده و آن‌ها را شامل هیچ «حقی» نکند. در این مقاله نگاهی خواهم داشت به اطلاعات منتشر شده‌ از سوی دستگاه اطلاعاتی و قضایی رژیم پیرامون دستگیری و محاکمه‌ی این افراد و پرونده‌ی مشابهی را که یک ربع قرن پیش با آن آشنا شدم باز می‌کنم.
 
***
 
در آخر اردیبهشت ۱۳۹۰ وزارت اطلاعات با صدور اطلاعیه‌ای خبر از دستگیری «۳۰ جاسوس وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا» داد و روز بعد خبرگزاری فارس به نقل از یک منبع آگاه از این پرونده، گزارش داد که نام چندین مدیر دولتی در میان دستگیرشدگان است.
یکی از این افراد که گفته شده با هدف دریافت ویزا با مأموران آمریکایی همکاری کرده، متهم است که «بسته بسيار مهمي از ريز فعاليت‌ها» در نهاد خدماتي حوزه فعالیت خود و نیز «شيوه‌هاي خرابكاري در اين نهاد» را آماده ارسال كرده بود كه «دقايقي قبل از ارسال اين بسته مهم به سرپل هاي اطلاعاتي، بازداشت شده است.»

به گفته این منبع مطلع، یک مدیر نهاد خدماتی دیگر نیز «اطلاعات جامعي را درباره چگونگي انفجار و خرابكاري آماده ارسال كرده بود» اما پيش از هرگونه اقدامي بازداشت شد.
ادعا شده که این مدیر خدماتی همچنین در مورد «میزان نفوذ دستگاه‌های ایکس‌ری و چگونگی دریافت این تجهیزات از سوی ایران» اطلاعات جامعی را تهیه کرده بود.

همین گزارش اضافه می‌کند که یک مدیر بازداشت شده دیگر نیز که در حوزه‌ی پولی و مالی فعالیت داشته، اطلاعات جامعی را در مورد «شیوه دور زدن تحریم‌ها» و «شیوه مبادلات اخیر» جمهوری اسلامی تهیه کرده است.
در بیانیه‌‌ی وزارت اطلاعات در این مورد، همچنین ادعا شده که برای فریب سرویس اطلاعاتی آمریکا، ایران تعدادی جاسوس دوجانبه به کار گرفته است و با خنثی کردن تهاجم سنگین اطلاعاتی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، ۴۲ تن از افسران اطلاعاتی و عملیاتی آن سازمان در کشورهای مختلف را شناسایی کرده است.
 
در سی‌ام آبانماه ۱۳۹۰ «چهار مقام کنونی و پیشین آمریکایی» خبر دادند که «طی شش ماه اخیر بیش از ده جاسوس که با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، همکاری می‌کردند در ایران و لبنان دستگیر و احتمالاً اعدام شده‌اند. این چهار مقام که با سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا مرتبط هستند به شبکه تلویزیونی «اِی‌بی‌سی» گفتند که این جاسوسان، در قبال دریافت پول از سازمان سیا، برای دو حلقه جداگانه جاسوسی کار می‌کردند که هدف این دو حلقه، ایران و حزب‌الله لبنان است. این مقام‌های آمریکایی به این شبکه تلویزیونی گفتند که بخش زیادی از مطالبی که چندی پیش در گزارش‌های رسانه‌ای ایران و حزب‌الله لبنان در مورد کشف دو شبکه جاسوسی ذکر شد واقعیت دارد.»
 
 
در دوم آذرماه ۱۳۹۰ پرویز سروری عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس افراد بازداشت شده توسط وزارت اطلاعات را «۱۲ تن» اعلام کرد و در گفتگو با ایرنا دستگیر شدگان را «جاسوسان سازمان سیا» معرفی کرد و اعلام کرد که بخش اعظم مأموریت این افراد در راستای مسائل «امنیتی و نظامی» بوده است. 

وی در ادامه افزود: «همچنین در بحث هسته‌ای، با توجه به پیشرفت‌هایی که ایران در عرصه فناوری هسته‌ای کسب کرد، (این افراد) سعی داشتند از این طریق به کشور ضربه وارد کنند».

این عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، در خصوص دستگیری اخیر دستگاه‌های جاسوسی آمریکا و اسرائیل را در مظان اتهام قرار داد و گفت که آنها قصد داشتند «با استفاده از سرویس‌های اطلاعاتی منطقه چه در داخل و چه خارج از ایران، ضربه شدیدی» به جمهوری اسلامی وارد کنند که به گفته وی با اقدامات وزارت اطلاعات، این تلاش‌ها به نتیجه نرسید.
 
حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، و از متحدان رژیم نیز تیرماه سال ۹۰ در یک سخنرانی از مخفیگاه خود که مستقیماً از تلویزیون «المنار»، شبکه تلویزیونی حزب‌الله، پخش می‌شد، گفت: سه «جاسوسی» که به تازگی در لبنان دستگیر شده‌اند از سوی سیا مأموریت داشته و توانسته بودند به ساختار حزب‌الله نفوذ کنند.  دبیرکل حزب‌الله گفت که اسرائیلی‌ها در رخنه دادن جاسوسان به درون حزب‌الله «شکست خورده‌اند»، و به همین دلیل به‌ناچار به سیا مراجعه کرده و سیا این «خوش‌خدمتی» را برای «صهیونیست‌ها» انجام داده است.
 
 
در نیمه دوم آذرماه ۱۳۹۰عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، از صدور کیفرخواست برای «۱۵جاسوس آمریکایی و صهیونیستی» در ایران به اتهام دست زدن به «اقدامات جاسوسی» علیه جمهوری اسلامی خبر داد. وی اشاره‌ای نکرد که این افراد در چه زمانی و به چه اتهامی دستگیر شده‌اند و آیا بخشی از ۳۰ «جاسوس آمریکا» هستند که در آخر اردیبهشت‌ماه دستگیر شده بودند یا نه؟ اگر همان‌ها هستند چگونه جاسوسان سیا تبدیل به «جاسوسان آمریکایی و صهیونیستی» شدند؟ و چه بر سر ۱۵ «جاسوس» دیگر آمد؟  
 
 
http://www.radiofarda.com/content/f2_iran_attorney_tehran_dolatabadi_spies_captured_go_to_court/24420430.html
 
در فروردین ماه ۱۳۹۱ وزارت اطلاعات با صدور اطلاعیه‌ای خبر از دستگیری بیش از ۱۵ متهم وابسته به شبکه جاسوسی و ترور موساد داد.
 
در خبری که خبرگزاری مهر در این رابطه منتشر کرد آمده است:
«به دنبال اطلاعیه 22 فروردین وزارت اطلاعات در خصوص بازداشت تعدادی از جاسوسان و تروریست‌های وابسته به رژیم اشغالگر قدس، اطلاعات تکمیلی در این زمینه منتشر شد.
 
متن اطلاعیه وزارت اطلاعات به این شرح است:
۱- تاکنون بیش از ۱۵ نفر از عوامل عملیاتی و پشتیبانی اعم از دارندگان شناسنامه ایرانی و اتباع بیگانه دستگیر شده‌اند.
۲- تعدادی از تروریست‌ها با مشاهده اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان (عج) بر بسیاری از جزئیات سناریوی طراحی شده توسط موساد، لب به سخت گشوده و ضمن اعتراف صریح پیرامون ماموریت‌هایی که به عهده آنها گذاشته شده ، ابعاد دیگری از «ماموریت شیطانی» خود را بازگو نموده‌اند.
۳- از جمله ماموریت‌هایی که بازداشت‌شدگان به عهده داشته‌اند، شناسایی و ترور یکی از متخصصان کشورمان بوده است. که با عنایات الهی کلیه عناصر مرتبط با این ماموریت تروریستی دستگیر شده و تمامی تجهیزات همراه آنها کشف و ضبط گردیده است.
۴- بمب گذاری در برخی تاسیسات زیر بنایی کشور، ماموریت دیگر تعدادی از بازداشت شدگان بود که ضمن شناسایی و دستگیری هسته‌های عملیاتی آنان، محموله های آماده انفجار که در پوشش ابزار آلات فنی و به شکل کاملا حرفه ای ساخته شده، کشف و ضبط گردیده و دستگاههای ذیربط نیز در جریان مقاصد شوم دشمن صهیونیستی قرار داشته اند.
۵- از دیگر اطلاعات واصله، آگاهی یافتن از قصد دشمن برای انجام یکی از عملیات های تروریستی مورد نظر، در روز 21 بهمن ماه سال گذشته بوده است.
انتخاب چنین روزی که بیانگر عمق دشمنی و رذالت رژیم منفور صهیونیستی نسبت به ملت شریف ایران است، در چارچوب یک پروژه عملیات روانی و به منظور تحت الشعاع قرار دادن یوم الله 22 بهمن و راهپیمایی های سراسری و باشکوه ملت سرافراز ایران صورت گرفته بود.
۶- در خلال جمع آوری‌های گسترده اطلاعاتی که منجر به شناسایی تیم های تروریستی وابسته به رژیم صهیونیستی گردید، اطلاعات موثقی به دست آمد که دلالت بربهره برداری نامشروع و گسترده رژیم متجاوز صهیونیست از امکانات، تسهیلات، پوشش ها و نمایندگی های دیپلماتیک مستقر در خاک تعدادی از کشورهای غربی پر مدعا می باشد. مستندات رسوایی مدعیان دروغین حفظ امنیت بین الملل و حقوق بشر که در واقع حامیان اصلی تروریزم بین المللی هستند، پس از رفع محذورهای امنیتی و حفاظتی افشاء خواهد گردید.
همچنین یک پایگاه جاسوسی- عملیاتی در یک اقلیم همجوار شناسایی و مستندسازی گردیده است. استقرار پر حجم سرویس موساد و بهره برداری مستقیم از آن منطقه علیه اتباع، امنیت و منافع جمهوری اسلامی ایران، از مجاری ذیربط پیگیری خواهد شد.
سربازان گمنام امام زمان (عج) ضمن تجدید عهد با آرمانهای مقدس شهیدان انقلاب اسلامی و به ویژه دانشمندان شهید عرصه علم و تکنولوژی کشورمان، از ملت شریف ایران مصرانه استدعا دارند در دعاهای خویش، فرزندان مجاهد، گمنام و خاموش خود را همواره مورد عنایت قرار دهند.»
 
 
معلوم نیست بیش از ۱۵ نفر حاکی از دستگیری چند نفر است؟ آیا نمی‌شود تعداد افراد دستگیر شده را دقیقاً معلوم کرد؟ چرا؟
 
لو دادن ۱۰ جاسوس ایرانی اسرائیل توسط ترکیه
 
روزنامه واشینگتن‌پست در تاریخ ۱۷ اکتبر ۲۰۱۳ (۲۵ مهرماه ۱۳۹۲) از قول «منابع آگاه» خبر  داد که دولت ترکیه، اوایل سال ۲۰۱۲ میلادی مشخصات مربوط به ۱۰ نفر از ایرانیانی را که در خاک ترکیه با مأموران موساد جلسه داشته‌اند، تحویل جمهوری اسلامی داده است.
ظاهراً این‌ افراد همان‌هایی هستند که رژیم در ماه آوریل ۲۰۱۲ خبر دستگیری‌شان را تحت عنوان ضربه بزرگ به شبکه‌ی جاسوسی اسرائیل انتشار داد. به نوشته واشینگتن‌پست، اگرچه مقامات آمریکایی افشای هویت شبکه جاسوسی اسرائیل توسط ترکیه را یک «خسارت اطلاعاتی تأسف‌آور» توصیف کرده‌اند اما در این خصوص اعتراضی به دولت ترکیه نکرده و حتی سال گذشته روابط واشینگتن و آنکارا پس از این رویداد گرم‌تر از گذشته نیز شد.
به نوشته مقاله واشنگتن‌پست، هاکان فیدان، رئیس سازمان اطلاعات ترکیه، از سوی اسرائیل مظنون به داشتن روابط با مقامات جمهوری اسلامی در تهران است.
 
 
از قرار معلوم دستگیری افراد یاد شده که با مأموران موساد در سفارت اسرائیل دیدار داشته‌اند انگیزه‌ای شد برای دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم تا در کنار آن با دستگیری عده‌ای بیگناه آن‌ها را به ترور متخصصان هسته‌ای متهم کند.
 
اعدام دو جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه
در اردیبهشت ۹۲ خبرگزاری فارس خبر از اعدام «دو جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه» داد. طبق گزارش منتشر شده«نخستین محکوم علیه که حکم صادره در مورد او به موقع اجرا در آمد محمد حیدری نام داشت که اطلاعاتی در زمینه مسایل مختلف امنیتی و اسرار کشور را تهیه و در ملاقات‌های مکرر خود با عوامل موساد در خارج از کشور، در اختیار آنان قرار داده بود و در این زمینه مبالغی نیز بعنوان دستمزد دریافت کرده بود.
محکوم علیه دیگر کورش احمدی نام دارد که ضمن ارتباط گیری با عوامل سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) اطلاعات کشور در زمینه های مختلف را جمع آوری و در اختیار آنان قرار داده بود.
این گزارش می‌افزاید در پی تکمیل تحقیقات، پرونده اتهامی نامبردگان با صدور کیفرخواست به دادگاه انقلاب اسلامی تهران ارسال و دادگاه پس از تشکیل جلسه با حضور نماینده دادستان و وکلای مدافع متهمان، اتهام آنان را در حد محارب تشخیص و نامبردگان را به اعدام محکوم کرد. احکام صادره از سوی دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفته بود.»
 
 
دستگاه قضایی رژیم هیچ اطلاعاتی در مورد تاریخ دستگیری اعدام‌شدگان و ... ارائه نداد. 
 
صدور حکم اعدام برای «جاسوسان و خائنان» به کشور
 
پس از گذشت یک‌سال از دستگیری متهمان مذکور این بار قاضی صلواتی که از سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۸۰ مسئول رسیدگی به پرونده‌های جاسوسی بود در «جلسه‌ی ابلاغ حکم ۱۳ متهم» به جاسوسی برای موساد بدون ذکر نام آن‌ها و کیفرخواست صادره برای متهمان، به صراحت اعلام کرد که «اشد مجازات در انتظار جاسوسان و خائنان به کشور»‌ است‌ و از رسیدگی به پرونده‌ی دیگر متهمان این پرونده خبر داد.
 
واحد مرکزی خبر در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۹۲در مورد نحوه‌ی رسیدگی به اتهامات این ۱۳ نفر و سخنان صلواتی چنین گزارش داد:‌
«در این جلسه تعدادی از جاسوسان و مرتبطان سرویس جاسوسی موساد که با تلاشها و هوشمندی سربازان گمنام امام زمان (عج) در وزارت اطلاعات دستگیر شدند حضور دارند. وی گفت: تعدادی از این متهمان با حضور وکلا و نمایندگان دادستان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه و حکم قانونی برای آنان صادر شده است. قاضی این پرونده افزود: بقیه این افراد نیز در آینده نزدیک محاکمه خواهند شد. وی گفت: این افراد پس از جذب از طریق فضای مجازی و شبکه های ماهواره‌ای و مراجعه حضوری به سرکنسولگری‌های رژیم صهیونیستی در برخی کشورهای همسایه با وعده های پوشالی افسران اطلاعاتی موساد مواجه شدند و به تناسب توانایی ها و ظرفیت‌های افراد آموزش‌هایی به آنها داده شده است. قاضی پرونده افزود: این افراد را سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی با پرداخت وجوه و امکانات مأموریت‌های عملیاتی و غیرعملیاتی به آنها واگذار و حتی برای آنان دوره‌های آموزشی در اسرائیل برگزار کرده است. وی گفت: این متهمان با برقراری ارتباط با کارکنان مراکز حساس در کشور اقدام به جاسوسی در زمینه‌های مختلف کرده‌اند. قاضی پرونده افزود: رژیم صهیونیستی به زعم خود می‌پنداشت با این گونه اقدامات اقتدار جمهوری اسلامی ایران را زیر سؤال می‌برد هرچند ملت شهید پرور ایران در صحنه های مختلف به آمریکا و رژیم صهیونیستی ثابت کردند که با اقداماتی از جمله ترور دانشمندان هسته‌ای و جنایات آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی دست از ارکان و ارزش‌های والای انقلاب اسلامی بر نخواهند داشت. وی گفت: این دادگاه با استعانت از پروردگار متعال و رهنمودهای مقام معظم رهبری و رئیس قوه قضائیه در برخورد قاطع و انقلابی با جاسوسان و خائنان به کشور درنگ نکرده و آنها را به اشد مجازات محکوم کرده است.»
 
 
نکته‌ی حائز اهمیت آن که در «جلسه‌ی ابلاغ حکم ۱۳ متهم»‌ صحبتی از مشارکت آن‌ها در پرونده‌ی ترور «دانشمندان هسته‌ای» کشور که پیش از این بارها مقامات قضایی و امنیتی در مورد آن «اطلاع رسانی» کرده بودند نشده است.
در گزارشی که خبرگزاری مهر منتشر کرد حروف اول نام و نام خانوادگی متهمان به شرح زیر انتشار یافته است. «(ع. الف)، (ع. د)، (ع. ق)، (ع. الف)، (ص. د)، (م. ح)، (م . ص)، (الف. د) ،( م. ک)،(الف. ز)، ( م. ر) ،(خ. ع) و (ک. الف)».
 
 
با مقایسه‌ی حروف اول نام و نام‌خانوادگی افراد محاکمه شده تحت عنوان جاسوسان اسرائیل، با نام و نام خانوادگی افرادی که تحت عنوان اعضای هسته‌‌های موساد متهم به ترور متخصصان هسته‌ای شده بودند مشخص می‌شود که این‌ها یکی نیستند و هیچ یک از کسانی که متهم به عضویت در تیم‌های تروریستی شده بودند در میان آن‌ها نیستند.
 
تهیه کیفرخواست و تشکیل دادگاه برای متهمان هسته‌ای
 
عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ خبر داد که : «۱۸ متهم ترورهای هسته‌ای، تحت پیگرد قرار گرفته و کیفرخواست آنها صادر شده است. سال آینده نیز آنها پای میز محاکمه قرار می‌گیرند. »
 
http://www.irinn.ir/news/10790
 
محسنی اژه‌ای دادستان کل کشور و سخنگوی قوه‌قضاییه در گرماگرم فعالیت‌های انتخاباتی مربوط به یازدهمین دوره‌ی ریاست جمهوری و در حالی که هنوز جامعه‌ی سیاسی از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی در بهت و حیرت به سر می‌برد در مصاحبه‌ی مطبوعاتی ۶ خرداد ۱۳۹۲ خود خبر از تشکیل دادگاه غیرعلنی برای متهمان پرونده‌‌ی هسته‌ای داد و گفت:
 
«وزارت اطلاعات با اقدامات مناسب تعدادی از عوامل ترور دانشمندان هسته‌ای را شناسایی و آنها را دستگیر کرده است و برای بیش از 40 نفر پرونده تشکیل و به دادگاه ارسال شد که دادگاه این افراد به صورت غیرعلنی شروع شده است؛ دادگاه با حضور وکلا و نماینده دادستان شروع شده و امیدواریم هر چه سریعتر رسیدگی را دنبال کنند چرا که انتظار جامعه این است که عوامل ترور دانشمندان مشخص شوند.»
 
 
و در تاریخ ۱۸ تیرماه ۱۳۹۲ در دورانی که  نگاه‌ها متوجه‌ی مراسم «تنفیذ» و «تحلیف» ریاست جمهوری جدید بود و گمانه‌زنی در مورد اعضای کابینه‌‌ی او در محافل ادامه داشت، جعفری‌دولت‌آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران درباره آخرین وضعیت پرونده عاملان ترور دانشمندان هسته‌ای گفت: «در این پرونده اقدامات و تحقیقات بسیار مفصلی صورت گرفت برای بیش از 20 نفر از متهمان کیفرخواست صادر شد که محاکمه 18 نفر از آنها به پایان رسیده و بعد از صدور احکام اطلاع‌رسانی انجام می‌شود.».
 
 
در پاسکاری صورت گرفته بین دادستان کل کشور و دادستان عمومی و انقلاب تهران معلوم نشد بالاخره در ارتباط با ترورهای هسته‌ای چند نفر دستگیر شدند، برای چند نفر تشکیل پرونده شد و چه تعداد با کیفرخواست به دادگاه فرستاده شدند؟
 
با تجربه‌ای که دستگاه «عدالت» حکومت اسلامی در پرونده مربوط به بمبگذاری شیراز و دادرسی آن اندوخته به خاطر گستردگی دستگیرشدگان و ادعاهای مطرح شده از سوی دستگاه امنیتی و قضایی و تناقضاتی که در جریان رسیدگی به اتهامات پیش می‌آید صلاح دیده نشده که در حد همان دادگاه نیز اطلاع رسانی شود و همه چیز در خفا صورت می‌گیرد تا بلکه افتضاحات به عمل آمده جمع و جور شود و با اعدام تعدادی بیگناه پرونده برای همیشه بسته شود.
 
«جاسوس بازی و جاسوس سازی» در تیم مذاکره کنندگان هسته‌ای
 
حسین موسویان مذاکره کننده‌ی ارشد هسته‌ای یکی از کسانی بود که به اتهام جاسوسی دستگیر شد. او در ۲۰ فروردین ۱۳۸۷در دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام ''اخلال در امنیت ملی'' مجرم شناخته شده و به دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از مشاغل دولتی محکوم شد. احمدی نژاد رئیس جمهور و محسنی اژه‌ای وزیر اطلاعات حتی پس از صدور حکم دادگاه نیز به صراحت موسویان را جاسوس معرفی می‌کردند.

شاهین دادخواه یکی دیگر از افراد تیم مذاکره کننده‌‌ی هسته‌ای در تاریخ ۲۷ مهرماه ۱۳۹۲ در نامه ای سرگشاده به حسن روحانی از زندان اوین می‌نویسد:
 
« از اردیبهشت ۸۶ که برخوردها با شما و مرکز تحقیقات استراتژیک از طریق دستگیری حسین موسویان معاون بین الملل مرکز تحقیقات استراتژیک آغاز شد، تا انتخابات ریاست جمهوری در حرداد ۹۲، مجموعه ای از همکاران و همراهانتان دستگیر شدند که در میان آن ها سه نفر هستند که مدت های مدیدی است در زندان اوین به اسارت گرفته شده اند.  دکتر رحمن قهرمانپور، مدیر گروه خلع سلاح مرکز تحقیقات استراتژیک و از همکاران شما و حسین موسویان، خود اینجانب "شاهین دادخواه" از دیگر همکاران شما در زمان دبیریتان در شورای عالی امنیت ملی که با نگارش گزارش های انتقادی در مورد سیاست های هسته ای دولت احمدی نژاد، مورد غضب وزارت اطلاعات آن دولت قرار گرفته و هم اکنون نزدیک به سه سال است بدون هیچ گونه مدرک و سندی به ۷ سال زندان محکوم شده ام و نفر سوم مهرداد سرجویی است، مسئول سایت مرکز تحقیقات که او هم مدت ۲۰ ماه است توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده است.»
 
وی همچنین در ادامه می‌گوید:

«آقای روحانی آیا می‌دانید ۲ سال است ممنوع الملاقات بوده و سه سال است حتی یک روز هم به مرخصی نرفته ام؟ آیا می دانید رحمان قهرمان پور فقط ۳ ماه! تحت بدترین شرایط در بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات اسیر بود؟ و به خاطر ضرب و شتم برای وادار کردن وی به اعتراف به دروغ علیه شما، دچار درد کمر و آرتروز شده و تا کنون به مشکل بیماری وی رسیدگی نشده است؟ »
 
وی در خاتمه‌ی نامه‌اش خطاب به روحانی می‌گوید:‌
«در سخنرانی خود در دانشگاه تهران به وزارت اطلاعات می گویید راه را برای دیپلماسی عملی باز کند، اما نمی گویید در چند سال گذشته چند نفر نخبه دانشگاهی، قربانی سیاست جاسوس بازی و جاسوس سازی شده اند؟»
 
حتی بالاترین کادرهای سیاسی رژیم و مذاکره‌کنندگان هسته‌ای نیز از «جاسوس بازی و جاسوس‌سازی» در امان نیستند. معلوم نیست چه تعداد دیگر که صدایشان هم به جایی نمی‌رسد به این بلا دچار شده‌اند؟
 
 
دستگیری جاسوسان سیا در ایران در سال ۱۳۶۸
 
مرور اطلاعات منتشر شده توسط دستگاه‌های امنیتی و قضایی رژیم مرا به سال ۶۸ می‌برد. هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه‌ی اول اردیبهشت ۶۸ با آب و تاب از متلاشی شدن شبکه‌ی جاسوسی آمریکا و خنثی کردن طرح‌های سیا در ایران خبر داد و گفت:
 
«آمریکایی‌ها انواع نامرئی نویسی را در این جریان به کار گرفته بودند به نحوی که دو نفر جاسوسان از یک نوع استفاده نکنند، تا اگر یک نوع آن را ما کشف کردیم، نوع دیگر آن کشف نشود. هر یک از آنها یک ماده شیمیایی و یک ظاهر کننده مخصوص به خود داشته است. به جاسوسان دستورهای پیچیده و آموزش‌های بسیار سطح بالا داده بودند و سرمایه‌گذاری زیادی کرده بودند … نوع آموزش‌ها نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها حساب‌های خطرناکی برای ما دارند چون بعضی از جاسوسان گفته‌اند که در اطراف مشهد زمینی را به مساحت یک کیلومتر در یک کیلومتر بخرید، سپس به آنها آموزش هدایت چترباز داده‌اند تا اگر چترباز خواست پیاده شود‌. در نقطه خاصی که می‌خواهد بتواند پیاده شود. هم چنین به آنها ماموریت داده‌اند که همه‌ی پل‌ها و نقاط استراتژیک را که تا مرز فاصله نزدیکی دارند، شناسایی کرده و عکس‌برداری کنند و به آمریکایی‌ها بدهند برای این‌که آمریکایی‌ها بتوانند در وقت مناسب از آن استفاده کنند … به جاسوسان نوعاً یک رادیوی مخصوص داده‌اند که از آن طرف پیام رمز می‌دهند و در این رادیو ضبط می‌شود و هر وقت هم جاسوسی در خانه‌اش نیست، پیام توسط رادیو ضبط می‌شود و متقابلاً نیز جاسوس مذکور، پاسخ پیام دریافتی را به صورت رمز با همان رادیو ارسال می‌کند(روزنامه اطلاعات دوم اردیبهشت ۱۳۶۸)
 
پس از رفسنجانی، محمدی ری‌شهری وزیر اطلاعات در روز ششم اردیبهشت ۶۸ به صحنه آمد و طی یک کنفرانس خبری از دستگیری جاسوسان آمریکایی و خنثی شدن طرح‌های پیچیده‌ی آنان خبر داد. وی بعدها در جلد سوم خاطراتش تعداد دستگیر شدگان را ۵۲ نفر و تاریخ دستگیری آن‌‌ها را بین بیستم تیرماه ۶۷ تا ۱ مرداد ۱۳۶۸ اعلام کرد.
من با دستگیر‌شدگان مزبور در «آموزشگاه» اوین هم‌بند بودم و در جریان پرونده‌سازی دستگاه امنیتی برای تعدادی از آن‌ها بودم. در فروردین‌ماه ۶۹ روزنامه کیهان به نقل از ابراهیم رئیسی دادستان انقلاب اسلامی تهران اعلام کرد که ١٠ نفر متهم به جاسوسی ظرف چند روز آینده اعدام خواهند شد. این خبر ولوله‌ای در میان متهمان جاسوسی که به دادگاه رفته بودند انداخت و تا مدت‌ها در وضعیت روحی بسیار نامناسبی به سر می‌بردند. خوشبختانه تا جایی که می‌دانم هیچ‌یک از ۱۰ نفر یاد شده اعدام نشدند.
 
ری شهری در جلد سوم خاطراتش نام برخی افراد دستگیر شده در بخش‌ نیروهای نظامی وزارتخانه‌ها، ارگان‌های دولتی، تیم‌های عملیاتی و دیگر منابع «سیا» را بر شمرده و می‌نویسد:
 
«این افراد عبارتند از سرهنگ بهمن [بهرام] ایکانی فرزند تقی، سرتیپ دوم اردشیر [اشرف] فرزند محمد حسن، سرهنگ گیلانی، سرهنگ مسعود ربانی [فکرمی‌کنم پایابی]، ناخدا یکم تورج ریاحی، ناخدا یکم قهرمان ملک زاده، دریادار دوم کیانوش حکیمی، دکتر بهمن آقایی کارشناس حقوقی وزارت خارجه، مسعود بیدور [دیده‌ور] کارشناس برنامه‌ریزی وزارت نفت، جمشید امیری[بیگوند] شاغل در پتروشیمی شیراز، دکتر منوچهر آذر وکیل پایه یک دادگستری، دکتر حشمت‌الله مقصودی وکیل پایه‌ یک دادگستری و روحانی نما، مهدی عباس‌زاده، غلامحسین رضازاده، رسول خطیبی از تیم‌های عملیاتی، عطاءالله شیبانی مدیر گسترش زبان در مشهد [متهم به تهیه زمین فرودگاه و ...] و منوچهر صاحب‌ کتابفروشی چهر در تبریز جزو افراد دستگیر شده می‌باشند. »
 
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌ی ۳۲۱
 
ری‌شهری حتی نام سرهنگ ایکانی را که یکی از قهرمانان جنگ بود اشتباه می‌نویسد. چیزی نگذشت که در آبان‌ماه سال ۶۸ سرتیپ اردشیر اشرف، دریادار کیانوش حکیمی بوشهری و ناخدا تورج ریاحی و سرهنگ بهمن ایکانی توسط دادگاه نظامی که آن موقع تحت ریاست علی رازینی بود اعدام شدند.
بهمن ایکانی از فرماندهان ستاد نیروی هوایی بود. نه تنها رسانه‌های رژیم بلکه «سایت روایت سیره شهدا» هنوز از ۱۱۰ پرواز برون مرزی او از جمله عملیات متهورانه‌ی عکسبرداری از مراکز حساس بغداد شامل ساختمان حزب بعث، کاخ ریاست جمهوری و مجلس الوطنی عراق و بازگرداندن هواپیمای آبکش شده، بمباران‌ سکوهای نفتی عراق و بمباران نیروهای عراقی در جریان آزاد سازی خرمشهر می‌نویسند و از رشادت‌های او به نفع خود سوء استفاده می‌کنند بدون آن که اشاره‌‌ای به سرنوشت غم‌انگیز او کنند.
روزنامه‌های رژیم برخلاف واقع و برای تهییج افکار عمومی موضوع را به عراق ربط داده و می‌نوشتند:‌
«برخی از این افراد دستگیر شده از همان سالهای اولیه جنگ تحمیلی به سازمان ” سیا ” وصل شده ، در طی سالیان دفاع قهرمانانه این ملت شجاع، اطلاعات حساسی را در رابطه با وضعیت جنگ و جبهه ها در اختیار آمریکا گذاشته‌اند. سازمان ” سیا ” نیز با ارسال این اطلاعات برای بغداد، عملاً در کشتار و قتل عام ده ها تن از مردم شهری و روستایی، و رزمندگان جبهه های نبرد ، شریک جنایات رژیم بغداد بوده است .» (روزنامه کیهان ، سیزدهم و چهاردهم آبان ماه ۱۳۶۸)
ری‌شهری در سناریوی خود به دروغ از زنده‌یاد حشمت‌‌الله مقصودی در زمره‌ی جاسوسان دستگیر شده یاد می‌کند و می‌نویسد:‌
 
«دکتر حشمت‌الله مقصودی در میان دستگیر شدگان اخیر است با شخصی به نام «پارکر» در آمریکا ارتباط داشته پارکر به مقصودی در آمریکا می‌گوید: «‌آمریکا دیگر این تجربه‌ی تلخ را تکرار نخواهد کرد که یک نفر را بتراشد و وارد مملکت کند، اگر ما ریشه در کشورها نداشته باشیم کار بی فایده است»
 
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌ی ۳۲۰
 
وی همچنین به وسایل پیچیده‌ای که در اختیار جاسوسان گذاشته شده بود اشاره کرده و می‌نویسد: «برای دکتر حشمت‌الله مقصودی کارخانه ناخن‌گیرسازی دفترچه را جاسازی کرده بود. »
 
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌ی ۳۲۳
 
دکتر حشمت‌الله مقصودی، حقوق‌دان، واعظ مشهور و دبیر سابق ادبیات دبیرستان البرز، در سال ۶۸ به هنگام بازگشت از سفر خارج از کشور دستگیر و به جرم جاسوسی برای آمریکا در اواخر سال ۶۸ اعدام شد. وی در جریان سفر به آمریکا دیدارهایی با افراد سیاسی، مجامع دانشگاهی و علمی این کشور داشت. مقصودی همچنین به هنگام دستگیری نامه‌ای نیز از آیت‌الله منتظری به همراه داشت و همین جرم او را در سال ۶۸ که آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری برکنار شده بود دو‌چندان کرد. هر چند در مصاحبه‌ی اجباری او که از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و نیز در تبلیغات رژیم هیچ‌گاه به مورد مذکور اشاره‌ای نشد، ولی او خود معتقد بود که ری‌شهری که دشمنی و عداوت کوری با آیت‌الله منتظری داشت از این مورد نخواهد گذشت.
 
ری‌شهری در مورد شیوه‌های به دام‌اندازی برخی افراد از جمله سه تن در نیروهای دریایی و هوایی می‌نویسد: «در نیمه دوم سال ۶۵ سرهنگ بهمن [بهرام] ایکانی به هلند مسافرت می‌کند و برادرش مهدی را جهت ادامه تحصیل به آمریکا با خود می‌‌برد و در تماس با سفارت هلند و وابسته نظامی آمریکا و عوامل سیا اخذ ویزا را منوط به همکاری با این سازمان می‌کند. همچنین در سال ۶۵ تورج ریاحی به اتفاق فرزند خود به آلمان می‌رود و جهت اخذ ویزا به سفارت آمریکا در این کشور مراجعه و آنان شرط ویزا را همکاری اعلام می‌کنند.
در سال ۶۴ اردشیر اشرف جهت دیدار با فرزند خود به ترکیه و جهت اخذ ویزا برای عزیمت به آمریکا به سفارت این کشور در ترکیه مراجعه می‌کند و او را به همکاری دعوت می‌نمایند و در سال ۶۵ قهرمان ملک‌زاده جهت دیدار با همسر و فرزند خود در آمریکا به ایتالیا سفر می‌نماید و سفارت آمریکا در رم عزیمت به کشور آمریکا را منوط به دادن اطلاعات می‌‌کند. »
 
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌‌های ۳۲۲ و ۳۲۳
 
بخشی از اطلاعات ارائه شده از سوی ری‌شهری واقعی است اما در کنار یک سری واقعیت به داستان‌سرایی و پاپوش‌دوزی هم می‌پردازد. همانطور که او توضیح می‌دهد غالب دستگیرشدگان در مراجعه به سفارت‌های آمریکا در کشورهای ترکیه و امارات و اروپایی در تور مأموران آمریکایی افتاده بودند. اما بسیاری از آن‌ها واقعاً آدم‌های ناتوانی بودند و همیشه بین ما بحث بود که آمریکایی‌ها واقعاً دنبال چه چیزی بودند که چنین افرادی را به تور انداخته‌اند. به ادعای روزنامه‌ی کیهان در مورد اطلاعات جمع‌آوری شده توسط این افراد توجه کنید:‌
«عکس‌العمل مردم در برابر جنگ، بمباران‌ها و موشک باران‌ها، نحوه رساندن مواد غذایی و سوختی به شهرهایی که مورد حملات هوایی قرار می‌گرفتند و … اطلاعاتی بود که عمدتاً سازمان ” سیا ” پس از جمع آوری آنها را در اختیار رژیم صدام حسین قرار می‌داد تا بر مبنای این اطلاعات دریافتی، بهتر بتواند به جمهوری اسلامی ایران ضربه وارد کند .» (روزنامه کیهان ، سیزدهم و چهاردهم آبان ماه ۱۳۶۸)
ری‌شهری در گفتگوی خود با رسانه‌ها که در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات ششم اردیبهشت ۶۸ منتشر شد در مورد نحوه‌ و کیفیت اطلاعاتی که قرار بود توسط جاسوسان غیرنظامی به آمریکا انتقال یابد ولی خنثی شد توضیحاتی داده و از جمله گفت: ‌
 
«الف) یک مهندس،[جمشید امیری بیگوند] اطلاعاتی را از پتروشیمی و مرکز تحقیقات آن جمع‌آوری کرده بود؛
ب) شخص دیگری که در قسمت برنامه‌ریزی وزارت نفت [مسعود دیده‌ور] تردد داشت، کلیه‌ی سیاست‌های نفتی و صادرات و واردات مربوط بدان را رصد می‌کرد؛
ج) فردی [بهمن آقایی دیبا] فعالیت‌های حوزه‌ی وزارت امور خارجه را جمع‌آوری کرده بود؛
 د) یک وکیل دعاوی [دکتر منوچهر آذر] اطلاعات سیاسی- اجتماعی درباره‌ی محاکم کیفری و حقوقی را جمع آوری کرده بود.
 
آیا تصورش را می‌توانید بکنید که کسی به خاطر جمع‌آوری «اطلاعات سیاسی- اجتماعی درباره‌ی محاکم کیفری و حقوقی» به جاسوسی متهم شود؟
از همین جا می‌توانید به ماهیت بسیاری از اتهامات دیگر نیز پی ببرید.
 
ری شهری در کتاب خاطرات خود از جمله در مورد «جاسوسان» دستگیر شده می‌گوید:‌
 
«مأمور شماره‌ی ۴۸ [بهمن آقایی دیبا] طی جلسات بازجویی اعتراف نمود که در زمان مأموریت دیپلماتیک در یکی از کشورهای منطقه [هند] مورد توجه عوامل اطلاعاتی آمریکا قرار گرفته است و در هنگام مسافرت چند روزه به کشور اندونزی، یکی از وابستگان نظامی آمریکا به برقراری روابط دوستانه و ایجاد زمینه‌های برقراری ارتباط با ایشان مبادرت می‌نماید و پس از بازگشت مشار‌الیه به کشور محل مأموریت [هند] یکی دیگر از عوامل سیا به نام «دیوید» با پوشش دبیر دوم سفارت آمریکا و به منظور استمرار ارتباطات وی با وابسته نظامی، طرح جلب همکاری سوژه را به اجرا گذارده و موافقت ایشان جهت ارتباط اطلاعاتی را جلب می‌نماید. سوژه در مدت اقامت و اشتغال در نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در کشور محل مأموریت [هند] به صورت مستمر با عوامل سیا در ارتباط بوده و گزارش‌های تهیه شده را در ملاقات‌های حضوری در اختیار آن‌ها قرار می‌داده است.
پس از بازگشت سوژه به تهران و حذف زمینه‌‌های انجام ملاقات‌های مستمر حضوری، شکل ارتباطی به دریافت پیام‌های رمز رادیویی و ارسال مکاتبات نامرئی نویسی تبدیل شده و در این مدت نیز، تعداد ۸۰ نامه‌‌ی نامرئی نویسی حاوی مطالبی در خصوص مسائل داخلی وزارت خارجه، سیاست‌ها و دیدگاه‌های مسئولین این وزارتخانه ارسال شده و چهار ملاقات نیز در کشورهای سنگاپور، ترکیه و آلمان‌غربی میان سوژه و عوامل سیا به اجرا درآمده بود. »
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌‌های ۲۲۹ و ۲۳۰
 
او چنان از «مامور شماره‌ی ۴۸» یاد می‌کند که گویا با جیمزباند روبرو هستیم. بهمن آقایی دیبا دبیردوم اقتصادی سفارت جمهوری اسلامی در هند و مشاور حقوقی وزارت امورخارجه کسی بود که در ازای دریافت پول به جاسوسی برای آمریکا پرداخته بود. وی از کارمندان قبل از انقلاب وزارت خارجه بود و به خاطر تسلط به زبان انگلیسی ترجمه‌ی متن‌ سخنرانی‌های مهم بین‌المللی سران رژیم را در زندان انجام می‌داد. سخنرانی ری‌شهری در کنفرانس هاوانا، در رابطه با مواد مخدر را وی در سالن۲ آموزشگاه اوین ترجمه کرد. او در دادگاه به اعدام محکوم شده بود ولی بعدها حکم اعدام او شکست و به ده سال زندان تقلیل یافت و سرانجام از زندان آزاد شد و به آمریکا رفت و هم‌اکنون کارشناس سیاسی «صدای آمریکا» است.
 
ری‌شهری همچنین در مورد برادران فرخ‌نیا می‌گوید:‌
 
«با شناسایی فردی به نام منصور که اطلاعات مربوط به وزارت نفت- اولین منبع مالی دولت و مؤثر در بسیاری از محاسبات و سیاست‌های کشور – را در اختیار عوامل آمریکایی قرار می داد، پرونده وارد مرحله‌ی جدیدی شد. بررسی سوابق خانوادگی منصور مبین آن بود که یکی از برادران ایشان به نام ناصر از فرماندهان عالی‌رتبه‌ی نیروی دریایی می‌باشد.... متأسفانه نتایج اقدامات کنترلی و به ویژه گزارش‌های ارسالی از «بخش فنی» در خصوص محتویات نامه‌های نامرئی نویسی، ... مشخص شد که حجم قابل توجهی از این اطلاعات به مسائل نظامی مربوط می‌باشد. از سوی دیگر، نوع روابط مشکوک میان این دو برادر بیانگر آگاهی و همکاری ناصر در این ماجرا بود.
... منصور به توصیه‌ی یکی از برادرانش به نام نصرت‌الله (مقیم آمریکا و مرتبط با سازمان سیا) جهت اخذ ویزای آمریکا به آلمان غربی عزیمت نموده و پس از مراجعه به سفارت این کشور و مواجهه با افسر اطلاعاتی سیا با پیشنهاد همکاری و ارتباط اطلاعاتی با آنان موافقت کرده است و پس از طی آموزش‌های لازم و تست با دستگاه دروغ‌سنج به کشور مراجعت نمی‌نماید. در یکی از ملاقات‌هایی که میان منصور و عوامل سیا در ‌آلمان غربی برگزار می‌شود، موضوع جلب موافقت «ناصر» و ترغیب وی جهت جمع‌آوری و ارسال اطلاعات در دستور کار منصور قرار می‌گیرد و ایشان نیز پس از بازگشت به کشور و طرح موضوع، به جلب نظر برادر موفق می‌شود. اما به دلیل محدودیت نیروهای نظامی در خروج از کشور، اطلاعات نظامی، به ویژه در حوزه‌ی نیروی دریایی، امکانات و قابلیت‌ها و طرح‌های عملیاتی این نیرو در خلیج فارس و به ویژه منطقه‌ی «فاو» از سوی ناصر تهیه و در اختیار برادرش قرار می‌گرفت و منصور نیز اطلاعات نظامی را همراه اطلاعات جمع‌آوری شده از وزارت نفت را به وسیله‌ی سیستم‌های ارتباطی یا ملاقات‌های حضوری به عوامل سیا ارائه می‌نمود.
از آن‌جایی که ناصر فردی نظامی بوده و اطلاعات حیاتی مربوط به این بخش را با واسطه‌ی آمریکایی‌ها در اختیار عراق ( به عنوان کشور در حال جنگ) قرار داده بود و براساس قوانین حقوقی کشور، حکم اعدام برای ایشان صادر شد و به اجرا در آمد.»
 
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌‌های ۲۳۰ و ۲۳۱
 
آن‌چه ری‌شهری در مورد ناخدا ناصر فرخ‌نیا می‌گوید یکسره دروغ و پرونده‌سازی است. من یک سال با او هم‌اتاق بودم. انسانی بود شریف و دوست‌داشتنی. ناصر یکی از فرماندهان عالیرتبه‌ی نیروی دریایی بود که در نبردهای پیروز این نیرو در خلیج فارس نقش عمده‌ای داشت و مورد تقدیر قرار گرفته بود. وی به تازگی بازنشسته‌ شده و یک شرکت مهندسی دایر کرده بود. خودش می‌گفت تازه می‌خواست زندگی کند و کارهایش روی غلطک افتاده بود که بدشانسی به سراغش آمد.
همسرش مسئول اتاق عمل بیمارستان شرکت نفت و البرز بود و دو دختر نوجوان داشت. برادر کوچکترش منصور که یک شرکت خصوصی در خیابان میرداماد حوالی میدان محسنی داشت و به معاملات نفتی هم می‌پرداخت در تلاش برای گرفتن ویزا و سفر به آمریکا برای دیدار دخترش در تور اطلاعاتی آمریکا افتاده بود. وی در صحبت‌های خانوادگی اطلاعات عام نظامی را که در نشریات تخصصی انتشار پیدا می‌کند به منصور می‌دهد و هراز چند گاهی در پاسخ به سؤالاتی که منصور می‌کند از خاطراتش در جنگ بین ایران و عراق می‌گوید. پس از مدتی منصور به او می‌گوید که در رابطه با آمریکایی‌ها قرار گرفته و جاسوسی می‌کند. ناصر او را از این کار برحذر داشته و به اصرار از او می‌خواهد که خود را به نیروهای امنیتی معرفی کند.
منصور ضمن نادیده گرفتن هشدار او می‌گوید مدتی است که ارتباطش را قطع کرده و مایل به ادامه‌ی همکاری نیست بنابر‌این نیازی به معرفی خود نمی‌بیند.
پس از مدتی منصور برای یک پرونده‌ی مالی به دادگستری احضار می‌شود و در آن‌جا ضمن توضیح در مورد فوق می‌گوید این که چیزی نیست من با مأموران آمریکایی نیز ارتباط داشته‌ام و به شرح ماجرا می‌پردازد که منجر به دستگیری‌‌اش می‌شود و سپس ناصر را نیز در ارتباط با او دستگیر می‌کنند.
دختران ناصر پس از مدت‌ها در ملاقات متوجه شده‌ بودند که پدرشان به خاطر عمویشان دستگیر شده است و از این بابت پدرشان را مورد شماتت قرار می‌دادند که چرا او را لو نداده است. ناصر در ملاقات با صرف وقت و محبت بسیار به آن‌ها می‌گفت آیا اگر یکی از شما ها مرتکب خطایی شود حاضرید او را به مأموران امنیتی لو دهید؟
با آن که ظلم بزرگی از طرف منصور در حق او شده بود با این حال خیلی هوای او را که بیمار بود داشت.  ناصر حتی لباس‌های برادرش را می‌شست و کارهای شخصی‌اش را انجام می‌داد.
نظام «عدل اسلامی» منصور را آزاد کرد و ناصر را در سال ۷۳ پس از تحمل ۵ سال زندان به جوخه‌ی اعدام سپرد. او در میان دستگیر شدگان تنها کسی بود که نه ارتباطی با سیا نداشت و نه مبادرت به جاسوسی کرده بود. حتی در پرونده‌سازی ری‌شهری نیز نتوانستند هیچ ارتباط مستقیمی بین او و مأموران آمریکایی بتراشند و همه چیز را به واسطه ربط دادند که او نیز موارد یاد شده را تکذیب می‌کرد. 
 
ری‌شهری همچنین در مورد «شناسایی داریوش» یکی دیگر از متهمان می‌گوید:‌
 
«شناسایی داریوش، اولین نتیجه‌ی «طرح نفوذ» محسوب می‌شد که به دنبال آن روش‌های ارتباطی و سایر مرتبطین به سازمان سیا شناسایی و دستگیر شدند. ایشان که از پرسنل شاغل در پتروشیمی و فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌های آمریکا بود، در اعترافات خویش چنین اظهار داشت:‌ «یکی از سرپل‌های ایرانی سازمان سیا و مقیم در اروپا، پس از جلب همکاری فردی به نام امجد و وصل ایشان به عوامل اطلاعاتی آمریکا، موضوع «شناسایی عناصر مستعد و مورد نظر» را در دستور کار ایشان قرار می‌دهد. امجد نیز با توجه به جایگاه شغلی من و حساسیت آن در مسائل نظامی، مبادرت به معرفی به سرپل مربوطه و در نهایت عوامل اطلاعاتی آمریکا نموده و پس از تأیید نهایی از سوی آنان موضوع جلب همکار یمن وارد فاز اجرایی شد...»
پس از مذاکرات مقدماتی و ترسیم آینده‌ی روشن، به ویژه ادامه‌ی تحصیل فرزند داریوش در آمریکا، به همراه آقای امجد عازم  کشور ژاپن شده و اولین ملاقات اطلاعاتی در این کشور به اجرا در می‌آید. پس از صحبت‌های مقدماتی، آزمایش توسط دستگاه دروغ سنج و ... آموزش های لازم از قبیل نحوه‌ی تهیه‌ی اخبار، نامرئی نویسی، کار با دستگاه‌های رادیویی جهت اخذ پیام‌های رمز و ... در اختیار ایشان قرار گرفته و جهت انجام وظایف محوله از سوی عوامل سازمان سیا به کشور مراجعت می‌کند. ملاقات‌های بعدی، به ویژه در کشور آلمان غربی، بدون واسطه و حضور آقای امجد و مستقیماً میان داریوش و جک (افسر اطلاعاتی آمریکا) برگزار می‌گردید و در این مدت نیز ۶۹ نامه نامرئی برای عوامل آمریکایی ارسال کرده بود و در نهایت بدون آن‌که وعده‌های عوامل بیگانه به ویژه ادامه تحصیل فرزندش در آمریکا تحقق یابد شناسایی و دستگیر گردید. »
 
جلد سوم خاطره‌ها، محمدی ری‌شهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحه‌‌های ۲۳۱ و ۲۳۲
 
ری‌شهری به همین ترتیب که خاطره می‌نویسد و سناریو جعل می‌کند، حکم اعدام و زندان و شکنجه هم می‌داد و نزدیک به ۶ سال هدایت سیستم اطلاعاتی کشور را به عهده داشت.
به نظر می‌رسد منظور او از «داریوش»، جمشید امیری بیگوند و امجد، هوشنگ امجدی بیگوند باشد. جمشید امیری برادر همسر امجدی بود و در شهریور۶۷ دستگیر شده بود. در آبان همان سال خواهرش پروین به همراه هوشنگ امجدی دستگیر شده بود. هر دو به زیر شکنجه برده شده بودند. پروین پس از هشت ماه تحمل سلول انفرادی و آزار و اذیت بسیار با وثیقه آزاد شد.
من بیش از یک سال نزد امجدی که شاگرد زنده‌یاد علی دشتی بود حافظ خواندم و بهره‌ها از او بردم. از این بابت به او وامدارم که مرا با دنیای پر رمز و راز حافظ آشنا کرد. وسیله‌ی آشنایی من با او محمود رویایی یکی از زندانیان مجاهد بود که در سال ۷۵ به مجاهدین در عراق پیوست و امروز در لیبرتی است. پدر محمود از دوستان امجدی بود.
خوشبختانه حکم اعدام امیری به هفت سال و امجدی به ده‌سال تقلیل یافت ‌و هر دو از زندان آزاد شدند. گالیندوپل در سال ۶۹ در سفر خود به ایران با آن‌ها و تعداد دیگری از متهمان به جاسوسی دیدار کرده بود.
 
ری‌شهری در گفتگوی خود با رسانه‌ها همچنین اظهار داشت که «به زودی افراد دستگیر شده از طریق تلویزیون و رسانه‌های خبری اعترافات خود را اظهار خواهند کرد.»
 
متهمان به جاسوسی تعریف می‌کردند بدون اطلاع قبلی آن‌ها را برای مصاحبه‌ی تلویزیونی می‌برند و به هریک سناریویی می‌دهند که بر اساس آن به جاسوسی اعتراف کنند. همه‌ی آن‌ها بر اثر تهدید و ضرب و شتم، تطمیع و قول تخفیف در مجازات و ... می‌پذیرند که طبق سناریوی مزبور اعتراف کنند. تنها دکتر منوچهر آذر که وکیل و حقوقدان بود از انجام آن سرباز زد. بعداً‌ همان اعترافات کیفرخواست افراد شد.
” هوشنگ امجدی ” در اعترافی که کرد اظهار داشت : «پس از چند بار ملاقات با یک خانم به نام ” سارا ” در هتلی در واشنگتن، مردی به ملاقات من آمد و بعد از آموزش استفاده از نامه‌های نامریی، از من خواست تا اطلاعاتی از اوضاع اقتصادی، وضع تولید پالایشگاه‌ها و واردات فراورده‌های نفتی، برایشان ارسال کنم .»
وی ملاک بود و اساساً دسترسی به چنین اطلاعاتی نداشت.
” جمشید امیری ” نیز اظهار داشت : «اطلاعاتی که آنها از من می خواستند ، در باره‌ی مسایل جاری در کشور بود و از آن جایی که تخصص من در رشته شیمی بود و در پتروشیمی کار می‌کردم ، می‌خواستند بدانند که آیا ایران قادر به تولید سلاح شیمیایی هست یا نه ؟
” بهرام ایکانی ” نیز در این رابطه اظهار داشت : «اطلاعاتی را که من به آمریکا منعکس می‌کردم، مسایلی در رابطه با جنگ ایران و عراق ، نیازهای تسلیحاتی ایران، زمان حمله ایران به عراق ، و چگونگی سیستم پدافند ایران بود .«
”علی اصغر راهرو ” که تریکوبافی در تبریز داشت نیز در همین مصاحبه گفت : «از من خواسته شده بود تا از کلیه پل‌ها، میادین حساس و تاسیسات نظامی، مناطق اقتصادی، و نیروگاه‌های حرارتی عکسبرداری، و همچنین اماکن نظامی سپاه و کمیته را شناسایی کنم .» روزنامه کیهان ، سیزدهم و چهاردهم آبان ماه ۱۳۶۸
در سناریویی که ری‌شهری ارائه داد مدعی گردید «علی، یکی از عناصر گروهکی فراری و مقیم در کشور ترکیه... بنا به دستور عوامل آمریکایی، سه نفر دیگر به نام‌های رسول [خطیبی]، اصغر [راهرو] و باقر را شناسایی و پس از طی مراحل مقدماتی در کشور ترکیه به عوامل سیا معرفی می‌کنند و وصل می‌شوند. اعضای تیم جهت گذراندن دوره‌های آموزشی عازم آلمان غربی گردیده و پس از دریافت سیستم ارتباطی در یکی از هتل‌ها، جهت تکمیل آموزش عملیات نظامی و چریک شهری به محلی به نام «کمپ» که تحت تدابیر شدید حفاظتی و امنیتی قرار داشته است منتقل شده و پس از گذراندن دوره‌ی کمپ به ایران مراجعت می‌نمایند. شناسایی راه‌های ارتباطی میان ایران و شوروی (سابق) تعیین مراکز حساس، خطوط راه‌آهن، پل‌ها، سیستم ارتباطی و مخابراتی، تعیین محل‌هایی جهت فرود هلی‌کوپتر، عکسبرداری،  تخریب و انفجار این مراکز و ... در دستور کار این تیم عملیاتی قرارداشته و دوره‌های آموزشی و تکمیلی در کمپ نیز به صورت سالیانه تکرار می‌شد. »
در دوران یاد شده مصطفی پورمحمدی که معاون ضد جاسوسی وزارت اطلاعات بود به تازگی از کشتار ۶۷ به درآمده بود و همچنان به خونریزی و پاپوش دوزی و ... مشغول بود. او مسئولیت این دستگیری‌ها را به عهده داشت و خود بر بازجویی‌ها و سناریوسازی‌‌ها نظارت می‌کرد.
ای کاش در زندان می‌بودید و این افراد را می‌دیدید تا متوجه شوید تا کجا سیستم امنیتی رژیم به دروغ و دغل پناه می‌برد و هیچ پروایی نمی‌کند.  
یکی از متهمان که از نارسایی بینایی رنج می‌برد برای درمان چشم‌اش به کانادا سفر کرده بود پس از بازگشت همراه با مترجم‌اش دستگیر شده بود. وی در اثر شکنجه بینایی چشم‌اش را هم از دست داده بود و شرایط سختی در زندان داشت. محمود ظریف روزنامه‌نگار و ابراهیم اسحاقی احتمالاً نظامی از دیگر دستگیرشدگان بودند. اسحاقی اعدام و ظریف از زندان آزاد شد.
ری‌شهری در مصاحبه‌ تلویزیونی خود از دو نفر به عنوان سرشبکه‌ی داخلی و خارجی نام برد. اولی سرهنگ بود و دومی فردی کاسب که در دبی قنادی داشت.
من بعدها با این فرد هم‌بند شدم. متجاوز از یکسال او را در سلول انفرادی نگاه داشته بودند و هیچ اتهامی نمی‌توانستند متوجه او کنند. عاقبت او را به دادگاه بردند. وی با خرید فر‌های مخصوص شیرینی پزی و انتقال آن به اوین در گوشه‌ای از زندان شیرینی پزی راه انداخت و کیک یزدی می‌پخت. در دادگاه حاکم شرع از او پرسیده‌ بود آیا فر و وسایلی که خریدی را می‌خواهی با خود از زندان ببری؟ او با ترس گفته بود نه حاج‌آقا آن‌ها را به اسلام هبه می‌کنم.
از شواهد و قرائن بر می‌آمد که شبکه‌ای در کار نبوده است و افراد به شکل جداگانه و بدون ارتباط با دیگری به عوامل اطلاعاتی آمریکا وصل بوده‌اند. دستگیری آن‌ها به نظر می‌رسید ناشی از لو رفتن آن‌ها از طریق یک منبع امنیتی بوده باشد. این احتمال می‌رفت که کا گ ب و یا سیستم‌های رقیب سیا آن‌ها را لو داده باشند.
در دنیایی که «شفافیت» و اطلاع رسانی یکی از موضوعات اصلی است و وسایل ارتباط جمعی پیشرفت خارق‌العاده‌ای کرده‌اند متأسفانه اطلاع‌رسانی از سوی رژیم در ارتباط با دستگیرشدگان دو سال گذشته به مراتب کمتر از اطلاع‌رسانی در مورد کسانی است که ربع قرن پیش دستگیر شده بودند.
امیدوارم خانواده‌های دستگیر شدگان تردیدها را کنار گذاشته و در مورد عزیزانشان اطلاع رسانی کنند. سکوت بیش از هرچیز به نفع رژیم و ناقضان حقوق بشر است.
انتشار اسامی متهمان به جاسوسی برای آمریکا در گزارش گالیندوپل و دیدار او با آن‌ها و فشارهای بین‌المللی موجب تخفیف مجازات تعداد زیادی از آن‌ها شد.
از شما می‌خواهم در مورد دستگیرشدگانی که در دادگاه قاضی صلواتی و دیگر بیدادگاه‌های رژیم بدون برخورداری از کوچکترین حقوق قانونی محاکمه و به اعدام محکوم شده‌اند سکوت نکنید. چه بسا اقدامات شما جان آن‌ها را نجات دهد و دوباره آن‌ها را به آغوش خانواده‌هایشان بازگرداند.
ایرج مصداقی- مهر ۱۳۹۲