۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه
پدر حسین رونقی: پسرم در حال مرگ تدریجی است
خبرگزاری هرانا – وضعیت حسین رونقی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین روز به روز وخیمتر میشود و مسئولین هیچ اقدام مثبتی در جهت بهبود وضعیت وی انجام نمیدهند.
پدر حسین رونقی در گفتگوی کوتاهی با گزارشگر هرانا میگوید از وضعیت فعلی فرزندش بیاطلاع است و تنها از سوی همبندیان فرزندش متوجه وخامت حال وی شده است.
وی در ادامه افزود: پس از شنیدن خبر تشنج حسین، به زندان اوین و دادستانی مراجعه کردیم ولی رئیس زندان از ملاقاتمان با او جلوگیری کرد، سپس این موضوع را به دادستانی اطلاع دادیم آنها هم گفتند ما با زندان تماس گرفتیم ایشان حمام هستند.
پدر این وبلاگ نویس ادامه داد: «در طی دو روز گذشته بارها به زندان مراجعه کردم ولی کسی پاسخگو نیست و نمیدانم برای نجات پسرم از این وضعیت چه کاری میشود کرد.
وی در خصوص وضعیت جسمی حسین رونقی در آخرین ملاقات با وی گفت: "کلیه وی عفونی شده بود و در ملاقاتی که در هفته گذشته داشتیم کنترل ادرار خود را از دست داده بود و تخلیه آن نیز همراه با سوزش بود."
وی در ادامه خاطرنشان کرد "بازجویان پرونده پیشتر ما را به دلیل پیگیری وضعیت حسین تهدید کرده بودند که در صورت ادامه این روند وی را در زندان نگه میداریم تا بمیرد."
وی در پایان خطاب به تمامی وجدانهای بیدار و مجامع حقوق بشری گفت: " پسرم در زندان در حال مرگ تدریجی است از همه مجامع حقوق بشری میخواهم که برای نجات حسین از این شرایط اقدام عاجلی انجام دهند."
در ضرورت توضیح واضحات
Tuesday، July 05، 2011
در ضرورت توضیح واضحات
در ضرورت توضیح واضحات
ایرج شکری
آقای علی ناظر در نقد «استدلال» هایی که در مقاله یی با عنوان «دوستی خاله خرسه ها» در سایت همبستگی ملی درج شده است، در بخشی از نقد خود با نقل قسمتی از فرمایشات مقاله نویس، پاسخی نا کامل به سوال مطرح شده داده است و یاد آور شده است توضیحی بر آن «چرا»یی که نویسنده مقاله «دوستی خاله خرسه ها» مطرح کرده است، ندارد*. چرای مطرح شده این است:« «اگر استراتژی ارتش آزادیبخش شکست خورده و دیگر بعد از خلع سلاح مجاهدین و اشرف موضوعیت ندارند چرا این رژیم اینقدر به قضیه اشرف اهمیت میدهد و بالاترین سرمایه گذاریش در عراق را که همین نوری المالکی بود, که به آمریکا بعنوان یک سکولار و غیر رژیمی غالب کرده بود, به صحنه میاورد و همه رشته هایش را پنبه میکند؟ و چرا این آبروریزی بین المللی را برای گماشته اش میخرد که جان چند مجاهد را بگیرد؟». آقای ناظر در نقد و پاسخ به قسمت نوشته است:« فی الواقع برای این سوال ایشان پاسخی ندارم، چرا که تعریف "ارتش" مشخص است، کارکرد "ارتش" هم مشخص است، و اگر پدیده ای نتواند این تعریف و فونکسیون را به نمایش بگذارد، "استراتژی" وابسته به آن قابل سوال است. این را هم من امروز ننوشته ام، سالها پیش نوشته ام و اگر این فرض ایرادی دارد، آن را به کمبود دانش من ببخشید». پاسخ به آن چرا هم مثل همان «استدالال»هایی که قبلا آقای ناظر سالها با طنین «آوای وحش» شنیده بوده و حالا در مقاله «دوستی خاله خرسه ها» به شکل نرم و قابل انتشار در شرایط کنونی در سایت همبستگی نمایان شده است، روشن است و شاید هم آقای ناظر نخواسته است به آن جواب بدهد و آن را با «نمی دانم» جایگزین کرده است. این را هم خوب است یاد آور شوم که چند سال پیش شده تشبیه کردن منتقدان جدا شده از مجاهدین به «فضولات» دفع شده از بدن «زینت بخش» همین سایت معظم همبستگی ملی در مقاله یی با یک اسم مستعار شد که کوچک طرف سعید بود. به هر حال، من قبلا در مطالبی که نوشته ام به این مساله( رد بزگ نمایی نقش اشرف از سوی مجاهدین و دلیل تلاشهای رژیم برای ضربه زدن به مجاهدین) پرداخته ام. الان هم به طور خلاصه یاد آوری و تاکید می کنم که اولا این دیگر مثل روز روشن است که اگر همه آن توپ و تانکهایی که مجاهدین داشتند به آنها برگردانده شود و راه هم برای خروج از اشرف و حرکت به طرف مرز برایشان باز باشد، در یک جنگ ارتش با ارتش تارومار کردن آن که پوشش هوایی هم ندارد برای طرف مقابل شاید کار کمتر از دو سه روز باشد. به عبارت دیگر، تنها در ذهن های خیلی هپروتی ممکن است بگنجد که یک ارتش سه هزار و پانصد نفره که به لحاظ تعلیمات نظامی و نیروی بدنی هم با واحدهای آموزش دیده مجهز ارتش و سپاه همطراز نیستند(به خاطر مجموعه شرایطی در آن قرار داشته اند)، و از امکانات پشتیبانی و تدارکاتی عظیمی که طرف مقابل دارد برخورد نیستند، از مرز و با جنگ به تهران برسد و رژیم را در تهران ساقط کند. اگر هم سناریو این باشد که مجاهدین در مرز رژیم را مورد تهاجم قرار بدهند و تحت تاثیر آن در تهران هم مردم به انقلاب بکنند، این هم خیلی تخیلی است و به ویژه رویدادهای بعد از انتخابات خرداد سال 88 جای زیادی برای پر و بال دادن به چنین تخیلی نمی گذارد. ثانیا پاسخ به آن «چرا» و به جای آن نمیدانم آقای ناظر، باید گفت (و این را قبلا هم گفته ام) دلیل تلاش رژیم برای ضربه زدن به مجاهدین نه به خاطر «ترس و وحشت» رژیم از «سرنگونی» توسط مجاهدین ( که در تله اشرف گرفتار شده اند و بعد از ربع قرن بیراهه رفتن بالاخره در جریان انتخابات ریاست جمهوری رژیم در سال 88 و پیدا شدن «جنبش» سبز معلوم شد که «رهبری» این جریان چقدر با اوضاع و احوال جامعه ایران بیگانه است)، بلکه به دلیل انتقام جویی از اعمال کرده و یا ناکرده ایست که رژیم به مجاهدین نسبت می دهد: گرفتن انتقام عملیات انتحاری منجر به کشته شدن آیت الله هایی مثل صدوقی و دستغیب و... گرفتن انتقام انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری که اگر چه مجاهدین مسئولیت این دو اقدام را بعهده نگرفته اند ولی رژیم سازمان مجاهدین را مسئول آن دو اقدام می داند و افراد متهم به عامل اجرا بودن در آن دو رویداد هم به چنگ رژیم نیافتند(اگر افتاده بودند هم عطش انتقام جویی آخوندها را فرو نمی نشاند). هم چنین در جنگ برای «فتح قدس از راه کربلا» هم مجاهدین در برابر رژیم و در جنگ با «رزمندگان اسلام» بودند. به علاوه سیاست غلط رهبری مجاهدین برای ماندن در عراق، زمینه مطلوب را برای رژیم برای وارد آوردن«ضربه فیزیکی» به مجاهدین، با زد و بند با نوری المالکی و وارد عمل کردن نیروهای عراقی در سناریوهای مختلف، فراهم می کند و خود خواهی رهبری مجاهدین که منشاء تاکتیک فاجعه آفرین «بیا بیا گفتن» به نیروی پلیس و نظامی عراقی و انواع موضع گیرهای نسنجیده است، نتیجه «موفقیت آمیز» سناریوهای رژیم را هم از پیش تضمین می کند. همچنین فشار برعلیه سیاست و خواست رهبری مجاهدین که با در نظر گرفتن تعادل قوای موجود در معادله «مجاهدین- رژیم - عراق – آمریکا»، بدون هیچ ابهامی به سود رژیم است، مشوق رژیم برای زدن ضربه سیاسی، با پیش گرفتن سیاست فشار برای اخراج مجاهدین از عراق است. اگر مجاهدین خود سیاست پافشاری برای انتقال از عراق را در پیش می گرفتند، دیگر جای برای مانور رژیم در این زمینه نبود، احتمالا بر تقاضای استرداد مجاهدین پافشاری می کرد که روشن است که همصدا شدن با رژیم برای عراق در این زمینه بسیار دشوار و حتی غیر ممکن می بود.
باز هم توضیح واضحات
یک نمونه روشن از ارزیابی غلط دستگاه رهبری مجاهدین از موقعیت خود و از معادلات مربوط به روابط آمریکا- عراق – رژیم، این بود که بعد از رویداد مصیبت بار «بیابیا گفتن» به گرازهای نیروی انتظامی و نظامی عراقی در 19 فرودین در اجرای خط و سیاست از پیش اعلام شده توسط جناب مسعود رجوی که منجر به شهادت 35 رزمنده مجاهد شد، سرکار خانم «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» از فرانسه خط داد و تکلیف تعیین کرد که اشرفی ها شرایطی را که مقامات عراقی برای دفن شهدای آن رویداد تعیین کرده اند(شرکت تعداد محدود از اشرفیها ؛ بدون حمل پرچم و شعار و...» نخواهند پذیرفت، مقامات دولت مالکی هم در واکنش دیگر گفتند که اصلا اجازه دفن اجساد در گورستان اشرف را نمی دهند. خانم «رئیس جمهور» از آمریکائیها خواست که در این زمینه مداخله کنند. یعنی ایشان از آمریکائیها می خواست و این انتظار را داشت که دولت مالکی را وادار کنند که بگذارد مجاهدین ، با یونیفورم نظامی و دسته موزیک و تهیه گزارش مصور و... تدفین جنازه ها را انجام دهند. حال چرا باید آمریکائیها وارد چنین دعوایی بین مجاهدین مستقر در اشرف و دولت عراق می شدند، لابد احتمال این مداخله در ذهن خانم «رئیس جمهور» چنان قطعیت داشته که آن فرمان را صادر فرمودند و این قطعیت هم لابد به خاطر جمع کردن کسانی از مقامات نظامی و غیر نظامی «سابق» یا باز نشسته آمریایی در کنفرانسی هایی که ترتیب دهنده آن مجاهدین هستند و شرکت کنندگان در آن نیز محض رضای خدا و «مفت و مجانی» قدم رنجه نمی فرمایند** بوده است. به هر حال نتیجه عمل به فرمان ایشان این است که آن شهدای مظلوم هنوز به خاک سپرده نشده اند و این امر بی تردید ذهن خانواده های داغدیده را مشغول و رنج آنها را تشدید می کند در حالی که خاکسپاری و برگزاری مراسم سوگواری درگذشتگان، گذر به مرحله پذیرش واقعیت و کاهش آلام و ادامه زندگی در دوران بعد از ماتم را در پی دارد. من در همین جا از خانم رئیس جمهور درخواست می کنم که دستور به خاک سپاری جنازه شهدا را صادر کنند تا هم خانوادهای دردمند و به ویژه مادران داغدیده، اندکی تسلی بیابند و هم مجاهدین مستقر در اشرف را که بیش از سیصد زخمی تیر خورده را در بین خود دارند، از آثار غمبار نگهداری 35 یا 36 جنازه خلاص کنند. تردیدی نیست که بسیاری از خانواده حتی اگر با انتخاب سیاسی فرزندان و بستگان مجاهد خود موافق هم نباشند، به آن احترام می گذراند و رزمندگی و دست از جان شستن آنان را هم ارج می نهند، اما بی تردید معنی این گروکشی در مورد دفن اجساد عزیزان خود را که عامل آن نه اجبار تحمیل شده از سوی دشمن بلکه انتخاب بر اساس محاسبات سیاسی و ملاحضاتی از سوی تصمیم گیران خودی است، لااقل برای بخشی از آنان حتما قابل درک نمی تواند باشد و نباید به این مساله بی اعتنا بود. امیدوارم که جایگاه رفیع «سیمرغ» که «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» در نزد مجاهدین دارد، باز هم سبب «مگس» دیدن منتقد و بی اعتنایی به مساله حساسی که مطرح کردم و به عواطف خانواده های داغ دیده مربوط است، نشود. چون آزردگی عاطفی آنان در زنجیره روابطی که مردم با یک دیگر دارند، می تواند دامنه یی از تبلیغات شفاهی منفی به وجود بیاورد که برای کسانی چون ما که دور از آن مردم هستیم، قابل حس و شناختن نباشد.
توضیح واضحات در مورد ارزیابیها و اقدامات
از آنجا که رهبری مجاهدین سالهاست عمیقا ایمان دارد که تنها این گروه با تکیه بر «ایدئولوژی» است که می تواند نیروی نظامی و توان سرکوبگری رژیم را در هم بشکند و بعد هم به یمن «محبوبیت و حمایت» عظیمی که «مهرتابان آزادی» بین مردم دارد و در شوق استقبال از او رژیم را جارو خواهند کرد، با همین «خودباوری» به یقین مطلق رسیده است که رهبری مجاهدین در تلاش در کسب حمایت از غرب می کند، و گمان می کند که غرب هم در برابر این رژیم جفتک انداز و شرور، ناچار است و باید مجاهدین را به عنوان آلترناتیو رژیم بپذیرد. فرمایشات خانم رئیس جمهور در «کنفرانس پاریس در 24 فروردین»*** به روشنی می توان چنین باوری را مشاهده کرد. اما چه می شود کرد که غرب «پدرسوخته » و به ویژه آمریکا در سطح مقامات دولتی، رغبتی به نزدیک شدن به مجاهدین نشان نمی دهد و برعکس اگر حرفها و اظهاراتی که از سوی مجاهدین و محافل نزدیک به مجاهدین شده را بپذیریم، در توطئه برای ضربه زدن به مجاهدین اشرف نشین، آمریکا چراغ سبز هم به دولت مالکی - که بنا به فرمایشات و تحلیل های رهبری مجاهدین و نیز همین عالیجنابی که «دوستی خاله خرسه ها» را نوشته است، رژیم او را به آمریکا قالب کرده است- نشان می دهد. دلیل این امر می تواند این باشد که حتما با ارزیابیهای آمریکا، در عمل سازمان مجاهدین خلق در معادله منافع آمریکا در منطقه، در رابطه سه جانبه آمریکا با عراق و رژیم، نه تنها راه حل نیست ، بلکه «موی دماغ و استخوان لای زخم» به شمار می رود و کلیه عوامل تعیین کننده یی که در صحنه کشمکش بر سر «منافع» وبازی قدرتی که در برابر آمریکا، در عراق و در ایران و جود دارد، همه به نحو غول آسایی بالاتر از نقش و تاثیر مجاهدین است. چه مجاهدین به خواهند، چه نخواهند، مالکی هم اگر در پست نخست وزیری نباشد، جریان و تشکلی که او به آن تعلق دارد بازهم در عراق صاحب نقش سیاسی است و تازه رژیم با امکاناتی که دارد مهره ها گروههای تازه یی هم می تواند علم کند، یک روز مقتدا صدر را ساکت می کند، یک روز دوباره او را وارد صحنه می کند و از این قبیل کارها. در داخل هم هیچ چیز که نشان دهنده این باشد که مجاهدین توانایی لرزاندن زمین زیر پای آخوندها را دارند، از بیشتر از بیست سال پیش تا به حال دیده نشده است. آن خمپاره زنی های پرکنده که اندکی بعد از ماجرای یازده سپتامبر متوقف شد،اگر می توانست به عملیات پیوسته و گسترده یی تبدیل شود که مراکز نیروهای سرکوبگر و نهادهای قدرت سیاسی را هدف قرار دهد،به نحوی که تزلزل و درهم ریختگی رژیم آشکار شود و وحشت سرنگونی در رژیم را برای همگان(و نه آن گونه که فقط مجاهدین قادر به دیدن آن هستند) نمایان کند، احتمالا مجاهدین هم برای آمریکا و غربیها نیرویی قابل مذاکره به حساب می آمدند. حرفهای آقای ناظر و توضیحاتی که به نکات مختلف در مقاله ...خاله خرسه ها، از جمله در مورد مساله ارتش آزادیبخش داده است، و حرفهای من بیشتر توضیح واضحات است،اما این توضیحات و تکرار و تاکیدهای باز هم بیشتر در همین موارد، برای کسانی است تا آنجا که به موقعیت خودشان بر می گردد واقعیت گریزند و نمی خواهند واقعیت را بپذیرند(مثل آدمهایی که حاظر نیستند پیر شدن خود را باور کنند) و در آنجا که به واکنش آنان به انتقادات بر می گردد به روش شانتاژ چرک گرفته ی که هر انتقادی را «ریختن به کیسه رژیم» و هر منتقدی را «همسوی رژیم» دیدن است روی می آورند. این توضیح واضحات کاری ضروری است. اگرچه ممکن است این ایراد به نگارنده وارد شود که وقتی ربع قرنی است که می بینم «میخ آهنین نرود بر سنگ»، پس خاصیت این توضیح واضحات چیست؟ جواب این است که در برابر کسانی که به ازای جنایت رژیم از همه طلبکارند و خود را صاحب تمام حق، در برابر خونهای به ناحق ریخته شده توسط رژیم می دانند و دچار نوعی خود برتری بینی آمیخته به تقدس شده اند و هیچ احترامی هم به هیچکس قائل نیستند، باید به طور مستمر و گسترده به نقد نظراتشان پرداخت و نگاه و رویکرد ما به این مساله باید مثل برخورد با خرافات باشد یعنی نباید انتظار تاثیر ایجاد تغییر مثبت فوری داشت. حتی ممکن است واکنش فوری به شکل خشم و تعصب ظاهر شود(مثل مورد برخورد با خرافات). اما باید به نقد و برخورد ادامه داد. نکته امیدوار کننده در این میان این است که چون هم در عصر اینترنت هستیم و هم جامعه ایران و شرایط منطقه یی بشدت متحول و در تب و تاب و به زیان دگمهاست، می شود به تاثیر گذاری مرحله به مرحله این بحثها خوشبین بود.
منابع و توضیحات:
* علی ناظر- نیم درصدی، خس و خاشاک، زردک و خرس ها
** صدای آمریکا در 6 ژوئن ضمن مطلبی در مورد «رایزنی ها مجاهدین خلق در آمریکا» به نقل از وال استریت جورنال نوشت که مقاماتی را که مجاهدین به به سخنرانی دعوت می کند، بین بین 24 تا 40 هزار دلار برای سخنرانی پول دریافت می کنند. برای خواندن مطلب یاد شده روی لینک زیرکلیک کنید
*** این سخنرانی در آرشیو سخنان و پیامهای ایشان در سایت محاهدین یافت نشد اما عجالتا در یکی از سایتهای وابسته هست که لینک آن در زیر آمده است
4 ژوئیه 2011 – 13 تیر 1390
اشتراک در:
پستها (Atom)