۱۳۹۲ دی ۲۸, شنبه

سخنان چندش آور ابراهیم نبوی «دلقک» سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران!

سخنان چندش آور ابراهیم نبوی «دلقک» سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران!: بهرام رحمانی و ابراهیم نبوی: «خانم کلینتون! ما کمک می خواهیم»؟! نوشته بهرام رحمانی

سخنان چندش آور ابراهیم نبوی «دلقک» سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران!

 

بهرام رحمانی

واقعا هرکسی که تنه اش به تنه حکومت اسلامی و جناح های آن بخورد به همین تفکر ارتجاعی و فاشیستی و هذیان گویی دچار می شود. ابراهیم نبوی، در دهه نخست حکومت اسلامی از کارد به دستان و حزب الهی های عربده کش آن و از نزدیکان لاجوردی معروف به جلاد اوین و یکی از معاونان وزارت کشور در سال 1367 بود؛ یعنی همان سالی که چندین هزار زندانی سیاسی را با فرمان امام شان خمینی، قتل عام کردند. به همین دلیل، او در این گفتگو تاکید دارد که این سال و کشتار زندانیان سیاسی را فراموش کنید و در موردش حرف نزنید چون شخصا پای خودش هم گیر است! علاوه بر این، او مواضع بسیار مشمئزکننده ای در مورد اپوزیسیون گرفته است. با روی کار آمدن روحانی، بار دیگر لابی های حکومت اسلامی و عوامل و عناصر امنیتی و ارتجاعی آن در خارج کشور به شدت فعال شده اند.

لینک سخنان چندش آور ابراهیم نبوی: اعدام های ٦٧ رو یاد کسی نیار، کسی یادش نیست، ولش کن تموم شد…

http://www.youtube.com/watch?v=INRKE5CFNP8&desktop_uri=%2Fwatch%3Fv%3DINRKE5CFNP8&app=desktop

مطلب زیر را درباره ابراهیم نبوی، در سال 1390 نوشته بودم. اکنون که نگاه ابراهیم نبوی، بار دیگر متوجه حکومت اسلامی، یعنی حکومتی که ابراهیم نبوی و هم فکران او را پرورش داده و اکنون دل شان برای برگشت به دامن همین حکومت آدم کش و تروریست و به جمع رفقایش در وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران می طپد؛ آن دوره نگاهش متوجه دولت آمریکا و کمک های مادی و معنوی آن بود که به اپوزیسیون راست می کردند و یا وعده هایش را می دانند اکنون با بهبود روابط حکومت اسلامی با این «شیطان بزرگ» سرخورده شده اند!

***

ابراهیم نبوی: «خانم کلینتون! ما کمک می خواهیم»؟! نوشته بهرام رحمانی

چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۰

 

Untitled ابراهیم نبوی در زندان اوین در کنار رفیقش لاجوردی معروف به جلاد اوین


اگرچه برخی ابراهیم نبوی را به عنوان یکی از چهره های طنزپرداز ایرانی می شناسند اما او، یکی از مهره های موثر سیاسی – امنیتی حکومت اسلامی بود به طوری که به پست مسئول دفتر سیاسی وزارت کشور ارتقا مقام پیدا کرده بود. هم اکنون نیز او خود را فعال اصلاح طلبان حکومتی می داند و حتی نسبت به خامنه ای نیز برخورد متفاوتی دارد.

در حکومت های مستبد و دیکتاتوری، کسانی که ارتقا مقام پیدا می کنند باید نخست وفاداری خود را به حکومت اثبات کند و راه اثباتش نیز، شرکت و نقش مستقیم یا غیرمستقیم در سانسور و اختناق، تعقیب و تهدید مخالفین حکومت، زندان و شکنجه و اعدام آنان داشته باشد تا مورد توجه و تشویق و ارتقا مقام سران و مقامات بالادست قرار گیرد و پله های ترقی را نیز به سرعت در حاکمیت طی کند. بر این اساس، ابراهیم نبوی را یکی از این عناصر حکومت اسلامی دید که به پست مهمی در این حکومت رسیده بود.

عکسی که ضمیمه همین مطلب است یکی از افرادی که کنار اسدالله لاجوردی نشسته، ابراهیم نبوی جوان است. همه می دانیم که در دهه شصت، دهه وحشت و ترور بود و حکومت اسلامی، دسته دسته مخالفین تعقیب و دستگیر و اعدام می کرد؛ در چنین شرایطی، ابراهیم نبوی، پست حساس و مهم سیاسی – امنیتی به عنوان مدیر سیاسی وزارت کشور و جانشین مدیر کل اجتماعی وزارت کشور را به عهده داشت. از این رو، طبیعی ست که بخشی از مسئولیت دولتی او، مربوط به سازمان های زندان ها می شد و با لاجوردی از نزدیک در ارتباط قرار می گرفت. در همان زمان نخست وزیری میرحسین موسوی و ریاست جمهوری خامنه ای، وزارت اطلاعات تاره تاسیس شده بود و وزارت کشور و وزارت اطلاعات موازی هم مسئولیت سرکوب اعتراضات و تعقیب و دستگیری مخالفین و هم چنین تخلیه اطلاعاتی زندانیان سیاسی، اعدام آن ها و یا آماده کردن آن ها برای تواب سازی را عهده دار بوده است.

ابراهیم نبوی، طنزگوی سابق سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، روز جمعه ۲۰ آبان ۱۳۹۰ برابر با ۱۱ نوامبر ۲۰۱۱، نامه ای را خطاب به هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، در سایت روزآنلاین منتشر کرده و در آن نامه، رسما از دولت آمریکا درخواست کرده تا به «جنبش سبز» کمک کند.

 

خانم هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، در دو مصاحبه با شبکه ‌های تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی و صدای آمریکا در تاریخ 26 اکتبر 2011 برابر با 4 آبان 1390، شرکت کرده و سخنانی را بر زبان آورده، از جمله کمک به ایرانیانی که از دولت آمریکا درخواست کمک می کنند. این اظهارات او، به یک تحرک تازه ای در میان اپوزیسیون راست به وجود آورد. این اقدام به دنبال کشف یک «توطئه تروریستی» که به گفته مقامات آمریکایی برای قتل سفیر عربستان و بمب ‌گذاری در سفارت‌ خانه‌ های عربستان و اسرائیل در آمریکا طرح‌ ریزی شده بود و رد پای آن ظاهرا به نیروی قدس سپاه پاسداران می ‌رسید، صورت گرفت. هم ‌زمان با این مصاحبه ‌ها اعلام شد که باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، طی نامه ‌ای از حکومت اسلامی خواسته است که برای انجام تحقیقات در مورد توطئه و تعقیب و مجازات دست ‌اندرکاران آن با آمریکا همکاری کند تا ظن دست داشتن حکومت ایران در آن از بین برود.

هیلاری کلینتون، در مصاحبه‌ های خود هم ‌چنین با توجه به نمونه لیبی و با لحنی از تهدید برای حکومت اسلامی ایران، از آمادگی آمریکا برای «کمک به مردم ایران» سخن گفت. در واقع کلینتون با تاکید به نمونه لیبی، گفته اش آشکارا این بود که بعد از این مردم هر کشوری به پا خیزند و برای سرنگونی حکومت شان مبارزه کنند و ما بلافاصله اپوزیسیون راست و ناسیونالیست و به ویژه نیروهای ناراضی وابسته به حکومت آن کشور را در کنار هم می گذاریم و بلافاصله آن ها، به آمریکا و دولت های قدرت مند دیگر و ناتو متوسل می شوند تا برای برکناری حکومت به کمک این اپوزیسیون راست و لیبرال بشتابند. آن ها، بدین طریق مردم انقلابی و معترض را خانه نشین می کنند تا مانع تعمیق و گسترش مبارزه طبقاتی کارگران و مردم آزاده شوند. از سوی دیگر، این زمینه ساسی، اجتماعی و نظامی را فراهم می کنند تا دولت های قدرت مند جهانی به بهانه کمک به مردم، به آن کشور فرضی (مثلا ایران) حمله کنند و سرانجام در میان جنگ و کشتار و فریاد و ناله و ویرانه ها، اپوزیسیون طرفدار خود را به قدرت برسانند. احتمالا این استراتژی تازه غرب در رابطه با کشورهایی است که مردمان آن کشور برای سرنگونی حکومت شان به پا می خیزند. در واقع موضع جدید دولت آمریکا، در رابطه با کمک به اپوزیسیون ایرانی نیز در راستای همین استراتژی جدیدشان است. هرچند که هر کشوری شرایط خاص خودش را دارد اما فعلا الگوی لیبی، آخرین مدل و الگوی دولت های امپریالیستی برای برکناری دیکتاتورها و مهار کردن انقلابات کارگری و مردمی و آزادی خواهانه و عدالت جویانه است.

به همین دلایل کلینتون، تاکید می کند که آمریکا آماده است در صورتی که «مردم ایران» بخواهند به کمک آنان بشتابد. او، در برابر این سئوالی که «چرا آمریکا در جریان اعتراضات خیابانی جنبش سبز از آن‌ ها حمایت نکرد؟»، آن را ناوارد دانسته و اضافه می‌ کند که آمریکا به توصیه فعالان و رهبران جنبش سبز از حمایت علنی از جنبش خودداری کرده است.

این سخن البته بی‌ پایه نیست. اسناد ویکی لیکس، دست کم در یک مورد از این توصیه ‌ها را نشان می ‌دهد: داریوش امیرارجمند، پس از خروج از ایران در ژانویه گذشته، به عنوان مشاور حقوقی میرحسین موسوی به یک نماینده دولت آمریکا که در استانبول با او دیدار داشته توصیه می ‌کند که «علنا طرف اپوزیسیون را نگیرید» چرا که حکومت ایران از آن به عنوان مدرکی علیه موسوی و دیگران استفاده خواهد کرد. اظهارات خانم کلینتون نشان می ‌دهد که آمریکا دیگر نمی ‌خواهد به چنین ملاحظات ادامه دهد از این رو، دولت آمریکا آماده است تا در موقع لزوم، حتی آشکار و علنی حمایت خود را از اپوزیسیون راست حکومت اسلامی اعلام کند.

به علاوه «حسن داعی» (فعال سیاسی مخالف حکومت اسلامی در آمریکا و افشا کننده لابی های حکومت اسلامی در این کشور)، در یادداشت کوتاهی در تاریخ 29 سپتامبر 2011، به نام ««ملاقات های پنهان اردشیر امیرارجمند با مقامات آمریکائی»، از جمله نوشته است: طبق گزارشات موثقی که در حاشیه دادگاه فدرال در اختیارم قرار گرفته اند، در ماه ژوئن امسال، اردشیر امیر ارجمند به همراه تریتا پارسی با برخی از مقامات آمریکائی در واشنگتن ملاقات کرده است. در این دیدار ها، امیرارجمند خود را به عنوان سخنگوی جنبش سبز مردم ایران معرفی کرده و ضمن مخالفت با تحریم، از حرکت اصلاح طلبانه در چهارچوب نظام دفاع نموده است.»

دایی، هم چنین می نویسد: «… برطبق اسناد دادگاه فدرال، تا قبل از شروع جنبش سبز، تریتا پارسی برای ملاقات بین مقامات آمریکائی با مجتبی هاشمی ثمره، رحیم مشائی و دیگر نمایندگان احمدی نژاد فعالیت می کرد و اکنون همان اهداف را با دوره گردانی اردشیر امیرارجمند دنبال می کند.»

بنابراین، این سخنان کلینتون، با واکنش های متفاوتی در داخل و خارج از کشور همراه بوده است. از جمله مجتبی واحدی، نماینده آیت الله مهدی کروبی در خارج کشور است که با انتشار ویدیویی به این سخنان واکنش نشان داده و از سیاست های متناقض دولت آمریکا در قبال حمایت از مردم ایران انتقاد کرده است.

مجتبی واحدی،  در رابطه با سخنان کلینتون و در انتقاد به دولت آمریکا، می گوید: چرا آقای اوباما بعد از انتخابات گفتند که ما حاضریم با دولت ایران مذاکره کنیم؟ این باعث تقویت روحیه دولت سرکوبگر شد که در آن دوران وحشت کرده بود. ۲- چرا دولت آمریکا هیچ اقدامی بر علیه شرکت ‌هایی که فناوری سرکوب به ایران می‌فروشند نکرد؟ مثلا شرکت زیمنس از آلمان که یکی از هم پیمانان آمریکا می ‌باشد اقدام به چنین کاری کرد و نه از طرف دولت آلمان و نه دولت آلمان توبیخ نشد. ۳- دولت ایران بنیاد کارتر را به عنوان ناظر قبول دارد که از آن جمله می ‌توان به استناد این دولت به تایید سلامت انتخابات در فلسطین و اخیر تونس اشاره کرد. آمریکا از همین اهرم برای انتخابات مجلس استفاده کند تا صداقت دولت ایران برملا شود.

یا این که داریوش امیرارجمند، از این سخنان هیلاری کلینتون و علنی کردن کمک به «اپوزیسیون»، کمی ناراحت و دلگیر شده است. هرچند که دولت آمریکا دهه هاست به عناوین مختلف به بخش های مختلفی از اپوزیسیون راست از طیف های مختلف مشروطه خواه و سلطنت طلب گرفته تا ناسیونالیست های کرد،  آذری، بلوچ، خوزستانی و غیره کمک مالی می کند، اما رسما و علنا نام آن ها اعلام نمی کند. فقط «شخصیت» ها و سازمان هایی که با حضور نمایندگان آشکار و نهان آمریکا و سازمان سیا در کشورهای مختلف در کنفرانس هایی که شرکت می کنند و هم چنین از مواضع سیاسی این شخصیت ها و سازمان ها و احزاب می توان به وابستگی و سرسپردگی آن ها پی برد. از این رو، حتی در میان اپوزیسیون لیبرال، شوینیست ها و ناسیونالیست های محلی، نه تنها کم تر کسی حاضر است رسما و علنا گرفتن کمک از آمریکا را اعلام کند، بلکه همواره تکذیب نیز می کنند. چون که اکثریت مردم ایران مخالف سیاست ها و عملکردهای دولت آمریکا هم به لحاظ تاریخی و هم کنونی هستند. علاوه بر اعمال سیاست های غیرانسانی و وحشیانه سیستم سرمایه داری جهانی و در راس همه امپریالیسم آمریکا در استثمار وحشیانه نیروی کار و تداوم کار مزدی، تاریخا حمایت همه جانبه دولت آمریکا از حکومت پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه، حمله به ویتنام، طراحی کودتای های خونین در کشورهای آمریکای لاتین، ترکیه، پاکستان و غیره و هم چنین در دهه های اخیر بمباران یوگسلاوی، اشغال نظامی افغانستان و عراق و بمباران های وحشیانه لیبی از جمله وقایعی هستند که اکثریت مردم ایران و منطقه و حتی جهان را به مخالفت با سیاست های سیستم سرمایه داری جهانی و در راس همه هیات حاکمه آمریکا و متحدانش کشانده است. بنابراین، هر بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی، رسما و علنا، وابستگی خود را به قدرت های بزرگ و آمریکا نشان دهد از جمله در جامعه ایران نیز هر چه بیش تر منزوی می شود، عموما این روابط خود را از جامعه پنهان نگه می دارند.

در چنین شرایطی، «شهامت» ابراهیم نبوی، شاید برای برخی ها «تحسین آمیز» باشد که آشکارا می گوید خانم کلینتون ما اصلاح طلبان حکومتی به کمک شما نیاز داریم؟! شاید هم این سیاست ابراهیم نبوی و دوستان مسلمانش، گوشه ای از طنز تلخ تاریخ ما باشد!

نبوی می نویسد: «اخیرا اظهارات شما را در مورد کمک آمریکا به جنبش سبز و این که رهبران جنبش سبز به شما گفته اند یا پیام داده اند که ما نیاز به کمک نداریم.»

«شنیدم. می خواهم برای شما که احتمالا در آینده با این موضوع بیش تر مواجه خواهید بود، نکاتی را درباره اخلاق ایرانیان که چه در حوزه شخصی و چه در حوزه اجتماعی و سیاسی بگویم. این نظر را از این رو می دهم که من بخش اعظم دیدگاه ها و اخلاقیات و اصول و منش شما را می دانم و همه را از روی کتابی که شما نوشتید، خوانده ام. ولی شما اخلاقیات ما را نمی دانید و حتی اگر کتابی در مورد آن نوشته شده بود، قطعا به دردتان نمی خورد. چون یک ایرانی به این سادگی حرف هایی را که به آن اعتقاد دارد نمی زند، چه برسد که آن را بنویسد… اگر خیلی هم فقیر باشیم، سعی می کنیم نشان بدهیم خیلی پولداریم. وقتی شما از من می پرسید: زندگی خوبه؟ اگر خیلی زندگی بدی داشته باشیم، می گوئیم: ای، بد نیست. و اگر زندگی خیلی خوبی هم داشته باشیم، می گوئیم: ای، بد نیست. اگر بدانید که ما مشکل مالی داریم و برای کمک به ما مثلا هزار دلار در یک پاکت به ما هدیه بدهید، ما هفته بعد دویست دلار از همسایه مان قرض می کنیم و یک گلدان ۱۲۰۰ دلاری عتیقه می خریم و آن را به شما می دهیم تا روی تان کم بشود و دیگر به ما کمک نکنید. اگر توسط سه لات چاقوکش وسط خیابان مشغول کتک خوردن باشیم و ده تا زخم هم برداشته باشیم، و شما یا آقای ناتو بیایید و با یک اسلحه بگوئید کمک می خواهید، ما خواهیم گفت: نه، خیلی ممنون، خودم از عهده این ها برمی آیم. و بعد ممکن است زخمی بشویم یا حتی بمیریم ولی به احتمال زیاد از شما کمک نمی گیریم…… شما نباید به حرف ما گوش کنید، باید اصرار کنید، بعد ما می گوئیم نه، بعد کم کم قبول می کنیم.»

نبوی، بعد از این لوث بازی هایش، ناگهان به صحرای کربلا می زند و برای این که دست کم بخشی از سران و مقامات حکومت اسلامی را نیز از خود نرنجاند یک دفعه به تعریف و تمجید از حکومت اسلامی و رهبر جنایت کار آن می پردازد و می نویسد: «خانم کلینتون! حکومت ایران حکومتی نسبتا عاقل است، آقای خامنه ای هر چقدر به دین و مذهب اعتقاد داشته باشد و غیرمنطقی رفتار کند، از بشار اسد و معمرقذافی و صدام حسین عاقل تر است. او آدم نمی کشد، ولی اجازه نمی دهد مردم در ایران احساس آزادی کنند، کسی در ایران از گرسنگی خودش را آتش ممکن است نزند، ولی ایران روزبروز به عقب می رود…»

بی شک، نبوی باید بهتر بداند که خامنه ای، در سازمان دهی و رهبری جنایات علیه بشریت هیچ کم و کسری از بشار اسد، قذافی، صدام حسن و غیره ندارد، بلکه عمق و ابعاد سیاست های وحشیانه حکومت اسلامی در این سی و سه سال حاکمیتش از همه دیکتاتورهای جهان به مراتب بیش تر و گسترده تر است. آقای نبوی، آیا شما چوبه های دار در زندان ها و خیابان ها نمی بینید؟ مگر نمی دانید ایران تنها کشوری در جهان است که حتی کودکان را زندانی و اعدام می کند. ایران به نسبت جمعیت پس از چین، دومین کشور اعدام کننده در جهان است. حکومت اسلامی ایران، تنها کشوری در جهان است که زنان را به طور سیستماتیک سرکوب می کند و حکم قصاص و سنگسار صادر می کند. حکومت اسلامی ایران، تنها کشوری در جهان است که همه قوانین متاثر از قوانین وحشیانه قرون وسطایی است و… بر این اساس، سال هاست که نهادهای بین المللی مدافع حقوق انسان و آزادی هایش در سطح بین المللی، از جمله سازمان گزارشگران بدون مرز، خامنه ای را به عنوان دشمن درجه یک آزادی بیان و قلم و اندیشه در جهان معرفی کرده است. بنابراین، اقای نبوی بر خلاف ادعای دروغین شما، خامنه آدم می کشد و جانی تر از بن لادن، ملاعمر، هیتلر، قذافی، صدام حسین، پولپوت و خمینی است.

من شکی ندارم که شما به همه این جنایات حکومت اسلایم واقف هستید اما چرا پرد ه پوشی و مسات مالی می کنید تنها یک دلیل می تواند داشته باشد و آن هم شما هنوز بند ناف خود را نه از جناح اصطلاح طلبان، بلکه حتی از جناح اصول گرا و شخص خامنه ای نبریده اید. اما شما مخالف سرسخت احمدی نژاد و دولت او هستید. چون که فکر می کنید او به ناحق جای موسوی و مشایی به ناحق، مثلا جای شما را گرفته است.

به علاوه از شما به عنوان عضو سابق سیاسی – امنیتی حکومت اسلامی، باید پرسید: آیا زمانی که ایشان و دوستانش در خدمت دستگاه سانسور و اختناق و آدم کشی های حکومت اسلامی بودند چند نفر از فعالین سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون در داخل و خارج کشور توسط تروریست های حکومت شان ترور شدند؟ در حمله به کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، سیستان و بلوچستان چند هزار انسان بی گناه جان خود را از دست دادند؛ چند صد هزار نفر از خانه و کاشانه شان آواره شدند؛ سازمان ها و احزاب و نهادهای دمکراتیک را تعطیل و فعالین آن را دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام کردند؛ سعید سلطان پور شاعر و نویسنده انقلابی و کمونیست را چگونه دستگیر و اعدام کردند؛ چگونه به دفتر کانون نویسندگان حمله کردند و اسناد و اموالش را به تاراج بردند؛ چند صد روزنامه و مجله را تعطیل کردند؛ چند هزار صفحه کتاب دچار تیغ تیز سانسورچیان اسلامی شدند؛ چه قدر فیلم از نمایش باز ماندند؛ هنگامی که خلخالی به فرمان خمینی، در راس دادگاه های انقلاب بود و لاجوردی رییس زندان اوین، چند هزار نفر اعدام شدند؛ در دهه شصت به ویژه در سال 67، چند هزار نفر زندانی سیاسی در زندان ها کشور قتل عام شدند؛ سال هایی که شما ها، گنجی ها، سازگارا ها، مهاجرانی ها، کدیورها، سروش ها و غیره از کارد به دستان حکومت بودید و به ویژه خود شما ابراهیم نبوی، نخست مدیر دفتر سیاسی و سپس جانشین مدیرکل اجتماعی وزارت کشور بودید هم در طرح ها و سیاست گذاری های لحظه به لحظه سیاسی – امنیتی کشور نقش مستقیم داشتید و هم همه اسناد و مدارک کشور در دسترس تان بود. پس شما از نزدیک با همه جنایات حکومت تان به ویژه انواع و اقسام شکنجه ها در زندان ها، به زندانیان زن و مرد، کوچک و بزرگ آشنایی داشتید  و به خوبی آگاهی دارید! چرا اکنون در نام هبه کلینتون آن ها را نفی می کنید و می گویید خامنه ای فقط آزادی را محدود کرده و ادعا می کنید او آدم نمی کشد؟

به نظر ابراهیم نبوی و هم فکرانش در جناح اصلاح طلبان حکومتی، آیا جنایات همان دوره ده سال نخست حکومت اسلامی علیه بشریت، کافی نیست که با اتکاء به معیارها و ارزش ها و قوانین جهان شمول بین المللی، همه عاملین و عامرین آن را به عنوان جنایت علیه بشریت، باید به محاکمه کشاند؟! آیا سرکوب ها و کشتار ها و اعدام های امروزه حکومت اسلامی، ادامه همان سیاست های دیروزی این حکومت نیست؟ آیا خامنه ای امروزی همان خامنه ای دوره ای نیست که ابراهیم نبوی مدیر دفتر سیاسی وزارت کشورش بود؟ آیا سرکوب ها و کشتارها و اعدام های آن دوره با این دوره تفاوتی کرده است؟ مگر نه این که جای برخی از جلادان تغییر کرده و سناریو همان سناریوی سابق است!

اساسا چه انگیزه ای برای ابراهیم نبوی مطرح است که این چنین خامنه ای را بی گناه می داند و در میان دیکتاتورها جایگاه عاقل تر دارد، آدم کشی هم نمی کند؟! از نظر من جواب این سئوال روشن است. رهبر در ساختار حکومت اسلامی، قدرت مطلق دارد و اگر به طور جدی زیر سئوال برود کل حاکمیت زیر سئوال می رود. بنابراین، هر دو جناح آگاهانه از این مساله پرهیز می کنند. انتقاد اصلاح طلبان به رهبر این است که باید سیاست های فراجناحی در پیش گیرد از این رو، انتقادشان به او این است که در انتخابات 88، این سیاست فراجناحی را کنار گذاشته و طرف اصول گرایان را گرفته است. به همین دلیل، اطلاح طلبانی چون نبوی، همواره این ملاحظه را دارند که جایگاه رهبری را زیاد خدشه دار نکنند و کلیت حکومت اسلامی را زیر سئوال نبرند. جناح اصلاح طلبان، هنوز هم این چشم امید را دارند که روزی رهبر، بار دیگر آن ها را در حاکمیت سهیم کند. چنین انتظاری نیز زیاد به دور از عقلانیت سیاسی اصلاح طلبان نیست. سیاستی که همواره اصلاح طلبان حواس شان به آن جمع است. از این رو، آن ها خصومت و دشمنی دیرینه ای با سرنگونی طلبان، به ویژه گرایش چپ اپوزیسیون که در این دهه ها، همواره خواهان سرنگونی کلیت حکومت اسلامی با قدرت و همبستگی طبقاتی همه مزدبگیران و محرومان جامعه است، دارند.

ابراهیم نبوی، برای این که به دوستان خود نشان دهد که درباره کمک گرفتن از آمریکا دچار اشتباه نشده است پیشاپیش چنین جواب می دهد: «من مطمئنم که بعد از انتشار این نوشته توسط همه دوستانم متهم به هزار اتهام سخت خواهم شد، ولی جنبش سبز ایران، و جنبش سکولار ایران به طور جدی به حمایت جهان و به خصوص دولت ایالات متحده آمریکا نیازمند است. حکومت ایران ما را بارها متهم کرده است که از شما میلیاردها دلار کمک مالی گرفتیم، در حالی که شما می دانید که ما متاسفانه این کار را نکردیم و به همین دلیل جنبش به شدت تحت فشار است. ما از شما انتظار داریم به جنبش ایران کمک مالی، فنی و تکنولوژی، حمایت در زمینه پناهندگان، حمایت رسانه ای و حمایت جدی سیاسی بکنید و به حکومت ایران با همه قوا فشار بیاورید…»

(با احترام، ابراهیم نبوی، ۱۱ آبان 1390، http://www.roozonline.com)

 

در این جا نیز دوستان و هم فکران ابراهیم نبوی، چه انتقادی به مواضع ایشان دارند و یا ندارند امر خودشان است و ربطی به ما ندارد. اما او در عین حال، علاوه بر «جنبش سبز ایران»، از سوی «جنبش سکولار ایران» نیز بر لزوم حمایت های هیات حاکمه آمریکا تاکید کرده است؛ این سئوال را به وجود می آورد که آیا روابط سکولارهای سبز با جنبش سکولارهای ایران که اولی مذهبی است و دیگری سکولار، این قدر پیش رفته است که یکی از سخن گویان شان نیز ابراهیم نبوی است؟! جوابی که باید سکولارها بدهند.

ابراهیم نبوی، مدتی ست که با تغییر زبان ظنزش، نوشتن سلسله مقالات سیاسی با موضوع «جامعه خودمانی» را آغاز کرده است. در این مقالات نبوی در تلاش است وضعیت جامعه ایران را تجزیه و تحلیل کند. در یکی از این مقالات، آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را «معتدل ترین فرد» در میان اصول گرایان در زمان انتخاب به عنوان رهبری دانسته است. بنابراین، ابراهیم نبوی، ارادت خاصی به آیت الله سیدعلی خامنه ای دارد. از این رو، او در هر نوشته  و موضع گیری اش کلاه از سر برمی دارد، سر تعظیم فرود می آورد تا هنوز هم باورهای سیاسی – مذهبی خود را به خامنه ای و جناح حاکم اثبات کند.

این نوشته ابراهیم نبوی، حتی عکس العمل مثبت رسانه های اصول گرا از جمله روزنامه «کیهان» معروف را به دنبال داشت. کیهان به مدیریت شریعتمداری، نوشت: «ابراهیم نبوی آیت الله خامنه ای را «معتدل ترین فرد» دانست. به همین دلیل «العربیه.نت» با ابراهیم نبوی در این مورد گفتگو نمود. نبوی در این گفتگو، بزرگ ترین اشتباه آیت الله خامنه ای را حمایت از احمدی نژاد دانست. از تندورهایی در دوران اصلاحات سخن گفت که باعث شد آیت الله خامنه ای برای برخورد با اصلاح طلبان «شمشیر را از رو ببندد.» نبوی، مسیر جنبش سبز را صحیح می داند و می گوید کارنامه خاتمی در دوره ریاست جمهوری درخشان است. او تاکید می کند که پذیرفتن خواسته های اصلاح طلبان یا انقلاب اجتناب ناپذیر دو گزینه پیش روی رهبر ایران است و می گوید: «انقلاب ها را انقلابیون خلق نمی کنند، دیکتاتورها خلق می کنند.» بنابراین، بی جهت نیست که روزنامه کیهان، اعلام کرده که ابراهیم نبوی، نویسنده جرس، نفوذی وزارت اطلاعات نیست. این در حالی است که کیهان در هفته های قبل از آن، به منظور بهره برداری از پس لرزه های ماجرای سردار مدحی با نوری زاده و سلطنت طلبان و با مامورین آمریکایی و غیره، برخی از «مشهورترین فعالان سیاسی؟!» خارج از کشور را نفوذی نامیده بود.

روزنامه کیهان، در یکی از شماره های خود در مطلبی تحت عنوان «مسابقه چه کسی درازگوش تر است به فینال رسید – خبر ویژه) اعلام کرد که برخلاف شایعات «ضدانقلاب» ابراهیم نبوی نفوذی وزارت اطلاعات نیست.

نبوی، در مقالات خود با حمله به جریاناتی که خواستار انقلاب و سرنگونی حکومت اسلامی هستند، آیت الله خامنه ای رهبر حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی را که سی و سه است به ویژه پس از مرگ خمینی، در راس باندهای آدم کش و تبه کاران حکومت اسلامی قرار دارد و از جمله از روز بیست و نهم خرداد ماه ۱۳۸۸، علنا دستور کشتار مردم را داد، فردی «میانه رو و معتدل» توصیف می کند که «تندروی اپوزیسیون» سبب سرسختی وی شده است؟! این موضع نبوی چه تفسیری دارد غیر از دلبستگی او، دست کم به حکومت اسلامی و رییس سابق اش!

ابراهیم نبوی، در این مقالات در مخالفت با سرنگونی حکومت اسلامی، در تلاش است تا حکومت اسلامی را نظامی اصلاح پذیر معرفی کند و شرکت در مضحکه انتخابات آن را موجه جلوه دهد شرکت در آن را به جامعه توصیه می کند.

البته روزنامه کیهان، مبنای بحث ما نیست. چون این دوستان سابق ابراهیم نبوی در کیهان، همواره در تلاشند فضای سیاسی داخل و خارج کشور را آلوده کنند تا از آب گل آلود ماهی خود را بگیرند. بنابراین، ما نمی دانیم که آیا واقعا ابراهیم نبوی نفوذی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی در میان اپوزیسیون راست است یا نه؟! اما روشن است که مواضع سیاسی و نوشته های ابراهیم نبوی و هم فکرانش مخالف سرنگونی طلبان و به نفع حکومت اسلامی، به ویژه به نفع جناح اصلاح طلب آن است.

کارنامه و سابقه فعالیت ابراهیم نبوی در حکومت اسلامی رده های مختلفی دارد. او، در جوانی در انجمن اسلامی دانشگاه شیراز فعال بود و گفته می شود در زمان انقلاب فرهنگی یکی از رهبران حزب الله و چماق داران دانشگاه بوده است.

پس از آن در مشاغل مختلف نظامی – امنیتی در ارگان های مختلف حکومتی خدمت کرده است. او، در اداره ای مرتبط با امنیت داخلی در وزارت کشور به عنوان یکی از کارمندان ارشد به کار مشغول بود هم زمان فعالیت مطبوعاتی خود را از هفته نامه سروش آغاز کرد.

پس از آن وارد صدا و سیما شد و به عنوان کارمند و مشاور گزینش به طور هم زمان در چند اداره دولتی کار می کرد و چند شماره از مجله گزارش فیلم که مدیر مسئولش از مدیران دانشکده صدا و سیما بود را منتشر کرد؛ پس از آن تحریریه به نوشابه امیری و هوشنگ اسدی که پیش تر به حزب توده وابسته بودند واگذار می کنند. این مجله در انتخابات ریاست جمهوری، تبلیغات وسیعی را برای خاتمی راه انداخت و در دور دوم نیز ویژه نامه ای برای خاتمی منتشر کرد.

ابراهیم نبوی، پس از آن در روزنامه های زن، جامعه و سایر روزنامه های وابسته به جناح اصلاح طلب کار کرد.

نبوی به گفته خودش، رفتن به زندان در سال 1377، به دلیل فعالیت های مطبوعاتی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به مدت یک ماه بازداشت شد. او، از «مشاغل و فعالیت های اداری» خود در حکومت اسلامی، از جمله نوشته است:

… 3) عضو هیات مدیره دانش جویی کتابخانه ملاصدرا در دانشگاه شیراز (1359)

4) تدریس تاریخ سیاسی ایران به دانش آموزان عضو اتحادیه دانش آموزان در شیراز (1360)

5) تدریس در رشته تاریخ ایران در دانشسرای مقدماتی دختران شیراز (1360)

6) عضو شورای مرکزی سازمان دانشجویان (عضو دفتر تحکیم) دانشگاه شیراز (1359-1361)

7) مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور (1361-1364)

8) جانشین مدیرکل اجتماعی وزارت کشور به مدت سه ماه (1364)

9) عضو شورای طرح و برنامه شبکه اول سیما (1363-1366)

10) معاون گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما (1364-1365)

11) مدیر طرح و برنامه شبکه اول سیما (1365- 1366)

12) مشاور رییس دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی (1366- 1367)

13) عضو شورای سردبیری هفته نامه سروش و دبیر سرویس سینمایی آن (1365 تا 1368)

14) عضو تحریریه نشریه دانشگاه انقلاب (1367-1

خبر کوتاه بود .کوتاه ، مثل آه


پدری از تبارِ پیکارگران پاک ، چون شاخه ای تابناک ، بر خاک فرو افتاد.
اما در پس ِ پشت ِاین خبر کوتاه ، اندوهی بلند وُ سیاه، خانه کرده است.
اندوهی که با تاریخ ِ خونسرشته ی سالهای سیاه ِ سرزمین ِ ما پیوندی
دیرینه دارد وجان ِ آزادی خواهان را پیوسته می آزارد.

فرخان پرناک پدر عزیز ارجمند ما "فریدون پرناک" است که در اردیبهشت
سال 61 توسط آخوند علی موحدی به اعدام محکوم شد ودر شامگاه سه
شنبه 5مرداد ماه 61 به جوخه ی اعدام سپرده می شود.

در این سالهای سیاه ِ حکومت جانیان ِ اسلامی ایران ، مادران وپدران بیشماری ، پس از به خاک وُ خون غلتیدن ِعزیزانشان، به دست جنایتکاران، هیچگاه زیستنی به سامان را تجربه نکرده اند وداغ فرزندانشان، سینه ی سوزانشان را چونان آتشفشانی از درد ، همواره شعله بار نگاهداشته است.
کدام کلام ِ تابنا کی می تواند اندوه ِ طاقت سوز ِ فرخان پرناک را در پیش چشمان ِ غمناک ما به تماشا بگذارد وراز ِ خاکستر شدن این جان ِ سوزان را با ما در میان نهد؟
بی گمان آنکه گفت:" آنجا که تاریخ، از سخن گفتن باز می مانَد ، موسیقی آغاز می شود" راست گفته است. چرا که پاره ای از دردها در کلام ، خانه نمی کند. در سوز ِ سازی سوگوار ، معنا می یابد.

اندوهِ هستی سوز ِ فرخان پرناک ها را تنها در سوز ِسازی سوگوار باید شنید ویاد ِ ارجمندشان را بر سینه ی روزگار باید نوشت، تا آیندگان بدانند بر ما چه رفته است.
جمعی از هواداران سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر ،دوستان و دوستدارانش

به عباس ميلانی!فرح پهلوی! و فرزند دلاورشان!



بیجار در استان کردستان یکی از قدیمی ترین شهرهای ایران است و بعد از شهرکرد دومین شهر بلند کشور محسوب می شود. بیجار منطقه ای است کوهستانی، با آب و هوایی سرد و خشک. اهالی شهر بیجار به زبان کردی گروسی و کردی سورانی سخن می گویند.






























ب گرفتگی منطقه کوی علوی اهواز



















واژه فتنه از شیخ فضل‌الله نوری تا سیدعلی خامنه‌ای ریشه جدال بین مشروطه و مشروعه


واژه فتنه از شیخ فضل‌الله نوری تا سیدعلی خامنه‌ای

ریشه جدال بین مشروطه و مشروعه

علی‌اصغر حاج سیدجوادی


iran-emrooz.net | Sat, 18.01.2014, 9:39


آنچه را که آقای خاتمی قبل از نامزدی برای ریاست جمهوری باید از نقش رئیس جمهوری در نظام ولایت مطلقه فقیه درک کند، سرانجام در پایان دوران هشت سالهٔ ریاست جمهوری خود فهمید که: رئیس جمهوری به قول خود او در ولایت مطلقه فقیه که اساس نظام سیاسی ایران بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ است، یک وسیله یا تدارکاتچی بیش نیست. خاتمی و قبل از او مهندس مهدی بازرگان اولین رئیس حکومت موقت بعد از انقلاب، نمی‌دانستند که خمینی با هوش غریزی خود نظیر ماکیاولی سیاست را از اخلاق جدا کرد. مهندس بازرگان و با فاصله خاتمی اصلاح‌طلبان مسلمان بودند. اما خمینی اصلاحات را فرع بر وجود بلامنازع ولایت و حکومت مطلقه فقیه می‌دانست؛ تا آنجا که به فتوای او برای حفظ حکومت اسلامی، پشت پا زدن به احکام اولیّه نیز مجاز است.
مهندس بازرگان و خاتمی به حقوق شهروندی و آزادی مردم و قانونمندی حکومت معتقد بودند. اما خمینی در تقریرات مبحث ولایت می‌گوید: «مردم ناقصند و نا‌کاملند و نیازمند کمال‌اند؛ پس به حاکمی که قیّم امین صالح باشد محتاجند» و در توجیه ولایت فقیه می‌گوید: «ولایت فقیه واقعیّتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد...»
بنابراین در نظریه واقع‌گرایانه سیاسی- مذهبی خمینی، هدف، استقرار حکومت و حاکمیّت اسلامی است که در نقش قیّم قرار دارد؛ و نهادهای پیرامون این هدف وسایل و ابزار اجرای نظریات و خواست‌هائی هستند که قیّم یا رهبر فقیه برای خروج مردم از ناکاملی به کمال، مورد نظر دارد. و در این راه یعنی در راه حفظ و تحکیم هدف همانگونه که از حکومت و حاکمیّت ولایت مطلقه فقیه در سی و پنج سال گذشته بر مردم ایران گذشته است، استفاده از هر وسیله موجّه است. به این ترتیب مقام ریاست جمهوری یا نهاد ریاست جمهوری نظیر نهاد قوه مقننه و قوه قضائیّه و کلیّه نهادهای کوچک و بزرگ پیرامون این سه قوه حاکم کشور، وسیله و ابزار خدمت به هدف یعنی ولایت مطلقه هستند؛ نه تعبیر دیگر.
در ۱۷۷ اصل از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظام سیاسی ایران با عنوان جعلی جمهوری اسلامی متشکل از یک سلسله نهادهای پیوستهٔ قانونی و خود ساخته‌ای است که در اصل ۵۷ از قانون اساسی، هویّت بارز خود را بر اساس نظریه سیاسی- مذهبی خمینی به وراثت از نظریّهٔ ناکام سیاسی- مذهبی شیخ فضل‌الله نوری آشکار می‌کند. نخست به اصل ۵۷ از قانون اساسی جمهوری اسلامی توجه کنیم. اصل ۵۷:
    «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقنّنه، قوه مجریّه و قوه قضائیّه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت برطبق اصول آیندهٔ این قانون اعمال می‌گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند»
با تأمل در این اصل به وضوح تمشیّت قانونی نظریّه سیاسی- مذهبی خمینی را می‌بینیم که چگونه ولایت مطلقه امر و امامت فقیه را بر تارک سه نهاد حاکم کشور و مردم آن می‌نشاند که هر سه قوه طبق اصل۵۷ قانون اساسی «قوای حاکم در جمهوری اسلامی» هستند. در صورتی که طبق اصل ششم همین قانون: «در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود از راه انتخابات؛ انتخاب رئیس جمهوری، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شورا‌ها و نظایر این‌ها...»
بنابراین با توجه به مفاهیم متضاد مدوّن در اصل ۶ و اصل ۵۷، می‌بینیم که اصالت مفهوم مندرج در اصل ششم قانون اساسی یعنی اصل اداره امور کشور با اتکا به آرای عمومی از راه انتخابات، چگونه در اصل ۵۷ با ادغام سه قوه حاکم بر کشور که محصول رأی و انتخاب مردم هستند، در نظارت و رهبری ولایت مطلقه امر امامت امت باطل می‌شود؛ و مردم ایران با شرکت در همه پرسی با تأیید قانون اساسی، هم بر صغارت خود و قبول قیّم بر سرنوشت خود و کشور طبق نظر خمینی مهر تأیید می‌زنند؛ و هم به قانونی بودن نظام استبداد مطلقه سیاسی گردن می‌نهند. به عبارت دیگر ملت ایران به جای جمهوری تنها و بدون پسوند و پیشوند متکی به ضرورت زمانه خود، به اراده خمینی به جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش تسلیم شد. و این گونه تسلیم‌طلبی و زورپذیری آن هم در تشریف قانون اساسی بازنگری شده در سال ۱۳۶۸، در قیاس با قانون اساسی مشروطیّت در سال ۱۲۸۵ خورشیدی، ملت ایران را به پهنای ۸۳ سال عقب‌نشینی و واپسگرائی از دستاورد پیشگامان مشروطیّت می‌رساند.
البته واپسگرائی به ولایت مطلقه فقیه، استبداد دوران ۵۳ ساله سلطنت پهلوی را توجیه نمی‌کند.
بنا بر این قاعده، نه فقط در اصل ۵۷ از قانون اساسی بلکه در اصل ۱۱۰ مربوط به اختیارات رهبر و اصل ۱۱۳ مربوط به مقام ریاست جمهوری هم، رئیس جمهوری یا رئیس قوه اجرائیّه وسیله‌ای بیش در خدمت هدف یا ولایت مطلقه ولی امر مسلمین نیست. از آغاز تأسیس نظام ولایت مطلقه فقیه به وسیله خمینی، جریان حذف خودی از ناخودی به افراد یا گروه‌هائی از درون و بیرون از قدرت مربوط می‌شد که به ادعای رقبای خود می‌خواستند پا را از حد خود – که وسیله در خدمت هدف بود – برای تصاحب هدف که قدرت مطلقه است، فرا‌تر گذارند.
تا قبل از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ ریاست جمهوری، در فرهنگ بی‌در و پیکر تهمت و ناسزا و تخطئهٔ مخالفان بیرونی و درونی نظام از سوی مطبوعات و منبرهای نماز جمعه و سخنرانی‌های وابسته به بیت رهبری و سپاه و اطلاعات و امنیّت، از همه رقم صفات منفیِ تخریب و تهدید، تا زندان و شکنجه و اعتراف استفاده می‌شد. اما ظهور واژه «فتنه» و ارتقای مقام این واژه به زبان خامنه‌ای و انتساب مستقیم آن به رأی مردم به موسوی – که طرفدار اصلاحات بود – در انتخابات ۱۳۸۸ ریاست جمهوری در برابر احمدی‌نژاد (اصولگرای ضد اصلاحات) مورد حمایت خامنه‌ای خود به سابقهٔ تاریخی استعمال این واژه از زبان و کلام شیخ فضل‌الله نوری فقیه و مرجع جامع‌الشرایط ضد مشروطیّت و طرفدار استبداد محمدعلی شاه قاجار باز می‌گردد که بهتر آن است در اینجا به قول و نوشته خود او مراجعه کنیم. او می‌گوید:
    «در دوران غیبت سه شیوه حکومتی متصور است. مناسب‌ترین شکل، حکومت ولایت فقیه است – که آن را دست نیافتنی می‌دانست».
از میان دو شکل دیگر یعنی حکومت استبدادی و حکومت مشروطه، شیخ فضل‌الله نوری ضرر دولت استبدادی را برای شریعت اسلامی کمتر از حکومت مشروطه می‌دانست. به همین جهت او استبداد محمدعلی شاهی را به مراتب برحکومت مشروطه ترجیح می‌داد. و به همین علت شیخ نوری به عنوان مرجع و فقیه صاحب فتوا، در توصیه به آخوندهای ولایات در جهت تأیید نظر خود می‌نوشت:
    «پادشاه را از عاقبت این فتنه (یعنی حکومت مشروطه) تخدیر نفرمائید؛ بلکه خاطر خطیر همایون را تکدیر بفرمائید»
شیخ نوری از آخوندهای ولایات می‌خواهد در عریضه خود به شاه مستبد او را تنها از مشروطه آزرده و مکدر کنند.
صد سال پس از انقلاب مشروطه سرانجام آنچه را که هنوز برای شیخ نوری دست نیافتنی بود، یعنی ولایت مطلقه فقیه و حکومت مشروطه، با انقلاب سال ۱۳۵۷ به دست خمینی به تحقق پیوست. حال آنکه انقلاب مشروطیّت و حکومت مشروطه با کودتای ۱۲۹۹ و با ۵۳ سال سلطنت رضا شاه و پسرش، هرگز به تحقق نرسید. می‌توان به یقین قبول کرد که اصطلاح «فتنه» برای اصولگرایان دینی، بعد از شیخ فضل‌الله نوری همچنان دارای‌‌ همان مفهومی است که شیخ نوری را بر سر دار برده است. یعنی دشمنی با آزادی و حکومت قانونی.
خمینی وارث بلافصل شیخ نوری در رساله «کشف الاسرار» خود در سال ۱۳۲۳خورشیدی، دین و تعصب دینی را پادشاه مملکت می‌داند و مخالفان تعصب و استبداد دینی را خار و خسک می‌خواند. یعنی‌‌ همان صفتی که احمدی‌نژاد سلفی مسلک با تاریک‌اندیشی مطلق خود میلیون‌ها مردم معترض به تقلب‌های انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸ را متصف می‌کند.
بنابراین وقتی میلیون‌ها رأی دهنده یا میلیون‌ها ایرانی مخالف استبداد حکومت دینی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ به نفع موسوی اعتدال‌گرا و علیه احمدی‌نژاد اصولگرای افراطی رأی می‌دهند؛ وقتی تقلب‌های رسوا و فاحش در رأیگیری به نفع احمدی‌نژاد و میلیون‌ها رأی دهنده را با شعار «رأی من کو» به عرصه اعتراض همراه با خشم و خروش غیر منتظره مردم می‌کشاند؛ وقتی همه حتا محافل مطبوعاتی و سیاسی غرب منتظر داوری و نظر خامنه‌ای رهبر مطلق العنان ولایت فقیه در نماز جمعه بعد از خاتمه انتخابات هستند؛ وقتی خامنه‌ای با حیرت و بهت عمومی با صراحت نظریات احمدی‌نژاد را بر نظریات رفسنجانی ترجیح می‌دهد که در نامه سرگشاده خود نسبت به وضع بحرانی ناشی از دوره چهار ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هشدار داده بود، آخرین پردهٔ توهم مردم نسبت به امکان زندگی در همزیستی مسالمت آمیز با نظام ولایت مطلقه فقیه فرو می‌ریزد و شعار قبل از نماز جمعه مردم که «رأی من کو» بود، با دیدن چهره واقعی خامنه‌ای در نماز جمعه، در تأیید انتخاب احمدی‌نژاد و پشت پا زدن صریح به رأی اکثریّت، به شعار «مرگ بر دیکتاتور» تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر، مردم با تجاوزی چنان بی‌پرده و آشکار به رأی خود، به این نتیجه رسیدند که با وجود مقام بی‌مسئولیّت قانونی رهبر و ولی فقیه مطلقه، در اصل ۵۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی، مقام ریاست جمهوری به قول خاتمی در حد‌‌ همان یک تدارکاتچی یا وسیله‌ای از وسایل قانونی و ساختگی در خدمت منافع خصوصی نظام استبدادی است.
در تحلیل دوره‌های ریاست جمهوری، دوره هشت ساله خاتمی را دوره اصلاحات می‌گویند (دوره هفتم ۱۳۷۶و دوره هشتم ۱۳۸۰) اگر در نیّت و هدف خاتمی در سیاست داخلی و خارجی کشور، انجام اصلاحات در چهارچوب نظام محلی داشت و گامهای محتاطانه به سوی اصلاحات برداشته می‌شد، اما همچنان که خود او اعتراف می‌کند اندیشه اصلاحات به خاطر مخالفت خامنه‌ای و رفسنجانی از نظر حسادت و رقابت با شخص خاتمی و از نظر تضاد ماهوی بین استبداد نظام و اصلاحات واقعی، هرگز جامهٔ عمل نپوشید. ولی دوران هشت ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد با حمایت همه جانبهٔ خامنه‌ای و شرکاء واقعیّت گفته ناپلئون را که شاعر ما به خوبی در شعر خود منعکس کرده است به خامنه‌ای آشکار کرد که: «تکیه بر سرنیزه توان کرد بر سر سرنیزه نباید نشست»
محمدرضا شاه از تکیه بر سرنیزه قدرت خود کامه به امید ادامه پشتیبانی آمریکا اکتفا نکرد و با نشستن بر نوک سرنیزهٔ خودکامگی قدرت، حتّی از پناهندگی در کشور حامی خود امریکا نیز محروم شد.
اینک نظام ولایت مطلقه فقیه در واپسین سالهای عمر سراپا سیاه خود نظیر واپسین سالهای سراسر فساد و استبداد پهلوی به نقطه‌ای پس و پیش بسته، راهی جز تسلیم در سیاست خارجی و استیصال در سیاست داخلی ندارد. زیرا در نگاه به کارنامهٔ سراپا شکست و رسوائی نظام ولایت مطلقه از خمینی تا خامنه‌ای از هر نقطه که حرکت کنی به اصل ۵۷ از قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌رسی. یعنی از جائی که سرنوشت قوای قانونی حاکم برکشور و مسیر کیفی و کمی اجرای وظائف و اختیارات آن‌ها در اداره امور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن به ولایت و حکومت مطلقه ولی امر و امامت امت سپرده می‌شود. یعنی سقوط انسان ایرانی از شهروند بی‌اختیار شاهنشاه، به فردی از گله امت اسلامی ولایت مطلقه فقیه. در این نقطه است که در معمای حبس خانگی موسوی و کروبی، راه شیخ فضل‌الله نوری از طریق خمینی به خامنه‌ای می‌رسد.
مسئله در نجات خامنه‌ای است از معرکهٔ جست‌و‌جوی عامل اصلی پیروزی احمدی‌نژاد در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸. در این نقطه است که خش و خروش صد‌ها هزار رأی دهنده به رسوائیِ علنی تقلبهای آشکار به دست مزدوران خامنه‌ای و احمدی‌نژاد در انتخابات را به فتنه علیه نظام ولایت از سوی موسوی و کروبی و نفوذ ایادی بیگانه تبدیل می‌کنند. به عبارت دیگر، رأی مردم را در امید به گرایش اعتدال‌گرائی و اصلاح‌طلبی موسوی در مقام ریاست جمهوری، فتنه می‌نامند و موسوی و کروبی را سران فتنه خطاب می‌کنند. به خیال خود با این جعل سراپا مضحک و رسوائی، دشمنی علنی خود را همپای شیخ فضل‌الله نوری و خمینی و آخوندهای ریز و درشت ولایت و سوداگران پول و خون ملک و ملت با اصلاحات و دگرگونی‌های واقعی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ابراز می‌کنند. اما وقاحت و آبروباختگی خامنه‌ای و رفسنجانی و دشمنان آزادی مردم تا حدی است که از سوی موسوی و کروبی و در نتیجه از بالای سر آن‌ها خواهان عذرخواهی مردم از این فتنه‌انگیزی یا در حقیقت معذرت از طرح «رأی من کو» هستند تا هرگز خواهان شناسائی دزد اصلی رأی و حق آن‌ها یعنی خامنه‌ای نه فقط در رأی خود بلکه در حق زندگی در آزادی و امنیّت قانونی نباشند. اگرچه کروبی و موسوی نیز به نوبه خود و در زمان خود از دشمنان دور و نزدیک همین فتنه بودند. اما حق تحول و تغییر از حقوق ذاتی انسان است.
اکنون به این توقع وقیحانه و گستاخانه یعنی نجات خامنه‌ای از سرنوشت شیخ فضل‌الله نوری به موشی که گردش روزگار آن را به تله انداخته است، چه باید گفت جز اینکه: «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»
این موش نه فقط خامنه‌ای بلکه‌‌ همان جانوری است که از صد‌ها سال پیش جان و جوهر جسم و اندیشه انسان ایرانی را در لباس دین می‌جود. آیا موقع آن نرسیده است که دست و پای آن نه فقط از دامن نظام سیاسی ایران، بلکه از حوزه اندیشه و عوالم قلبی و عاطفی مردم ایران نیز برای همیشه قطع شود؛ و دین و ایمان از حریم عمومی و صحنه روزانه زندگی و روابط سیاسی، به حریم خصوصی و نیاز درونی انسان‌ها بازگردد؟
حافظ نامدار‌ترین روشنفکر ایرانی قرن هشتم هجری شمسی (قرن پانزدهم میلادی) در تخطئهٔ واعظ شحنه‌شناس یا آخوندی که در تحمیق مردم دست در دست شحنه و حاکم قلدر داشت و در بی‌نیازی خود از او می‌گوید:
«واعظ شحنه‌شناس! این عظمت گو مفروش / زانکه منزلگه سلطان، دل مسکین من است»
شگفتا که هفتصد سال پس از حافظ، چرخش روزگار در تاریخ واپسگرای ما، واعظ شحنه‌شناس را به مسند شحنه نشاند؛ با دستی کتاب مقدس شریعت و در دست دیگر تیغ جان‌ستیز جلاد. و سرانجام طلب تاریخی دین، استبداد قشری را از دولت استبدادی سفاک وصول کرد.
با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ جبر سرنوشت، سلطنت موروثی را مضمحل کرد و در صحنهٔ خالی از خرد جمعی و مغروق در نفاق و توهمات آرمانگرایانه، ارث پاسدار و همزاد خود به قول «ابن مسکویه رازی» یعنی دولت استبدادی مضمحل را به وارث تاریخی خود یعنی دین‌پرستان قشری بخشید.
اکنون در این منجلاب سرشار از فساد و خشونت ولایت فقیه که تاریخ مصرفش از پایه سپری شده است، جای واعظ شحنه‌شناس ما، آقای حسن روحانی و منشور حقوق شهروندی او در کجاست؟ جای جانوری ذوحیاتین که هم در خاک نظام جمهوری (بدون جمهور) می‌خزد که حقوقدانم؛ و هم در مرداب اسلام ولایت فقیه شنا می‌کند که شحنه‌ام، در کجا است؟
این پرسشی است که پاسخ آن برعهده همت والای انسانهائی است که از صمیم قلب به اصالت و اولویّت حقوق مشترک انسان برای آزادی، برفراز همهٔ تفاوت‌های مذهبی و جنسی و نژادی و قومی و ملی ایمان دارند؛ و مصالح خصوصی و فردی خود را در گرو احترام به مصالح عمومی و جمعی می‌دانند.
علی‌اصغر حاج سید جوادی
پاریس ژانویه ۲۰۱۴

*برگردان برخی اسناد تاریخی روابط ایران و امریکا احد قربانی