۱۳۹۴ بهمن ۲۸, چهارشنبه

خیمه‌شب بازی تکراری، محمد ملکی

بسم الحق
تقدیم به آن‌ها که سالهاست دل در گروی یک انتخابات آزاد و مردمی دارند
خیمه شب بازی نوعی نمایش است برای سرگرم کردن تماشاگران. بالای جعبه فردی قرار می‌گیرد با تعدادی نخ که هر یک به بدن عروسکی وصل است و با صدایی ویژه خبرهایی می‌گوید و عروسک‌ها را به ورجه وورجه وا می‌دارد. تماشاچی می‌پندارد صدا صدای عروسکهاست و آن‌ها خود به این سو و آن سو حرکت می‌کنند درحالیکه همه چیز در دست بازیگردان است. علامه دهخدا در تعریف خیمه شب بازی می‌نویسد: «نوعی نمایش است که در آن عروسکهایی به شکلهای مختلف می‌سازند و به روی صحنه می‌آورند، و آن عروسک‌ها به نخهایی نازک متصل است که به وسیله آن نخ‌ها عروسک‌ها بحرکات مختلف وا داشته می‌شوند.»
داستان «انتخابات» در نظام ولایی‌‌ همان داستان خیمه شب بازیست که یک نفر به میل خود عروسکهای رنگارنگ را به حرکت وا می‌دارد و حرف و سخن‌ها را در دهان آن‌ها می‌گذارد. در سی و هفت سالی که ما در کشورمان شاهد «انتخاب»‌های متعدد بوده‌ایم فقط شکل عروسک‌ها تغییر کرده و دو گرداننده مجری این بازی بوده‌اند: آقایان خمینی و خامنه‌ای. بسته به زمان و مکان و حوادث، گرداننده هر بار سعی دارد به شیوه‌ای عمل را تکرار کند و کار مورد نظر خود را انجام دهد و اینکار چیزی نیست جز فریب مردم برای آوردن آن‌ها به مکان خیمه شب بازی.
قلم زن این سطور باقتضای سن و سال و توجه به مسایل اجتماعی و سیاسی، انتخابات بسیاری را چه در زمان شاه و چه در زمان شیخ شاهد و ناظر بوده است. اگر چه در نظام گذشته کسانی چون دکتر مصدق و الهیار صالح توانستند به مجلس راه یابند اما انتخابات در آن رژیم هم پر از خدعه و دروغ و تقلب بود و بیشتر کسانی به مجلس شورا و سنا راه می‌یافتند که به نوکری و چاکری شاه افتخار می‌کردند. نقش دربار و حاکمان و ملاکان و مزدوران در انتخاب افراد بسیار برجسته بود.
پس از تغییر نظام و بر پایی نظام ولایی هم جز چند انتخابات اولیه که به دلیل عدم تسلط کامل آقای خمینی و دار و دسته‌اش چند نفری از منتقدین توانستند به مجلس خبرگان و شورای ملی راه یابند، اکثریت قریب به اتفاق راه یافتگان به این دو مجلس از وابستگان به حزب جمهوری و وابستگان به نظام ولایی بودند. بعد از حوادث دههٔ شصت و کشت و کشتاری که در کشور بر پا شد، مردم کم کم به ماهیت نظام پی بردند و خیمه شب بازی انتخابات کم بیننده و کساد شد. بعنوان مثال اگر آقای خامنه‌ای در دوره اول ریاست جمهوری ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار رای آورد، در دوره دوم با وجود افزایش جمعیت توانستند فقط ۱۲ میلیون رای را به بنام ایشان به صندوق‌ها بریزند. پس از ایشان آقای هاشمی رفسنجانی در دوره اول با ۱۵ میلیون و در دور دوم با ۱۰ میلیون رای به کرسی ریاست جمهوری تکیه زد.
این امر موجب وحشت حاکمیت شد تا آنجا که با برنامه ریزی طرحی نو در انداختند و سعی کردند مردم را به دو گروه تقسیم کنند. گروهی را ذوب شده در ولایت و گروه دیگر را اصلاح طلب و مخالف گروه اول که وابستگی شدید به ولی فقیه داشتند معرفی کردند و چنین در مهندسی خود وانمود نمودند که دو جبهه در مقابل هم قرار گرفته‌اند و مردم بی‌خبر و بی‌امید که از گروه ولایی‌ها صدمه دیده بودند، برای نجات خود به طرف مقابل متمایل شدند و به این ترتیب محمد خاتمی رای آورد و این برنامه به انواع مختلف ادامه داشت تا امروز.
این روز‌ها هم چون سالهای گذشته برای یک نمایش انتخابات دیگر، باز خیمه شب باز‌ها به میدان آمده‌اند که با صحنه سازیهای جدید و مهندسی شده، دیگر بار بازی را آغاز کنند و دو جناحی را که هر دو از یک منبع تغذیه می‌کنند وارد میدان نمایند وبا وعده‌های پوچ بار دیگر گروهی از مردم را فریب دهند و به تماشای خیمه شب بازی بنشانند. غافل از اینکه مردم کم کم هوشیار می‌شوند و فریب آن‌ها را نمی‌خورند.
در حکومتی که سردار سپاه به مهندسی انتخابات ۸۸ بطور علنی اعتراف می‌کند دیگر معنای انتخابات چیست؟ جالب اینکه در این نزاع بخش باصطلاح انتخابی نظام هم هیچ اراده و قدرتی برای مقابله با بخش ولایی ندارد. بطور مثال روز ۲۰ بهمن ۹۴ جناب آقای روحانی می‌گوید: «ما در مسئلهٔ فساد و رانت و انحصار مشکل داریم، یک دستگاهی وجود دارد که نمی‌خواهم نام ببرم، کالای قاچاق وارد می‌کند و جلوی رشد تولید را می‌گرد». مقصود ایشان از آن دستگاه کیست و چیست؟ آیا‌‌ همان نیست که اعلام می‌کند مهندسی انتخابات در دست ماست؟ پس چرا جناب روحانی که رییس جمهور برآمده از باصطلاح انتخابات است، جرات ندارد نام این دستگاه را که به احتمال قریب به یقین سپاه پاسداران است بگوید؟ آیا با این وضعیت رئیس جمهور می‌تواند جلوی اعمال و رفتار و دخالتهای سپاه را بگیرد؟ من باور ندارم و بهمین دلیل در انتخاباتی که توسط سپاه و منصوبان ولی فقیه مهره چینی شده است شرکت نمی‌کنم، اگر چه بعضی خیال پردازانه می‌گویند شرکت در انتخابات گامی است به سوی دموکراسی! سئوال من از آن‌ها این است شرکت در کدام انتخابات؟ انتخابات آزاد با تمام شرایط آن یا انتصابات؟ باید از این جماعت پرسید شما در این ۳۷ سال با شرکت در انتخابات نظام ولایی چقدر به آزادی نزدیک شده‌اید؟ خودمان را فریب ندهیم و با اعمال و رفتارمان عمر نظام ولایی را طولانی نکنیم.
در پایان باید تاکید کنم که تلاش معتقدین و ملتزمین به نظام ولایی برای اینکه نشان دهند مردم ایران تنها در دو دسته اصول گرایان (بنیاد گرایان) و اصلاح طلبان (استمرارطلبان) خلاصه می‌شوند بزرگ‌ترین ظلم به ملت ایران است. آیا جز این دو گروه بقیهٔ مردم بحساب نمی‌آیند و گروههای خارج از این دو دسته همه گروهک و غیرخودی هستند و هیچگونه حق و حقوقی ندارند؟ آیا به بخش بزرگی از مردم که به انتخابات شما بی‌تفاوت هستند و نمی‌خواهند در این خیمه شب بازی شرکت کنند حق اظهار نظر و نقد و انتقاد می‌دهید یا با برچسب‌های های گوناگون آن‌ها را از میدان بیرون می‌کنید؟
بس کنید! مردم آرام آرام راه خود را می‌یابند و با فراهم کردن شرایط یک انتخابات آزاد و همگانی بساط شما را بر می‌چینند. مطمئن باشید دور نخواهد بود روزی که ظالمان و ستم پیشه گان باید جای خود را به منتخبان آزاده و آزادی طلب مردم بسپارند.

Duke Ellington - It don't mean a thing (1943)

‌‌به یاد ترابِ حق‌شناس

توجه، باز شدن در یك پنجره جدید. 
‌‌به یاد ترابِ حق‌شناس
در سال ١٩٨٦  که من و خانواده ام  به جمع مهاجران به فرانسه پیوستیم، با همت و راهنمایی دوست از دست رفته‌ام، هوشنگ کشاورز، در شهر کرتی  (créteil) جا گرفتیم. در آن جا رفته-رفته با گروهی از ایرانیان جوانِ مهاجر و مهربان و خونگرم آشنا و دوست شدیم که سپس دانستیم به گروه انقلابی پرشوری تعلق داشته اند و یورشِ رژیم جدید آن‌ها را به این سوی جهان پرتاب کرده است. در میهمانی‌های این دوستان با مردی آشنا شدم به نسبت سالمندتر از دیگران، اما هنوز میان‌سال. به نظر می‌رسید که این دوستان به او به چشم دیگری می‌نگرند و ارج و احترام بیشتری به او می‌گذارند. او همین دوست ما بود که امروز آمده ایم تا او را که رهسپارِ دیارِ عدم است، بدرقه کنیم: تراب حق‌شناس، که دوستان قدیم هم‌رزم‌اش او را به نام مستعار سازمانی‌اش «حاجی» می‌خواندند.

باری، با خونگرمی و جوششی که در او بود به‌زودی میان من و او هم رابطه‌ی دوستانه برقرار شد. یک عامل پیوند دهنده در این میان شوقِ هر دوی ما به زبان و ادبیات و شعر فارسی بود. و همین سبب شد که در آن سال‌های نخستین با دوستان دیگر در خانه‌ی خانم شهلا شفیق و رضا ناصحی، که همسایه‌ی ما بودند، گرد هم آییم و چندی سعدی‌خوانی و حافظ‌خوانی کنیم.
حق‌شناس یک مبارز انقلابی خستگی‌ناپذیر بود و تا پایان عمر، حتا در سال‌های از-پا-افتادگی به دلیل بیماری فلج کننده‌ی هولناک، در فضای آن اندیشه‌ها و آرزوها زیست و برای آن آرمان‌ها کوشید. با این‌همه در تنگنای زندگانیِ سیاسیِ صِرف نمی‌زیست. او که از سنتِ طلبگی در حوزه‌ی علمیه برخاسته بود، با آن که از آن فضا و باورهای ایمانی‌اش بریده و به جریان ضد آن پیوسته بود، صفاتِ خوبِ زندگانیِ طلبگی در او همواره زنده بود.  حق‌شناس در همه‌عمر یک دانشجوی ثابت‌قدم بود و از به سر بردن و همسخنی کردن با اهل کتاب و قلم لذت می‌برد. خود نیز نویسنده و مترجم بود و رابطه‌ی دوستانه‌ی ما هم بر همین پایه بود. به همین دلیل، با آن که من سالیانی دور از فرانسه بودم، در بازگشت رابطه‌ی دوستانه‌ی ما از نو برقرار می‌شد. چند زبان می‌دانست. بر زبان عربی کلاسیک و مدرن به‌خوبی مسلط بود. با اتکا به دانشِ عربی او مدتی با هم هفته‌ای یک روز کتابِ المنقذُ من الضلالِ ابوحامد غزالی را می‌خواندیم که ادعانامه‌ی کلامیِ غزالی بر ضد فلسفه است.
دوستار شناگری بود و شناگر چالاکی بود. تا پیش از ازپا درافتادن‌اش هفته‌ای دو-سه روز به استخر می‌رفت و من هم چه‌بسا هفته‌ای یک روز دعوت او را اجابت می‌کردم و با او همراه می‌شدم. بدنِ نیرومند ورزیده‌ای داشت و طول استخر را بیست یا شاید سی بار یکسره شنا می‌کرد. چنان که من به شوخی او را، که زاده‌ی شهر جهرم بود، «نهنگِ دریای جهرم» لقب داده بودم. گفت-و-گوی ما در راه به سوی استخر و در استخر بیشتر پیرامون لغت‌شناسی و شعر سعدی و حافظ و فردوسی و مولوی بود. او همیشه در این باب‌ها آغاز کننده بود و پرسش‌هایی را طرح می‌کرد. هم‌سخنی‌مان از بحث پیرامونِ مسائل نظری علمی و سیاسی هم خالی نبود. برای آن که گفت و گومان ادامه یابد اغلب پس از بیرون آمدن از استخر مرا به کافه‌ای دعوت می‌کرد تا جامِ شرابی فضای «سمپوزیوم» دونفره‌مان را گرم‌تر کند. او با آن که مبارز سیاسی سرسختی بود وفادار به آرمان‌های رادیکال، برخورد اش با نظر کسی دیگر، دست کم آن گونه که با من رفتار می‌کرد، همیشه با ادبانه و روادارانه بود. گمان می‌کنم که با دیگران هم همین گونه بود. شوخی و خنده هم با هم کم نداشتیم و با آن که دل دردمندی داشت آزرده از روزگار، هرگز تلخ و عبوس نبود و شوخی‌ها و طعنه‌های دوستانه‌ی مرا با قهقهه‌های بلند پاسخ می‌گفت. به یاد ندارم که هرگز از سختی‌های بسیارِ زندگانی‌اش شکوه کرده باشد.
اما از بخت بد، این شناگر ورزیده و پرتوان از چند سال پیش در استخر از مشکلی در شانه و بازوهای خود یاد می‌کرد و از این که عضله‌هاش رو به سستی دارند. و این همان بلایی بود که آرام-آرام  او را می‌فرسود تا آن که سرانجام از پا درانداخت. با این‌همه او به یاری یکی از دوستان جوان‌اش تا دو-سه سال پیش، شاید به امید بهبود، همچنان به استخر می‌آمد، اگرچه «نهنگِ دریای جهرم» دیگر توان شنا کردن نداشت.
شوق فراوانی به مطالعه داشت. من مجله‌های گوناگون فرهنگی و ادبی را که از ایران به دست‌ام می‌رسد به او هم می‌دادم. و هرگاه فراموش می‌کردم، یادآوری می‌کرد. نکته‌ی شگفت این که در این دو-سه سال پایانی عمر که با دست و پای فلج در آن بیمارستانِ دلگیرِ دورافتاده خوابیده بود، در چند باری که به لطف دوستان مشترک و یاران هوادار او برای من فرصت دیدار از او پیش آمد، باز از من می‌طلبید که برای او مجله‌های تازه ببرم. آخرین بار حدود دو ماه پیش  بود که به همت پرویز قلیچ‌خانی دیدار میسر شد.  با آن که از تمام تنِ بی‌اختیار-اش تنها اختیارِ یک کلّه‌ی هشیار برای او مانده بود، باز از من می‌خواست که برای‌اش مجله‌های تازه ببرم. سرزندگی و جوشندگیِ فکریِ و قدرت اراده‌ی او در آن بلای هولناک که دچار شده بود به‌راستی مایه‌ی شگفتی بود. در نوروز امسال برای تبریک سال نو، به یاری دوستان، تلفنی به من زد که با به یاد آوردنِ وضع درماندگی جسمانی او به‌راستی از این همه وفاداری و لطف شرمنده شدم.
در باره‌ی فضایل او دوستان و یاران دیرینه‌اش که با او در دل خوف و خطر زندگی کرده اند بهتر می‌توانند سخن بگویند. با این همه می‌خواهم از تجربه‌ی شخصی خود با او، در همان محدوده‌ای که یاد کردم، بگویم که: از نظر بزرگ‌منشی و بی‌ریایی و پای‌بندی به اصول اخلاقی و وفاداری، از همه جهت، او را انسانی کمیاب دیده ام. همین فضایل او بود که سبب شد در روزگار فروپاشیدگی سازمان‌ها و سرخوردگی از آرمان‌ها، باز دوستان و هوادارانِ بسیار او را که دچار درماندگیِ جسمانی‌ شده بود به یاد داشته باشند و به دیدار-اش بشتابند. تا به جایی که جوانِ برومندِ بزرگواری از سرِ  وفاداری دوستانه زندگانی شخصی خود را در کشوری دیگر رها کند و در چند سال پایانی زندگانی او شبانه‌روز خود را به پرستاری از او بگذراند. به نظر می‌رسید که «حاجی» در همان روزگار درماندگی نیز مایه‌ی دلگرمی بخشی از مبارزان قدیمی بود.
داریوش آشوری 

Creteil, février 2016

پلیس فتا در خدمت شما
کاری از ‫#‏مانانیستانی‬
17 février 2016
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

Au cours des dernières années, la Russie a connu plusieurs attaques médiatiques de la part de l’Occident. Mais ces derniers temps, ces attaques ont une tendance étrange à se focaliser sur le fait que la Russie dispose d’un arsenal important d’armes nucléaires. Le risque est grand que la guerre de l’information dégénère en un conflit beaucoup plus dangereux.

Photomontage par Baf.f ! pour Investig’Action

Dans le roman d’anticipation SNUFF, de Victor Pélévine, l’action se déroule dans un futur post-apocalyptique où, après une guerre nucléaire mondiale et une série de conflits locaux, la population de la Terre a été divisée par dix. Lorsque les jeunes héros demandent comment la catastrophe est advenue, on leur répond que dans le monde d’avant-guerre, les gens confondaient trop souvent les films et les nouvelles : « Par conséquent, si dans un film un peuple quelconque était constamment représenté comme un ramassis de meurtriers et dégénérés, c’était en fait une information. Mais on la faisait passer pour du cinéma « . La guerre a commencé après que certaines personnes « se sont passé un film sur un autre pays, puis ont imaginé que c’étaient les informations, alors elles se sont mis dans un grand état d’excitation et ont commencé à bombarder ce pays. »

La première du nouveau film de la BBC, l’histoire d’une guerre nucléaire déclenchée par la Russie, a coïncidé cette fois avec une déclaration du Secrétaire général de l’OTAN, Jens Stoltenberg, selon laquelle la Russie aurait simulé une attaque nucléaire sur la Suède en 2013. Où est le film et où sont les nouvelles ?

Annonçant que la Russie aurait étudié le scénario d’une attaque nucléaire sur la Suède, Stoltenberg n’a pas expliqué pourquoi une chose pareille pourrait arriver. Entre la Russie et la Suède il n’existe pas de conflits non résolus. Selon la doctrine militaire de la Fédération de Russie, l’utilisation des armes nucléaires n’est possible qu’ « en réponse à l’utilisation contre elle et (ou) ses alliés d’armes nucléaires et autres armes de destruction massive, ainsi que dans le cas d’agression contre la Fédération de Russie avec l’utilisation d’armes conventionnelles, au cas où l’existence même du pays serait menacée. »

Premièrement, la Suède ne possède pas d’armes de destruction massive. Ensuite, imaginer que les forces armées suédoises, qui n’ont pas combattu depuis 202 ans, puissent constituer une menace pour l’existence de la Russie, ce n’est pas sérieux. Et même si l’on met en doute la doctrine militaire, et que l’on suppose que la Russie pourrait déclencher une guerre d’agression avec des armes nucléaires, il suffit de réfléchir une minute : pourquoi gâcher une ogive nucléaire très couteuse pour une Suède pratiquement inoffensive, alors qu’un grand nombre de cibles existent dans le monde, contre lesquelles cette ogive pourrait être utilisée à meilleur escient ?

Ainsi, dans la représentation de Stoltenberg la Russie est représentée sous les traits d’un malfaiteur dément dans le style de Sorge du « Cinquième Élément », dont le but est de tuer tout le monde avant de mourir lui-même. Cela n’a rien à voir avec la réalité, et le fait que des personnes ayant une image pareille de la Russie occupent les plus hautes fonctions à l’OTAN est, bien sûr, inquiétant du point de vue de la sécurité mondiale.

Le film de la BBC, comme il sied à une œuvre d’art, est plus nuancé que le fantasme apocalyptique du Secrétaire général de l’OTAN.

Dans cette réalité imaginaire, cela commence par un « printemps russe » en Lettonie : les russophones locaux se soulèvent contre l’oppression par la « nation titulaire », criant Russie ! Russie ! « , La foule se met à changer les drapeaux sur l’hôtel de ville de Daugavpils et prend le contrôle non seulement de cette ville, mais aussi d’autres agglomérations à l’est du pays, ainsi que de la zone frontière avec la Russie… On entend des appels à conclure une Union Latgale-russe et la tenue d’un référendum sur la reconnaissance de la « République populaire de Latgale ».

Après quoi la Russie envahit la Lettonie, et après l’escalade du conflit, lance une attaque nucléaire sur un navire de guerre britannique (encore une fois les ogives nucléaires sont distribuées comme des petits pains). Washington, qui a également perdu un navire de guerre, ignorant les conseils du gouvernement britannique, lance à son tour une attaque nucléaire sur un « objectif militaire russe », poussant ainsi la Grande-Bretagne à une « guerre nucléaire à grande échelle. »

Au fur et à mesure que la tension monte et que le « scénario catastrophe » approche de son apogée, dans le poste de commandement on apprend que Poutine a « ordonné » que la frappe nucléaire suivante prenne pour cible Londres. Après une longue réflexion, les Britanniques décident finalement de ne pas riposter. L’histoire s’achève là.

Ainsi, le film remplit jusqu’à trois objectifs de propagande.

Le premier – les citoyens russophones de Lettonie sont étiquetés « dangereuse cinquième colonne », à partir de laquelle on peut s’attendre à tout moment à une opposition aux valeurs européennes. Étant donné la popularité croissante du maire de Riga Nil Ouchakov, cette hypothèse est une attaque directe contre lui et son parti « Concorde ».

A propos de l’ineptie de la fiction britannique, l’ambassadeur de Russie en Lettonie Alexandre Veshnyakov, ancien chef de la Commission électorale centrale, dit ceci : « Je travaille en Lettonie depuis huit ans et je ne connais aucune organisation séparatiste ici, en mesure qui plus est de » prendre le pouvoir » ne serait-ce que dans une ville frontalière (et sur le script il y en a 20). N’importe quel expert indépendant qui connaît la situation réelle en Lettonie vous le confirmera. Ce scénario est absolument artificiel et poursuit des objectifs politiques. Tout d’abord, se livrer à une guerre de l’information pour diaboliser la Russie. Deuxièmement, justifier les demandes du lobby militaire visant à quadrupler les dépenses de l’OTAN en Europe. Troisièmement, discréditer toute force politique en Lettonie, ou en Europe, qui considérerait la Russie sans préjugés et adopterait une position pragmatique par rapport à elle ».

Le deuxième – la Russie, comme dans le discours de Stoltenberg, est déclaré pays irresponsable, prêt à l’emploi des forces nucléaires « juste comme ça », sans souci de ce que préconise sa doctrine militaire.

Enfin, le troisième – les politiciens et les militaires britanniques ont l’occasion de se présenter sous un jour favorable, style : nous ne permettrons pas la destruction de l’humanité et la guerre mondiale nucléaire.

Le film de la BBC, c’est du cinéma qui est en fait une information. Et le discours du Secrétaire général de l’OTAN c’est en réalité du cinéma. Le résultat cumulatif est très simple : la Russie apparaît comme un Etat agressif irresponsable, prêt à utiliser des armes nucléaires à la moindre provocation ou même sans.

Non pas que ce mensonge nous chagrine beaucoup – les idées occidentales sur la Russie représentée comme un ours, prêt à dévorer tout ce qu’il peut atteindre, ont déjà des centaines d’années. Le problème est que, en pleine conformité avec le triste pronostic de Pélévine, les politiciens occidentaux se mettent dans un état d’agitation pas possible, et la moindre provocation (y compris organisée par un tiers) peut avoir des conséquences imprévisibles.

Si par exemple (essayons de rêver à la manière de Stoltenberg et de la BBC) un terroriste de l’Etat islamique fait exploser dans le centre de Stockholm une « bombe sale » et laisse sur la scène du crime un drapeau russe et une carte d’agent du KGB, qui peut garantir que Washington, à la demande de Stockholm, ne décide immédiatement une « frappe de représailles » contre l’ « agressive Russie » ? Et dans ce cas, en pleine conformité avec sa doctrine militaire, la Russie ne pourra pas ne pas répondre – et ce sera la fin de la civilisation humaine dans sa forme actuelle.

Brûlant dans les flammes de l’explosion thermonucléaire, les employés de la BBC n’auront guère le loisir de penser au rôle qu’ils auront joué dans leur production télévisuelle en diabolisant la Russie.

Source : vzglyad.ru

Traduit par Marianne pour Histoireetsociete
17 février 2016
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

« Israël a tous les droits de se défendre.... » selon John Kerry. Je ne peux m’empêcher de penser à l’occupation allemande, dans le Nord de la France par exemple....qui aurait osé dire « Les Allemands ont tous les droits de se défendre ... » ?



Le camp d’Aïda, novembre 2014- le Mur, les oliviers interdits d’accès, la colonie de Gilo, sur des terres palestiniennes

IP : Vous avez été plongée dans un contexte particulièrement dramatique, avec les assassinats quotidiens de jeunes Palestiniens (dont de jeunes adolescents) par une armée israélienne d’occupation qui a totalement les mains libres pour tuer. Quelles pensées vous inspirent les actions de révolte de la jeunesse palestinienne, et le prix terrible qu’elle doit payer pour cela ? Et que dire de la propagande israélienne quant à son droit à se défendre ?

GC : « Israël a tous les droits de se défendre.... » selon John Kerry. Je ne peux m’empêcher de penser à l’occupation allemande, dans le Nord de la France par exemple....qui aurait osé dire « Les Allemands ont tous les droits de se défendre ... » ?

Les Palestiniens ressentent fortement l’immense injustice à leur égard...ils ne veulent pas être considérés comme des « terroristes ».

Michel Sabbah (patriarche de Jérusalem) nous le disait déjà en 2007 : « nous sommes des résistants.....tant qu’il y a injustice, il y a violence....ceux qui doivent mourir meurent, ceux qui sont en prison sont en prison, la vie continue, tout-le-monde prie.... ».

Un matin, j’ai demandé, comme d’habitude, à Hadjé, femme de ménage, comment elle allait. Elle est partie dans un long monologue en arabe dont elle sait que je ne comprends que des bribes, mais sa colère du soutien des USA et de la France à Israël était sans équivoque, khalass !

La jeunesse palestinienne, y compris les filles qui ont appris à manipuler les lance-pierres, la jeunesse d’ « Oslo », celle du "Mur", ne se reconnaît pas dans les organisations politiques traditionnelles (Fatah, Hamas...), elle n’accepte pas l’occupation, la colonisation, l’horizon bouché, elle va au casse-pipe, seule ! J’ai demandé à un ami Palestinien son opinion : « bien sûr, je suis fier de cette jeunesse mais je suis père et j’ai peur ».

Il faut préciser que des agressions au couteau et/ou à la voiture-bélier sont faussement alléguées, des vidéos d’observateurs (ISM, YAS...) en attestent, les soldats israéliens tuent d’abord.

Une Franco-israélienne, policière ou soldate, a déclaré à la presse israélienne, par exemple « je n’ai pas réfléchi à deux fois, j’ai armé mon pistolet et j’ai tiré » ...et elle a tué un jeune au check-point de Za’atara (près de Naplouse) le 30 octobre dernier.

Je crois que les israéliens, y compris les soldats, ont peur....à Jérusalem, les civils israéliens qui se baladent avec une kalachnikov en bandoulière, sont maintenant équipés de....gilets pare-balles !

IP : Qu’en est-il de l’accès à l’Esplanade des mosquées pour les Palestiniens, et quelle importance cela revêt-il dans le contexte actuel ?

GC : Pour les Palestiniens, cet accès est particulièrement difficile, aléatoire...nombre de mes amis n’y ont jamais accédé.

Quand les habitants de Bethléem, interdits de se rendre à Jérusalem, veulent voir l’Esplanade des Mosquées, ils se rendent à une terrasse à Beit Sahour, qui jouxte Bethlehem et, au loin, à moins de dix kilomètres, ils peuvent voir briller le Dôme du Rocher.....L’esplanade des Mosquées, c’est le cœur de la Palestine, pas seulement pour les musulmans.

Un vendredi de novembre 2014, l’accès à la vieille ville fut interdit aux hommes palestiniens. Je les ai vus prier devant la Porte de Damas, contenus par un cordon de police montée israélienne, les chevaux étaient équipés de protège-tibias et de masques anti-gaz... J’ai vu deux très jeunes soldats d’occupation, rigolards, faire un selfie avec en arrière-plan les hommes en prière.

Le 15 novembre dernier, j’ai vu un groupe de jeunes juifs en tenue orthodoxe, accéder à l’esplanade, protégés par des policiers israéliens tandis que des soldats se mettaient en position de tir, sous les « Allah Aqbar » des maqdisyat, les palestiniennes gardiennes de Al-Aqsa. En tant que « touriste », j’ai libre accès à l’Esplanade, je ne le vis pas forcément très bien vis-à-vis de mes amis palestiniens.

IP : Étant donné le blocus de Gaza et la discontinuité du territoire, quels types de liens existe-t-il entre la bande de Gaza et la Cisjordanie ?

GC : Il est impossible de se rendre à Gaza depuis la Cisjordanie ......et depuis la mer, et depuis l’Égypte pratiquement !

Je n’y suis jamais allée. Il y a bien internet....le peintre gazaoui Nabil Abughanina exposait (« Throwing off the umbrellas ») à l’Institut Français de Naplouse en décembre dernier, il ne fut pas autorisé à nous rejoindre, il fut quand même avec nous via Skype.

Je ne suis pas qualifiée pour répondre plus précisément à cette question, je dirai seulement qu’Israël envisage de déporter à Gaza les familles des « terroristes » après avoir détruit leurs maisons....

IP : La campagne internationale pour le Boycott, le Désinvestissement et les Sanctions (BDS) est-elle perceptible en Palestine occupée, dans les esprits ou/et sur le terrain ? Quelle importance lui attribuez-vous ?

GC : Les palestiniens que je connais boycottent autant que possible les produits israéliens mais ce n’est pas facile, ils inondent le marché, y compris les keffiehs (made in china).

Mon amie Naela m’avoua avoir régulièrement acheté des pâtes israéliennes, meilleures que les palestiniennes mais aujourd’hui, elle en trouve des italiennes donc elle est contente. Elle boycotte aussi les cigarettes américaines mais les Gauloises made in Jordanie ne sont pas fameuses, je lui en apporte du duty free !

Pour accéder aux plages de la Mer Morte en Cisjordanie occupée, il faut payer à des colons. Mes amis palestiniens apprécient que des touristes étrangers s’y refusent.

Depuis sept ans que je séjourne un peu longuement en Cisjordanie, je peux constater une plus grande connaissance de ce mouvement, en Palestine même et le soutien qu’il représente quand le monde extérieur le pratique.

IP : De retour de Palestine, quelle est votre perception de l’état de la ainsi-nommée opinion publique française concernant l’occupation ? Voyez-vous une évolution de cette opinion, même sur le long terme ?

GC : « Opinion publique » ... Vous voulez dire celle des médias ? Après la dernière agression meurtrière à Gaza, en 2014, je crois déceler un changement dans l’opinion des personnes, pas forcément très sensibilisées, qui m’entourent...trop, ce fut trop.

J’ai pu découvrir ainsi que certains veillaient maintenant à l’origine des avocats, oranges et autres « rattes du Touquet » qu’ils achetaient.

L’image d’Israël se dégrade, il commence à se savoir qu’Israël occupe, colonise illégalement, impunément.

Cependant, la situation au Proche-Orient (Syrie, en Irak, Lybie, Yémen) et en France même relègue, me semble-t-il, la question palestinienne à un arrière-plan.

IP : Hormis participer au mouvement BDS, que pouvons-nous faire en tant que citoyens pour soutenir les Palestiniens et contribuer à hâter la fin de l’occupation ?

GC : Plus nous serons nombreux à aller en Palestine, plus nous serons à même de témoigner de notre solidarité aux Palestiniens très sensibles à nos visites, plus nous pourrons, même modestement, participer à leur activité économique (secteur du tourisme), plus nous serons en mesure de témoigner auprès des nôtres.

Savoir qu’il y a occupation, colonisation, mur… c’est une chose, mais voir les soldats occupation, les colonies, le Mur... c’en est une autre ! Je suis convaincue de la force des témoignages (à travers des manifestations diverses, réunions, exposition de photos....).

Et puis renforcer les organisations qui soutiennent le droit des Palestiniens à vivre libres…

IP : Quel message - que ce soit le vôtre ou celui des Palestiniens que vous avez rencontrés - souhaitez-vous nous transmettre ?

GC : « Dis ce que tu vois ici, dis que nous ne sommes pas des terroristes....nous voulons vivre comme tout-le-monde, nous pouvons vivre avec les Israéliens, mais pas de paix sans justice.... »

Photos : Geneviève Caré

Source : Info-Palestine


>> Retrouvez sur notre shop !