۱۳۹۳ تیر ۴, چهارشنبه

روزنامه کیهان روز ۲ تیر سال ۱۳۵۸

صفحه اول روزنامه
خمینی در دیدار با وزیر دارایی: در دولت اسلامی خمس بودجه مملکت را تعیین می کند
آیت الله منتظری خواستار تجدیدنظر در هشت اصل قانون اساسی شد
عمبق تر شدن شکاف در جبهه ملی
دولت صنایع بدون صاحب را تصرف می کند
روزنامه کیهان روز ۲ تیر سال ۱۳۵۸
1
حمله مردم خشمگین به حمامی که دختر و پسری در آن معاشقه می کردند
2
پخش برنامه های عربی از صدای جمهوری اسلامی ایران
3
شکاف در جبهه ملی
4
اعتصاب پاسبانان ملایری
5
دولت صنایع بدون صاحب را تصرف می کند
6
پاسداراها آبجوهای اسرائیلی را در جاده تهران کرج معدوم کردند
7
پاسخ سازمان مجاهدین خلق به مصاحبه مهدوی کنی درباره شکنجه یکی از مجاهیدن
8
تخت و شلاق برای گرانفروشان یا کم فروشان در بازار شیراز برپا شد
9
آیت الله منتظری خواستار تجدیدنظر در هشت اصل قانون اساسی شد
10

فراکسیون زنان مجلس

فراکسیون زنان مجلس

فراکسیون زنان مجلس

خامنه ای همچنین با تمجید از مدیریت صادق لاریجانی در پنج سال گذشته وی را عالمی فاضل، متدین، مجتهد، خوشفکر، انقلابی و آگاه به مسائل و شجاع دانست.


محمدرضا شجریان" «لژیون دونور» بالاترین نشان کشور فرانسه ونشان «شوالیه» بالاترین رده آن است. این نشان از سال ۱٨۰۲، به فرانسویان و کسانی که شهروند فرانسه نیستند، اهداء می‌شود.


"موسیقی ایرانی تنها یک سنت موسیقایی نیست، تنها یک فرهنگ غنی و ریشه دار و کهنسال نیست، بلکه در عین حال نموداری دقیق و روشن از یک تمدن دیرپا و ماندگار است که طی هزاران سال در دل این جغرافیای رنگارنگ شکل گرفته است و من در تمام طول زندگی ام و در بیش از نیم قرن حضورم در عرصه موسیقی ایرانی، همیشه و در همه حال کوشیده ام تا نه فقط پاسدار ارزش ها، اصول و شکوه و عظمت این سنت موسیقایی ، نه فقط مفسر این فرهنگ غنی بلکه پاسدار این تمدن باشم. موسیقی ایرانی همیشه و در هر حال، بازتاب دهنده جلوه های مختلف این تمدن کهنسال و رنگارنگ بوده است، بازتاب دهنده معماری و مهندسی ایرانی در دل خاک و خشت و لعاب و آرامش و سکوت و خلوص و خلوت انسی که در آن موج می زند و از انسانی گفته است که این در این خانه های دلباز و روشن رو به نور، در دل حضور دایمی طبیعت و خورشید و آب ، در جست و جوی لحظه ای آرامش و آسایش و خلوت و مهربانی بوده است. موسیقی ایرانی بازتاب دهنده شعر و ادب غنی و کهنسال این سرزمین و نظم دقیق و مهندسی شده حیرت انگیزش بوده که در تمام طول تاریخ پربارش از خنیاگران کهن تا همه آن شاعران درخشان و گذر از همه پیچ و خم های تاریخ ، تنها نمایش دهنده حیرت انسان این مرز و بوم از زیست در جهان بود و از پرستش و حمد و ثنای خالق و خلق و آواها و نواهای موسیقی ایرانی هم چیزی جز ستایش حضور در این جهان و حیرت و بهت و ستایش از این نظم و تکامل نیست. هنرمند ایرانی ، برعکس هنرمند غربی، فردیت اش یعنی مایه رسیدن و خلق و آفرینش هنری را همیشه در حیرت از کشف و شهود این جهان با نظم و اصول صرف کرده است. موسیقی ایرانی، جشن و شور درک این حیرت، این کشف و شهود، این شکوه و عظمت است.

من در تمام طول این نیم قرن کوشیدم تا این سنت ریشه دار خنیاگری ایرانی را با همه زوایا و گوشه ها، همه غنا و عظمت و تنوعش حفظ کنم و پاس بدارم و سپس آن را به آیندگان منتقل کنم. کوشیدم که این سنت خنیاگری را که در عمق این تمدن کهنسال ریشه دارد، از چنگ نوازان هخامنشی تا موسیقیدانان ساسانی و سپس قاریان کلام وحی پاسداری کنم و اگر می توانم چیزی بر آن بیفزایم و اگر همیشه کوشش کردم تا حافظ و پاسدار دقیق این سنت باشم تنها به این قصد بوده که در غیاب آن معماری با شکوه، آن شعر و ادب غنی و درخشان ، کتابت و خطاطی و مینیاتور و دیگر مایه های هنری این تمدن، موسیقی ایرانی اکنون تنها بازمانده، حافظ و پاسدار و نماینده یک تمدن کهنسال اما در حال نابودی یا دستکم دگرگونی است، باشد. موسیقی ایرانی، سینه به سینه در دل عاشقان حفظ شده، از پستویی به گوشه ای پناه برده، طی قرن ها پالاییش و نظم یافته، فردیت های هنرمندان در طی تاریخ به آن افزوده شده، غنا و تکامل یافته و اکنون فشرده شده و خلاصه شده ویژگی های یک تمدن است. من کوشش کردم تا آن را حفظ کنم. به تمام و کمال آن خدشه ای وارد نکنم، حرمت اش را بدارم و اگر می توانم چیزکی به غنایش اضافه کنم، تا دیگرانی شاید آن را متحول کنند و از آن چیزی کامل تر بسازند.

برخود لازم می دانم که از سفیر فرانسه در ایران، به عنوان نماینده ملت دوست و عاشق هنر فرانسه، از رایزن فرهنگی سفارت فرانسه و همکارانشان بابت این نشان و این افتخار تشکر کنم که مرا شایسته دریافت این نشان دانستید و از همه دوستانم، از همه حاضران و سروران و اصحاب هنر و اندیشه که در مجلس حضور دارند و مردمی را نمایندگی می کنند که عاشقانه دوستشان دارم تشکر کنم. خوشحالم در همه زندگی ام هرگز به این مردم و به سرزمینم پشت نکردم ، در کنارشان بوده ام ، برای آنها تلاش کردم و خواهم کرد.

محمدرضا شجریان"

«لژیون دونور» بالاترین نشان کشور فرانسه ونشان «شوالیه» بالاترین رده آن است. این نشان از سال ۱٨۰۲، به فرانسویان و کسانی که شهروند فرانسه نیستند، اهداء می‌شود.
عباس کیارستمی (فیلمساز) رضا دقتی (عکاس)، پری صابری (کارگردان تئاتر)، جلال ستاری (اسطوره شناس)، شهرام ناظری (خواننده موسیقی سنتی)، لیلا حاتمی (بازیگر) و محمدعلی سپانلو (شاعر) از جمله ایرانیانی هستند که پیش از این، نشان شوالیه ادب و هنر را دریافت   کرده اند.

منبع: فیس بوک محمدرضا شجریان

رنج ما کجا و رنج آنها کجا؟

رنج ما کجا و رنج آنها کجا؟


Tue 24 06 2014 

نرگس محمدی

narges-mohammadi200.jpg
روز سه شنبه با دیدن شیمای عزیز، همسر حامد احمدی، رنج سال های ۷۹-۸۰ را دوباره به خاطر آوردم. اما درد من کجا و درد این عروس کرد سنی کجا؟
نو عروس بودم، تقی بازداشت شد. تنها بودم واز بی خبری از همسرم که با ۲۱ نفر از فعالان ملی مذهبی بازداشت شده و ماهها در سلول های انفرادی نگه داشته شدند، در اضطراب بودم. اما زنانی توانمند تر از مردان روزگار دور و برم بودند. زنانی چون فرزند طالقانی که بی هراس و با قدرت انتقاد می کرد و به دادگاه و قاضی هجوم می برد، چون مینو خانم که بی چشم داشت دل ها را گرم و نرم نگه می داشت، چون قدسی خانم که لبریز از رنج دوران بود و دیگر رنج را به سخره می گرفت، چون عزیز سفر کرده ام هاله جان که عشق را با تمام وجود و بی حد و مرز به همه مان نثار می کرد، چون زرین دخت عطایی که با وقار و صبر درد را در درون پنهان میداشت، چون فریده که با روحیه و با خنده همه را می بوسید، چون مریم خانم رسولیان که با تدبیر و متواضعانه با جمع سخن می گفت، با دخی خانم، زهرا جان وفرزانه و منصوره و فهیمه وفیروزه که خواهرانه با جمع همراه بودو. . . .
اما شیمای عزیز، این زن با وقار کرد و خواهر سنی ما، تنها و در کنار کودک ۶ ساله اش در مقابل در زندان بدون هیچ همراهی ای چون سرو ایستاده است. با غرور و ایمان یک زن کرد جوان؛ خیلی جوان است، اما چهره ای به پختگی یک زن میانسال دارد. آرام سخن می گوید و احساس و اضطرابش را از کلامش نمی توان دریافت کرد، هر چند چشمانش راز درونش را بر ملا می کند. چشمان مهبد و شیما خیلی شبیه به همند. چشمان مادر و دختر کوچک، آشوب درون و ترس را فریاد می زنند. ترس از یک خبر. خبر ناگهانی اعدام عزیز در بند که اکنون بی پناه در کنج سلول قرنطینه با لباس اعدام و با خون دل، هر سپیده را به استقبال می رود.
۲ کودک ۲و ۳ ساله که خواهر زاده های حامدند و مهبد ۶ ساله که دختر حامد است در مقابل زندان تحصن کرده اند. کودکان کرد سنی، غیرت و وجدان من شیعه را به سخره گرفته و چه کار بجا و پر معنایی کرده اند. کودکان ۲، ۳ و ۶ ساله برای نجات جان انسان هایی که مستحق اعدام نیستند و این روزها مرگ را به انتظار نشسته اند و از روز شنبه ۴ بار پای چوبه دار روانه گشته اند، به پا خاسته اند. روی خاک و در مقابل آفتاب بی رحم و سوزان خرداد، این کودکان در کنار مادربزرگ و پدر بزرگشان که چهره هاشان از شدت آفتاب همچون خون به ناحق ریخته شده، سرخ و سوزان است به پا خاسته اند.
در این شهر ودر این کشور پهناور در مقابل زندان و در اعتراض به اعدام، کودکان نوپا قائمند. درد را نه با کلام و صدا که از ترس حتی ناله هم نمی کنند، بلکه با چشمانشان و با قائم بودن به شرف انسانی شان فریاد می زنند، اما این جماعت شیعه، گویی نمی بینند یا اصلا نمی خواهند که ببینند.
مهبد عزیز را بغل می کنم. روسری گل گلی و بلوز صورتی و دامن پر چینم برایش هیچ فرقی با چادر مشکی زنان زندان ندارد که هر روز تماشایش می کنند و بی اعتنا می گذرند. بغلش می کنم می بوسمش حتی کوچکترین لبخندی هم نمی زند. یک بغل گل سفید به نشان صلح برایش برده ام اما حتی شاخه ای از آن را نمی گیرد و نمی بوید. هیچ کلامی نمی گوید. گویی این کودک از اضطراب اعدام پدر و پیش از مرگ او، جان سپرده است.
به سمت شیما بر می گردم و می گویم شیما جان من زن شیعه از تو زن سنی معذرت می خواهم و بسیار شرمسارم، آنقدر که نمی توانم به چشمانت نگاه کنم. چند بار بغلش می کنم. سینه های پر درد را به هم می فشاریم اما درد من کجا و درد او کجا؟
حامد نوشته بود کسی چه می داند حال آن اعدامی را که پای چوبه دار می برند و من با خود می گویم حامد عزیز هر چند ما همه قربانی هستیم اما من زن شیعه پایتخت نشین چه می دانم حال نو عروس زجر کشیده سنی کرد را که وقتی ۴ ماهه آبستن بود شوهرش را بردند و یکسال از او بی خبر ماند. شوهر در سلول انفرادی شکنجه می شد و نو عروس با خیال زیستن در کنار همسر، فرزند را به دنیا می آورد. درد زاییدن و درد بی خبری از شوهر برای زن جوان کرد سنی با هم هم آغوش بود.
با خود فکر می کنم من چه حقی دارم که او را به صبر دعوت کنم، من کیستم و چه رابطه ای بین من و او وجود دارد ؟ ای شرم بر ما باد.
من یک مادرم و می دانم شیما نه فقط برای بودن یک زن جوان در کنار همسر، بلکه به خاطر داشتن پدر برای دخترش، خیزشی تظلم خواهانه و اعتراضی کرده است و ما می بینیم و می شنویم اما مسئولیت مان چیست و چه می کنیم؟ این مظلومان چه می توانند بکنند؟کودک و پیر همه با هم خانه و کاشانه را رها کرده اند و در این بیایان بر روی خاک می خوابند و می نشینند، اما لحظه ای از مقابل زندان دور نمی شوند. جوانها به مادرهای پر درد سفارش کرده اند مادر جان ما را تنها نگذارید اگر شما بروید ما را می کشند.
باز چشم ام به مهبد می افتد. آمده ام به آنها دلداری بدهم ولی دلم طاقت نمی آورد و اشک هایم مرا حتی از انجام این کار ذلیلانه و خواری آفرین هم عاجز می کند.
مهبد ۴ ماهه در شکم مادر بود که پدر رابردند. او هرگز پدر را در خانه ندیده است، مهبد اکنون ۶ ساله است. فقط چند بار پدر را در کابین ملاقات دیده، اما امروز در تلاش برای نجات جان پدر در مقابل زندان به قامت کودکانه اش چون کوه ایستاده است. فریاد بی صدا و بی کلامش را جهان می شنود: "پدرم را نکشید. "
او در این 6 سال چند واژه را هزاران بار شنیده وبا تمام وجودش درک کرده است. واژه منحوس اعدام و این واژه سیاه و ترس آفرین، دنیای کودکانه او را پر از خشم و اندوه کرده است. چگونه به او بگویم تو خواهر سنی دختر من کیانا هستی؟مطمئن هستم نه امروز و نه آن فردای دیگر، این واژه بی معنای خواهری را از من نخواهد پذیرفت. کدام خواهر؟ روزی به ما خواهد گفت زمانی که من در رنج و حسرت دیدار و بودن با پدر، کودکی ام را به تاراج و بر باد رفته گذراندم، خواهران من چه کردند و سرگرم چه بازی کودکانه ای بودند؟
زمانی که مادرم با دردی بیش از درد زاییدن مرا زایید، مادران دیگر چگونه در آرامش زاییدند و فرزند بزرگ کردند؟
به این می اندیشم که من چگونه با مهبد از صلح بگویم در حالی که او با تمام وجود کودکانه اش در آتش کینه و بی عدالتی و انتقام گیری جاهلانه می سوزد و حتی یک فریاد هم نمی تواند بزند.
چگونه در فردای روز سخت، او را به آشتی ملی فرا بخوانیم در حالی که دیگر تن رنجور و ضعیفش که دختری تکیده است، توان زخم و درد دیگر را ندارد. باید خاموش و لال باشم. صلح و آشتی با واژه های زیبا به وجود نمی آید، با عمل صادقانه و با اعتماد به وجود می آید و من فارغ از رفتار نا بخردانه حکومتم، چه کرده ام که بتوانم در کنار این عزیزان بایستم و در چشمان زلالشان نگاهی پر مهر بیفکنم؟
در حال نفرین و لعنت خودم هستم که مادرها می آیند. مادری تکیده که بسیار شبیه مادر ستار است. مادر جمشید و جهانگیر و حامد هم آمدند آما مادر کمال نیست.
اشک آنچنان از گونه های مادران می غلطد و بر دامن می چکد که سیل اشک بر گونه هایشان چون آیینه، نور خورشید را به چشمان کور ما منعکس می کند تا شاید این اشک ها دیده های ما را باز بگشاید.
پاهایم می لرزد، پا پیش می گذارم تا ببوسمشان، گونه ها را بر روی هم می گذاریم، صورت مادرها خیس است از اشک و صورت من خیس است از شرم.
با زبان کردی سخن می گویند، زبان کردی بلد نیستم ولی با احساسم همه را می فهمم. آنها درد مادرانی را فریاد می زنند که فرزندانشان، پاره های تنشان، پای چوبه اعدام اند. فرزندانمان را اعدام نکنید.

فراخوان به اقدام فوری برای تضمین امنیت جانی پناهجویان ایرانی کمپ لیبرتی در عراق و تسریع انتقال آنها به کشورهای ثالث.

برای تضمین امنیت جانی پناهجویان ایرانی کمپ لیبرتی در عراق و تسریع انتقال آنها به کشورهای ثالث.
علاقه مندان به امضاء این فراخون فوری، می توانند با ارسال یک ایمیل حاوی : نام و نام فامیل و کشور محل اقامت خود به ایمیل زیر تا تاریخ یکشنبه ٣٠ ژوئن ٢٠١٤ / ٨ تيرماه ١٣٩٣ نام خود را به لیست امضاء کنندگان فراخون بیافزایند.
ایمیل فراخوان
camplibertysos@gmail.com

فراخوان به اقدام فوری
موضوع: تضمین امنیت جانی پناهجویان ایرانی کمپ لیبرتی در عراق و تسریع انتقال آنها به کشورهای ثالث.
جناب آقای بانکی مون دبیر کل ملل متّحد
جناب آقای براک اوباما رییس جمهور ایالات متّحدهٌ امریکا

عالی جنابان
با توجه به اوضاع متحوّل و نا بسامان کنونی در عراق، با نگرانی شدید نسبت به سرنوشت حدود ۳۰۰۰ پناهجوی سیاسی ایرانی که در کمپ لیبرتی زیر نظر کمیساریای عالی ملل متّحد برای پناهندگان و تحت حفاظت دولت عراق موقتاً مستقر هستند و شماری ازأنان از اعضاء نزدیک خانوادهُ شماری از ما امضاء کنندگان این نامه می باشند، با این نامه توجه شما را به یک امر مبرم انسانی و موارد حیاتی ذیل جهت اقدام اساسی برای حفظ امنیّت آنان در برابر خطراتی جدّی و موجود که زندگی و جانشان را تهدید می کند به امید اقدام فوری برای پیشگیری از یک فاجعهُ جبران ناپذیر، جلب می کنیم.
نظر به این که پناهجویان مزبور تحت عنوان افراد حفاظت شدهُ کمیساریای عالی ملل متّحد برای پناهندگان در عراق و هم چنین دولت ایالات متّحده رسماً شناخته شده اند و به علاوه، بر طبق قراردادهایی با تک تک این پناهجویان هر یک جداگانه، مقامات مسؤول دولت ایالات متّحده ملتزم شده اند که تا استقرار نهایی آنان در یک کشور ثالث و امن از انان حمایت و حفاظت نمایند.
نظر به این که پناهخواهان مزبور بیش از ده سال است که منتظر تعیین تکلیف نهایی وضعیٌت خود و استقرار در یک کشور امن بوده اند، با توجه به شرایط خطرناک عراق و تشدید خطرات ناشی از جنگ گسترش یابنده، جانشان در خطر جدّی قرار گرفته است.
امضاء کنندگان این نامه. از شما، دبیرکل ملل متحد و شما مقام ریاست جمهوری ایالات متّحده، به عنوان دو مقام مسؤول، با یادآوری مسؤولیّت هایی که برای حفظ جان و آزادی این پناهخواهان پذیرفته شده است، با احترام و عنایت به تمام مشکلات، مصرّانه خواهان دخالت و به کارگیری تمام عوامل لازم و امکانات برای انتقال سریع و کامل آنان از کمپ لیبرتی به خارج از عراق و استقرار در محلّی امن که شرایط لازم امنیّت و جان انها را تاُمین نماید، هستیم.
از همین رو و نظر به وخامت شرایط، اضطراراً تا تعیین تکلیف قطعی:

- انتقال بیماران و زنان در اولوّیت قرار گیرد،
- تا انتقال آخرین نفرات باقی مانده در کمپ، به کشوری ثالث، اقدام لازم و مؤثر برای تاُمین امنیّت جانی سکنهُ کمپ لیبرتی صورت گیرد.
در پایان احتراماً یادآور می شود که مسؤولیّت تضمین حفاظت از جان و تاُمین امنیّت ساکنین کمپ لیبرتی علاوه بر دولت عراق، بنا بر تعهدّات مورد اشارهُ فوق، در صورت پیش آمد هر گونه تلفات احتمالی جانی و تراژدی انسانی، بر عهدهُ ملل متّحد و مقامهای دولت ایالات متّحده نیز می باشد و از این رو انتظار داریم اقدام اضطراری فوری و عاجل برای خروج این افراد از عراق به کشورهای امن ثالث به سرعت و به موقع انجام شود .
به تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۴ میلادی / ۳ تیر ماه ۱۳۹۳ شمسی
با احترام
امضا کنندگان:
_ رضا آزموده، هلند_ مهرداد احسانی پور، آلمان _ امیر اردلان، فرانسه _ محمد اعظمی، فرانسه _ بهمن امینی، فرانسه _ مرجان انصاری، دانمارک _ عاطفه بانکی، نروژ _ پیتر بور بور، دانمارک _ فرامرز بهار، فرانسه _ کیان بهار، فرانسه _ محمد ترابی، آمریکا _ مهدی تقوایی، انگلستان _ فرزانه پیروی، هلند _ جواد جواهری، فرانسه _ رعنا حجّتی، فرانسه _ صوفی حسینی، فرانسه _ماری حسینی، فرانسه _ محمدرضا حسینی، آلمان _ مرتضی حمزه لوئیان، فرانسه _ حنیف حیدرنژاد، آلمان _ شهین حیدری، نروژ _ نریمان حیدری، سوئد _ مهدی خانبابا تهرانی، _ جاماسب داوودی، فنلاند _ رضا دقتی، فرانسه _امیر دها، انگلستان _ سارا دها، انگلستان _ ویدا سامعی، فرانسه _ اکبر سیف، فرانسه _ علی شاکری، فرانسه_ مصی شرافتی، فرانسه _ مجید شعبانی، نروژ _ مختار شلاوند، انگلستان _ افسر شمسی، فرانسه _ حسن طالبی، سوئیس _ جابر طایی سمیرمی، آلمان _ محسن عبدالخانی، دانمارک _ مسعود علوی بحرینی، فرانسه _ سپیده فارسی، فرانسه _ مهرداد فتحی، فرانسه_ فرهنگ قاسمی، فرانسه _ رضا کریمی، سوئد _ علی کریمی، فرانسه _ یدی کوهی، فرانسه _ سمیّه لطیفی، انگلستان _ هدایت متین دفتری، فرانسه _ موسی مرزبان، سوئیس _ شمسی مشکوری، استرالیا _ هوشنگ مشکین پور، آمریکا _ ایرج مصداقی، سوئد _ احمد مقیمی، فرانسه _ سیروس ملکوتی، آلمان _ پرویز موسوی، سوئیس _ مینا نوری، انگلستان _ احمد واحدی، نروژ _ اسماعیل وفا یغمایی، فرانسه _ فریبا هشترودی، فرانسه _ آذر یوسفی ، فرانسه _ منصور یوسفی، نروژ

سازمان چریکهای فدایی خلق

سازمان چریکهای فدایی خلق



خسرو روزبه







(بخوان توده ساخته):
"آنهایی که می گویند شوروی برای ایران طرح های استعماری دارد خائن هستند"
"حکومت دیکتاتوری ایران بسیار بدتر و خطرناکتر از حکومت هیتلر و موسولینی است"
او  هر گونه "ارتباط" میان حزب توده و اتحاد شوروی را انکار کرد. او می گفت: "چنین اتهاماتی چنان ناعادلانه اند که هیچ انسان معقول و با شرافتی حاضر به طرح آنها نمی شود".
میلانی:

او طرفدار اقدامات فوری تر و شدیدتر بود. او در عین حال معتقد بود که تنها یک گروه مارکسیست می تواند ایران را نجات دهد. او با داشتن این دو عقیده هفت نفر از قابل اعتمادترین و وفادارترین افسران و دوستانش را برگزید و همراه آنها سازمانی جدید را شکل داد. استراتژی اصلی این سازمان جدید به گفته خود روزبه "دستیابی سریعتر به اهداف سیاسی با استفاده از تروریسم سیاسی" بود. او می گفت: "ما به علاوه اعتقاد داشتیم که حزب توده محافظه کار است، و یا دستکم رهبران آن بزدل و محافظه کارند". برخی دیگر که از زندگی روزبه در این دوره اطلاعات بیشتری داشتند، از گرایش او به تروریسم حکایت می کنند و اینکه به دفعات تلاش کرده بود رهبری حزب را متقاعد کند به او اجازه دهند با سرقت از بانک پول مورد نیاز حزب را تأمین کند، و یا از دشمنان اصلی حزب، نظیر قوام السلطنه، انتقام بگیرد.
كيانوري: روزبه، جدا از آن «سازمان افسران آزاديخواه»، يك گروه ترور ـ مركب از خودش، ابوالحسن عباسي، حسام لنكراني، بانو صفيه (صفا) حاتمي (خواهر سرهنگ هدايت‌الله حاتمي) و چند نفر ديگر ـ تشكيل مي‌دهد كه به سازمان افسري هيچ ربطي نداشت و حتي سيامك هم كوچكترين اطلاعي از آن نداشت... اين گروه تصميم مي‌گيرد كه افرادي را ترور كند و تقصير را به گردن دربار بيندازد و ابتدا محمد مسعود را انتخاب مي‌كنند.عاملين مستقيم قتل هم خسرو روزبه، ابوالحسن عباسي و آرسن آوانسيان بوده‌اند.فروتن معتقد بود كه روزبه ضعف نشان داده و به مطالبي اعتراف كرده كه به حزب خيلي صدمه زده است

چگونگی مشهور کردن یک جنایتکار:
 احسان طبري ، تئوریسين حزب توده و نفر دوم تشكيلات مزبور:« در سال 23 بهمن 1326،محمد مسعود، در اثر گلوله يك تروريست كشته شد ، تا آنجا كه براي من معلوم است ، ارگانهاي رسمي حزب تصوري از آن نداشتند و نمي دانستند كه در اين واقعه ، تروريست ، سروان عباسي و آمر آن خسرو روزبه بوده است . خسرو روزبه بعدها آن را در اعترافات خود افشاء كرد ، مطابق توجيه او این ترور براي ايجاد يك شوك عصبي عليه دربار بود ،زيرا خسرو اطمينان داشت كه قتل صد در صد به حساب دربار تمام خواهد شد»«متن دفاعيه روزبه از طرف كميته مركزي حزب كمونيست شوروي به من داده شد ، كه آن را به رهبري حزب توده تحويل دهم، در سال1961 … در آن موقع نمي دانستيم اين سند چگونه به دست معاون شعبه بين المللي حزب كمونيست شوروي(پوزديناك) رسيده است… پوزديناك توضيح داد، كه آنها دفاعيه را ترجمه كرده و از متن آن باخبر شده… شما آن را چاپ كنيد و بلا فاصله بعد از چاپ آن به فارسي براي چاپ به روسي اقدام خواهيم كرد…» و افزود: «اين دفاعيه نام خسرو را در كنار نام مردان استوار انقلابي خواهد داد» در تمام دوران زندگي و مبارزه روزبه و بعد از بازداشت ابدا” صحبتي از او در مطبوعات شوروي نشده بود… تير باران و مرگ لازم بود تا نام روزبه در مطبوعات شوروي ظاهر شود… باري تصميم گرفته شدكه موافق توصيه اي كه شورويها كردند ، اين سند ، پس از رفع معايب و نقائص آن چاپ شود. ظاهرا” از ميان چيزهايي كه در اين دفاعيه حذف شد، يكي هم جريان ترور محمد مسعود، مدير مرد امروز است… چون حزب مي خواست اين سند را به نام خود نشر دهد، نمي توانست ترور محمد مسعود را كه عمل شنيعي بود، در متن باقي گذارد .ولی زیباسازی چهره ی دفاعيه ی خسرو روزبه انجام گرفت. دست نزدن به اين اصلاحات ، توصيه شوروي را دائر به انتشار دفاعيه محال مي ساخت. پس از چاپ دفاعيه ، اين سند چند بار تجديد چاپ شد و پس از حزب كمونيست شوروي، احزاب معروف كمونيستي مانند فرانسه، ايتاليا ، انگلستان و … دفاعيه را نشر دادند و براي آن تبليغ فراوانی کردند.دانشجويان ايراني كه در غرب مي زيستند خسرو روزبه را به عنوان قهرمان تلقي كردند.خسرو روزبه در نظر آنان «کمونيست مطلق» و « ماوراء حزبي »بود. در نتيجه تبليغات به سود روزبه ، وسيعترين زمينه را در ميان ايرانيان كسب كرد و در مجموع رهبري (حزب توده)از اين جريان برد كرد»
در اينجا لازم به ذكر است كه حسام لنكراني ، مسئول چاپخانه مخفي حزب توده ، نيز به علت اعتياد شديد به هروئين و حيف و ميل مالي ، بعدها تحت نظر خسرو روزبه و توسط همسرش صفیه حاتمی ترور گرديد.
شاملو بعد از سال‌ها و به قول خودش بعد از کشف "اقاریر" ِ ممدوح  شعرکاشفانِ فروتنِ شوکران، موخره‌ای و توضیحی بر آن می‌نویسد و نام خسرو روزبه را از پیشانی شعرش پاک‌می‌کند. لابد آن توضیحش را هم خوانده‌اید:
" مناسبت این شعر – اعدام خسرو روزبه – برای همیشه منتفی است. "بشر اولیه‌"‌ای که تنها برای ایجاد بهره‌برداری سیاسی حاضر شود در مقام جلادی فاقد احساس، دست به قتل نفس موجودی حتا بی‌ارج‌تر از خود (منظور شاملو "محمد مسعود" استبیالاید تنها یک جنایت‌کار است و بس. تایید او، به هر دلیل که باشد، تایید همه‌ی جلادان تاریخ است. متاسفانه بسیار دیر به اقاریر این شخص دست یافتم."



نکات جالبی از اعترافات قهرمان ملی!









نوژه- اسامی نظامیان و غیر نظامیان جانباخته

 نوژه- اسامی نظامیان و غیر نظامیان جانباخته





نام  240  تن  18 تیرماه 1359

نظامیان:
سپھبد سعید مھدیون-سرتیپ خلبان آیت محققی-سرھنگ ھادی ایزدی- سرھنگ خلبان
داریوش جلالی- سرھنگ چتربازمحمد رضا نادری سرھنگ شھربانی غلامعلی وارسته پور-
سرھنگ خسرو زرینه-سرھنگ خلیفه سلطانی- سرھنگ منوچھر صادقی- سرھنگ
شھربانی سعیدامیری-سرھنگ حسین مصطفوی قزوینی- سرھنگ علی فاریا-سرھنگ
احمدآزموده-سرھنگ نادر وحدتی پور. سرگرد خلبان فرخزاد جھانگیری-سرگردکورش
آذرتاش-سرگرد ایرج خلف بیگی-سرگردمحمدھاشم صبوحی مقدم-سرگردحسن گوھری
سرگرد چتربازمحسن جلالی قاجار-سرگردسیروس ستوده- سرگردمحمدحسین عزیزیان-سرگردبھمن پرتوی- سرگرد کاووس علیزاده.
سروان خلبان ناصرزرندی- سروان سیروس دھقان- سروان فضل لله رئیسی سروان
محمدبراتی-سروان خلبان علی اصغرسلیمانی- سروان خلبان محمد بھروزفرد-سروان
اسماعیل اصغری-سروان نورلله نجف نژاد- سروان غلامرضا ثابتی آزاد-سروان خلبان علی شفیق-سروان خلبان امیدعلی بو یری- سروان خلبان کریم افروز- سروان ھوا ئی ھرمززمان پور- سروان خلبان محمدملک- سروان علی حیدر آریانا-
سروان ھوائی بیژن ایران نژاد.
ستوان خلبان ناصررکنی- ستوان چتر باز فیروزآذریان- ستوان ا براھیم محمد نظری-ستوان یکم خلبان محمد مھدی عظیمی فر-ستوان محمد تاجداری –ستوانیارسیاوش پورفھمیدی-ستوانیار شکرلله احمدی-ستوانیار منوچھر رھبری نژاد-ستوان یکم خلبان یحیی نجات- ستوانیارمحمدرضاقربان نجف آ بادی-ستوانیار محرمعلی زاھدی- ستوان ناصرمروتی- ستوان دوم جعفرراستگو- ستوان دوم محمدرضاجوادی- ستوانیار چتربازفریدون جواھرنیا- ستوانیارحسین ھالکی- سروانیار اصغرالماسی.
استواریکم چتربازمجتبی مرادی- استوارمنصورساجدی- استوار ناصر ساجدی استوارایرج درخشنده- استوارعلی کمپانی- استوار علیپور کرباسی- استوار محمدحسین فرنژاد- استواریکم محمدعلی مھرابی- استواریار رسول یحیی پسند استوارایرج مرودشتی- استوارعلی اکبر عیوض زادی-استوارمحمدعلی فرزام استوارحسن کاظمی- استوار ابراھیم جوادزاده- استوارقاسم نقیب زاده استوارخلیل عطری- استوار غلامحسین قایق ور- استوار جھانگیرفاتح پیروز- استوارحسن کریم پور تاری-استوار حبیب لله احمدی-استوارمحسن عسگریان-استوار چتر باز غلامحسین ھمدانی- استوارمنوچھرفتاحی نوده ای- استوار جمشید رنجبر-
استوارمحمدتقی خاتون آبادی- استوارعنایت لله آزاد یگانه.
گروھبان منصورکثیرلو-درجه دارمیرلکی-ھمافرجعفرمظاھری کاشانی گروھبان ھوائی بخشعلی کریمیان- درجه دارجھانبخش فاتح جو- گروھبان یکم محمدحکیم آبادچی- درجه دارمحمدعا بدینی مقدم - درجه دارمحمدرسول ابریشمی گروھبان مرتضی فرح پور- گروھبان یکم سیاوش نوروزی - سربازعلی دریائی درجه دارمصطفی حجازی- درجه داراحمد محمدی- ھمافریوسف پوررضائی درجه دارخلیل خبازھاشمی- گروھبان یکم چترباز علی سعادتی.


غیرنظامیان:
 ذبیح لله مومنی (دانشجو)- محمد ده پھلوان (پزشکیار)- مریم حجازی (کارمندنیروی زمینی)- جلیل سلطانی- محمدھارونی- عبدمحمد ھارونی –سیاوش مومزائی-علی رحم صالحی- امیدوارآتش پرور- کمال سامع- رحمان مجاورصوفی- خلیل درویش- محمدکریم رکنی والا- ابراھیم ستوده-منوچھرکریمی- سیاوش ھمتی- اصغرلله وردی- ابراھیم کریمی- حسین کریمی- ابراھیم بیگلری- جمشید شمالی- مرتضی سوھانکی- بانو ( بی بی نیکبخت 67 ساله مادرستوان ھوائی ناصررکنی)- جعفرھمتی-
|























عکس هایی از زندانیان سیاسی دوران شاه







بیگناهان در زیر شکنجه های قرون وسطایی!

آقایان کمونیست تسبیح یادشان نمی رفت!





هادی حائری ۱۳۴۵ زندان قصر


مهندس مهدي بازرگان در اولين جلسه دادگاه عادي ويژه شماره (1)
دادرسي ارتش، مورّخ 29/7/1342


آيت‌الله سيدمحمود طالقاني در اولين‌ه جلسه دادگاه‌عادي‌ ويژه ‌شماره‌(1)
دادرسي ارتش، مورّخ 29/7/1342


نخستين جلسه دادگاه عادي ويژه شماره (1) دادرسي ارتش در عشرت آباد - مورّخ 29/7/1342. مهندس بازرگان به اتفاق تيمسار سر‌تيپ دكترعلي‌نقي شايان‌فر وكيل مدافع ايشان.




دادگاه های غیرعلنی!
مهندس مهدي بازرگان در اولين جلسه دادگاه عادي ويژه شماره (1) دادرسي ارتش، مورّخ 29/7/1342، خود را معرفي مي‌كند. از سمت چپ تصوير:
رديف اول: سرهنگ عزيزالله اميررحيمي و سرهنگ دكتر اسماعيل علميه.
رديف‌دوم: مهندس عزت‌الله سحابي، سرهنگ محسن پگاهي‌و دكتر‌عباس شيباني.


نخستين جلسه دادگاه عادي ويژه شماره (1) دادرسي ارتش در عشرت آباد، سرتيپ دكتر علي نقي شايانفر در پشت تريبون
از سمت چپ تصوير:
رديف اول: مهندس مهدي بازرگان، سرهنگ عزيزالله اميررحيمي، سرهنگ دكتر اسماعيل علميه، دكتر يدالله سحابي، سرهنگ علي اكبر غفاري، سرهنگ محمود خلعتبري و سرتيپ علي‌اصغر مسعودي.
رديف دوم: مهندس عزت‌الله سحابي، سرهنگ محسن پگاهي و ‌دكتر‌عباس شيباني


نخستين جلسه دادگاه عادي ويژه شماره (1) دادرسي ارتش در عشرت آباد، مورّخ 29/7/1342.تيمسار سرتيپ شايانفر در پشت تريبون
از سمت چپ تصوير:
رديف اول: مهندس مهدي بازرگان، سرهنگ عزيزالله اميررحيمي، سرهنگ دكتر اسماعيل علميه، دكتر يدالله سحابي.
رديف دوم: مهندس عزت‌الله سحابي، سرهنگ محسن پگاهي و دكتر عباس شيباني، سرهنگ محمد اعتمادزاده.


دكتر يدالله سحابي در اولين جلسه دادگاه عادي ويژه شماره دادرسي ارتش، مورّخ 29/7/1342 در پشت تريبون خود را معرفي مي‌كنند.
از سمت چپ تصوير:
رديف اول: تيمسار سرتيپ دكتر علي‌نقي شايانفر، مهندس مهدي بازرگان، سرهنگ عزيزالله اميررحيمي، سرهنگ دكتر اسماعيل علميه.
رديف دوم: مهندس عزت‌الله‌سحابي، سرهنگ محسن پگاهي ‌و دكتر‌عباس شيباني.



بیگناهان در زیر شکنجه های قرون وسطایی و بیگاری!
متهمان ‌دادگاه عادي ويژه شماره (1) دادرسي ارتش در ساعت تنفس دادگاه، مهرماه 1342، عشرت‌آباد.
ازراست به چپ، رديف نشسته: مهندس مهدي بازرگان، آيت‌الله سيدمحمود طالقاني، دكتر يدالله سحابي
رديف ايستاده: سيد مصطفي مفيدي، ابوالفضل حكيمي، محمد‌مهدي جعفري، احمد علي‌بابايي، پرويز عدالت‌منش، مهندس عزت‌الله سحابي، دكتر عباس شيباني


آيت‌الله طالقاني، زندان شماره 4 قصر، سال 1342


مهندس مهدي بازرگان، زندان برازجان، فروردين 1345



محروم از ملاقات!
مهندس عبدالعلي بازرگان در كنار مهندس مهدي بازرگان
به هنگام ملاقات پدر در فروردين 1345در دژ (زندان) برازجان


مهندس مهدي بازرگان (نفردوّم ايستاده)، در ميان افسران حزب توده
وملاقات كننده‌گان، فروردين 1345، دژ (زندان) برازجان



درجهنم ساواک!
دكتر كاظم سامي، مهندس مهدي بازرگان، دكتر حبيب‌الله پيمان
7/12/1345‌، باغ زندان قصر


سيد مصطفي مفيدي، آيت‌الله سيد محمود طالقاني، مهندس مهدي بازرگان ‌7/12/1345، باغ زندان قصر


رضا حمسي، آيت‌الله طالقاني، مهندس مهدي بازرگان
مورّخ 7/12/1345، باغ زندان قصر


دكتر محمد مهدي جعفري، مهندس مهدي بازرگان - مقابل زندان شماره4 قصر