مرتضی فهیم کرمانی صادر کنندهی اولین حکم ترور، سنگسار و قطع دست
ایرج مصداقی
مرتضی فهیم کرمانی
مرتضی فهیم کرمانی در سال ۱۳۱۳
در یكی از روستاهای (سَردر) توابع كرمان متولد شد. وی پس از پایان دوره
ابتدایی به كرمان رفت و در مدرسه علمیه معصومیه مشغول تحصیل علوم دینی شد.
در سال 1338 برای ادامه تحصیل به قم رفت و پس از تأسیس مدرسه كرمانیها در
قم، ادارهی آن را به عهده گرفت و به تدریس در آنجا پرداخت. کرمانی همچنین
به تأسیس مؤسسهای به نام «دین و فرهنگ جوانان»، مدرسه علمیه خواهران در
كرمان همت گماشت. او در دههی ۴۰ و ۵۰ چند بار بازداشت و به تبعید فرستاده
شد.
فهیم در سال ۱۳۵۷ از سوی خمینی
حکم قضاوت دریافت کرد و به ریاست دادگاه انقلاب کرمان رسید. اولین حکم
سنگسار و اعدام به خاطر لواط و قطع دست و اولین حکم رسمی ترور توسط او صادر
شد که در ادامه به آن میپردازم.
او پس از به قدرت رسیدن روحانیت، از سوی آیتالله منتظری مأمور شد
تا همراه شیخ یحیی سلطانی و بروجردی دفتری را در قم برای «شناسایی و بررسی
صلاحیت علمی و سوابق کاندیداهای قضاوت تشکیل دهند.»
آیتالله منتظری در مورد اقدامات
دفتری که آنان تشکیل داده بودند مینویسد: «دفتر معرفى قضات چند كار مهم
را انجام داد: یكى ترتیب كلاسهاى توجیهى و علمى براى كاندیداهاى قضاوت، و
دیگرى اعزام هیأتهاى بازرسى به شهرها از طرف من و آقاى مشكینى براى بررسى
عملكرد قضات دادگاههاى انقلاب، و سوّم تدوین شرح وظایف براى قضات» (۱)
در سال ۵۹ دکتر مظفر بقایی یکی
از عوامل کودتای ۲۸ مرداد و عدهای از اعضای «حزب زحمتکشان» که در جنگل
قائم کرمان ماهیانه جلسه داشتند دستگیر شدند. بقایی پیشتر از طریق کارگزارش
حسن آیت که عضو شورای مرکزی و دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی بود اصل
«ولایت فقیه» را در قانون اساسی گنجانده بود. در آن روزها حسن آیت به خاطر
افشای نوار صحبتهایش علیه بنیصدر و توطئه برای برکناری او تحت فشار
قرار داشت. نگهداری مظفر بقایی در زندان، انتقال او به تهران، باز شدن
پروندهی مشارکتش در کودتای ۲۸ مرداد و قتل بیرحمانهی سرلشگر افشار طوس
رئیس شهربانی دولت مصدق، حزب جمهوری اسلامی، پیروان آیتالله کاشانی و
حسن آیت را بیش از پیش در مظان اتهام قرار میداد و کار را برایشان سختتر
میکرد. فهیم کرمانی به سرعت وارد میدان شد و با این ادعا که کرمان حوزهی
استحفاظی اوست و به لحاظ قضایی نیز تحت نظر او اداره میشود مانع انتقال
مظفر بقایی به تهران شد و بلافاصله دستگیرشدگان را آزاد کرد.
فهیم کرمانی نمایندهی خمینی و موسوی تبریزی در اوین
فهیم با چنین پیشینهای در سال
۱۳۶۰ از سوی سید حسین موسوی تبریزی به معاونت لاجوردی در اوین رسید تا
مبادا اقدامات خلاف «قانون» و «خشونتآمیز»ی در اوین صورت گیرد!
سیدحسین موسوی تبریزی در رابطه با برخوردهای خشن لاجوردی میگوید:
«در رابطه با برخوردهای خشن باید
خیلی مواظبش میشدیم. از طریق نمایندگان مجلس هم این مسئله به گوش حضرت
امام رسیده بود. من آقای فهیم كرمانی را آوردم در اوین معاون ایشان كردم كه
مواظب همین مسائل باشد. آقای فهیم كرمانی حساسیت خاصی در رابطه با اعمال
خشونت نسبت به زندانیها داشت. آن زمان گروه خاصی هم در اوین بودند و
نمیخواستند كسی وارد بشود و كاری انجام بدهد. طیف بازار بودند و از زمان
شهیدان بزرگوار آقایان بهشتی و قدوسی در زندان اوین مشغول بودند و طوری
برخورد كردند كه آقای فهیم كرمانی ناراحت شد و گفت كه من نمیتوانم كار
كنم.» (نشریه چشمانداز شمارهی ۲۲)
به خوبی میتوان حدس زد که چه
سطحی از جنایت و شقاوت در اوین صورت میگرفت که افرادی همچون سیدحسین موسوی
تبریزی با آن پروندهی قطور از جنایت و بیرحمی و فهیم کرمانی با آن
سابقهی شرارتبار و سیاه نیز معترض بودند و فهیم پس از مدتی به عنوان
اعتراض از کار در اوین کنارهگیری کرد. البته جنایات صورت گرفته بر اساس
رهنمودهای سران رژیم و شخص خمینی صورت میگرفت و دستاندرکاران قضایی خود
به تنهایی تصمیمگیرنده نبودند. (۲)
ترور و اعدام دو برادر هوادار چریکهای فدایی خلق
همچنین اولین اعدامهای سیاسی نیز در کرمان و به حکم
وی صورت گرفت. علی میرشکاری یکی از هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق به
حکم وی در دوم شهریورماه ۱۳۵۸ اعدام شد. برادر او سعید یک هفته قبل در ۲۷
مرداد ۱۳۵۸ترور شده بود. دستور این ترور نیز میتواند از سوی فهیم کرمانی
صادر شده باشد.
سعید در یک خانوادهی عشایری در بافت کرمان به دنیا
آمد. در سال ۵۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. وی پس از پیروزی
انقلاب به کرمان بازگشت و به مبارزهی خود ادامه داد. سعید پیش از آن که
ترور شود در جریان پخش اعلامیه، توسط افراد مسلح کمیته انقلاب کرمان
دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفته بود. پاسداران کمیته انقلاب اسلامی کرمان
روز شنبه ۲۷ مرداد ۵۸ در جادهی کرمان – باقرآباد با ماشین جیپ استیشن
جلوی او که رانندگی وانتاش را به عهده داشت میپیچند و او را وادار به
توقف میکنند و او را به رگبار میبندند. پاسداران پس از زدن تیرخلاص محل
را ترک میکنند.
ساعت نه و نیم همان شب افراد کمیته علی برادر سعید را
دستگیر میکنند. روز پنجشنبه ۲ شهریور ۵۸ علی به اتهام جعلی ارتباط با
حزب دموکرات کردستان و داشتن اعلامیه و نشریات سازمان چریکهای فدایی خلق
ایران و … در دادگاه انقلاب اسلامی کرمان محاکمه و در ساعت ۲ بعداز ظهر
همانروز او را به دستور فهیم کرمانی به جوخهی اعدام میسپارند. این اعدام
یک روز قبل از اعدامهای وسیع خلخالی در کردستان صورت گرفت و فهیم کرمانی
از این بابت نیز پیشتاز است.
دستور ترور علی فدایی دبیر آزاده و انقلابی و خوانندهی مردمی
فهیم کرمانی که با داشتن
نمایندگی از سوی خمینی و منتظری در مقام حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب از
قدرت زیادی در کرمان برخوردار بود به منظور یکهتازی در شهر و حذف رقبا از
هیچ جنایتی فروگذار نمیکرد. از آنجایی که در فضای سیاسی و اجتماعی سال
۱۳۵۹ امکان دستگیری و صدور حکم اعدام مخالفین و رقبا را نداشت به ترور و
قتل روی آورد.
فهیم کرمانی در زمستان
۱۳۵۹مخفیانه علی فدایی دبیر آزاده و انقلابی را که در دوران شاه تصنیفها و
ترانههای معروفی هم اجرا کرده بود و از محبوبیت زیادی در آموزش و پرورش
کرمان برخوردار بود به عنوان مفسد فیالارض محکوم به اعدام کرد و دستور
ترور او را به عوامل تحت امرش داد. این اولین ترور شناخته شدهای است که
در جمهوری اسلامی با حکم رسمی حاکم شرع صورت گرفت. علی فدایی یکی از ۴
فرهنگی کرمان بود که به همراه حجتالاسلام ایرانمنش، محمد مشارزاده و حسین
جلال کمالی در سال ۵۷ توسط ساواک بازداشت شدند و اعتراضات زیادی را در سطح
شهر و بخصوص در میان فرهنگیان استان برانگیخت. وی که به هیچ گروه و
سازمانی وابستگی نداشت نمایندهی فرهنگیان و عضو شورای شهر کرمان هم بود.
بعداز ظهر روز پنجشنبه ۱۶ بهمن
۱۳۵۹ عناصر وابسته به دادگاه انقلاب و محافظان فهیم کرمانی هنگامی که
فدایی از مدرسه به خانه بازمیگشت در نزدیکی منزلش با شلیک چند گلوله او
را به قتل رساندند. گفته میشد ضارب کازرونی نام داشت و کتابفروشی کوچکی
به نام «بعثت» در کرمان را اداره میکرد. فدایی علاوه بر معلمی از
خوانندگان مطرح بندرعباس بود و در دههی ۴۰ با یک دختر کرمانی ازدواج و به
این شهر کوچ کرد و در آنجا ساکن شد. ترانهی زیبای کرمانی فاطلو و بندری
زنجبیلو با صدای علی فدایی کرمانی در روی یک صفحهی گرامافون در دههی ۴۰
به بازار آمد و طرفداران زیادی پیدا کرد: ( در آدرس زیر میتوانید بشنوید)
متن ترانهی فاطلو
فاطلو دل بمیرم به غم تو اسیرم غم دوری تو والله به خدا کرده پیرم اسیرم کرده چشمون سیاهت سر گفت و قشنگ روی ماهت
فاطلو دل بمیرم به غم تو اسیرم غم دوری تو والا به خدا کرده پیرم
تو چرا جوابم کردی خونه خرابم
کردی اگر که یارم بودی رفتی کبابم کردی چرا به قلب سنگت نالم اثر نداره؟
دلم ز غم به خون شد دل تو خبر نداره
فاطلو دل بمیرم به غم تو اسیرم غم دوری تو والله به خدا کرده پیرم
الهی من به قربون نگاهت به قربون لبون بوسهخواهت
فاطلو دل بمیرم به غم تو اسیرم غم دوری تو والله به خدا کرده پیرم
نشریه مجاهد ۱۰۹ مورخ ۲۳ بهمن ماه ۱۳۵۹ در مورد نحوهی قتل فدایی نوشت:
فدایی «توسط عدهای مسلح که سوار
ماشین بدون شمارهی تویوتای کارینا قهوهای رنگ بودهاند، به رگبار بسته
میشود و به شهادت میرسد. کمی بعد نیز یکی از اکیپهای کمیتهی انقلاب
اسلامی کرمان در محل حاضر شده و پس از جمعآوری پوکهها محل را ترک
میکند.»
فرمان این قتل در بستری صادر شد
که خمینی فراهم کرده بود. در مردادماه ۱۳۵۹ «حجتالاسلام علامه» حاکم شرع
دادگاه شهرستان «بم» به صراحت حکم داد که «مجاهدین خلق بفرمان حضرت امام
خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچ گونه احترام مالی ندارند بلکه جانی هم
ندارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی به شکایت دروغی آنها وقعی نگذارد.» این
حکم در پاسخ به تقاضای «انجمن جوانان مسلمان» شهرستان بم صادر شد که به
دادگاه انقلاب این شهر شکایت برده و خواهان مجازات عاملین حمله به
کتابفروشی ابوذر در این شهر شده بودند. در این دوران «مرگ بر منافق» شعار
رسمی منابر و مساجد و نماز جمعهها بود.
کرمان در غم از دست دادن فدایی چهرهی محبوب این شهر یکپارچه تعطیل شده و
جنازهی او توسط ۱۰۰ هزار نفر مشایعت و روی دست مردم به گورستان برده
میشود. دختر فدایی سخنرانی میکند و بر دامنهی تنشها افزوده میشود.
مردم خشمگین در تشییع جنازهی باشکوهی که برای او برگزار شد شعار میدادند
«عزا عزا است امروز، قاتل فدایی زیر عباست امروز»، «این سند جنایت ارتجاع»،
«فهیم جنایت میکند پاسدار حمایت میکند». نیروهای کمیته، دادگاه انقلاب و
چماقداران که زیر نظر فهیم کرمانی عمل میکردند میکوشند در مراسم یادبود
او نیز اختلال کنند. آنها ابتدا به قطع سیم بلندگوها مبادرت میکنند و
عاقبت با حمله به مردم تعدادی را زخمی و دستگیر میکنند.
تلاشهای مردم و خانوادهی فدایی
برای پیگیری قتل و مجازات عاملان آن با وجود شواهد بسیاری که وجود داشت به
خاطر نفوذ فهیم کرمانی و تهدیداتی که در سطح استان میکردند به جایی نرسید
و با شروع سرکوب خونین ۳۰ خرداد ۶۰ و جوخههای اعدامی که در سرتاسر کشور
هر روزه برپا میشد عملاً به فراموشی سپرده شد. معلوم نیست فهیم کرمانی که
پیش از انقلاب رابطهی خوبی با دکتر شریعتی داشت و بعدها با آیتالله
منتظری هم دمخور بود و در کلاسهای ایشان شرکت میکرد چه تعداد حکم ترور و
قتل صادر کرده است.
برخورد گروههای سیاسی با ترور علی فدایی
در همان روزی که فدایی توسط جوخههای ترور دادگاه انقلاب به قتل رسید، حزب توده ایران نعل وارونه زده مدعی شد:
«ضدانقلاب در کرمان به
توطئهچینی مشغول است در آستانه سومین سالگرد پیروزی انقلاب، وابستگان
آمریکا و رژیم منحلهی پهلوی، گروهکهای مائوئیستی- آمریکایی، لیبرالها در
کرمان فعالیتهای وسیعی را علیه جموری اسلامی ایران آغاز کردهاند. آنها-
از جمله یک گروهک ناشناس، که خود را «سازمان جانبازان میهن» نام نهاده – با
انتشار اعلامیههایی سراسر توهین به جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن، با
برپایی میتینگهای موضعی، خرابکاریها و … زمینه را برای اجرای توطئه جدید
آمریکا آماده میکند. با کمال تأسف برخی نیروهایی که باید در کنار خلق قرار
گیرند، با به آشوب کشاندن مدارس کرمان (از جمله دبیرستان پروین اعتصامی)
عملاً آب به آسیاب دشمن میریزند. این نیروها جوی در کرمان به وجود
آوردهاند که در آن ضدانقلاب بهتر میتواند دست به توطئههای رنگارنگ
علیه جمهوری اسلامی ایران بزند. … از مقامات مسئول نیز میخواهیم که
هشیارانه به مقابله ضدانقلاب برخیزند و اجازه ندهند ضدانقلاب گستاخانه
دست به تبلیغ علیه جمهوری اسلامی ایران بزند. ما هشدار میدهیم که
ضدانقلاب خود را برای توطئه جدیدی آماده میکند. برای مقابله با ضدانقلاب
مجهز و متحد شویم.» (نامه مردم شماره ۴۳۷ شانزدهم بهمن ۱۳۵۹)
در نگاه حزب توده «جبههی خلق»
اراذل و اوباشی بودند که هیچ حرمتی برای جان و مال مردم قائل نبودند و
میرفتند تا سیاهترین روزها را در تاریخ معاصر میهنمان رقم بزنند. دستگاه
تبلیغاتی رژیم و روزنامهی کیهان که توسط سیدمحمد خاتمی اداره میشد و در
آن روزها نقش «کیهان شریعتمداری» را بازی میکرد با دروغپردازی کوشید
مسئولیت این جنایت را متوجهی «یک گروه ضدانقلاب ناشناس» که حزب توده قبلاً
آدرساش را داده بود بکند:
«مردم کرمان در یک راهپیمایی بزرگ عوامل اختلاف افکنی در شهر را محکوم کردند
به دعوت امام جمعه کرمان و جامعه
روحانیت مجلس یادبودی برای یکی از شهدای کرمان که به دست ضدانقلاب ترور
شده است در مسجد جامع این شهر برگزار و طی آن عاملین وقایع اخیر کرمان
محکوم شدند. گفتنی است علی فدایی یکی از فرهنگیان کرمان توسط یک گروه
ناشناس ضدانقلاب به شهادت رسید و به همین منظور مجلس یادبودی در محل آموزش و
پرورش کرمان برگزار شدند که این جلسه به زد و خورد و تشنج منتهی گردید و
طی آن چندین نفر زخمی و گروهی نیز دستگیر شدند. در همین رابطه گروهی نیز
دانش آموزان را تشویق به تعطیلی مدارس کردهاند.» (روزنامه کیهان، 23 بهمن
1359 ، صفحه 15)
اقدامات رژیم و تظاهرات نمایشیاش در پی تظاهرات بیسابقهای بود که در روزهای ۱۸ ، ۱۹ و ۲۰ بهمن کرمان را لرزاند.
دهها هوادار مجاهدین در شهرهای
مختلف به قتل رسیده بودند، بدون این که این سازمان حتی از حق دفاع مشروع
استفاده کند و تظلمخواهی از نهادهای قضایی هم نتیجه نداشت. نیروهای سیاسی
از به کار افتادن جوخههای ترور احساس خطر میکردند، در این شرایط حزب
توده به مدد دستگاه سرکوب نظام آمده و در ارتباط با موج اعتراضات مردمی در
سراسر کشور نوشت:
«ضدانقلاب گام به گام تشنج و
درگیری را گسترش میدهد. اخبار رسیده از سراسر کشور حاکی است که جبهه متحد
ساواکیها، لیبرالها و مائوئیستهای آمریکایی، با تمام نیرو به میدان
آمدهاند و به بهانههای مختلف شهرها و مدارس را به آشوب میکشند.
ضدانقلاب که آشکارا اعلام میکند قصد سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را
دارد، بشکل بیسابقهای بر فعالیت خود افزوده است. موج جدید درگیری و تشنج،
اکنون در اغلب نقاط کشور گسترده شده است و چنانکه اخبار نشان میدهند،
ضدانقلاب هار در هفته برگزاری سالروز پیروزی انقلاب، قصد تهاجم
گستردهتری را برای ایجاد تشنج و درگیری دارد. ساواکیها، لیبرالها،
گروهکهای مائوئیستی- آمریکایی «پیکار»، «راهکارگر»، «رزمندگان»، «رنجبر»،
«اشرف دهقانی» و … یک دور تسبیح از گروهکهای «سیا» ساخته، برنامه مفصلی
را برای ایجاد آشوب، در روزهای برگزاری مراسم سالروز پیروزی انقلاب، به
ویژه در روز ۲۲ بهمن، تدارک دیدهاند. اهم این توطئهها به شرح زیر است: ….
بدینسان، ضدانقلاب برای انجام فتنههای بالا، که در متن توطئه جدید
آمریکاست، از مدتی پیش تدارک دیده است. در این میان فعالیت گروههای
مائوئیستی – آمریکایی «رنجبر» و «پیکار» از همه بیشتر است. اشخاص مشکوکی هم
تحت پوشش فروش «پیام جبهه ملی» با گروهکهای بالا و دیگر ضدانقلابیون
همکاری نزدیک دارند. متأسفانه هواداران «سازمان مجاهدین خلق ایران» هم که
جای واقعیشان در کنار خلق است، عملاً به ضدانقلابیون یاری میرسانند. …
ما از مردم قهرمان ایران و مقامات مسئول میخواهیم که آگاهانه و قاطعانه با
این توطئه بزرگ برخورد کنند و آن را خنثی سازند. … مقامات مسئول نیز باید
از همین حالا هشیارانه مراقب اوضاع باشند، ضدانقلابیون را تحت تعقیب قرار
دهند و به مجازات بسپارند. ما امیدواریم که این توطئه نیز با هشیاری و
قاطعیت مردم و ارگانهای انقلابی در نطفه خفه شود. » (نامهمردم شمارهی
۴۳۸ هیجده بهمن ۱۳۵۹)
حزب توده به این ترتیب جبههملی و
مجاهدین را نیز به گروهکهای «سیا» ساخته میچسباند تا سرکوبشان راحتتر
باشد. اما گردانندگان این حزب نمیفهمیدندکه آسیاب نظام به نوبت است و شتر
سرکوب در خانهی آنها هم خواهد خوابید.
در همین شمارهی روزنامه، مسئولان حزب توده صحبتهای فریبکارانهی
خمینی را به شرح زیر تیتر کرده و میکوشند مسئولیت جنایات صورتگرفته را
متوجهی «ضدانقلاب» که پیشتر تعریف کرده بودند کنند:
«امام خمینی: تمام آشفتگیهایی که به دست ضدانقلابیون و منحرفین انجام میگیرد، به گردن جمهوری اسلامی میگذارند. »
نشریه مجاهد که در آن روزها نقش
مهمی در آگاهی بخشی عمومی و مبارزه با چماقداری و شکنجه و باندهای خطرناک
وابسته به رژیم داشت در مورد سابقهی ماجرا و اقدامات قبلی فهیم کرمانی
مینویسد:
«اواخر آذرماه گذشته فهیم رئیس
به اصطلاح دادگاه انقلاب اسلامی کرمان به دنبال عملکردهای شدیداً
ارتجاعیاش کلیهی مدیران مدارس کرمان را به اتفاق مدیرکل آموزش و پرورش آن
شهر به دادگاه انقلاب اسلامی فراخوانده و در تالار سخنرانی آنجا، ضمن
تهدید آنان، رسماً اظهار میدارد که قطعه زمینی در گوشهی دیگر شهر از
شهرداری خواهد گرفت و مدیران خاطی را پس از اعدام انقلابی! در آن زمین دفن
خواهیم کرد. فهیم… معلمین را تهدید میکند و ضمن آن میگوید شنیدهام در
مدارس انشاءهایی خوانده میشود که در آن به مقامات مملکتی توهین و بیحرمتی
شده است. …
در همین جلسه مدیرکل آموزش و
پرورش آقای ایرانمنش که خود نیز روحانی بوده ولی حاضر به تمکین و سکوت در
برابر جنایات مرتجعین نشده است، بلند شده و ضمن اعتراض به سخنان فهیم خطاب
به معلمین میگوید: «من با استعفایم اولین قدم را برداشتم.» و سپس جلسه را
ترک میکند.
کمی بعد فهیم در نماز جمعه، همان
تهدیدات و لجنپراکنیها را منتها به تناسب شرایط علنی تکرار میکند. ولی
باز هم با اعتراض عدهای از فرهنگیان و مردم حاضر در نماز روبرو میشود…
به دنبال شکست این توطئه، فهیم اعلام میکند که «من استعفا میدهم» و به ظاهر هم برای پیگیری استعفایش راهی تهران و قم میشود…
فهیم که با افشاگریهای فرهنگیان
در نماز جمعه کارد چماقداری و قمهکشیهایش به سنگ خورده و موضعش تضعیف و
دستش رو شده است، به تهران میرود تا اولاً: با دست پر و پشتوانهی محکم و
به اصطلاح تأییدیه مجدید برگردد، که بر میگردد! ثانیاً: از صدرنشینان قم و
تهران برای ادامهی سرکوب، خط و راهنمایی بگیرد. در بازگشت فهیم به کرمان
است که جوخههای ترور که از قبل هم زمینهی آن را آماده کرده بود، شکل
میگیرد. اولین گام با برکناری حجتالاسلام ایران منش، مدیرکل آموزش و
پرورش که حاضر به تمکین نشده، شروع میشود. گام بعدی انتصاب فردی است به
نام فرشیدی به جای ایشان که از تهران اعزام میشود. …
فرشیدی کمترین صلاحیت سیاسی و
حتی علمی برای این مسئولیت نداشته و طبعاً مورد اعتراض فرهنگیان قرار
میگیرد. با مقاومت و پافشاری فرهنگیان کرمان در تماس با تهران قرار میشود
که خود فرهنگیان از میان خود چند نفر را انتخاب و معرفی کنند تا از میان
آنان، مدیرکل آموزش و پرورش انتخاب شود.
این مقاومت و اعتراض را چهرههای شناخته شده مسلمان و مبارزی نظیر
محمدرضا مشارزاده، جلال کمالی و شهید علی فدایی و تعدادی دیگر از معلمان که
هر کدام دارای سوابق روشن و شناخته شدهای هستند، هدایت میکردند…
با انتخابات شورای معلمان کرمان،
فهیم احساس خطر کرده و از ابتدا رسماً بنای مخالفت را شروع میکند. فهیم
علاوه بر تهدیدهای قبلی، علناً فرهنگیان را به ترور و اعدام تهدید میکند.
فرهنگیان مبارز نیز متقابلاً به مقاومت میپردازند. از جمله در اجتماعی
که در هنرستان اقبال کرمان برگزار میشود، شهید علی فدایی به سخنرانی
پرداخته و به افشای ماهیت و عملکردهای انحصارطلبان و شخص فهیم میپردازد.
در همین جلسه یکی از ایادی فهیم، صریحاً شهید علی فدایی را تهدید کرده و
در حضور عدهای به وی میگوید: « اگر دادگاه انقلاب شما را محاکمه نکند ما
خود شما را محاکمه خواهیم کرد»….
تروریستها بعداً اطلاعیهای را در شهر پخش میکنند که در
قسمتهایی از آن چنین آمده است: «بارها از طرق مختلف به این ضدانقلابیون
هشدار داده شد اما نه تنها نتیجهای نبخشید، بلکه به مقدسات مذهبی ما اهانت
کرده… دانشآموزان و فرهنگیان را علیه انقلاب اسلامی تحریک کرده و در بعضی
سخنرانیها شدیداً به اسلام و ارگانهای انقلابی تاخت و تاز کردهاند… ما
این فرد را در دادگاهی انقلابی و اسلامی غیاباً محاکمه و به اعدام محکوم
نمودیم. ضمناً به دو تن دیگر از مسلماننماهای منافق به نامهای محمدرضا
مشارزاده و حسین جلال کمالی اخطار میکنیم… والا به سرنوشت رفیقشان دچار
خواهند شد.»
در این دوران بنیصدر و روزنامه
انقلاب اسلامی نیز به درستی انگشت اتهام را متوجهی حزب جمهوری اسلامی و
دادگاه انقلاب اسلامی کرمان میکنند و برعکس «نهادهای انقلاب» و حزب جمهوری
اسلامی، «منافقین» را مسئول ترور علی فدایی معرفی میکنند. نشریه «پیکار»
بخاطر این که «لیبرال» و «ارتجاع» را تؤامان میکوبید در قتل علی فدایی هم
از این شعار که تنها به نفع ارتجاع حاکم بود کوتاه نیامد و همزمان به
بنیصدر که خود پیگیر جدی قتل بود و لیبرالها و ارتجاع حمله کرد! سازمان
«اکثریت»، حزب توده و جنبش مسلمانان مبارز که به درستی از سوی مجاهدین لقب
«جبهه متحد ارتجاع» گرفته بودند اساساً اشارهای به ترور بیرحمانهی
فدایی نکردند و از کنار آن گذشتند.
سازمان اقلیت «اقدام جنایتکارانه
ترور یکی از دبیران مبارز کرمان توسط تروریستهای جمهوری اسلامی» را «لکه
ننگ دیگری بر چهرهی جمهوری اسلامی» خواند. در اطلاعیه این سازمان آمده
بود:
«رژیم جمهوری اسلامی در حالی که
خود سازمانده این اعمال جنایتکارانه است، به محکوم کردن این اقدامات
میپردازد. ما اکنون بر بسیاری از هموطنان ما روشن شده است که فالانژهای
حزباللهی که به این اعمال جنایتکارانه دست میزنند، چاقوکشها، دزدها و
ولگردان حرفهای هستند که رژیم جمهوری اسلامی آنها را سازماندهی کرده و
برای اجرای اعمال جنایتکارانه خود و ایجاد جو ارعاب و وحشت از آنها
استفاده میکند. علی فدایی یک مذهبی مبارز بود که وسیعاً بر علیه رژیم شاه
مبارزه کرد و در ماههای قبل از قیام سخنرانیهای متعددی علیه رژیم شاه
ایراد نمود. با استقرار رژیم جمهوری اسلامی او با شیوههای ضد مردمی رژیم
به مبارزه پراخت و تسلیم زورگوییها، تهدیدها و تطمیعهای آن نشد.
بالاخره رژیم جمهوری اسلامی که از محبوبیت فدایی در میان مردم کرمان به
ویژه فرهنگیان مبارز به وحشت افتاده ب ود از طریق باندهای تروریست خود او
را ترور کرد.» (نشریه کار اقلیت، شمارهی ۹۷ بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲)
روزنامهی جمهوری اسلامی به
سردبیری میرحسین موسوی و صاحبامتیازی سیدعلی خامنهای روز ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ به
منظور انحراف افکار عمومی از پیگیری جنایتی که صورت گرفته بود گزارش سراسر
کذبی را تهیه میکند که در تیتر آن آمده است: «مسببین اغتشاشات دیروز
کرمان دستگیر شدند».
این روزنامه در گزارش خود به
اطلاعیهی دادستانی اشاره میکند که خبر از دستگیری محمد مشارزاده و حسین
جلال کمالی به عنوان مسببین اغتشاش داده است. به این ترتیب تهدید
جنایتکاران مبنی بر ترور این دو نفر را دادستانی انقلاب با دستگیریشان به
مورد اجرا میگذارد و روزنامهی «جمهوری اسلامی» که در آن روزها به عنوان
ارگان حزب حاکم نقش اساسی در جعل و فریب و دروغپردازی داشت در یک
پروندهسازی آشکار مدعی میشود «حسین جلال کمالی یکی از دبیران ساواکی که
مسبب حوادث دیروز است در بازداشت به سر میبرد. یکی از دستگیر شدگان
مشارزاده میباشد که اول انقلاب مسئول کشف اسامی ساواکیها بوده و نام جلال
کمالی ساواکی را از بین میبرد. » (روزنامه جمهوری اسلامی ۲۰ بهمن ۱۳۵۹)
به این ترتیب دستگاه تبلیغاتی حزب جمهوری اسلامی رهنمودهای حزب توده برای
منتسب کردن توطئه علیه نظام و انقلاب به «ساواک» را به کار میبندد.
نکتهی حائز اهمیت آن که هیچیک
از نیروهای سیاسی مدعی انقلابیگری و ترقیخواهی به سابقهی خوانندگی علی
فدایی که بخش زیادی از محبوبیتاش را به خاطر آن داشت اشارهای نکردند. چرا
که در آن دوران خوانندگی آن هم در دوران «طاغوت» فینفسه ضدارزش محسوب
میشد! البته فهیم کرمانی ارتکاب به «فسق و فجور» را هنگام صدور حکم ترور
در نظر گرفته بود.
فهیم کرمانی در سال ۱۳۶۰
اعتراض محمد جواد حجتی کرمانی به اعتبارنامهی فهیم کرمانی
در جریان بررسی اعتبارنامه فهیم
کرمانی در جلسه ۲۰۳ مجلس شورای اسلامی در روز اول شهریور ۱۳۶۰محمد جواد
حجتی کرمانی (۳) به مخالفت با وی برخاست. اما موضوع قتل و رسیدگی به آن را
مسئلهی درونی باندهای رژیم دانست و به صراحت گفت کس دیگری حق دخالت در آن
را ندارد:
«… اینرا میگویم برای اینکه
گروههای مخالف ضدانقلاب آنهایی که دوست دارند مسائل خانوادگی ما را و
خودمانی ما را بنفع خودشان با علیه جریان انقلاب یک سوژه ای قرار بدهند و
بخواهند علیه هر کدام از ما یا له هر کدام از ما بنفع خودشان بهره گیری
کنند این را من می خواهم تذکر بدهم که یک آب پاکی روی دست آن گروهها ریخته
بشود و آنها بدانند که این مسائل مربوط بخود ما است و دیگران حق فضولی
درباره مطالب ما را ندارند . »
از آنجایی که روحانیون و
باندهای حاکم برکشور حقی برای مردم و دیگران قائل نیستند و خود را پاسخگو
نمیدانند همچون باندهای «مافیا» معتقد به حل و فصل مشکلات در بین خود و
رفع اختلافات «خانوادگی» و «خودمانی» هستند و پرسشگری از سوی مردم و
گروههای سیاسی و اجتماعی را «فضولی» میدانند. به همین خاطر است که سالها
بعد در جریان برملا شدن قتلهای زنجیرهای، سروته قضیه را درون «خانواده»
هم آوردند و «آب پاکی روی دست» کسانی که دل به تحول درون نظام بسته بودند
ریختند. قتل احمد خمینی «یادگار امام» را نیز در درون «خانواده» حل و فصل
کردند و صدای «بیتامام» و فرزند برومند «حاجاحمد آقا» هم در نیامد. حتی
زمانی که حجاریان ترور شد نیز موضوع را «خودمانی» حل و فصل کردند و بنا به
صلاحدید خامنهای و مسئولان نظام، سپاه پاسداران عامل اصلی ترور را از
پرونده حذف کردند.
حجتی کرمانی که از قضا در میان جنایتکاران حاکم روحیهی مسالمتجویانهای دارد در ادامه میگوید:
«بنابراین آنچه که در این مجلس
میگذرد، لااقل دربارهی مطالبی که من خودم در گذشته گفتهام یا الان دارم
میگویم یا در آینده خواهم گفت، در حقیقت فوقش اگر خیلی هم رودررویی باشد
با افراد یا با مسائلی که صحبت میشود یک صحنه کشتی است که دو نفر با هم
کشتی میگیرند و هر چه هم فن دارند بکار میبرند که آن یکی را پشتش را خاک
برسانند ولی وقتی که طرف پشتش بخاک رسید از نظر من هیچ مسألهای اتفاق
نیفتاده و باز ما از قهرمانان کشتی کشورمان باید یاد بگیریم این مسأله را
که بعد صمیمانه دست بدهیم بدست هم و روی همدیگر را ببوسیم . … وقتی که صحبت
میشود و از این قبیل چیزها هم شده منتها متأسفانه چون بعد آنرا مردم
نمیبینند که وقتی که با هم مخالفت میکنیم بعد با هم مینشینیم صحبت
میکنیم….»
حجتیکرمانی حتی «رودررویی»
جناحهای رژیم و به کار بردن فنون مختلف برای به خاک رساندن پشت حریف را
نیز مسئلهی درونی نظام میداند و تأکید میکند مردم پشت صحنه را
نمیبینند. آنچه که حجتی کرمانی ترسیم میکند واقعیتی است که در ۳۵ سال
گذشته ادامه داشته و متأسفانه عدهای همچنان از پذیرش آن خودداری میکنند و
همچنان دل به سراب تضادهای درونی رژیم میبندند. آنها حتی رسوم پهلوانی
را هم تفسیر به رأی کرده و از آن ساخت و پاخت درون نظام را نتیجه
میگیرند.
با چنین مقدمهای حجتی کرمانی
سعی میکند به موضوع نزدیک شود با این حال دوباره روی این که مردم و
گروههای مخالف حق پرسش و تحقیق و تبلیغات ندارند تأکید میکند:
«… در جریانی که من میخواهم
صحبت کنم متأسفانه سوء استفادههایی گروهها از این مسئله کردهاند و من
باز دو مرتبه تأکید میکنم و اصرار دارم بر اینکه این مسأله را آنها حق
نداشتهاند از اول، و الان هم حق ندارند که بهانه کنند و یک تبلیغاتی علیه
ارگانهای انقلابی ما یا افراد ما انجام بدهند. »
سپس وی با دست گذاشتن روی این مسئله که مردم کرمان در جریان قتل علی فدایی هستند و کتمان آن به ضرر ماست میگوید:
«منتها یک تذکر هم میخواهم به
خودمان بدهم به ارگانهای انقلابی، به مجلس، به دادگاههای انقلاب به همه
افراد که ما اگر چنانچه یک واقعیتهای تلخی در گوشه و کنار مملکت میگذرد
که احیاناً پای ما گیر میکند یا دادگاه انقلاب پایش گیر میکند یا شخصی از
افراد ما پایش گیر میکند، ما سعی در کتمان نداشته باشیم برای اینکه این
به ضرر ما بنظر من تمام میشود چون یک واقعیتهایی وجود دارد که مثلاً مردم
کرمان میدانند . ما که سعی میکنیم آنرا کتمان کنیم، فلان گروهک سعی
میکند با تکیه به آن واقعیت این را بردارد و چند دروغ هم به آن اضافه کند و
عروسک درست کند و بر ضد دادگاه انقلاب، بر ضد شخص، بر ضد ارگانهای انقلاب
منتها تکیهاش به یک مقدار واقعیت است. یعنی صد تا دروغ میگوید ولی
دوکلمه راست هم در حرفهایش هست و تکیه اش هم روی همان دو کلمه راست است .
ما این درس را بگیریم بطوری که در انقلابمان که سعی نکنیم آن چیزهایی که
اتفاق میافتد احیاناً در گوشه و کنار مملکت مخفی کنیم و خیال کنیم که این
مخفی میماند نه، اینطور نیست، یک سری انحرافات و یک سری اشتباهات است که
اینها را باید برادرانه منصفانه صحبت کنیم و اگر این اشتباهات وجود دارد
واقعاً رفع کنیم ما که با هم دعوا نداریم . »
تأکید حجتی کرمانی روی از پرده
بیرون افتادن قتل است و آنجایی که «پای»شان گیر میکند. او در چنین
شرایطی کتمان را به نفع نظام نمیداند و گرنه چنانچه موضوع در پرده میماند
یا «پای دادگاه انقلاب گیر» نبود او نیز اصراری بر پیگیری موضوع نداشت.
همچنین از فحوای کلام و دعوت حجتی کرمانی از قاتلان فدایی کرمانی و تأکید
بر این که «ما با هم دعوا نداریم» برمیآید که مخالفت او بیشتر به
رقابتهای محلی میان آنها بر میگردد و موضوع ترور علی فدایی بهانهای
برای تحتفشارگذاشتن رقیب و دعوت او به سکوت است. چرا که جناح رقیب وی را
به خاطر حمایت از دریادار مدنی و بنیصدر و شرکت در جشن عروسی منیره رجوی و
اصغر ناظم و روبوسی با مسعود رجوی تحت فشار گذاشته بودند.
وی در ادامه به نحوهی برخورد
کمیسیون تحقیق مجلس شورای اسلامی در ارتباط با شکایتاش به جای آن که
اعتراض کند و روی موارد قانونی دست بگذارد «گله» کرده و میگوید:
«گلهای از کمیسیون تحقیق است
که من رفتم در این کمیسیون، و یکی دو نفرشان خواب بودند و بقیه هم بحرف من
گوش ندادند و بعداً هم گفتم که آقا ، این پرونده را شما باید از دادگستری
کرمان بخواهید در حالی که پرونده را نخواستند به خود آقای هاشمی هم مراجعه
کردم برادر بزرگوارمان جناب حجت الاسلام موحدی هم که نماینده کرمان هستند
با ایشان هم صحبت کردم ایشان هم تأکید داشتند به اینکه پرونده از دادگستری
کرمان خواسته بشود. و ایشان هم رفتند در کمیسیون تحقیق صحبت کردند ولی
آقایان هیچ توجهی نکردند، دادگستری کرمان هم به افرادی که مراجعه کرده
بودند گفته بود که اگر کمیسیون تحقیق از ما بخواهد، ما این پرونده را
خواهیم فرستاد ولی این آقایان کاری نکردهاند. حالا من نمیدانم این
کمیسیون باز هم میتواند مدعی بشود که من تحقیق کردهام با اینکه مسأله
روشنی بوده است. من رفتم از من نپذیرفتند از آقای موحدی که خودش نماینده
کرمان است و وارد به این جریان است چرا از او نپذیرفتید؟ خوب، تلگرافی
میخواستید خود آقای هاشمی هم به ایشان گفتند باز حرف ایشان را هم گوش
نکردند، گفتیم آقا، این پرونده در کرمان هست شما از دادگستری کرمان بخواهید
تا مسأله روشن بشود. هم برای من هم برای خود آقای فهیم، هم برای مجلس، هم
برای مردم کرمان این مسأله روشن بشود.»
مسئولان نظام و مجلس که به خوبی
از پشت پردهی ماجرا با خبر بودند و قاتلان زندهیاد علی فدایی را
میشناختند تمایلی به تحقیق در مورد فوق نداشتند به ویژه که پای دادگاه
انقلاب کرمان و شخص فهیم کرمانی در میان بود. حجتی کرمانی که پیشتر موضوع
ترور فدایی را در قالب سؤال از دولت رجایی مطرح کرده و به جایی نرسیده بود
تلاش میکند حتیالامکان موضوع را در پرده مطرح کند و تصمیمگیری در مورد
باز شدن ابعاد آن را به عهدهی فهیم کرمانی که آمر قتل است میگذارد:
«اصل قضیه را من الان اشاره
میکنم ولی چون همینطوری که عرض کردم نمیخواهم که ملاء همه چیز مسائل گفته
بشود و شاید خود آقای فهیم صلاح دانستند بگویند لذا من اشارهای به این
مسأله میکنم … »
وی روی نقش دادگاه انقلاب در ترور علی فدایی و پیگیریهای صورت گرفته از سوی خودش تأکید کرده و میگوید:
«مسأله این بوده است که یک ترور
در کرمان اتفاق میافتد که شخصی بنام آقای علی فدائی که معلم بوده است در
آنجا ترور میشود و مقدمات و مؤخرات این ترور در مجموع دادگاه انقلاب
اسلامی کرمان را زیر علامت سؤال قرار میدهد. درباره این مسأله در تهران هم
من شخصاً جلو منزل امام با جناب آقای موسوی اردبیلی صحبت کردم. با آقای
قدوسی هم صحبت کردم این آقایان هم در جریان بودند و آنها گفتند که ما یک
دادگاه مخصوصی برای این پرونده قرار میدهیم که چون مسئله اتهام دادگاه
انقلاب اسلامی کرمان مطرح است و مسأله یک قسمتش روی دادگاه انقلاب اسلامی
کرمان هست، دادگستری کرمان خودش جرأت اینکه این کار را بکند، ندارد. این
مطلبی بود که خود آقای موسوی اردبیلی به خود من گفتند. بنابراین یک دادگاه
انقلاب خاص برای این کار قرار میدهیم تا این پرونده رسیدگی بشود. آقای
قدوسی هم که در همانجا کنار ایشان ایستاده بودند من به ایشان گفتم که آقا،
این کار را بکنید. خونی پایمال میشود معلوم نیست، مسأله روشن نیست. برای
خود ما هم مبهم است و شما این مسأله را روشن کنید. آقای قدوسی هم قول دادند
(یکی دو نفر از برادرانی که در اینجا بودند) گفتند یکی از این دو نفر را
میخواهیم بعنوان دادگاه انقلاب کرمان بفرستیم که پرونده قتل فدایی در
کرمان روشن بشود ولی این کارها انجام نشد.» موسوی اردبیلی و قدوسی که خود
در جریان امر هستند وعدهی سرخرمن میدهند و موضوع را کش میدهند تا
حساسیتهای عمومی فروکش کرده و موضوع از یاد مردم برود. آنها بهتر از هرکس
در جریان محیط رعب و وحشتی که فهیم کرمانی و دادگاه انقلاب در کرمان و در
سال ۵۹ ایجاد کرده بودند هستند.
حجتی کرمانی در خاتمه راه حل
میانه را پیشنهاد میدهد که به نوعی دادگاه انقلاب و یا افراد «خودسر»
مسئول اعلام شوند اما موضوع روی فهیم کرمانی نرود.
«من تقاضایم اینست که مجلس صبر
کند تا اینکه این دادگاه در کرمان تشکیل بشود و پرونده قتل فدایی در رابطه
با دادگاه انقلاب کرمان روشن بشود، و مسأله، هم از نظر مردم کرمان، هم از
نظر کسانی که در این رابطه هستند مخصوصاً از نظر خانواده های داغداری که
این قتل انجام شده است و همچنین بچههایی که این بیچاره دارد معلوم بشود که
این خون به گردن چه کسی است ؟ … من عرض دیگری ندارم امیدواریم که بعد از
جلسه هم بدانند که ما باز با آقای فهیم مینشینیم صحبت میکنیم و روی هم را
هم میبوسیم .»
روزنامه رسمی شمارهی ۱۰۹۱۸
دفاعیات فهیم کرمانی در مجلس و به کارگیری «توریه» یا دروغگویی شرعی
فهیم کرمانی که پشتاش گرم است
در جلسهی بعدی که روز دوم شهریور ۱۳۶۰ برگزار شد در مقام دفاع از خود در
برابر اتهام قتل شمشیر را از رو میبندد. وی در ابتدای دفاعیهی خود به
دروغ و بهتان بستن مردم به خدا و پیامبر اشاره میکند و میگوید:
«توجه داشتید که «قیل ان الرسول
الاله ذوولد» درباره خدا افترا بستهاند گفتند که خدا دارای فرزندی است و
قیل ان الرسول قد کهنا، گفتند پیغمبر هم ساحر است و مجنون است و چه است و …
تهمت زدند ما نجا الله الرسول معا من لسان الورائ فکیف انا. وقتی که خدا و
پیغمبر خدا از زبان این مردم در امان نبودند دیگر تکلیف من و امثال من
معلوم خواهد شد. »
برای درک مواضع و سخنان روحانیت
بایستی فرهنگ آنان را که بر تزویر و ریا و دروغ و فریبکاری بنیان گذاشته
شده شناخت. فهیم کرمانی با توجه به ترفندهایی که در تاریکخانههای حوزههای
علمیه آموخته با تکیه بر «توریه» (۴) یا دروغگویی اسلامی موارد کذبی را به
زبان آورده و از خدا و پیامبر مایه میگذارد تا شنونده را فریب دهد.
«توریه» بر وزن توصیه، دروغگویی
اسلامی است که شیعه و سنی به آن باور دارند و آن بیان سخنی است که معنای
آن به ظاهر درست است؛ اما آنچه مخاطب از آن درک میکند نادرست و دروغ است؛
یعنی جمله صادق بیان میشود که موجب میگردد، شنونده از آن جمله، مفهوم
گمراهکننده و فریبنده موردنظر گوینده را دنبال کند. مثلاً «متأسفم،
نمیتوانم پولی را که درخواست کردی، به تو بدهم.
متأسفانه امروز صبح فراموش کردم کیف پولم را همراه خودم بیاورم.»
گوینده دروغ نگفته است، اما پولهایش را در جیبش گذاشته و کیف پولش را
همراه نیاورده است.
وقتی طلبکار با همسر بدهکار
روبرو میشد که با عجز و لابه به خدا و پیامبر و چهارده معصوم سوگند
میخورد که «آقا خانه نیست» به تصور این که بدهکار در خانه نیست محل را ترک
میکند. در حالی که منظور آن زن از بیان «آقا»، امام زمان بوده است و نه
همسرش. فهیم کرمانی سوگند نمیخورد که در مورد اتهام قتل به او بهتان
زدهاند، بلکه این شنونده است که به اشتباه چنین برداشتی میکند.
فهیم کرمانی سپس به موضوع ترور علی فدایی اشاره میکند و میگوید:
«… اتفاقی افتاد در کرمان،
درباره فردی که ایشان اسم بردند وقتی که آن اتفاق افتاد البته تمام این
مطالب بر همه مردم مسلمان کرمان روشن و معلوم است. توطئههایی دیدند و سه
شبانه روز جنازه را نگهداشتند تا از شهرستانهای کرمان دعوت کردند تمام
منافقین و گروهکها را با تلفن و تلگراف در مرکز استان که شهر کرمان باشد
جمعشان کردند و در آنجا امام جمعه را هم اغفال کردند و ایشان هم در خطبه
جمعهاش گفت «مردم به عنوان احترام از مقام معلم شرکت بکنید». یک جمعیت کذا
درست کردند و برای اولین بار در تاریخ انقلاب و در ایران در آنجا شعارهایی
دادند که به خود اسلام و به رهبری جسارت و توهین کردند و برای اولین بار
بود در همان تشییع جنازه گفتند (جماران ، جماران ، باید گردد بمباران)
شعارهایی که در آنجا دادند علیه اسلام و علیه مسلمین و علیه انقلاب و علیه
رهبر و علیه روحانیت فراوان بود. قضیه تمام شد فردای آن روز هم آمدند در
اداره آموزش و پرورش خواستند چنین و چنان بکنند من به حسب وظیفه ای که
داشتیم چون مربوط به دادگاه انقلاب بودم گفتم که جلو این تظاهرات ضد اسلامی
باید گرفته شود و نگذاشتیم که چنین و چنان بکنند رفته بودند و چهار راهها
را گرفته بودند من به آقایان روحانیون عرض کردم و خواهش کردم که شما از
طریق بلند گوهای مساجد الله اکبر بگوئید و مردم را دعوت بکنید به مساجد و
مردم بیایند چهار راهها را باز بکنند و اینکار را هم کردند و مردم آمدند و
چهار راهها را باز کردند»
فهیم کرمانی که شخصاً دستور قتل و ترور را داده با عوامفریبی و با
تکیه بر «توریه» میگوید موضوع «بر همه مردم مسلمان کرمان روشن و معلوم
است.» در اینجا او قتل و ترور را به «اتفاق» تقلیل میدهد و مقتول را
«فردی که ایشان اسم بردند» معرفی میکند و صدور فرمان قتل را تکذیب
نمیکند. حق با اوست «مردم مسلمان کرمان» معتقد بودند که وی قاتل است. او
آنقدر خود را با مقتول ناآشنا جلوه میدهد که حتی نامش را نیز بر زبان
نمیآورد. سپس وی برای منحرف کردن موضوع، به ذکر شعارهای علیه خمینی و
روحانیت و انقلاب میپردازد که ربطی به موضوع قتل ندارد و همگی ناشی از
جنایتی است که صورت گرفته. او سپس به اقدامات خود در مقام رئیس دادگاه
انقلاب برای مقابله با اعتراضات مردمی اشاره میکند و بر سوءاستفادهی
«روحانیون» از مساجد و شعارهای مذهبی تأکید میکند که جملگی برای
پایمالکردن خون به ناحقی که ریخته شده بود به میدان آمده بودند.
او در مورد اقدامات خود برای سرکوب اعتراضات مردمی می گوید:
«اعلام هم کرده بودند که ما چنین
و چنان میکنیم در هر صورت نقشهها را کشیدند. و بعد از آنهم پا به فرار
گذاشتند که دو نفر از سران توطئه را ما، یکی از آنها در حال پرواز و فرار
است من فوری تلفنی گفتم که باید هواپیما متوقف بشود و این آقا باید دستگیر
بشود. آقا در حال پرواز و چنین و چنان و گفتم که به هر جا هم که رسیده باید
برگردد و الا مسؤولیت قانونی دارد. … در هر صورت هواپیما را متوقف کردیم و
آن آقا را هم دستگیر کردیم آن آقا ظاهراً دایی مادر خانم آقای حجتی است .(
همهمه نمایندگان ) … توقف کردیم و آقا را هم دستگیر کردیم و روز بعدش هم
نفر دیگری را دستگیر کردیم و خلاصه شهر را آرام کردیم. شهر آرام شد و تمام
اینهایی که در تاریکی گربه میرقصاندند همه دوباره خفاش صفت در تاریکی ها
رفتند . …»
او مطلقاً به موضوع ترور و قتل
صورت گرفته کاری ندارد و به حواشی آن و اعتراضات مردمی و اقدامات خودش برای
سرکوب مردم و معترضین میپردازد و در فضای رعب و وحشت شهریور ۱۳۶۰
رجزخوانی میکند. توضیحات فهیم کرمانی نشان میدهد وی برای انحراف افکار
عمومی و از مسیر خارج کردن پروندهی قتل چگونه دست پیش گرفته و به دستگیری
معترضین میپردازد و برای پیشبرد سناریوی خود هواپیمای در حال پرواز را نیز
متوقف میکند.
وی سپس با خدعه و نیرنگ میگوید:
«بعد در صدد بودم که قاتل را
پیدا بکنم یعنی آن کسی که ترور کننده بوده است و رسیدگی به این پرونده، چون
در تشییع جنازهشان همه جور شعاری داده بودند، مثلا گفته بودند «بهشتی،
بهشتی طالقانی را تو کشتی» «رجایی، رجایی عامل ارتجاعی»، « این سند جنایت
فهیم است» ، «فهیم جنایت میکند پاسدار حمایت میکند» و از اینگونه شعارها
داده بودند و من هم متهم شده بودم از نظر آنها، من تلفنی با شورای عالی
قضایی تماس گرفتم و گفتم چون چنین جریانی هست و به من هم چنین اتهامی وارد
کرده اند من در این پرونده دخالت نمیکنم خودتان کسی را بفرستید تا رسیدگی
بکنند حتی در مورد همین افرادی که ما دستگیرشان کرده ایم در رابطه با این
تظاهرات که راه انداخته اند. »
فهیم کرمانی خود فرمان قتل و
ترور را داده، محافظانش اجرا کردهاند، همهی شهر هم میدانند اما او درصدد
پیدا کردن قاتل است! وی در مقام رئیس دادگاه انقلاب مدعی میشود که برای
دستگیری «قاتل» تلاش کرده است و خود پیشقدم شده و از شورای عالی قضایی
خواستار رسیدگی بیطرفانه شده است. او در این بخش هم تنها به اتهامی که مردم
به او زدهاند اشاره میکند اما خود آن را تکذیب رسمی نمیکند بلکه با
ترفندهای آخوندی آن را دور میزند.
وی در ادامه میگوید:
«سرانجام برادر عزیزمان جناب
آقای بروجردی را فرستادند که به این پرونده رسیدگی بکند حتی هنوز ایشان به
کرمان نرسیده بود من کرمان را ترک کردم و در قم بودم که اصلاً در آن
جریانات دخالت نکنم و نکردم و آن آقایی هم که ترور شده است. ترور کنندهاش
چه کسی هست؟ »
وی مطمئن بود بروجردی همکار خودش
در هیأتی که آیتالله منتظری برای بررسی صلاحیت قضات تعیین کرده بود ،
جانب احتیاط را در نظر گرفته و او را رسوا نخواهد کرد. دو جملهای که او
در مورد فرد ترور شده و ترورکننده میگوید نیز بیمعنا و مفهوم است.
او سپس از دلهرهاش در مورد تحقیقات مستقل دادگستری میگوید و شرحی
از اقداماتی که برای پیبردن به میزان پیشرفت تحقیقات و اسناد و مدارک
تهیه شده از سوی این نهاد صورت داده به دست میدهد:
«بارها و بارها از طریق دادگاه
انقلاب مراجعه به داگستری شده است. آقایان شما در چه مرحلهای هستید و
تحقیقاتتان به کجا رسیده است؟ چه سر نخی بدست آوردهاید؟ ما را هم در جریان
بگذارید و حاضر نشدند.»
او میخواهد چنانچه سرنخی به دست
آوردهاند مانند جمع کردن پوکه فشنگهای به کار برده شده در صحنهی ترور
توسط نیروهای کمیته، آن را نابود یا کور کند. برای همین برایشان مهم است
که ببینند «آقایان در چه مرحلهای هستند»
او به عنوان یک مقام قضایی مورد وثوق آیتالله منتظری و خمینی میافزاید:
«دادگستری که در تمام کشور، فکر
میکنم و در کرمان که یقین هست و مدارکی دارم که همیشه لاینقطع میکوشید
دادگاه انقلاب را ملکوک بکند و علیه آن مدارکی تهیه بکند.»
دادگاه انقلاب و روحانیون وارد
سیستم قضایی شده بودند تا هرآنچه که رنگ «عدالت» و «عدالتخانه» داشت را از
بین ببرند. طبیعی بود که امثال فهیم کرمانی با «دادگستری» و قضات و
کارمندان شریفی که در آن بودند دشمنی داشته باشند. او در ضمن میکوشد با
طرح اتهام علیه دادگستری پیشدستی کند و چنانچه مدرکی علیه او و دادگاه
انقلاب به دست آمد مدعی شود که برای لکهدار کردن دادگاه انقلاب جعل
کردهاند.
او سپس از فشار افکار عمومی مینالد که او را مجبور ساخته برای انکار دستداشتن در قتل فدایی به گفتگوی تلویزیونی تن دهد:
«کار بجایی رسید که با من از
طریق تلویزیون هم در آنجا مصاحبهای کردند و رفتم و گفتم هر کس درباره شخص
من کوچکترین حرفی، مدرکی، سرنخی، دارد با من در میان بگذارد من به شرطی با
او حاضرم صحبت کنم که از تلویزیون بیاید و صحبت بکند و مردم من را ببینند و
شما را ببینند و حرفهای من و شما را بشنوند و قضاوت بکنند. کوچکترین
مدرکی در اختیار ما نگذاشتند. »
او همچنان میکوشد که مدارک و
اسناد را از بین ببرد. در دفاعیه خود نیز میگوید که چنانچه کسی «کوچکترین
حرفی، مدرکی، سرنخی، » دربارهی او دارد با خودش در میان بگذارد! و سپس
پیروزمندانه مدعی میشود که «کوچکترین مدرکی در اختیار ما نگذاشتند.»
فهیم کرمانی و دادستان انقلاب
کرمان و همراهانش که در هراس از برملا شدن نقششان در قتل و آدمکشی هستند
همهی تلاش خود را به کار میبرند تا متوجه شوند میزان اطلاعات دادگستری در
چه حدی است؟
«دادستان انقلاب را فرستادم گفتم
که پرونده را ببینید در چه شکلی است چه طور دارند میسازند. نشان ندادند.
دوباره، سه باره بازپرس رفت، دادستان انقلاب رفت اصلاً ما را در جریان قرار
ندادند بلکه به عکس مدارکی داریم که اگر لازم بشود ( الان نمیگوئیم چون
هنوز پرونده در جریان است مبادا که آثار جرم محو بشود.) و الان ممکن است
آثار جرم را امحاء بکند و آن مطالب را نمیگوئیم.»
فهیم کرمانی سرانجام با حقه بازی و مظلومنمایی میگوید:
«بارها و بارها من از شورای عالی
قضایی و از آقای قدوسی در خواست کردم آقا من اگر خودم بنا بود که اینکار
را میکردم و مورد اتهام نبودم این پرونده را تمام کرده بودم ، یک کسی را
بفرستید که شخص ثالثی باشد. نه از طرف دادگستری و نه از طرف دادگاه انقلاب
بلکه شخص ثالثی باشد که رسیدگی بکند، همهاش وعده دادند، که هنوز آنها هم
در اثر گرفتاریهایی که داشته اند و مشکلاتی که داشتهاند، نتوانستند، در
هر صورت پرونده ای بوده است و هست کسی نه اینکه بخواهد اعتراض بکند و اگر
کسی هم خواست اعتراض بکند شورای عالی قضایی است مقامات مسئول و مربوطه ای
هست که آنها رسیدگی خواهند کرد. ربطی به کس دیگری ندارد. »
از آنجایی که وی اعضای شورای
عالی قضایی را همسوی خود میداند و مطمئن است در آن شرایط از ناحیهی آنها
تهدیدی متوجهی او نیست ادعا میکند که تنها آنها حق «اعتراض» دارند و
مدعی میشود که چرا به موضوع رسیدگی نکردهاند!
از آنجایی که پس از ۳۰ خرداد ۶۰
سرکوب گسترده و سراسری در دستور کار رژیم قرار گرفته وی در پایان به نقش
خود در سرکوب مردم کرمان اشاره میکند و میگوید:
«من در این مدتی که کرمان بودم
در حدود دو سال و خرده ای است که دادگاه انقلاب کرمان را اداره میکنم به
اقرار خود شورای عالی قضایی و همه مردمی که در آنجا آگاهی داشتند به بهترین
وجه اداره کردم و شهر را هم آرام نگهداشتم. همین چند روزی که من در آنجا
نبودم میبینید که روزنامهها دارند مینویسند که سه راهی، مواد انفجار
کننده، چنین کردند و چنان کردند و چنین شده و چنان شده است. این مسأله بوده
و هست (همهمه نمایندگان ). طوماری هم نوشتند و گفتند که من به آن جا
برگردم ولی حالا این مسأله برای من مبهم نیست که من در اینجا باشم یا در هر
کجا باشم من هر کجا که تشخیص دادم که مفیدتر هستم و بهتر میتوانم انجام
وظیفه کنم.»
او برای در تنگنا قرار دادن
حجتیکرمانی از فن «بدلکاری» که در آن استاد است استفاده میکند و در
بحبوحهی شهریور ۶۰ پای مجاهدین را به میان میکشد و برای خاموش کردن حجتی
کرمانی او را به حزب خلق مسلمان و مجاهدین وصل میکند:
«آقایانی که در خط حزب خلق
مسلمان بودند چرا باید مورد تأیید برادرمان آقای حجتی قرار بگیرند و
تائیدشان بکند و بگوید اینها که آدمهای بدی نیستند و آدمهای خوبی هستند و
هنوز هم معتقد به آنها باشد، آیا اینها نمیتواند دلیل باشد بر اینکه یک
آقایی را شما بعنوان اینکه در زمانهای گذشته یک عکسی با یک فردی گرفته
اینجا رأی اعتماد به او نمیدهید، ردش میکنید آیا اگر من در سال گذشته
بروم در منزل آقای مسعود رجوی در آنجا در جلسه عروسی خواهرش شرکت بکنم و
آقای مسعود رجوی را با آغوش باز در بغل بگیرم و ببوسمش و ببویمش و از من
عکس بگیرند شما آنوقت من را میپذیرید؟ آیا من را رد نخواهید کرد؟ آیا این
دلیل بر این نیست که من خطم با خط شما مخالف است (احسنت – احسنت ) و به
این مطلب آنوقت مباهات هم بکنم و بیایم در آنجا بگویم که من رفتم در جلسه
عروسی خواهر مسعود رجوی شرکت کردم آنها خیلی بچههای خوب و معتقد و سالمی
هم هستند، ( احسنت – احسنت ) آخر اینها را ما چه جور میتوانیم توجیه
بکنیم»
او با پیشکشیدن مجاهدین و شرکت
حجتی کرمانی در مجلس عروسی خواهر مسعود رجوی و روبوسی با وی او را در تنگنا
قرار میدهد و خواهان پس گرفتن رأی اعتماد به حجتی کرمانی میشود. رابطه
با «منافقین» دستاویزی است که نظام در ۳۲ سال گذشته به خوبی از آن استفاده
کرده و برای از صحنه بیرون کردن رقبا و مخالفان و سرکوب مردم آن را به کار
میبندد.
وی در تأیید حکم سنگساری که صادر کرده با پروندهسازی دروغین میگوید:
«چند نفر خانم بودند اینها ۲۸
سال به عقیده خودشان و به اظهارات خودشان که روی نوار هست و در پرونده هم
منعکس شده، ۲۸ سال به فاحشه گری مشغول بودند در مدتی که خودشان میتوانستند
هم خودشان و هم دیگران را، وقتی که دیگر خودشان از کار افتاده بودند خانم
رئیسه بودند. در ظرف ۲۸ سال حدود ۵۰-۶۰ نفر دختر معصوم مردم را به فساد و
تباهی کشانده بودند. زنی که خودش شوهردار بوده خانم رئیسه هم بوده و
دخترهای مردم را به فساد کشانده. حالا هم به او میگویند اگر آزادت بکنند
چه میکنی؟ میگوید باز برمیگردم به همین کار خودم و از این کار دست
برنمیدارم و کار دیگری هم بلد نیستم. بعدش هم وقتی که میخواهند حکم خدا
را درباره اش اجرا بکنند میگوید من بیزارم از این اسلام؛ من بیزارم از این
قران؛ من نمیخواهم مسلمان بمیرم؛ من میخواهم یهودی، نصرانی باشم. من
میخواهم چنین و چنان باشم ( همهمه نمایندگان ) خوب، طوبی و مرحبا و حبذا
به کسانی که طرفداری از فواحش میکنند، حکم میشود خلاف عدالت اسلامی.»
«عدالت اسلامی» او چیزی نیست جز
قتل و آدمکشی و ترور و احکام ظالمانه و برای مشروعیت بخشیدن به آن هر دروغی
را سر هم کردن. او حجتی کرمانی را به حمایت از «فواحش» نیز متهم میکند و
برای توجیه احکام قرونوسطایی و ظالمانهای که صادر کرده داستانسرایی
میکند.
دفاع مجید انصاری از فهیم کرمانی و اقدامات جنایتکارانهی او
مجید انصاری یکی از اعضای مجمع
روحانیون مبارز و اصلاحطلبهای رژیم و معاون دولت روحانی و عضو مجمع
تشخیص مصلحت نظام در دفاع از فهیم کرمانی به میدان آمده و پس از ناسزاهایی
که به دریادار احمد مدنی منتخب قبلی مردم کرمان میدهد و تأکید روی شأن و
منزلت فهیم کرمانی و چاپلوسی از او به سوابق مبارزاتی وی اشاره میکند که
ادعاهایی غیرواقعی است:
«…گر چه جناب آقای فهیم برای
بسیاری از برادران و خواهران نماینده چهره شان روشن و آشنا است من مختصر
مسائلی در رابطه با شخص ایشان استعدادها و تواناییهایی که در ایشان هست
عرض میکنم. گرچه شاید گفتن من خودش نقصی باشد بر شخصیت ایشان چون من کسی
نیستم معرف باید اجلی از معرف باشد. این قانون در اینجا بعکس شده ولی خوب
از بابا وظیفه شرعی من چند جمله ای عرض میکنم… بهر حال از نظر سوابق
میارزاتی جناب آقای فهیم بسیاری از شما اطلاع دارید شاید هنوز در و دیوار
شکنجهگاههای مخوف ساواک فریادهای الله اکبر این مرد بزرگ را که در زیر
کشنده ترین شکنجهها از حلقومشان بر میآمد شاهد باشند و کسانی که هم سلول و
هم زندان با ایشان بودند در مدت بسیار طولانی از این زندان به آن زندان
شاهد بودهاند چه مقاومتهایی و چه استقامت و ثبات قدمی هم در خط و هم در
برابر رژیم ایشان از خودشان نشان دادند . از نظر مدیریت و مدبریت من گرچه
متأسف هستم الان در کرمان دادگاه انقلاب عملاً از وجود ایشان بی بهره
میشود و در خلال این مدتی که ایشان نبودند کاملا مشهود است آن ضعفهایی که
ناشی از خلاء وجود ایشان بوجود آمده اما از طرفی خوشحال هستم که یک فرد با
تجربه، یک فرد مدیر و مدبر و یک روحانی متعهد در امور قضایی متخصص در مجلس
داریم و افتخار مجلس خواهند بود انشاءالله .»
آنچه مجید انصاری در مورد
ارادتش به فهیم کرمانی میگوید دروغی بیش نیست و در سالهای بعد در توطئه
علیه وی مشارکت مستقیم دارد. او صحنه را به گونهای آرایش میدهد که گویا
در نبود فهیم کرمانی خلاء اساسی پیش میآید.
انصاری سپس روی مدیریت فهیم کرمانی دست گذاشته و از نقش او در تأسیس مدارس دینی دخترانه و پسرانه در قم میگوید:
«در مدیریت و مدبریت ایشان
همینقدر کافی است که در آن شرایط حساس قم، در شرایطی که ایشان تازه از
زندان بیرون آمده بودند و ساواک مثل سایه ایشان را تعقیب میکردند برای
بارور کردن استعدادها و توسعه مدارس علمیه اقدام کردند و به تأسیس دو مدرسه
بسیار منظم و با اسلوب جدید برای طلاب دختر و پسر در قم و الان هم این دو
مدرسه دائر است و ایشان با اینکه کار دادگاه کرمان را هنوز دارند و در مجلس
هم هستند آن مدارس کرمانیها چه دخترانه چه پسرانه از مدارس نمونه آنجا است
و شاگردان ایشان در آن مدرسه الان در کرمان و در سایر جاها خودشان هر کدام
منشاء خدماتی هستند و در ارگانها دارند کار میکنند و این برای مجلس خیلی
مهم است فردی با این تدبیر در کمیسیونها یا در جلسات علنی مجلس شرکت
داشته باشند. »
از قضا این مجید انصاری بود که
در سالهای بعد با توطئه ادارهی مدارس مزبور و موقوفات آن را از دست فهیم
کرمانی بیرون آورد و برای تثبیت موقعیت خود به کار بست.
انصاری در ادامه در تأیید احکام قرون وسطایی صادره از سوی فهیم کرمانی میگوید:
«دادگاه انقلاب کرمان هم من فکر
میکنم از دادگاههای نمونه ایران باشد. اولین بار احکام خدا بدون هیچ ترس و
خوف و وحشت از ملامت ملامت کنندگان و از نیش زبان و قلم کجفکران و
کوتهنظران و لیبرال منشها و کسانی که حتی در خطبههای نماز جمعه برای
اینکه خوانین جیرفت مثلاً از اسلام زده نشوند و این سبوی وحدت نشکند حاضر
بودند که ارگانهای انقلابی را با صراحت جهاد و سپاه را در خطبه ها بکوبند
ایشان بدون وحشت از همه این جو سازیها و ملامتها احکام خدا را اجراء کردند و
شاید اولین دست دزدی که در ایران قطع شد و به حق قطع شد به حکم قاطع ایشان
بود و نگذاشتند احکام خدا تعطیل بشود یا اولین رجمی که صورت گرفت و
پروندهاش را گفتند و آن روزی که یکی از خواهران نماینده اطلاعیه داده
بودند که این حکم خلاف شرع و اسلام است ایشان بدون وحشت از همه این
جوسازیها آن حکم را امضاء کردند و کسانی که در کرمان هستند میدانند کرمانی
که از یکطرف به سیستان و بلوچستان وصل است و در گذشته هم مرتب محل عبور و
مرور قاچاقچیان و از طرف طبس هم همینطور دو دروازه گشوده به روی قاچاقچیان و
مخربین و عوامل فاسد بود و جز آقای فهیم کسی من فکر نمیکنم میتوانست این
استان را بخصوص شهرستان جیرفت و آن خوانینی که آنجا بودند بتواند ساکت
بکند. اما امروز کرمان از امنیت بسیار عالی برخوردار است و این دقیقاً
عملکرد دادگاه انقلاب را در آنجا نشان میدهد .»
دادگاه نمونهی ایران از نظر مجید انصاری دادگاهی است که در آن احکام قرونوسطایی برای اولین بار صادر و اجرا شده.
مجید انصاری سپس در دشمنی با علی فدایی کرمانی که بیرحمانه به قتل
رسیده بود از چیزی فروگذار نمیکند: «… ولی از شانس بد آقای فهیم وقتی که
ایشان رأی آورده بودند، این جریان ترور اتفاق افتاده بود و سوژهای برای
مخالفت بدست آمده بود و در ماهیت پرونده هم من وارد نمیشوم فدایی چه کسی
بود؟ و البته پرونده ترور ایشان باید پیگیری بشود و پیگیری میکنند ولی
معلوم هم نیست که اگر الان بود بدست دادگاه انقلاب مجازات نمیشد. چون آنها
هم آدمهای صالح و سالمی نبودند که اینقدر از آنها دفاع میکنند. این همه
در کشور منافقین خلق آدمهای درست و حسابی را کشتهاند، آقایان حرف
نمیزنند، علی فدایی درست باید پرونده اش پیگیری بشود اما کاش آقایان
سخنرانیهای همین شخص را با اقوام خود جناب حجتی که در جلساتی مینشستند،
با اقوام رجوی با شوهر خواهر رجوی و دیگران و فحش به اسلام میدادند فحش به
دادگاه انقلاب میدادند و داشتند یک خطی برای خودشان ایجاد میکردند،
آموزش و پرورش کرمان را اینها کلاً بدست گرفته بودند و بچههای معصوم
کرمان همه داشتند به دامن اینها میافتادند، چطور شده این ترور اینقدر
تاریخی و مهم شده که ارزش اینرا پیدا کرده در طول یکسال مرتب در خطبه های
نماز جمعه و اطلاعیهها و مصاحبه ها با آن مخالفت بشود و امروز هم از
تریبون مجلس شورای اسلامی برای این آدم دل بسوزانند بلی، حق او این است که
باید پرونده تعقیب بشود.»
هفت ماه قبل دستگاه تبلیغاتی
رژیم میکوشید فدایی را «شهید» معرفی کند که توسط «ضدانقلاب» به قتل رسیده
و در شرایط جدید مجید انصاری از «صالح و سالم» نبودن او دم میزند.
او مواردی را بر علیه فدایی مطرح
میکند که پیشتر جانیان به عنوان دلیل قتل او مطرح کرده بودند. در واقع
نشان از کیفرخواستی میدهد که در نهادهای قدرت کرمان علیه فدایی تنظیم شده
بود.
انصاری به صراحت از محبوبیت
فدایی و همراهانش میگوید و این که ادارهی آموزش و پرورش کرمان به دست
آنها بود و دانشآموزان کرمانی پشتیبان آنها بودند. از فحوای کلام مجید
انصاری مشخص میشود که فدایی را به خاطر نفوذ و محبوبیتاش در آموزش و
پرورش و مخالفت با حاکمان اسلامی به قتل رساندند. در نظامهای ایدئولوژیک
آموزش و پرورش همیشه از اهمیت بالایی برخوردار است. اینگونه نظامها تلاش
میکنند کودکان و نوجوانان را از سنین پایین مغزشویی کنند تا در نوجوانی و
بزرگسالی بتوانند از آنها در جهت منویات خود استفاده کنند.
فهیمکرمانی و مجید انصاری و
دیگر همراهانشان با ترور علی فدایی تلاش کردند کنترل «آموزش و پرورش کرمان
را» به دست بگیرند. آنها با این که اسباب قدرت را در دست داشتند اما به جز
حذف و ترور راه دیگری برای مقابله با رقبا نمیشناختند.
مجید انصاری در دوم شهریور ۱۳۶۰ و
در حالی که خون از در و دیوار میبارد و کودتا علیه بنیصدر با موفقیت
اجرا شده با حسرت میگوید «معلوم هم نیست که اگر الان بود بدست دادگاه
انقلاب مجازات نمیشد». تردیدی نیست که اگر او زنده میبود در فضای پس از
۳۰ خرداد به دست فهیم کرمانی و عواملش در دادگاه انقلاب بطور رسمی مجازات
میشد.
او به صراحت میگوید که فدایی مستحق مجازات بوده و از آنجایی که
در شرایط قبلی امکان دستگیری و مجازات او نبود او را بطور غیررسمی به قتل
رساندند و از مخالفان میخواهد که نسبت به فردی که مستحق مجازات بوده هیاهو
نکنند. او همچنین با زبان اشاره به مجلسنشینان میفهماند که شما خود در
مقام حاکم شرع و … در ماههای گذشته در دستگیری و اعدام افراد بسیاری همچون
فدایی کرمانی مشارکت داشتهاید، بنابر این روا نیست فهیم کرمانی را به این
اتهام از نمایندگی محروم کنیم. آنچه او در مورد پیگیری پرونده و …
میگوید نیز از جنس همان «توریه»ای است که فهیم کرمانی در آن استاد است.
اعتبارنامهی فهیم کرمانی نه
تنها با رأی بالای نمایندگان مجلس اول صادر شد بلکه در دورهی دوم نیز به
نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و به ریاست کمیسیون اصل ۹۰ رسید. او
همچنین در سال ۶۲ به عضویت مجلس خبرگان رهبری درآمد و در کمیسیون تدوین
آییننامه این مجلس به کار پرداخت.
دعواهای درونی نظام، از چشمافتادن فهیم کرمانی و پیگیری موضوع قتل فدایی
اما در بر یک پاشنه نچرخید و در
دعواها و رقابتهای درونی نظام، دوستان دیروز فهیم کرمانی به دشمنان او
تبدیل شدند و پروندهی قدیمی او گشوده شد. ریشهی این تحول بر میگشت به
سال ۶۳ و تشدید تضادهای درونی میان باندهای قدرت در نظام جمهوری اسلامی.
فهیم کرمانی مدتی بود که موی دماغ قوه قضاییه شده بود.
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از روز ۱۶ بهمن ۱۳۶۳ چهار سال پس از قتل فدایی میگوید:
«عصر، اعضای کمیسیون اصل نود
آمدند. آقای [مرتضی] فهیم [کرمانی] از فشاری که پس از برخورد با
قوه قضائیه بر او وارد میآید، و مخصوصاً به خاطر تهاجمی که از کرمان
علیه او شده، شاکی است.»
این بار مخالفان فهیم در کرمان
چهرههای قدرتمندی چون برادران انصاری و هاشیمان بودند که از قدرت زیادی
در دفتر خمینی برخوردار بودند و همین کار را برای او مشکل میکرد. در واقع
حامیان دیروز تبدیل به دشمنان او شده بودند.
آیتالله منتظری در مورد فهیم کرمانی و مشکلاتش با «بیتامام» که توسط احمد خمینی و برادران انصاری و … اداره میشد میگوید:
«پس از منتفى شدن عزل آقاى
لاجوردى به ترتیبى كه ذكر شد، او همچنان به خشونت و شكنجه ادامه مىداد و
اخبار جسته و گریختهاى به خارج اوین و از جمله به مجلس شوراى اسلامى
مىرسید. در آن مقطع آقاى فهیم كرمانى نماینده كرمان در مجلس بود و پس
از تماسهایى با امام قرار بر این مىشود كه آقاى فهیم از طرف امام به اوین
برود و نتیجه را به اطلاع ایشان برساند. اما حاكمیت احمدآقا در بیت امام و
نیز خصومتى كه بعضى از اعضاى بیت با آقاى فهیم كرمانى داشتند موجب گردید
كه آقاى فهیم نتواند نتیجه را به تفصیل به امام گزارش دهد.
در همان روزها آقاى فهیم به قم
آمد و با من دیدار و جریان را بازگو كرد و مراتب را به تفصیل براى من شرح
داد و حتى گفت: «بیت امام خبر نمایندگى من از طرف امام براى بازرسى در اوین
را نیز سانسور كرده است؛ در حالى كه امام شخصاً مرا مأمور بازرسى و سركشى
از اوین كردند.» مطابق معمول كه بیت من اینگونه اخبار را گزارش مىكرد،
خبر ملاقات آقاى فهیم به عنوان نماینده امام براى بازرسى امور اوین با من
نیز از طرف بیت من به صدا و سیما گزارش شد و در اخبار بعد از ظهر رادیو با
همان عنوان نماینده امام پخش شد؛ اما در خبر سیما كه شب پخش مىشد این خبر
به شكلى ساده و بدون عنوان نمایندگى امام منتشر شد. آقاى سید هادى هاشمى
از مسئول خبر سیما پرسیده بود كه چرا خبر را بدون عنوان نمایندگى امام
منتشر كردید، و آنان پاسخ داده بودند كه احمدآقا از بیت امام گفته است: «
آقاى فهیم كرمانى هرگز نماینده امام نبوده است و خبر را اصلاح كنید!».
فهیم کرمانی به همراه آذری قمی
دو نفر از منتقدین سیاستهای اقتصادی دولت میرحسین موسوی در مجلس بودند و
از هیچ کوششی در مخالفت با او فروگذار نمیکردند. فهیم کرمانی هر هفته در
مدرسهی کرمانیها مخالفتش با میرحسین موسوی را با طلبهها در میان
میگذاشت.
او در سال ۶۴ جزو ۹۹ نفری بود که
در مجلس شورای اسلامی به انتخاب میرحسین موسوی به عنوان نخستوزیر رأی
منفی دادند. علی اکبر ناطق نوری در خاطرات خود با اشاره به ملاقاتش به
همراه مهدوی کنی، جنتی، یزدی با خمینی میگوید پس از طرح درخواست عدم حمایت
از موسوی: « عین عبارت امام این بود، من به عنوان یك شهروند، اعلام میكنم
كه انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.»
در فروردین ۱۳۶۶ پس از افشای
ماجرای مک فارلین توسط سیدمهدی هاشمی، مرتضی فهیم کرمانی به همراه هفت
نمایندهی مجلس به نامهای سیداحمد حسینی سیرجانی، جلالالدین فارسی،
کمالالدین یادآور نیکروش، سیدمحمد خامنهای، سیدحسین موسویانی، حسنعلی
نجفی رهنانی و ابراهیم اسرافیلیان که به عنوان باند حسن آیت شناخته
میشدند و جناح ماورای راست را در مجلس شوای اسلامی تشکیل میدادند با
تنظیم نامهای ولایتی وزیر امور خارجه را استیضاح کردند که با سخنرانی
خمینی و نهیب وی با ترس و لرز عقب نشستند:
«چرا شماها میخواهید تفرقه
ایجاد کنید؟ چرا میخواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید
دودستگی ایجاد کنید؟ چه شده شما را؟ کجا دارید میروید؟ این تذهبون؟… لحن
شما در آن چیزی که به مجلس دادید از لحن اسرائیل تندتر است. از لحن خود
کاخنشینان آنجا تندتر است» (اوج دفاع ص ۶۹۶).
افراد امضا کنندهی نامه به
لحاظ سیاسی دیگر کمر راست نکردند و مصدر کاری در نظام قرار نگرفتند. تنها
سیدمحمد خامنهای پس از رسیدن برادر کوچکترش سیدعلی خامنهای به مقام ولایت
فقیه زیر بال و پر او قرار گرفت اما همچنان از رسیدن به مناصب حکومتی
محروم ماند.
در ۲۵ خرداد ۱۳۶۶ خمینی حکم
تشكیل دادگاه ویژه روحانیت را برای محاکمهی سیدمهدی هاشمی و افراد وابسته
به بیت آیتالله منتظری صادر کرد. ریاست این دادگاه با علی رازینی بود و
دادستان آن فلاحیان که غلامحسین محسنی اژهای او را همراهی میکرد. فلاحیان
و محسنی اژهای در عین حال نمایندگان وزارت اطلاعات هم بودند و منویات آن
را پیش میبردند. این سه نفر پس از تشکیل دادگاه ویژه روحانیت در اولین
اقدام به پروندهی سیدمهدی هاشمی که فاش کنندهی سفر مک فارلین به ایران
بود رسیدگی کردند و در ۶ مهر همان سال وی را اعدام کردند. سال بعد فتحالله
امید نجفآبادی دیگر روحانی و نماینده سابق مجلس درگیر در پروندهی
مکفارلین را نیز از دم تیغ گذراندند. هرچند کینهی او را از سال ۵۹ و
اعدام میراشرافی یکی از کسانی که در کودتای ۲۸ مرداد فعال بود به دل گرفته
بودند. میراشرافی روابط نزدیکی با علی قدوسی داشت و تلاشهای قدوسی و حتی
فرمان خمینی برای متوقفکردن حکم اعدام مؤثر واقع نشد و امید نجفآبادی که
حکم قضاوتش را از آیتالله منتظری گرفته بود میراشرافی را به جوخهی اعدام
سپرد و خود از قضاوت خلع شد.
تیم مذکور سپس پروندهی مرتضی
فهیم کرمانی را که پایش را از گلیماش درازتر کرده بود پیش کشید و در
ارتباط با قتل علی فدایی کرمانی او را مورد بازخواست قرار داد.
رفسنجانی در خاطرات خود از روز ۴ اسفند ۱۳۶۶ مینویسد:
«آقای [مرتضی] فهیم کرمانی آمد.
گزارش بازداشت و محاکمهاش را در دادگاه ویژه روحانیت داد. از شیوه عمل
ناراضی است. خودش توسط آقای [علی اکبر] ناطق [نوری] از آنها خواسته که برای
ختم مسأله اتهامات اقدام کنند. توقع بازداشت نداشته و میخواهد از ریاست
کمیسیون اصل 90 استعفاء بدهد.»
فهیم کرمانی متوجهی سمت و سوی
قضایا شده و دیگر مانند شهریور ۶۰ نیست که در مقابل اعتراض ملایم حجتی
کرمانی شمشیر از رو ببندد. او برای خواباندن سروصداها پیشنهاد میکند که
با پادرمیانی هاشمی رفسنجانی از ریاست کمیسیون قدرتمند اصل ۹۰ مجلس استعفا
دهد تا بلکه آنها کوتاه بیایند. او به نوعی کنارهگیری از سیاست را نیز
پیشنهاد میدهد.
رفسنجانی همچنین در خاطرات خود از روز ۲۰ اسفند ۶۶ مینویسد:
«عصر آقای [مرتضی] فهیم کرمانی
[رئیس کمیسیون اصل 90 مجلس] آمد. خیلی نگران و مضطرب بود. دادگاه ویژه
[روحانیت] ایشان را احضار کرده، ترسیده و مخفی شده است؛ استمداد کرد. »
صلاحیت او برای شرکت در انتخابات
سومین دورهی مجلس شورای اسلامی از سوی هیأتهای اجرایی رد شده بود و او
به خوبی حلقهی محاصره را تنگتر میدید و احساس میکرد که شرایط هر روز
وخیمتر میشود.
فهیم که خود بهتر از هرکس به
بیرحمی و شقاوت روحانیون واقف بود و از آنچه که در بازجویی و اعتراف
گیری بر سر سیدمهدی هاشمی آمده بود خبر داشت و چگونگی قتل آیتالله لاهوتی
در زندان اوین را دیده بود از سرانجام کار خود میترسید. عاقبت، پرونده
فهیم كرمانی در ۶ فروردین ۱۳۶۷ به جریان افتاد و پس از گزارش کار به خمینی،
در حالی که هشت سال از قتل علی فدایی میگذشت او از قرار معلوم با
پیشنهادهای احمد خمینی و اعضای بیتاش موافقت میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم
با پیشنهاد و درخواست عفو آقای
مرتضی فهیم کرمانی موافقت میشود. فعلا ایشان نباید در مسائل سیاسی دخالت
كند، و از این پس نباید در ادارهی امور مربوط به مدارس خواهران و برادران
طلاب علوم دینی كرمانیها در قم و كرمان دخالت کند. جناب حجت الاسلام آقای
فلاح، دادستان محترم كرمان به خانه مرحوم علی فدایی رفته و از طرف اینجانب
از بازماندگان او دلجویی نماید. باید دیه به آن خانواده محترم داده شود و
از آنان به هر ترتیبی كه لازم باشد اعاده حیثیت شود. از خداوند متعال
میخواهم تا به بازماندگان آن مرحوم صبر و اجر و توكل عنایت فرماید.
والسلام
۶۷/۳/۲۶ روح الله الموسوی الخمینی »
از آنجایی که فهیم کرمانی
نمایندهی خمینی در زندان اوین بود و حکم قضاوت و دریافت وجوهات شرعی از وی
داشت برخلاف سیدمهدی هاشمی(۵) خمینی تنها به برکناری فهیم از پستهای
دولتی و مدارس دینی اکتفا کرد و از دادستان کرمان خواست که به خانوادهی
مقتول دیه داده شود. در حالی که طبق قوانین شرعی و قانون مجازات اسلامی
خانوادهی مقتول از حق قصاص متهم برخوردار است. (۶)
تصمیمها از پیش گرفته شده است و
برای حفظ ظاهر در تاریخ اول تیرماه ۶۷ محمدجواد کشمیری و حسین جاویدی در
نامهای به خمینی از وی میخواهند فرد یا افرادی را برای ادارهی مدرسهی
کرمانیها در قم و کرمان معرفی کند . ۵ روز بعد احمد خمینی نامهای خطاب به
آنها و مجید انصاری نوشته و تأکید میکند که «حضرت امام فرمودند»
مدرسهی فوق زیر نظر شما اداره شود. در دههی ۸۰ مجید انصاری اعضای هیئت
مدیره را ۵ نفر اعلام کرد و محمدعلیانصاری و حسین هاشمیان را هم به آن
افزود.
نکتهای که عدم صداقت خمینی و
بیت او را رو میکند فرمان وی به مجید انصاری جهت ادارهی مدرسهی
کرمانیهاست. خمینی در فرمانش از فلاح دادستان کرمان میخواهد از خانوادهی
علی فدایی دلجویی شود و «به هر ترتیبی که لازم باشد اعاده حیثیت شود» در
حالی که مجید انصاری در جریان دفاع از فهیم کرمانی در اظهاراتی جنایتکارانه
مدعی لزوم مجازات علی فدایی در دادگاه انقلاب (در صورت زنده ماندن) شده و
وی را «آدم صالح و سالمی» تشخیص نداده بود. او فدایی را فردی معرفی کرده
بود که «فحش به اسلام» و «فحش به دادگاه انقلاب» میداد. هر طلبهی
تازهکاری هم میداند مجازات کسی که «فحش به اسلام» میدهد مرگ است.
فهیم کرمانی نمایندهی مجلس
خبرگان رهبری نیز بود اما تعدادی از نمایندگان در تیرماه ۱۳۶۷ به بهانهی
حکم خمینی مبنی بر عدم دخالت وی در مسائل سیاسی با شرکت او در این مجلس
مخالفت کردند اما مؤثر واقع نشد و او همچنان عضو مجلس خبرگان باقی ماند.
در سالهای گذشته او از مسائل
سیاسی کنارهگیری کرد و تنها در سال ۱۳۷۹ یکی از ۵۶۸ نفری بود که «نامه
سرگشاده به شورای امنیت ملی در اعتراض به حصر غیرقانونی» آیتالله منتظری
را امضا کرد.
البته فهیم کرمانی در تاریخ ۱۱
آبان ۱۳۷۱ در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه شد اما از تصمیم این دادگاه و حکم
صادره از سوی آن اطلاعی در دست نیست.
سرانجام مدرسه کرمانیها و تولیت فهیم کرمانی
حکم تیرماه ۱۳۶۷ خمینی که با خط و
امضای احمد خمینی است و حضور برادران انصاری که با احمد رابطهی نزدیکی
داشتند نشانگر طرح آنها برای حذف فهیم کرمانی و تصاحب مدرسهی کرمانیهاست
و موضوع رسیدگی به ترور علی فدایی کرمانی که هشت سال از وقوع آن میگذشت
بهانهای بیش نیست.
در حالی که مجید انصاری پیشتر
از «مدیریت» و «مدبریت» فهیم کرمانی و ارجح بودن شأن وی بر خودش میگفت و
او را بنیانگذار و متولی مدارس کرمانیها معرفی میکرد وقتی بر اساس چرخش
روزگار مدیریت مدارس مزبور به عهدهی خودش گذاشته شد منکر «حقوق شرعی» فهیم
کرمانی شد.
از آنجایی که رد پای دفتر خمینی
و برادران انصاری در عزل فهیم کرمانی از مشاغل دولتی و ادارهی مدرسهی
کرمانیها دیده میشد پس از مرگ خمینی جناح رقیب در کرمان و به ویژه
محمدرضا باهنر از خامنهای خواست که با تغییر حکم خمینی، مدرسه به فهیم
بازگردانده شود اما خامنهای با آن که پیشتر رابطهی خوبی با فهیم داشت به
خاطر آن که خود را درگیر با حکم منسوب به خمینی و عواقب آن نکند از این کار
سرباز زد. اما از تنفیذ حکم خمینی برای ادامهی مدیریت انصاریها هم
خودداری کرد چیزی که انجام آن لازم و ضروری به نظر میرسید.
فهیم کرمانی در طول سالهای
گذشته همچنان در حوزهی علمیه قم حضور دارد و دروس سطحبالای حوزه را تدریس
میکند و در جلسات امتحان طلاب حاضر میشود. در واقع قاتلی که به دستور
خمینی از مناصب حکومتی برکنار شده صلاحیت تعلیم و تربیت کادرهای فقهی،
قضایی و ایدئولوژیک نظام را دارد تا آنها هدایت جامعه را به عهده بگیرند.
دفاع جناح محافظهکار از «حق
شرعی» فهیم کرمانی به خاطر آن است که مدارس علوم دینی را از کنترل جناح
رقیب بیرون آورند و آنها را از این امکان محروم کنند و گرنه آنها دلشان
برای «شرع» و «حق» نسوخته است.
شیخ محمد یزدی بالاترین مقام
حوزه علمیه قم با چراغ سبز خامنهای در درگیری فهیم کرمانی و برادران
انصاری، چنانچه انتظار میرفت جانب فهیم را گرفت و با اعلام این که حکم
خمینی مشمول مرور زمان شده زمینهی تغییر مدیریت را ایجاد کرد.
در سال ۱۳۸۴ وی از آیتالله
مومن یکی از اعضای شورای نگهبان و چهرههای متنفذ قضایی و فقهی رژیم که از
قضا در شورای فقهی خامنهای نیز عضویت دارد خواست تا به مسأله مدرسهی
کرمانیها رسیدگی کند.
مؤمن پس از درخواست شورای عالی و
شیخ محمد یزدی، هیاتی (۷) را جهت بررسی وضعیت املاک وقفی مدرسه به کرمان و
توابع آن اعزام کرد و پس از برگزاری چند جلسه دادگاه با حضور طرفهای دعوا
و نمایندگان طلاب کرمانی به نفع فهیم کرمانی رأی داد. در بخشی از حکم
صادره توسط او آمده است:
«بناء علیه ، این تصرفات همه
نامشروع و پولی که از فروش این زمین ها به دستشان رسیده ملک آنان نیست وبا
این تخلف آشکار از موازین شرعی، هیچ یک از این دو نفر (آقایان مجید انصاری و
محمد جواد کشمیری) صلاحیت فعلی متولی بودن را ندارند.»
پس از اینکه حکم مومن در محاکم قضایی مورد تایید قرار گرفت، ناگهان بنا به دستوری اجرای حکم متوقف شد.
«پس از توقف اجرای حکم، طلاب و
روحانیون کرمان در نامهای رسمی از حجتالاسلام رئیسی، دادستان دادگاه ویژه
روحانیت خواستند که علاوه بر اجرای حکم آیه الله مومن، آقایان انصاری و
کشمیری را به دلیل تعدی و ضایع کردن اموال و املاک مدرسه کرمانیها و خیانت
در امانت، محاکمه کند.» (سایت598،کد خبر:91058)
تلاشهای فهیم کرمانی و حامیانش
با تشکیل «هیات پیگیری مسائل مدیریتی مدرسه کرمانیها» و با رایزنیهای این
هیأت با شورایعالی و مرکز مدیریت حوزه علمیه قم در آخرین روزهای اسفند
۱۳۸۷ منتهی به تغییر مدیر مدرسه شد. هیات مدیره مدرسه[ انصاری و کشمیری و
...] با ابراز نارضایتی از عدم هماهنگی مدیر حوزه[مرتضی مقتدایی] با آنان
در تغییر مدیر مدرسه بر حکم خمینی مبنی بر انتصاب خود به عنوان متولیان
مدرسه تأکید کردند. آنها با رد اتهامات مطرح شده، اعلام داشتند که گزارشی
از روند عزل فهیم کرمانی از سوی خمینی و عملکرد مالی و مدیریتی خود به طلاب
ارائه خواهند داد.
«روند عزل فهیم کرمانی» چیزی
نیست جز دست گذاشتن روی موضوع قتل علی فدایی کرمانی. مجید انصاری که در سال
۶۰ فدایی را مستحق مجازات و کیفر میدانست و در دفاع از فهیمکرمانی از
چیزی فروگذار نمیکرد و انتخاب او را موجب افتخار مجلس و مردم کرمان
میدانست حالا خونخواه وی شده و خواهان اجرای عدالت در مورد فهیم کرمانی
است تا به این ترتیب اموال وقفی مدرسهی کرمانیها را بالا بکشد و از
مدرسه مزبور در جهت اهداف و امیال سیاسی خود استفاده کند. هیچیک از دو
جناح رژیم به فکر مردم و منافع ملی نیستند. چنانچه حجتی کرمانی ۳۲ سال پیش
گفت دعواهای آنها را نبایستی جدی گرفت.
ایرج مصداقی ۱۲ اسفند ۱۳۹۲
پانویس:
۱- اگرچه آیتالله
منتظری فردی پاک سیرت بود اما ابزارها و اشخاصی که او برای پیاده کردن
«اسلام» مورد نظر به کار میبرد و یا انتخاب میکرد همان ابزارها و اشخاصی
بودند که خمینی به کار میبرد و یا انتخاب میکرد. چرا که هر دو به حکومت
ایدئولوژیک و نقش بدون گفتگوی روحانیت برای پیاده کردن آن باور داشتند.
هرچند آیتالله منتظری از این ظرفیت برخوردار بود که هرجا متوجهی اشتباهش
شود با صراحت آن را بیان کرده و از خود انتقاد کند. اما نمیتوانست از
کسانی مانند فهیم کرمانی دوری گزیند.
۲- هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از ۴ مهر ماه ۱۳۶۰میگوید:
« ناهار را در منزل
موسوی اردبیلی با حضور آقایان مهدوی [کنی]، سید علی خامنهای و احمد آقا
بودیم. آقای مهدوی [کنی] پیشنهاد داشت به کلی اعدامها قطع شود و با
محاربان ملایمت کنیم تصویب نشد.»
نتیجهی تصمیمسران
رژیم بیرحمی هرچه بیشتر در زندانهاست. رفسنجانی در نماز جمعه هفته بعد
گفت: «ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاری بود بر گوسفندان» و به این ترتیب
دست جانیان را هرچه بیشتر باز کرد.
رفسنجانی درخاطرات خود از ۲۸ مهرماه ۱۳۶۰میگوید:
«مرتضی فهیم کرمانی آمد و از وضع زندان اوین میگفت از شلوغی و بینظمی و بعضی از خشونتهای بیجا ناراحت بود. »
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از ۷ دیماه ۱۳۶۰ میگوید:
«اول شب در دفتر آقای
خامنهای با مسئولان قضائی و اجرایی و اطلاعاتی جلسه داشتیم که تا ساعت
یازده و نیم شب طول کشید بحث در باره کیفیت بر خورد با مخالفان جمهوری بود
قرار شد شدت عمل فقط در مورد تروریستها ( مجاهدین خلق، پیکار، چریکهای
فدائی خلق، رنجبران، کودتاچیان، خلق مسلمان، کومله و دمکرات) باشد.
نتیجهی جلسهی سران ادامهی بیرحمی است که منحصر به گروههای فوق نشد.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از ۲۴ دیماه ۱۳۶۰ میگوید:
«امام همه مسئولان را
با مسئولان قضایی دعوت کرده بودند برای مطلب مهمی همراه آقای موسوی اردبیلی
به بیت امام آمدیم رئیس جمهور، نخست وزیر میرحسین موسوی، اعضای شورای عالی
قضایی، دادستان کل انقلاب و اسدالله لاجوردی، بازرسی کل کشور، فهیم و احمد
آقا هم بودند … امام مسألهی شایعه اخبار مربوط به شکنجه زندانیان را مطرح
کردند. آقای فهیم و اعضای بازرسی مواردی را ذکر کردند. امام از آقای
[اسدالله] لاجوردی توضیح خواستند. ایشان گفت: تعزیر میکنیم و تعزیر با
اجازهی حکام شرع است. و توضیح داده شد به خاطر وسعت عمل تروریستی و شلوغی
زندانها و عدم امکانات کافی بروز چنان وضعی اجتناب ناپذیر بوده است. ولی
دیگر از این به بعد، قابل اجتناب است. قرار شد دیگر مراعات شود. آقایان
شیرازی و مروی از بازرسی کل کشور گله داشتند.»
این در حالی است که از
تاریخ یاد شده به بعد، شکنجهها وسیعتر، طولانیمدتتر و سبعانهتر شد و
هر روز که میگذشت به ابعاد بدرفتاری در زندانها افزوده میشد. پس از مرگ
حسن بهروزیه نماینده دستگیر شدهی کلیبر در اوین، و دستگیری غفور گیوی
برادر خلخالی دیگر نمایندهی مجلس، نمایندگان مجلس هادی خامنهای، سیدمحمود
دعایی و محمدعلی هادینجفآبادی که در شهریور ۱۳۶۱به عنوان نمایندگان
خمینی از اوین دیدار کردند گفتند کابلهایی را که با آن زندانیان در اوین
مورد شکنجه قرار میگیرند امام دیده و تأیید کردهاند.
۳- محمدجواد
حجتیکرمانی در سال ۱۳۱۱ در کرمان و در یک خانوادهی روحانی متولد شد. پدر
وی حاج حجتالاسلام میرزا عبدالحسین حجتی کرمانی جدیدالاسلام محسوب میشد.
پدران و اجداد وی همگی جزو موبدان زرتشتی بودند بودند امّا وی به دین
اسلام و مذهب تشیع گروید و به تحصیل علوم دینی پرداخت. حجتی کرمانی در
دوران پیش از انقلاب سالها زندان بود. وی اولین امام جمعه کرمان، عضو مجلس
خبرگان قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی بود و در دوران ریاست جمهوری
خامنهای مدتی مشاور فرهنگی وی بود.
۴- منابع غربی و
مسئولان رژیم بارها تأکید کردهاند که خامنهای فتوا داده است که کاربرد
سلاح اتمی غیرشرعی است. آنها توجهی ندارند که او «توریه» میکند. چرا که
هیچ دولتی در دنیا به دنبال کاربرد سلاح اتمی نیست بلکه دولتها به دنبال
دستیابی و تولید سلاح اتمی هستند. جمهوری اسلامی هم خواهان استفاده از سلاح
اتمی نیست چون استفاده از آن به مفهوم نابودی کشور است. آنها به دنبال
دستیابی به تکنولوژی ساخت سلاح اتمی هستند تا با آن بتوانند به باجخواهی
ادامه داده و آینده خود را بیمه کنند. از این گذشته هر صاحب فتوایی پس از
مدتی به سادگی میتواند فتوای خود را پس بگیرد و فتوای جدیدی را صادر کند.
خمینی هم در دورانی که در پاریس به سر میبرد بارها از «توریه» استفاده
کرد.
۵- سیدمهدی هاشمی به
جرم مشارکت در ترور آیتالله شمسآبادی در سال ۱۳۵۵ و تشکیل خانهی تیمی و
اختفای سلاح و مهمات که در واقع متعلق به واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه و
وزارت اطلاعات بود اعدام شد. در حالی که او پس از پیروزی انقلاب ۸ سال مورد
وثوق بالاترین مقامات نظام بود. او در تأسیس سپاه پاسداران مشارکت مستقیم
داشت و با حکم مسئولین نظام، به عضویت شورایعالی فرماندهی سپاه پاسداران
درآمد و مدتی عهده دار مسئولیت واحد روابط عمومی سپاه شد و سپس به پیشنهاد
خامنهای و تصویب شورای انقلاب، عهده دار مسئولیت واحد نهضتهای آزادی بخش
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. وی در این دوران چندین بار به اتفاق سایر
اعضای شورای فرماندهی سپاه به دیدار خمینی رفت. به دنبال درخواست خمینی در
تاریخ ۱۶/۴/۶۱ محسن رضایی طی حکمی سیدمهدی هاشمی را مسئول حفاظت از
شخصیتها و برطرف کردن نارسائیهای حفاظتی و تدوین وظایف مربوطه قرار داد. و
در اواخر سال ۱۳۶۰ موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی نیز، طی حکمی
سید مهدی هاشمی را به سمت نماینده دادستان کل انقلاب منصوب کرد.
۶- خمینی فردی سیاس و
فریبکار بود و در پیشبرد سیاستهایش هوای جناحهای رژیم و درگیری بین
آنها را داشت و علیرغم گرایشاش به جناح «خط امام» به گونهای عمل میکرد
که همهی آنها را در کنار خود داشته باشد. با توجه به فضاحتهایی که موسوی
تبریزی به وجود آورده بود چارهای جز برکناری او نبود اما از طریق فرزندش
احمد به شورای عالی قضایی پیام داد که او را راضی کنند. دستخطی هم نداد
بلکه با واسطه این کار را کرد. در تابستان ۶۳ دستور داد که مسئولیت ادارهی
زندانها و کارهای اطلاعاتی از دادستانی انقلاب و لاجوردی گرفته شده و به
سازمان زندانها و وزارت اطلاعات سپرده شود. شورای عالی قضایی در آخر دیماه
۶۳ لاجوردی را از مقام دادستانی انقلاب مرکز نیز برکنار کرد. خمینی باز هم
به منظور ایجاد توازن بین جناحها از طریق احمد خمینی نارضایتیاش را
اعلام کرد. در حالی که دو سال پیش خود او دستور برکناری لاجوردی را داده و
بعد به خاطر فشار مؤتلفه و احمد از نظرش برگشته بود. چنانچه او از برکناری
آنها ناراضی بود میتوانست در زمان حیاتش به آنها مسئولیتی جدید در جای
دیگری بدهد در حالی که چنین نکرد. چرا که بهتر از هرکس به جنایات و
خلافهای آنها واقف بود و نمیخواست خود را درگیر کند. زمانی که آیتالله
لاهوتی در زندان توسط لاجوردی کشته شد، خمینی و فرزندش احمد ناراحتی و
نارضایتی خود را اعلام داشتند اما این نارضایتی واقعی نبود چرا که همچنان
به حمایت از قاتل ادامه دادند. واکنشهای او نشان از خدعه و نیرنگش داشت.
در ارتباط با برکناری فهیم کرمانی نیز خمینی همان سیاست خدعه و فریب را
ادامه داد. او در مورد مخالفتش با کاربرد شکنجه و یا عفو و گذشت نسبت به
زندانیان نیز فریبکاری میکرد و تلاش داشت ردپایی از خود نگذارد.
۷- در گزارش هیأت
تحقیق اعزامی از سوی مؤمن آمده است که املاک مورد بحث شامل حدود ۵۰۰ هکتار
زمین کشاورزی و چند حلقه چاه در شهداد است که برخی از اراضی مجاناً واگذار و
بخشی فروخته شدهاند. اثری از وسایل نقلیه راهسازی و باربری مثل کامیون،
بولدوزر، لودر و تراکتور موجود در اراضی شهداد نیست.
قسمت دیگر املاک شامل
۱۲۰ تا ۱۳۰ هکتار زمین آبادتر و ارزشمندتر در کرمان واگذار شده و در آن دو
شهرک احداث شده است و بخشی از آن بدون مزایده به یک نفر فروخته شدهاند و
خریدار زمینها را تقطیع کرده بود و به افراد دیگری فروخته است.
به بخش دیگر املاک که
در راور قرار دارد رسیدگی نشده و به مرور زمان توسط برخی روستائیان تصرف
شده است. بعضی از املاک که مربوط به مدرسه کرمانیها نبوده، بلکه سهم امام
بوده است نیز توسط آقای انصاری و دوستانش تصرف شده است. از جمله چند هکتار
زمین در چترود که به ناحق تصرف کرده و فروختهاند.
در جمعبندی گزارش
هیئت آمده بود که در نگهداری اموال و املاک، تفریط و کوتاهی شده و بسیاری
از اموال یا فروخته شده و یا در اثر رسیدگی نکردن، از دست رفته و ضایع شده
است. قیمتهایی هم که به عنوان قیمت فروش اعلام می شود، با قیمتهای آن
منطقه تناسب ندارد.