۱۳۹۲ اسفند ۱۴, چهارشنبه

روایت یک شاهد دربند از فاجعه کهریزک
عباس بیگدلی، آسیب دیده کهریزک امروز در بند 350 زندان اوین



 

  از فجایع کهریزک در سال ۸۸ زیاد شنیدیم، فجایعی که آبرومندانه ترینش عدم وجود تهویه ی هوا و رسیدگی های لازم بود که باعث شد رهبری با تاکید بر استاندارد نبودن این بازداشتگاه دستور تعطیلی آن را صادر کند.
وقتی مرداد ماه سال ۸۸ مخبر کمیته منتخب مجلس برای بررسی وضعیت بازداشت شدگان اعلام کرد که بر اساس قانون کسانی که بازداشت می شوند باید ظرف ۲۴ ساعت تفهیم اتهام شوند و از حقوقی همچون داشتن وکیل برخوردار باشند و به دادگاه‌های صالحه معرفی و محاکمه شوند، کورسوی امیدی تابید تا جوانانی که در این بازداشتگاه جان باختند و آسیب های جدی دیدند با هزینه های خود سبب خیری شوند تا دست سعید مرتضوی و دیگر قانونگریزانی که در سیستم امنیتی و قضایی کشور از هیچ ستم و ظلم و بی قانونی ای دریغ نکرده بودند کوتاه شود.
شاید آن روز پیش بینی آنکه محمد داوری و مهدی محمودیان، روزنامه نگاران پیگیر فاجعه کهریزک با حکم ۵ سال حبس در زندان محبوس شوند، دکتر رامین پوراندرجانی، پزشک معالج کهریزک به قتل برسد و مهدی کروبی افشاگر کهریزک به حصر خانگی برود بعید بود.
اما پس از ۴ سال و نیم هنوز سعید مرتضوی آزاد است، چماقداران امتیاز گرفته اند و خانواده های شهدای کهریزک در دادگاه ها بی جواب می گردند.
و امروز در برگی دیگر از اسناد حاکمیت دروغ و ظلم بر سیستم قضایی کشور “عباس بیگدلی” از قربانیان گمنام بازداشتگاه کهریزک و از بازداشت شدگان دور اول اعتراضات پس از انتخابات ۸۸، به نحو غیر مترقبه ای دوباره بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.
به گزارش خبرنگار کلمه، عباس بیگدلی از زندانیان کهریزک و از شاهدان و شاکیان فجایع بازداشتگاه کهریزک این هفته به طور ناگهانی و به شیوه ای فریبکارانه به دادگاه انقلاب تهران احضار و پس از توقیف با ابلاغ حکم یکسال حبس تعزیری که به صورت غیابی و بدون اطلاع وی صادر شده، مواجه و به زندان اوین منتقل شد.
اکنون که با گذشت بیش از چهارسال از آزادی این شاهد زندانی و عدم رسیدگی به شکایات، جای شاکی و متهم عوض شده است، بخش هایی از شرح حال و برخی نکات دوره چهارماهه بازداشت عباس بیگدلی در کهریزک، بند ۷ زندان اوین و بازداشتگاه دو الف سپاه، بین تیرماه تا آبان ۸۸ که در اختیار کلمه قرار دارد، منتشر می شود.
این گزارش از سوی برخی مقامات مسئول که در ادامه از آنها نام برده خواهد شد، قابل ارزیابی و ادعاهای آن، سالها پیش در اختیار آنها بوده و اکنون که این شاهد کهریزک بار دیگر به زندان رفته است، مسئولیتی قانونی و اخلاقی را متوجه آنها می کند.
بازداشت درب منزل
عباس بیگدلی روز نهم تیرماه ۸۸ مقابل درب منزلش در خیابان آزادی که مقابل دانشگاه صنعتی شریف واقع شده است، در حالی که با شلوارک و فقط برای دقایقی به خارج از منزل آمده بود، توسط چند لباس شخصی بازداشت شد. گویا این عده در پی افراد دیگری از معترضان بوده و زمانی که موفق به بازداشت آنها نمی شوند، عباس را در همان حال دستگیر می کنند.
لباس شخصی ها عباس را داخل صندوق عقب می اندازند و تا چند ساعت در همان وضعیت در پی امور دیگری و شاید مکانی که قربانی را به آنجا تحویل دهند، در سطح شهر تردد می کنند. بوی بنزین و تکان های شدید برای عباس طاقت فرسا بوده است. صبح روز بعد عباس را به یکی از پایگاه های سپاه در خیابان آزادی منتقل می کنند، جایی که ده ها تن دیگر از شهروندان نیز به آنجا منتقل شده بودند. در محوطه پایگاه مقداد این تعداد را قبل از انتقال به وسیله اتوبوس ها، مدتی به ردیف در کف محوطه می خواباندند و دود اگزوز اتوبوس های گازوئیل سوز را به روی آنها رها کرده که این امر موجب احساس خفگی در این زندانیان می شد.
انتقال به کهریزک
عباس و دیگر زندانیان از پایگاه مقداد سپاه با اتوبوس به بازداشتگاه کهریزک در مجاورت بهشت زهرای تهران انتقال داده می شوند.
تصور بسیاری از ما از جنایت کهریزک مربوط به شهادت چهارتن از بازداشت شدگان تظاهرات روز ۱۸ تیر ۸۸ است، اما واقعیت این است که گروه های دیگری از معترضان نیز پیش از آن روزهایی را در آن جهنم گذرانده بودند.
عباس بیگدلی و دیگران به بازداشتگاه کهریزک فرستاده می شوند و سه روز عذاب بی پایان را تجربه می کنند. همچون خاطرات اسرای دفاع مقدس در اردوگاه های عراق، در کهریزک نیز از زندانیان با تونل باتوم استقبال می شود.
سپس آنها را به ردیف و در کنار هم با دستبند های پلاستیکی (که در واقع بست های کابل فشار قوی هستند) به یک لوله که روی دیوار نصب شده، بسته و رو به دیوار قرار می دهند. سرهایی که از پشت ناگهان به دیوار کوبیده می شوند، مسیری از خون را زیر پای زندانیان شکل داده که از زیر چشم بند قابل رویت است. فاجعه اخلاقی همین جا شکل می گیرد. مزدور باتوم به دستی که پشت سر بازداشت شدگان قدم می زند همراه با الفاظ رکیک و تهدیدهای جنسی با اشاره به شلوارکی که هنوز پای عباس است، آن رفتار قبیح را از طریق باتوم مرتکب می شود.
شکنجه دست جمعی دیگری که در آن سه روز روی می دهد از این قرار است که زندانیان را به طور جمعی در کانتینری پر از آب لجن آلود قرار می دهند و سپس از طریق وارد کردن شوکر برقی به درون آب، زندانیان را آزار می دهند.
بازجویی در این مدت در کار نیست و افسری که با لباس شخصی در آنجا حاضر است در چند برخورد کوتاه به هیچ کدام از سخنان عباس مبنی بر اینکه در تجمع حضور نداشته توجهی نمی کند و حتی می گوید خودم تو را دیدم که سنگ پرتاب می کردی! در این مدت سه روز البته یک وعده غذا هم به زندانیان می دهند. یک نان و چند سیب زمینی….
روز آخر زندانی ها را هنگام ظهر به دادگاه انقلاب می آورند و از آنجا که دیگر دیر شده و قاضی حضور ندارد، آنها را به اوین انتقال می دهند.
افشای جنایت در اوین در مقابل نمایندگان مجلس

زندانیان پس از انتقال به زندان اوین، در قرنطینه بند ۷ اسکان داده می شوند. بندی که پیشتر نیز به محل نگهداری بازداشت شدگان در خیابان اعتراضات پس از انتخابات ۸۸ بدل شده است.
روز چهارشنبه ۲۲ مردادماه ۸۸ هنگامه تعیین کننده ای برای این محبوسان بود. بعدازظهر این روز چهار تن از نمایندگان مجلس، علاءالدین بروجردی، زهره الهیان، امیدوار رضایی و قدرت الله علیخانی به همراه خبرنگاران پرس تی وی، بیست و سی و شبکه خبر جهت بازدید از وضعیت بازداشت شدگان با توجه به فاش شدن ماجرای کهریزک، به بند ۷ می آیند. در اینجا در پاسخ به دعوت نمایندگان برای ادای توضیح در مورد وضعیت کهریزک، عباس بیگدلی اظهار آمادگی می کند تا در برابر دوربین های تلویزیونی از آنچه بر او رفته است سخن بگوید.
عباس ماجرا را می گوید و خانم الهیان خواستار توضیحات جزیی تر می شود، قدرت الله علیخانی متاثر شده و از حال می رود. گزارش تهیه اما در برنامه ای که همان شب از بیست و سی پخش می شود، خبری از اظهارات عباس نیست.
افشاگری دردسرساز
شجاعت عباس در پاسخ به فراخوان نمایندگان مجلس، فردای همان روز برای او مشکل ساز می شود. صبح روز پنجشنبه یک نفر از مقامات زندان اوین به سراغ او می آید و عباس را با خود به دفتر “صداقت”، رییس وقت زندان اوین می برد. در آن دفتر اما صداقتی در کار نیست.
مردی آنجا پشت میز نشسته است که عباس او را نمی شناسد. درحالی که با اوراق پرونده ای سرگرم است به زندانی نگاه می کند و می پرسد که اینها را دیروز تو گفتی؟ عباس تایید می کند. ناشناس برای عباس، برافروخته می شود و با اشاره به بطری آبی که در کنار دست دارد می گوید “پس اگر الان این را هم … همه جا خواهی گفت”. عباس خشمگین پاسخی می دهد. کار به درگیری فیزیکی می کشد که ناگهان سربازها و محافظان به داخل اتاق می ریزند. همان ماموری که زندانی را به دفتر صداقت آورده در راه برگشت می گوید پسر چه کار کردی؟
مرتضوی را می خواستی کتک بزنی؟ عباس باز هم نمی شناسد، پاسخ می شنود: سعید مرتضوی دادستان تهران، خلاصه بگم بعد از رییس دادگستری این همه کاره است.
تاوان افشاگری در ۲ الف و ملاقات با مقامات
پس از این ملاقات عباس بیگدلی از سایرین جدا شده و به بند دو الف سپاه در همان زندان اوین منتقل شد. هم بندی ها به شدت نگران شده و در آن فضای رعب و وحشت، کار او را تمام شده می دانستند. عباس حدود چهل روز دشوار را در انفرادی های بند دو الف می گذراند.
آنجا از بازجویی رسمی خبری نیست، اما یکی از مسئولان بازداشتگاه یک شب عباس را از سلول خارج کرده و او را وارد اتاقی می کند که از سقف آن طناب اعدام آویزان است، حکمی پرینت شده ای پیش رویش می گذارد و می گوید این هم حکم اعدامت. اما اعدام تنها یک نمایش برای شکنجه است. خواسته ماموران دو الف روشن بود، باید بگویی: “از کروبی و پسرش پول گرفتی که اینها را بگویی”.
ملاقات های دیگری نیز در این مدت صورت گرفت، یک شب در همان دو الف امیدوار رضایی و علاءالدین بروجردی به دیدن زندانیان انتخاباتی آمدند اما این ملاقات با مداخله بازجویان سرانجامی نیافت.
در همان ایام او را با چشم بند به مکانی در خارج از زندان منتقل کردند. پس از مدتی خود را در یک نهاد حکومتی یافت. به دفتری وارد شد که “سعید جلیلی” دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی در آنجا حضور داشت. جلیلی به او نگاهی انداخت اما هیچ سخنی به زبان نیاورد، زندانی را که برانداز کرد او را از اتاق خارج کرده و مجددا به زندان بازگرداندند.
ملاقات دیگر در روزهای انتهایی این دوره چهل روزه بود، عباس را به منظور پی گیری شکایتی که در دیدار با نمایندگان ارائه شده بود نزد یک قاضی در دادسرای کارکنان دولت بردند، در آنجا در پاسخ به این خواسته که بگو از کروبی پول گرفته ام، عباس می گوید چگونه توضیح بدهم که در زندان از ایشان پول گرفته ام؟ در اینجا قاضی می گوید: اونجاش رو خودمون درست می کنیم. در مورد ماجرای اظهارات مرتضوی هم قاضی از عباس می خواهد که اسم وی را در برگه بازجویی ننویسد.
وقتی جعفری دولت آبادی، دادستان جدید تهران معرفی می شود در جلسه ای که محسنی اژه ای هم حضور دارد، عباس بیگدلی را ملاقات کرده و گفتگویی با او انجام می دهد.
آزادی موقت
آبان ماه ۸۸ عباس بیگدلی به قید وثیقه آزاد می شود، وثیقه ای که از وثیقه گذار آن نیز بی اطلاع است. تا همین اواخر هیچ کس سراغی از او نمی گیرد تا اینکه او را به اتهام عضویت در فیس بوک-اتهامی که اساسا بدون مبنا بود- به دادگاه انقلاب احضار کرده و پس از ابلاغ حکم غیابی یکساله او را به زندان اوین می فرستند. زندانی که پس از چهارسال حالا مجددا محبس اوست.

هیچ نظری موجود نیست: