۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

گزارش آماری نقض حقوق بشر در فروردین ۹۰

۰۲,۰۲,۱۳۹۰
amar-mahaneh90
خبرگزاری هرانا - بر اساس گزارشات بررسی شده از سوی نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر که در محدوده زمانی فروردین ماه سال ۱۳۹۰ از سوی منابع رسمی و مستقل انتشار یافته است در طی بازه زمانی مذکور ۸۰۷۹۱ نقض حقوق بشر در ۲۰۳ مورد به ثبت رسید.
نمودار زیر مقایسه نموداری گزارش ماهانه بر اساس گستره رسته‌ها در فروردین ۹۰ است که بر این اساس زندانیان با ۳۲% و حوزه اندیشه و بیان با ۲۱% به ترتیب در مقام اول و دوم تعداد موارد نقض حقوق بشر و گزارشگری قرار دارند.
هم چنین در ذیل می‌توانید نمودار دایره‌ای مربوط به مقایسه استان‌ها و حجم گزارشات ثبت شده را مشاهده نمائید. 

مشروح آمار

کارگران
در فرورین ماه امسال، ۷۸۸۳۰ نقض موردی حقوق کارگران در ایران، توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران ثبت شده است.
بر اساس گزارش‌های منتشر شده در فروردین ماه، دستکم ۴۰۰۰۰ کارگر توسط کارفرمایان به علت تعدیل نیرو از کار اخراج شدند. این در حالیست که حداقل ۲۲۵ واحد تولیدی و یا کارخانه نیز تعطیل شده و ۱۰۰۴۸۶ گزارش شده است.
هم چنین در طی سال گذشته دستکم ۱۸ مورد اعتصاب یا تجمع کارگری توسط واحد مذکور به ثبت رسیده است که از مهم‌ترین آن می‌توان به اعتصاب چند روزهٔ کارگران پتروشیمی بندر امام در اعتراض به موارد متعدد منجمله اجرا نشدن مصوبه دولت مبنی بر انعقاد قرارداد مستقیم با کارگران، اشاره کرد. بسیاری از کارگران نیز در اعتراض به عدم پرداخت حقوق معوقه توسط کارفرما که در یک مورد به ۳۰ ماه (کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان) نیز رسیده است، تجمع و یا اعتصاب نموده بودند.
از سویی به علت نبود امینی کافی در محیط کار حداقل ۴ سانحه روی داده که بر اثر آنچهار کارگر کشته و دو تن زخمی شدند.
در ماه گذشته ۵ کارگر نیز به علت فعالیت کارگری از سوی نیروهای امنیتی احضار و ۵ تن هم بازداشت شدند که این بازداشت‌ها مربوط به مهندشان شرکت پتروشیمی جم می‌باشد.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق کارگران ۹۰% نسبت به سال گذشته افزایش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز افزایش ۵۱% را شاهد بوده‌ایم. 
اقلیت‌های مذهبی
در طول ماه گذشته تعداد ۲۷ نقض موردی حقوق اقلیت‌های مذهبی در ایران توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسید.
در فروردین ماه، دستکم ۱۶ نفر از شهروندان با گرایش‌های مختلف مذهبی غیر از اسلام شیعی بازداشت و ۱ نفر از سوی مراجع قضایی احضار شد.
هم چنین در ۴ مورد نیز نیروهای امنیتی از فعالیت اقتصادی اقلیت‌های مذهبی در ایران ممانعت به عمل آوردند.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق اقلییت‌های مذهبی ۴۰% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۲۸% را شاهد بوده‌ایم. 

اقلیت‌های قومی

در فروردین ماه تعداد ۱۳۴ نقض موردی حقوق اقلیت‌های قومی در ایران توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است.
در سال گذشته دستکم ۹۷ تن در حوزهٔ اقلیت‌های قومی بازداشت شدند. هم چنین ۹ تن از ایشان از سوی شعب مختلف دادگاه انقلاب به تحمل ۴۶ ماه حبس تعزیری محکوم شدند.
این در حالیست که حداقل ۱۳ شهروند در حوزه مذکور نیز به دست نیروهای امنیتی کشته شدند که طبق آمار ده تن از ایشان را شهروندان کرد و سه تن را شهروندان عرب تشکیل داده‌اند.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق اقلییت‌های قومی ۵۰% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز افزایش ۵۶% را شاهد بوده‌ایم. 

اصناف

در فروردین ماه ۴۵ نقض موردی حقوق اصناف مختلف توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است که این رقم مربوط به گزارش پلمب ۴۵ واحد صنفی توسط نیروهای امنیتی می‌باشد.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق اصناف ۵۸% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۳۳% را شاهد بوده‌ایم. 

فرهنگی

در فروردین ماه تعداد ۹ نقض موردی حقوق در بخش فرهنگی توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است که این آمار مربوط به احضار یک هنرمند، ممانعت ماموران امنیتی از اجرای دو برنامه، جلوگیری از فعالیت سه ناشر در نمایشگاه بین المللی کتاب، به آتش کشیده شدن یک دفتر فیلم سازی و توقیف دو مجموعهٔ هنری می‌باشد.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق فرهنگی ۵۵% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۴۶% را شاهد بوده‌ایم. 

زنان

در ماه گذشته تعداد ۶ نقض موردی حقوق زنان توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است و از این آمار ۳ مورد آن مربوط به صدور احکام دادگاه‌های انقلاب برای فعالین این حوزه بوده است.
هم چنین ۲ مورد بازداشت زنان و یک مورد خودسوزی زنان در این ماه به ثبت رسیده است.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق زنان ۵۰% نسبت به سال گذشته افزایش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز افزایش ۲۵% را شاهد بوده‌ایم. 

کودکان

در ماه گذشته تعداد ۶ نقض موردی حقوق کودکان توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است.
بر اساس این آمار ۴ مورد کودک آزاری و یا تجاوز جنسی گزارش شده است و بازداشت دو فعال حقوق کودکان نیز از جمله موارد نقض حقوق کودکان و فعالین این عرصه بوده است.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق کودکان ۱۰۰% نسبت به سال گذشته افزایش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز افزایش ۱۰۰% را شاهد بوده‌ایم. 

اعدام

در این ماه تعداد ۲۹ گزارش نقض موردی حقوق بشر رخ داده است که از این تعداد ۸ مورد مربوط به صدور حکم اعدام و ۱۶ مورد آن مربوط به اجرای این حکم بوده است.
چهار تن از اعدام شدگان در ملا عام اعدام شدند و اجساد ۵ اعدامی نیز به خانواده ایشان تحویل نشد. دو تن از اعدام شدگان زن بوده‌اند.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل اعدام زندانیان ۳۰% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۱۷% را شاهد بوده‌ایم، اما در این ماه رشد ۶۲% در اجرای حکم اعدام به ثبت رسیده است. 

دانشجویان

در طی ماه گذشته تعداد ۳۹ نقض موردی حقوق دانشجویان در سراسر کشور توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است.
بر همین اساس در محدوده زمانی مذکور یک تن بازداشت، پنج تن محاکمه و بیست نفر نیز به کمیته انضباطی احضار شدند، طبق رای کمیته انضباطی برای ۴ دانشجو ۷ ترم تعلیق از تحصیل صادر شد و دو دانشجو نیز از تحصیل محروم شدند.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق دانشجویان ۹۱% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۷۱% را شاهد بوده‌ایم. 

زندانیان

در فروردین ماه سال جاری تعداد ۱۶۱۲ نقض موردی حقوق زندانیان توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است.
این آمار شامل دستکم ۴۰ مورد اعمال محدودیت مضاعف بر زندانیان ائم از ممانعت از تماس تلفنی و ملاقات با خانواده و ۱۲ مورد بلاتکلیفی می‌باشد. هم چنین در ۵ مورد نیز مسئولان از رسیدگی پزشکی به زندانیانی که سلامت جسمی ایشان در معرض خظر جدی قرار داشته است، سربازدند.
از سویی ۲ تن از زندانیان نیز در اعتراض به موارد متعددی منجمله شرایط نامطلوب زندان، رفتار نامناسب مسئولان و یا بلاتکلیفیشان دست به اعتصاب غذا زدند.
هم چنین در ۱۹ مورد زندانیان - اکثرا جهت اعمال فشار- به انفرادی منتقل شدند و ۲ تن از ایشان نیز در همین راستا به زندانی دیگر که عموما با محل زندگی خانواده‌ها فاصله طولانی دارد، تبعید شدند.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق زندانیان ۸۵% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۶۴% را شاهد بوده‌ایم. 

اندیشه و بیان

در این ماه تعداد ۵۳ نقض موردی حقوق شهروندان در حوزه اندیشه و بیان توسط واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به ثبت رسیده است.
آمار فوق الذکر مربوط به بازداشت ۶ تن از فعالین سیاسی مدنی با گرایش‌های مختلف و ۱۲ نفر نیز از سوی دستگاه قضایی به اعدام محکوم شدند.
طبق آمار فوق و با مقایسه آن در ماه مشابه سال قبل نقض حقوق اندیشه و بیان ۷۸% نسبت به سال گذشته کاهش داشته است، هم چنین در تعداد موارد نیز کاهش ۶۲% را شاهد بوده‌ایم.

تاریخ همان سان که واقع شده است می باید ثبت شود

 
انقلاب اسلامی: آقای صادق طباطبائی نامه ای به آقای محمد جعفری نوشته و از طریق او، نوشته خود را برای آقای ابوالحسن بنی صدر فرستاده است. آقای بنی صدر نوشته او را خوانده و قسمت به قسمت، ناراستی ها را، با توضیح ها راست گردانده است. او به آقای جعفری نوشته است: توضیح ها برای آقای طباطبائی است. اما اگر او خواست متن خود را منتشر کند، می باید متن را با توضیح ها منتشر کند. اگر جز این کند، متن با توضیح ها از سوی من، منتشر خواهد شد. باوجود این، او در سایت:
نوشته خود را بدون توضیح ها باز انتشار داده است. معنی این کار، اعتراف صریح او است بر نادرست بودن نوشته اش. متنی که اینک در اختیار شما است، نوشته آقای صادق طباطبائی، بعلاوه توضیح های آقای ابوالحسن بنی صدر است.

 بنام خدا
ادّعاهای آقای بنی صدر توهّمی بیش نیست!
دکتر صادق طباطبائی
 مقدّمه
در گفتگوئي كه با روزنامه شرق داشتم و در روزهاي 15 و 17 ابانماه منتشر شد، در باره مأموريت خود براي آزادي گروگانهاي امريكائي در ايران و گفتگو با مقامات كاخ سفيد؛ به اجمال مطالبي را عنوان كرده بودم.
پس از انتشار اين مصاحبه، آقاي ابوالحسن بني صدر در گفتگوئي با راديو زمانه مورخه 16 آبانماه – كه بخشي از آن را در روزنامه مجازي خود آورده است – مدّعي كشف سه دروغ آشكار در اظهارات من شده است . ایشان برای اثبات ادعای خود مستنداتی را ذکر کرده و شرح و تفسیری بر آن ها آورده است. در نوشته زیر با عنایت به همین مستندات و مراجعه به منابع و مآخذ مورد نظر ایشان، نشان داده ام که ادعاهای ایشان توهمی بیش نیست.
بخش اوّل: پاسخ به ادّعاهاي آقاي بني صدر در باب «سه دروغ آشكار»
به منظور روشن ساختن  اظهارات بي اساس ايشان و پاسخ به ادعاي غير اخلاقي دروغ، ابتدا متني را كه در روزنامه خود آورده است نقل كرده وسپس به توضيح آن مي پردازم:
 
 
 
حتماً می‌دانید که امام در اسفند ۱۳۵۸ حل مساله گروگان‌ها را به مجلس واگذار کردند، ولی تا شهریور ۱۳۵۹ مجلس به دلیل مسائل مختلف و پس از آن با شروع جنگ تحمیلی و... به این امر نپرداخت.
در یک مقطعی- اواخر تابستان- من احساس کردم کسی به فکر این گروگان‌ها نیست. به همین دلیل روزی به حاج‌سیداحمدآقا گفتم شما مثل اینکه فراموش کرده‌اید که گروگان‌هایی نیز دارید. ایشان گفتند می‌گویی ما چه کنیم. امام کار را به مجلس سپرده است و آنها باید اقدام کنند. گفتم شاید مجلسی‌ها حالاحالاها به این امر نپرداختند، اینکه نمی‌شود. سپس گفتم خب بنشینیم فکری بکنیم، شرط و شروطی بگذاریم. با احمدآقا رفتیم پیش امام و گفتم آقا سقف خواسته‌های شما چیست و چه می‌خواهید؟ بالاخره آمریکایی‌ها نیز می‌خواهند این مشکل حل شود و گروگان‌ها آزاد شوند و اکنون نیز بهترین زمان است و پیروزی کارتر نیز منوط به این مساله است و لذا حاضر است معامله کند. پس از گفت‌وگوهایی ایشان چهار شرط را معین کردند.
۱- بازپس دادن اموال شاه و خانواده‌اش
۲- لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران
۳- تضمین آمریکا به عدم مداخله سیاسی و نظامی در ایران
۴- آزاد کردن تمامی اموال و سرمایه‌های توقیف‌شده ایران.

-  چه شد که شما وارد مذاکره با آمریکایی‌ها شدید؟
بعد از اینکه این چهار شرط را امام معین کردند، گفتم اگر اجازه می‌دهید من با آنها وارد گفت‌وگو شوم و ببینم چگونه می‌توانیم انجام این شروط را محقق کنیم. اگر با آنها به توافق رسیدیم، موضوع را به مجلس منتقل کنید. در آنجا فکر من این بود که با طرح مساله در مجلس، بالاخره مجلس باید پس از تصویب، برای تحقق این شرایط با آمریکایی‌ها وارد گفت‌وگو شود. چه بهتر که این کار قبلاً صورت گرفته باشد. امام موافقت کردند و پس از آن دیداری با آقای هاشمی‌رفسنجانی رئیس مجلس وقت داشتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان هم نکاتی را متذکر شدند. آنگاه فکر کردم بهتر است آقای رئیس‌جمهور هم در جریان باشد، از این رو موضوع را به آقای بنی‌صدر گفتم و قید هم کردم که من این ماموریت را انجام می‌دهم، به شرط آنکه تا حصول به نتیجه کاملاً محرمانه بماند.

- اصرار شما برای محرمانه ماندن این ماموریت چه بود؟
تحلیل من این بود که هم در آمریکا و هم در ایران جریاناتی هستند که مایل نیستند این مساله حل شود. در آمریکا مسلم بودکه گروه راکفلر و جمهوریخواهان و دوستان شاه برای سقوط کارتر می‌خواهند بهترین استفاده انتخاباتی را از این امر به عمل آورند. در ایران نیز از اظهارات گروه‌های افراطی و نیز از تحلیل‌های جریانات وابسته به چپ عقیدتی چنین نتیجه‌ای حاصل می‌شد. در نتیجه نباید شرایط برای کارشکنی آنان فراهم می‌شد.

- تماس شما با کاخ سفید چگونه بود؟
من بعد از موافقت امام و اطمینان از حمایت مجلس و دفتر امام، تصمیم گرفتم از طریق دوستان آلمانی‌ام به عنوان واسطه اقدام کنم. با آقای دکتر گرهارد ریتسل سفیر وقت آلمان در ایران از حزب سوسیال‌دموکرات و نیز آقای هانس دیتریش گنشر وزیر امور خارجه فدرال آلمان (از حزب دموکرات‌های آزاد) از قبل از انقلاب آشنا بودم. طی دو دهه قبل از انقلاب که در آلمان به تحصیل و تدریس و تحقیق و نیز مبارزه مشغول بودم، طی سفرهای رسمی که امام صدر به آلمان داشتند، همواره همراه ایشان بودم؛ چه به عنوان مترجم و چه به عنوان همراه. از این رو با اغلب بزرگان سیاست در آلمان آشنایی و بعضاً رفاقت داشتم. برخی از همدوره‌های دانشگاهی‌ام نیز به مقامات بالای دولتی رسیده بودند.
 
توسط آقای ریتسل سفیر آلمان موضوع را به اطلاع آقای گنشر وزیر خارجه فدرال آلمان رساندم و از ایشان خواستم محرمانه با کاخ سفید تماس بگیرند و آمادگی مرا برای گفت‌وگو در جهت حل بحران با نماینده ارشد و تام‌الاختیار پرزیدنت کارتر به آنان اطلاع دهند تا قراری برای دیدار هرچه زودتر در بن بگذاریم.
 
آقای گنشر روز بعد توسط سفیرشان به من پیام داد مقامات کاخ سفید کاملاً از این دیدار استقبال می‌کنند، اما پرزیدنت کارتر اظهار داشته است چگونه مطمئن شویم که ایشان با اتکا به مقامات تصمیم‌گیر در رده بالای جمهوری اسلامی و موافقت آنها به این دیدار می‌آید؟
اینجا باید اضافه کنم که این نگرانی آقای کارتر به این دلیل بود که تا آن موقع افراد زیادی پا پیش گذاشته و با آنان وارد گفت‌وگو شده بودند ولی زمانی که گفت‌وگو‌ها به مرحله حساس تصمیم‌گیری می‌رسید، معلوم می‌شد آن افراد از پشتوانه لازم و حمایت مقامات ایران برخوردار نبوده‌اند. در بین این افراد هم چهره‌های ایرانی وجود داشتند و هم وکلای بین‌المللی و هم صاحبان سرمایه وهم مقامات بلند‌پایه فلسطینی.
 
....  به هرحال وقتی این موضوع را از سفیر آلمان شنیدم به ایشان گفتم تا چند ساعت دیگر جواب شما را خواهم داد. به منزل خواهرم رفتم و به اتفاق احمدآقا نزد امام رفتیم و مساله را به اطلاع ایشان رساندم. امام پرسیدند چه راهی به ذهن شما می‌رسد؟ من گفتم اگر شما در دیدار عمومی بعدی که چند روز دیگر خواهید داشت، به این مساله بپردازید و چهار شرط خود را بیان کنید، من امروز به آنان خواهم گفت منتظر بیانات شما در فلان روز باشند. زمانی که آنها شرایط شما را شنیدند مطمئن خواهند شد من سرخود و بدون موافقت شما گامی برنداشته‌ام. امام‌ پذیرفتند و من هم همان شب تاریخ دیدار عمومی امام و نیز مطلبی را که در مورد حل بحران خواهند گفت به آقای دکتر ریتسل اطلاع دادم. روز بعد ایشان به من گفت این نشانه برای آقای کارتر کافی بوده است و طی چند روز آینده گروهی را به سرپرستی آقای وارن کریستوفر معاون وزیر خارجه آمریکا به بن خواهد فرستاد.
در هر صورت من به بن رفتم و با این هیأت در دو نوبت دیدار کردم. حواشی...
... نتیجه این جلسه که با حضور وزیر خارجه آلمان و معاون خاورمیانه‌ای ایشان (آقای شلاگ این وایت) و هیات پنج‌نفره آمریکایی و من برگزار شد؛‌ پذیرفتن تمامی شروط ما از سوی هیأت بود که قرار شد نتیجه را به پرزیدنت کارتر اطلاع دهند و در صورت موافقت، ایشان متن توافق‌شده را امضا کرده و به من بدهند.
 
توهّمات آقاي بني صدر و ادّعاي باطل سه دروغ:
بعد از درج این مطلب ؛ آنگاه آقای بنی صدر تحت عنوان " اما سه دروغ آشکار اقای طباطبائی" به شرح زیر به توضیح ادعای خود می پردازد:
 
1-1.           اتّهام «دروغ اوّل»:
1-1-1.    آقاي بني صدر بخشي از مصاحبه مرا اينگونه نقل مي كند:
«می گوید او و آقای احمد خمینی نزد آقای خمینی رفته اند و آقای خمینی ۴ شرط را معین کرده است و او، در گفتگو با کریستوفر که از جانب کارتر به آلمان، برای گفتگو با او آمده بود، این ۴ شرط را قبولانده است...»
 
آنگاه مدعي مي شود كه اين مطالب من دروغ است؛ و در مقام دليل مي نويسد:
«اما گاری سیک در کتاب اکتبر سورپرایز، صفحه ۴۰ می نویسد: ۴ شرطی که در ۱ مه ۱۹۸۰، - آيت الله - خامنه ای به سرهنگ اسکات (یکی از گروگانها که در تبریز زندانی دانشجویان خط امام بود) داد، چهار ماه بعد، به کاخ سفید (از سوی صادق طباطبائی) داده شد. 
در ۹ سپتامبر ۱۹۸۰، صادق طباطبائی ۴ شرطی را پیشنهاد کرد که شبیه همان شرائطی بودند که – آیت الله - خامنه ای به سرهنگ اسکات داده بود. طباطبائی گفت – امام - خمینی این شرائط و مأموریت او را تصویب کرده است.»
 
1-1-2.    او همچنین می افزاید:
«و متن را سه شخص تهیه کرده اند: او و احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی. (صفحات ۹۴ و ۹۵ کتاب). گاری سیک ادامه می دهد: بنی صدر تا یکماه بعد از مأموریت از آن مطلع نشد (صفحه ۹۶ کتاب).»
 
1-1-3.    و ادامه می دهد:
«صادق طباطبائی به کریستوفر گفته است باید بلادرنگ مسئله را حل کرد زیرا – امام - خمینی بشدت بیمار است. و هر ساعت ممکن است بمیرد.»
 
1-1-4.    و اضافه می کند:
«در متن طباطبائی دو شرط دیگر نیز بود: یکی این که آمریکا بخاطر سیاست گذشته اش از ایران پوزش بخواهد. ریتسل، سفیر آلمان که می دانست آمریکا این شرط را نمی پذیرد، از طباطبائی خواست این شرط را حذف کند. طباطبائی گفت خواهد پرسید. چند ساعت بعد، به ریتسل اطلاع داد که شرط حذف شد. شرط دوم «نامرئی» طباطبائی، تحویل اسلحه و قطعات یدکی خریداری شده به ایران بود. وزیر خارجه آلمان که از امتناع کارتر از پذیرفتن چنین تعهدی آگاه بود، این شرط را برداشت. (صفحات ۹۶ و ۹۷ کتاب).»
 به اين ترتيب بر اساس ادعاي آقاي بني صدر؛ آزادي گروگانها را امام منوط به تحقق شش شرط كرده بودند و سپس مي افزايد:
«بدین ترتیب، تا شرطها به کاخ سفید برسند، دو شرط، را سفیر آلمان در ایران و گنشر -وزیر خارجه آلمان- حذف می کنند. گاری سیک تعجب می کند از این که این شرط را در شمار شرطها نمی یابد. هرگاه این شرط نیز قید می شد حکومت کارتر بیقین آن را مشروع و در خور گفتگو تلقی می کرد. ( صفحه 97 كتاب )»
 
 
1-2.           پاسخ به ادعاي ناصواب «دروغ اول»:
من در اين مصاحبه گفته ام  " بعد از انجام گفتگوهائي امام چهار شرط را معين كردند ( به شرحي كه آنها را بر شمردم )."
1-2-1. آقاي بني صدر معتقد است چون  آقاي گاري سيك در صفحه 40 كتابش اشاره کرده که اين چهار شرط را چهار ماه قبل؛ آیت الله خامنه اي – عضو شوراي انقلاب – به اسكات - گروگان آمريكائي كه در تبريز نگاهداري مي شد- گفته بودند، پس اظهارات من كه «امام اين چهار شرط را اعلام كردند؛ دروغ است».
اين مطلب گاري سيك – به فرض صحت - كه - آیت الله -  خامنه اي چهار ماه قبل اين چهار شرط را به آقاي اسكات گفته بود؛  دليلي بر خلاف بودن اظهارات من نمي گردد. چه اشكالي دارد كه امام به اعضاي شوراي انقلاب – كه آیت الله خامنه اي يكي از اعضاي آن بوده اند-  شروط خود را براي آزادي گروگانها اظهار كرده باشد؟. من هم از قول امام همان چهار شرطي را بيان كرده ام كه شوراي انقلاب از امام شنيده و - آیت الله -  خامنه اي هم قبلا" آنها را به اسكات گفته اند. به چه دلیل اين گفته من دروغ است؟
بر فرض، اگرادعاي من با اظهارات گاري سيك همخواني نمي داشت؛ مبتنی بر كدام اصل اخلاقي و شرعي، ایشان گفته يك فرد بيگانه را بر اظهارات برادري مسلمان كه خود مبتكر و مجري و  راوی ماوقع است،  ترجیح مي دهد؟
پاسخ به ادعای آقای طباطبائی:
1 – اگر چهار شرط همان بوده اند که نخست آقای خامنه ای با سرهنگ اسکات در میان گذاشته اند، پس آغازگر ارتباط آقای طباطبائی نبوده است و با شرح ماجرائی که او کرده است، خوانائی ندارد.
2 – متنی که آقای طباطبائی از سایت انقلاب اسلامی نقل کرده است، نمی گوید آقای خمینی 6 شرط معین کرده بود. می گوید آقای طباطبائی 6 شرط را با طرف آلمانی بمیان گذاشته بود. و گاری سیک می گوید: آقای طباطبائی 6 شرط را با سفیر آلمان در میان گذاشته است. این امر امتیازاست برای آقای طباطبائی، تناقض نیز ندارد. زیرا غیر از شرطهای ایران از آغاز گروگانگیری، با شرطهای توافق نامه ای که از سوی آقای کارتر و بنی صدر امضاء شده بود و قرار بود به اجرا در آید، خوانائی دارد. الا اینکه با قول آقای طباطبائی نمی خواند. زیرا اگر او 6 شرط را به طرف آلمانی خود ارائه کرده باشد، پس اظهار شرطها پیش از تعیین 4 شرط توسط آقای خمینی بوده است. به سخن دیگر، پس از رد شدن 2 شرط و توافق با محتوای 4 شرط از سوی آقای خمینی اظهار شده اند. مسئولیت خسارتی که از این بابت به ایران وارد شده است، مثل موارد دیگر، نخست با آقای خمینی است.
3 – راست یا دروغ هر قول در خود قول است و نه در گوینده آن. مسلمان و غیر مسلمان بودن کسی سخن او را راست یا دروغ نمی کند.  طرف امریکائی چه دلیل داشته است بنویسد آقای طباطبائی دلسوز وطن خود بوده و 6 شرط کرده است؟ بر فرض هم که دلیلی می داشت، راست یا دروغ را در متن نوشته او، باید جست. در متن او، تناقضی مشاهده نمی شود.  
1-2-2. ايشان همچنين مدعي است من گفته ام که سه نفر روي اين متن - شروط - كار كرده اند؛ من و احمد خميني و آقاي هاشمي رفسنجاني.
متن صريح گفتگوي من با روزنامه شرق، جاي ابهامي باقي نمي گذارد كه  اين ادعاي ايشان ناشي از يك توهم محض و يك برداشت ناصواب است. از كجاي اين جمله من كه «امام چهار شرط را معين كردند» چنين مفهومي استنباط مي گردد كه گفته ام «سه نفر روي آن كار كرده اند» ؟
بدون ترديد اين برداشت غلط او از شكل گرفتن چهار شرط مذكور توسط سه نفر – سيد احمدخميني، آقاي هاشمي و من - بستن غیر اخلاقی اتهام دروغ به يك برادر مسلمان است.
پاسخ به ادعای آقای طباطبائی:
1 – از جمله «امام چهار شرط را معین کردند»، استنباط نمی شود. آقای طباطبائی، نمی خواهد واقعیت را همان سان که هست ببیند. واقعیت یعنی جمله «متن را سه شخص تهیه کرده اند او و احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی» از قول گاری سیک است. بر او است بگوید با وجود صراحت متن، از چه رو جمله را به قول خود مستند می کند؟ آیا از این رو که بتواند مدعی بشود به او تهمت دروغ بسته شده است؟
2 – اگر مراد از «ایشان»، بنی صدر باشد، باوجود متن، سخن راست ننوشته اند. زیرا قول از آقای گاری سیک است و او کف بین نیست و اگر به طرف امریکائی گفته نمی شد این سه تن دست در کار داشته اند، او به مسئول وقت ایران در شورای امنیت ملی امریکا، چنین نمی گفت. 
1-2-3. معلوم نيست آقايان گاري سيك و بني صدر اين مطلب خلاف را از كجا در آورده اند که «صادق طباطبائی به کریستوفر گفته است باید بلادرنگ مسئله را حل کرد زیرا – امام - خمینی بشدت بیمار است، ....»؛  
اما اگر آقاي بني صدر خود به اين امر باور دارد كه من با طرح مسئله بیماری امام خواهان حل بلادرنگ ماجرا بوده ام، پس چگونه ادعا مي كند، مقامات ايراني بر اساس قراردادي كه با جمهوري خواهان امضا كرده بودند، حل مسئله را به بعد از انتخابات امريكا موكول كرده بودند؟ اگر هم منظور ايشان به ماجراي كشدارشدن آزادي گروگانها بعد از تصويب مجلس شوراي اسلامي و مذاكرات الجزاير راجع است؛ كه به من ربطي ندارد.
تذكر مهم ديگر اين كه من در آن مصاحبه به تشريح شرايط و جرياناتي كه منجر به امضاء قرار داد الجزاير و سپس آزادي گروگانها شد و نيز تبعات اين مسئله نپرداخته ام. همانطور كه همانجا گفتم؛ اين مطالب را انشاء الله در جلد چهارم كتاب خاطراتم خواهم آورد.
پاسخ به این قسمت از نوشته آقای صادق طباطبائی:
1 – می نویسد: «معلوم نیست آقایان گاری سیک و بنی صدر این مطلب خلاف را از کجا آورده اند که...» قراردادن نام بنی صدر در کنار گاری سیک با وجود نقل قول آقای گاری سیک، یک قلب حقیقت ساده نیست. متن روشن است. از این امر، گاری سیک اطلاع یافته و در کتاب خود نوشته است. بنی صدر از آن هیچگاه اطلاع نداشته است. در کتاب گاری سیک در باره «اکتبر سورپرایز» خوانده است. بر آقای صادق طباطبائی است که بگوید از چه رو، آشکارا خلاف حقیقتی گویا را نوشته است؟
2 – شگفت پرسشی بس بعید از آقای طباطبائی: معامله پنهانی با گروه ریگان – بوش برسر گروگانها، معامله علنی با حکومت کارتر را لازم داشت وگرنه، دردم، افتضاح کار جهانگیر می شد. الا اینکه، تا جائی که بنی صدر اطلاع دارد، آقای طباطبائی نه در خیانت بزرگ معامله پنهانی شرکت داشته است و نه در معامله با حکومت کارتر، از زمان به انجام رسیدن معامله پنهانی با گروه ریگان - بوش، در حدود 20 اکتبر 1980، ببعد شرکت داشته است. بسا از 10 اکتبر ببعد، دیگر او را دخالت نداده اند. گرچه اقدام او خلاف قانون اساسی بوده اما قصد او خدمت به کشور بوده است. شگفتی در اینست که چرا با این توجیهات، خدمت خویش را بی ارج می کند.  
1-2-4  نكته جالب ديگر در ادعاي واهي آقاي بني صدر، حذف دو شرط، يكي عذرخواهي دولت آمريكا بخاطرعملكرد گذشته اش و ديگري تحويل سلاح هاي خريداري شده به ايران است؛ كه به ادعاي ايشان دو مقام آلماني به من گفته بودند اين دو شرط را حذف كنيد زيرا امريكائيان زير بار آن نخواهند رفت. و اضافه مي كند كه من هم – قاعدتاً بعد از تماس با امام - چنين كرده ام.
او به نقل از گفته مجعول گاري سيك مدعي شده است که من در ديدار خود با مقامات امريكائي، با طرح مسأله بيماري حاد امام، خواهان حل بلادرنگ مسئله بوده ام. بخش مجعول اين ادعا، طرح مسئله بيماري امام توسط من است. اما بخش ديگر آن كه  رهائي هر چه سريعتر گروگانها بوده است؛ امري است بديهي كه خود نيز بدان اشاره كرده بودم.
 نه تنها آقاي بني صدر سندي بر اين ادعاي خود غير از مطالب گاري سيك ذكر نمي كند؛ بلكه شواهد و قرائن خلاف اين مطلب را به وضوح مي رسانند. از جمله در همان زمان ها مجله نيوزويك  به نقل از مقامات آلماني آورده بود كه كارتر در قبال ازادي گروگانها، پيشنهاداتي به ايران كرده است؛ از جمله لغو تحريم اقتصادي و فروش لوازم نظامي و صنعتي، تجديد روابط سياسي بين واشنگتن و تهران و حمايت امريكا از تشكيل كميته اي براي بررسي اتهامات ايران عليه آمريكا (اين خبر در روزنامه هاي آن روز ايران نيز منعكس شد).
نكته مهمتر ديگري كه دليل بارزي بر گفته ناصواب آقاي بني صدر است، اظهارات مكرر پرزيدنت كارتر از جمله در مناظره تلويزيوني با ريگان در ششم نوامبر 1980 است كه به صراحت گفته بود اگر گروگانها ازاد شوند؛ سلاح هاي خريداري شده ايران را بلافاصله به آنها تحويل خواهيم داد. وقتي كارتر خود به صراحت چنين مطلبي اظهار مي كند؛ چگونه از قول وزير خارجه آلمان مدعي مي شوند امريكا اين شرط را نخواهد پذيرفت و لذا من هم آن ها را حذف کرده ام ؟
اين دو شرط مورد ادعاي آقاي بني صدر گرچه به طور مستقل در شرايط چهارگانه امام گنجانده نشده بود، اما من در طول مذاكرات در بن، در تبيين خواسته هاي ايران روي اين هر دو نكته  تأكيد زیاد داشتم و هيئت مذاكره كننده امريكائي هم آن ها را نفي نكرد. بنا به گفته آقاي بني صدر، خود آقاي گاري  سيك هم (صفحه ۹۷ کتاب) مي گويد: « هرگاه این شرط نیز قید می شد حکومت کارتر بیقین آن را مشروع و در خور گفتگو تلقی می کرد».
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
1 – بدین ترتیب آقای طباطبائی می پذیرد که طرف امریکائی مخالف گنجاندن آن دو شرط نبوده است. پس گاری سیک اگر نوشته باشد صادق طباطبائی 6 شرط کرده بود، دروغ ننوشته است. او که می داند طرف امریکا خود آماده بوده است به آن دو شرط نیز عمل کند، باید توضیح بدهد چرا و چگونه 6 شرط 4 شرط شد و چرا با وجود نیاز شدید ایران به سلاح، سلاح خریداری شده ایران نیز به ایران تحویل داده نشد؟
2 – طرفه این که به خلاف حقیقت گوئی همچنان ادامه می دهد و قول گاری سیک را قول بنی صدر می خواند!
 
2-1. اتّهام «دروغ دوم»:
 
در آن مصاحبه من گفته بودم، بعد از ديدار با امام و تصميم براي مذاكره با نمايندگان پرزيدنت كارتر؛  موضوع را به اطلاع آقاي هاشمي رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي رساندم و
«آنگاه فکر کردم بهتر است آقای رئیس‌جمهور هم در جریان باشد، از این رو موضوع را به آقای بنی‌صدر گفتم و قید هم کردم که من این مأموریت را انجام می‌دهم، به شرط آنکه تا حصول به نتیجه کاملاً محرمانه بماند».
 
آقاي بني صدر مدعي است اين گفته من خلاف واقع و بنا براين دروغ است. یعنی این که ایشان از مأموریت من بی خبر بوده است ومعتقد است که من یکماه بعد از انجام مأموریت به او گزارش سفرم را داده ام.
 
 او در جبران فراموشی خود و به عنوان دليل، به گزارش گاري سيك و نيز مطلب مندرج در روزنامه آن زمان خود استناد مي كند. گاري سيك مي گويد:
«او – يعني صادق طباطبائي یک ماه بعد از انجام مأموریت، در ۱۸ مهر (۹ یا ۱۰ اکتبر ۱۹۸۰)   نزد بنی صدر رفته و ماجرای مأموریت خود را به او گفته است.»
 
و آقاي بني صدر هم در کارنامه رئيس جمهور در روزنامه انقلا ب اسلامي مورّخ ۱۸ مهر ۱۳۵۹ آورده است:
«سپس آقای صادق طباطبائی که در خارج کشور بود، آمد و گزارش سفر را داد. و پیام فوری سفیر آلمان غربی را که مطلبی است مهم و به موقع خود مردم را از آن مطلع خواهم کرد، به من داد.»
 
2-2. پاسخ به ادعاي ناصواب «دروغ دوم»:
آقاي بني صدر اگر به همين نوشته خود در روزنامه اش دقت مي كرد؛ آن ادعاي غير اخلاقي انتساب دروغ را به من مرتكب نمي شد. اينجا صراحتاً صحبت از «گزارش سفر خارج از كشور» است و «پيام فوري سفير آلمان غربي».
آقاي بني صدر  توجه نكرده است كه من در مصاحبه ام با روزنامه شرق از «مطلع ساختن ايشان از برنامه و هدف سفر و مأموريتم» سخن گفته ام، نه گزارش انجام مأموريت. اين كه به صراحت مي گويد يكماه بعد از انجام مأموريت او را در جريان گزارش سفر قرار داده ام؛ مطلبي است درست – ذیلا" توضیح بیشتر خواهم داد - ولي مغاير حرف من نيست. در همان مصاحبه گفتم كه وقتی به ایشان برنامه سفر و هدف از مأموریتم را گفتم؛ به ايشان تأكيد كردم كه اين مأموريت بايد تا حصول به نتيجه، كاملاً محرمانه بماند، زيرا افراد و جرياناتي هم در آمريكا و هم در ايران مايل به حل بحران نيستند؛ از اين رو ايشان خبر آن ديدار را در روزنامه اش نياورده بود . آقاي بني صدر همچنين فراموش كرده است كه «پيام مهم سفير آلمان» چيزي غير ازتذكر او براي «نزديك بودن ضرب الاجل تعيين شده از سوي پرزيدنت كارتر» نبوده است و این خود به معنای آن است که آقای بنی صدر نسبت به مسأله آگاه است که آن را مطلبی مهم توصیف می کند. منتها چون قرار ما از اول براي محرمانه ماندن مأموريت در جهت جلوگيري از كارشكني هاي احتمالي مخالفين حل مسئله بود، خبر ديدار من با خود را – كه آماده شدن من برای انجام مأموريت بود – همان موقع در روزنامه اش نياورده بود ولی خبر دیدار دوم را با قید: «به موقع مردم را از آن مطلع» خواهد كرد؛ نقل کرده است. حال چون در روزنامه اش خبر دیدار اول را گزارش نکرده و امروز نیز آن را از خاطر برده است ؛ می گوید؛  من در بیان خود مرتکب دروغ شده ام. 
مطلب خلاف دیگر در همین نوشته گاری سیک و ادعای آقای بنی صدر؛ عبارت " یکماه بعد"  از انجام مأموریت است ؛ که من گزارش مأموریت خود را به رئیس جمهور داده ام و اقای بنی صدر هم بدون دقت در تاریخ این گزارش خلاف گاری سیک؛ آن را مستند ادعای خود قرار داده است. همان تاریخ 18 مهرماه که می گوید در روزنامه اش مطلب را آورده ، به وضوح نشان از نادرست بودن اظهارات گاری سیک داشته و دلیلی است یر بطلان ادعای اقای بنی صدر. 
در مصاحبه خود آورده بودم ؛ بعد از دریافت پاسخ کتبی پرزیدنت کارتر ، بازگشت من به ایران به دلیل شروع جنگ به تأخیر افتاد و من چند روز دیرتر به ایران بازگشتم. شروع جنگ 31 شهریور بود و من روز نهم یا دهم مهرماه با اسکورت جت های نیروی هوائی به ایران باز گشتم. دیدار من با آقای بنی صدر در روزهای اول بازگشت من به ایران به دلیل حضور او در خوزستان میسر نشد. چند روز بعد یعنی در همان روز 18مهرماه با ایشان دیدار کردم و گزارش سفر را دادم  که  او هم آن را در کارنامه رئیس جمهور در روز18 مهر منعکس کرده و در تاریخ 29 مهر ماه در روزنامه خود اورده است. این مدت زمان " یک ماه بعد " چگونه محاسبه شده است؟ در بد بینانه ترین حالت، زمان گزارش من به رئیس جمهور ؛ چند روز بعد از باز گشت من می شود ؛ نه یکماه بعد. آیا حق دارم اینجا از ایشان گله کنم که چرا به استناد گزارش بی اساس یک نویسنده بیگانه با این خطاهای تاریخی فاحش؛ گفته مستدل و منطبق با شواهد تاریخی مرا دروغ می شمارد؟
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای صادق طباطبائی:
1 – در کارنامه البته صحبت از گزارش سفر و پیام فوری سفیر آلمان، بدون توضیح، است. آقای طباطبائی به متن معنائی را می دهد که ندارد اما با دلخواه او می خواند. متن پیچیده نیست که تفسیر بخواهد: آقای طباطبائی به مأموریت رفته است و رئیس جمهوری را، یک ماه بعد،  از موضوع مأموریت آگاه کرده است. هرگاه رئیس جمهوری او را، در یک ماه پیش از آن، مأمور کرده بود، شرط  «محرمانه بماند» را او می کرد و نه  آقای طباطبائی که به مأموریت رفته است. خود نیز می نویسد: پیش از رفتن به مأموریت، بنی صدر را آگاه کرده است. یعنی مأموریت را دیگری به او داده است. الا اینکه او بنی صدر را از مأموریت خود، پیش از اقدام به آن، آگاه نکرده است:
2 – آقای طباطبائی شیوه کار بنی صدر را نمی داند بدین خاطر به خود اجازه می دهد مدعی شود چون او شرط کرده است ماجرا محرمانه بماند، از این رو، آمدن آقای طباطبائی را به نزد خود، در کارنامه قید نکرده و بعد هم فراموش کرده است.  اگر از شیوه کار بنی صدر آگاه بود، این توجیه را نمی ساخت. هرگاه او پیش از رفتن به مأموریت بنزد بنی صدر آمده بود. خبر آمدن او به نزد رئیس جمهوری، بطور قطع، در کارنامه می آمد. ذکر دیدار او با رئیس جمهوری، کمتر ربطی به محرمانه ماندن مأموریت نداشت و بکار او، در گفتگو با طرف امریکائی نیز می آمد. آیا در 18 مهر که او به نزد بنی صدر آمد و گزارش داد، مأموریت او به انجام رسیده بود؟ نه. پس اگر چنین قراری او با بنی صدر گذاشته باشد، در کارنامه 18 مهر نیز نمی باید کلمه می آمد.
3 – توجیه گری در این جا نیز او را از خدمتی که قصد انجامش را داشته و برای انجامش تلاش نیز کرده است، غافل می کند. توضیح این که اگر او، هم از آغاز، موضوع را با بنی صدر در میان می گذاشت، بسا بنی صدر از سوی خود به آقای خمینی فشار می آورد و دست کم، احتمال موفقیت مأموریت، بوجود می آمد. او از یاد برده است که با لحنی تلخ گزارش کار خود را می داد و از این ناراحت بود که بسا زحمت او بی نتیجه شود.  آنچه روی داد بر بجا بودن نگرانی او شهادت می دهد. در حقیقت، چون معامله پنهانی با ریگان و بوش در دست انجام بود، آقایان هاشمی رفسنجانی و بهشتی و... پرونده گروگانگیری را در مجلس خواباندند تا انتخابات ریاست جمهوری امریکا.
 
3-1. اتهام «دروغ سوم»:
آقاي بني صدر مي نويسد:
«به ترتیبی که از کتاب گاری سیک نقل شد، ۲ شرط را سفیر آلمان در ایران و وزیر خارجه آلمان حذف می کنند و – امام - خمینی ۴ شرطی را اعلان می کند که کارتر پذیرفته بود (کتاب گاری سیک و کتاب کارتر و کتاب کریستوفر):
دو روز بعد، در ۱۱ سپتامبر، واشنگتن از طریق سفیر آلمان در تهران اطلاع می دهد که آماده گفتگوهای محرمانه است ... آمریکا شک داشت که طباطبائی از سوی – امام - خمینی فرستاده شده باشد. طباطبائی به کریستوفر گفت: - امام - خمینی همان شرائطی را که شما می پذیرید، اعلان می کند. و چنین شد.»
 
3-2. پاسخ به ادعاي ناصواب «دروغ سوم»:
اين ادعاي آقاي بني صدر از آن دو نسبت دروغ ديگر جالب تر است.
ايشان اصولاً بر اساس توهمي عجيب معتقد است – و به كرّات در مناسبت هاي مختلف هم ذكر كرده است – كه چهار شرط آزادي گروگان ها از سوي پرزيدنت كارتر تعيين شده است، نه از طرف امام و لذا مدّعي است من به منظور اطمينان بخشيدن به آمريكائي ها مبنی بر این كه مأموريت من از طرف امام خميني و برخوردار از حمايت مقامات تصميم گير در ايران است، به كريستوفر گفته ام – امام – خميني همان شرايطي را كه شما مي پذيريد، اعلان مي كند.
 نمي دانم منطق اين توهم يا اين ادعاي نابجا در كجاست؟ آيا ايران كه گروگانهاي امريكائي را در اختيار دارد، بايد براي آزادي آنها شرط و شروط بگذارد، يا كارتر كه مصر است هر چه زودتر آنها آزاد شوند؟ اگر تعيين شرايط آزادي گروگانها به كارتر واگذار شود كه او قاعدتاً بايد در خواست آزادي بدون شرط و شروط آنها را داشته باشد. معناي ساده حرف آقاي بني صدر اين است كه امام به آقاي كارتر گفته اند شرايطي را كه ما مي خواهيم براي آزادي گروگانها بگذاريم، شما تعيين كنيد. بي اساس بودن اين ادّعا از بي منطقي آن هويدا ست.
 
اين ادّعاي بي منطق را نه تنها آقاي بني صدر در ديگر نوشته هايش نيز بارها تكرار كرده است، بلكه حتي دوستان نزديك ايشان از جمله آقاي محمد جعفري نيز در صفحه 212 كتاب «گروگانگيري» بر اساس خبر مجعول و خلاف واقع يكي از دوستانش، اين ادّعاي غير منطقي و باطل را مطرح  مي كند كه من به آقاي كارتر گفته ام:
« شما شرايط آزادي گروگانها را معين كنيد تا آقاي خميني رسماً آن را اعلام كند»
آقاي جعفري سپس مي افزايد:
«كارتر و مشاورانش چهار شرط فوق را از طريق آلماني ها به من اطلاع دادند و من آن ها را به امام دادم.»
و اين در حالي است كه آقای جعفری در صفحه  216 همين كتاب با صراحت اظهار مي دارد:
«بعد از اعلام چهار شرط آقاي خميني و در پيش بودن انتخابات رئيس جمهوري آمريكا؛ در تاريخ 30 مهرماه 59 كارتر رئيس جمهوري آمريكا حاضر به پذيرش چهار شرط تعيين شده گرديد.»
 
جالب اينجاست كه آقاي بني صدر از يكطرف چنين ادعائي مي كند و از سوئي در جاي ديگر-  در همين نوشته اش - به نقل از كتاب گاري سيك مي گويد كه چهارشرطي را كه من از طرف امام اعلام كرده ام؛ چهار ماه قبل آقاي خامنه اي - عضو شوراي انقلاب – به يكي از گروگانهاي امريكائي گفته بوده است.
قبلاً توضيح دادم كه هيچ اشكالي ندارد كه امام در گفتگو با اعضاي شوراي انقلاب – كه آقاي بني صدر مدّعي است عضو آن شورا بوده است – اين چهار شرط را به آنها نيز گفته بوده است. اگر ايشان اين گفته خود را باور دارد، پس بايد توضيح دهد، كدام چهار شرط را آقاي كارتر تعيين كرده است؟
اين كه به آمريكائيان – جهت اطميان بخشيدن به آنها از پشتوانه مأموريتم – پيغام داده بودم كه امام چند روز ديگر همان چهار شرط آزادي گروگانها را اعلان خواهند كرد، بديهي است منظور همان چهار شرطي بوده است كه من از قول امام و توسط وزيرخارجه آلمان به امريكائي ها اطلاع داده بودم. كجاي اين حرف و بر اساس كدام حقيقت، خلاف واقع و دروغ است؟.
علاوه بر اين ها؛ همين نقل آقاي گاري سيك از پيام من به پرزيدنت كارتر كه «– امام – خميني همان شرايطي را كه شما مي پذيريد، اعلان مي كند» دليل و نشانه اي بر تعيين شرايط از سوي ایران است که آقای كارتر آن ها را می پذیرد.
كجاي اين حرف من خلاف واقع است كه آقاي بني صدر از آن ، دروغ سوم را استخراج كرده است!؟
آن  دو شرط ديگري نیز كه آقاي بني صدر بنا به نوشته آقاي گاري سيك، مدعي است سفير آلمان و وزير خارجه آلمان حذف مي كنند، هيچ مسئله اي را نفي يا اثبات نمي كند، جز ادعاي خلاف واقع گوينده را؛ زيرا همانطور كه در سطور بالا بدان اشاره كردم، هر دو شرط مزبور توسط آمريكائي ها پذيرفته شده و قبلاً هم اعلام شده بود.
 خلاصه این که بستن اتهام دروغ به اظهارات من علاوه بر اين كه عملي ناصواب و غير اخلاقي است، با واقعيت هاي ذكر شده نيز همخواني ندارد و ناشي از توهمات ذهني آقاي بني صدر و نیز برگرفته از ادعاهاي واهي گاري سيك مي باشد .
پاسخ به این قسمت از ادعای آقای صادق طباطبائی:
1 – نوشته از آقای گاری سیک است و نه از بنی صدر و آقای طباطبائی، با وجود متن، ادعای خلاف واقع می کند.
2 – باز تکرار می کند آن 2 شرط را از طرف امریکائی ها پذیرفته و اعلام شده بود. باز بر او است توضیح بدهد:
 الف – اگر این دو شرط  امریکائی ها پذیرفته و اعلام هم شده بود، چرا در شرائطی که آقای خمینی «معین» کرد، ذکری از این 2 شرط که پذیرفته شده بود، نمی شود؟ چرا در مصوبه مجلس این دو شرط نیست؟
ب – گاری سیک می نویسد صادق طباطبائی 6 شرط را ارائه کرده بود و چون سفیر از او خواست  یک شرط  را بردارد، او مراجعه (لاجرم به مأموریت دهنده ) کرده و پاسخ موافق را به سفیر داده است. آنچه عقل سلیم نمی تواند بپذیرد، اینست که از چه رو، حذف دو شرط را به پای خود می نویسد. زیرا اگر آن دو شرط را امریکائی ها پذیرفته بوده اند وآقای خمینی حذف کرده است، قضیه شاه بخشیده و شیخ علی خان، آنهم به خود نمی بخشد، می شود! اما اگر حذف آن دو شرط نتیجه گفتگوها بوده است، باید مسئولیت حذف کننده یا کنندگان بطور شفاف مشخص شود. گاری سیک می نویسد: مسئول آقای طباطبائی نبوده است. آیا خود او اصرار دارد که مسئول او بوده است!؟
3 – این امر که چهار شرط را طرف امریکائی تنظیم و آقای خمینی اعلان کرده است، باز قول بنی صدر نیست. اما با واقعیت خوانائی دارد. زیرا وقتی شرطها موضوع گفتگو می شوند و دو شرط حذف می شود، یعنی این که شرطها را طرف امریکائی تنظیم کرده است و طرف ایرانی آن را پذیرفته است.
4 – آقای طباطبائی تعجب می کند که مگر طرف امریکائی می باید شرائط را معین می کرده اند. بدیهی است که نه. شرائط را گروگانگیران باید معین می کردند. اما به قول آقای رجائی، گروگانها بونجل شده بودند و باید از سر باز می شدند. زیرازیر هم با گروه ریگان – بوش گفتگو بوده است (دست کم از ماه ژوئیه 1980 ببعد) و هرگاه معامله با حکومت کارتر انجام نمی شد، لاجرم، می باید مسئله با حکومت ریگان حل می شد. باوجود معامله پنهانی و ادعاهای ریگان در دوران مبارزات انتخاباتی، حل مسئله با آن حکومت، می باید با شرائط حکومت ریگان حل می شد. در این صورت، بازنده آقای خمینی و دستیاران او می شدند. زیرا باید جام زهر شکست را سر می کشیدند و بیشتر از ریگان و بوش می باید نگران فاش شدن معامله پنهانی می شدند. وگرنه «جنس بنجل گروگانها» همچنان روی دستشان می ماند با پی آمدهایش. برنامه کودتای خزنده آنها نیز بسا بلااجرا می شد.  
بخش دوم: پاسخ به ادّعاهاي دیگر آقاي بني صدر در گفتگو با راديو زمانه
در تاریخ 16 آبانماه 1389
آقاي بني صدر با ذكر قرائني از جمله اشاره به رساله اي تحت عنوان «اكتبر سورپرايز» به صراحت مدّعي است گروه راكفلر و دار و دسته ريگان براي شكست كارتر در انتخابات پيش رو در آمريكا، قرار دادي را با «امام خميني» و نزديكان ايشان، بويژه سران حزب جمهوري اسلامي به امضا رسانده اند. تاريخ انعقاد اين قرار داد را هم 19 تا 21 اكتبر 1980 (برابر با سه روز آخر مهرماه 1359) در پاريس ذكر مي كند.
من در اينجا قصد ورود به اين رساله و ذكر تناقضات و نيز شرح و نقد تفصيلي اين ادّعا را ندارم، زيرا علاوه بر اين كه خارج از چارچوب نوشته حاضر است، نيازمند شرح و گزارش منصفانه حال و احوال آن روزگار است و محتاج بيان بي غرض و صادقانه ماجراهائي است كه از جهات مختلف و توسط عوامل متعدد و احزاب و گروههاي سياسي رقيب و بعضاً متخاصم و افراطي صورت گرفت؛ كه من در جلد چهارم مجموعه خاطرات سياسي اجتماعي خود – كه مراحل نهائي تدوين را مي گذراند – به تفصيل به آن پرداخته ام. اما از آنجا كه آقاي بني صدر هم در گفتگوي خود با راديو زمانه و هم در روزنامه خود بدان اشاراتي داشته و من هم در بخش دوم گفتگوي خود با روزنامه شرق به طور مختصر به آن پرداخته بودم، لازم مي بينم به ذكر چند مورد خلاف در اين ادعا ها بپردازم.
تناقضات در گفته های آقای بنی صدر
1-1. آقاي بني صدر در پاسخ سؤال مجري برنامه كه:
«شما این خبر – اشغال سفارت آمريكا - را کجا و در چه موقعیتی شنیدید و واکنش شما و اطرافیانتان به این حادثه چه بود؟»
تصريح دارد كه:
«...روز ۱۳ آبان، اگر درست به یادم مانده باشد، در مجلس خبرگان و یا در شورای انقلاب بودم. بیشتر می‏گویم که در شورای انقلاب؛ برای اینکه آقای دکتر یزدی هم حاضر بود و گفت که این یک کودتا است و منشأ این کودتا را هم خارجی می‏دانست.» 
1-2. اين گفته آقاي بني صدر نمي تواند منطبق با واقعيت باشد؛ زيرا در آن روز (یعنی سيزدهم آبانماه) – همانطور كه در گفتگوي خود با روزنامه شرق بيان كردم – آقاي دكتر يزدي در ايران نبود و روز بعد، سفر سياسي خود را نا تمام گذارده و به سرعت به ايران بازگشت تا بتواند در جلسه هيأت دولت برای بررسی مسئله گروگانگیری شركت كند.
از طرف ديگر ايشان به عنوان وزير خارجه، عضو شوراي انقلاب نبود، هرچند گه و گاه و بر حسب ضرورت مانند خيلي از شخصيت هاي ديگر به جلسات شورا دعوت مي شد.
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
1 – در قسمت دوم، او به مصاحبه ای از بنی صدر می پردازد که ربطی به مصاحبه او با شرق ندارد. البته هرکسی از جمله او حق دارد آن مصاحبه را نقد کند. اما او از یاد می برد در قسمت اول معلم اخلاق شده بود. در این قسمت، به این اکتفا نمی کند که بنی صدر را دروغگو بخواند، بلکه راست را دروغ می کند و معانی سخنان بنی صدر را وارونه می کند و غافل از این واقعیت می ماند که دروغ در خود تناقض دارد و راست در خود تناقض ندارد. پس اگر راست را دروغ کند، با لباس دروغ آن را پوشانده و سخن را متناقض کرده و دروغ خویش را آشکار کرده است:
2 – شاید شماری از خوانندگان نوشته او ندانند که تحقیق ها در باره گروگانگیری و «اکتبر سورپرایز» فراوانند، اما خود او که کتاب گروگانگیری را در اختیار دارد و ایرانیان خارج از کشور بسیارند که می دانند، تحقیق کنگره بعلاوه 5 کتاب به زبان انگلیسی بعلاوه رشته تحقیق های روبرت پاری که از 1993 بدین سو انتشار داده است و چند جلد کتاب می شود، بعلاوه برنامه های تلویزونی مستند، بعلاوه دهها مصاحبه، بعلاوه دهها مقاله در مطبوعات امریکا و اروپا را در «رساله ای» (یعنی نوشته بی اهمیتی) ناچیز کردن، راست را دروغی فاحش کردن است. در قسمت اول، تصریح شد که تا آنجا که بنی صدر اطلاع دارد، آقای طباطبائی دخالتی در گروگانگیری و معامله پنهانی نداشته است. هرچند نام او برده شده است اما بنی صدر متقاعد نشده است که او دخالتی در ماجرا داشته است. الا اینکه راست را دروغ کردن دلیل می خواهد و بر او است که بگوید بکدام دلیل این کار را می کند.   
2 -  بنی صدر گفته است اگر درست به یادم مانده باشد، هرگاه اطلاع آقای طباطائی صحیح باشد و در آن تاریخ، آقای دکتر یزدی در ایران نبوده باشد، باید بابت تصحیح اطلاع غلط از او تشکر کرد. اما بدون تردید آقای دکتر یزدی، بعنوان وزیر خارجه، گروگانگیری را در شورای انقلاب کودتا خواند.  
2-1. سپس مي افزايد:
«روز بعد هم من سرمقاله‏ای انتشار دادم و در آن جهات مثبت و منفی این عمل را بررسی کردم ... و آن را ضربه‏ای به استقلال ایران دانستم ...» * 
2-2. اگر آقاي بني صدر عمل دانشجويان را ضربه به استقلال كشور مي دانست، ديگر چه جهات مهم تر و مثبتي را مي توانست برآن شمرده باشد. واقعيت اين است كه ايشان در آن زمان بر حمايت از اين عمل بيشتر اصرار داشت و حتي در جلسه اي كه با سفرا و نمايندگان كشورهاي اروپائي و ديپلمات هاي خارجي در تهران داشت، به توجيه و دفاع از آن پرداخت.
ايشان چند روز بعد در مقام وزير خارجه ( بعد از استعفای دولت موقت و در حالی که مسؤولیت وزارت اقتصاد و دارایی را عهده دار بود؛ همزمان و برای مدتی کوتاه سرپرستی وزارت خارجه به او محول شد ) در بيانيه مفصلي كه خطاب به ملت امريكا انتشار داد، با ترجيع بند مكرّر «اي امريكائيان»**، با ذكر جنايات آمريكا در ايران بويژه در دوره پهلوي دوم، سعي در توجيه افكار عمومي آمريكائيان نسبت به عمل گروگانگيري در تهران داشت. جالب اينجاست كه ايشان بر خلاف رويه خود كه همه جا به گفته ها و نوشته ها و سخنان خود در مقاطع مختلف اشاره مي كند، در جائي نديده ام كه به اين بيانيه و نيز بيانيه هائي كه خطاب به ملت هاي ديگر در همين زمينه نوشت، اشاراتي داشته باشد.

پاسخ این قسمت از ادعای آقای صادق طباطبائی:
1 – مخالفت بنی صدر با گروگانگیری برکسی پوشیده نبود و گویا آقای طباطبائی از یاد برده است که در مجلس کذائی که وسیله اجرای مرحله آخر کودتا شد، مخالفت بنی صدر با گروگانگیری از گناهان بنی صدر به حساب گذاشته شد.
2 – متن سرمقاله انقلاب اسلامی علاوه بر انتشار در روزنامه، در کتاب صد مقاله نیز، درج است. این امر که قدرت خارجی در امور داخلی دخالت داده شد و تا امروز امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی ایران کرد، ضربه به استقلال ایران و ناقض اصل استقلال بود. اشغال سفارت غیر از گروگانگیری بود. اشغال سفارت می توانست دفاع از استقلال باشد و بماند، هرگاه از آن، برای ناگزیر کردن حکومت بازرگان به استعفاء، استفاده نمی شد. این استفاده جهت منفی اشغال سفارت بود و ضربه وارد کردن به استقلال ایران شد. تبدیل شدن اشغال سفارت به گروگانگیری، این ضربه را به ضربه های سهمگین و متوالی بدل کرد که همچنان بر استقلال ایران وارد می شود.
3 – بنی صدر، پس از آنکه سر پرستی وزارت خارجه را پذیرفت، به سفارت امریکا رفت و خطاب به دانشجویان مخالفت خود را با به اسارت گرفتن اعضای سفارت اظهار کرد. آنها به او گفتند: اقدامی موقت است. بعدها خود نیز گفته و نوشته اند که نخست بنا بر این بوده است چند روز بیشتر بطول نیانجامد. اما چه کسانی عامل ادامه گروگان گیری بمدت 444 روز شدند؟
4 – وقتی آقای طباطبائی مخاطب قراردادن مردم امریکا را دلیل موافقت با گروگانگیری قرار می دهد، روشن می کند که نمی خواهد واقعیت را همان سان که هست ببیند. طرفه این که در پایان نوشته خود، قسمتهائی از پیام به مردم امریکا را نقل می کند که همان قسمتها نیز دروغی را که ساخته است، آشکار می کنند، در آغاز، دروغ دیگری را می سازد. می نویسد:  بر خلاف ادعای امروزش که اشغال سفارت آمریکا کودتایی علیه ایشان بوده». کجا بنی صدر ادعا کرده است اشغال سفارت امریکا کودتائی بر ضد او بوده است؟ بنی صدر گفته است: دکتر یزدی  اشغال سفارت را کودتا می دانست که برضد  حکومت بازرگان انجام گرفته است.
اما پیام به مردم امریکا و اطلاع دادن به آنها که سفارت امریکا در ایران محل حکومت بر ایران و جاسوسی بوده است، نه تنها تأیید نمی کند گروگانگیری – که ربطی به اشغال سفارت ندارد که قرار بود 3 یا چهار روز بیشتر نپاید - را بلکه به مردم امریکا خاطر نشان می کند که مسئولیت دستگاه حاکمه در گروگانگیری را بشناسد و از دولت خود بخواهد در امور کشورهای دیگر دخالت نکند. نمی توان پذیرفت سه دهه زندگی کردن در استبداد، کار آن استعدادی را که بنی صدر می شناخت، به این جا رسانده باشد که این سان، ساده اندیشانه، راست را دروغ کند. حتی از خود نپرسد اگر بنی صدر گروگانگیری را کاری صحیح می دانست چگونه می توانست دستگاه حاکمه امریکا را مسئول آن بداند.
      و نکته مهم دیگری که البته به عقلی  راه نمی جوید که در پی کشف دست آویز برای اظهار ضدیت است، اینست که بنی صدر برخورداری جهانیان از حقوق بشر را در این می داند که کسی چون شاه سابق، در دادگاه محاکمه شود. امروز، سازمان ملل متحد تشکیل دادگاه جنائی مقرر کرده است.یعنی پیشنهاد بنی صدر مقبول بوده است ولو سازمان ملل بهنگام تصویب مصوبه خود، آن پیشنهاد را به یاد نیز نیاورده باشد.   
هم در قسمتی که آقای طباطبائی نقل کرده است و هم در قسمتهائی که نقل نکرده است، کلمه ای در تصویب گروگانگیری نمی توان یافت. آنچه هست مسئولیت دستگاه حاکمه امریکا در گروگانگیری است. بدیهی است و پیام به مردم امریکا نیز حاکی از اینست که،  آن زمان، بنی صدر نمی دانست طرح گروگانگیری در امریکا تهیه و در ایران اجرا شده است.
3-1. او سپس مدّعی می شود:
«... و از آقای بازرگان هم به‏اصرار خواستم که استعفا ندهد.»
 
3-2. نكته مهم ديگر اين كه به شهادت سخنراني ها و مقالات ايشان در روزنامه انقلاب اسلامي، با وجود اين كه مشاهده مي كرد دولت موقت و مهندس بازرگان و ياران ديرينه اش از سوي گروههاي افراطي چپ و توده اي ها و ماركسيست ها و تندروهاي ديگر مورد حملات نا جوانمردانه قرار دارد، نه تنها هيچگاه حمايتي از شخص مهندس بازرگان و دولت او به عمل نمي آورد، بلكه در زمره كساني بود كه به شدّت از استعفاي مهندس بازرگان استقبال كرده و حتي آن را ديرهنگام نيز توصيف مي كرد.
علاوه بر همه اين ها، در جهت همآهنگي با دانشجويان – كه آنها را "برادران عزيزم" ! خطاب مي كرد – با یک نامه و دستخط کتبی آقاي محمد جعفري؛ مدير مسئول روزنامه اش را به عنوان نماينده تام الاختيار خود معرفي كرد كه در سفارت آمريكا مستقر شده و با دانشجويان ارتباط پيوسته داشته باشد، که البته به گفته خودش از سوي آنها با بي اعتنائي محض مواجه مي شد.
البته ايشان ممكن است ادعا كند به دليل مخالفتش با كار دانشجويان؛ از سوي آنان با كم مهري مواجه بوده است، ولي كيست نداند كه آنها حتي براي اعضاي شوراي انقلاب هم حساب جدي باز نكرده بودند و اغلب با تصميمات آن شورا نيز مخالفت مي كردند.
 
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای صادق طباطبائی:
1 – روحانیان قدرت پرست و «حزب اللهی» و پاسدارها که اینک آقای طباطبائی در رژیم آنها است و در انتخابات رسوای سال 88، در ستاد انتخاباتی آقای محسن رضائی بود،  بسیار بیشتر از مارکسیست ها و... با حکومت بازرگان مخالفت می کردند.
2 – بنی صدر مخالف حکومت بازرگان بود بخاطر ایجاد ستون پایه های قدرت (سپاه و کمیته و دادگاه انقلاب و جهاد سازندگی و...) و ایجاد خلاء در سیاست خارجی (با قائل شدن به تقدم آزادی بر استقلال) که زمینه گروگانگیری را بوجود آورد.
3 – با وجود این مخالفت، از او خواست، در پی گروگانگیری، استعفاء ندهد چرا که پای قدرت خارجی در سیاست داخلی باز می شود و این قدرت محور سیاست داخلی و خارجی می شود.  در این جا نیز، آقای طباطبائی، با وجود دسترسی به نوشته بنی صدر در باره جنبه های منفی گروگانگیری، راست را دروغ می کند. در آن نوشته، در باره گروگانگیری با هدف برکنار کردن حکومت آمده است:
    «ممکن است اینطور تعبیر بشود که این اقدام سنجیده یا نسنجیده به قصد ساقط کردن دولت انجام گرفته است. آن وقت سئوالهائی که مطرح می شوند، بسیارند. ساده ترین آنها، این که اگر مردم راضی نیستند، چرا برای ساقط کردن دولت این شیوه اتخاذ بشود؟ شیوه ای که ممکن است سنتی را پایه بگذارد که هر گروهی هر وقت خواست از آن استفاده کند».
4 – آقای مهندس بازرگان تضعیف کنندگان حکومت خویش را بر شمرده است و بنی صدر و دوستان او را در شمار تضیف کنندگان نیاورده است. حال بر آقای طباطبائی است که توضیح بدهد از چه رو دایه مهربانتر از مادر شده است!؟
5 – نمایندگی دادن به آقای جعفری – به ترتتیبی که خود او در صفحه 104 کتاب «گروگانگیری و جانشینان انقلاب»، توضیح داده است که بنی صدر برای باردوم، به سفارت رفته است و آقایان جعفری و انتظاریون نیز همراه او بوده اند وگفتگو به این جا می رسد که آنها می پذیرند از توافق میان بنی صدر و خمینی پیروی کنند. نقض عهد می کنند و مدعی می شوند از تصمیم بنی صدر و خمینی آگاه نبوده اند. پس برای این که بهانه از دست آنها گرفته شود، بنی صدر جعفری را نماینده خود نزد دانشجویان می کند.  نماینده معرفی کردن برای این که دانشجویان و کار گردانندگان صحنه گروگانگیری مانع حل فوری مشئله نشوند را حمایت از گروگانگیری جلوه دادن، باز چیزی بیشتر از قلب حقیقت است.
 
4-1. آقاي بني صدر در همين گفتگو در مورد شكل گيري و سابقه كار دانشجويان پیرو خط امام ، ادعا مي كند كه :
 
«...امری که مهم است مخاطبان شما بدانند، این است که آن دانشجویان، برابر با قراری که آقای خمینی با آنها گذاشته بود، باید کارهای خود را با تصویب کمیته‏ای انجام می‏دادند که اعضای آن عبارت بودند از آقای خامنه‏ای، آقای حریری، آقای مجتهد شبستری، آقای خویینی‏ها و من. از این اعضا، غیر از آقای موسوی خویینی‏ها، کسی از این کار اطلاع نداشت.»
 
4-2. معناي اين ادعا آنست كه ايشان از قبل از حادثه گروگانگيري با اين دانشجويان مرتبط بوده و حتي مدعي است در كميته اي كه امام براي سامان دادن و نظارت بر كار آنها تعيين كرده بود؛ عضويت داشته است. اما ذكر نمي كند هدف از تشكيل اين گروه دانشجوئي چه بوده است ؟ گروهی که بنا به اظهارات خودشان شخص مهندس بازرگان را غیر انقلابی و دولت او را در خط آمریکا دانسته و از این رو به شدت با آن ها مخالف بودند. نکته جالب اینجاست که درست در زمانی که امام تبعیت از دولت را واجب شرعی دانسته بودند؛ این دانشجویان با آن دولت به مبارزه برخاسته بودند.
 
اين كه اين گروه از دانشجويان از مدتها قبل گرد هم آمده بودند حرف درستي است. اكثر آنها در جلسات تفسير قرآن و تحليل و بررسي هاي  سياسي آقاي موسوي خويني ها شركت مي كردند؛ اما هيچگونه ارتباط كاري با امام نداشتند كه ضرورت داشته باشد امام آنها را به تبعيت از نظرات كميته اي كه بدين منظور تعيين كرده است فراخوانده باشد. آنها چه كاري را تا آن زمان زير نظر يا با مشورت اين كميته انجام داده بودند كه آقاي بني صدر مدعي است: از این اعضا، غیر از آقای موسوی خویینی‏ها، کسی از این کار – يعني گروگانگيري -  اطلاع نداشت.؟
 
پاسخ به این قسمت از ادعای آقای طباطبائی:
1 - «دانشجویان پیرو خط امام» تشکلی بود که رهبرانش نزد آقای خمینی رفتند و از او خواستند که در ارتباط با او باشند. او نیز کمیته ای مرکب از 5 تن را سرپرست آن دانشجویان کرد و قرار شد «دانشجویان خط امام» تحت نظر این کمیته عمل کنند. اعضای کمیته به ترتیب حروف الفبا، عبارت بودند از ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی و علی خامنه ای و مجتهد شبستری و موسوی خوئینی ها.  در حال حاضر، تمامی اعضای آن کمیته حیات دارند و می دانند که تا گروگانگیری، مرتب جلسه تشکیل می دادند و باز می دانند که «دانشجویان خط امام»، بدون اطلاع و تصویب آنها و تنها با اطلاع آقای موسوی خوئینی ها دست به گروگانگیری زده اند. «دانشجویان خط امام» نیز از این واقعیت آگاهند. در طول 30 سال، بنی صدر مکرر ماجرا را باز گفته است و تا این زمان، هیچیک از اعضای آن کمیته و هیچیک از «دانشجویان خط امام» سخن او را تکذیب نکرده اند.
این بر آقای صادق طباطبائی است که بگوید سود او در راست را دروغ کردن چیست؟
2 – طرفه این که آقای خمینی عمل «دانشجویان خط امام» را «انقلاب دوم» خواند و آقای صادق طباطبائی می گوید آنها هیچگونه ارتباط کاری با امام نداشته اند. آقای خوئینی ها و دانشجویان توضیح می دهند که آنها از آقای موسوی خوئینی ها خواسته بودند از «امام» کسب اجازه شود و او به آنها گفته بود: هرگاه پیش از اقدام به امام اطلاع دهید، امام در محذور قرار می گیرد. شما بکنید امام تأیید خواهد کرد. هرگاه آقای خمینی رابطه کاری با «دانشجویان خط امام» نمی داشت، چگونه کار آنها را «انقلاب دوم» می خواند؟ مگر این که آقای طباطبائی سند و بلکه اسناد داشته باشد حاکی از این که با گروگانگیری رابطه کاری میان «دانشجویان خط امام» و آقای خمینی برقرار شده است!
آنچه مسلم است؛ تصميم به اشغال سفارت آمريكا از مدت ها قبل از سفر شاه به امريكا به ذهن چند تن از دانشجويان از جمله آقايان اصغر زاده و حبيب بيطرف و محسن ميردامادي خطور كرده بود ( حسب گفته آقاي خويني ها در مصاحبه با روزنامه ابرار 13 آبانماه 1379 و اظهارات آقاي محسن رضائي در يك سخنراني در دانشگاه گيلان مدتي بعد از اشغال سفارت ) . حتي چند نفر از همين دانشجويان به من گفتند كه مبتكر اصلي اين طرح و حتي فرمانده اجرائي و عملياتي انان، آقاي اصغر زاده بوده است.  امر مسلم ديگر اين است كه امام نه تنها از اين برنامه اطلاع نداشتند؛ بلكه آقاي خويني ها احتمال مخالفت ايشان را هم مي داده است ( همان گفتگوي آقاي خويني ها با روزنامه ابرار در13 آبانماه 79 )  به همين دليل در پاسخ به آقاي ميردامادي كه از ايشان خواسته بود به قم بروند و امام را در جريان بگذارند؛ مي گويد، "ممكن است امام مخالفت كنند" و به آنها توصيه مي كند اين عمل را انجام دهند؛ ولی اگر امام مخالفت كردند؛ بلافاصله به اشغال سفارت خاتمه دهند. اين واقعيت كه امام تا 48 ساعت بعد از حادثه يعني تا زماني كه به ايشان اطمينان داده نشده بود كه اسناد به دست آمده حاكي از دخالت امريكا در حوادث نقاط مرزي كشور و از جمله در بحران كردستان است؛ دخالتي نكردند، مؤيد بي خبري ايشان از تصميم دانشجويان است؛ اما بر اساس قرائنی بعید نمی دانم که آقای خوینی ها مرحوم سید احمد خمینی را از قبل در جریان برنامه دوستانش قرار داده باشد. 
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
1 – آقای طباطبائی می نویسد: دانشجویان پیش از سفر شاه به امریکا به فکر اشغال سفارت امریکا افتاده بودند. هرگاه او مدرکی بر صحت ادعای خود داشته باشد، اطلاعی جدید و بسیار مهم و گویا است که، تا این زمان، کسی آن را اظهار نکرده بود. در امریکا، برای بار نخست، نویسنده اولین کتاب در باره گروگانگیری، مارک هولبرت (کتاب اینترلوک که در سال 1982 منتشر شد) بود که نوشت: طرح گروگانگیری پیش از سفر شاه به امریکا تهیه شده بود. او در کتاب خود، ماجرا را به تفصیل شرح کرده و مراحل تهیه طرح را توضیح داده است.
2 -    آقای طباطبائی بنایش بر اینست که گروگانگیری و اشغال سفارت را یک کار بنمایاند. قسمتی از سود او را در این قلب حقیقت، این نوشته او آشکارا بیان می کند: موافقت بنی صدر را با اشغال سفارت بعنوان اعتراض، موافقت او با گروگانگیری جا بزند و مخالفت او با گروگانگیری را با این دروغ بپوشاند. اما هرگاه مسلم شود که دانشجویان طرح اشغال سفارت امریکا را در سرداشته اند، پس آنها که اشغال 3 تا4 روز را به گروگانگیری بمدت 444 روز تبدیل کردند، دانشجویان نبوده اند. به سخن دیگر، برفرض که هیچ مدرکی نبود، می شد استنتاج کرد که  فکر اشغال سفارت را ممکن بوده در ذهن دانشجویان نشانده باشند و یا حتی دانشجویان خود به این فکر افتاده باشند و دیگرانی مشوق آنها در عملی کردن فکر خود شده و طرح خویش را جانشین طرح دانشجویان کرده باشند. از این رو، معلوم کردن این امر، از لحاظ تشخیص مسئولان گروگانگیری در ایران و امریکا، تا بخواهی مهم است.
3 – می نویسد آنچه مسلم است و دلیل مسلم بودن را قولهای آقایان خوئینی ها و محسن رضائی، قرارداده است! این دو دست اندرکار بوده اند و قول آنها مسلم نمی کند که اشغال سفارت به ذهن دانشجویان رسیده باشد. اگر این دو گفته اند که پیش از رفتن شاه به امریکا، دانشجویان به فکر اشغال سفارت افتاده بوده اند، لازم است آقای طباطبائی عین قول آنها را بیاورد. و تکرار باید کرد که هرگاه مسلم شود که پیش از رفتن شاه به امریکا، دانشجویان بفکر اشغال سفارت بوده اند، مسلم می شود که دانشجویان طراح طرح گروگانگیری نبوده اند و طرح اشغال سفارت و به دنبال آن، طرح گروگانگیری، پیشاپیش تهیه شده و توسط عوامل اجرائی به اجرا در آمده است.
4 – می نویسد: امام تا 48 ساعت بعد از گروگانگیری اظهار نظر نکرده بود. دروغ بس آشکاری است. هرکس به سایت ها مراجعه کند، سخنان آقای خمینی را در 14 آبان در پشتیبانی از اشغال سفارت امریکا و انقلاب دوم خواندن آن را می یابد.
گرچه واقعیت دارد که بنا بر اسناد سفارت امریکا، امریکا در تحریکات، از جمله در کردستان، دست داشته است، اما آقای خمینی منتظر اطلاع از اسناد سفارت نماند. آقای مهدوی کنی نیز تصریح می کند که همان روز 13 آبان، شب هنگام، آقای احمد خمینی، در پاسخ او، گفته است: امام از کار دانشجویان راضی هستند شما هم کاری به کار آنها نداشته باشید.
5-1. عجيب تر از همه اين ادعاها؛ ادعاي انعقاد و امضاي قرار داد امام – یا نمایندگان امام - با نمايندگان كيسينجر و راكفلر – ريگانيان – در اواخر مهرماه 79 در پاريس است كه بر طبق آن آزادي گروگانها مي بايستي تا پيروزي قطعي ريگان به تعويق بيفتد. 
5-2. در مورد اين ادعا نيز چند نكته را لازم مي دانم متذكر شوم؛
من خود نيز در بخش دوم مصاحبه ام با روزنامه شرق به كارشكني هائي كه بر سر تعيين تكليف گروگانها در مجلس شوراي اسلامي و نيز مباحثي كه در همين زمينه در روزنامه هاي وابسته به جريانات چپ و ديگر گروهها در جريان بود اشاراتي داشتم. امّا اين كه گروههائي براي اغراضي خاص دست به كارشكني بزنند يك امر است و اين كه آنها طبق "قرار دادي نامرئي" با آمريكائيان عمل كرده باشند؛ امري ديگر است.
اما آقاي بني صدر از اين فراتر رفته و با اطمينان كامل از "انعقاد و امضاي قرار داد" نام مي برد، در حالي كه تا كنون مدرك و نشانه قابل استنادي از جانب منابعي موثق ارائه نشده است.  
وقتي پرزيدنت كارتر كه در سخنراني هاي انتخاباتي اش از احتمال دخالت جمهوريخواهان در امر آزاد شدن و باز گشتن گروگانها سخن مي گويد و با وجود آن تشكيلات عريض و طويل اطلاعاتی و امنيتي اش نمي تواند مدرك و سندي غير قابل خدشه ارائه كند؛ فلان نویسنده آمریکائی یا دوستان ايراني ما با كدام سازمان اطلاعاتي يا ضد اطلاعاتي خود مي توانند اين چنين قاطعانه و با اطمينان خاطر، اظهار نظر كنند و حتي تاريخ 19 تا 21 اكتبر را براي امضاء قرار داد ذكر كنند.؟
جالب اينجاست كه در همان نوشته اي كه آقاي بني صدر آن را مستند خود قرار داده، محل امضاي قرار داد را پاريس و نماينده ايران را سيد احمد خميني ذكر مي كند و اين در حالي است كه حدود دوهفته بعداز اين تاريخ، يعني عليرغم اين قرارداد ادعائي؛ شرايط آزادي گروگانها از تصويب مجلس شوراي اسلامي ( در جلسه مورخ 11 آبانماه 1359) گذشت و از همه مهمتر اين كه، سيد احمد خميني – حتي تا سال ها بعد – هرگز از ايران خارج نشده بود.
پاسخ این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
1 – آقای طباطبائی وقتی مدعی می شود که مستند قول بنی صدر نوشته ایست که، بنا بر آن، آقای احمد خمینی در پاریس بوده و قرارداد را امضاء کرده است، بر همان رویه راست را دروغ کردن عمل می کند. چون بنی صدر با آنکه کتابها و تحقیق ها و گزارش کنگره در باره گروگانگیری را خوانده و ترجمه آنها را به فارسی انتشار داده است، نوشته ای ندیده است که در آن آمده باشد احمد خمینی در پاریس قرارداد در باره به تأخیر انداختن آزادی گروگانها را امضاء کرده و بنی صدر به آن استناد کرده باشد.  دلیل این راست دروغ کردن را آقای طباطبائی  خود بدست می دهد: اوآقای احمد خمینی را طرف امضای قرارداد می کند تا بگوید او از ایران خارج نشده بود و اصل ماجرا دروغ است.
2 – کسانی که می باید برای آقای کارتر کار می کردند، اعضای سیا و برخی از اعضای شورای امنیت ملی، برای ریگان کار می کردند. با این حال، کارتر در مصاحبه خود می گوید اطلاعاتی دریافت می کرده است اما آنها را موضوع پی گرد نکرده است.
3 – گزارشهای سازمانهای سری (از جمله سازمان ک.گ.ب که بعد از سقوط رژیم شوروی در اختیار کمیته تحقیق مجلس امریکا قرار گرفت) و نیز اعترافات دست اندرکاران، اغلب در دسترس آقای طباطبائی بوده اند. حال بر او است بگوید: از چه رو قول دو مدعی را سند مسلم می کند بر این که پیش از سفر شاه به امریکا، اشغال سفارت به فکر دانشجویان رسیده است اما 30 سال تحقیق و انتشار اینهمه گزارش و سند، دلالت بر معامله پنهانی – که آقای طباطبائی با بکار بردن کلمه قرارداد باز راست را دروغ کرده است – هیچگونه دلالتی بر وقوع معامله نمی کنند!؟
   روبرت پاری با انتشار اسناد موجود دربایگانی کمیته تحقیق کنگره در باره اکتبر سورپرایز، مسلم می کند که این کمیته تحقیق به عمد این اسناد را سانسور کرده تا بتواند این نتیجه گیری را بکند: کمیته نمی گوید معامله ای نشده است بلکه می گوید سندی بر وقوع معامله نیافته است. باز بر آقای طباطبائی است که توضیح بدهد سود او در قلب حقیقت چیست؟  
6-1. اما آخرين نكته مورد ادعاي آقاي بني صدر در اين گفتگو، از همه ادعاهاي پيشين ايشان جالب تر است:
ايشان به صراحت و بر اساس نقل قول تأييد ناشده اي مي گويد، گروگانها باید آن قدر در ايران مي ماندند تا اساس و پايه هاي جمهوري اسلامي محكم و مستقر می‏شد. و سپس مي افزايد:
«وقتی عراقی‏ها حمله کردند، ایشان – يعني امام - را ترس گرفت و قرار را بر حل گذاشت. آقای صادق طباطبایی را بدون اطلاع رئیس جمهور، برای گفت‏وگو با دولت کارتر، به آلمان فرستاد.»
 
6-2. اين مطلب كه «امام قرار را بر حل مسأله با كارتر» گذاشت، علاوه بر آن كه ناقض ادعاي پيشين ايشان مبني بر امضاي قرار داد با نمايندگان جمهوريخواهان است كه بر مبناي آن گروگانها بايد تا پايان انتخابات آمريكا و پيروزي ريگان آزاد نشوند، به روشني، فراموشي و سستي حافظه آقاي بني صدر را نيز نمايان مي كند؛ زيرا زماني كه من بنا به همين گفته آقاي بني صدر و با موافقت امام مأمور مذاكره با نمايندگان پرزيدنت كارتر رئيس جمهور آمريكا شدم، هنوز جنگي در كار نبود که امام را ترس فراگرفته باشد!
از طرف ديگر اين مأموريت هم – همانطور كه اشاره كردم – بدون اطلاع رئيس جمهور بني صدر نبود، زيرا ايشان هم قبل از سفر و هم بعد از انجام مأموريت ( اين يكي به گفته خودش ) توسط خود من در جريان امر قرار گرفته بود. دیدار اول را بنا به در خواست من در روزنامه اش ذكر نكرد ولي دیدار دوم را – هم به همان دليل – به طور مبهم عنوان كرده بود.
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
1 -  بنی صدر بر اساس قول تأیید نشده ای، نگفته است گروگانها آنقدر می باید در ایران می ماندند تا اساس و پایه های جمهوری اسلامی محکم می شد. آقای طباطبائی، بنا بر رویه، راست را دروغ می کند. او گفته است: آقای احمدی خمینی چند بار و آقای خمینی، خود، به او گفته اند: پس از آنکه قانون اساسی تصویب شد و انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس انجام شدند و دولت جدید مشغول کار شد، گروگانها را رها می کنیم بروند. دلیل صحت قول او اینکه، عینا ˝ چنین شد.
2 – آقای طباطبائی هم می توانست به کتاب نامه ها مراجعه کند تا بداند در چه تاریخ گزارش ستاد ارتش به آقای خمینی در باره حمله عراق به ایران، به او داده شده و موضوع حمله عراق به ایران، از چه تاریخ موضوع گفتگوهای بنی صدر با آقای خمینی بوده است. افزون بر این، جنگ را عراقی ها، با عملیات ایذائی، از اوائل شهریور شروع کرده بودند و آقای خمینی مطمئن شده بود که قصد حمله عراق به ایران واقعیت داشته و وارد مرحله عمل شده است.
طرفه این که او که نگران حافظه بنی صدر است، خود از یاد می برد که او در سفر مأموریت به آلمان بود که جنگ شد و او نتوانست به موقع به ایران بازگردد!
3 –  در باره ضرورت توافق علنی بعنوان هم پوشش و هم وسیله اجرای معامله پنهانی با ریگان - بوش، در جای خود، توضیح داده شد. باز یادآور می شود که برعهده آقای طباطبائی است بگوید: از چه رو، تصویب چهار اصل در مجلس تا دو روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا ، یعنی تا 11 آبان به تأخیر می افتاد و در آن جلسه، با وجود پیشنهاد قرارداده شدن شرط پس دادن اسلحه و آزاد کردن بدون قید و شرط پولها، مدعی می شوند مجلس کلمه ای بر 4 اصل امام نمی افزاید! اگر قرار بود کلمه بر آن افزوده نشود، چرا روز اول مجلس نگفت موافق است حکومت بر اساس همان چهار شرط با حکومت کارتر توافق کند؟ از چه رو در 13 آبان، روز انتخابات ریاست جمهوری امریکا، آقای هاشمی رفسنجانی گفت: «در آینده به ما خواهند گفت شما باعث انتخاب ریگان شدید»؟ و چرا هواپیمای حامل گروگانها، درست در پایان ادعای سوگند ریگان اجازه پرواز یافت ؟ چرا؟...
نكات فراوان ديگري در اظهارات ايشان وجود دارد كه طرح و بحث در باره آنها از حد و اندازه اين نوشتار خارج است. امّا در همین بررسي کوتاه نشان داده شد که قضاوت ها و ادعاهای آقای بنی صدر از چند جهت مستلزم بازنگری و مداقّه است ؛ كه متأسفانه اين اشكالات در غالب اظهارات ايشان فراوان ديده مي شود: 
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
   پس از آنکه با راستها را دروغ کردن، برآن شده است ادعاهای نادرست خویش را بر کرسی صحت بنشاند، یک حکم عمومی صادر کرده است: «متآسفانه اين اشكالات در غالب اظهارات ايشان فراوان ديده مي شود». غیر از دروغ بزرگ بودن ادعا و خلاف اخلاق بودنش، کار او ناشیانه به کاهدان زدن است. چرا که اولا ˝ بنی صدر به حافظه تکیه نمی کند. روش کار او اینست که رویدادهای بکار آمدنی را ثبت می کند. اگر جز این بود، کارخانه رژیم ملاتاریا و سپس رژیم مافیاها، همه روز، دروغ می سازد و انتشار می دهد. هرگاه آقای طباطبائی بر حق ایستاده بود، لذت ایستادگی بر حق را همراه در ذائقه عقل و تن خود می داشت و رشد می کرد و کار استعدادی که او بود، به این راست را دروغ کردنهای سبک، نمی انجامید.    
 
اشکالات چهار گانه در ادعاهای آقای بنی صدر:
 
-         اشتباه در تطابق وقایع تاریخی که ناشی از ضعف حافظه و يا فراموشی است (یا خدای نکرده كم توجهي به بيان واقعيت ها ):
o       رجوع شود به بخش اول 2-2
o       رجوع شود به بخش دوم 1-2
o       رجوع شود به بخش دوم 3-2
o       رجوع شود به بخش دوم 6-2
 
-          ادّعای بی سند و بدون ارائه دلیل:
o       رجوع شود به بخش اول 1-2-3
o       رجوع شود به بخش اول 1-2-4
o       رجوع شود به بخش دوم 4-2
o       رجوع شود به بخش دوم 5-2
 
-          عدم تطابق دلیل با مدّعا (برداشت ناصواب):
o       رجوع شود به بخش اول 1-2-1
o       رجوع شود به بخش اول 1-2-2
 
-          تناقض در تحلیل:
o       رجوع شود به بخش اول 1-2-3
o       رجوع شود به بخش اول 3-2
o       رجوع شود به بخش دوم 2-2
o       رجوع شود به بخش دوم 5-2
o       رجوع شود به بخش دوم 6-2
 
همان گونه كه اشاره كردم؛ از اين قبيل اشتباهات چهارگانه متأسفانه در اغلب نـقـد ها و گفته هاي تاریخی آقاي بني صدر – بویژه آنجا که به مسائل تاریخی صدر انقلاب و رابطه با مسئولان و دیگر گروههای سیاسی راجع می گردد - به وفور ديده مي شود؛ كه خوشبختانه علاوه بر اين كه از ديد مخاطب هوشيار مخفي نمي ماند ؛ نشانه هائي از بي صداقتي و غرض ورزي نيز در انها به چشم نمي خورد. به همين دليل ضرورتي  براي پاسخ دادن به ادعاها ي ايشان عليرغم اين كه مرا به بيان "سه دروغ آشكار"  متهم كرده بودند، نمي ديدم. اما تذكر بعضي و اصرار بعضی دیگر از دوستان مرا به تدوين اين نوشته سوق داد؛ با اين استدلال كه ؛
دسترسي نسل جوان امروز به مستندات تاريخي و ماجراهاي دوران صدر انقلاب چندان آسان نيست؛ از اين رو اين تكليف بر دوش امثال ما سنگيني مي كند كه از هر فرصتي براي بازگو كردن حوادث و وقايع آن دوران – آن گونه كه رويداده است؛ نه آنگونه كه مي خواهيم اتفاق افتاده باشد - ، استفاده كنيم؛ تا مجال براي كساني كه در صدد تحريف تاريخ هستند؛ چندان فراهم نباشد.
دوست دارم در پايان اين نوشته، از خداي كريم و رحيم، اجابت يكي از دعاهاي دكتر علي شريعتي را براي خود و ديگر دوستانم مسئلت كنم:
«خدايا؛ عقيده مرا از دست عقده ام رها ساز!»
 
صادق طباطبایی
والسلام
سوم آذرماه 1389
 
*************************************
*سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامي 14 آبانماه 1358 :
آقاي بني صدر در اينجا مدعي است روز بعد از اشغال سفارت طي سرمقاله اي در روز نامه انقلاب اسلامي  ؛به ذكر جنبه هاي منفي و مثبت عمل دانشجويان پرداخته  و " ضربه به استقلال كشور " را بزرگترين جنبه منفي اين حركت دانسته است.
در سرمقاله مزبور بعد از بر شمردن جنبه هاي منفي اين عمل دانشجويان ؛ در بخش جنبه هاي مثبت اين عمل مي خوانيم:
ص 16
* - اشغال سفارت امريكا نشانه كمال هوشياري مردم ما و بيانگر قاطعيت نسل جوان امروز كشور در دفاع از استقلال كشور و انقلاب خويش است؛
* - يكبار ديگر نسل جوان كشور اراده قاطع خود را به پيروز گرداندن انقلاب اظهار كرد؛ اين نسل نشان داد كه سخن امام حرف دل اوست و اين ملت تا همه جا حاضر است و هميشه آماده قبول محروميت هاي بزرگ بوده و هست. اين ملت در اقدام خود نگران عكس العمل آمريكا نيست.
پاسخ به این قسمت از ادعاهای آقای طباطبائی:
1 – یکبار دیگر، اشغال سفارت را با گروگانگیری جانشین  می کند. بنی صدر در طول 30 سال، هیچگاه نگفته است با اشغال سفارت، در مقام اعتراض به مداخلات امریکا در امور ایران، مخالف بوده است. چون سرپرستی وزارت خارجه را پذیرفت، نخست به سفارت امریکا و روز بعد به قم، نزد آقای خمینی رفت. به او اطمینان دادند که قصد اعتراض است. اشغال سفارت، بتدریج تبدیل به ماجرای گروگانگیری شد. او با گروگانگیری مخالف بوده است. این بود که هیأتی را به امریکا فرستاد و آنها با دبیر کل سازمان ملل مشغول گفتگو شدند. شورای انقلاب تصویب کرد از شورای امنیت تقاضای تشکیل جلسه شود. نخست آن شورا تشکیل جلسه نداد و آقای خمینی اعتراض کرد که چرا شورا به تقاضای امریکا تشکیل می شود و به تقاضای ایران تشکیل نمی شود، اما وقتی با دبیر کل سازمان ملل بر سر شرائط توافق شد، شورا با تشکیل جلسه موافقت کرد. قرار شد بنی صدر برای حضور در جلسه و حل مسئله به امریکا برود. و ناگهان، آقای خمینی اطلاعیه صادر کرد که در آن آمده بود کسی از سوی ایران در جلسه شورای امنیت شرکت نمی کند.  
2 – او لازم ندیده است جهات منفی و نیز نتیجه گیری نوشته را ذکر کند اما آنچه را هم که نقل کرده است، هم ادعای خلاف واقع او را مدلل می کند چرا که اشغال سفارت هرگاه به گروگانگیری سرباز نمی کرد، نتایجی جز آن می یافت که یافت.  و هم مبرهن می کند که روزی بعد از اشغال سفارت، سخنی از گروگانگیری بمیان نبوده است.
     آن نوشته محک سنجش اندازه زیانباری گروگانگیری است. هرگاه اشغال سفارت در حد اعتراض باقی می ماند و زود به پایان می رسید و یا حتی، اگر ادامه می یافت بدون اینکه اعضای آن به گروگان گرفته شوند، پی آمدهای زیانبار را نمی یافت.  اشغال سفارت و گروگانگیری را یکی گرداندن، پوشاندن خیانت گروگانگیری است و بر آقای طباطبائی است توضیح بدهد چرا این کار را می کند.
آقاي بني صدر در اين گفتگوی خود مدعي است؛ از اقاي مهندس بازرگان خواسته بود استعفا ندهد ؛ در حالي كه در همان سرمقاله؛ انجا كه به دولت بر مي گردد؛ در بخش جنبه هاي مثبت اشغال سفارت نوشته بود:
* - يكبار ديگر اين حقيقت بر همگان آشكار مي شود كه وقتي دولت كاري را بايسته و لازم است انجام نمي دهد؛ اين كار بوسيله ديگران انجام خواهد گرفت.
اين بيان به اندازه كافي گويا هست كه نياري به شرح ندارد.  همانطور كه در سطور بالا گفتم؛ اقاي بني صدر بر خلاف ادعايش در اين نوشته ؛ هيچگاه حامي دولت و بويژه شخص مهندس بازرگان نبوده است. همين عبارت ايشان ، نشان از آن دارد كه نظر امروز ايشان سازنده مواضع و بياناتي است كه مدعي است آن روز داشته است . البته اين كار اختصاص به ايشان ندارد. اين شيوه را در كار عده زيادي از خاطره نويسان تاريخ انقلاب نيز مي بينيم ؛ كه بر اساس ديدگاه و تحليل امروزشان؛ وقايع سي سال پيش را باز گوئي مي كنند.
والسلام
توضیح در باره این ادعا از ادعاهای آقای طباطبائی:
1-   از قرار آقای طباطبائی برای خوانندگان نوشته خود حد اقل شعور را قائل نیست. وگرنه، می دانست نباید بنویسد آنچه را نوشته است.  چرا که اگر این واقعیت را خاطر نشان کنی که اگر خلاء ایجاد کنی دیگران پر می کند، ربطی با مخالفت با استعفای مهندس بازرگان، در پی اشغال سفارت امریکا، پیدا نمی کند. پیش از آن، همه روز، بنی صدر می گفت و می نوشت که استقلال و آزادی از یکدیگر جدائی ناپذیر هستند. استقلال و آزادی با سخن گفتن از آنها، حاصل نمی شوند. می باید بندهای وابستگی را پاره کرد و برنامه استقلال را به اجرا گذاشت. اگر نه، دیگران خلاء را مغتنم می شمارند و به ترتیبی که می خواهند آن را پر می کنند. این جمله اعتراض است هم بشیوه پر کردن خلاء و هم به بی اعتنائی حکومت موقت به هشدارها.
2 – اما امری  بسیار مهمتر این که او دانسته سفید را سیاه می کند. توضیح این که او خوب می داند وقتی جنبه های منفی و مثبت یک رخداد، یافته می شوند و هشدار داده می شود،یعنی این که اگر جنبه های منفی که وقوعشان محتمل است، واقعیت نیابند و اگر واقعیت یافتند، رفع شوند و جنبه های مثبت که وقوعشان محتمل است، واقعیت بیابند و دولت در همان جهت شود که جنبه های مثبت پیش رو می نهند، زیان نمی بینیم و سود می بریم. چون از این امر آگاه بوده است، حاصل سخن را نیز سانسور کرده است. حاصل سخن آن ارزیابی اینست:
   «اینک بر شورای انقلاب و دولت است که با توجه به جنبه های مثبت و منفی اقدام دانشجویان، درسی را که باید بگیرند و در کوتاه ترین زمان، تدابیر لازم را اتخاذ کنند. طوری که جنبه های منفی موجود در رهبری اجرائی از بین بروند و رهبری اجرائی معرف جنبه های مثبت بگردد. یعنی رهبری اجرائی براستی رهبری انقلاب را در دست بگیرد.»
    رهبری اجرائی کسی جز مهندس بازرگان و حکومت او نبود. بنی صدر می خواسته است او رهبری انقلاب را در دست بگیرد. حاصل سخن روشن می گوید که زمان تحریر آن ارزیابی، بنی صدر صحبتی از استعفای آقای مهندس بازرگان و حکومت او نشنیده بود. بعدها، آقای احمد خمینی را ستایش کردند که رئیس صدا و سیما را یافته و او را ناگزیر کرده است خبر استعفای مهندس بازرگان را انتشار دهد تا راه را بر انصراف او از استعفاء ببندد. بعد از ظهر آن روز بود که بنی صدر از استعفای مهندس بازرگان مطلع شد و درجا، از او خواست از استعفاء منصرف شود تا به میان آوردن پای قدرت خارجی برای طی کردن دعوا در داخل، سنت نشود.
     افسوس! که به هشدار توجه نشد و جنبه های منفی واقعیت یافتند و جنبه های مثبت تحقق نیافتند. اشغال سفارت که می توانست اظهار عزم به اجرای برنامه استقلال باشد، وسیله برکناری حکومت بازرگان و سپس، گروگانگیری شد و فاجعه بر فاجعه افزود.
      وقتی بعد از گذشت 31 سال، کسی چون آقای صادق طباطبائی، آن هشدار را -  که هرگاه شنیده می شد، سرنوشت ایران دیگر می شد- تا حد ابتذال مقلوب می کند و بدین کار، عقل توجیه گر – صد افسوس بر عقل خلاقی که او داشت – خود را راضی کند، می توان دریافت که دید عقول متصدیان قدرتمدار روزهای اشغال سفارت امریکا و سپس گروگانگیری، تا کجا کوتاه بوده اند.
   هرآنچه را بنی صدر گفته و نوشته است – در باره حکومت بازرگان و گروگانگیری – از دید امروز در گذشته نگریستن نیست. این قسمت از نوشته آقای طباطبائی باز قلب حقیقتی از نوع ویژه است. چرا که قصد دارد وانمود که گویا بنی صدر این روزها دارد در این باره ها می گوید و می نویسد.
***********************
 
**ای آمریکائیان !
همانطور که در متن نوشته اشاره کردم آقای بنی صدر بر خلاف ادعای امروزش که اشغال سفارت آمریکا کودتایی علیه ایشان بوده و آن را بنا به گفته دیگران ، کار خود امریکائی ها قلمداد کرده است ؛ می گوید در سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی مورخ 14 آبانماه 1358 کار دانشجویان را ضربه به استقلال کشور دانسته و بر آن بوده تا از استعفای مهندس بازرگان جلوگیری کند، با مراجعه به سند مورد ادعای ایشان، دیدیم که درهر دومورد،  این ادعا واقعیت ندارد. 
علاوه بر آن در پیامی که در 19 آبانماه 1359 در مقام سرپرست وزارت خارجه تحت عنوان " ای آمریکائیان " به ملت امریکا داد؛ ضمن بر شمردن جنایات بی شمار شاه و دخالت دولت های ایالات متحده در امور داخلی ایران و حمایت آنها از محمد رضا شاه ؛ در تأیید اقدام دانشجویان و " لانه جاسوسی " خواندن سفارت امریکا و موجه جلوه دادن بازداشت دیپلماتها به عنوان عوامل جاسوسی، همگام با آنان خواهان استرداد شاه و پس دادن اموال او و خاندانش گشته و در پایان به ملت امریکا اطمینان داده است که با گروگانها طبق اصول انسانی رفتار خواهد شد.
با ذکر قسمت هائی از آن پیام ؛ مواضع آن روز اقای بنی صدر را به یاد ایشان می آورم:
برگزیده از صفحات یک و دوازده روزنامه انقلاب اسلامی 19 ابانماه 1359 :
ای آمریکائیان!
از روزی که دانشجویان به سفارت آمریکا؛ بهتر بگوئیم یکی از مراکز مهم حکومتی و جاسوسی آمریکا در جهان وارد شده اند، دستگاههای تبلیغاتی، تبلیغات شبانه روزی برای فریب شما آمریکائیان و مردم جهان به راه انداخته اند، مبنی بر این که در حکومت اسلام هیچ قاعده و قانونی محترم شمرده نمی شود و سنتی که قرن ها مورد احترام بشریت بوده است شکسته می گردد و به سفارت خانه شما که در حکم جزئی از خاک کشور شما است حمله می شود و کسانی را که مصونیت سیاسی دارند به گروگان می گیرند.
اما به شما آمریکائیان نمی گویند که سفارتخانه دولت شما در ایران هیچ شباهتی با سفا رتخانه ندارد.با وجود آن که پیش و پس از سقوط  آخرین دست نشانده ، بخش عمده اسناد را از سفارتخانه برده اند و اسناد بجا مانده را نیز ظرف سه ساعت می سوزانده اند؛ با وجود آن که حافظه های دستگاههای کامپیوتری را از بین برده اند... با وجود آنکه... دستگاههای بجا مانده و مدارک بدست افتاده جای تردید برای احدی نمی گذارد که سفارتخانه... مرکز واقعی حکمروائی در دوره شاه سابق بوده است. دربار واقعی ایران سفارت دولت شما در تهران بوده است.
حالا از دولت خود بپرسید آیا به کشورهای دیگر اجازه می دهد سفارتخانه خود را در آمریکا به مرکز حکومت و دخالت در امور جزئی و کلی شما در کشور و منطقه تبدیل کند ؟
به سود شما است که خود را از دست تبلیغات دروغ سرمایه داری بزرگ و ایادی اش که بر شما حکومت می کنند رها سازید...
... ایا اگر شما مردم آمریکا بعد از 35 سال دخالت و حکومت یک سفارتخانه در امور خود انقلاب می کردید و پیروز می شدید؛ کارمندان آن سفارتخانه را کارمند عادی تلقی می کردید؟ آیا شما رضا می  دادید که آنها همچنان در کار خود باقی بمانند... وبه رویه ای که داشته اند ادامه بدهند؟
این است آن واقعیتی که از شما پنهان می کنند..
آقای بنی صدر در فرازی دیگر ضمن تأیید خواسته دانشجویان مبنی بر استرداد شاه به عنوان شرط آزادی گروگانها و تبیین آن به عنوان خواسته مشروع ملت؛ می نویسد:
ای امریکائیان
... مردم ما هیچ توقع زیادی ندارند، می گویند دولت امریکا سنتی را که با محاکمه سران نازی پایه گذاری شده است رعایت کند و بزرگترین جنایتکار قرن را تحویل بدهد تا در یک دادگاه علنی و طولانی محاکمه شود...
هنوز دولت شما چشم از حکومت بر ایران نپوشیده است. در داخل و مرکز کشور دست حکومت شما در وقایع خونین در کار است...
ای آمریکائیان
اینک ما تقاضای مشروعی داریم؛ مطابق حقوق بشرمی خواهیم عامل 37 سال خیانت و جنایت و فساد به ما تحویل داده شود تا با محاکمه او وجدان بشریت معاصر از علل و عوامل بزیر سلطه رفتن و در معرض نابودی قرار گرفتن یک ملت آگاه گردد و این امر آغاز تحول فکری بزرگی در تاریخ بشری در جهت استقلال و آزادی همه ملت ها بگردد.
... از دولت خود بخواهید حقوق بشر را از سر صدق رعایت کند و شاه سابق را به ایران تحویل دهد. اموال او و کسان او و گردانندگان رژیم سابق را به ملت ما پس دهد.
اقای بنی صدر در پایان تأمین سلامتی گروگانها را تضمین کرده و به امریکائیان از هر حیث اطمینان می دهد:
... شما اطمینان داشته باشید با هموطنان شما با کمال انسانیت رفتار می شود و از بابت آسایش آنها هیچ نگرانی نداشته باشید. انچه برای ایجاد اطمینان خاطر لازم است؛ به عمل آمده است. "
    دروغهای این قسمت، بهنگام آشکار کردن دروغهای پیشین، معلوم شده اند. و آقای طباطبائی بداند اگر وقت صرف نوشته او شد، این کار بقصد نهیب زدن به عقل توجیه گری شد که ، اشتغال در سرای قدرت، او را بکارهائی از این نوع وا می دارد. او باید بداند که شهادت راستین را زمان می دهد. چنانکه تا به حال بسیاری شهادتها داده است. زمان راست را از دروغ، برهمگان باز می شناساند. تامگر او سرای قدرت را ترک گوید و عقل خلاقی را که داشت باز یابد.   
*********************************************************