In Pictures: Gaza conflict |
||
Tit-for-tat attacks continue as Palestinian death toll crosses 45 mark and rockets continue flying towards Tel Aviv.
Last Modified: 17 Nov 2012 21:51
|
||
|
||
View As Slideshow >>
Hatem Moussa/AP
Smoke
rises during an explosion from an Israeli strike in Gaza City, as the
Hamas-ruled Strip was bombarded with nearly 200 airstrikes early on
Saturday. The assault widened to include not just attacks on Gaza rocket
operations but also the prime minister's headquarters, a police
compound and a vast network of smuggling tunnels.
Uriel Sinai/Getty Images
Meanwhile,
Israeli soldiers stand guard by the Iron Dome defence system's new
launch site in Tel Aviv. For the third day in a row, rockets from Gaza
cruised towards the biggest metropolitan region in Israel. Of the two
medium-range projectiles launched in that direction on Saturday, one was
intercepted and another fell into an open area.
ALI ALI/EPA
A
Palestinian searches for victims under the rubble of the destroyed
house of a Hamas official, after an air strike in Jabaliya refugee camp
of the northern Gaza Strip.
Tsafrir Abayov/AP
Local
residents gather to inspect the damage at an apartment building, not
seen, in the Israeli port city of Ashdod after it was hit on Saturday by
a missile fired by Palestinian fighters from inside the Gaza Strip
overnight.
MARCO LONGARI/AFP/Getty Images
Palestinians
walk amid the debris of a burning factory near the house of Ezzedine
Haddad, commander of the armed wing of the Hamas movement, the Ezzedine
al-Qassam Brigades, after it was destroyed during an Israeli airstrike
on Gaza City.
DAVID BUIMOVITCH/AFP/Getty Images
Israelis
stand in a shelter as a siren wails across Ashdod to warn of incoming
rockets. Israeli strikes on Saturday Gaza killed at least 10
Palestinians and left dozens more wounded.
Hatem Omar/AP
At
his funeral, Palestinians carry the body of 26-year-old Mohammad
Al-Lolahi, a Hamas fighter, who was killed in an Israeli air strike on
several Hamas members in Rafah in the southern Gaza Strip.
OREN ZIV/AFP/Getty Images
An
Israeli woman and her children take cover as sirens wail in Tel Aviv.
Rocket attacks fired by Palestinians on Israel were a "precipitating
factor" for the conflict that has engulfed the two sworn enemies, a
White House official said on Saturday.
MOHAMMED ABED/AFP/Getty Images
Palestinians
stand at a petrol station which closed due to fear of Israeli
bombardment in the village of Beit Lahia in the northern Gaza Strip. On
Saturday, nine Israelis were hurt by rocket fire, four of them soldiers,
medics said.
Lior Mizrahi/Getty Images
Israeli
children wave their national flag as they greet an army convoy passing
on a road leading to the Israel-Gaza border near the southern Israeli
town of Ofakim.
MOHAMMED ABED/AFP/Getty Images
A
Palestinian boy waits to buy bread in Gaza City, on the fourth day of a
bombing campaign that has killed at least 44 Palestinians and three
Israelis.
MOHAMMED SALEM/REUTERS
Tunisia's
Foreign Minister Rafik Abdessalem visits Hamas Prime Minister Ismail
Haniyeh's former office building, destroyed by an Israeli air strike in
Gaza City.
ABED OMAR QUSINI/REUTERS
Israeli
border policemen detain a Palestinian stone-thrower during clashes
against Israel's military operation in the Gaza Strip, at Hawara
checkpoint near the West Bank city of Nablus. Israel's cabinet has
authorised the mobilisation of up to 75,000 reservists, preparing for a
possible ground invasion of Gaza.
AMR ABDALLAH DALSH/REUTERS
Palestinian
Foreign Minister Riyad al-Malki attends an emergency meeting on the
military operation in the Gaza Strip at the Arab League headquarters in
Cairo. Arab foreign ministers on Saturday considered a draft statement
that would call for the Arab League chief to lead a delegation to Gaza
and voices support for Egypt's efforts to negotiate a truce.
AMR ABDALLAH DALSH/REUTERS
Arab
League Secretary-General Nabil Elaraby, left, and foreign ministers,
observe a minute of silence for victims of the conflict in the Gaza
Strip.
AMR ABDALLAH DALSH/REUTERS
Members
of the media compete to film Qatar's Prime Minister Sheikh Hamad bin
Jassim Al Thani, left, during an emergency meeting on the Gaza crisis.
KAYHAN OZER/ANADOLU AGENCY/EPA
Turkish
Prime Minister Recep Tayyip Erdogan waves to the audience at Cairo
University during his visit in Cairo on Saturday. Egyptian President
Morsi, Emir of Qatar Hamad bin Khalifa Al Thani, PM Erdogan and Hamas
leader Khaled Meshal were due to meet later during the day to discuss
the situation in Gaza.
AMR ABDALLAH DALSH/REUTERS
Egyptian
protesters in front of the Arab League shout slogans during a protest
against Israel's ongoing attacks on the Gaza Strip.
JAMAL SAIDI/REUTERS
Lebanon's
Hezbollah supporters wave Palestinian and Hezbollah flags during a
demonstration, organised by Lebanese and Palestinian factions, against
Israel's military activities in Gaza, in front of the UN headquarters in
Beirut.
STR/EPA
In
front of the offices of the UN in Damascus, Syrians and Palestinians
wave their national flags in a show of solidarity with Gaza after Israel
had targeted the headquarters of Hamas leaders and other key facilities
in Gaza. About 500 protesters shouted anti-Israel slogans and held up
banners, some of them reading "the mercy is to our martyrs and the shame
is to the agents."
|
۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه
In Pictures: Gaza conflict
آبان.بمباران سنگين غزه توسط اسرائيل:هردو دقيقه يک حمله هوايی/ کمبود دارو و تحت برای مجروحين/51 کشته از جمله 13 کودک/بمباران برج رسانه ای و مجروح شدن 6 روزنامه نگار
آبان.بمباران سنگين غزه توسط
اسرائيل:هردو دقيقه يک حمله هوايی/ کمبود دارو و تحت برای مجروحين/51 کشته
از جمله 13 کودک/بمباران برج رسانه ای و مجروح شدن 6 روزنامه نگار
روشنگری.بمباران شديد غزه توسط ارتش اسرائيل در پنجمين روز حمله نيز ادامه
يافته است. بنا بر اطلاعاتی که کادر پزشکی داده است تاکنون 51 نفر در اين
حمله کشته شده اند که حداقل 13 نفر آنها کودکان خردسال بوده اند. نهادهای
وابسته به سازمان ملل ديروز اعلام کردند که غزه دچار بحران داوريی است و تخت، وسيله و دارو برای رسيدگی به مجروحين به شدت
دچار کمبود است. حملات اخير اسرائيل بعد از آن صورت گرفته که در سطح بين
المللی گام هايی هرچند ناچيز و شکننده برای برسميت شناختن فلسطين برداشته
شده بود و هدف اسرائيل بازگرداندن اوضاع به شرايط غير قابل مذاکره است. اسرائيل خود ادعا ميکند علت حمله موشک پرانی های گروه های کوچک چريکی در غزه است و رسانه های بزرگ مرتبا به « حدود 500 موشک» پرانی اين گروه های اشاره ميکنند اما به نوشته نيويورکر جنگنده های اسرائيلی در اين چند روز هر دو دقيقه يک بار به نوار باريک غزه حمله کرده اند، در حاليکه صدای انفجار موشک های دستی هر 48 دقيقه يک بار شنيده ميشود.
در زير گزارش وبسايت آلمان را ميخوانيد:
صدای آلمان
بمباران سنگين غزه در پنجمين روز نبرد اسرائيل و حماس
در پنجمين روز از آغاز درگيريها ميان اسرائيل و حماس٬ ارتش اسرائيل در يک حمله سنگين از هوا و دريا٬ برج رسانهای موسوم به "القدس" و چند ساختمان متعلق به پيکارجويان حماس در باريکه غزه را هدف قرار داد.
در تازهترين حملات هوايی اسرائيل به نوار غزه در روز يکشنبه (۲۸ آبان/۱۸ نوامبر) دستکم شش روزنامهنگار حاضر در برج رسانهای "القدس" مجروح شدند. با توجه به احتمال ادامه حملات هوايی به اين ساختمان٬ روزنامهنگاران مجبور به ترک اين مکان شدهاند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، ساختمانهايی که هدف حمله قرار گرفتند از مراکزی بودند که حماس از آنها برای پخش برنامههای تلويزيونی خود بهره ميگرفت. هواپيماهای جنگی اسرائيل در حملاتی جداگانه ساختمانهای ديگری را هم هدف قرار دادند که در آنها دو نفر کشته و ۱۰ نفر مجروح شدهاند. در نتيجه اين حملات به اين ساختمانها آسيبهای جدی وارد شده است.
گفته ميشود ارتش اسرائيل در حال آمادهسازی خود برای حمله زمينی به غزه است. تا کنون در جريان درگيريهای روزهای اخير ۴۷ فلسطينی که نيمی از آنها از شهروندان غيرنظامی بودند٬ از جمله ۱۲ کودک٬ کشته شدهاند. اين آماری است که خبرگزاريها به نقل از مقامات فلسطينی منتشر کردهاند. در نتيجهی شليک بيش از ۵۰۰ موشک از سوی نيروهای حماس به سمت شهرهای اسرائيل نيز تا کنون ۳ شهروند اسرائيلی کشته و گروهی زخمی شدهاند.
جنگ ميان اسرائيل و حماس روز چهارشنبه و با کشتن احمد الجعبري٬ يکی از فرماندهان ارشد نظامی حماس در يک حمله هوايی از سوی اسرائيل آغاز شد. در اين درگيريها برای اولين بار موشکهای "فجر" حماس٬ تلآويو و اورشليم را هدف قرار دادند. گفته ميشود اين موشکها توسط ايران در اختيار نيروهای حماس قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری رويترز٬ ابو عبيده٬ يکی از سخنگويان حماس در يک کنفرانس خبری تلويزيونی اعلام کرد: «اين دور از نبرد نقطه پايان درگيريها با دشمن صهيونيست نيست. درگيريها تازه آغاز شده و حماس آنقدر نيرومند هست که دشمنش را نابود کند.»
ارتش اسرائيل در روزهای اخير بيش از ۹۵۰ حمله هوايی عليه مواضع حماس در نوار غزه انجام داده است. دفتر اسماعيل هنيه نيز در يکی از اين حملات هوايی ويران شد.
از بين بردن قابليت شليک موشک به سوی شهرهای اسرائيل و نابود کردن ذخاير موشکی حماس٬ از جمله اهداف اسرائيل از اين حملات است. برخی از کارشناسان ميگويند در صورت تحقق اين هدف٬ اسرائيل ميتواند خود را در برابر حملات تلافيجويانه بازوهای نظامی ايران در منطقه٬ پس از حمله احتمالی به تاسيسات هستهای ايران٬بيمه کند.
تلاشهای مصر و اتحاديه عرب برای پايان دادن به درگيريها
در نتيجه حملات گسترده اسرائيل به نوار غزه در روز شنبه (۲۷ آبان/۱۷ نوامبر) دستکم ۱۶ نفر کشتهشدند. در پی افزايش تلفات اين درگيري٬ اتحاديه عرب اعلام کرد که قصد بازديد از نوار غزه را دارد تا ضمن اعلام "همبستگی با مردم فلسطين" سياستهای خود در قبال صلح خاورميانه را مجددا بررسی کند. نبيل العربي٬ دبيرکل اتحاديه عرب٬ سرپرستی هيات اعزامی به غزه را برعهده خواهد داشت.
پيشتر محمد مرسي٬ نخستوزير مصر در يک کنفرانس خبری در قاهره به خبرنگاران گفته بود که ممکن است شرايط برای "آتشبس زودرس" فراهم شود. او البته تاکيد کرد که نميتوان وقوع آتشبس را "تضمين" کرد. به گفته يکی از مقامات حماس٬ خالد مشعل٬ رهبر حماس نيز در قاهره به سر ميبرد تا با مقامات مصری مذاکره کند.
ديپلماتهای غربی ميگويند قرار است بان کيمون٬ دبيرکل سازمان ملل نيز به زودی به اسرائيل و مصر سفر کند تا در ديدار با مقامات اين دو کشور زمينه پايان دادن به درگيريها را فراهم و از گسترش جنگ جلوگيری کند. با اين همه٬ نشانههايی از تلاش اسرائيل برای سازماندهی يک حمله زمينی سنگين به نوار غزه نيز ديده ميشود
28 آبان 1391
بهاره هدایت آسیب شناسی موقعیت زندانیان سیاسی
شنبه ۱۷ نوامبر ۲۰۱۲
بهاره هدایت
آسیب شناسی موقعیت زندانیان سیاسی
اشاره: مدتی است که گاهی به مساله “زندانی، شهرت، هویت” فکر میکنم. به نظرم آسیب های متوجه وضعیت ما به عنوان زندانیان سیاسی است که بهتر است نرم نرم بدان پرداخته شود، چه شاید از زاویهای دیگر نگریستن به موضوع، به گستره نظر میانمان، وسعت و عمق و شفافیت بیشتری ببخشد.
هویت زندان سیاسی چیست؟
اصلا هویتِ پیش از زندان است یا هویتِ زندان؟ آیا باید این دو را تفکیک کرد؟ بدیهی است که حکومتی که به ظلم و سرکوب اشتهار دارد رویارویی اش با طیف منتقدان، (هرکه باشند و هر چه بگویند) خود به خود
باعث شهرت اینان هم می شود، در کنار این، وضعیت های خاص زندانی سیاسی مثل
اینکه جوان باشد، حکم سنگینی گرفته باشد یا مثلا زن باشد، فرزندان کوچکی
داشته باشد، بیمار باشد و ….به مطرح شدن و طبیعتا به شهرتش دامن میزند، شهرتی که تا اینجا مسببی جز اشتهار منفی خودِ حکومت و نیز یکسری پارامترهای عموما غیر ارادی و غیر وابسته به فردِ زندانی ندارد.
اما دو نکته را نباید از نظر دور داشت: اول اینکه ممکن است حکومتی به هر دلیلی سطح نازلی از عقلانیت را در شیوههای سرکوب خود اعمال کند. (مثلا اینکه کسی را به علت مصاحبه و
اظهار نظر در میان حجم وسیعی از دستگیر شدهها بیشتر نگه دارد و دو و سه
…. یا حتی ۱۰ سالی هم حکم زندان بدهد) بنابراین احکام، نشانه سطح عقلانیت
حکومت است، نه لزوما وزنه و اعتبار شخص دستگیر شده! به همین دلیل هم مشاهده عدم تطابق بین احکام صادره با نوع و میزان فعالیتهای پیش از زندان افراد بسیار شایع است.
از طرفی مقاومت کردن تعهدی است به یک
ایمان جمعی، اما یک تصمیم صرفا شخصی است و فرد زندانی در اعماق وجودش هم
نمیتواند بابت این ایستادگی بر مواضعِ خود طلبی از جامعه مطالبه کند.
اینکه آن فرد میتوانسته مثلا با شرط نوشتن عفونامه یا اعتراف بر علیه
خود و انکار مواضع، خلاصی یابد و این کار را با لحاظ یک نوع شرافت شخصی
انجام نداده میفهمم، اما بار لزوما مثبت و امتیاز گونهای را که به این عمل مترتب شده را نمیفهمم! چرا که به گمان من این عفو ننوشتن میتواند در دو سوی طیفی جای بگیرد که از یک نوع ایمان منحصر به فرد و عزت نفس برجسته شروع میشود و می تواند به یک
شهرت طلبی بیمارگونه ختم شود. سوال این است که فرد با چه معیاری در این
محور قرار می گیرد؟ یا اصلا از زاویه دیگری ببینیم؛ آیا بر سر حرف خود
ماندن و پس نگرفتن مواضع، به نظر عمل طبیعی تری است یا خلاف آن؟
به زعمِ
خودِ من شاید شوکِ ناشی از دادگاه های علنی باعث شد آنان که این کار را
نکردند قهرمان جلوه کنند، حال آنکه میتوان اینطور هم دید که اعترافات
دادگاه علنی وضعیتی خارق العاده بود و نه ماندگاری بقیه بر سرِ مواضع!!
مسئله دیگر اینکه بار عاطفی هیجانی جامعه در برخورد با موضوع زندان گاه آنچنان بالاست که گویی به زندانی دفعتا امتیازی داده میشود به صرف
زندانی شدنش، و اگر شرایط خاصی هم از قبیل سن، حکم بالا، جنسیت، بیماری،
فرزند.. بر آن مزید شود کم کم هاله ای مقدس گونه گردِ اعمال و کردار و
اظهار نظرات او پدید میآید.
یک منظر پرداختن به موضوع
زندانی اصالتا حقوق بشری است که کارکرد خودش را دارد و حول اثبات قانون
گریزی حکومت و تلاش برای توقف ظلم و خشونت حکومت بر قربانیانش را دارد، و به نظر میرسد این دیدگاه بسیار بسیط و انسانی است. یعنی وارد پیچیدگیهای سیاسی نمیشود و به اصل یک کنشِ حقوق بشری نزدیکتر است. اگر این زاویه دید را انتخاب کنیم با دو مشکل روبرو خواهیم بود:
۱- اینجا هاله تقدس بر سر قربانی به چه معناست؟ تفاوت در پرداختن به یک زندانی خاص، و نه به دیگران از کجا ناشی می شود، در حالی که این نوع عملکرد به شعاع آن هاله تقدس و معصومیت دامن میزند؟
۲- بسیاری از کسانی که با دیدگاه صرفا حقوق بشری، به حق از آنان یاد و دفاع می شود، خود را نه قربانی بلکه قهرمان میپندارند و این نتیجه همان هاله تقدس، عدم توجه به هویت پیشینی، اشتهار روز افزون، فضای احساسی و … است.
گاها زندانیان خود را نه قربانی بلکه فعال سیاسی تلقی میکنند و داعیه سیاسی دارند و از این بستر شهرت – هویت – زندان بهره میبرند، این بهره برداری به خودی خود بد نیست اما زمینه سازی حقوق بشری با بهرهمندی سیاسی با هم سازگار نیست و اینجاست که می باید جامعه را به اصل هویت فرد به عنوان یک فعال سیاسی رهنمون شود.
یعنی اینجا چون داعیه سیاسی است، منطقی است ببینیم چارچوب
فکری فرد چیست و چه میخواهد بگوید؟ نه اینکه ببینیم “کجاست” و هر چه گفت
بپذیریم. پس میرسیم به هویت فرد، اما چرا هویتِ پیش از زندان؟
زندان چقدر میتواند به هویت فرد اضافه کند یا آن را چقدر تغییر میدهد؟ پاسخ هر چه باشد منوط به مرور زمان تثبیت و عینی شدن آن تغییراتِ احتمالی است، خصوصا اینکه زندانی پس از زندان هم تازه مجبور به انطباقهای جدید با جامعه خواهد بود و این خود روند دیگری را ایجاب میکند که قصد ورود به آن را ندارم.
البته نفی تاثیرات روانشناختی زندان بر روی فرد عاقلانه نمینماید، اما لزومی هم به انگاره صرفا مثبت از این موضوع نیست!
زندان یعنی استمرار اِعمالِ خشونتی، که اتفاقا به سطوحِ زیرین و لایههای ناپیدای فرد تاثیر می گذارد، آن لایه رویین و ظاهری زندان که در لحظه به ذهن
جامعه متبادر میشود مثل کمبود و قلتِ خورد و خوراک و پوشاک، وجود شکنجه
جسمانی و فشار و… غالبا، (نه همیشه و نه همه جا) اگر باشد مقطعی است، اما
آن اعمال خشونت مستمر (اسارت) پنهان دامنه دار و همه گیر است. این فشار و
سایش ممتد و طولانی میتواند روح برخی را صیقل دهد، اما آیا نمیشود فکر
کرد همین شرایط تحمیلی ناسالم و بیمارگون زندان میتواند به تبلور نقاط تاریک روحیه و گرههای شخصیتی فرد منجر شود؟ چرا باید این وجه را نادیده گرفت؟
من حس انسانی، هیجانی و عاطفی قضیه را در بزرگداشت و تکریم زندانیان درک می کنم اما این را هم فراموش نکنیم که این به مثابه نوعی سرمایهگذاری اجتماعی است. یعنی لاجرم نتایجی به دنبال خواهد داشت، خوب است گاهی به آن نتایج ناگزیر با دوراندیشی بیشتری فکر کنیم.
چون حداقل دو حالت آسیب زا متوجه بیرون از زندان خواهد بود:
اول اینکه جامعه مخاطب بیرون، اساسا از سپهر اندیشه زندانی “ناآگاه” بماند و
در روند یک دفاع تمام عیار حقوق بشری که به حق هم صورت گرفته، به نتایجی
مبتلا شود که پیشتر گفتم. دوم اینکه حالتی پیش می آید که زندانی وقتی
بیرون میآید، تصویری که از خود میبیند چیزی باشد در قامت یک آسمان خراش و
بسیار فراتر از خود.
البته این شاید تشفی خاطرِ منِ زندانی را فراهم میکند، اما
گاهی هم میشود فکر کرد چه بخشی از این تصویر واقعی است؟ چه بخشی از
بینندگان آن تصویر، تو را به واسطه عملی که انجام دادهای قبول دارند و احیانا تحسین میکنند؟ و چه بخشی مجذوب تصویر “زندانی بودنت” هستند؟
خسران این وضعیت، در کنشی است که زندانی پس از رهایی از زندان
انجام میدهد، چرا که این کنش علی الاصول مبتنی بر هویت سیاسی، اجتماعی و
خصوصا شخصیت فردی اوست در پیش از زمانِ زندان.
البته زندان میتواند به این هویت رنگ های تندی بزند، اما عموما رنگهایی به تندی
یک توهم ناآگاهانه، چرا که توهم “بیماری زندان” است، در شرایط بیخبری
یا ارتباط مخدوش و گسسته با جهان واقعی بیرون و در کنارش آن شهرت روز
افزون. اینها کنش زندانی را در مساحت پر جنب و جوش سیاست در بهترین حالت کند و معیوب میکند.
اینکه آن رنگ های تند در آفتاب تموزِ واقعیت، چه از خود ساطع کنند، محکی جز همان تجربه دنیای واقعی فرد پیش از زندان ندارد.
مثالی می زنم و مطلب را تمام می کنم.
من عبدالفتاح سلطانی را ستایش میکنم به خاطر
هر آنچه قبل از زندان می اندیشیده و انجام داده، عقیده اش را میپسندم و
درایت و هوش و شجاعت او را در عملکردش تمجید می کنم. مساله این است که اگر
دستگیر هم نمیشد، ذره ای و حتی ذره ای از احترام و اعتقادم به او کاسته نمیشد و با شناختی که از ایشان دارم اگر از مهلکه زندان هم میجست، یقینا همین راه را ادامه میداد، هر کجا که بود!
من دوستان عزیز و بزرگوار و روشن اندیشی دارم و اساتید
برجسته ای را می شناسم بیرون از زندان، داخل و یا حتی خارج از کشور که
فرقشان با منِ زندانی به جز
حکم دادگاه انقلاب در هیچ چیز نیست مگر مختصات هویت پیش از زندانِ من و
هویت کنونی آنان، و فقط همین مختصات باید معیار قرار بگیرد. امیدوارم
دستاورد آنان برای جنبش آزادیخواهانه ایران عملیاتی تر، واقع گرایانه تر و
مملوستر از ما باشد.
جمع ما اگر ایمان جنبشیم، آنها عملند. خرد جمعی آنهاست که ناگزیر است بیازماید، تصمیم بگیرد و دست به انتخاب بزند و البته پاسخگوی انتخاب های خود باشد
بهاره هدایت
اوین
شهریور ۹۱
هولوكاست 10 ميليون ايراني به دست بريتانياي كبير+ تصاوير
هولوكاست 10 ميليون ايراني به دست بريتانياي كبير+ تصاوير
آيا ميدانيد هولوكاست واقعي در ايران رخ داده است؟ از قحطي بزرگ در ايران چه ميدانيد؟ آيا ميدانيد مابين سالهاي
1917 تا 1919 بيش از 40 درصد جمعيت ايران جان خود را از دست دادند؟ براي
آشنايي با چگونگي هولوكاست 10 ميليون ايراني با طراحي بريتانيا، با گزارش
ويژه مشرق همراه شويد.
به گزارش جهان به نقل از مشرق؛ طي سالهاي 1917 تا 1919 ايران با وجود اعلام بي طرفي در جنگ جهاني اول، بيشترين آسيب را از اين جنگ ويرانگر ديد و در حدود نيمي از جمعيت كشور قرباني مطامع كشورهاي
بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد اين قتل عام قريب به 10 ميليون
نفري همچنان در رديف اسناد طبقه بندي شده و سري انگلستان قرار دارد و اين
كشور هنوز هم از انتشار آنها ممانعت ميكند. گزارش زير با توجه به كتاب "قحطي بزرگ" نوشته دكتر محمد علي مجد نوشته شده است كه يكي از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوكاست 10 ميليون نفري ايرانيان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخي اسناد تاريخي در دسترس نوشته شده است. عكسهاي مربوط به تلفات قحطي برگرفته از كتاب دكتر مجد و ديگر منابع تاريخي است.
با كشته شدن وليعهد اتريش در سال 1914 جرقه جنگ جهاني اول زده شد. كشورهاي روسيه، فرانسه و بريتانيا تحت عنوان "دول متفق" و كشورهاي اتريش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثماني، ايتاليا و ژاپن نيز با پيوستن به اين گروه، ميدان جنگ را به آسيا و خاورميانه نيز گسترش دادند.
با كشته شدن وليعهد اتريش در سال 1914 جرقه جنگ جهاني اول زده شد. كشورهاي روسيه، فرانسه و بريتانيا تحت عنوان "دول متفق" و كشورهاي اتريش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثماني، ايتاليا و ژاپن نيز با پيوستن به اين گروه، ميدان جنگ را به آسيا و خاورميانه نيز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهاني اول، وضعيت داخلي ايران بسيار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادي و سياسي و مداخله بدون حد و مرز قدرتهاي خارجي، ايران را تا آستانه يك دولت ورشكسته پيش برد. هشت روز پس از تاجگذاري احمدشاه قاجار، جنگ جهاني اول آغاز شد و مستوفي الممالك نخست وزير ايران رسما موضع بي طرفانه ايران را به دول متخاصم اعلام نمود.
احمدشاه، شاه بي كفايت ايران در 18 سالگي تاجگذاري كرد
با وجود اعلام بي طرفي ايران، نيروهاي
متخاصم انگليس و روس از نقاط مختلف وارد كشور شدند. جدا از دلايل
ژئوپلتيك و منابع حياتي ايران كه براي ادامه جنگ ضروري بود، يكي از دلايل
اين تعرض به ايران، شكل گيري احساسات همسو با آلمان از طريق يكي از مقامات
دربار بود و بريتانيا از بيم وقوع كودتاي آلماني در ايران، نيروهاي خود را تا پشت دروازههاي پايتخت پيش آورد.
ورود نيروهاي متفقين - روس و انگليس - به ايران
دولت عثماني نيز با بهانه تراشي در مورد حضور نيروهاي روس در آذربايجان، از مرزهاي شمال غرب نيروهاي خود را وارد كشور كرده و توقف نقض بي طرفي را به خروج روسيه از آذربايجان موكول كرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
همچنين واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نيروهاي
هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند.
عمده ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج
نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اكتبر 1917 روسيه، نيروهاي روس از ايران خارج شدند و انگليس برنامه ريزي خود براي پر كردن جاي اين نيروها را با بزرگ نمايي خطر آلمانها و عثماني آغاز كرد و بدين ترتيب انگليسيها از سال 1917 ايران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددي در ابعاد اقتصادي نيز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله: دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده هاي مردم كه به طرز اعجاب انگيري رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پيچيدهتر كرده بود.
اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده بود
در همين زمان قحطي در ايران بيداد ميكرد و همه روزه كودكان، زنان و سالمندان بسياري را به كام مرگ ميكشاند. نيروهاي
اشغالگر انگليس تمامي منابع و توليدات كشاورزي را براي گذران نياز
نظاميان در جنگ خود، خريداري كرده و احتكار ميكردند. عجيبتر اينكه ارتش
بريتانيا مانع از واردات مواد غذايي از بين النهرين و هند و حتي از آمريكا
به ايران شد.
سربازان انگليسي علاوه بر اين بدليل عدم رعايت بهداشت موجب شيوع بيماريهايي نظير آنفولانزا و وبا در ايران شدند كه بدليل قحطي و عدم توانايي مردم براي مقاومت در برابر بيماريها، مبتلايان جان خود را از دست ميدادند.
جعفر
شهري نويسنده و شاهد اين قحطي بزرگ مينويسد: "در همين قحطي نيز بود كه
نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار
كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نميگرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نميشدند. "
ميرزا خليل خان ثقفي - پزشك دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاكم بر تهران ميگويد كه نشان دهنده عمق فاجعه در پايتخت است:
ميرزا خليل خان ثقفي - پزشك دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاكم بر تهران ميگويد كه نشان دهنده عمق فاجعه در پايتخت است:
"از يكي از گذرگاههاي
تهران عبور ميكردم. به بازارچهاي رسيدم كه در آنجا دكان دمپختپزي بود.
رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن
كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه كنان گفت: اي آقا، به
من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما
بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخوردهايم و نزديك است از گرسنگي هلاك
شويم.
گفتم:
قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد.
گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است
دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شويم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام
نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشدهايد يك
چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند: آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما
اجر خير بدهد و سايه تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.
قحطي بزرگ در ايران مردم را به مردار خواري وا داشته بود
از
آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج
فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن
فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت ميكردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و
چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و
چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين
كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و
دستهاي
خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك
امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره كنان چيزي بگويد اما قوت
و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد.
من
فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم
ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش
به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت: ديگر نميخورم، باقي اين شيربرنج را
بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.»
نيروهاي انگليس تمام محصولات كشاورزي را با قيمت بالا از كشاورزان ميخريدند و براي سربازان خود احتكار ميكردند
محمد
قلي مجد در كتاب "قحطي بزرگ" خود مينويسد: بر اثر چنين فاجعه عظيمي بود
كه جامعه ايراني به شدت فروپاشيد و استعمار بريتانيا توانست به سادگي
حكومت دست نشانده خود را در قالب كودتاي 1299 بر ايران تحميل كند. مجد
چنين نتيجه ميگيرد: «هيچ ترديدي نيست كه انگليسيها از قحطي و نسل كشي به عنوان وسيلهاي براي سلطه بر ايران استفاده ميكردند.
احمدشاه بزرگترين محتكر غلات در زمان قحطي بود
بدتر
از هر مصيبت ديگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج
عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار
اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي الممالك
با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان
انگليس و روس، با وضع برناميهاي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع
آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي
به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود.
احمدشاه با وجود قحطي فراگير حاضر به توزيع گندمهاي انبار شده در ميان مردم نبود
يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس الوزراي خود نيز نميداد و مقادير زيادي گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار ميداشت «جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم».
در
زمان قحطي نانوايان و خانه داران از جو و ساير غلات به جاي گندم استفاده
ميكردند شاه قاجار گندم مورد نياز مردم براي پخت نان را جز به قيمت روز
نميفروخت
در زمان قحطي، شكل همه عوض شده و مردم ديگر به انسان شباهتي نداشتند. همه با چشماني گود افتاده چهار
دست و پا ميخزيدند و علف و ريشه درختان را ميخوردند. هر چه از جاندار و
بي جان در دسترس بود به غذاي مردم تبديل شده بود. سگ، گربه، كلاغ، موش،
خر و...
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مينويسد:
"اجساد
چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتادهاند. در ميان
انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كندهاند و يا
ريشههايي كه از مزارع در آوردهاند به چشم ميخورد؛ با اين علفها ميخواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنهاي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت، چهار
دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك ميشد ميخزيد و در حالي كه ناي
حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس ميكرد."
قحطي 1917؛ بزرگترين فاجعه تاريخ ايران
قحطي بزرگ ايران در سالهاي 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سيزدهم ميلادي نيز بسيار عظيمتر بوده است.
از گزارشهاي مطبوعات آن زمان كاملا روشن است كه در تابستان 1917 ايران در آستانه قحطي قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفهاي كوتاه در آن ايجاد كرده بود. روزنامه ايران در 18 اوت 1917 چنين گزارش ميدهد: «بر اثر تلاشهاي
دولت، هماكنون مقدار قابل توجهي غله در حال ورود به شهر است و ديروز
قيمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان كاهش يافت». اما اين تسكيني
گذرا بود. ايران در 21 سپتامبر 1917 مينويسد: «نبود غله دارد در سراسر
ايران قحطي به وجود ميآورد. تاثير كمبود غله بويژه در كاشان مشهود است و
هيچ ترفندي نميتواند اوضاع را بهتر كند، زيرا حمل غله از قم يا
سلطانآباد به كاشان ممنوع است و مازاد غله اين مناطق به شهرهاي شمالي ارسال ميشود».
بدليل ممنوعيت ورود غله از قم و سلطان آباد به كاشان بسياري از مردم اين شهر گرسنگي كشته شدند
«جان لارنس كالدول» در گزارشي با عنوان «فقر و رنج در ايران» به تاريخ 4 اكتبر 1917 به
تشريح قحطي فزاينده پرداخته و مينويسد: «كمبود مواد غذايي، بويژه گندم و
انواع نان، سراسر ايران بويژه مناطق شمالي و حاشيهاي و نيز تهران را
چنان در برگرفته كه پيش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسيعي پديد آمده است.
ترديدي نيست كه زمستان امسال مرگ و گرسنگي چند برابر خواهد شد... حتي در
اين موقع از سال، قيمت ارزاق به بالاترين حد خود طي چندين سال گذشته رسيده
و كمبود غله و ميوهجات حقيقتا هشداردهنده است».
گرسنگي فراگير در تمام نقاط ايران
گرسنگي فراگير در تمام نقاط ايران
مجد در كتاب خود با اشاره به تلگرافها و مكتابات موجود و همچنين روزنامههاي آن روز از فراگير شدن قحطي در تمام نقاط كشور اينگونه مينويسد:
از ژانويه 1918، كارد به استخوان رسيد. در گزارش روزنامه رعد در يازدهم ژانويه 1918 چنين آمده است: «به گزارش نظميه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگي و سرما در خيابانهاي
تهران جان باختهاند». در همين مقاله به اقدامات امدادي انجام گرفته براي
مقابله با قحطي در تهران اشاره شده است: «تا پايان دسامبر، كميته مركزي
صدقات اقدامات زير را براي فقراي شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ
اعتماد حضور با اتاقهاي
زياد و با اسباب و اثاثيه مورد نياز و گرمايش براي اقامت مستمندان،
اختصاص باغ مجزايي براي زنان مستمند و كودكان، پناه دادن به يكهزار نفر
ايجاد يك حمام براي آنها،
تأمين البسه مورد نياز، تأمين جيره روزانه براي چاي، آش و برنج، معالجه
بيماران، نگهداري از زنان باردار و تأمين شير نوزادان يتيم، تأسيس يك
مريضخانه 30 تختخوابي، ايجاد كارخانهاي براي قاليبافي زنان و كودكان كه
تاكنون 8 دستگاه دار قاليبافي در حال كار در آن مستقر شده است و تعيين
معلمي براي تعليم علوم ديني به كودكان».
رعد
در بيستم ژانويه درباره بيماري و گرسنگي مينويسد: «در چند روز گذشته
تعدادي بر اثر وبا در بارفروش و ديگر نقاط نزديك درياي خزر درگذشتهاند».
اجساد قربانيان بيماري و گرسنگي در گوشه كنار شهرها و جادهها ديده ميشد
رعد
در 28 ژانويه درباره اوضاع قم مينويسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذايي
اسفبار است. طي هفته گذشته، بيش از 50 نفر بر اثر گرسنگي و سرما جان
باختهاند و تعدادي از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخي از مردم براي غذايشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».
اين روزنامه در شماره 29 ژانويه درباره پيشنهاد گشايش نانواييهاي دولتي در تهران مينويسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوايي براي فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوايان ديگر هم ميتوانند به هر قيمت كه بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوريه 1918 درباره آمار مرگ و مير در خيابانهاي تهران مينويسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طي 20 روز گذشته تعداد مردگان بويژه بهخاطر قحطي در تهران به 520 نفر رسيده است، يعني بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».
اين روزنامه در شماره 29 ژانويه درباره پيشنهاد گشايش نانواييهاي دولتي در تهران مينويسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوايي براي فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوايان ديگر هم ميتوانند به هر قيمت كه بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوريه 1918 درباره آمار مرگ و مير در خيابانهاي تهران مينويسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طي 20 روز گذشته تعداد مردگان بويژه بهخاطر قحطي در تهران به 520 نفر رسيده است، يعني بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».
كالدول در تلگرافي به تاريخ 22 ژانويه 1918، چنين گزارش ميكند: «در شهرهاي گوناگون به امداد فوري نياز است. روزانه چندين مرگ گزارش ميشود. در ولاياتي كه دولت ايران قيمتهاي خاصي را تعيين كرده حجم محدودي از گندم، برنج و ديگر مواد غذايي را ميتوان خريد.
زنان روزها در صف نانوايي منتظر دريافت نان بودند و نهايتا بسياري از آنها دست خالي و گرسنه باز ميگشتند
سختترين مشكل، تأمين امكانات دارويي و پزشكي است. واردات مواد غذايي اگر غيرممكن نباشد بسيار سخت است. قيمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همكاري ميكنند اما موضوع از توان آنها به تنهايي خارج است. سازمانهاي محلي ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزينه ميكنند اما اين مقدار تنها نياز 10 درصد نيازمندان شهر را پاسخ ميدهد. در ديگر ولايات نيز شرايط به همين منوال است».
كالدول
در اول فوريه 1918 اينگونه تلگراف ميزند: «مشكل قحطي كاهش نيافته است».
كالدول در گزارش مطبوعاتي ديگري برخي اخبار قحطي را در اختيار مطبوعات
قرار ميدهد. در 14 فوريه 1918، دكتر ساموئل جردن، رئيس كالج آمريكا در
تلگرافي چنين مينويسد: «تنها در تهران 40هزار بينوا وجود دارد. مردم، مردار حيوانات را ميخورند. زنان نوزادان خود را سر راه ميگذارند».
گزاشهاي وايت و ساوترد
در
ماه آوريل 1918، فرانسيس وايت دبير سفارت آمريكا از بغداد به تهران سفر
ميكند. كالدول مينويسد: " مفتخرا به ضميمه، يادداشت دبير سفارت را كه
حاوي اطلاعاتي است كه نامبرده طي سفر خود از بغداد به تهران گردآوري كرده و
ممكن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گيرد، ارسال ميكنم." وايت وضع
گرسنگي را چنين تشريح ميكند:
در سرتاسر جادهها كودكان لخت ديده ميشوند كه فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهايشان
بيش از سه اينچ نيست و صورتشان مانند پيرمردان و پيرزنان هشتاد ساله
تكيده و چروكيده است. همه جا كمبود ديده ميشود و مردم ناگزيرند علف و
يونجه بخورند و حتي دانهها را
از سرگين سطح جاده جمع ميكنند تا نان درست كنند. در همدان چندين مورد
ديده شد كه گوشت انسان ميخورند و ديدن صحنه درگيري كودكان و سگها بر سر جسد و يا بدست آوردن زبالههايي كه به خيابانها ريخته ميشود عجيب نيست.
قحطي و وبا، بهار 1918
قحطي و وبا، بهار 1918
در بهار
1918، قحطي شدت گرفت. در اول مارس 1918، كالدول تلگراف زير را مخابره
كرد: "كابينه به علت اوضاع سياسي و قحطي استعفا ميدهد." در شانزدهم مارس
1918، شولر دبير كميته امداد آمريكا در ايران به چارلز ويكري در نيويورك
چنين تلگراف ميزند كه: "وضع نگران كننده اضطراري ادامه دارد. صدها نفر مردهاند. غذاي نزديك به بيست هزار نفر در تهران تامين شده اما كارهاي امدادي به مشهد، همدان، قزوين، كرمانشاه و سلطان آباد نيز تسري يافته است." در 17 آوريل كالدول تلگراف ميزند كه: "گرسنگي شدت گرفته و ناآرامي در شمال غرب ايران افزايش يافته است."
اين اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسلهاي از سوي كالدول توصيف شده است. به رغم فعاليتهاي وسيع كميته امداد نجات و تغذيه بيش از هزاران گرسنه، كالدول ميگويد:
هزاران نفر كه كمك به آنها ميسر
نشد به علت گرسنگي و بيماري به ويژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را
از دست دادند. اطلاعات موثق حاكي از آن است كه فلاكت و گرسنگي چنان مهيب
است كه صدها نفر از مردم از علف و حيوانات مرده تغذيه كردهاند و حتي گاه از گوشت انسانها نيز خوردهاند... فلاكت گسترده حتي بر شهرهاي كوچك و هزاران روستاي ايران حاكم بوده است.
اما
دسترسي به اين اماكن به سبب فقدان تسهيلات حمل مواد غذايي به اين نواحي
دور افتاده كوهستاني و متروك تقريبا غيرممكن است. به نظر ميرسد ايرانيان
اصيل به ديدن مرگ درفجيعترين شكل آن، يعني مرگ در اثر گرسنگي، عادت
كردهاند. و حتي خارجيان اينجا تا حدودي به سبب مشاهده فلاكت فراگير در
مقابل آن مقاوم شدهاند.
يك
شاهد عيني ايراني در خاطراتش شمار افرادي كه در سال نخست قحطي در تهران
به علت گرسنگي جان خود را از دست دادند دست كم سي هزار نفر ميداند و
ميگويد اجساد در كوچهها و خيابانهاي پايتخت پراكنده بودند. به علاوه، در مرده شويخانه نيز اجساد روي هم انباشته شده و در گورهاي دسته جمعي دفن ميشدند. هر جا كه قحطي از بين ميرفت، وبا و تيفوئيد شروع ميشد.
چند تن از افسران بريتانيايي حاضر در ايران در زمان قحطي بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود ميگويد:
بريتانياييها در تأمين آذوقه مردم همدان هم بسيار ضعيف عمل كردند. به گفته داناهو: در اين زمان شمار مرگ و مير به علت گرسنگي افزايش يافته بود و نان كه تنها
غذاي فقرا و وعده اصلي غذاي آنان به شمار ميآمد به شدت گران شده و به 14
قران در هر من رسيده بود. همدان به شهر وحشت تبديل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشديد كننده احتكار و گراني
طي تابستان و پاييز 1918، به رغم محصول خوب، قحطي با همان شدت ادامه يافت. كالدول در تاريخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهاي اقلام ضروري در فصل برداشت محصول چنين گزارش ميدهد: " گندم براي هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از ديدگاه كالدول اين قيمتها حاكي از كمبود آذوقه و قحطي در فصل برداشت محصول ايران است.
كالدول سپس در صدد يافتن علل افزايش قيمتها برميآيد:
شرح
موقعيت دوگانه طبقه فقير ايران كه در ميان انبوه محصول دچار گرسنگي بودند
به اين توضيح نياز دارد. صرف نظر از ذخايري كه قشون خارجي در ايران
خريداري كردند، محصول 1917 احتمالا براي تامين آذوقه جمعيت كشور كافي بود،
اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقيقت به دليل نبود هيچ دولتي، محصولات
محدود گندم و جو را كه اقلام اصلي غذاي فقراست، انبار و احتكار كردند تا
قيمتها بشدت افزايش يافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف
ايچ بادر كنسول آمريكا در گزارش هفتم اكتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب
لامبرت موليتور بلژيكي به سمت ناظر مواد غذايي در تهران و حومه ميگويد:
به وي اختيار تام دادهاند تا به وضعيت غذايي رسيدگي كند. تلاش ميشود انبارهاي
غله دولتي را پر كنند و همين منظور دستور دادهاند نيمي از كل گندم وارد
شده به تهران را به قيمت فعلي بازار به ناظر مواد غذايي تحويل دهند. تمام
ولايات با سرعت تمام گندم خريداري ميشود و كشاورزاني كه محصول خود را به
دولت نميفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت ميدهند.
كاهش جمعيت ايران 1914 – 1919
مقايسه جمعيت ايران بين سالهاي 1914 و 1919 حاكي از آن است كه حدود ده ميليون نفر طي اين سالها به علت قحطي و بيماري جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعاي برخي نويسندگان قبل از جنگ جهاني اول، كه جمعيت ايران را فقط ده ميليون نفر اعلام كردهاند، ادعايي كه برخي از نشريات انگليسي در دهههاي 60 تا 70 تكرار كردهاند، جمعيت واقعي ايران دست كم نزديك به 20 ميليون نفر بوده است. و در سال 1919 اين رقم به 11 ميليون رسيد. چهارسال طول كشيده بود تا ايران به جمعيت سال 1914 رسيد و تا پيش از سال 1956 جمعيت ايران به اين رقم نرسيد. قحطي سالهاي 1917 – 1919 به يقين بزرگترين فاجعه تاريخ ايران و شايد فجيعترين نسل كشي قرن بيستم بوده است.
ايران با وجود اعلام بي طرفي،نيمي از جمعيت خود را بر اثر جنگ جهاني اول از دست داد
جمعيت ايران در سال 1914
براي مقامات آمريكايي مقيم ايران در سالهاي پيش از جنگ جهاني اول، تلاش زيركانه روسها و انگليسها براي
كم تخمين زدن و اندك جلوه دادن جمعيت ايران كاملا ملموس است. دبليو
مورگان شوستر مدير كل آمريكايي ماليه ايران در خصوص جمعيت ايران در اوايل
قرن بيستم چنين مينويسد:
"درمورد
جمعيت ايران به نحو عجيبي آمار نادرست ارائه ميدهند: آمار به اصطلاح
سرشماري شصت سال پيش ظاهرا پايه ارقام پاييني است كه در برخي از كتابها
ارائه ميشود و خارجيان آن را ميپسندند. درست است كه پس از آن هيچ
سرشماري صورت نگرفته است اما اروپايياني كه با اوضاع آشنا هستند كل جمعيت
را بين 13 تا 15 ميليون برآورد ميكنند. جمعيت تهران طي چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزايش يافته است."
از بركت نتايج انتخابات تهران در پاييز 1917 نزديك به 75 هزار راي در تهران و روستاهاي
اطراف جمع آوري شد. به گزارش روزنامه ايران دوازده نماينده منتخب بيش از
55 هزار رأي بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنكه مردان 21 سال به بالا
حق رأي داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعيت براي هر خانواده در حدود شش
نفر، جمعيت تهران و حومه در سال 1917 به راحتي ميتوانست 500 هزار نفر
باشد كه با اظهارات شوستر هماهنگي دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعيت ايران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 ميليون، با برآورد جمعيت 20 ميليوني در سال 1914 توسط راسل، همخواني دارد.
به
عنوان مثال كشيش راسل طي گزارشي در خصوص مناسبات ايران و روس به تاريخ 11
مارس 1914 مينويسد: ايران به بزرگي استراليا، آلمان و فرانسه با جمعيتي
در حدود 20 ميليون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظيم
آراء در انتخابات مجلس ايران را مورد بررسي قرار ميدهد و به "اهميت
مبارزه انقلابي 20 ميليون آريايي در ايران اشاره ميكند."
در
حالي كه در سال 1917 جمعيت تهران براساس آراء انتخابات دست كم 400 تا 500
هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبليو ايمبري نايب كنسول آمريكا جمعيت
تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد كرد..
بازيابي جمعيت پس از 40 سال
پس از اين قحطي چهل سال طول كشيد تا ايران به جمعيت 1914 خود بازگردد. چارلز سي هارت
سفير آمريكا جمعيت ايران در سال 1930 را 13 ميليون نفر تخمين زده است. در
سرشماري سال 1956 بود كه جمعيت ايران به بيش از 20 ميليون نفر رسيد.
قحطي در ايران در سالهاي 1917 تا 1919 يكي از بزرگترين قحطيهاي تاريخ بود و بدون ترديد بزرگترين فاجعهاي است كه ايران به آن مبتلا شد. تنها نكته بسيار روشن در اين فاجعه، قرباني شدن ايران "بيطرف" در جنگ جهاني بود. هيچ يك از طرفهاي
متخاصم خواه به صورت نسبي و خواه مطلق، تلفاتي با اين وسعت متحمل نشدند.
فاجعهاي كه منجر به فروپاشي جامعه ايراني، تثبيت تسلط استعمار بريتانيا
بر ايران، تشكيل حكومتهاي وابسته به بريتانيا و كودتا عليه دولتهاي منتخب مردمي شد.
منابع و مآخذ:
كتاب "قحطي بزرگ" نوشته دكتر محمد علي مجد / ترجمه محمد كريمي
The Great Famine and Genocide in Persia 1917 -1919
نیمه شب نوشته ها – 25 – هشدار به مبارزان جوانی که خطر می کنند!
نیمه شب نوشته ها – 25 – هشدار به مبارزان جوانی که خطر می کنند!
دوستی
بسیار گرامی و اهل قلم و دوات در نامه ای پرمهر برایم نوشت و درخواست کرد
که برایش این سطور را بفارسی بنویسم و مسئولانه تقاضا داشت که این هشدار را
به فارسی نوشته و منتشر کنم. امکان نوشتن به فارسی برای ایشان مقدور نبود.
هم از اینرو با کمال میل نکاتی را که تذکر داده بود برایتان مینویسم.
هشدارها
به نسل جوانی است که شادمان از پیشرفت های الکترونیکی و سهولت ارتباط با
انسانها و همفکران خود از مناسبات و سیستم های همگانی و در فضای بی در و
پیکر مجازی استفاده می کنند بی آنکه بدانند از سوی مراکز اطلاعاتی و پلیسی
اینترنتی جمهوری اسلامی کنترل و ردیابی خواهند شد. به عبارت دیگر حکومت
مزدوران بسیاری را روانه مناسبات جمعی اینترنتی می کند که وظیفه ای جز جمع
آوری اطلاعات و در نهایت به تله انداختن مخالفان خود در داخل و خارج کشور
ندارند.
چکیده
مطلب این است که بسیاری از جوانان پاک و پر شوق و دینامیک سرخوش از وجود
امکانات موجود همچون فیس بوک و توئیتر و یوتیوب و مسنجرها از آن بهره
برداری می کنند بدون آنکه نکات امنیتی ضروری را در نظر بگیرند. تجربه
بسیاری از ما در تبعید اما خلاف آن را اثبات می کند.
میدانیم
که تعدادی از زندانیان جوان سیاسی یا مدنی و حقوق بشری از همین طرق و از
سوی دستگاههای امنیتی رژیم دستگیر شده, در زندانند و تعدادی هم اعدام شده
اند. میدانیم که رژیم از سیستم هائی بهره میبرد که میتوانند نامه نگاری های
معمولی از طریق یاهو و گوگل و چت روم های فارسی زبان اینترنتی و سایر شبکه
ها را تحت نظر گرفته و به ارتباطات فعالین سیاسی شناخته شده ردیابی کند.
دست
کم گرفتن توانائی های رژیم که رذیلانه و خشن مورد بهره برداری قرار میدهد و
جوانان رشید و آزاد اندیش کشورمان را بزندان و شکنجه گاهها میبرد, ساده
انگاری است.
دوست
عزیز ما متذکر شده است که افرادی که در داخل هستند دوستانشان را در پروسه
زمانی طولانی تری برای ارتباط انتخاب کنند و چنانچه با خارج از کشور تماس
می گیرند حتما از کانال های صد در صد مطمئن استفاده کنند.
این
موضوع نباید به جو بی اعتمادی در میان ما دامن بزند اما یک نکته را در نظر
داشته باشید که مزدوران جمهوری اسلامی در قامت اطلاعات چی ها با ظاهری غیر
اسلامی وارد می شوند تا اعتماد جلب کنند. با توجه به اینکه تعدادی از
دستگیرشدگان اخیر از چنین مجاری مجازی شناخته و دستگیر شده اند. تقاضای ما
دقت بیشتر شما عزیزان در اینگونه ارتباطات می باشد.
گزارشگران
بهروز سورن
داریوش فروهر در دفاع از حقوق ملی ایران - زندان و اعتصاب غذا در اعتراض به جدا سازی بحرین-خبرنامه 1349 پرينت گرفتن
داریوش فروهر در دفاع از حقوق ملی ایران - زندان و اعتصاب غذا در اعتراض به جدا سازی بحرین-خبرنامه 1349
١٣٩١/٠٨/٢٧
خبرنامه جبهه ملی – شماره پانزدهم – اردیبهشت ماه 1349- دستگیری و اعتصاب غذای فروهر – حزب ملت ایران و مسئله بحرین
رژیم
شاه برای اجرای یکی از بزرگترین خیانتهای خود یعنی جدا ساختن بحرین دست
باعمال فشار بر میهن پرستان واقعی زده است. در تاریخ دوازدهم فروردین ماه
کمیته مرکزی حزب ملت ایران دست بصدور اعلامیه ای برای افشای توطئه دستگاه
زد. طی این اعلامیه که در شرایط اختناق شدید منتشر میشد، پس از روشن ساختن
استبداد داخلی بحرین، از جمله نوشته میشود:
« در چنین وضعی چگونه سازمان ملل متحد که خود بارها دستخوش دسیسه های
استعمارگرانه برضد حق حاکمیت ملتها شده است، میتواند خواست واقعی مردم
بحرین را روشن سازد. و در پایان : « در این هنگامه فضیلت سوز، حزب ملت
ایران از همه مردم، همه مبارزان ضد استعمار، همه حزبها، همه سازمانهای ملی
میخواهد علیه این توطئه شوم بانگ اعتراض بردارند. باشد که در هم شکستن آن،
خود سر فصل پیکاری گسترده برای رهائی همه ایرانیان از بندهای کران استعمار و استبداد گردد». متعاقب
صدور این اطلاعیه همانطور که فوق العاده خبرنامه آمد، داریوش فروهر، دبیر
حزب ملت ایران و عضو جبهه ملی سوم، نیز توقیف گردید. فروهر که برای
چهاردمین بار بزندان میافتد، بعنوان اعتراض، دست به اعتصاب غذا زد و احمدی
نیز به او پیوست. این اعتصاب غذا با توجه به وضع مزاجی فروهر، برای او بسیار خطرناک بود. فروهر و احمدی را سه روز پس از دستگیری از زندان قلعه به محل نامعلومی نقل مکان دادند و از آن پس، کسی از حال و روزشان خبر ندارد.
در
اواخر فروردینماه، دو تن دیگر از اعضای حزب ملت ایران و جبهه ملی سوم،
آقایان خالقی و محمدی را شبانه از خانه هاشان ربودند و پس از آنکه آنها را
ساعتها در خانه های سازمان امنیت در تهران و اطراف نگهداشتند، مضروب و
مصدوم رها ساختند.
دفتر آمریکائی سازمان برون مرزی (خارج از کشور) حزب ملت ایران این تلگراف را برای هویدا مخابره کرد:
«
آنکه داریوش فروهر دبیر حزب ملت ایران و دیگر زندانیانی که برای اعتراض
بروش غیر قانونی حکومت ایران در باره بحرین بازداشت شده اند و دست به
اعتصاب غذا زده و از سرنوشت آنان اطلاعی در دست نیست و این بازداشتها نمونه
دیگری از خفقان موجود در ایران است. بشما بخاطر نقض اعلامیه جهانی حقوق
بشر اعتراض نموده و اعلام می نمائیم که هر گونه قراردادی که در این شرایط
دولت ایران برسر بحرین منعقد نماید از نظر ملت ایران بی ارزش می باشد».
رونوشت
این تلگراف برای اوتانت و دفتر جهانی حقوق بشر فرستاده شد. دفتر آمریکائی
سازمان برون مرزی حزب ملت ایران بعلاوه تلگرافی به اوتانت دبیر کل سازمان
ملل فرستاده، غیر قانونی بودن «رفراندوم» بحرین و خطری که جان بازداشت
شدگان حزب ملت ایران را تهدید می کند، گوشزد کرده است.
دفتر اروپائی سازمان برون مرزی حزب ملت ایران طی اعلامیه ای بتاریخ 23 فروردین از جمله می نویسد:
1- بحرین جز جدانشدنی ایران است و در طول تاریخ جز ایران بوده است و ایرانی خواهد ماند.
2- اکنون
که اعتصاب غذای داریوش فروهر و یکی از وابستگان حزب بعنوان اعتراض بدسیسه
های ایران برباد ده هیات حاکمه، بخاطر بحرین تندرستی و جانشان را تهدید می
کند، مسئولیت عواقب این امر را مستقیما متوجه هیات حاکمه ایران می دانیم.
3- مبارزان
ملی و آزادی خواهان استقلال طلب ایرانی را در هر کجا که هستند بیاری و
مبارزه بخاطر حق حاکمیت ملی و رهائی ایرانیان از بندهای گران استعمار و
استبداد فرا می خواهیم.
در
همین مورد، آقای آندره هاس وکیل دادگستری فرانسه و عضو کمیته دفاع از
زندانیان سیاسی ایران طی نامه ای که در روزنامه لوموند بتاریخ 5 مه 1970
چاپ شد، می نویسد:
روزنامه
لوموند در شماره 16 آوریل خود، گزارشی از اظهارات سفیر ایران در فرانسه
داده است. این گزارش حاوی اظهاراتی است که سفیر ایران ضمن دادن ناهاری
بخبرگزاران مطبوعات، ایراد کرده است. (1)
«من
بعنوان عضو کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران که تحت ریاست ژان پل سارتر
است، بخصوص لازم می بینم اظهارات سفیر ایران را در کنار اخباری بگذارم که
اخیرا دریافت کرده ام. اخبار مزبور مبین شرایطی خاص است. در این شرایط است
که یکی از همکاران من، یعنی یکی از وکلای دادگستری تهران، آقای داریوش
فروهر توقیف شده است.
ساعت
ده صبح روز دوشنبه 6 آوریل، پلیس ساواک (پلیس سیاسی) وارد دفتر آقای فروهر
می شود. فروهر در حزب ملت ایران فعالیت می کند و در حال حاضر دبیر اول این
حزب میباشد. در جریان تفتیشی که در حدود 24 ساعت طول می کشد، کلیه پرونده
های دفتر او را بهم ریخته، بتاراج میبرند. در همان روز نیز، داریوش فروهر
را همراه یکی از اعضای حزب ملت ایران بنام احمدی که در آن موقع در دفتر
فروهر بود، توقیف می کنند. این
دو نفر در زندان قزل قلعه زندانی می شوند. آقایان فروهر و احمدی چون
اعتراض به این نحوه رفتار را بیفایده دیدند، دست به اعتصاب غذا زدند.
فروهر که چهل ساله است، مبتلا به زخم معده مزمن، درد قلب و سردردی شدید
است. پزشک معالج وی متعقد است که این اعتصاب غذا به قیمت جان فروهر، تمام
خواهد شد.
از
کودتای 1953 ببعد، آقای فروهر چهارده بار است که زندانی می شود. او از
هیجده سال فعالیت سیاسی، ده سال آنرا در زندان گذرانده است...
بدین
ترتیب ملاحظه می شود که یکبار دیگر آزادیهای فردی را در ایران پایمال می
کنند. یک وکیل دادگستری فرانسه در برابر بهم ریختن و تاراج دفتر یکی از
همکارانش نمی تواند ابراز انزجار نکند و نیز نمی تواند نگرانی خود را از
چنین بازداشتی پنهان نگهدارد. این بازداشت تنها بآن علت صورت گرفته است که
یک فرد ایرانی براه و رسمی وفادار مانده که موافق راه و رسم حکومت نیست...
1- خبرنامه: سفیر
ایران در فرانسه برای جوابگوئی به اعتراض کمیته دفاع از زندانیان سیاسی
(که ترجمه آن در این شماره مندرج است) بخبرنگاران ناهاری داده، ضمن آن
اظهار می دارد که او خود مدتها رئیس سازمان امنیت بوده و در آن سازمان
هیچگونه شکنجه ای وجود نداشته و ندارد.
توقیف بهنام
آقای
علی اصغر بهنام، عضو حزب ملت ایران وابسته به جبهه ملی سوم در اوائل
اردیبهشت ماه بدنبال انتشار دومین اعلامیه حزب ملت ایران توقیف شد. از محل
زندان او نیز اطلاعی در دست نیست.
توضیح احمد رناسی- ١٣٩١/٠٨/٢٧: در پیوند با جدایی بحرین بنا برخواست استعمار پیر «انگلستان» و پذیرش آمریکا و محمدرضا شاه به انجام همه پرسیِ ساختگی و دور از حقیقت، داریوش فروهر، بهرام نمازی، دکتر جمشیدی، فرزین مخبر و منوچهر احمدی (ورزشکار) دستگیر می شوند! بازداشت مورد اعتراض قرار میگیرد، مبنی براینکه بایست دادگاهی آزاد برگزار شود تا چهره ی نه تنها سلطنت وابسته به دو قدرت جهان خوار روشن گردد، که نشاندهی باشد به اینکه همواره محمد رضا شاه اجرا گر خواسته های کودتا گران 28 مرداد میباشد!؟
توضیح سایت انقلاب اسلامی: نخستین شماره خبرنامه جبهه ملی در اردیبهشت ماه 1347 انتشار یافت. همکاران در تحریه و انتشار در خارج از کشور به ترتیب حروف الفبا :
علی
امیر حسینی، ابوالحسن بنی صدر، علیرضا بهزادی، دکتر عبدالصمد تقی زاده،
ناصر تکمیل همایون و تا زمانی صادق قطب زاده بودند. کسانی هم بودند که با
امضای مستعار و یا بدون امضا مقاله مینوشتند.
در
ایران، حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و نیز هدایت الله متین دفتری و
تا زمانی نهضت آزادی و بیژن جزنی و گروه او و نیز افرادی که یا در خارج از
کشور بودند و به کشور باز گشته بودند و یا در داخل بودند، با ارسال خبر و
گزارش ها برای نشریه، با خبر نامه همکاری داشتند.
در
قسمت پخش آن، آنها که به هنگام انشعاب، در جبهه ملی سوم باقی ماندند و نیز
اعضای حزب ملت ایران و افراد عضو انجمن های اسلامی در اروپا و آمریکا شرکت
می کردند.
اشتراک در:
پستها (Atom)