۱۳۹۴ آذر ۱۲, پنجشنبه

خشکسالی، خشکیدگی و بی‌آبی؛ وحشت بزرگ در کمین ایران


Image copyrightMEHR
میانه روز است. ابرهای سیاه به سرعت در هم ‌می‌پیچند. برقی از گوشه آسمان می‌جهد. صدایی رعب‌آور، بند دل هر عابر و ساکن را پاره می‌‌کند. باران، شلاق‌زنان چند دقیقه می‌بارد. سیل به راه می‌افتد. کسانی را در کام خود می‌بلعد ویرانگر به پیش می‌رود. در گوشه‌ای دیگر، زمین سله بسته است. پیش‌‌تر در این خاک تفته، رودخانه‌ای روان بود. نقشی از اسکلت‌ ماهی‌ و پرنده و گوسفند اینجا و آنجا به چشم می‌خورد. در این خشک‌رود دیگر اثری از حیات نیست.
خشکیدگی و سیل دو روی سکه تغییرات اقلیمی است. اما تمامی عواقب گرم شدن دمای زمین به این دو خلاصه نمی‌شود. آتش‌سوزی جنگل‌ها، کاهش آب‌های زیرزمینی، افزایش ریسک تولید الکتریسته، افزایش بیماری‌های تنفسی و غیره از اثرات تغییرات اقلیم است که تا کنون شناخته شده‌اند. با این حال، وحشت بزرگ این است که هیچ کس نمی‌داند تغییرات اقلیمی برای زمین و زندگی چه خواب آشفته‌ای دیده است. هنوز روشن نیست اگر نسبت به دوران صنعتی (اواسط قرن نوزدهم میلادی)، هوا فقط دو درجه سانتیگراد گرم‌تر شود، دقیقا چه سرنوشتی در انتظار ساکنان زمین خواهد بود. سران کشورها، کارشناسان پرشمار و فعالان محیط‌زیست جهان در پاریس گردهم آمده‌اند شاید بتوانند به این وحشت بزرگ پایان‌ دهند یا دست کم از شدت آن بکاهند.
امروز کم و بیش این اجماع در جامعه آکادمیک و میان سیاستمداران جهان به وجود آمده که طی ۱۳۵ سال گذشته حدود یک درجه سانتیگراد دمای کره مسکون افزایش یافته است. در این مدت دو برابر مساحت انگلستان از وسعت یخ‌های قطبی کاسته شده، سطح آب‌ اقیانوس‌ها بالا رفته و آب‌وهوای سرزمین‌های مختلف دستخوش دگرگونی‌های کم‌سابقه‌ای شده است؛ شرایط جدیدی که بسیاری از مردم جهان برای مواجهه با آن آمادگی ندارند.

از تغییر آب‌وهوا تا تغییر اقلیم

نباید فراموش کرد وقتی از رابطه خشکسالی و تغییرات اقلیمی صحبت به میان می‌آید، بین دو عبارت آب‌وهوا و اقلیم تفاوتی اساسی وجود دارد. آب‌وهوا شرایط جوی است و تغییرات آن در دوره‌ای کوتاه مدت مورد بررسی قرار می‌گیرد، در صورتی که اقلیم چگونگی رفتار جوی در بلندمدت را شامل می‌شود.
دوره‌های خشکسالی به صورت رویدادهایی مستقل و البته کوتاه‌‌مدت مورد مطالعه قرار می‌گیرند اما تغییرات اقلیمی در دوره‌های بلندمدت ظاهر می‌شوند و آثار آن در تغییر الگوهای آب‌وهوایی بروز می‌کند. به عنوان مثال با افزایش طولانی‌مدت دما، شدت و مدت دوره‌های خشکسالی در جنوب غربی آمریکا بیشتر شده، در مقابل میزان بارندگی در شرق آمریکا افزایش یافته است.
یکی از اثرات تغییر اقلیمی که به شدت به خشکسالی دامن می‌زند، تغییر الگوی بارش از برف به باران است. در چنین شرایطی ممکن است در زمانی که نیاز آبی چندانی وجود ندارند (مثل پاییز و زمستان که کشاورزی تعطیل است) بیشتر باران ببارد. آنچه دوام و بقای خشکسالی را کوتاه می‌کند، ذخیره برفی است که در نوک قله‌ کوه‌ها باقی می‌ماند و در زمان نیاز (فصول گرم) به سوی مناطق پایین‌دست در قالب جریان رودخانه‌‌ای جاری می‌شود. این تغییر الگوی بارش چند سالی است که در ایران نیز پدیدار شده است. در فصول سرد سال به جای بارش برف، باران می‌بارد و شماری از شهروندان در گفت‌وگوهای روزمره شکر خدا را به جا می‌آورند که زمستان سختی نداشته‌اند. حال آن که عواقب نباریدن برف، تلخ‌تر از تصور آن‌هاست.
Image copyrightMEHR

از خشکسالی تا خشکیدگی و بی‌آبی؟

عبارت تغییرات اقلیمی در ایران، بهانه‌ای در کف شماری از مدیران امروز و دیروز قرار داده است تا همه ناکارآمدی سالیان خود را به سوی آسمان حواله کنند. اینان سه کلمه خشکسالی، خشکیدگی و بی‌آبی را مترادف هم به کار می‌برند و شهروندان را در بازی با کلمات سردرگم می‌کنند.
خشکسالی، پدیده‌ای است تناوبی و طبیعی. هر از گاهی می‌آید، چند سالی کمتر یا بیشتر می‌ماند و می‌رود. اگر خشکسالی ادامه یابد، خشکیدگی رخ می‌نماید که کارشناسان علوم مختلف محیطی آن را "خشکسالی هیدرولوژیک" می‌نامند. در این شرایط رطوبت خاک به حداقل می‌رسد و با کوچکترین نسیمی ممکن است هوا غبارآلود و تیره و تار شود.
بی‌آبی اما ماحصل سوء مدیریت سرزمین است. ساخت بی‌ضابطه سدها و توسعه کشاورزی با هدف راضی نگه داشتن قشر آسیب‌پذیر، برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی و بی‌توجهی به تغذیه دوباره آن‌ها، توسعه مناطق صنعتی و مسکونی بدون در نظر گرفتن توان طبیعت و نیز تشویق جامعه برای افزایش جمعیت و در نتیجه مصرف بیشتر منابع از جمله مواردی است که بحران کم‌‌آبی را تشدید می‌کند.
با این که سال‌هاست ثابت شده است که تغییرات اقلیمی می‌تواند شرایط زیستی را دشوارتر کند و تا امروز نیز چنین رفتاری از خود نشان داده است، اما دولت‌ها از وظیفه اساسی خود برای انطباق شهروندان با شرایط جدید غافل مانده‌اند.
۴۰ سال پیش بود که ژئوشیمیدان آمریکایی، والاس بروکر گرم‌تر شدن کره زمین را پیش‌بینی کرد. شاید آن زمان اجماعی جهانی در این ارتباط وجود نداشت. اما امروز که اعلام شده میانگین درجه حرارت ایران یک و نیم درجه سانتیگراد افزایش داشته و میانگین بارندگی ۱۵ درصد کاهش یافته است، چرا اقدامی جدی و عاجل برای مواجهه با شرایط سخت پیش‌رو به کار گرفته نمی‌شود؟
برای منطبق شدن با شرایطی که طبیعت تحمیل می‌کند، باید وضعیت ایران را در درازنای تاریخ در نظر گرفت و از خود پرسید چرا پیشینیان‌مان قنات را چند هزار سال پیش ابداع کردند؟ چرا آب را به جای آن که در سطح نگه دارند و به تبخیر آن کمک کنند به زیر زمین بردند و آنجا ذخیره کردند؟ چرا در ساختمان‌های مناطق گرم و خشک بادگیر ساختند؟ آیا این فعالیت‌ها نشانه‌هایی نیستند از روش‌های انطباق و هماهنگی با ویژگی‌های طبیعی؟ پس چرا پیروی از الگوهای طبیعی از یاد رفته است؟
درس‌هایی که می‌توان از طبیعت آموخت به زمان‌های دور منحصر نمی‌شود. وضعیت سوریه نمونه‌ای است واقعی و امروزی از بی‌توجهی به الگوها و توان طبیعی. فصل بارندگی در این کشور از آذر شروع شده و تا اردیبهشت ادامه می‌یابد.
یک سوم کشاورزان این کشور از سیستم آبیاری بهره‌مند می‌شوند. باقی، چشم به آسمان می‌دوزند. میزان متوسط بارندگی در شمال شرق سوریه که بخش عمده گندم این کشور را تولید می‌کند، حدود ۲۸۰ میلی‌متر است.
Image copyrightun.org
در زمستان ۱۳۸۵ بارندگی چندانی رخ نداد. سال بعد همین وضعیت تکرار شد و این کشور خشکترین سال را تجربه کرد. گندم تولید نشد، بسیاری از کشاوزران خرد سرمایه‌های خود را از دست دادند و البته در همین زمان قیمت کالاها دو برابر افزایش یافت.
در تابستان ۲۰۰۸، وزیر کشاورزی سوریه از قول مقامات سازمان ملل به مسئولان عالی‌رتبه کابینه گفت که خشکسالی هم اقتصاد و هم جامعه این کشور را تحت تاثیر قرار می‌دهد. او گفته بود: "شرایطی که پدیدار می‌شود ورای ظرفیت ما خواهد بود که با آن مقابله کنیم."
خشکسالی چند سال دیگر ادامه یافت. خشکیدگی پدیدار شد. کشاورزان و دامداران گروه گروه به مهاجرت تن دادند. تعداد این افراد در برخی مقالات دانشگاهی گزارش‌های ژورنالیستی، یک میلیون و پانصد هزار نفر ذکر شده است.
مهاجران راهی شهر‌های حمص و دمشق شدند. برخی نیز به حلب رفتند که حدود یک میلیون پناهجوی عراقی آنجا بود. شماری از آن‌ها همراه با موج اخیر پناهجویی به کشورهای غربی پناهنده شدند اما تعدادی نیز به گروه‌های ناراضی پیوستند و در ناآرامی‌های داخلی این کشور که از سال ۲۰۱۱ آغاز شد شرکت کردند.
وضعیت بی‌آبی در ایران این روزها، کم و بیش مشابه وضعیت سوریه در سال ۱۳۸۵ است. به علاوه بر اساس پیش‌بینی ناسا خشکسالی‌ در خاورمیانه و ایران برای مدتی طولانی اتراق خواهد کرد. با آگاهی از این شرایط و وخیم‌تر شدن اوضاع به دلیل فشار تغییرات اقلیمی آیا نباید برای گذر از بحران عظیم بی‌آبی و خشکیدگی اقدامی عملی از سوی دولت به کار گرفته شود؟
کنفرانس پاریس فرصت مناسبی است تا کشورهای پیشرفته را متقاعد کرد که در این زمینه به ایران یاری رسانند. آیا نمایندگان ایران می‌توانند از این فرصت استفاده کنند و روش‌های انطباق با شرایط جدید طبیعت را با کمک کشورهای توسعه‌یافته در ایران به اجرا بگذارند؟
هنوز چند روز دیگر تا پایان کنفراس باقی است و می‌توان امیدوار بود. اگر فرصت انطباق و حفظ منابع آب از دست برود، سیل و خشکیدگی و غبارآلودگی هوا برای همیشه بساط خود را در ایران پهن خواهد کرد و چاره‌ای برای ساکنان فلات ایران نمی‌ماند جز ترک ‌سرزمین‌شان.

اسامی مرد و زن مهاجم به مجتمع بهزیستی جنوب کالیفرنیا اعلام شد


Image copyrightReuters
Image captionفرحان خان به نمایندگی از سوی خانواده سید فاروق از حادثه حمله به مرکز خدمات بهزیستی پوزش خواست
اسامی دو مظنون کشتار در جنوب کالیفرنیا اعلام شده است.
ساعاتی پس از انتشار خبر حمله افراد مسلح به یک مجتمع خدمات بهزیستی در شهر سان‌برناردینو واقع در جنوب ایالت کالیفرنیا، شورای روابط آمریکایی – اسلامی با برگزاری یک کنفرانس خبری، ضمن معرفی یکی از مظنونان این حمله با نام سید رضوان فاروق، از بروز این واقعه ابراز تاسف و انزجار عمیق کرد. کوتاه مدتی پس از آن، مقامات پلیس گفتند که زنی را هم که در این حمله مشارکت داشته شناسایی کرده‌اند. نام او تاشفین مالک اعلام شده که همسر سید فاروق بوده است.
سید فاروق ۲۸ ساله و همسرش ۲۷ ساله بود و این زوج یک کودک شش ماهه هم داشتند.
به نقل از خانواده سید رضوان فاروق گزارش شده است که صبح روز حمله، این زن و شوهر کودک شش ماهه خود را به بهانه اینکه قرار پزشکی دارند، نزد مادر رضوان فاروق گذاشتند و ظاهرا برای حمله به محل واقعه رفتند.
در حمله به این مرکز مراقبت از معلولان، دست کم چهارده نفر کشته و هفده نفر زخمی شدند.
این تیراندازی حدود ساعت ۱۱ صبح به وقت محلی و زمانی آغاز شد که کارکنان اداره بهداشت محیط زیست منطقه سان‌برناردینو برای شرکت در جشنی به مناسب ایام کریسمس در این مرکز گرد آمده بودند که هدف حمله یک مرد و یک زن مسلح قرار گرفتند. مهاجمان لباس‌هایی شبیه نفرات واحدهای کماندویی بر تن داشتند.
در نشست خبری شورای روابط آمریکایی - اسلامی که در شهر آنانهیم، جنوب کالیفرنیا برگزار شد، فردی به نام "فرحان خان" گفت که یکی از مظنونان حمله به نام "سید فاروق" برادر همسر اوست. فرحان خان به خاطر مشارکت این فرد در کشتار سان‌برناردینو به نمایندگی از طرف خانواده خود از خانواده قربانیان و مردم آمریکا پوزش خواست. این نشست خبری به طور مستقیم از شبکه‌های تلویزیونی پخش شد.
Image copyrightReuters
Image captionرئیس پلیس سان‌برناردینو تایید کرده است که سید فاروق و تاشفین مالک مسئول تیراندازی در مرکز مراقبت از معلولان بوده‌اند
کوتاه مدتی پس از آن، منابع پلیس اعلام کردند که سید فاروق همراه یک زن که در این حمله دست داشت به ضرب گلوله ماموران پلیس کشته شدند.
فرحان خان گفت که از انگیزه برادر همسرش در انجام این حمله اطلاعی ندارد و افزود که سید فاروق شهروند ایالات متحده و کارمند اداره بهزیستی محلی بوده است. به گفته رئیس شورای مرکز روابط آمریکایی اسلامی در لوس آنجلس، فاروق و همسرش از صبح روز حمله به مجتمع بهزیستی ناپدید شده بودند و کسی از محل آنان اطلاعی نداشت.
به گفته منابع خبری، در پی حمله صبح چهارشنبه، ماموران پلیس به محل سکونت اعضای خانواده او مراجعه کردند.
حمله مسلحانه و کشتن شهروندان در آمریکا واقعه‌ای چندان نادر نیست و قانونی بودن مالکیت و دسترسی آسان به اسلحه ارتکاب چنین اقداماتی را آسان‌تر کرده است. با اینهمه، به گفته رسانه‌های محلی، حمله اخیر از برخی جهات با اکثر حملات قبلی تفاوت‌هایی داشت.
در اکثر این حملات، فرد مهاجم معمولا به طور فردی اقدام می‌کند اما حمله اخیر توسط بیش از یک نفر به اجرا گذاشته شد. همچنین بعضی از شاهدان عینی گفته‌اند که به نظر می‌رسید که این حمله از پیش به دقت طراحی شده بود.
اف‌بی‌آی – پلیس فدرال آمریکا – گفته است که هنوز در مورد انگیزه این حمله و ارتباط احتمالی آن با "سازمان‌های تروریستی" اطلاع موثقی ندارد و به تحقیقات در این زمینه ادامه می‌دهد.
در پی حملات چند هفته پیش در پاریس، گروه موسوم به دولت اسلامی - داعش - با پخش یک ویدیوی تبلیغاتی تهدید کرد که سایر کشورهایی هم که در عملیات نظامی علیه مواضع این گروه در عراق و سوریه مشارکت دارند هدف حمله قرار خواهند گرفت. ایالات متحده رهبری یک ائتلاف بین‌المللی ضد داعش را در دست دارد که از تابستان سال گذشته، به انجام حملات هوایی علیه مواضع این گروه در عراق و سوریه مبادرت کرده است.
Image copyrightReuters
Image captionحمله به مجتمع بهزیستی سان برناردینو با حملات قبلی در آمریکا تفاوت‌هایی داشته است
2 décembre 2015
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

Nos semblables sont quelque peu différents oui et alors ? Nous sommes 7 milliards : tous différents mais là n’est pas le problème ! La radicalisation n’est pas une fatalité, on ne naît pas radical on le devient. Le code génétique ne renferme pas en lui le germe de l’obscurantisme. Ce germe est le produit d’une culture que l’homme intériorise petit à petit et qu’il finit par adopter comme étant sienne.



Toutes les personnes et les cultures connaissent ou ont connu une forme de radicalisation à un moment ou l’autre dans leur vie -voir au cours de leur histoire- ceci n’est pas propre à une race (si toutefois les races existent…) L’Histoire (encore elle) nous apprend comment ce phénomène se construit pour devenir idéologie et conscience sectaire collective. L’obscurantisme et le fascisme se construisent sur le même terreau que la misère sociale, la misère culturelle, la misère politique et la misère économique. L’obscurantisme et le fascisme prospèrent là ou la pensée émancipatrice est faible .

Hommes politiques, ne détournez pas la tête pour occulter cette réalité, ne dites pas que cette misère n’influence pas nos pensées, l’histoire passée et récente doit servir de témoin, de guide et de conscience. L’obscurantisme et le fascisme sont des plaies béantes qui s’infectent chaque fois que tous les ingrédients de la misère sont réunis. Rien ne sert de tourner autour du pot et de tenter d’expliquer la radicalisation par la génétique ou par une autre abstraction loin des réalités objectives et concrètes.

Le vécu dans nos quartiers, et particulièrement celui des jeunes avec lesquels je travaille, n’est pas brillant et n’offre pas beaucoup de perspectives. Qu’on se le dise. Les enfants et les jeunes de Molenbeek sont le reflet d’une société cloisonnée qui hiérarchise, trie, relègue et discrimine à tour de bras. Cette réalité est le ferment du fléau sectaire qui couve dans notre pays.

En chiffres, cela se traduit de la façon suivante : décrochage scolaire et chômage (jusqu’à 60 % chez les jeunes dans les quartiers est), discriminations et ségrégation massive à l’école et à l’embauche, familles nombreuses sans revenus du travail entassées dans des logements minuscules dont un quart n’est pas équipé d’un confort minimal.

Molenbeek-Saint-Jean est l’une des communes qui compte parmi les plus pauvres du territoire (une personne sur 3 est au chômage) Une importante partie de la population dépend d’allocations sociales ou d’un revenu de remplacement et le taux de natalité est parmi le plus élevé de la Région Bruxelloise. Sans oublier le nombre croissant de mères seules (avec souvent plusieurs enfants) vivant dans la plus grande précarité. Bref, il ne peut pas y avoir de paradis social dans un véritable désert économique. Faudrait-il faire comme si tout ceci n’existait pas et n’aurait aucune influence sur les consciences ?

Le darwinisme social à tous les niveaux est une guerre larvée contre les populations, et les jeunes en particulier, dont la grande majorité se résigne et accepte son sort tandis qu’une petite partie ne l’accepte pas et se radicalise. La seule façon efficace de se battre contre la misère culturelle, la misère politique, la misère sociale et la misère économique, en somme contre l’ignorance et le radicalisme, n’est pas d’opposer une autre forme de radicalisme mais de donner des perspectives.

Se battre contre l’ignorance par la répression ne réglera pas le problème de l‘ignorance, la seule façon humaine de gagner ce combat est d’opposer à cette ignorance plus de culture, plus d’éducation, plus de pédagogie et plus de formation, c’est en somme de gagner l’unique guerre qui en vaille humainement la peine : la guerre des idées.

Il existe des endroits qui sont fréquentés par tous ces jeunes. Les écoles, les lieux de culture, les salles de sport sont des endroits où se construit une pensée démocratique, humaine, scientifique, analytique… indispensable à mettre en œuvre au quotidien. Il ne faudrait qu’un coup de pouce pour en garantir l’accessibilité à tous et ainsi donner à tous la possibilité de réussir.

Oui, les endroits et les moyens existent s’il y a une volonté politique pour le faire. Les différentes expressions culturelles, sportives, théâtrales, musicales, plastiques, sont une véritable mine d’or pour capter l’intérêt de notre jeunesse. Il faut leur redonner de l’espoir, les valoriser, les soutenir et les aider à retrouver le chemin des perspectives d’avenir.

L’influence de ces expressions culturelles est immense, nous sommes souvent les dernières personnes de confiance et leur dernier wagon mais nos moyens sont rudimentaires et nos propres contrats (pour ceux qui en ont...) sont précaires. La norme est souvent la débrouille ou le volontariat. Le travail qui nous attend est immense à la mesure des problèmes de ces quartiers paupérisés. Je vous en conjure : donnez- nous les moyens d’agir, nous sommes souvent l’ultime rempart de ces jeunes avant la chute libre.

Source : Investig’Action