دوشنبه، ۵ بهمن، ۱۳۸۸
همواره سکوت می کردیم و سرنوشت خود را دست تقدیر می سپردیم اما به یکباره فهمیدیم که نباید سکوت کرد و تلاشی نکرد، خدا هم خوشش نمی آید که بنده اش مطیع و ضعیف باشد.
سنتهای غلط خانواده و جامعه را شکستیم و روی پای خود ایستادیم بی هیچ منت و چشم داشتی، پله های ترقی را یکی پس از دیگری با تمام مشکلات و سختی هایش سپری کردیم، هر قدم که بر می داشتیم یک سنگ جلوی پایمان وجود داشت و آن را دانه دانه برداشتیم. دیگر آنجا که حق را زیر پایشان له می کردند نتوانستیم سکوت کنیم و تلاش بیشتر کردیم تا پاها را از روی حق له شده برداریم و حق را باز پس گیریم.
جلوتر رفتیم و دیدیم ای دل غافل ببین که مثل من وتو زیاد هستند کسانی که دنبال حقشان هستند پس دستشان را با اشتیاق فشردیم و آن وقت قدم هایمان را با همدیگر برمی داشتیم. وقتی قدم ها بیشتر شد سنگ ها هم بیشتر شد ولی قوی تر شدیم و گاهی با هم سنگهای بزرگ را از سر راه همدیگر برمی داشتیم. می توانستیم رنگ اتحاد و دوستی را ببینیم، با امید جلو رفتیم. و گاهی مجبور بودیم که مدتی را بایستیم و تجدید قوا کنیم.
اما گاهی دل طاقت نمی آورد و از این همه ناملایمتها و سنگهای بزرگی که برداشتنشان سخت بود و حق هایی که زیر پا له شده بود، به درد می آمد و همراه دل پر از درد، اشک هم از چشمهایمان سرازیر می شد تا تسکینی بر این دل غمگین باشد.
سمیه یکی از این افرادی هست که قدم هایش را از ابتدا محکم بر می داشت و در کنار زنان دیگر سرزمینمان پیش می رفتیم تا حق نادیده گرفته شده زنان را باز پس گیریم و نگذاریم بیشتر از این حقمان زیر پاها له شود.
در این راه او هم مانند خیلی از ما مرارت ها کشید اما هیچ نگفت هیچ منتی بر سر کسی نگذاشت و پیش رفت. یادم می آید زمانی را که با همدیگر، در زمان تصویب لایحه خانواده به مجلس رفته بودیم و پیش نمایندگان مختلفی می رفتیم و خواهش و التماس می کردیم که کاری کنند و نگذارند این لایحه بدون کار کارشناسی تصویب شود و به دو ماده جنجالی لایحه اعتراض می کردیم، یکی از نمایندگان گفت اگر نگذاریم این لایحه تصویب شود پس تکلیف این همه زن بی سرپرست چه خواهد شد؟ سمیه با درایت بی نظیر خودش جواب داد: چرا به جای اینکه بگذارید ماده ای تصویب شود که به مردان اجازه ازدواج مجدد دهد برای همین زنان بی سرپرست تسهیلاتی را فراهم نمی کنید که مستقل شوند و مشکلات اقتصادی نداشته باشند، این زنان به دلیل مشکلات اقتصادی گاهی مجبور می شوند تن به هر کاری دهند. برایشان اشتغال ایجاد کنید و راههای پیشرفتشان را فراهم کنید.
آن وقت آن نماینده سکوت می کرد و می دانست که در برابر حرف حق نمی توانست چیز دیگری بگوید.
این را هم من و خیلی از دوستان مشترکمان می دانند که سمیه همیشه برای گرفتن حقش تلاش کرده است، آیا زندان اوین هم حقش بود؟
از همه بدتر زمانی بود که این دختر با رتبه بالا در دو رشته کارشناسی ارشد در دانشگاه سراسری قبول شد، شاهد درس خواندنش هم بودیم که چقدر تلاش می کرد اما جوابش ستاره دار شدنش بود و محروم ماندن از ادامه تحصیل، به خاطر اینکه به دنبال حق خود و زنان کشورش، ایران بود. باز هم نایستاد و اعتراض خود را نسبت به نادیده گرفته شدن حق خودش و دانشجویان دیگر را اعلام کرد و بلند به همه گفت که حقمان را به ما برگردانید اما حالا به جای اینکه جوابش را بدهند و حقش را به او و دیگران پس دهند به خانه اش می ریزند و تمام زندگی اش را زیر و رو می کنند و دست آخر خودش را هم به زندان اوین می فرستند؟
باز هم به ما دستور می دهید که سکوت کنیم؟
حرفهایی را که گفتم کدامشان بر خلاف نظام کشورمان بود؟ کدامشان امنیت کشورم را به خطر انداختند؟
و راستی چه خوب ماه محرم برای ما آغاز شد؟ دیگر وقتی برای گریستن برای امام نگذاشتند، این روزها باید مراقب آب خوردمان نیز باشیم تا شاید نکند امنیتی چیزی یا جایی را به خطر اندازد.
سمیه، حقش زندان نیست، آزادش کنید و به جای اینکه زنجیر به دست و پاهایمان ببندید دستمان را بگیرید و در هنگام قدم زدن سنگی جلوی پایمان نیاندازید. انقدر آزارمان ندهيد. سمیه مان را آزاد کنید.
منبع: تغییر برای برابری
به جای اینکه جوابش را بدهند و حقش را پس دهند به خانه اش می ریزند و دست آخر خودش را هم به زندان اوین می فرستند؟ باز هم به ما دستور می دهید که سکوت کنیم؟
---------------------------------------------------------------------------------همواره سکوت می کردیم و سرنوشت خود را دست تقدیر می سپردیم اما به یکباره فهمیدیم که نباید سکوت کرد و تلاشی نکرد، خدا هم خوشش نمی آید که بنده اش مطیع و ضعیف باشد.
سنتهای غلط خانواده و جامعه را شکستیم و روی پای خود ایستادیم بی هیچ منت و چشم داشتی، پله های ترقی را یکی پس از دیگری با تمام مشکلات و سختی هایش سپری کردیم، هر قدم که بر می داشتیم یک سنگ جلوی پایمان وجود داشت و آن را دانه دانه برداشتیم. دیگر آنجا که حق را زیر پایشان له می کردند نتوانستیم سکوت کنیم و تلاش بیشتر کردیم تا پاها را از روی حق له شده برداریم و حق را باز پس گیریم.
جلوتر رفتیم و دیدیم ای دل غافل ببین که مثل من وتو زیاد هستند کسانی که دنبال حقشان هستند پس دستشان را با اشتیاق فشردیم و آن وقت قدم هایمان را با همدیگر برمی داشتیم. وقتی قدم ها بیشتر شد سنگ ها هم بیشتر شد ولی قوی تر شدیم و گاهی با هم سنگهای بزرگ را از سر راه همدیگر برمی داشتیم. می توانستیم رنگ اتحاد و دوستی را ببینیم، با امید جلو رفتیم. و گاهی مجبور بودیم که مدتی را بایستیم و تجدید قوا کنیم.
اما گاهی دل طاقت نمی آورد و از این همه ناملایمتها و سنگهای بزرگی که برداشتنشان سخت بود و حق هایی که زیر پا له شده بود، به درد می آمد و همراه دل پر از درد، اشک هم از چشمهایمان سرازیر می شد تا تسکینی بر این دل غمگین باشد.
سمیه یکی از این افرادی هست که قدم هایش را از ابتدا محکم بر می داشت و در کنار زنان دیگر سرزمینمان پیش می رفتیم تا حق نادیده گرفته شده زنان را باز پس گیریم و نگذاریم بیشتر از این حقمان زیر پاها له شود.
در این راه او هم مانند خیلی از ما مرارت ها کشید اما هیچ نگفت هیچ منتی بر سر کسی نگذاشت و پیش رفت. یادم می آید زمانی را که با همدیگر، در زمان تصویب لایحه خانواده به مجلس رفته بودیم و پیش نمایندگان مختلفی می رفتیم و خواهش و التماس می کردیم که کاری کنند و نگذارند این لایحه بدون کار کارشناسی تصویب شود و به دو ماده جنجالی لایحه اعتراض می کردیم، یکی از نمایندگان گفت اگر نگذاریم این لایحه تصویب شود پس تکلیف این همه زن بی سرپرست چه خواهد شد؟ سمیه با درایت بی نظیر خودش جواب داد: چرا به جای اینکه بگذارید ماده ای تصویب شود که به مردان اجازه ازدواج مجدد دهد برای همین زنان بی سرپرست تسهیلاتی را فراهم نمی کنید که مستقل شوند و مشکلات اقتصادی نداشته باشند، این زنان به دلیل مشکلات اقتصادی گاهی مجبور می شوند تن به هر کاری دهند. برایشان اشتغال ایجاد کنید و راههای پیشرفتشان را فراهم کنید.
آن وقت آن نماینده سکوت می کرد و می دانست که در برابر حرف حق نمی توانست چیز دیگری بگوید.
این را هم من و خیلی از دوستان مشترکمان می دانند که سمیه همیشه برای گرفتن حقش تلاش کرده است، آیا زندان اوین هم حقش بود؟
از همه بدتر زمانی بود که این دختر با رتبه بالا در دو رشته کارشناسی ارشد در دانشگاه سراسری قبول شد، شاهد درس خواندنش هم بودیم که چقدر تلاش می کرد اما جوابش ستاره دار شدنش بود و محروم ماندن از ادامه تحصیل، به خاطر اینکه به دنبال حق خود و زنان کشورش، ایران بود. باز هم نایستاد و اعتراض خود را نسبت به نادیده گرفته شدن حق خودش و دانشجویان دیگر را اعلام کرد و بلند به همه گفت که حقمان را به ما برگردانید اما حالا به جای اینکه جوابش را بدهند و حقش را به او و دیگران پس دهند به خانه اش می ریزند و تمام زندگی اش را زیر و رو می کنند و دست آخر خودش را هم به زندان اوین می فرستند؟
باز هم به ما دستور می دهید که سکوت کنیم؟
حرفهایی را که گفتم کدامشان بر خلاف نظام کشورمان بود؟ کدامشان امنیت کشورم را به خطر انداختند؟
و راستی چه خوب ماه محرم برای ما آغاز شد؟ دیگر وقتی برای گریستن برای امام نگذاشتند، این روزها باید مراقب آب خوردمان نیز باشیم تا شاید نکند امنیتی چیزی یا جایی را به خطر اندازد.
سمیه، حقش زندان نیست، آزادش کنید و به جای اینکه زنجیر به دست و پاهایمان ببندید دستمان را بگیرید و در هنگام قدم زدن سنگی جلوی پایمان نیاندازید. انقدر آزارمان ندهيد. سمیه مان را آزاد کنید.
منبع: تغییر برای برابری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر