۱۳۸۶ آبان ۱۸, جمعه

تعریف جبهه‌ی صلح هادی پاکزاد


معمولا هنگامی که دو طرف، مشغول دعوا و جنگ هستند نفر سوم با این که با ماهیت چنان جنگی مخالف است و اساسا با پیدایی آن سرناسازگاری دارد، اما چون به ناگزیر در آن قرار می‌گیرد و از نتایج و عوارض آن نمی‌تواند بگریزد، چاره‌ای برایش باقی نمی‌ماند که تعریفی از موقعیت خود در این دعوا به‌دست دهد و براساس آن وارد گود شود.
در این صورت است که این نفر سوم بنا بر ماهیت طبقاتی‌اش که بنیاد منافعش را نه جنگ بلکه صلح بنا می‌کند، چه بخواهد و چه نخواهد، چاره‌ای ندارد تا گزینه‌ای را انتخاب کند که در ضدیت و ستیز با جنگ باشد.
پس، این‌جاست که بی‌هیچ اضافه‌گویی، ضرورت پیدایی «جبهه‌ی صلح» عینیت می‌یابد و بر سومین نفر است که تعریف نسبتا جامعی برای چنان جبهه‌ای ارایه دهد.
تردید نیست که چنین کاری برای «سومین نفرها» که جنگ برایشان معنای زندگی و مرگ را دارد و یا پیدا خواهد کرد، می‌تواند «جبهه‌ی صلح» در الویت نخست قرار گیرد تا آن‌جا که هوشیارانه مفاهیم گفتاری هم را درک کنند و از لابلای آن‌ها «مقصود» را بیرون بکشند... و نه در خلاء، فرهنگ مچاله کردن یک‌دیگر را تقدم بخشند که البته چنان کاری امر پیدایی هدف مشترک را که همان ایجاد و یا رشد «جبهه‌ی صلح» است به مخاطره اندازد تا جایی که فرع در جای اصل بنشیند و خانه را از پای‌بست ویران سازد!!
روشن است؛ اولین مساله‌ای که برای ایجاد و یا قدرت بخشیدن به «جبهه‌ی صلح» روی میز قرار می‌گیرد، شناخت دو خصم اصلی است که عملا آتش‌بیار معرکه هستند.
اگر کمی با توجه به قضیه نگاه کنیم، باید متوجه باشیم که هر یک از طرفین دعوا، دیدگاهی کاملا یک‌دست و منسجم ندارند و عملا برسر چگونگی پیش‌برد اهدافشان نظرات گاها تا حد مخالف نسبت به‌یک‌دیگر را نیز ارایه می‌دهند.
اگر این امر برای جبهه‌ی صلح‌خواهان مشخص باشد، باید آنان نیز از این‌که دارای نظرات گاها تا حد مخالف نسبت به‌یک‌دیگر باشند، چندان خود را سرزنش نکنند!! اما باید توجه کنند که فرق اینان با آنان در درک و فهم واقعی منافع است. صلح‌خواهان منافعی جز نجات نیروهای مولده و جمیع ارزش‌ها ندارند در صورتی که جنگ‌خواهان برای منافع خود، ضرورت نابودی نیروهای مولده و ارزش‌ها را در دستور کارشان دارند.
این دو منافع متضاد، عمده‌ترین تمایز بین جنگ‌طلبان و صلح‌خواهان است که صف اصلی را مشخص می‌سازد. آنان که در صف ارزش‌گذاری و حفظ نیروهای مولده هستند، حتما و مسلما نگاهشان و شیوه‌ی گفتارهای آنان نسبت به‌یک‌دیگر گونه‌ای خواهد بود که از اساس با شیوه و نگاه جنگ‌خواهان نسبت به هم فرق خواهد داشت.
صلح‌خواهان برای ایجاد و یا رشد «جبهه‌ی صلح» با یک‌دیگر ستیز آشتی‌ناپذیر نخواهند داشت که البته همین امر را (دیالوگ سالم) باید به عنوان یکی از شروط لازم برای جبهه‌ی صلح‌خواهان، اصل دانست.
اگر پذیرفته شود در دو سوی جبهه‌ی جنگ‌طلبان و در بین خودشان اختلاف و تضاد موجود است، باید یکی دیگر از اصول جبهه‌ی صلح‌جویان، علاوه بر شناخت هر جبهه‌ی جنگ‌طلب، باید تناقضات و تضادهای درون جبهه‌ای آنان را نیز از نظر دور نداشت. به بیان دیگر یکی دیگر از اصول جبهه‌ی صلح هم‌سنگ ندانستن دو سوی جبهه‌ی جنگ است.
درک وزن هر یک از آن‌ها – در شرایط زمان و مکان خاص خود- و این اندیشه‌ که هر دو کاملا و به‌طور مساوی «بد» هستند و ردیف‌هایی مانند آن، هیچ کمکی به امر صلح نخواهد کرد. باید که توانست در همان‌ها نیز فاعل و مفعول نسبی جنگ را شناسایی کرد و جهت مبارزه را خردمندانه سازمان داد.
اما برای این‌که همه‌ی این کارها صورت گیرد و «جبهه‌ی صلح» حضوری عینی یابد، چاره‌ای نیست تا صلح‌جویان بتوانند در کلی‌ترین و عام‌ترین خواست‌ها با هم اشتراک منافع بیابند. بخشی از این اشتراک منافع را می‌توان از قسمت مفید مقاله‌ای از انوشه کیوان‌پناه برگرفت:
«اصول مورد نظر چپ جهان در عرصه سياست خارجی را در موارد زير می‌توان خلاصه کرد: اصل عدم تعهد، اصل صلح و امنيت بين‌المللی، اصل همزيستی مسالمت‌آميز، اصل پشتيبانی از حقوق خلق‌هايی که عليه استعمار، استعمار نوين، امپرياليسم، صهيونيسم، فاشيسم و تبعيض نژادی مبارزه می‌کنند، اصل مبارزه برای دمکراتيزه کردن سازمان ملل و ديگر نهادهای بين‌المللی و برای چند جانبه‌گرايی در عرصه بين‌المللی.»
درک هدفمند و بی‌غرضانه از اصول فوق، مفهوم می‌کند که امپریالیسم، فاشیسم... علت بنیادی و ریشه‌ای جنگ‌ها هستند و آن‌جا که حاصل چنان جنگ‌هایی به قیمت نابودی و تکه‌پاره شدن ملت‌ها – مانند یوگسلاوی، عراق، افغانستان و...- تمام شود، باید که «جبهه‌ی صلح» فعالانه حضور پیدا کند و عملا وارد میدان شود.
روشن است که ابزار جبهه‌ی صلح، باید استفاده از همه‌ی مکانیزم‌های ممکن باشد: از تبلیغ ملی و میهنی گرفته تا تبلیغ جهانی برای صلح. از همبستگی با همه‌ی خلق‌های ترقی‌خواه گرفته تا شرکت مستقیم در جنگ!! از افشاگری جنگ‌افروزان ناپخته‌ی داخلی گرفته تا ارایه‌ی راه‌کارهایی که امپریالیسم را از فریب توده‌های ملت‌های خود و غیر خود باز بدارد.
جبهه‌ی صلح باید که تلاش برای دموکراتیزه کردن سازمان ملل را در دستور کارش قرار دهد. جبهه‌ی صلح باید که برای برقراری آزادی و دموکراسی در داخل کشور به منظور همبستگی برای وحدت ملی و مبارزه با امپریالیسم بکوشد. جبهه‌ی صلح باید بتواند مفهوم سازد که نباید به امپریالیسم و جنگ‌افروزان جهانی بهانه داده شود و درعین‌حال جبهه‌ی صلح باید به اشتهای امپریالیسم برای بلعیدن ملت‌ها، امکان و فرصت ندهد. این جبهه باید بتواند شکست امپریالیسم را تسریع کند و در راستای صلح به مفهوم واقعی تلاشگر باشد. جبهه صلح باید بتواند...
بگذار صلح‌جویان با تلاش و حرکت سازنده و انقلابی خود، جبهه‌ی فراگیر صلح را پربارتر گردانند. جبهه‌ی صلح باید بکوشد تراژدی افغانستان و عراق در کشور تکرار نگردد و امپریالیسم را در اهداف جنگ‌طلبانه‌اش ناکام گذارد.
... و در این راستاست که دوباره خوانی مقاله‌ی «آیا در عراق جنگ اجتناب ‌ناپذیر بود؟» را می‌توان در ‌ارتباط با بخشی از حرکت مواج جبهه‌ی صلح‌خواهان نیز ارزیابی کرد.

هیچ نظری موجود نیست: